«محمدرضا» (متولد 21 آذر 1343 شمسی) و «ابوالفضل» (متولد ؟؟) دو پسرِ جناب «محمد امین» اهل روستای «قپچاق» (از توابع «ملارد») به فاصله دو سال از یکدیگر، بال در بال ملائک گشودند. ابتدا «محمدرضا» به تاریخ 24 اسفند 1363 شمسی، طی عملیات «بدر» و در منطقه عملیاتی «شرق دجله» بر صریر شهادت تکیه زد و سپس «ابوالفضل» به تاریخ 28 دی 1365 شمسی، طی عملیات «کربلای5» و در منطقه عملیاتی «شلمچه» خلعت شهادت پوشید.
این دو برادر، در دو یگان مختلف عضویت داشتند. «محمدرضا» جمعی «لشکر27 محمدرسول الله(صلوات الله علیه و آله)» و «ابوالفضل» جمعی «لشکر 10 سیدالشهدا(صلوات الله علیه و آله)» بودند. از این دو برادر، یک وصیت نامه مشترک به جا مانده است. این که چگونه «محمدرضا» و «ابوالفضل» به فکر نگارش یک وصیت نامه مشترک افتادهاند معلوم نیست («محمدرضا» در سال 61، وصیت نامه ای اختصاصی هم نوشته است). اما این وصیتنامه بدیع که قطعا حاصل هم فکری دو برادر شهید است، خواندنی و تاثیرگذار است. امید که با خواندنش، ما را به دعای خیرتان در ماه مبارک رمضان، میهمان کنید:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتها النفس المطمئنه / ارجعی الی ربک راضیة مرضیه / فادخلی فی عبادی / و ادخلی جنتی/
آن هنگام به اهل ایمان خطاب لطف رسد که ای نفس مطمئن و دل آرام / به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود به او و او راضی از توست/ باز آی و در صف بندگان خاص من در آی/ و در بهشت من داخل شو
بسم رب اشهدا و الصدیقین
با تقدیم صمیمی ترین سلام ها و درود هایمان به تمامی شهیدان گلگون کفن و امام عزیز و امت عزیز امام و شما عزیزانمان، وصیت نامه مان را هر چند لایق آن نیسیم که برایتان وصیتی کرده باشیم به امید این که خداوند گناهمان را ببخشد و شهادت بنده گنهکارش را بپذیرد برایتان تقدیم می کنیم و امید آن داریم که با شهدای اسلام محشور گردیم و در جوار رحمت حق تعالی قرار گیریم.
از شما عزیزیان تقاضا داریم که دعایمان کنید که خداوند شهادت این بندگان حقیر را بپذیرد و همچنین تقاضا داریم که راه «سیدالشهدا (ع)» را به نحو احسن ادامه دهید و امام عزیز را یاری کنید و همیشه پیرو خوبی برای او باشید و اگر خدای ناکرده کوچکترین سستی از خود نشان دهید در روز قیامت جواب گوی این همه خونی که مظلومانه در راه اسلام ریخته شده نمی توانید باشید.
عزیزانمان! وقتی پیکر شهدای مظلوم را اکثرا نوجوان و جوان و حتی پیرمرد نیز می دیدیم به خدا از خودمان خجالت می کشیدیم و می گفتیم چرا مانده ایم؟ مگر مسلمان نیستیم؟ مگر نمی گوییم شیعه علی (ع) هستیم؟ مگر نمی گوییم که می خواهیم راه حسین (ع) را تداوم بخشیم؟ پس چرا همیشه [فقط] شعار آن را می دهیم؟ بشتابیم و این شعارها را به عمل ثابت کنیم.
این بود که بالاخره توفیق آمدن به جبهه نصیبمان شد تا ادامه دهندهی راه عزیزانمان یعنی شهدا باشیم و خوشحال و سرافراز که چون حسین وار کشته شدیم، اگر خدا بپذیرد.
هرچه فکر می کردیم که خدا چگونه این همه گناهانمان را می بخشد تا از نزدیکانش گردیم [علتش] را نمی یافتیم تا این که حدیث «پیامبر اکرم (ص)» به گوشمان رسید که می فرماید: «وقتی اولین قطره خون شهید ریخته می شود، همراه او تمام گناهانش آمرزیده می شود.»
و این را وقتی دقیقأ در یافتیم که تمام وجودمان برای شهادت پرواز کرد و با خود گفتیم خدایا! آیا توفیق شهادت نصیبمان می شود؟
آیا ما جزو شهدا می گردیم؟آیا با ریخته شدن خون ما تمام گناهانمان آمرزیده می شود؟
هنوز هم نمی دانیم که آیا توفیق شهادت را داشته ایم یا نه. لذا دعایمان کنید که خدا شهادتمان را بپذیرد.
و باز به شما وصیت می کنیم که امام عزیز را تنها نگذارید، ما می رویم تا راه حسین (ع) و خط امام زنده باشد لذا شما با یاری امام و انقلاب راه حسین (ع) و خط امام را تداوم ببخشید.
در پایان از همه تقاضای دعا برای رزمندگان و امام عزیز و ما داریم و بدانید هر چه می خواهیم مکالمه را قطع نماییم نمی توانیم ولی چه کنیم که کاغذ محدود است و وقت محدودتر.
خدایا! خمینی مان را تا انقلاب مولایمان (عج) حفظ بفرما
خدایا! انقلابمان را هر چه زودتر با حضور حضرت مهدی موعود (ع) به انقلابش متصل بفرما
خدایا! رزمندگان ما را با پیروزی نهایی هر چه سریع تر به خانواده هایشان برگردان
خدایا! گناهانمان را ببخش و ما را یک لحظه به خودمان وا مگذار
خدایا! به خانواده شهدا و مجروحین و مفقودین و مصدومین و اسرا و رزمندگان و مسافرین اسلام صبری عظیم و اجری جزیل عنایت بفرما
خدایا! ما را از خالصان و مقربانت قرار بده
بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین
خداحافظ
/ج