نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
بررسي نخستين آيه ي نفي اعجاز
امتيازات پيامبر اسلام بر معجزات ديگر پيامبران
هر شخص مطلع و محقق به خوبي مي داند که قرآن، بزرگ ترين معجزه ي پيامبر اسلام بلکه از تمام معجزاتي که تاکنون تمام پيامبران آورده اند، مهم تر مي باشد، البته معجزه ي پيامبر، منحصر به قرآن مجيد نيست بلکه رسول خدا در تمام معجزاتي که پيامبران داشته اند با آنان شريک بوده، آن چه را که انبياي گذشته آورده اند، او نيز آورده است، ولي معجزه ي قرآن اختصاص به آن حضرت دارد و امتيازي است که ساير انبيا از آن برخوردار نمي باشند. ما به اين مشارکت و امتياز دو برهان داريم:1- «اخبار متواتر»
مسلمانان درباره ي معجزاتي که از پيامبر اسلام صادر شده است روايات متواتر و فراواني نقل کرده اند و با اختلاف عقيدتي که با هم داشته اند کتاب هاي زيادي در اين باره تأليف نموده اند.اين اخبار متواتر که درباره ي معجزات پيامبر اسلام نقل گريده است، از دو امتياز بزرگ و قابل توجه برخوردار است که اخبار اهل کتاب در معجزات پيامبران گذشته، آن دو امتياز را دارا نمي باشد:
الف- «نزديکي زمان»:
اخبار معجزات پيامبر اسلام به زمان صدورش نزديک تر است و هر حادثه اي که زمانش نزديک تر و کوتاه تر باشد، تحصيل علم و يقين به وقوع آن، آسان تر و سهل تر خواهد بود.ب: «تواتر و کثرت نقل»:
اخبار معجزات پيامبر اسلام ناقلان و راويان کثير و فراواني دارد زيرا اصحاب و ياران رسول خدا که معجزات او را مي ديدند، هزاران بار بيش تر از بني اسرائيل و پيروان حضرت مسيح بودند زيرا پيروان حضرت مسيح در زمان خودش خيلي کم و از تعداد انگلشتان تجاوز نمي کردند و درباره ي نقل معجزات آن حضرت نيز به اين عده ي انگشت شمار مستند مي شد.پس اگر ادعاي تواتر و نقل زياد درباره ي معجزات حضرت موسي و حضرت عيسي صحيح باشد، بايد نقل تواتر درباره ي معجزات حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به طريق اولي و صد در صد صحيح باشد.
2 -«اقتضاي افضليت»:
دومين دليل بر اين که حضرت رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) تمام معجزات انبياي گذشته را دارا بود، اين است که پيامبر اسلام معجزات زيادي را براي انبياي گذشته اثبات نموده و ظهور اين معجزات را در دست آنان تأکيد کرده است، آن گاه خود را از همه ي آن ها افضل و برتر شمرده، خاتم پيامبران معرفي نموده است.مقام برتري و افضليت اقتضا مي کند که پيامبر اسلام تمام معجزات پيامبران گذشته را به طور کامل تر داشته باشد، زيرا درست نيست که کسي از ديگران برتر و والاتر باشد. اما در برخي از صفات از آنان کم تر و ناقص تر آيد. آيا معقول است که مثلاً کسي ادعا نمايد که معلومات وي بيش از همه پزشکان است و در عين حال اعتراف کند که بعضي از اين پزشکان فلان مرض را معالجه مي کنند که من توانايي معالجه آن مرض را ندارم؟! اين سخن عقلاً متناقض و نادرست است.
اين جاست که مي بينيم کساني که به دروغ ادعاي پيامبري نموده اند اصلاً مسئله اعجاز را از اصل نفي نموده و تمام معجزات پيامبران گذشته را انکار کرده اند و سخت کوشيده اند که تمام آيات مربوط به اعجاز را تأويل و توجيه کنند تا مبادا کسي از اين پيامبران دروغين، معجزه بخواهد و عجز و ناتواني آنان روشن و مشت شان بازگردد.
يک پندار غلط
همان طور که پيامبران دروغين، اعجاز را از پيامبران نفي نموده اند، بعضي افراد بي دانش و عوام فريب نيز مي نويسند که از بعضي آيات قرآن چنين برمي آيد که پيامبر اسلام جز قرآن معجزه ي ديگري نداشته است و تنها معجزه ي پيامبر اسلام و تنها گواه و دليل بر نبوت وي قرآن بوده است و بس.ما در اين جا آياتي را که اين افراد به منظور و هدف خويش با آن ها استدلال نموده اند، مي آوريم و طرز استدلال آنان را ذکر نموده، بي اساس بودن آن را ثابت مي کنيم. اينک در اين مقاله به يکي از آن آيات توجه فرماييد.
(وَ مَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً. )(1)
هيچ چيز مانع ما نبود که اين معجزات درخواستي( درخواستي بهانه جويانه) را بفرستيم جز اين که [ اين گونه] آن را تکذيب کردند[ از جمله] ما به قوم ثمود ناقه داديم، [معجزه اي] که روشنگر بود اما بر آن ستم کردند[ و ناقه را کشتند]. ما معجزات را براي بيم دادن[ و اتمام حجت] مي فرستيم.
اين ها مي گويند: از اين آيه چنين استفاده مي شود که پيامبر اسلام جز قرآن معجزه ي ديگري نداشته است و علت اين که خداوند معجزاتي جز قرآن به وي نداد، اين است که ملت هاي گذشته معجزاتي را که براي آنان فرستاده مي شد، تکذيب مي نمودند و زير بار آن ها نمي رفتند.
پاسخ: اين آيه صدور معجزه را از رسول خدا به طور کلي نفي نمي کند و نمي خواهد بگويد که: هيچ معجزه اي به دست وي ظاهر نگرديده بلکه مفهوم آيه شريفه اين است که پيامبر به پيشنهادات مشرکان درباره ي معجزه جواب مثبت نداد و طبق دلخواه آنان، معجزه نياورد.
به عبارت ديگر: اين آيه تنها آن گروه از معجزات را انکار مي کند که مشرکان به هواي نفس و دلخواه خويش معجزه اي از رسول خدا درخواست مي نمودند و از اين درخواست جز ايذا و مسخره هدفي نداشتند. اين آيه تنها وقوع اين گروه از معجزات را که آن ها را « معجزات اقتراحي» مي نامند، انکار مي کند که نه همه ي معجزات را و ما از خود آيه براي اين مطلب شواهدي داريم:
1- واژه «آيات» جمع «آيه» به معناي علامت مي باشد که در اين آيه مورد بحث، با «الف و لام» آمده است و در اين «الف و لام» به طور کلي سه احتمال وجود دارد:
الف و لام در کلمه « الآيات» يا «الف و لام جنسي» است، در اين صورت معناي آيه چنين خواهد بود که خداوند هيچ معجزه و هيچ دليلي که مي تواند، راستگويي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را ثابت کند، به پيامبر نداده است. بنابراين احتمال، فرستادن پيامبر، بيهوده و بي فايده خواهد بود، چون پيامبري که گواه و دليلي بر ادعاي خويش ندارد، عقلاً قابل تصديق نمي باشد.
و يا «الف و لام جمعي و استغراق» است که در اين صورت وقوع تمام آيات و معجزاتي که مي تواند، گواه بر نبوت باشد، انکار گرديده است، ولي اين احتمال هم مانند احتمال قبل و به همان دليل، باطل و نادرست مي باشد.
پس به ناچار بايد احتمال سوم را پذيرفت و گفت که»«الف و لام» در کلمه ي الآيات» «الف و لام عهدي» بوده و منظور از اين آيات که قرآن وقوع آن ها را انکار مي کند، آيات مخصوص و معيني بوده است که از طرف مشرکين براي ايذاي پيامبر و از روي هوا و هوس درخواست مي گرديد.
2- اگر تکذيب و انکار مشرکين از آوردن تمام معجزات مانع مي گرديد، در اين صورت قرآن مجيد هم که يکي از مهم ترين معجزات پيامبر اسلام مي باشد، نازل نمي شد زيرا در صورت اطلاق و کليت جايي براي اين استثنا باقي نمي ماند. بنابراين، منظور از معجزات ممنوعه، گروهي از معجزات است، نه همه ي معجزات و منظور از آن گروه نيز معجزات اقتراحي و درخواست هاي بهانه جويانه مشرکان است.
3-در آيه ي مذکور، عدم وقوع معجزه برتکذيب ملل گذشته مستند و معلق گرديده است و اين نيز در صورتي درست خواهد بود که براي وقوع معجزه مقتضي باشد و چيزي از آن مانع نشود. در غير اين صورت استناد و تعليق، معني نخواهد داشت زيرا درست نيست که مثلاً: با نبودن آتش، نسوختن هيزمي را به تر بودن آن مستند سازيم و آن چه که وقوع معجزه را اقتضا مي کند، بيش از دو چيز نخواهد بود: حکمت خدا، درخواست مردم.
اگر حکمت خدا در موردي اقتضا کند که براي هدايت مردم در دست پيامبرش معجزه اي ظاهر نمايد، در اين صورت تکذيب ملل گذشته نمي تواند، مانع از آن شود زيرا:
اولاً: خداوند براي تکذيب ديگران برخلاف حکمت خويش رفتار نمي کند و ثانياً: اگر تکذيب مردم مي توانست از فرستادن معجزه مانع گردد؛ ازفرستادن پيامبر نيز مانع مي گرديد.
بنابراين، مي ماند مقتضي دوم که درخواست مردم باشد؛ يعني مردم بعد از ديدن آيات و معجزات و بعد از اتمام حجت، دوباره از روي هواي نفس و بدلخواه خود، درخواست معجزات مي نمودند، خداوند هم از نشان دادن چنين معجزات اقتراحي و بهانه جويانه خودداري مي نمود.
نتيجه اين که: آيه مذکور مربوط به معجزات ابتدايي که پيامبران براي اثبات نبوت و هدايت مردم مي آوردند، نمي باشد بلکه مربوط به معجزات اقتراحي و پيشنهادي است که مشرکين بعد از اتمام حجت و تکذيب معجزات ابتدايي، از روي بهانه جويي درخواست مي کردند و خداوند نيز از ارائه چنين معجزاتي خودداري مي نمود.
اشکالي و پاسخي: در اين جا سوالي پيش مي آيد و آن اين که: چگونه تکذيب ملل گذشته مي تواند مانع از به وجود آمدن معجزه در ميان اين امت شود؟!
پاسخ اين که: تکذيب معجزه درخواستي موجب نزول عذاب و از عوامل وقوع بلاست و اگر خداوند معجزه درخواستي آنان را انجام مي داد و آنان تکذيب مي کردند قهراً بر آنان عذاب فرود مي آمد. از طرف ديگر، خداوند به پيامبرش وعده ي حتمي داده بود که با بودن وي در ميان امت خويش عذابي بر آنان نازل نسازد.(2) اين بود که با درخواست آنان موافقت نشد تا موجب عذاب و بلا نگردد.
با اين توضيح: معجزه هاي ابتدايي که بدون پيشنهاد مردم به وقوع مي پيوندد و براي اثبات پيامبري و هدايت مردم مي باشد تکذيب اين گونه معجزات کم تر از تکذيب خود پيامبران نخواهد بود و اثر اين تکذيب خود پيامبر، جز عذاب اخروي چيز ديگري نخواهد بود ولي اگر يک معجزه اقتراحي و درخواستي مورد انکار قرار گيرد، از لجاجت بيش تر و شدت عناد شخص حکايت خواهد نمود و نتيجتاً علاوه بر عذاب اخروي، موجب عذاب دنيوي نيز خواهد بود زيرا اگر شخصي خواهان حق بود، با ديدن اولين معجزه، پيامبر را تصديق مي نمود و همان معجزه در اثبات حقانيت پيامبر کفايت مي کرد. معناي درخواست معجزه اين است که در صورت نشان دادن معجزه ي پيشنهادي، پيامبر را تصديق کند و اگر پس از آوردن همان معجزه با پيامبر را تکذيب نمايد، در واقع او را مسخره نموده، همان معجزه را که خودش پيشنهاد نموده بود، مورد استهزا قرار داده است و اين خود، هم موجب عذاب اخروي خواهد بود و هم عذاب دنيوي.
چون معجزات درخواستي در صورت انکار موجب عذاب دنيوي مي شد، خداوند در آخر همان آيه اين گونه معجزات را «معجزات تخويفي»و اعلام خطر ناميده است وگرنه هر معجزه اي اعلام خطر و براي ترساندن نيست، بلکه گروهي از معجزات، مانند معجزات ابتدايي، وسيله ي رحمت و هدايت بندگان و در جهت روشن کردن مسير آنان است.
4- ملاحظه ي سياق و مورد آيه نيز دليل بر اين است که منظور از معجزات ممنوعه، مطلق معجزات نيست، بلکه همان معجزات اقتراحي و درخواستي است که به جهت عذاب و ترساندن مردم انجام مي پذيرفت زيرا:
اولاً: آيه قبلي مربوط به عذاب و هلاکت است، آن جا که مي گويد:
(وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً کَانَ ذلِکَ فِي الْکِتَابِ مَسْطُوراً) (3)
و هيچ شهر و آبادي نيست، مگر اين که آن را پيش از روز قيامت هلاک مي کنيم[ يا اگر گناهکارند] به عذاب شديد گرفتارشان خواهيم ساخت. اين در کتاب الهي(لوح محفوظ) ثبت است.
ثانياً: در خود آيه مورد بحث نيز از معجزه قوم ثمود که پس از آن، عذاب و بلا بر آنان نازل گرديده، اسمي به ميان آمده است.
ثالثاً: اين معجزات در ذيل همان آيه و نشانه هاي خطر و ترس ناميده شده، آيه با جمله(وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً)(4) پايان پذيرفته است.
از مجموع اين قراين چنين استفاده مي شود که: منظور آيه شريفه از آيات و معجزات ممنوعه همان معجزات اقتراحي و پيشنهادي است که انکار آن ها مستلزم نزول عذاب مي باشد.
5- آيات ديگر قرآن هم، گواه بر اين است که منظور آيه شريفه از معجزات ممنوعه و غيرعملي معجزات«اقتراحي و بهانه جويي» مي باشد، نه همه ي معجزات، چنان که بررسي و دقت در آيات قرآن مجيد اين حقيقت را به روشني ثابت مي کند که مشرکين براي خويش عذاب مي طلبيدند و يا معجزاتي را پيشنهاد مي نمودند که در اثر تکذيب آن معجزات، بر امت هاي گذشته عذاب نازل گرديده است.
به طور کلي در اين مورد سه گروه آيه فرود آمده است: آيات درخواست عذاب، آيات درخواست معجزات اقتراحي و تکذيب آن ها، آيات نزول عذاب بعد از تکذيب معجزات درخواستي که ذيلاً به توضيح اين سه گروه مي پردازيم:
1- اما آيات درخواست عذاب
(وَ إِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ.) (5)آن گاه که مشرکين گفتند: پروردگارا! اگر اين قرآن حق است و از طرف توست باراني از سنگ از آسمان براي ما فرود آر و با عذاب دردناکي بر ما بفرست، ولي [اي پيامبر!] تا تو در ميان آن ها هستي، خداوند آن ها را عذاب نخواهد کرد و[نيز] تا استغفار مي کنند، خدا عذابشان نمي کند.
(قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَيَاتاً أَوْ نَهَاراً مَا ذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ .)(6)
به آنان بگو! اگر عذاب او شب هنگام يا در روز بر شما فرود آيد؛ آيا مي توانيد آن را از خود دفع کنيد؟ پس مجرمان براي چه عجله مي کنند؟!
(وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ. )(7)
و اگر مجازات را تا زمان محدودي از آنان به تأخير اندازيم، [ از روي استهزا] مي گويند: چه چيز مانع آن شده است؟!
(وَ يَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَ لَوْ لاَ أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ.)(8)
آنان با شتاب، از تو عذاب را مي طلبند و اگر موعد مقرّري تعيين نشده بود، عذاب [الهي] به سراغ آنان مي آمد و سرانجام اين عذاب به طور ناگهاني بر آنان نازل خواهد شد، در حالي که نمي دانند [و غافل اند].
2- و اما آيات درخواست معجزات اقتراحي
(وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا کَانُوا يَمْکُرُونَ.) (9)و هنگامي که معجزه اي براي آن ها بيايد، مي گويند: ما هرگز ايمان نمي آوريم، مگر اين که همانند چيزي که به پيامبران خدا داده شده است، به ما هم داده شود، خداوند آگاه است که رسالت خويش را در کجا قرار دهد، به زودي کساني که مرتکب گناه شده اند، گرفتار حقارت در پيشگاه خدا و عذاب شديد در مقابل مکر و فريب شان مي شوند.
(فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ.)(10)
بايد براي ما معجزه اي مانند آن که براي پيشينيان آمده بود، بياورد!
(فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْ لاَ أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَ وَ لَمْ يَکْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَ قَالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کَافِرُونَ. )(11)
آن گاه که حق از سوي ما بر آنان آمد، گفتند: چرا همانند آن چه به موسي داده شده بود، به ما داده نشده است؟ مگر آنان آن چه را که قبلاً به موسي داده شد، انکار نورزيدند و گفتند: اين دو [عصا و يدبيضا] سحري هستند ظاهر و ما همه ي آن ها را منکريم.
3- و اما آيات نزول عذاب در موقع تکذيب معجزات درخواستي
(قَدْ مَکَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ.)(12)پيشينيان حيله ورزيدند، خداوند نيز به سراغ شالوده ي (زندگي) آنان رفت و آن را از اساس ويران کرد و سقف را بر سرشان فرو ريخت و عذاب الهي از آن جايي که نمي دانستند، به سراغ شان آمد.
(کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ.)(13)
پيشنيان انکار ورزيدند، در نتيجه عذابي بر آنان فرود آمد که نمي دانستند، از کجاست.
خلاصه ي گفتار اين که: آيه مورد بحث مربوط به معجزاتي است که عده اي بعد از اتمام حجت از روي عناد و لجاجت اين معجزات را از پيامبرشان درخواست مي نمودند و به هيچ وجه در فکر حقيقت جويي و واقع بيني نبودند.
اين گونه معجزات درخواستي است که آيه مورد بحث از عدم وقوع آن ها اطلاع مي دهند، نه هر معجزه و حتي معجزات ابتدايي که براي هدايت مردم به وقوع مي پيوندد.
ما بر اين معني که از آيه استفاده نموديم، علاوه بر آن چه که گفته شد، شواهد و دلايل ديگري نيز از قرآن در دست داريم و در تفسير آيه مورد بحث رواياتي نيز از طريق شيعه و اهل سنت وارد گرديده است که همان معنا را تأييد مي کند اينک به عنوان نمونه رواياتي چند در اين جا مي آوريم:
1- امام باقر(عليه السّلام) مي فرمايد: عده اي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) درخواست معجزه نمودند، جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند مي فرمايد: مانعي از فرستادن معجزات درخواستي آنان نيست جز تکذيب پيشينيان و اگر براي قريش معجزه درخواستي آنان را بفرستيم و ايمان نياورند، مانند پيشينيان عذابي بر آنان فرود خواهد آمد، اين است که ما در فرستادگان اين گونه معجزات تأخير مي کنيم.(14)
2- از ابن عباس نقل شده است: که اهل مکه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) درخواست نمودند که کوه «صفا» را براي آنان طلا کند و کوه هاي اطراف مکه را از ميان بردارد تا هموار گردد و آنان بتوانند، در جايگاه کوه ها کشاورزي کنند. در اين موقع، وحي آسماني بر پيامبر فرود آمد که اگر بخواهي درخواست آنان را به تأخير مي اندازم تا شايد که افراد باايماني از ميان شان برخيزد و اگر بخواهي درخواست آنان را اجابت مي کنم، ولي اگر انکار ورزند به مانند پيشينيان هلاکشان خواهم نمود. رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) عرضه داشت: خداوندا! با آنان مدارا کن و به آنان مهلت بده! آن گاه اين آيه نازل گرديد که « از فرستادن معجزات مانعي نيست جز اين که گذشتگان معجزات پيامبران شان را انکار ورزيدند و عذاب بر آنان فرود آمد.»(15)
در اين مورد روايات ديگري هست که بايد به کتب تفسير و حديث مراجعه شود.
ادامه دارد...
پينوشتها:
1-اسراء/59.
2-(وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ )انفال/33).
3- اسراء/58.
4- ما اين معجزات را نمي فرستيم مگر براي ترساندن اسراء/58.
5- انفال/32، 33.
6-يونس/50.
7- هود/8.
8- عنکبوت/53.
9-انعام/124.
10- انبياء/5.
11- قصص/48.
12- نحل/26.
13- زمر/25.
14-تفسير برهان، 607/1.
15- تفسير طبري، 74/15.
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
/م