فعاليت هاي سياسي و نظامي و مناسبات ابوالفتح ميرزا سالارالدوله با انگليس (2)

سالارالدوله بعدها در واپسين سال هاي سلطنت احمدشاه در انديشه ي ورود به ايران افتاد. اوضاع کشور در اواخر سلطنت احمدشاه پريشان تر از هميشه بود. احمدشاه جوان در واقع اقتدار چنداني نداشت و اوضاع کشور نيز ناآرام بود. در
شنبه، 4 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فعاليت هاي سياسي و نظامي و مناسبات ابوالفتح ميرزا سالارالدوله با انگليس (2)
فعاليت هاي سياسي و نظامي و مناسبات ابوالفتح ميرزا سالارالدوله با انگليس ( 2 )

 

نويسنده: سعيد حصاري




 

واپسين تحرکات

سالارالدوله بعدها در واپسين سال هاي سلطنت احمدشاه در انديشه ي ورود به ايران افتاد. اوضاع کشور در اواخر سلطنت احمدشاه پريشان تر از هميشه بود. احمدشاه جوان در واقع اقتدار چنداني نداشت و اوضاع کشور نيز ناآرام بود. در گوشه و کنار ايران اشخاص و خوانين و ايلات متعدد خودسرانه عمل مي کردند و مناطق مختلف کشور شاهد بي نظمي و هرج و مرج بود و حکومت مرکزي همه توان خود را مصروف سرکوب اغتشاش مي کرد. در اين دوران احمدشاه در آبان ماه 1302 ايران را ترک و به اروپا رفت و زمينه براي کسب قدرت توسط رضاخان فراهم شد.
سالارالدوله که در اين دوران در سوئيس به سر مي برد و شاهد ضعف و ناتواني برادرزاده اش احمدشاه بود دريافت او مدت زيادي را در مسند حکومت دوام نخواهد آورد. لذا بر آن شد به ايران آمده و تلاش ديگري را جهت عملي کردن آمال خود انجام دهد. در اين دوران همان گونه که ذکر شد اغتشاشات فراوان در کشور شايع و گروهها و ايلات زيادي به سرکشي و تمرد از حکومت مرکزي مشغول بودند و رضاخان که در اين برهه اختيارات و قدرت فراوان داشت شديداً مشغول مبارزه و سرکوب ياغيان بود از جمله اين ياغيان مي توان به اسماعيل آقا سمکو و شيخ خزعل نام برد.
شيخ خزعل موقعيت متفاوتي داشت. او از حمايت شديد و جدي انگليس برخوردار بود و همه مناطق جنوب غربي کشور و خوزستان را در اختيار داشت و ظاهراً بر آن بود که با حمايت انگليس حکومتي مستقل براي خود ايجاد کند. در اين زمان شيخ خزعل بسيار اقتدار داشت و سالارالدوله نيز بر آن شد که به او نزديک شده و با اتحاد با او نقشه هاي خود را پي گيري کند و از موقعيت و توان او استفاده کند. لذا در سال 1303 شمسي به اهواز آمده و مذاکراتي را با او انجام داد. (1) رضاشاه خود در خاطراتش مي نويسد سالارالدوله سپتامبر 1924 به بصره و از آنجا به اهواز آمده و با شيخ خزعل براي بازگشت احمدشاه به کشور مذاکراتي را انجام داد. (2) او خود نيز اظهار داشته بود از احمدشاه مراسلاتي براي شيخ خزعل آورده است. (3) اين مسئله که قصد او چه بوده و به درستي دانسته نيست. اما زمزمه هايي مبني بر ارتباط احمدشاه و شيخ خزعل وجود داشته و سفر سالارالدوله به اهواز و ديدار با شيخ خزعل مي تواند به همين مسئله مربوط باشد. سالارالدوله خود در جاي ديگر عنوان مي کند حرکتش به محمره و اهواز فقط براي نصيحت شيخ خزعل مبني بر اطاعت او از دولت مرکزي بوده و اظهار اميدواري کرده بود که از وقوع جنگ جلوگيري کند. (4)
ظاهراً دولت انگليس که شيخ خزعل را هم حمايت مي کرد در اين جريان نيز دست داشته و حتي شايع شده بود سالارالدوله با 3 فروند کشتي انگليسي وارد محمره شده. (5) به هر حال نقش انگليس را در اين وقايع نمي توان ناديده گرفت. سالارالدوله خود در گفتگو با کنسول ايران در بغداد گفته بود انگليسي ها قرار دادند که امورات من را با دولت ايران اصلاح نمايند و بيان کرده بود که قصدم از رفتن به محمره اين بوده که به دولت ايران بفهمانم که من قدرت دارم براي باز پس گيري حقوقم اقدام کنم. او همچنين اظهار داشته بود:
همه ديدند که رؤساي الوار و اکراد همين که شنيدند من آمده ام آمده دست و پاي مرا مي بوسيدند و مي گفتند: فقط تو بيا به آن حدود و بنشين و ما جواب هزاران از اين سرباز و قزاق پا برهنه را مي دهيم. (6)
البته همانطور که پيداست سالارالدوله در اين سفر اقدام خاصي را انجام نداد و پس از ديدار با خزعل به بغداد برگشته و از راه شام به اروپا بازگشت.
نقش انگليس در اين مسئله بارز بود. خود سالارالدوله نيز به اين مسئله اشاره و اظهار مي دارد دفاتر سفارت انگليس و دفتر کميسري در بغداد و غيره مملو از شرح زندگاني من است و اين دولت انگليس است که من مجبور به اطاعتش هستم چنان چه در همين سفر به ايران و محمره همه ترتيب کار من آماده بود. (7) خود سالارالدوله در ادامه مي افزايد در سفر به محمره « قنسول اهواز از طرف سفارت آمد و به من گفت نبايد اينجا بماني برو به بغداد در آنجا هر تقاضايي داري سفارت براي شما انجام مي دهد من هم به دوستي خود و نظر به اين که دوستي دولت انگليس [ را ] براي مملکتم مغتنم مي دانم اطاعت کردم ». (8)
سالارالدوله چند سال بعد در اوايل سلطنت رضاشاه مجدداً به ايران آمد. در آغاز حکومت رضاشاه کشور اوضاع چندان باثباتي نداشت، ناآرامي در بيشتر مناطق کشور وجود داشت. ياغيان و شورشيان و ايلات و عشاير سرکش اقدام به تمرد مي کردند. در مناطق آذربايجان، خراسان و خوزستان ناآرامي ها زياد بود و سالارالدوله که از ديرباز با ايلات و عشاير غرب ايران در ارتباط بود بر آن شد که از اين موقعيت استفاده کرده و به ايران وارد شود. به نظر مي رسد سياست هاي رضاشاه در قبال ارتباط با شوروي مسبب اين کار انگليس بود و آنها بر آن بودند از سالارالدوله براي بروز اغتشاش و ناآرامي در ايران استفاده کنند و خود سالارالدوله از جانب مقامات انگليسي اشاراتي مبني بر حمايت از خود را دريافت کرده بود. سالارالدوله خود گفته بود اميدوار است دولت انگليس به خاطر دوستي ديرينه اش با خاندان قاجار در اين موقعيت از او حمايت کند و در مقابل او دوست خوبي براي انگليس خواهد بود. البته وزير مستعمرات انگليس ال امري به او چنين گفته بود که دولت انگليس که داراي روابط مودت آميز با ايران است نمي تواند اتباع ايران را در عدم وفاداري به کشور حمايت کند. (9) مهمترين دلايل دخالت انگليس در اين قضيه را چنين دانسته اند:
1. مجازات ايران به دليل خودداري دولت ايران از شناسايي رژيم عراق تحت قيمومت بريتانيا
2. حل و فصل امور شيخ خزعل طبق ميل بريتانيا
3. فشار براي صدور اجازه پرواز خطوط هوايي بريتانيا بر فراز خاک ايران
4. وادار ساختن ايران به بازپرداخت کمک هاي مالي اي که حکومت ايران در سالهاي 1920-1914 از انگليس دريافت کرده بود. (10)
البته گرچه رضاشاه در ظاهر سياست ضدبيگانه داشت اما براي اجراي برنامه هايش از مواضع چندان مستحکمي برخوردار نبود و وابستگي اقتصادي و سياسي ايران موجب مي شد قدرت مانور انگليس در ايران زياد باشد. منافع شرکت نفت ايران و انگليس که از منابع مهم درآمد دولت به ويژه در سازماندهي ارتش بود، با بانک شاهنشاهي که از اهمرهاي مؤثر در دست انگليسي بود روابط با انگليس را تحت تأثير قرار مي داد. به علاوه با توجه به اينکه بريتانيا هنوز برخي شاهزادگان قاجاري را مورد حمايت قرار مي داد، اين موضوع رضاشاه را در تشويش و نگراني دائم قرار مي داد که مبادا انگليس کانوني براي هدايت مخالفين تاج و تخت وي شود. حمايت گاه به گاه از سالارالدوله اين بيم را بيشتر مي کرد. در واقع وي نه تنها آنقدر قدرت نداشت که منافع بريتانيا را زير سئوال ببرد، بلکه به خوبي مي دانست که براي ادامه اقتدار خويش نيازمند حمايت دولت انگليس است. انگلستان تا سال 1310ش (1931م ) طرف عمده تجاري ايران بود.
آمدن سالارالدوله به ايران و تهييج و تحريک ايلات کرد مي توانست کشور را با مشکلات زيادي مواجه کند و از اين رو اين امر بسيار نگران کننده بود. دايره مرموزات ارکان حرب که از ورود پنهاني سالارالدوله به کشور آگاهي يافته بود جريان اين امر را به مأموران و سران دولتي اطلاع داد. متصدي لشکر غرب کشور نامه اي به سالارالدوله از بزرگان غرب کشور نوشته که مراقب تحريکات سالارالدوله باشد و در پايان نامه آمده است:
لازم است در اين زمينه مراقبت کامل نموده و فريفته اظهار بي اساس مفسدين و خائنين مملکت نگرديده با نهايت جديت حيثيات خود را حفظ قريباً قواي قاهره دولتي براي سرکوبي اشرار از اطراف اعزام و صفحه کردستان را از لوث وجود آنها پاک خواهد کرد و اطمينان کامل از طرف حضرت بندگان اجل دامت شوکته به شما مي دهم و در مقابل خدمات صادقانه شما از طرف قشون نيرومند جبران و مورد مرحمت هاي حضرت بندگان اجل واقع خواهيد شد. در خاتمه تذکر مي دهم چنان چه يک نفر از رؤساي عشاير آن حدود با خائنين مملکت جزئي همراهي نمايند قشون با عظمت علاوه بر اين که آنها را معدوم مي نمايد تمام مالکيت آنها را نيز ضبط خواهد نمود. (11)
با اين کار دولت در تلاش بود سران ايلات و عشاير را از پيوستن و همکاري با سالارالدوله منصرف نمايد چرا که اگر ايلات و عشاير با او همراه مي شدند کار او بالا مي گرفت و زحمات و خسارت زيادي را به بار مي آورد.
سالارالدوله حدود يک سال به طور مخفيانه در نواحي غرب ايران و منطقه اورامانات فعاليت مي کرد. او در اواخر سال 1304 شمسي که در ترکيه بود پس از آگاهي از انقراض قاجاريه و روي کار آمدن خاندان پهلوي به ايران آمده و به فعاليت پرداخت. او نامه هايي را با سر مارک سالارالدوله پادشاه ايران وارث تاج و تخت قاجاريه به اطراف مي فرستاد. (12)
يکي از دلايلي که باعث شد دولت ايران اين شورش را بسيار جدي بگيرد اين بود که سالارالدوله از مرز عراق که تحت قيموميت انگليس بود وارد ايران شد. او در عراق از کمک و تأييد ضمني مقامات انگليس برخوردار بود. (13) اين شورش سالارالدوله که با همراهي گسترده ايلات کرد که از سياست خلع سلاح رضاشاه جري شده بودند و علم طغيان برداشته بودند همراه بود و از حمايت انگليس نيز برخوردار بود را نمونه اي از سياست انگليس در برابر اقدامات رضاشاه در نزديک شدن به شوروي دانسته اند. رياست ارکان حرب کل قشون در گفتگو با ژنرال فريزر اتاشه ي نظامي انگليس در ايران اظهار مي دارد تحرکات سالارالدوله در غرب کشور با حمايت انگليس بوده و خود سالارالدوله به پشت گرمي انگليس به فکر شورش در کردستان افتاده است. (14)
جعفر سلطان در اين زمان به همراهي پسرانش به جمع آوري نيرو براي سالارالدوله مشغول بود و تبليغات زيادي در اين زمينه انجام مي داد و با انگليسي ها هم مراوداتي داشت و خود مسلح به سلاح هاي انگليسي بود. (15)
هنگامي که وزيرمختار بريتانيا در ايران در مورخه ي 23 اوت 1926 ( 31 مرداد 1305 ) با رضاشاه ديدار کرد با اعتراض رضاشاه در واکنش به نقش انگليس در شورش سالارالدوله در کردستان مواجه شد و آن گاه که وزيرمختار منکر دخالت انگليس در اين قضيه شد رضاشاه اظهار داشت:
سالارالدوله در حالي که در عراق تحت نظر بوده است گريخته و عشايري که به وي پيوسته بودند به سلاح هاي مدرن مجهز بوده اند. حال شگفت است که سوءتفاهم هايي بروز کرده باشد و سوءظن هايي به وجود آمده باشد؟(16)
با توجه به اسناد و مکاتبات مربوط بي گمان عوامل انگليس از تحرکات سالارالدوله آگاه بودند و اگر در روابط و مناسباتشان با رضاشاه مشکلي نداشتند مي توانستند از ورود سالارالدوله به ايران جلوگيري کنند. چند هفته پيش از ورود سالارالدوله به کشور سر هنري دادز کميسيونر عالي انگليس در عراق به نيکلسون در تهران اطلاع داد با توجه به دلائلي که دارد سالارالدوله بر آن است که به کردستان برود و پيشنهاد داد به دولت ايران سفارش کند از مقامات فرانسوي بخواهند در سوريه حرکات سالارالدوله را از نزديک کنترل کنند. (17) اما نيکلسون اين توصيه را ناديده گرفت حتي پس از عبور سالارالدوله از مرز مقامات انگليسي عراق به همتايان خود در ايران اين موضوع را تأييد کردند اما سفارت انگليس در تهران اين موضوع را به مقامات ايراني نگفت و اين موضوع فرصت لازم به سالارالدوله را براي تدارک نيرو داد. (18) کميسر عالي انگليس در بغداد در مذاکره با کنسول ايران به اين مسئله اشاره کرده است. (19)
علاوه بر اين سياست دوپهلوي انگليس، بررسي اسناد آشکارشده ي دولت انگليس مؤيد حمايت انگليس از سالارالدوله است و او آن چنان از اين حمايت مطمئن بود که در مکاتباتش هدف خود را بازپس گرفتن حق خود بر تاج و تخت ايران عنوان مي کرد.
پس از آن سالارالدوله بسياري از رؤساي کرد منطقه را با خود همراه و حرکت خود را آغاز کرد دولت بريتانيا از اثرگذاري طغيان کردهاي ايران بر هم زبانان خود در عراق بيمناک شد و نفع خود را در سرکوب شورش ديد. کميسيونر عالي بريتانيا در عراق در حين ابلاغ موارد فوق به وزير مستعمرات پيشنهاد داد. اگر وي به صورتي آشکار شورشيان را نهي کند احتمالاً اين امر مي تواند تأثير قابل ملاحظه اي داشته باشد و شورش پايان يابد. (20)
ال. امري وزير مستعمرات انگليس، 7 سپتامبر ( پانزده شهريور ) در پاسخ به دادز راجع به درخواست کمک سالارالدوله چنين پاسخ داد « من به عنوان نماينده ي دولت اعلي حضرت ( پادشاه بريتانيا ) که با دولت ايران روابط مودت آميز دارد نمي توانم در مورد اموري که صرفاً به روابط ( افراد و طوايف ايراني ) با دولت ايران مربوط مي شود با افراد با طوايف ايراني وارد هيچ گونه مکاتبه اي گردم به ويژه آن که تحت هيچ شرايطي نيز نمي توانم اتباع ايران را به وفاداري نسبت به کشور خودشان تشويق نمايم ». (21) همچنين از نيکلسون خواسته شد دولت ايران را از مفاد نامه ي دادز به شورشيان مطلع سازد. (22)
در تاريخ دوازده مهر 1305 اميرلشکر غرب گزارش مي دهد سالارالدوله در بغداد با مندوب سامي ( عنوان حاکم انگليسي عراق ) کتباً معاهده بسته است که به طرف اورامان و مريوان حرکت کرده و همه ي احتياجات از قبيل تفنگ، فشنگ و وجه نقد را مندوب سامي تهيه کند و پس از گرفتن کرمانشاهان و کردستان نيز عده ي پنج هزار نفر عرب در لباس کردي به کمک سالارالدوله گسيل دارد به شرطي که پس از رسيدن به مقصود، کردستان و کرمانشاه را به دولت بين النهرين واگذار نمايد و امتيازات ايران را هم به دولت انگليس بدهد. (23)
سالارالدوله پس از آنکه وارد اورامان شد، با يکي از مأموران سياسي انگليسي که اصالتاً کُرد و مقيم بغداد بود در ارتباط بود و بوسيله ي او از مندوب سامي دستور مي گرفت. (24)
پس از آن که سالارالدوله به وسيله ي نامه به مندوب سامي علت عدم پيشرفت کار خود را غارت گري و يغماگري عشاير اورامان ذکر مي کند، احمدبيگ پسر عثمان پاشاي جاف توسط انگليسي ها نزد سالارالدوله فرستاده مي شود و از طرف مندوب سامي کليه ي عشاير را تهديد مي کند که اگر چنان چه طبق دستور سالارالدوله رفتار نکنند تنبيه خواهند شد. (25)
برخي شخصيت هاي محلي نيز همچون شيخ علاءالدين بر اساس دستور انگليسي ها با سالارالدوله همراهي مي کردند. (26)
در تاريخ 14 آذر 1305 کنسولگري ايران در بصره گزارش مي دهد با کميسر عالي عراق مذاکره کرده و درباره ي مداخله در اغتشاشات سالارالدوله اظهار داشته است الآن سالارالدوله در بغداد محبوس است و خيال داريم او را به هندوستان بفرستيم و چون مبلغ هزار ليره انگليسي در سوريه مقروض است خوب است که دولت ايران مواجبي را براي او مقرر دارد. (27)
سالارالدوله در ربيع الأول 1345ق برابر با سال 1306 شمسي در اواخر شهريور اردويي را مرکب از تفنگچي هاي اورامانات به رهبري جعفرخان سلطان و پسرانش تهيه کرده و به قصد تصرف کرمانشاهان حرکت کرد و تا نزديکي روانسر نيز پيش آمد. در آنجا هنگ پياده گارد نادري و قوايي تحت فرماندهي سلطان گريش خان ارمني که مأمور مقابله و سرکوب سالارالدوله بود به نبرد او رفته و با ياري اهالي منطقه او را شکست داده و سالارالدوله نيز به ترکيه فرار کرد. (28)
پس از آن که قواي سالارالدوله و کردهاي همراه او شکست خورده و به عراق فرار کردند دولت ايران از مقامات انگليس درخواست کرد سالارالدوله را بازداشت و به ايران تحويل دهد. انگليس براي اثبات حسن نيت خود سالارالدوله را بازداشت اما از تحويل او به ايران خودداري کرد. (29)
انگليس ها در آن سال ها در برخي موارد با رضاشاه اختلاف شديد داشتند. يکي از اين مسائل خودداري ايران از به رسميت شناختن رژيم عراق و قيموميت انگليس بود. اين احتمال وجود دارد که انگليسي ها بر آن بودند با ايجاد شورشي محدود در کردستان، ايران را در شناسايي عراق تحت فشار بگذارند. در روزهايي که اين شورش در جريان بود وزيرمختار بريتانيا در تهران به دستور وزارت امور خارجه ي انگليس بارها اين موضوع را به دولت ايران گوشزد کرد که اوضاع نابسامان مرزي استقرار روابط ايران و عراق را ضروري نموده است. (30)
رقابت هاي شوروي و انگليس نيز در سياست هاي انگليس در ايران مؤثر بود. تيرگي روابط دو کشور به ويژه پس از مداخلات شوروي در جنبش اتحاديه هاي کارگري انگليس و اعتصابات سراسري ماه مه 1926 بيشتر شده بود و اين باعث تشديد رقابت دو کشور در ايران بود. احتمالاً منظور انگليس از اين دسايس آن بود که تقصير هر اغتشاشي را به بلشويک ها نسبت دهد. (31)
به هر حال نبايد نقش بريتانيا را در اين قضايا ناديده گرفت. دولت انگليس بارها سالارالدوله را تحريک به اغتشاش در ايران کرده و کمک هاي مادي و معنوي فراواني به او مي کرد و در مواقع لازم نيز امنيت او را مهيا و زمينه نجات او را فراهم مي کرد و او را همواره در خارج از ايران نگه داشته و هرگاه سياستشان اقتضا مي کرد و بر آن مي شدند که ايران را تحت فشار بگذارند او را به ايران مي فرستادند. دولت انگليس به او گذرنامه انگليسي داده و بارها به او وعده تسليم تاج و تخت ايران را داده بود. (32)
به نظر مي رسد پس از خروج سالارالدوله انگليس تعهداتي را در زمينه کنترل او قبول کرده بود چرا که طبق گزارش ارکان حرب کل قشون در تاريخ 1308/3/2 « از قرار مراسلاتي که اخيراً وزارت امور خارجه از سفارت انگليس دريافت داشته انگليس ها تعهدات خود را راجع به نگاه داري سالارالدوله سلب نموده اند البته اين اقدام و اطلاعي که داده اند براي منظور و مقصودي است ». (33)
البته سالارالدوله پس از آن ديگر هيچ وقت به ايران نيامد و حکومت پهلوي ماجراجويي را براي او و هر ياغي و شورشي ديگري ناممکن ساخته بود. پس از اين که سالارالدوله ايران را ترک کرد حکومت ايران به صورت پنهاني مبلغي را در حدود 15 هزار تومان براي او تعيين کرد. اين مبلغ تا سال 1933 با اضافاتي به او پرداخت مي شد؛ او نيز پس از دادن قول دوپهلو درباره رفتار خود در آينده اجازه گرفت در حيفا زندگي کند. (34)
در ابتداي سال 1306 شمسي و هنگام رياست وزرايي حسن خان مستوفي الممالک و وزارت ماليه فيروزميرزا نصرت الدوله هنگامي که لايحه ي اعطاي مواجب به سالارالدوله مطرح شد سر و صداي زيادي در پي داشت. متن اين ماده واحده که به مجلس شورا ارائه شد چنين بود: « مجلس شوراي ملي به وزارت ماليه اجازه مي دهد که از ابتداي سنه 1306 شمسي شش هزار تومان از محل اعتبار ماهيانه دولت ساليانه به ابوالفتح ميرزا ( سالارالدوله سابق ) برقرار نموده و مادامي که مشاراليه متوقف مرکز است به اقساط ماهيانه عايد دارد ». (35)
حسين قلي خان نواب مي نويسد حالا که انگليسي ها سالارالدوله را مرخص کرده اند خوب است نماينده ي ايران در بغداد مشاراليه را ملاقات نمايد و خاطرنشان کند برقراري حقوق و عفو مشاراليه براي خاطر خارجي ها نبوده بلکه براي اين است يک نفر ايراني آواره نشود حاليه هم خوب است مشاراليه آلت دست اجانب نشود و در گذشتن لايحه از مجلس به تهران بيايد. (36)
هنگام مطرح شدن اين لايحه در مجلس سر و صداي زيادي بر پا شد و مخالفت هايي با آن ابراز و برخي درباره ي جنايات سالارالدوله و قتل و غارت هاي او سخن گفتند.
بعدها دولت انگليس براي پرداخت به موقع مواجب سالارالدوله اقدامات مقتضي را انجام داده و در مکاتبات خود با دولت ايران اين مسئله را مرتباً گوشزد مي کرد. (37)

سالارالدوله و فراماسونري

در دوران قاجاريه انديشه هاي فراماسونري در ايران رسوخ يافت. هم زمان با آشنايي ايرانيان با افکار و انديشه هاي غربي، انديشه فراماسونري نيز در اين دوران به ايران وارد شد. پس از جنبش مشروطه برخي انديشمندان ايران با فراماسونري در ارتباط بودند و لژهايي نيز در اين زمينه شکل گرفت که از آن جمله مي توان به فراموشخانه و جامع آدميت اشاره کرد. فراماسونري هاي ايران به تبعيت از فراماسونري هاي انگليس و ديگر کشورهاي جهان بر آن بودند که دستگاه سلطنت را به خود نزديک کنند و از سوي ديگر، ناآگاهي شاهزادگان قاجار از اهداف و مقاصد سازمان هاي فراماسونري باعث شده بود پسران مستبد شاه به ظاهر لباس آزادي خواهي پوشيده و در عين حال خود را به سازمان فراماسونري ايران و يا يکي از کشورهاي جهان وارد کنند. از نظر شاهزادگان قاجار و حتي درباريان مستبد لژ فراماسونري به منزله شعبه مخفي سفارت انگليس بود و عقيده داشتند انگليسي ها به وسيله ماسون ها ناصرالدين شاه را کشته اند.
آنها بر اين باور بودند که صدور فرمان مشروطيت نيز خواسته سفارت انگليس است و همه کساني که در اين راه تلاش مي کنند عامل سفارت انگليس و ماسون هستند. شاهزادگان قاجار بارها گفته بودند انگليسي ها براي پاک کردن دربار از عمال روس سازمان ماسوني را به وجود آوردند و بالاخره همين سازمان بود که محمدعلي شاه را خلع و با کمک سفارت انگليس از ايران اخراج کرد. (38) رقابتي که بين چهار مدعي سلطنت ( محمدعلي ميرزا، شعاع السلطنه، ظل السلطان و سالارالدوله ) وجود داشت زمينه را براي ورود شاهزادگان قاجار به لژهاي فراماسونري فراهم کرد.
پس از فرار محمدعلي شاه و مستبدين به اروپا فکر ورود شاهزادگان و درباريان به لژهاي ماسوني قدرت گرفت و بسياري از شاهزادگان با کمک ايرانياني که در اروپا به لژهاي فراماسونري وارد شده بودند و شايد با دادن مقداري پول به فراماسونري مقيم اروپا وارد لژهاي فراماسونري شده بودند. آنان بر آن بودند که زير شعار « برابري، آزادي و برادري »، شعار ظاهري و دست آويز سازمان هاي فراماسوني خود را وارد جرگه آزادي خواهان کنند. سالارالدوله خود اذعان داشته چندين بار به وسيله دوستان انگليسي خود در بغداد و اسلامبول با لژ بيداري ايرانيان و فراماسونري هاي ايران براي حفظ منافع خود و املاک خود اقدام کرده است. در حقيقت سالارالدوله براي آن که تکيه گاهي داشته باشد و به کمک آن به انديشه هايي که در دل داشت برسد در لژ فراماسوني عضويت داشته است. (39) شاهزاده ملک منصور پسر شعاع السلطنه درباره سالارالدوله و لژ ماسوني مي گويد:
سالارالدوله وارد لژ ماسوني شد ولي من نمي دانم در کدام شهر و در چه کشوري به عضويت پذيرفته شد. همين قدر مي دانم که آن مرحوم به علت سادگي و زودباوري که داشت اغلب آلت دست مغرضين و مفسدين قرار مي گرفت مادامي که در ايران بود همواره اين اشخاص از جمله ملک المتکلمين از وجود او استفاده مي کردند و هنگامي که به اروپا مي رفت باز هم نظير اين اشخاص او را آلت دست قرار داده ولي تا آنجا که مي دانم در مصر تا پايان عمر در لژ ماسوني بود. (40)
سالارالدوله خود گفته بود:
اي کاش ما قبلاً مي دانستيم فراماسونري چيست و فراماسون کيست. ما در تهران با شياداني که گردن بند ماسوني بر گردن مي انداختند محشور بوديم ولي آنها از فاسدين و نوکران خارجي بودند در حالي که ماسون حقيقي آزادي، برابري و برادري را شعار خود مي داند و به آن عمل مي کند. آنها مرتباً از ما پول و خالصه و خلعت مي گرفتند و به نام اينکه لژ چنين و چنان گفته دروغ هايي مي بافتند. امروز مي فهم که دروغ و ريا بوده است. افسوس که پير شده ام و روي بازگشتن به وطن را ندارم و نمي خواهم حتي نزديکانم را که به من پشت کرده اند ببينم. در دو جمله ساده مي توانم به شما بگويم که فراماسونري در ايران هم مثل احزاب قلابي و رهبران و اعضاي شيادان، دکان بندوبست سياسي شده است و فراماسونري ايران فعلاً در دنيا ارزشي ندارد. (41)
هنگامي که او در اسکندريه درگذشت، لژ فراماسونري و دوستان فراماسونش او را طبق آداب و آيين ماسوني به خاک سپردند. (42)

سرانجام سالارالدوله

سالارالدوله پس از ناکامي در آخرين تلاش براي دستيابي به تاج و تخت در سال 1306 شمسي ديگر هيچ وقت به ايران برنگشت و حکومت نيز به طور محرمانه مبلغي در حدود پانزده هزار تومان براي او تعيين کرد. اين مبلغ را تا سال 1933م، به او پرداخت مي کردند. او مدتي در حيفا زندگي مي کرد و در سال 1935 به اسکندريه در مصر رفت و تا آخر عمر در آنجا بود. او همواره ادعاهايي درباره املاک و حقوقش در ايران داشت و وکلايي را نيز عليه ايران در اين باره استخدام کرده بود. (43) پس از شهريور 1320 و سقوط رضاشاه نيز برخي خويشان او از جمله ناصرالدين ميرزا پسرش براي پس گرفتن املاک او به ايران آمدند، اما نتيجه اي نگرفتند. (44)
سالارالدوله سرانجام در سال 1338 شمسي در شهر اسکندريه در سن 80 سالگي به علت بيماري قلبي درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد. (45) حسن عنايت که سالارالدوله را در اواخر عمرش ملاقات کرده بود مي گويد سالارالدوله در يکي از محله هاي قديمي و دور شهر اسکندريه در طبقه دوم يک عمارت سه طبقه زندگي مي کرد و همواره همسر سوئيسي خود در آن جا اقامت داشت. او مي گويد سالارالدوله قدي کوتاه و قيافه اي جذاب داشته و طرز صحبتش تحکم آميز و آمرانه بود و در محاوره اصطلاحات فرموديم، مي فرماييم، دست خط کرديم و کلمه ي بايد را از روي غريزه و بدون قصد انشا مي کرد. (46)
سالارالدوله در ديدار با عنايت برخي خاطرات و اقدامات خود که در جايي نوشته نشده بود را ذکر کرده مثلاً اشاره کرده بود:
زماني که برادرم شعاع السلطنه والي شيراز بود، قوام الملک و وجوه اهالي بر او شوريدند. پدرم مظفرالدين شاه از من خواست برادرم را ياري کنم و شورش را بخوابانم. من هم تجهيزات کاملي فراهم کرده براي سرکوب شورشيان به فارس رهسپار شدم و پيش از عزيمت تلگرافي اين شعر فردوسي را براي قوام الملک و ساير شورشيان مخابره کردم:
اگر جز به کام من آيد جواب *** من و گرز و ميدان و افراسياب
مخابره اين تلگراف تهديدآميز موجب شد که شورشيان فوراً تسليم شوند. (47)
سالارالدوله از همسر سوئيسي خود سه دختر و يک پسر داشت که به علت علاقه وافري که به ناصرالدين شاه داشت نام او را ناصرالدين گذاشت. او همچنين از همسران ايراني خود دو پسر و چهار دختر داشت. (48) سالارالدوله به مراسم ديني و مذهبي بسيار پاي بند بوده و نماز پنج گانه اش ترک نمي شد و تا حال مزاجي اش اجازه مي داد روزه مي گرفت. او همچنين برخي از آيات قرآن را حفظ داشت. بازي شطرنج را به خوبي مي دانست و با خانواده خود در اسکندريه به فرانسه و ترکي استانبولي صحبت مي کرد چرا که فرزندانش فارسي نمي دانستند. (49) او همچنين علاوه بر ترکي و فرانسه با انگليسي و عربي نيز تا حدي آشنايي داشت. (50)
سالارالدوله و اقدامات او فصل مهمي در تاريخ معاصر ايران است. او در قضاوت هاي ديگران شخصي متلون المزاج و غيرعادي معرفي شده است. سفير انگليس او را مرد گريزپا، علاءالسلطنه ديوان و شارژ دافر روس او را يک آدم بي معني دانسته. (51) سر جرج بارکلي در نامه اي به ادوارد گري، سالارالدوله را شخص غيرعادي و متلون المزاج معرفي مي کند. (52) او بارها به توسط روس و به ويژه انگليس تحريک شد که آشوب هايي را در ايران انجام دهد و اين دو دولت در بسياري مواقع راه را براي اقدامات او همواره مي کردند و از او حمايت مي کردند. خان ملک ساساني درباره او مي گويد انگليسي ها او را مانند شيري در زنجير در خارج مرز ايران نگاه مي داشتند و هر وقت سياست شان اقتضاء مي کرد و مي خواستند براي قبول تقاضاي نامشروعي ايران را در مضيقه و نگراني بگذارند و دولت وقت را مستأصل کنند او را به ايران مي فرستادند و کنسول انگليس در بغداد قلاده از گردن او برمي داشت و او را براي ايجاد ناامني راهي ايران مي کردند و براي چنين مواقعي بود که به او تذکره ي انگليسي داده بودند به اين ترتيب ساليان دراز مغرب ايران دستخوش تاخت و تاز و قتل و غارت سالارالدوله بود. (53)
خان ملک ساساني در اين باره مي گويد:
در ايامي که در استانبول روزي سالارالدوله به سفارت آمد و تقاضاي گذرنامه ي ايراني کرد، مطابق قانون تذکره گذرنامه ي سابقش را براي تجديد خواستم. تذکره ي انگليسي را درآورد. گفتم به اين گذرنامه نمي توانم تذکره ي ايراني به شما بدهم. گفت آيا من پسر مظفرالدين شاه نيستم. گفتم چرا در شاهزاده بودن شما حرفي نيست اما قانون اجازه نمي دهد که به اين سادگي تذکره ي انگليسي را با گذرنامه ي ايراني عوض کنم. اگر اصرار داريد به تهران تلگراف کنم هر طور اجازه دادند رفتار کنم. با تغيّر و تشدد از سفارت بيرون رفت. چند روز بعد از طرف سفارت کبراي انگليس در استانبول توسط فرستاده اي اين تقاضا را تجديد کرد. ليکن من از انجام آن معذور بودم. (54)
انگليس گرچه در ظاهر و علناً خود را از حمايت مشاراليه مبري مي دانست و در مکاتبات و رايزني هاي مربوط با اقدامات و ناآرامي هاي سالارالدوله مخالف بود اما به واقع در برهه هاي بسيار او را مورد حمايت خود قرار مي داد. البته سالارالدوله نيز همان گونه که گفته شد مهره اي چندان قابل اعتماد براي انگليس نبود. علاوه بر اين نحوه ي اقدام و شيوه ي رفتار و آشوبگري هاي وحشيانه ي قواي او که خرابي بسيار به بار مي آوردند مسلماً نارضايي انگليس را هم مي توانست در پي داشته باشد.
او در انديشه ي رسيدن به اميال و آرزوهاي خود بود. مهمترين خواست و آرزوي او همانا رسيدن به پادشاهي ايران بود. تمامي شورش هاي او در دوره ي بيست ساله ي 1286 تا 1306 خورشيدي به اين انگيزه انجام شد اما با بهانه هاي گونه گون. گاه مبارزه با محمدعلي شاه و حمايت از مشروطه، گاه سرکوب مشروطه و حمايت از محمدعلي شاه و در همه ي اين موارد از بيگانگان استمداد جست و با توجه به حضور ديرينه و سنتي انگليس و روس در ايران با اين دو دولت بيشترين مناسبات را داشت.

پي نوشت ها :

1- عليرضا اوسطي، ايران در سه قرن گذشته، جلد اول، تهران، انتشارات پاکتاب، چاپ اول، 1382، ص319 و عاقلي، خاندان هاي حکومتگر در ايران، ص160.
2- يادداشت هاي رضاشاه در دوره رئيس الوزرايي، ص62.
3- آذري، ص253.
4- همان، ص258.
5- همان، ص254.
6- همان، صص254 و255.
7- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 284.
8- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 284.
9- آذري، ص46.
10- علي اصغر زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره ي رضاشاه، ترجمه کاوه بيات، انتشارات پروين و معين، چاپ اول، 1372، تهران، ص171.
11- محمدعلي سلطاني، ايلات و طوايف کرمانشاه، ناشر مؤلف تهران، 1372، چاپ اول، ص76.
12- افشار، کرمانشاهان و تمدن ديرينه آن، 933.
13- زرگر، ص165.
14- زرگر، ص166.
15- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 442.
16- زرگر، ص167.
17- زرگر، ص167.
18- زرگر، ص167.
19- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 460.
20- زرگر، ص168.
21- زرگر، ص1168.
22- زرگر، ص1169.
23- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 0252.
24- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 0252.
25- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 0253.
26- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 0253.
27- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 460.
28- سلطاني، ايلات و طوايف کرمانشاه، ص76.
29- زرگر، ص169.
30- زرگر، ص169.
31- زرگر، ص169.
32- محمود طلوعي، ترس از انگليس، تهران، انتشارات هفته، چاپ اول، 1369، ص104.
33- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس، سند شماره ي 539پ.
34- قاسمي، ابوالفضل، سياستمداران ايران در اسناد محرمانه وزارت امور خارجه بريتانيا، آينده، سال19، ش3-1، 1372، ص71.
35- دانشور، علوي، ص206.
36- آذري، ص262.
37- آذري، ص263.
38- اسماعيل رايين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج1، تهران، نشر رايين، چاپ سوم، 1378، ص349.
39- ملک زاده، جلد6، ص119.
40- سلطاني، احزاب سياسي در کرمانشاه، ص100.
41- سلطاني، احزاب سياسي، ص101.
42- رايين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ص348.
43- قاسمي، ص71.
44- عاقلي، خاندان هاي حکومت گر در ايران، ص161.
45- عنايت، يغما، ص316.
46- عنايت، صص316 و317.
47- عنايت، ص317.
48- عنايت، ص317.
49- همان، ص318.
50- عاقلي، خاندان هاي حکومتگر در ايران، ص160.
51- عين الله کيانفر، کشف تلبيس، تهران، نشر زرين، چاپ دوم، 1362، ص77.
52- حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت، ج2، ص1007.
53- خان ملک ساساني، دست پنهاني سياست انگليس در ايران، تهران، نشر هدايت و بابک، ص99.
54- خان ملک ساساني، ص99.

فهرست منابع تحقيق:
- آذري، رضا، در تکاپوي تاج و تخت ( اسناد ابوالفتح ميرزا سالارالدوله قاجار )، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملي ايران، چاپ اول، 1378، تهران.
- اسناد مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، آرشيو روابط ايران و انگليس.
- افشار، ايرج ( سيستاني )، کرمانشاهان و تمدن ديرينه آن، جلد دوم، انتشارات زرين، چاپ اول، تابستان1371، تهران.
- افضل الملک، غلامحسين، افضل التواريخ، کتاب ششم، به کوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، تهران، نشر تاريخ ايران، چاپ اول، 1361.
- اوسطي، عليرضا، ايران در سه قرن گذشته، جلد اول، تهران، انتشارات پاکتاب، چاپ اول، 1382.
- باستاني پاريزي، محمدابراهيم، تلاش آزادي، محيط سياسي و زندگاني مشيرالدوله پيرنيا، تهران، انتشارات نوين، چاپ چهارم، 2536.
- بشيري، احمد، کتاب آبي ( گزارش هاي محرمانه وزارت امور خارجه انگليس درباره انقلاب مشروطه ايران )، جلد5، 7، 8 تهران، نشر نو، چاپ اول، 1363.
- جعفريان، رسول، بست نشيني مشروطه خواهان در سفارت انگليس، مؤسسه ي مطالعات تاريخ معاصر ايران، چاپ دوم.
- چرچيل، پ. جورج، فرهنگ رجال قاجار، ترجمه و تأليف غلامحسين ميرزا صالح، تهران، انتشارات زرين، چاپ اول، 1369.
- حاج سياح، خاطرات حاج سياح، به کوشش حميد سياح، تصحيح سيف الله گلکار.
- خان ملک ساساني، احمد، دست پنهان سياست انگليس در ايران، تهران، نشر هدايت و بابک، چاپ دوم، 1352.
- خودگو، سعادت، لرستان در عهد قاجار، خرم آباد، انتشارات افلاک، چاپ اول، 1383.
- دانشور علوي، نورالله ( مجاهدالسلطان )، تاريخ مشروطه ايران، جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري، به کوشش حسين سعادت نوري، تهران، کتابخانه دانش، 1335.
- دولت آبادي، يحيي، حيات يحيي، جلد دوم و سوم، تهران، انتشارات عطار و انتشارات فردوسي، چاپ ششم، 1371.
- رايت، دنيس، ايرانيان در ميان انگليسي ها ( صحنه هايي از تاريخ مناسبات ايران و بريتانيا )، ترجمه کريم امامي، نشر نو با همکاري انتشارات زمينه، تهران، چاپ دوم، 1368.
- رايين، اسماعيل، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، جلد اول، تهران، نشر رايين، چاپ سوم، 1378.
- رايين، اسماعيل، يپرم خان سردار، بينا، بيتا.
- رضاشاه، يادداشت هاي رضاشاه در دوره رئيس الوزرايي، گردآورنده علي البصري، ترجمه و تحقيق از شهرام کريملو.
- روح القدس، شماره3، چهارشنبه 11 رجب 1325ق.
- زرگر، علي اصغر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره ي رضاشاه، ترجمه کاوه بيات، چاپ اول، انتشارات پروين و معين، 1372، تهران.
- سپهر، عبدالحسين خان، مرآات الوقايع مظفري و يادداشت هاي ملک المورخين، تصحيح عبدالحسين نوايي، انتشارات زرين، چاپ اول، 1368.
- سلطاني، محمدعلي، احزاب سياسي و انجمن هاي سري در کرمانشاه از فراموشخانه تا خانه سياه، جلد اول، تهران، نشر سها، چاپ اول، 1378.
- سلطاني، محمدعلي، ايلات و طوايف کرمانشاه، شامل اوضاع اقليمي، تاريخي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي به انضمام فرهنگ اصطلاحات، تهران، ناشر مؤلف، چاپ اول، 1372.
- شيباني، ميرزاابراهيم ( صديق الممالک )، منتخب التواريخ، تهران، انتشارات علمي، چاپ اول، تابستان1366.
- صفايي، ابراهيم، وثوق الدوله، تهران، نشر کتاب سرا، چاپ اول، 1374.
- ضيايي، شيخ رئوف، يادداشت هايي از کردستان، خاطرات شيخ رئوف ضيايي از وقايع حضور روسيه، بريتانيا و عثماني و آشوب هاي محلي، به کوشش عمر فاروقي، اروميه، انتشارات صلاح الدين ايوبي، چاپ اول، 1367.
- طلوعي، محمود، ترس از انگليس، تهران، انتشارات هفته، چاپ اول، پاييز1369.
- عاقلي، باقر، خاندان هاي حکومتگر ايران، تهران، نشر نامک، چاپ اول، 1384.
- عاقلي، باقر، روزشمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامي، جلد اول، تهران، نشر گفتار، زمستان1372.
- عاقلي، باقر، نخست وزيران ايران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات جاويدان، چاپ دوم، 1374.
- عنايت، حسن، « سالارالدوله »، يغما، سال چهاردهم، شماره7، مهر1340.
- فريدالملک همداني، ميرزامحمدعلي خان، خاطرات فريد از 1291 تا 1334 هجري قمري، به کوشش مسعود فريد ( قراگزلو )، تهران، انتشارات زوار، 1354.
- قاسمي، ابوالفضل، « سياستمداران ايران در اسناد محرمانه وزارت امور خارجه بريتانيا »، بخش نهم، آينده، سال نوزدهم.
- کاتوزيان طهراني، محمدعلي، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران، شرکت سهامي انتشار، چاپ اول، 1379.
- کسروي، سيداحمد، تاريخ هجده ساله آذربايجان، بازمانده تاريخ مشروطه ايران، تهران، انتشارات اميرکبير، چاپ يازدهم، 1376.
- کيانفر، عين الله و استخري، پروين، کشف تلبيس يا دورويي و نيرنگ انگليس از روي اسناد محرمانه انگليس در باب ايران، تهران، انتشارات زرين، چاپ دوم، 1363.
- محيط مافي، هاشم، مقدمات مشروطيت، به کوشش مجيد تفرشي و جواد جان فدا، تهران، انتشارات فردوسي، چاپ اول، 1363.
- مردوخ کردستاني، آيت الله شيخ محمد، تاريخ مردوخ، تهران، نشر کارنگ، چاپ اول، 1379.
- معاصر، حسن، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، جلد اول و دوم، تهران، انتشارات ابن سينا، چاپ دوم، 1353.
- معيرالممالک، دوستعلي خان، وقايع الزمان ( خاطرات شکاريه )، به کوشش خديجه نظام مافي، تهران، نشر تاريخ ايران، چاپ اول، 1361 شمسي، 1403 قمري.
- ملک زاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران، انتشارات علمي، چاپ سوم، بهار1371.
- مولانا، غلامرضا، تاريخ بروجرد، بينا، بيتا.
- ميرزاصالح، غلامحسين، مذاکرات مجلس اول، توسعه سياسي ايران در ورطه سياست بين الملل، تهران، انتشارات مازيار، چاپ اول، 1384.
- نظام مافي، حسين قلي خان، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومه مافي، منصوره اتحاديه ( نظام مافي )، سيروس سعدونديان و حميد رام پيشه، تهران، نشر تاريخ ايران، چاپ دوم، بهار1362.
- نوايي، عبدالحسين، دولت هاي ايران از آغاز مشروطيت تا اولتيماتوم، تهران، انتشارات بابک، چاپ اول، 2535.
- الهي، حسين، « اسنادي در رابطه با فتنه سالارالدوله در غرب » يادگارنامه ي استاد دکتر عبدالهادي حائري، مجله ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، شماره ي اول و دوم، سال بيست و پنجم، بهار و تابستان1371.
- وليزاده معجزي، محمدرضا، تاريخ لرستان روزگار قاجار، از تأسيس تا کودتاي1299، جلد اول، تهران، انتشارات حروفيه، چاپ اول، 1380.

منبع مقاله :
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.