حکومت فاضله، از ديدگاه ابن رشد، حکومتي است که محصول سياست فضيلت جويانه اتباع و حکّام مي باشد و در آن الزاماً از علم و حکم به غايت انساني انسان ( کمال و کمال گرايي ) به عنوان هدف بنيادين بحث مي شود.(1) درحکومت فاضله، رفتارهاي سياسي با نگاه هلل غايي تحليل مي شود و رابطه ي اتباع با حاکم، نحوه ي اقدام ها، تصميم گيري ها ،تعيين استراتژي ها و تاکتيک ها ، نسبت بين وسيله و هدف، چگونگي محافظت از فضايل و دفع رذائل را در بر مي گيرد.
ابن رشد در تعريف « فضيلت » به ابعاد سياسي حکومت فاضله اشاره مي نمايد و به ابعاد ديگر در بحث کارکردها اشاره مي کند و در تلخيص الخطابه فضيلت را ملکه اي معرفي مي کند که افراد را براي انجام دادن کار خير و نيک آماده مي سازد.(2) و سبب مي شود تا رفتارهاي معطوف به غايت فضيلت جويانه داشته باشند؛ اين افعال از آن جهت که به غايت انسان کمک مي کنند، افعالي مطلوب اند و پس از تعريف، اجزاي فضيلت را برّ ( عدل عام ) ، شجاعت، مروّت، عفّت، حلم، لبّ، سخا ، همت بلند و حکمت مي شمارد(3) که از تحليل آن اوصافي براي اتباع و اوصافي براي حکّام ايجاب مي ايجاد مي گردد و مي توان نتيجه ي آنرا در سه کلمه « صلاح حال و احوال و حسن فعل » (4) خلاصه کرد که جدا کننده ي حکومت فاضله از ديگر الگوها مي باشد؛ اوصاف ديگري که ابن رشد براي حکومت فاضله مي آورد عبارت اند از:
الف) حکمت مداري؛ يعني درحکومت فاضله، انسان و کمالش سر لوحه قرار داده و چگونگي رسيدن اتباع و حکّام به کمال (5) و تنظيم رابطه مردم با حاکم بر پايه عقل و حکمت صورت مي گيرد.
ب) نيازمداري(6)؛ يعني که افعال و رفتار حکومت بايد معطوف به تأمين نيازهاي عمومي باشد.
ج) چگونگي تعامل اتباع با حاکم؛ معلول آراي پسنديده و افعال شايسته و آراستگي به تدبير و شجاعت مي باشد.(7) که اهداف و کارکردهاي فرهنگي فاضله را به وجود مي آورد.
اهداف و کارکردهاي فرهنگي فاضله
الف) تثبيت، ترويج و الگوسازي از سنن، ارزش ها و هنجارهاي فاضله
يکي از اهداف حکومت فاضله درعرصه ي فرهنگي، تثبيت و ترويج و الگو سازي از سنن، ارزش ها و هنجارهاي فاضلانه است، به گونه اي که مردم آنها را به مثابه الگو و مدل رفتاري خود بپذيرند و از خود بدانند، همچنين خير، فضيلت و کمال را صرفاً به خاطر خود آنها مطلوب بدانند و عمل کنند (8) تکرار آن را مبدل به ملکه نمايند و در حقيقت جزئي از فرهنگ آنان شود، همچنين از آسيب هاي دروني و بيروني و خطرهاي محتمل، آنها را آگاه سازد. در قبال الگو سازي، الگو پذيري و انتقال به افراد جديد و نسل هاي آينده به گونه اي باشد که آنها را در عرصه ي عمل ( کمال جويي ) فعّال نمايد(9) و رهنمود دارد که اين امر، معلول چگونگي توزيع کالاهاي فرهنگي مي باشد.ب) توزيع کالاهاي فرهنگي
از کارکردهاي مهم حکومت فاضله، توجه ويژه به توزيع کالاهاي فرهنگي و نحوه ي طرح و انتشار آن است، مثل کتاب و روزنامه و وسايل صوتي يا نمايش نامه و فيلم که در آن ترغيب مردم به افعال پسنديده صورت مي گيرد، و همين طور از طرح حکايت گذشتگان به خصوص زندگي سفلگان و اراذل پرهيز مي دهد،(10) هم چنين از طرح مسائل جنسي خارج از عرف منع مي کند.(11) وي درخصوص صنعت موسيقي طرح مي کند که تا زماني که جايگزين مناسب نيافته نبايد آن را تغيير داد و بايد به همان شکل حفظ شود.(12) طرح آنچه توزيع کالاي فرهنگي را به نحو شايسته مثمر ثمر مي سازد درتوجه به نحوه ي ارائه کلام اقناعي و آموزش خلاصه مي گردد.ج) کلام اقناعي و آموزش
از کارکردهاي حکومت فاضلانه درعرصه فرهنگي، نحوه ي به کارگيري کلام اقناعي (13) و آموزش مي باشد که بايد متناظر با نيازهاي در حال تغيير مخاطبان باشد. کلام اگر چه جزئي از معرفت گوينده است و به درستي وسيله اي براي تفهيم و تفاهم پديده هاست و آخرين تلاش براي تقليل آن به يکي از جزئيات با لوازم آن مي باشد، نه تمام آن، (14) اما در مخاطب با القاي ذهنيت، تقويت باور به فضايل را درست مي نمايد. بدين شکل است که تعليم سنن، ارزش ها و هنجارهاي فاضله انجام مي گيرد. درنحوه ي تعامل آنها با محيط، حکومت و وضع موجود نقش به سزايي دارد. بر اساس تربيت تدريجي باورسازي به فايده مندي فضايل و دفع رذايل رخ مي دهد که در آينده اتفاق مي افتد.(15) منطق اقناع در قبال افراد اجتماع متفاوت است، به خصوص اين که افعال پسنديده به لحاظ شرايط و مقتضيات با هم تفاوت دارند و ابزارهاي گوناگوني را مي طلبند، از آن جمله قياس و ابزارهاي عقلي براي انديشمندان و عالمانِ اجتماع و شعر، خطابه و جدل براي عموم مي باشد.1. خطابه، شعر و جدل
ابن رشد به کارگيري جدل، خطابه و شعر را مؤثرترين رويه در تربيت و اقناع عمومي مي داند. در اين گونه از کلام اقناعي، انواعي از قبيل اقاويل انفعاليه ( افعالي که بر اساس شرايط بيروني شکل مي گيرد ) اقاويل عمليه(16)، تماثيل ادبيات، تاريخ و ضرب المثل ها و...صورت مي پذيرد. کارايي اين منطق در اطفال و خردسالان بسيار افزون تر است، زيرا وقتي آنچه از خير مي شنوند، در نگاهشان زيبا جلوه مي کند، در اعماق وجودشان ريشه مي دواند و نهال اميد در وجود آنها به درختي تنومند مبدل مي گردد.(17)ابن رشد در آثارش فهرست بلندي از موارد اقناع عمومي ارائه مي دهد که تعدادي از آنها را در اجزاي فضيلت آورده، مانند عفت، شجاعت، لبّ، همت بلند و حکمت تماثيل قريب آمدن مانند تشبيه و تعدادي در شهر و افعال خداوند متعال به مبادي رفتاري افراد و قواي نفساني و... که در مقام فهم حقيقت، حرکت از تشبيه معقول به محسوس صورت مي پذيرد. بدين صورت براي اقناع عمومي مواردي ذکر کرد، امّا در خصوص عالمان و فيلسوفان چه مي گويد؟
2. قياس
ابن رشد براي عالمان و فيلسوفان اقناع به قياس را طرح مي کند که چگونه ديگري از اقناع است. معمولاً چگونگي شکل گيري و انواع آن در اشکال اربعه ي منطق صوري بررسي مي شود.(18) در اقناع عقلي، اقناع يا از طريق شهود عقلي انجام مي شود يا از طريق شهود ذوقي و در آن بر تطبيق موارد کلي بر مصاديق جزئي استوار بر پايه ي بداهت مي باشد. قياس در مورد صحيح يا واقعي بودن مقدمات هيچ نمي دهد؛ آنچه تضميني مي کند صحت انتقال از مقدمات به نتايج است(19) و معرفت توليد شده در آن از قبيل شناخت بي واسطه ي امور است که خود مولّد آگاهي مي باشد؛ اجمالاً اين گونه از آگاهي، حقوق و تکاليفي را توليد مي کند.الف) تکاليف و حقوق فيلسوفان
ابن رشد تکليف و حقوق فيلسوفان را از عامه ي مردم مجزا مي کند. او در نقدي که به ابن سينا و ناقد آن غزالي دارد، اين مطلب را بازگو مي کند که اين متفکران مباحث علمي را با جدل و خطابه در آميخته اند و آن را براي عامه مردم نوشتند و همين امر، باعث تشويش ذهني مردم شد و تضييع حق علم و عالم گرديده است، همچنين سبب شد تاعده اي با تمسک به آن، اهل علم را مورد توهين، استهزا و تکفير قرار دهند و چنين تعاملي، باعث خاموشي چراغ تعقل و فلسفه در کشورهاي اسلامي گرديد.(20) به گمان ابن رشد وظيفه ي فيلسوفان پس کاوش در علل اربعه(21) و تحليل نظام هستي بر پايه علل غايي است تا از طريق آن با خالق جهان هستي پيوند يافته، نگرش توحيدي را توليد کنند.ب) فيلسوفان توليد کننده
فيلسوفان توليد کنندگان فرهنگ اند و مي بايست با دستي فراخ به شناسايي امور طبيعي و انساني بپردازند و با طبقه بندي آن - تفکيک امور ذاتي از عرضي (22)- زمينه هاي توليد الگويي بومي از بايدها و هست ها را به وجود آورند و با فلسفيدن و انجام فعلِ فلسفي به تدبير نفوس افراد و تنظيم امور معيشت، فرهنگ و سياست در قالبي سازگار با مصالح و منافع آتي اجتماع اقدام کنند.(23)نظام سياسي فاضله نيز در قبال اينها، جز سياست هاي حمايتي و بهره گيري از معارف توليد شده، راهي ندارد. اگراين گونه شد، نظام سياسي فاضله، فاضله واقعي خواهد بود. برقراري چنين فضايي است که ميان ذهنيت اجتماعي ( وضع موجود ) با هويت تاريخي ( گذشته ) براي بناي آينده تعامل جدي برقرار مي کند.(24) اين جاست که نياز اجتماع به وجود فيلسوفان حقيقي آشکار مي گردد.
اهداف و کارکردهاي اقتصادي فاضله
الف) اشباع نيازها و طبقه بندي آن
از آن جا که عامل اساسي پيوستن مردم به اجتماع،(25) اشباع نيازهاي اوليهآنان، همانند تأمين غذا، پوشاک و مسکن مي باشد، حکومت فاضله در عرصه ي اقتصاد بايد سه هدف را تعقيب کند:
هدف اول: اشباع نيازهاي ضروري است. دوم، شناسايي و طبقه بندي نيازها بر اساس عقلانيت اقتصادي در عرصه ي توليد، توزيع، مصرف و خدمات تا حصول سومين هدف که راحت زيستن و لذت بردن از زندگي مادي است.(26) و در آن، استقلال اقتصادي- به خصوص پولي - و فقر زدايي نهفته است. فرض اوليه ي وي کمبود امکانات، محدوديت منابع طبيعي و نامحدود بودن نيازها و تقاضاهاست که بر پايه عقلانيت بومي بايد علاج گردد تا عدالت اقتصادي حاکم گردد. عدالت اقتصادي، علاوه بر توزيع عادلانه کالا شامل شرايط کار مولّد هم مي شود و همين طور، وضع قوانين و قواعد جاري از انباشت ثروت و کار و فن به عنوان پايه ي عمل اقتصادي را در بر مي گيرد.
ب) توزيع حرف و مشاغل بر اساس نيازها
يکي از راهبردهاي اساسي حکومت فاضله ي ابن رشد، توزيع حرفه هاست. به تصور ابن رشد هر فرد بايد به يک شغل بسنده نمايد.(27) تا مشاغل متناسب با طبقه بندي نيازهاي عمومي توزيع گردد. ثمره ي آن، جمع شدن علم و فن، تخصص بالا و کارآمدي افزون تر در افراد و تأمين اشباع نيازهاي عمومي مي باشد. راهبرد ديگر او، روشن سازي عرصه فعاليت اقتصادي و عدم مداخله صاحبان قدرت و نظاميان در اين عرصه است.(28)ج) واگذاري امور اقتصادي به متوليان علمي - فني
واگذاري امور اقتصادي به کساني که نيازهاي اساسي هر منطقه را مي فهمند و بر اساس تجربه، راهکارهاي مناسب را تعريف مي نمايند و پيوند اين افراد با صاحبان مشاغل موجب شکوفايي و بالندگي اقتصادي مي شود.(29) و از آن ، صلاح حال و احوال به دست مي آيد. اميد به زندگي، طول عمر، صحت و سلامتي مزاج، زندگي راحت، گشايش مالي و ثروت(30) از رهاوردهاي اين پيوند مي باشد.ابن رشد پس از طرح سؤالي که آيا در مدينه فاضله نياز به طبيب و قاضي وجود دارد، چنين مي گويد: در نگاه آرماني، نيازي به آنها نيست، چون مردم در فعاليت هاي خويش بر پايه ي علم و حکمت عمل مي کنند، اما درعالم واقع به وجود آنها نياز هست، زيرا در هر اجتماعي تعدادي افراد تعليم ناپذير و نافرمان هستند يا افرادي که تغذيه نامناسب داشته اند وجود دارند. پس هم قاضي و هم طبيب بايد باشند، در ضمن تغذيه اهميت کليدي دارد.
د) تغذيه
در بحث تنظيم رويه هاي غذايي، چگونگي کيفيت، ميزان و نوع غذا اهميتي کليدي دارد.(31) و از مواردي است که بايد « با درايت و تجربه روشي را برگزينند تا از عهده ي تغذيه ي مناسب افراد[ با توجه به ] حال تک تک افراد و مناطق، به لحاظ مقدار، زمان و نحوه استفاده آن ها» (32) بر آيند. ابن رشد آن را يکي از امور عظام هر جامعه مي داند که بر اساس آن در باره ي محصولات قابل کشت کشاورزي و بذرهاي اصلاح شده و...سياست گذار شود، تا استغناي غذايي به وجود آورد، هم چنين براي نگه داري و مبادله ي کالاها لازم است در هر شهري مخازني ( براي نگه داري محصولات و ابزار آلات کشاورزان ) تدارک ديده شود تا اقشار و اصناف ديگر، مانند آهنگران، بنّايان درموقع لزوم از آن استفاده کنند. در مورد صنايع عمومي و معادن نيز وضع به همين منوال مي باشد تا نيازهاي عمومي اشباع گردد و رويه هاي مالي - پولي که نقش حامي صنايع را دارند تأسيس شود تا نفع عمومي و همگاني تأمين گردد.هـ. ) نفع عمومي و همگاني
در صورتي که آنچه در تغذيه گفته شد، به خوبي اجرا شود، و نفع عمومي(33) و همگاني بر آورده گردد فقر از بين مي رود، زيرا چنانچه فقر در عرصه ي عمومي ظاهر شود، نابود کننده تر از هر چيز ديگر است.(34)، حتي باعث انتقال صاحبان فنون به مناطق همجوار مي شود و ناتواني در بر آوردن تقاضاي عمومي را به دنبال دارد و سبب به وجود آمدن بدترين مفاسد اجتماعي (35) - سياسي از جمله شکل گيري اقليّتي مرفّه و اکثريتي فقير مي گردد. بنا به تحليل ابن رشد، يکي از عوامل اساسي فقر عمومي در جوامع اسلامي ( از جمله اندلس ) فقدان فعاليت اقتصادي زنان است.(36) بر اساس آنچه گذشت، ميزان اهتمام وي در مدينه ي فاضله اش به فعاليت هاي اقتصادي، بسيار چشمگير و جالب توجه است، امّا آيا حدّ و حصري ندارد؟و. حدّ ثروت، حفظ حريت
در حکومت فاضله، حدّ فعاليت اقتصادي، حفظ آزادي و حريت فرد است. در نتيجه کثرت منزل و ثروت همراه آزادگي بلامانع است. به گمان ابن رشد، بهره بردن از مواهب زندگي بهتر از آن است که فرد فقط حافظ آن باشد.(37)اهداف و کارکرد سياسي فاضله
سياست در نظر ابن رشد، يکي از مشتقات خُلق و سرشت آدمي است که تعدد سرشت و طبع، تعدد اخلاق و رفتار را در پي دارد. در نگاه وي، فضايل خلقي با فضايل نظري تعامل جدي دارند، و يکي از اين دو مقدمه ي (38) موصله ي ديگري است که بدون آن تحقق نمي يابند. بر اين اساس، علم سياست بر اخلاق و علم اخلاق بنا مي شود در آن جا فضايل، توليد و نشو و نما دارد. چنانچه علم، دانش معطوف به غايت انساني انسان ( کمال ) (39) باشد، سياست فاضله تحقق مي يابد که کارکردهايي چون گسترش الگوي بومي ارزش ها و سنن فاضله، تربيت سياسي، شناخت مفاسد سياسي و عدالت و آزادي و عقلانيت بومي را در پي دارد.الف) گسترش الگوي بومي ارزش ها و سنن فاضله
اولين کار کرد سياست فاضله، توجه و گسترش الگوي بومي ارزش ها و سنن فاضله است که معلول معرفت به غايت امور يعني تُقدم علل غايي بر صوري، مادي و فاعلي ) مي باشد و اين باور که خير و شر اعمال، تا حدّي تابع اعمال ارادي بشرند و به خود او بر مي گردند و کمال سياسي افراد معلول قبول فضايل نظري، علمي و خلقي است و همين طور تنظيم نسبت اينها با هم و با آنچه که در تجربه بشري جاري است، اسباب بناي شهر(40)، ساماندهي آن و توليد ارزش و هنجارها را فراهم مي آورد. بر اين اساس براي اميران و نظاميان، اوصافي همانند حکمت و شجاعت و براي بقيه اقشار، تقوا و عدالت تجويز مي گردد. همان طور که در اجزاي فضيلت آمد، بحث از حکمت، لبّ، شجاعت و برّ( عدل عام ) در فضاي سياسي به معناي اين است که هر کس، آنچه استحقاقش را يافته، به وي داده شود يا افراد به گونه اي شوند که شجاعت را در انجام دادن افعال صالح بدانند(41) يا خير سياسي را در انجام دادن اموري که ذاتاً مطلوبيت دارد تعبير کنند يا افعال نيکو را به دليل اعتبار ذاتي آن برگزينند تا تربيت سياسي فاضله تحقق مي يابد.ب) تربيت سياسي
دومين کارکرد سياست فاضله، تربيت سياسي فاضله است که از اصلاح تدريجي امور تا اصلاح حال و احوال مردم و حکّام را در بر مي گيرد و از طريق تذکر و تعليم غايات، ارزش و هنجارهاي مطلوب به دست مي آيد از آن جهت که تحول درانسان به يکباره ناممکن است و اين امر بايد تدريجي صورت گيرد و در هر مرحله، تابع سنن و قواعدي است که رفتارهاي سياسي افراد بر آن بنا شده است. چنانچه تربيت سياسي افراد، معطوف به کمال انساني انسان باشد، تربيت فاضله تحقق مي يابد.(42) هدف آن اصلاح حال و احوال حاکم و شهروندان است. همانند فساد در زمان و لحظه ايجاد شدن آرام و پيوسته حرکت مي کند و اشياي طبيعي و انساني را در بر مي گيرد. اگر اين فساد به موقع شناسايي نشود، همه چيز را نابود کرده، مدينه ي فاضله را به غير فاضله مبدل مي کند، حتّي قوانين فاسد و اخلاق زشت را پديدار مي سازد.(43) و اين قاعده ي بين عالم طبيعت و انسان مشترک است؛ از همين رو، شناسايي مفاسد سياسي اهميتي اساسي دارد.ج) شناخت مفاسد سياسي
سومين کارکرد سياست فاضله، شناخت مفاسد سياسي مي باشد. به نظر ابن رشد عدم رعايت اعتدال توليد کننده فساد سياسي است. طبق قاعده ي هر چيزي از حدّش بگذار به ضدّ خودش تبديل مي گردد. کشوري که وسيع باشد ممکن است دشمنان به آن طمع کنند و به آن حمله نمايند. اگر عدّه و عُده نظامي را آماده نکند نمي تواند به موقع از خود دفاع کند و آسيب خواهد ديد. (44) از نظر ابن رشد حکام و نظاميان، (45) اصناف، اتباع و محيط سياسي (46) از اين امر مستثنا نيستند، اگر در محيط سياسي، امانت و صداقت مراعات نشود، فساد سياسي دامن گير به وجود مي آيد(47) که منبع و منشأ بزرگ ترين فساد و بحران ها خواهد بود، هم عقلانيت را ضايع مي کند و هم عدالت و هم آزادي را ضايع مي گرداند.د) عدالت و آزادي
کارکرد ديگر سياست فاضله، بسط عدالت و آزادي با حفظ حريت و کمال انسان است. اگر عدالت، انجام دادن افعالي باشد که افراد براي اجرايش قابليت آن را يافته اند، عدالت مدني- چه به معناي مساوات(48) باشد يا به مثابه انصاف(49) بين اصناف و اقشار در رفتار، گفتار و کردار سياسي ظاهر مي شود. که از آن توازن و سازگاري، انسجام و درنهايت سلامتي و بقاي جامعه از طرق ترغيب همگاني به تمکين در برابر قانون و غلبه ي عقل (50) بر قوه ي خيال و شهوت حاصل مي شود. همين طور از نظر ابن رشد، آزادي سياسي، مرز اراده و تصميم سياسي براي انجام دادن افعال پسنديده است و اين موضوع درعلم سياست بررسي مي شود.هـ ) سرزمين واحد
در مدل هاي فاضله، توجه به سرزمين به عنوان وطن با تعبير زيباي « مادر » يکي از راهبردهاي اساسي است که اندازه آن، موقعيت ژئوپلتيک، همسايگان، دشمنان و ساکنان آن مواردي اند که ابن رشد بدان پرداخته است. وي در يکي از فرازهايي که براي اقناع عمومي به کار برد، چنين مي نويسد:اي برگزيدگان، به تحقيق شما از بطن زمين به دنيا آمده و بر آن شکل گرفته ايد... اين زمين مادر شماست و شما برادران هم... شما همگي کلّي واحديد و زمين مادر مشترک شما.(51)
از مفاد اين گزاره ها شايد بشود جهان وطني هم فهيمد، ولي اگر در کنار مطالب ديگر گذارده شود، مي توان از آن مفهومي نزديک به مصطلح امروزين کشور فهميد، همچنين در فراز ديگر از وحدت آن مي نويسد و اين که افراد در منافع و ضرر با هم شريک اند. در سياست بشري شري بدتر از اين نيست که کشوري واحد به کشورهاي متعدد تقسيم شود، همان طوري که در سياست، خيري برتر از اين نيست که کشورهاي پراکنده به کشوري واحد مبدّل گردد. (52) او بحث از سرزمين را در پيوند با نيروي نظامي که نقش محافظ را دارند طرح مي نمايد.
و) ارتش بومي و محلي
يکي از مهم ترين شاخصه هاي سياست فاضله ي ابن رشد، تشکيل و تأسيس ارتش بومي و محلي است که نقش مؤثري در محافظت از کشور دارند. از ويژگي اين افراد، احساس محبت به ساکنان آن بلد و سرزمين و ابراز بغض و کينه به دشمنان آن مي باشد؛ بنابراين، لازم است که از فرزندان آن افرادي مناسب برگزيده شوند (53) تا متناسب با موقعيت کشور و ... به تنظيم تعداد نيروها و کيفيت سلاح ها بپردازند. دراين امر، عامل زمان و مکان نقش اساسي دارد. (54)کارکرد اساسي نيروي نظامي، تأمين امنيت عمومي است که با اتصاف آن ها به شجاعت يعني پيروي از عقل عملي(55) به دست مي آيد و همچنين که محصول ژيمناستيک و موسيقي است؛ موسيقي براي رهبران سياسي اولويت دارد، ولي براي نيروي نظامي ژيمناستيک و قدرت بدني در اولويت مي باشد.
ابن رشد اينان را افرادي مي داند که صاحب تدبير، بالطبع عاشق علم يقظه البال و بيزار از ناداني و بي خبري. آنان از قدرت تحرّک بسيار بالايي برخوردارند. مکان استقرار اينها به گونه اي است که بر منطقه اشراف دارند؛ چنانچه افرادي بخواهند تمرد يا شورش کنند، بتوانند آنها را تعقيب و تأديب نمايند. و اگر دشمن به کشور هجوم آورد، آنان را منکوب کنند.(56)
ابن رشد در اين زمينه از چگونگي فعاليت هاي نظاميان در عرصه هاي گوناگون مطلب طرح مي کند، از جمله امور اقتصادي، سياسي و فرهنگي است که و رد آنان را مضر و مفسدبار مي دانند.
ز) منع نظاميان از مداخله در امور اقتصاد، سياست و فرهنگ
در سياست فاضله، نيروهاي مسلح از مداخلهدر امور اقتصادي، سياسي و فرهنگي منع شده اند،(57) چون ورودشان به اين عرصه ها، با توجه به قدرت نظامي به گمان وي به استبداد مي انجامد و نقض غرض مي شود. اگر اين قوا که خود نگهبان مردم از دشمنان اند، با ورود به عرصه هاي گفته شده به دشمني مبدّل شوند که با اسلحه به سراغ افراد بي سلاح مي روند، موجب سلب امنيّت از فعالان در آن عرصه ها مي شوند و موجب تشديد کينه ها و دشمني ها مي گردند.
علاوه بر موارد گذشته، ابن رشد در مورد نحوه ي همسرگزيني و چگونگي تعليم و پرورش فرزندان اينان تذکر مي دهد، همچنين (58) از تجليل از ايثارگران(59) و شهدا مي نويسد تا نيروهاي حاضر بدانند، مردماني مهم اند و بودنشان باعث آرامش و امنيت عمومي است.
ح) قانون گذاري در امور کلي
ويژگي ديگر سياست فاضله ي ابن رشد، اين است که در قانون گذاري به وضع قوانين کلي بسنده شود(60) و عرصه ي جزئيات به اخلاق، طبع و سرشت افراد واگذار گردد و امور جزئي را به سبب تغيّر، تابعي از شرايط افراد و مقتضيات افراد مي داند که سزاوار وضع قوانين نيست. (61) برخي از موارد عرفي را نيز غير قابل قانون گذاري مي شمارد، اما آنچه در مورد آن در شريعت وارد شده است، احکام شرعي آمده بايد طبق آن بايد عمل شود. بدين صورت، ويژگي هاي سياست فاضله ذکر شد بر اين اساس امکان تأسيس مدينه فاضله طرح بررسي مي گردد.ط) امکان تأسيس مدينه فاضله
مؤثرترين راهبرد سياست فاضله ي ابن رشد، امکان تأسيس و تحقق مدينه فاضله درهمه زمان ها و همه مکان هاست و آن را بر اساس به وجود آمدن شرايطي خاص مي داند. که خطوط کلي آن مرور مي گردد:1. فلسفه اگر چه در يونان تدوين يافته، ولي مختص يوناني ها نيست و در بين ملت هاي ديگر توزيع شده است. (62)
2. درعرصه ي مباحث نظري گونه اي از شک حاکم هست که هميشه، مجال کاوش را براي متفکران فراهم مي آورد. بر اين اساس، فيلسوفان مي توانند و بايد با فلسفيدن به استقبال پاسخ گويي نيازها بروند و با بومي سازي فضايل و ارزش ها، امکان تحقق عملي مدينه فاضله را فراهم سازند. (63)
3. کساني که آگاه به فلسفه اند راه تحول طبايع و اخلاق و سنت و اصناف سياست را مي دانند که کدامين سنت در بناي سياست نافع و کدامين غير مفيدند و نيز عارف اند که چه گروهي از مردم با چه سنت سياسي اصلاح مي شوند و چه گروهي اصلاح نمي شوند و از چه اموري بايد احتمال وقوع فساد در شهر را داد که از آن پرهيز کنند. همچنين مي دانند که بر اساس کدامين سنت، نجات(64) و قوام نظام سياسي رخ مي دهد. متناسب با اين هدف، ابزاري مهيا مي سازند. با اين مقدماتي که طرح شد، امکان تحقق مدينه فاضله بومي افزون تر مي شود که در بررسي الگوها تا حدودي به آن پرداخته خواهد شد.
الگوهاي مدينه فاضله
در الگوي فاضله، الگوهايي که علم و حکم بر پايه ي غايت انساني، انسان است، (65) يعني هم اتباع و هم حاکمان بايد از صفات و ويژگي هاي خاص بهره مند بشوند، از آن جمله اتصاف به خير و فضيلت با نگاه به خود خير و فضيلت مي باشد که اندک تغييري در اين اوصاف، آن را از فاضله بودن خارج مي نمايد. الگوي فاضله اقسام گوناگوني دارد: برترين آن، الگوي رياستي مقيده به قانون است، گونه ي ديگر الگوي اماميه و در نهايت الگوي شورايي است.الف) الگوي رياستي، مقيده به قانون
ابن رشد، رياست را يکي از سنت هاي اجتماعي مي داند (66) که شرط ادامه ي حيات انسان است. آن را از مشتقات فضايل علميه و عمليه مي داند که تداوم آن، باعث قوام و دفاع از دين مي شود. (67) وي رياست اين الگو را، رياست ملک الافضل دانسته، رياستي که در آن تمام آرا و اعمال معطوف به خير و فضيلت است و قدرت سياسي و امور ديگر تابع رويه اي خاص به نام ادب مي باشد. در اين الگو رياست به افراد برخوردار از اهليت و بردباري واگذار مي گردد که تحقق مصلحت مردم را سعادت خويش مي پندارند. (68) اداره ي اين شهر بر اساس آرايي است که در علوم نظري توليد شده است؛ (69) راهي که همگان درست پنداشته اند و باعث تشويق آنان مي گردد. (70) زمامدار در اين الگو به امام، (71) ملک و فيلسوف ملقب مي شود. امام کسي است که در حيات خويش مورد تبعيت و اقتدا قرار مي گيرد.(72)ابن رشد، اوصاف و ويژگي هاي زمامدار فاضل را بدون توجه به جنسيت آن ( مرد يا زن ) پنج صفت گفته که عبارت اند از: حکمت، عقل تام، (73) اقناع، قوه تخيل و قدرت بر جهاد با بدن. (74) اين قدرت به دليل ذاتي بودن مطلق است و سياست موجه و حق نام دارد. نام حق چيري است که از نظر مردم، منطقي و صحيح و صادق باشد. (75)
چنانچه اين اوصاف و شرايط در فرد واحد جمع نشد، مدل ديگري از مدينه فاضله که الگوي افاضل باشد مطرح مي گردد.
ب) الگوي اماميه يا افاضل
در الگوي افاضل تأکيد اساسي بر انجام دادن افعال فاضله در مقابل صرف مباحث نظري مي باشد. ابن رشد در وجه ترجيح اين الگو با نگاه به تاريخ سياسي اسلام طرح مي کند که چگونه امور سياسي کم کم به فاضله بودن مي گرايد و درنهايت به بهترين انجاميده؛ به اين مدل اماميه مي گويند.در اين الگو، حاکمان، نيکان عامل به فضايل و فضيلت شناس مي باشند که رياست اينها به رياست افاضل مشهور است، (76) الگويي که انجام دادن و پيروي از سنن فاضله بر آراي فاضله تقدم دارد و آن محصول پيروي از آنچه که عقل بدان افاده کند، مي باشد نمونه ي اين الگو در ايران باستان قابل رديابي مي باشد که در آن قوانين به روشن ترين بيان و کوتاه ترين عبارت ها بيان شده بود. (77)
شرط تصدي قدرت سياسي، برخورداري از تجربه ي عملي و علمي است که از گذران عمر در انجام دادن اعمال سياسي به دست مي آيد. همين طور تصدي پيران خردگرا، خردمنداني که جامع علوم اند يا معرفت به کليات، قدرت تمييز و تفکيک امور ذاتي ازعرضي (78) را دارند و نيز برخوردار از همت بلند، قوت ايمان و عمل، صداقت درگفتار و شفقت به مردم مي باشند. زنان (79) و جوانان(80) به شرط برخورداري از ثبات فکري و سلامت فطري و رهيدگي از لذات مي توانند قدرت سياسي را پذيرا شوند. در اين الگو، اطاعت افراد از والي همانند اطاعت فرد ( کم کمال ) از افراد ( اکمل ) است.
هم چنين دراين الگو، گونه اي از آزادي، رضايت، آگاهي به خود و ديگري وجود دارد که مردم شناسي ، نيازشناسي و تشخيص حد و حدود رفتارهاي سياسي به صورت عملي رخ مي دهد.
اداره ي اين شهر، در تبعيت عملي از اعمال فاضلانه، بر اساس سياست هاي ترغيبي و تحذيري(81) مي باشد و پايه ي آن، صورت بندي جهان بيني و هويت سياسي که نظام شهررا تشبه نظام الهي بدانند؛ همين طور شهر بشر به شهر خدا، افعال خداوند و ملائکه به افعال زمامداران و نهادها، وزيران، نظاميان، ديوان سالاران تشبيه شد.(82) تا ذهنيت عمومي به هويت سياسي مبدل گردد، همان طور که در معرفي اجزاي فضيلت از شجاعت گفته. اطاعت سياسي در اين الگو، تبعيت مخلصانه فرد از انسان کامل براي تحصيل کمال است.(83) چنانچه اين اوصاف در يک جا جمع نشد بايد سراغ الگوي ديگري رفت که شورايي باشد.
ج) الگوي شورايي
در اين الگو، يک نفر که در جهاد قوت دارد همراه فردي که متخصص در فقه و احکام ديني است، بر جامعه رياست مي کند.(84)شروط اساسي پذيرش قدرت سياسي، ابزار عملي اوصاف طرح شده و قدرت تحمّل و برخورداري از حلم براي رياست مشترک است.(85) هم چنين، فقيه در اين الگو، کسي است که توان فهم و اقتباس اصول شرعي از سنن صادره از شارع را داراست، يعني قادر است از اصول کلي احکام شرعي را براي عمل کردن استنباط کند و از تصريح با اشاره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بهره برداري نمايد.
به نظر او نصوص وارده دو گونه اند: نصوصي که از ظاهر آنها، مراد و مقصود شارع قابل درک مي باشد؛ گروه ديگر، نصوصي که از صراحت و وضوح برخوردار نيستند و مراد شارع با نصوص ديگر فهميده مي شود.(86)
هم چنين در اين الگو بين سنن مفيد از غير مفيد تفکيک مي گردد و فرايند اعتماد سازي، ايجاد احساس عادلانه بودن فضاي سياسي از راه تقييد به سنن ديني صورت مي گيرد. که علاوه بر سنن مکتوب، گاه نياز به تأسيس سنت جديد متناظر با نيازهاي نو دارد تا براي هر يک از افراد الگوي عملي وجود داشته باشد؛(87) بنابراين، شناسايي و طبقه بندي سنن که امري ضروري مي باشد. گاه سنن، سنن ثابت اند که در سنت اسلامي وجود دارند(88) يا سنن متغير که به افراد تعويض شده(89) تا بر اساس نفع و ضرر تصميم بگيرند يا چيزي که بر اساس تحليل نظري پديده با توجه به علل غايي آن به دست مي آيد بوده که گاهي چه مکتوب و چه شفاهي، مخصوص قومي جدا از قوم ديگر يا امتي غير از امت ديگر است و گاهي چيزي که نفع و ضرر آن همگاني مي باشد.
غرض اساسي از مشورت در نظام شورايي، ايجاد همفکري و همدلي به مثابه الگو براي رسيدن به هدف مي باشد و ابن رشد آن را در يک جمله بيان مي کند که فکر، آخر عمل است و آخر علم، آغاز عمل مي شود(90) درگزاره ي اوّل، فکر، نتيجه را بيان مي کند و درگزاره ي دوم فکر ، بررسي مقدمات عمل است.
امور مشورتي، از نظر ابن رشد پنج مورد است: چگونگي التزام به سنن مفيد و آنچه براي اداره ي شهر يا کشور لازم است و چگونگي حفاظت از کشور در قبال دشمنان داخلي و خارجي، همچنين جنگ و صلح و حفظ اموال عمومي است.(91) تا در مجموع حسن فعل و خير به وجود آيد و خير يعني تشخيص صاحبان فهم و افراد با هوش که گاه ذاتاً خير است و گاه به تصور خير بودن، مورد توجه قرار مي گيرد.(92) از سنت هاي مفيد، سنت امر به معروف و نهي از منکر است، سنتي که در آن دوستي و دشمني مشخص مي شود و در آن، مشارکت و تعاون در امور جمعي صورت مي گيرد،(93) مردم را در قبال زادگاه خودشان حسّاس مي نمايد. چنانچه صورت مي گيرد، در شرايط و اوصاف الگوهاي فاضله اندک افراط يا تفريط شود از فاضله بودن خارج و مبدل به غير فاضله مي گردد.
پينوشتها:
1. همو، الضروري في السياسه، ص 117.
2. همو، تلخيص الخطابه، ص 72.
3. همان.
4. همان، ص 40 و 44.
5. همو، الضروري في السياسه، ص 117.
6. همان.
7. همان.
8. همو، تلخيص الخطابه، ص 49.
9. همان، ص 72.
10. همو، الضروري في السياسه، ص 94.
11. همان، ص 97.
12. همان، ص 98.
13. تبيين أفعال حکومت در قبال موقعيت بر اساس نتايج.
14. همان، ص214.
15. همان، ص 30.
16. همان، ص 80.
17. همان، ص 92.
18. همو، شرح برهان الأرسطو و تلخيص البرهان، ص 46.
19. همان، ص 15.
20. همان، ص 141.
21. همان، ص 142.
22. همان، ص 137.
23. همان، ص 139.
24. همان، ص 94.
25. همان، ص 82 و همو، تلخيص السياسه، ص 68.
26. همو، تلخيص الخطابه، ص 40 و 43.
27. همو، الضروري في السياسه، ص 83.
28. همان، ص 105.
29. همو، تلخيص الخطابه، ص 37.
30. همان، ص 40.
31. همو، الضروري في السياسه، ص 99 و 107.
32. همان، ص 99: « أن ينظر بالقوّة الفکريّة التي الکتسبها بالاختيار و التجرية من الأغذية المناسبة لشخص شخص و صقع و زمانها و مقدارها. » .
33. همو، تلخيص الخطابه، ص 43.
34. همو، الضروري في السياسه، ص 108: « لا شيء أکثر إذاية لهذه المدينة من الفقر و تکديس الأموال. » .
35. همان.
36. همان، ص 125: « ...حملاً تقيلاً علي الرجال، صرن سبباً من أسباب الفقر هذه المدن. » .
37. همو، تلخيص الخطابه، ص 44: « وحدّ الحرّية في المال أن تکون اليه التصرّف في المال...استعماله علي الطريق التلذّذ به » .
38. همان، ص 153.
39. همان، ص 116 و 117.
40. همان، ص 150.
41. همان، ص 73.
42. همو، الضروري في السياسه، ص 204.
43. همان.
44. همان، ص 112.
45. همان.
46. همان.
47. همان، ص 119.
48. همان، ص 120.
49. همان، ص 119.
50. همان.
51. همو، الضروري في السياسه، ص 104.
52. همان، ص 130.
53. همان، ص 82.
54. همان، ص 1113.
55. همان، ص 77.
56. همان، ص 105.
57. همان، ص 112.
58. همان، ص 132.
59. همان، ص 133.
60. همان، ص 114.
61. همان.
62. همان، ص 139.
63. همان.
64. همو، تلخيص الخطابه، ص 33.
65. همو، الضروري في السياسه، ص 139.
66. همان، ص 150: « إذا فرض أنّ هذه الصنائع العلميّة تقود الي صناعة واحدة رئيسة و هي صناعة سياسة المدن... کالعلوم النظريّة إنّما هي معهدة للعمل و بها ينتفع الانسان.... في بلوغ مقاصدها » .
67. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج2، ص 397.
68. همو، الضروري في السياسه، ص 117.
69. همو، تلخيص الخطابه، ص 68.
70. همان، ص 44.
71. همو، الضروري في السياسه، ص 136 و 137.
72. همان.
73. عقل تام، يعني موارد را از کسي دريافت ننموده است، بلکه خودش مؤسس آن است که فقط مي تواند به انبياي عظام و نبي خاتم اشاره باشد.
74. همان، ص 169 و همو، تلخيص السياسه، ص 139.
75. همو، الضروري في السياسه، ص 169 : « فإذا قام بهذه السياسة من اجتمعت فيه شروط و... فذاک هو الملک علي الإطلاق، و السياسة هي سياسة الملک الحقّ » .
76. همان، ص 169.
77. المدينه الفاضلة أقرب إلي أن يکون في هذا الزمان بالأعمال الصالحة بالآراء الحسنة... المدن التي هي فاضلة بأعمالها فقط ( دون آرائها ) هي تلک التي يطلقون عليها [ المدن ] الأماميّة... کانت منها مدن الفرس القدّامي... بيّنها بأوجز قول و أخضره ( ابن رشد، الضروري في السياسه، ص 5 و 164).
و غير ذلک يکون في زمن طويل و ذلک بأن يتعاقب علي هذه المدن و في أزمنة طويلة ملوکاً فاضلاً.. يؤتون فيها قليلاً إلي نهاية الأمر تصير علي أفضل تدبير تحوّل هذه المدن يکون بالأفعال فقط هي تلک التي يطلقون عليها الأماميّة ( محمدعابد الجابري، ابن رشد سيرة و فکر، دراسة و نصوص، ص 246 و 247).
78. ابن رشد، تلخيص السياسه، ص 70 و 136 - 138.
79. همو، الضروري في السياسه، ص 115.
80. همان، ص 101.
81. همان، ص 80.
82. همان، ص 92.
83. همان، ص 87.
84. همان، ص 169.
85. همو، تلخيص الخطابه، ص 63.
86. همان، ص 63.
87. همو، تلخيص البيان، ص 38- 39: «أن يعرف السنن التي وضعها، کثير من الناس فانتفعوا بها... تبيّن أنّ معرفة واضع السنن بأمزجة الناس و أخلاقهم و عاداتهم...»
88. همان، ص 70.
89. همان، ص 71.
90. همان، ص 49.
91. همان.
92. همو، تلخيص الخطابه، ص 49.
93. همو، تلخيص البيان، ص 397.
سلمان، محمد؛ (1390)، انديشه سياسي ابن رشد، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول.
/م