تصوير سازي ذهني در نابينايان مادرزاد

تصاوير ذهني به عنوان يک کارکرد شناختي، نقش عملياتي مهمي را در شناخت انسان از جهان ايفا مي کنند. از آنجا که طيف گسترده اي از مفاهيم شناختي با استفاده از بينايي در انسان شکل مي گيرند، وجود و شکل گيري تصاوير ذهني
سه‌شنبه، 24 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصوير سازي ذهني در نابينايان مادرزاد
 تصوير سازي ذهني در نابينايان مادرزاد

 

نويسندگان: سيد محمد ضياء حسيني (1)- شهلا صيفوري (2)




 
 

چکيده

تصاوير ذهني به عنوان يک کارکرد شناختي، نقش عملياتي مهمي را در شناخت انسان از جهان ايفا مي کنند. از آنجا که طيف گسترده اي از مفاهيم شناختي با استفاده از بينايي در انسان شکل مي گيرند، وجود و شکل گيري تصاوير ذهني در درک معنا در نابينايان بسيار پرسش برانگيز است، زيرا آنان تجربه بينايي ندارند. هدف اصلي اين تحقيق بررسي وجود تصوير ذهني و چگونگي شکل گيري اين فرايند در نابينايان مادرزاد بوده است. اين پژوهش بر اساس مطالعات موردي انجام پذيرفته است و شامل مراحل: بيان مسئله و پرسش تحقيق، انتخاب گروه نمونه آزمودني (30 نفر از دانش آموزان پسر نابيناي مادرزاد ده تا هجده سال)، انجام عمليات ميداني و گردآوري داده هايي از موارد تحقيق با استفاده از تکنيک هايي چون مصاحبه، مشاهده و آزمون بوده است. يافته هاي تحقيق نشان مي دهند که نابينايان در ذهن خود از مفاهيم مختلف، تصاوير ذهني متفاوتي دارند و قادر به ترسيم تصاوير ذهني شان هستند. همچنين انواع تصوير سازي ذهني در نابينايان مطرح شده است. يافته هاي اين تحقيق با تعريف زنون پليشين(3) از تصاوير ذهني منطبق است. او در خلال سالهاي 1973 تا 2003 تئوري هاي گزاره اي را در مورد تصادير ذهني مطرح ساخته است.
کليدواژه ها:
تصوير ذهني(4)، نابيناي مادرزاد(5)، ادراک لمسي(6).

1. مقدمه

چهره ما شاخص ترين بخش بدن ما است. اما نقش اصلي خصوصيات چهره اين نيست که ما قابل تشخيص از يکديگر باشيم، بلکه اهميت آن ها در اين است که امکان مي دهند ما جهان را حس کنيم. بخش عمده دانشي که درباره جهان داريم از طريق اين حس ها و چند حس ديگر فراهم آمده است. اين بار که در برابر آينه مي ايستيد صورت خود را دستگاه حسي پيچيده اي در نظر آوريد که بر سکويي که بدن ناميده مي شود نصب شده است و امکان مي دهد شما دنياي بيروني را وارسي کنيد (Atkinson & et al, 1381, 219). بيشتر نيازهاي اطلاعاتي، که براي انسان اهميت حياتي دارند از طريق حس بينايي برآورده مي شوند. انسان از طريق بينايي، شنوايي، و بويايي است که مي تواند به اطلاعاتي که از او فاصله دارد، دست يابد (اين اطلاعات براي انسان غالباً اهميت حياتي نيز دارند). از ميان اين گروه از حواس، بينايي بيشتر از همه با نيازهاي آدمي سازگار است (همان). انسان با استفاده از تصاوير ذهني مي تواند با واقعيت هاي بيروني خود ارتباط برقرار کند و شناسايي واقعيت ها از طريق حواس و فعل و انفعالات ذهني صورت مي پذيرد. يکي از اين فرايندها و فعل و انفعالات بسيار مهم در ذهن انسان تصوير سازي ذهني است. اگر در اين رابطه به ذهن نابينايان توجه کنيم، پرسش هاي بسياري در ما شکل مي گيرند. نابينايان داده بصري دريافت نمي کنند. آيا آنها در ذهن تصوير دارند؟ هدف اين پژوهش دستيابي به پاسخ اين پرسش مي باشد. آيا براي ديدن به چشم نيازي هست؟ در طول سي سال گذشته، محققان بسياري در حال تحقيق براي درک مکانيسم زير ساختي فرايند ديدن بدون کانال بينايي بوده اند. محققين اين نوع ديدن را ديدن با چشم ذهن ناميده اند. بدون کانال بينايي چگونه ديدن با چشم ذهن ميسر است؟ آيا داشتن تصورات ديداري، بدون بينايي امکان پذير است؟ در اين ميان تحقيق بر نابينايان در دست يافتن به پاسخ اين پرسش ها سهم بسزايي داشته است.

2. مروري بر مباني نظري و پژوهش هاي مرتبط خارجي

در تاريخچه مطالعات مربوط به تصوير سازي ذهني مي توان سه دوره مهم را برشمرد. دوره اول را مي توان دوره فلسفي مطالعات تصوير ذهني ناميد. تجربه گرايان انگليسي از جمله اين افراد بودند. آنها تصويرهاي ذهني را از اجزاي اصلي در ترکيب ذهن به شمار مي آوردند و گاه آن ها را عناصر تشکيل دهنده تفکر مي پنداستند. در سالهاي (1753-1683) تجربه گرايي توسط بارکلي به مسير کاملاً متفاوتي رهنمون شد. او تجربه گرايي را به ايده آليسم سوق داد. اثر او با استناد به اصل متعارف نظريه معرفت لاک که، "ذهن، شيء بي واسطه ديگري جز تصورات خود ندارد" فراهم شد. از اين اصل بار کلي به اين نتيجه رسيد که اشياء در جهان فيزيکي، به واسطه ذهن ما و تصورات ما از مفاهيم استنتاج مي شوند (Novak, 1384: 54) در اين دوره، افراد سرشناس ديگري چون اسپينوزا و دکارت در رابطه با ذهن و تصورات صاحبنظر بوده اند. دوره دوم، دوره سنجش و اندازه گيري توانايي هاي ذهني است، شريفي درآمدي (1378) معتقد است که در اين دوره، اولين ارزيابي ها و سنجش کلي تصويرسازي ذهني توسط (Galton 1998-1883) انجام مي پذيرد. سنجش فرايندهاي ذهني، با پيدايش رفتارنگري واتسن، از رواج افتاد. دوره سوم مهم ترين دوره در مطالعات تصوير سازي و ذهن به شمار مي آيد که در سال 1960 آغاز گرديد، اين دوره به ارزيابي هاي کمي در تصوير سازي ذهني مربوط مي شد و در ادامه آن محققيني چون (Shephard 1987 & Kasslyn 1985) سعي داشته اند که در ارزيابي هاي تصاوير ذهني، اين مفهوم را در يک مدل شناختي ارائه دهند. در تلاش آن ها، بازنمايي هاي دروني اطلاعات، يک عنصر محوري محسوب مي شود (شريفي درآمدي، 1378 ص 32). همزمان با اين مطالعات عصب شناسان نيز در جبهه ديگري به سنجش و اندازه گيري فعاليت هاي ذهني در تصوير سازي پرداخته اند. امروزه تبيين و توصيف رفتار، بدون توجه به مکانيسم و سازمان بندي عصبي آن تقريباً ناشدني است. (فتحي، 1386 به نقل از لزاک(7) 2004) ارزيابي هاي روان شناسي عصب شناختي در بررسي و تعيين نواحي مغزي فعال در فرايندهاي مغزي در رابطه با فعاليتهاي شناختي و رفتاري به کار برده مي شوند (همان منبع) از نظريه هاي مطرح در اين زمينه مي توان به دو نظريه اشاره کرد، يکي نظريه پيش بيني ادراکي(8) است در اين نظريه اعتقاد بر اين است که تصاوير ذهني هنگامي به وجود مي آيند که شخص يک شيء و يا يک صحنه را به طور واضح قبل از ديدن آن پيش بيني يا تجسم کند. طبق اين نظريه، محتويات اين تجسمات به صورت کدهايي انتزاعي در حافظه بلند مدت ديداري ذخيره مي شوند (Kosslyn & et al., 2006: 123). از ديگر نظرات مطرح نظريه هاي گزاره اي پيليشين(9) در خلال سال هاي (1973، 1981، 2002، 2003) مي باشد. او معتقد است که تصاوير ذهني به هيچ وجه در ذهن نمود تصويري ندارند و به عنوان تصوير نبايد مطرح شوند زيرا که تصاوير ذهني بيشتر توصيفي هستند. بازنمايي هاي ذهني که در مورد اشياء داريم دقيقاً به توصيفات نمادي ما از آنها باز مي گردند تا به تصاوير در ذهن ما. او معتقد است، اگر چه ما تصوراتمان را تصويري تجربه مي کنيم، اما آنها بصورت غير تصويري در حافظ ذخيره مي شوند يعني مفاهيم عيني با مجموعه اي غني از محمولها رمزگذاري مي شوند و مفاهيم را به هم پيوند مي دهند (ماتيوس، 2008 به نقل از پليشين 1973). ماتيوس (2008) سعي کرده است که در قالب يک نظريه شناختي از ديدگاه روان شناسي به توصيف تصوير ذهني بپردازد. او معتقد است که در روان شناسي تصوير ذهني به سه مفهوم اطلاق مي شود. يکي به مفهوم احساس کردن(10) چيزي بدون ادراک(11) آن، دوم، تجسم کردن چيزي در ذهن و سوم تکرار مفهومي با صداي دروني در داخل ذهن. ماتيوس معتقد است که با هر يک از حواس پنج گانه ما يکسري از تصاوير ذهني در ما شکل مي گيرند و تداعي مي يابند، به عنوان مثال: حس ديداري، تصويرهايي از اقلام جديد را که مي بينيم به ذهن مي دهند و يا حس شنيداري، تصورات ما در مورد آواهايي چون، گفتار و موسيقي را به وجود مي آورند (Matthews, 2008: 3). تصورات و ادراک در نهايت از يک کيفيت ويژه در فعاليت هاي قشر مخي پيروي مي کنند و از هر دو نوع بازنمودهاي ذهني در اطلاعات ديداري و اطلاعات فضايي استفاده مي شود. تصورات و ادراک از يک مکانيسم مغزي مشترک پيروي مي کنند (Farah, 1994: 963).

بخش دوم: مروري بر پيشينه تحقيق

در تحقيق که توسط (Arditi, Holtzman, Kosslyn, 1988) بر افراد نابينا و بينا انجام گرفت به اين صورت عمل شد که، دو دسته از لغت هايي که تعدادي از آنها بازنمود تصويري داشتند به افراد ارائه شد و آنها اين لغات را به ذهن سپردند، سپس از افراد خواسته شد که اين لغات را از ذهن فرا خوانند و بازگو کنند. نتيجه اين بود که در هر دو دسته افراد، فراخواني لغاتي را بازنمود تصويري در ذهن داشتند بيشتر بود؛ يعني افراد بيشتر لغاتي را بازگو کردند که نمود تصويري داشتند (Bertolo. 2005: 180). آلمن و همکارانش چندين تست ديگر را بر افراد نابينا انجام دادند و نتايج حاکي از آن بودند که در نابينايان مادرزاد تصورات لمسي از اشياء براي آنان همانند تصورات ديداري در افراد بينا عمل مي کند و افراد نابيناي مادر زاد با تفاوت هاي کمي همانند افراد بينا توانا عمل نمودند (همان منبع). (1994) Gulyas , Roland اثبات کردند که نواحي که در تصورات ديداري(12) فعالند، در واقع زير مجموعه آن نواحي هستند که براي درک ديداري(13) به کار گرفته مي شوند و نواحي که در درک ديداري به خدمت گرفته مي شوند در درک بصري نيز فعال هستند (همان منبع) Sakai و (1994) Miyashita اين مطلب را اعلام کردند که تصورات ديداري از طريق يک مکانيسم عصبي مشابه که زير مجموعه حافظه بينايي است، اجرا مي شوند. آنها يک مدل واحد را براي ادراک و تصوارت(14) پيشنهاد مي دهند (Bertolo, 2005: 176). الگوي فعاليتي قشر مخ در جمجمه افراد بينا و نابينا بررسي و اندازه گيري شده است. نتايج اين بررسي ها حاکي از آن بوده که اگر چه افراد نابينا هرگز درک ديداري نداشته اند اما فعاليت هاي قشر مخ آنها شبيه به فعاليتهاي قشر مخ افراد بينا بوده است و در هر دو گروه آزمايش شونده و تحت بررسي نواحي يکساني در فعاليت هاي تصورات ديداري فعال بوده اند، خصوصاً در نابينايان اگر شيء تصور شده، قبلاً لمس شده باشد، فعاليت هاي قشر مخي آنها از وضوح بيشتري برخوردار بوده است (Bertolo, 2005: 179). کارلسون(15) معتقد است که در تشکيل مفاهيم فضايي در محيط افراد نابيناي مادرزاد، حس لامسه مهم ترين حس است به رغم اينکه تجربه لمسي اشياء مرحله به مرحله صورت مي گيرد. نابينايان مادرزاد به واسطه قابليتشان در ترکيب حواس قادرند اجسام را در فضا به شکل بي واسطه درک کنند. يافته هاي پژوهش وي نشان داد که درک افراد نابيناي مادرزاد از حالت فضايي را مي توان به سه شکل عمده تقسيم کرد: يکي، درک در قالب تجربه تصوير ذهني ديگري، درک در قالب تصورها و سوم، درک در قالب اطلاعات ( Karlsson, 1996: 52). در سال 2001 پژوهشي بر دو دسته افراد بينا و نابينا انجام شد. هدف از انجام اين پژوهش شرح توانايي نابينايان مادرزاد در انجام تصورات ديداري ذهني و مقايسه آن با افراد بينا بود. نهايتاً هر دو دسته افراد در انجام اين نوع تصوير سازي هاي ذهني موفق بودند (برتولو، 2005، به نقل از آلمن، ون لي(16)، مان تي يو نه (17)، ورکويجن(18)، دهان (19)، 2001، 179). برتولو و همکاران (2003) در پژوهشي ديگر از نابينايان مادرزاد خواستند که تصويري از محتويات خواب خود را ترسيم کنند و نتيجه اين بود که آنها قادر به ترسيم تصاوير خوابشان شدند (برتولو و همکاران، 2003). اندازه گيري فعاليت نواحي مغزي نشان داده است که هنگامي که نابينايان در حال خواندن خط بريل با استفاده از حس لامسه هستند فعاليت ناحيه قشر ديداري، در مغز آن ها وجود دارد؛ يعني حس لامسه براي نابينا، پيامدهاي فعاليت هاي مغزي در بينايان را به همراه دارد (Ryu, 2006: 3). فرايند تصوير سازي ذهني مستقيماً با اطلاعات حسي منطبق مي شود. اطلاعات حسي عبارتند از نماينده هاي بصري، بويايي، ذائقه و لمسي (Noordzij, Struksma, Postma, 2009:1). در تحقيق ديگري که توسط کاسلين و همکارانش با استفاده از تصوير برداري عصبي انجام شد، نظر کلي بر اين است که ادراک و تصوير بصري دو فرايند مجزا بوده و از يک شبکه عصبي پيروي مي کنند. آنها نشان دادند که ادراک ذهني و دريافت هاي بصري از الگو مشابهي تشکيل مي يابند و تبعيت مي کنند. يعني در مرحله ادراک ذهني همانند بينايي تظاهر مي يابد (kosslyn & et al., 2001).

3. روش پژوهش

در اين پژوهش براي جمع آوري داده از تکنيک هايي چون، مصاحبه هاي نيمه سازمان يافته هدايت شده، مشاهده و ترسيم تصاوير ذهني از مفاهيم عيني با مشارکت سي تن از نابينايان مادرزاد مذکر هشت تا هيجده سال بهره گرفته شده است. اين افراد به صورت تصادفي از يک مجتمع آموزشي نابينايان در تهران دعوت به همکاري شده اند.

4. تجزيه و تحليل داده ها و بحث

آيا مفهوم تصوير ذهني يک مهارت بصري است يا خير نابينايان بدون کانال بينايي تصوير ذهني دارند؟ از سي نفر نمونه هاي انتخابي نابيناي مادرزاد در اين تحقيق خواسته شد که از تصورات ذهني خود از مفاهيم عيني مختلف که قادر به ديدن آن نيستند تصويري رسم نمايد. مثلاً تصوير ذهني از واژه گل. مشاهدات بعمل آمده از آنان نشان داد که نابينايان با ماشين بريل و خط بريل آموزش مي بينند و با کاربرد اين دو مقوله آشنا مي باشند، در نتيجه توانايي قلم به دست گرفتن براي آنان يک مهارت محسوب مي شود. اگر قبلاً کار با قلم را تجربه کرده باشند مهارت استفاده از قلم را دارند اما حتي اگر نابينا بتواند قلم را به دست بگيرد باز هم کشيدن تصوير از مفاهيم ذهنيش بر روي صفحه کاغذ، کاري بسيار مشکل مي باشد چون به دليل نداشتن بينايي به محض اينکه دستشان از روي برگه جابجا شود جاي تصوير بر روي برگه را گم مي کنند. به دلايل ياد شده، ممکن است تصاويري که آنان رسم مي کنند، متفاوت از رسم تصوير توسط بينايان باشد. آيا فرد نابينا قادر است بدون ديدن، مفهوم يا پديده اي را ترسيم کند؟ نتابج عبارت بودند از:
1. تمام 30 نفر نمونه انتخابي قادر به کشيدن تصوير ذهني خود بودند و همگي از مفاهيم مختلف تصويرهاي ذهني مختلفي داشتند.
2. تمام آزمودني ها علاوه بر کشيدن شيء، توصيف آن شيء را نيز در ذهن داشتند و در هنگام ترسيم به توصيف مبادرت مي ورزيدند. نابينا در هنگام رسم شيء و يا در هنگام صحبت درباره مفهومي، از قبل آن را توسط حواس خود (غير از بينايي) در ذهن تجزيه و تحليل مي نمايد و توصيفي از آن پديده را در ذهن دارد. حال مي توان پرسيد که دليل به کارگيري توصيف تصاوير ذهني در هنگام رسم تصاوير توسط نابينايان چيست؟ به نظر مي رسد، چون نابينايان به صورت متوالي قسمتهاي مختلف اجسام را با دست لمس مي کنند و آن ها را بخش به بخش تحليل مي کنند، و با دادن اين تحليل ها به حافظه خود، تصويري از آن مفهوم در ذهن مي سازند، آنان در هنگام رسم تصاوير نيز اين تحليل لمسي را شفاهاً به کار مي گيرند. و اقدام به کشيدن تصاوير ذهني مي نمايند.
3. نابينايان اشکالي را کشيدند، که قبلاً آن را لمس کرده بودند و آن را به گونه اي تجربه کرده بودند. و به قول خودشان آن چيزي را مي ديدند که درباره اش اطلاعاتي داشتند. يک چاپچي ماهر، هنگامي که کتاب تازه اي را به دست مي گيرد پشت و روي آن را نگاه مي کند، به جنس کاغذ به کار رفته در کتاب توجه مي کند و به نحوه شماره گذاري صفحات و حاشيه نيز دقت مي کند. اما يک شخص عادي که اطلاعي از چاپ ندارد فقط به عنوان کتاب و قيمت آن توجه مي کند. (موناري، 1385، ص 18). دقت و مهارتي که نابينايان در لمس کردن اشياء براي سپردن تصوير ذهني از مفهومي به کار مي برند، غير قابل مقايسه با افراد بينا است. فعاليت هاي لامسه اي در نابينايان، يک مدل منحصر به فرد از ادراک لمسي و شناخت در روان شناسي محسوب مي شود و شواهد موجود در مطالعات حاکي از آن است که لامسه در فقدان بينايي، نقش تهيه و ارائه اطلاعات جايگزين بينايي را در ذهن عهده دار است (Heller & Balstrous, 2008:7).
4. در بررسي و تجزيه و تحليل مصاحبه هاي انجام شده نابينايان معتقدند که آنها هم مانند بينايان در ذهن تصوير دارند. آنها پس از لمس کردن شيء قادرند از آن تصوير ذهني بسازند. اگر پديده يا مفهومي غير قابل لمس باشد، نابينا به صورت خود ساخته، جهت هر کدام از اين مفاهيم نمادي را در ذهن انتخاب مي کند و آن نماد را به آن پديده يا معنا ارتباط مي دهد. مثلاً (ابر: حباب)، (آبي: آرامش).
5. در تجزيه و تحليل مصاحبه هاي انجام شده اين مطلب به چشم مي خورد که تصورات ذهني نابينايان از الگوهاي صوتي موجود در محيط اطرافشان بسيار پيچيده و جالب مي باشند. ساختن تصوير از فرد، با دقت و توجه به تن صداي افراد و حتي تشخيص چاقي و لاغري از روي صدا از اين گونه تصورات ذهني مي باشند. کوليس (1997) مي گويد، هنگامي که نابينايان صداي والدي، معلم و ساير بزرگسالان خود را مي شنوند از مؤلفه هاي فيزيکي، عاطفي و شناختي آنها به صورت جزئي يا کلي تصاويري در ذهن خود مي سازند و با تکيه بر اين تصاوير ارتباط برقرار مي کنند (شريفي درآمدي، 1378 به نقل از کوليس، 1997). آنها بعضي از مفاهيم را به وسيله ادراکات شنيداري، در ذهن ذخيره و کدگذاري مي کنند. گوتسمن (1984) عقيده دارد که نابينايان مي توانند از راه تجسم لمسي و تجسم شنيداري، تا حدي دانش تجسم فضايي را کسب کنند.
6. حس بويايي در نبود حس بينايي، براي نابينايان بسيار حياتي و ضروري است. بنابر نظريه جبران حسي اگر يکي از حواس، مثلاً بينايي دچار نقص شود، حواس ديگر از طريق کاربرد بيشتر به صورت ارتقايي تقويت مي شوند.

5. جمع بندي و نتيجه گيري

تصوير سازي ذهني نقش مهمي در تحول شناختي، عاطفي و اجتماعي افراد نابينا بازي مي کند. تجربه لمسي و حسي از شيء براي نابينا شناخت و دانش را به همراه دارد. نابينا پس از کسب اين شناخت دست به خلق تصويري از آن شيء يا مفهوم در ذهن مي زند. ادراک لمسي(20) و ادراک شنوايي(21) نيز در نابينايان حائز اهميت است. ادراک لمسي در ادراک تحرک(22) و تجسم فضايي و خواندن خط بريل و خواص اشياء بسيار مهم است. لوون فلد(23) (1987) عقيده دارد. که نابينايان با استفاده از الگوهاي صوتي موجود در محيط دست به ساختن تصويرهاي ذهني مي زنند که اين نوع تصوير سازي ذهني را مي توان تصوير سازي ذهني شنيداري ناميد. ابزار ديگري که نابينايان در شناخت از محيط اطراف و ساختن تصاوير ذهني خود به کار مي برند حس بويايي است. بدين ترتيب، که نابينايان با احساس بوي خاصي، تصويري خاص را به شخص يا پديده اي نسبت مي دهند و بدين ترتيب با محيط ارتباط برقرار مي سازند. ذهن بر پايه شباهت ها و تفاوت ها مقوله سازي و آنگاه تصوير سازي مي کند. اين شباهت ها و تفاوت ها مي تواند اندک باشد و يا فاحش باشد (ضياء حسيني، 1386، ص 21). نابينايان در ساخت تصاوير ذهنيشان از اين تفاوت ها و شباهت ها بسيار بهره مي جويند. خصوصاً در مقايسه دو مفهوم، ابتدا شباهت ها و تفاوت هاي آن را تجزيه و تحليل مي کنند و سپس تصويري از آن را به ذهن مي دهند. آنها با تجزيه و تحليل صداها، بوها و تجزيه و تحليل لمسي از اشياء تصويري از پديده يا شيء را به ذهن مي سپارند و بر اساس اين تجربيات ذهن خود را سازمان مي بخشند. شايد تصويري که آنان از يک پديده يا شيء در ذهن دارند با تصورات يک فرد بينا متفاوت باشد و حتي در بعضي موارد غير قابل مقايسه و يا شايد تصوري که از هر پديده به ذهن مي دهند فقط براي خودشان قابل حس و تجربه باشد. و براي نابينايان کاملاً غير قابل درک باشد. پيليشين در خلال سالهاي 1973، 1981، 2002، 2003 تئوريهاي گذاره اي را در مورد تصاوير ذهني مطرح ساخت. او معتقد است که تصوير ذهني همانند يک شيء است که بايد درک شود يعني در واقع تصوير ذهني ويژگيهايي است که در يک شيء تفسير مي شود (ماتيوس 2008 به نقل از پيليشين 1973). اين نظريه پيليشين درباره تصاوير ذهني همخوان با يافته هاي اين تحقيق است. همانگونه که در بخش تجزيه و تحليل بحث شد، نابينايان در تمام مراحل پژوهش درک خود را از شيء و مفاهيم به کار مي گرفتند و تصورات ذهني خود را بيان مي نمودند. تفسيرهاي ادارکي از اشياء، تصوير ذهني در نابينايان است. آنها پس از استفاده از حواس مختلف خود توصيفي از آن پديده يا شيء را به حافظه مي سپارند و بارها به آن مراجعه مي کنند. و اين مطلب که ماهيت فيزيکي اين تصورات ذهني چه در بينايان و چه در نابينايان به صورت توصيفي است يا تصوير فيزيکي تشکيل شده در مغز، هنوز اختلاف نظر وجود دارد و موضوعي است که در حيطه ذهن خودآگاه و ساخت و کار ذهني مورد تحقيق دانشمندان است. در ايران تحقيقات منسجمي درباره ذهن و نابينايان صورت نگرفته است از موضوعات پرباري که چهت پژوهشهاي بعدي لازم به نظر مي رسند مي توان به موضوعاتي چون:
1. تحقيق در رابطه با مفهوم "تصوير ذهني"، و ارائه يک تعريف منسجم از آن. چرا که در روانشناسي اين مفهوم به چند فرآيند ذهني اطلاق شده است.
2. نحوه پردازش اطلاعات مربوط به تصوير سازي ذهني در حافظه.
3. بررسي انواع طرح واره هاي ذهني در نابينايان و مقايسه آن با طرح واره هاي افراد بينا.
موضوعات مطرح شده در اين بخش مي توانند اساس بسياري از پژوهشهاي روانشناختي و بين رشته اي در کشور را بنيان نهند.

پي نوشت ها :

1. عضو گروه زبان شناسي دانشگاه آزاد تاکستان ziahosseini @ yahoo. com
2. کارشناس ارشد زبان شناسي دانشگاه آزاد تاکسان sh @ yahoo. com
3. Zenon Plyshyn
4. mental image
5. congenital blind
6. haptic perception
7. Lezak
8. Perceptual anticipation theories
9. Pylyshyns Propositional Theories
10. sensation
11. perception
12. visual imagery
13. visual perception
14. imagery
15. Karlsson
16. Vanlee
17. Mantione
18. Verkoijen
19. Dehaan
20. Tactual perception
21. Auditory perception
22. mobility
23. Lowenfeld

فهرست منابع تحقيق:
اتکينسون، ريتا، ريچارد سي، اتکينسون، ادوارد اي، اسميت.، داريل ج، بم و سوزان نولن، هوکسما (1381)، زمينه روانشناسي هيلگارد، ج1. مترجمان، محمدتقي براهني و همکاران، رشد، تهران.
ادلمن، جرالد (1387)، زبان و آگاهي، مترجم، رضا نيلي پور، نيلوفر، تهران.
اوکونور، جوزف.، جان سيمور (1387)، بنرامه ريزي عصبي- کلامي، مترجم مهدي قراچه داغي، البرز، تهران.
براهني، محمدتقي و ديگران (1368)، واژه نامه روانشناسي و زمينه هاي وابسته، فرهنگ معاصر، تهران.
چامسکي، نوام (1382)، زبان شناسي دکارتي، مترجم احمد طاهريان، هرمس، تهران.
شريفي درآمدي، پرويز (1378)، بررسي مقابله اي تأثير الگوهاي صوتي بزرگسالان و ويژگيهاي شخصيتي آنان در تصوير سازي ذهني کودکان نابينا و بينا، رساله دکتري، دانشگاه تربيت مدرس.
ضياء حسيني، محمد (1384)، درآمدي بر روان شناشي زبان، رهنما، تهران.
فتحي، عاطفه (1386)، مقايسه کارکردهاي شناختي مغز بين کودکان نرمال و کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه، پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه الزهرا، تهران.
گلاور، جان. و راجر اچ برونينگ (1375)، روان شناسي تربيتي اصول و کاربرد آن، مترجم، علينقي، نشر دانشگاهي، تهران.
موناري، برونو (1385)، طراحي و ارتباطات بصري، مترجم، پاينده شاهنده، هرمس، تهران.
نامني، محمدرضا، افسانه حيات روشنايي و فريده ترابي ميلاني (1381)، تحول رواني آموزش و توانبخشي نابينايان، سمت، تهران.
نواک، جرج (1384)، فلسفه تجربه گرا از لاک تا پوپر، مترجم، پرويز بابايي ، آزاد مهر، تهران.
Bertolo, H. (2005), "Visual Imagery Without Visual Perception", Psicologica, ano/vol.26, numero ool, pp. 173-188.
Block, N. (1983), "Mental Pictures and Cognitive Science", the Philosophical Review, vol.92, pp.499-541
Farah, MJ. (1984), The Neural Basis of Mental Imagry, Cognition,vol. 18, pp. 245- 272. Heller, M.A. and Soledad, B. (2008), Touch and blindness, Taylor & Francis e-Library.
Jacobson, D. (1992), "Spatial Cognition Trough Tactile Mapping", Wales, College of Swansea,Department of Geography.
Kosslyn, S.M. and William, L.Th. (2003), "When Is Early Visual Cortex Activated During Visual Mental Imagery?" Psychological Bulletin, Vol. 129, No. 5,723- 746.
Kosslyn, S.M., William, L.Th. and Giorgio, G. (2006) The Case for Mental Imagery, New York, Oxford University Press.
Lahav.O, and Mioduser. D. (2008), "Haptic-Feedback support for cognitive mapping of unknown spaces by people who are blind ", International Journal of Human- Computer Studies 66, 23-34.
Mather, G. (2005), Foundation of Sensation and Perception, New York, Psychology Press Ltd,Taylor & FrancisGroup.
Pylyshyn, Z. W. (2003), Seeing and Visualizing, Massachusetts, A bradford Book The MIT Press.
Ryu, E.J. (2005), "Visual Dreams of Blind and Implication", Available at, file://G:\cognetives\htm
Siau,K. and Tan.Xin. (2005), "Improving Baces the quality of conceptual modeling using cognitive mapping techniques", Published by Elsevier, Data & Knowledge engineering 55. 343-365.
Struiksma. M. E , Noordzij. M.L and Postma. A. (2009), "What is the link between language and spatial images? Behavioral and neural findings in blind and sighted individuals",published by Elsevier B.V. All rights reserved. Acta psychological, doi: 10. 1016/g. 04.002.
Ziahosseiny, S.M. (2007), Selected Articles on Linguistics, Methodology, Translation & Litrature. Tehran, Rahnama Press.

تصوير سازي ذهني در نابينايان مادرزاد
نمونه هايي از تصاوير ذهني رسم شده توسط نابينايان مادرزاد: تصاوير گل، سرسره و انسان
منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما