دلايل عدم تحريف قرآن

در اين نوشتار به دلايل عدم تحريف قرآن مي پردازيم و به آياتي چند از قرآن که به عدم تحريف قرآن دلالت دارند، اکتفا مي کنيم.
پنجشنبه، 9 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلايل عدم تحريف قرآن
دلايل عدم تحريف قرآن

 

نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي



 

1- تحريف از نظر قرآن

آيات دالّ بر عدم تحريف قرآن

در اين نوشتار به دلايل عدم تحريف قرآن مي پردازيم و به آياتي چند از قرآن که به عدم تحريف قرآن دلالت دارند، اکتفا مي کنيم.
تحريف به معناي تنقيص و اسقاط قسمتي از آيات اصلاً راهي به قرآن ندارد و تحريف بدين معني از نظر قرآن مردود است و ما بعضي از آن آيات را که اساس و شالوده ي عقيده به تحريف را در هم مي ريزد، در اين جا مي آوريم:
آيه اول:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. )(1)
ماييم که ذکر(قرآن) را فرو فرستاديم و به يقين آن را حفظ خواهيم نمود.
اين آيه به صراحت دلالت دارد که قرآن از تحريف محفوظ مانده و تا ابد نيز مصون خواهد ماند و خداوند در برابر تحريف کنندگان از کتاب خود دفاع خواهد کرد. جباران و ستمگران نخواهند توانست، دست خيانت به سوي قرآن ببرند و آن را ملعبه خويش قرار داده و به دلخواه خود در آن تغيير و تبديل به وجود بياورند.
طرفداران نظريه تحريف اين آيه را چند نوع تأويل و توجيه کرده اند:
1- مي گويند: منظور از «ذکر» که در اين آيه به کار رفته است، خود پيامبر است نه قرآن، زيرا در آيه هاي ديگر کلمه ي «ذکر» درباره ي خود پيامبر به کار رفته است آن جا که مي فرمايد:
(قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْکُمْ ذِکْراً. رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْکُمْ آيَاتِ اللَّهِ )(2)
[در حقيقت]، خداوند چيزي را که مايه تذکر است بر شما نازل کرده، رسولي به سوي شما فرستاده که آيات روشن خدا را بر شما تلاوت کند.
مي بينيم منظور از ذکر در اين آيه شريفه رسول خداست و معناي آن چنين است که ما پيامبر را فرستاديم و او را از شر اشرار محفوظ خواهيم داشت.

پاسخ:

اين تأويل، باطل و نادرست است زيرا کلمه «تنزيل» و «انزال» که در آن دو آيه به کار رفته، به معناي نازل نمودن مي باشد و اين کلمه دلالت دارد بر اين که منظور از «ذکر» در هر دو آيه قرآن است نه پيامبر و اگر منظور از «ذکر» پيامبر بود، کلمه «ارسال» و مشابه آن به کار مي رفت که به معناي فرستاده است نه تنزيل و انزال.
اگر فرض کنيم که اين گفتار در آيه دوم درست است و منظور از «ذکر» در آن آيه رسول خداست، در آيه اول که مورد بحث است مسلماً اين طور نيست و نمي توان گفت که منظور از «ذکر» در آيه «حفظ»(حجر/9) نيز پيامبر است زيرا سه آيه قبل از آن، اين آيه شريفه واقع شده است:
(وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ.‌ )(3)
کفار و مشرکين گفتند: اي کسي که ذکر( قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو ديوانه اي.
در اين آيه، خطاب بر پيامبر شده که ذکر بر وي فرود آمده است و منظور از ذکر در اين آيه شريفه قرآن است با در نظر گرفتن اين معنا جاي ترديد باقي نمي ماند که منظور از ذکر در سه آيه بعدي نيز قرآن است؛ نه پيامبر.
2- مي گويند: منظور از حفظ قرآن در اين آيه شريفه، مصونيت قرآن از قدح و ايراد و ثابت بودن تعاليم و مفاهيم عاليه آن است، نه مصونيت قرآن از تحريف و اسقاط پاره اي از آيات آن.

پاسخ:

اين گفتار از گفتار اول ضعيف تر و بطلانش روشن تر است زيرا: اگر منظور آنان اين باشد که خداوند در اين آيه مصونيت قرآن را از انتقاد و ايراد کفار تضمين کرده است، بطلان آن جاي شک و ترديد نيست، چون قرآن از انتقاد مصون نمانده است بلکه ايراد و انتقاد کفار نسبت به قرآن بيش از حد شمارش است، پس اين آيه حتماً متوجه اين جهت نيست.
و اگر منظورشان اين باشد که چون داراي روش مستقيم و صحيح و تعاليم محکم و اصيل و داراي دلايل قوي و متقن است و بدين جهت سطح قرآن بالاتر از آن است که دست انتقاد و ايراد به ساحت آن لطمه و خدشه اي وارد سازد و مقام قرآن برتر از آن است که شک و ترديد افراد، کوچک ترين اثري در آن بگذارد؛ اين مطلبي است درست و صحيح، ولي بايد توجه نمود که اين نوع مصونيت که به معناي استحکام دليل و استقامت روش و ثبات حقايق آن مي باشد؛ از اول با خود قرآن بوده و ذاتي است، نه اين که بعد از نازل شدن از سوي خدا به آن متوجه شده است ولي مصونيتي که از اين آيه استفاده مي شود، مصونيت ذاتي نيست، بلکه مصونيتي است که بعد از نازل شدن خداوند آن را از تحريفات مصون و محفوظ بدارد. بنابراين، مصونيت ذاتي که همان استحکام ذاتي است، هيچ ارتباطي با مفهوم آيه مورد بحث ندارد زيرا:
اولاً: خود قرآن با اين امتيازات و جهات خاصي که ذاتاً و از اول در از آن برخوردار مي باشد، در برابر انتقادات، مدافع و حافظ خود بوده و پاسخگوي ايرادات خواهد بود و از اين لحاظ احتياج به يک حافظ خارجي ندارد.
ثانياً: اين آيه شريفه حفظ قرآن را پس از نازل شدن آن، تضمين مي کند نه در حالت نزولش، تا منظور از حفظ و مصونيت، استحکام واستقامت دلايل آن باشد.
3- مي گويند: درست است که اين آيه بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارد ولي کدام قرآن؟ چون ممکن است منظور از آن تنها قرآني باشد که نزد حضرت ولي عصر(عليه السّلام) است نه همه قرآن ها زيرا از ظاهر اين آيه کليت و عموميت استفاده نمي شود.

پاسخ:

اين احتمال از دو احتمال گذشته ضعيف تر است زيرا قرآن بايد در ميان اجتماع و در نزد مردم که به آن نيازمند هستند، محفوظ و مصون از تحريف باشد نه در نزد امام زمان(عليه السّلام) زيرا محفوظ ماندن قرآن در نزد وي به مانند محفوظ بودن آن در لوح محفوظ است يا در پيش يکي از فرشتگان خدا و اين گفتاري است بسيار سست و غيرقابل قبول و شباهت زيادي به گفتار کسي دارد که بگويد: من هديه اي به شما فرستادم ولي آن را در نزد خود يا در نزديکي از دوستانم محفوظ داشته ام.
شگفت انگيزتر اين که آنان مي گويند: منظور آيه مصونيت يک قرآن است، از ميان تمام قرآن ها، نه همه ي قرآن ها، گويا اين افراد خيال مي کنند که منظور از« ذکر» قرآني است که در روي کاغذها نوشته شده، خوانده مي شود و داراي انواع و مصاديق مختلفي مي باشد، در صورتي که اين مطلب واقعيت ندارد، بلکه منظور از «ذکر» کلام خدا و آن قرآن واقعي و آسماني است که به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرود آمده است و اين قرآن هاي ظاهري، حاکي، بازگو کننده و نشان دهنده ي آن هستند زيرا قرآن هاي ظاهر و مطبوع، اوراقي است که به تدريج کهنه و فرسوده شده و از بين مي روند، قابل دوام و بقا نيستند و هميشگي نمي باشند تا مورد توجه و هدف اين آيه قرار بگيرند و به وسيله ي آن مصونيت قرآن بدين معني براي هميشه تضمين شود بلکه منظور از «ذکر» قرآن واقعي بوده، منظور از حفظ و مصونيت آن نيز، مصون و محفوظ ماندن آن از دستبرد خائنان و بدعت گذاران است، بدين صورت که هميشه در دسترس تمام افراد بشر باشد ولي در عين حال حتي آيه اي از آن ساقط نشود.
اين گفتار به مانند آن است که بگوييم: فلان قصيده محفوظ است و منظور از محفوظ بودن قصيده تغيير نيافتن و از بين نرفتن آن خواهد بود به طوري که هم مي تواند آن را عيناً به دست آورد.
4- گرچه شبهات و ايرادهاي قبلي را که درباره ي دلالت اين آيه بر عدم تحريف نپذيرفتيم و هر يک را پاسخ داديم ولي شبهه ي ديگر نيز به استدلال با اين آيه متوجه است که با وجود آن شبهه، دلالت اين آيه بر عدم تحريف مشکل خواهد بود و آن شبهه اين است:
اگر طرفداران تحريف قرآن در خود اين آيه نيز که جزئي از قرآن است، احتمال تحريف بدهند، استدلال نمودن با اين آيه بر عدم تحريف قرآن صحيح و اطمينان آور نخواهد بود، زيرا اثبات عدم تحريف در قرآن با آيه اي که در خود آن احتمال تحريف وجود دارد، مستلزم «دور» بوده، اثبات مطلبي است با خود آن که بطلان چنين استدلالي، مسلم و بديهي است ولي بايد توجه داشت که اين ايراد بر کساني متوجه است که عترت طاهره و اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را از مقام خلافت الهي معزول و برکنار نموده، بر گفتار و اعمال آنان اعتماد نمي کنند، اين گونه افراد جواب صحيح و قانع کننده اي در برابر اين ايراد ندارند. اما کساني که اهل بيت را حجت خدا و همدوش با قرآن و پشتيبان و پشتوانه آن مي دانند و به گفتار آنان اعتماد و تکيه مي کنند، از اين گونه ايرادات و شبهات محفوظ و مصون هستند زيرا به عقيده ي آنان استدلال نمودن اهل بيت پيامبر با قرآن موجود و تأييد نمودن آنان همين قرآن را دليل و گواه بر حجيت، مدرکيت، عدم تحريف و تغيير آن مي باشد. و اگر فرضاً تحريف هم شده باشد، يا امضا و تاييد اهل بيت اين تحريف جبران گرديده، باز حجيت و مدرکيت قرآن تثبيت و تحکيم مي شود.

آيه دوم:

(إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِيزٌ. لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَکِيمٍ حَمِيدٍ)(4)
و اين قرآن، کتابي است قطعاً شکست ناپذير که هيچ گونه باطلي نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمي آيد. چرا که از سوي خداوند حکيم، و شايسته ستايش نازل شده است.
اين آيه شريفه قرآن مجيد را از انواع و اقسام باطل، پاک و به دور معرفي مي کند.
زيرا اگر در کلامي« نفي» متوجه طبيعت و موجوديت چيزي گردد، تمام افراد و مصاديق آن را نفي خواهد کرد و اين آيه نيز طبيعت بطلان را از دامن مقدس قرآن زدوده و نفي کرده است.
بنابراين هيچ گونه بطلان که تحريف نيز يکي از مصاديق آن است، نمي تواند به ساحت قدس قرآن راه يابد.

اشکال:

طرفداران تحريف از اين دليل چنين جواب داده اند که: هدف آيه بيان مصونيت قرآن از تناقض در احکام و نفي کردن دروغ و بطلان از اخبار آن است و به اين گفتار با روايت علي بن ابرهيم قمي استشهاد مي کنند که وي در تفسير خود از امام باقر(عليه السّلام) آورده است که:« قرآن نه به وسيله ي تورات، انجيل و زبور که پيش از آن بودند باطل مي شود و نه بعد از آن کتابي خواهد آمد که به وسيله ي آن باطل شود.»
و در مجمع البيان نيز از امام صادق(عليه السّلام) نقل شده است که: «در اخبار قرآن از گذشتگان، باطل و دروغي نيست و به اخبار آن، از آيندگان نيز خلاف و بطلاني راه ندارد.»

پاسخ:

اين گفتار در معناي آيه صحيح نيست زيرا اين دو روايت که بدان ها استشهاد مي شود بر اين امر، دلالت ندارند که منظور از بطلان تنها دروغ در اخبار و يا نسخ به وسيله ي کتاب هاي قبلي و بعدي باشد بلکه اين دو روايت تنها بعضي از مصاديق و اقسام بطلان را که به قرآن راه ندارد، بيان مي کنند و مخصوصاً اگر روايات ديگري را(5) که بر عموميت و وسعت معاني قرآن از نظر مفهوم و زمان و مکان دلالت دارند، در نظر بگيريم، حقيقت کاملاً روشن مي شود که منظور آيه شريفه اين است که قرآن در تمام اعصار و قرون از هر نوع بطلان و از تحريف که يکي از روشن ترين و بارزترين اقسام و مصاديق بطلان است، به دور و منزه و پاک است.
گواه اين که: تحريف از مصاديق و اقسام باطل ساختن چيزي است و قرآن آن را از ساحت خودش نفي نموده است، اين است که: همين آيه شريفه، قرآن را با عزت و غلبه و پيروزي توصيف نموده است و لازمه و مقتضاي غلبه و پيروزي و عزت هر چيز، به اين است که از تغيير و ضايع شدن و از دست دادن حقيقت هويت خويش مصون و محفوظ باشد ولي اگر بگوييم که منظور از بطلان در آيه کريمه فقط تناقض و کذب است، اين معني با عزت و پيروزي که قرآن با آن توصيف شده است، تناسبي ندارد و نمي تواند معناي صحيح و زنده اي براي اين آيه باشد.

2- تحريف از نظر سنت و احاديث

روايات ثقلين و تحريف قرآن

اولين دليل بر عدم تحريف قرآن، آيات خود قرآن بود که بخشي از آيات قرآن بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارند و ما دو نمونه از اين آيات را در مقاله پيش آورديم و به توضيح آن ها پرداختيم.
دومين دليل بر عدم تحريف، روايات و اخبار «ثقلين» است که از رسول خدا نقل شده است.
منظور از اخبار «ثقلين» گروه احاديثي است که رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در اين احاديث «عترت» يعني اهل بيت و «قرآن» را جانشين خود معرفي فرموده و اين که اين دو همدوش و غيرقابل انفکاک از يکديگرند و بر مسلمانان فرض و واجب است که از آن دو پيروي کنند و آن ها را از هم جدا نسازند. اين گونه روايات از طريق شيعه و سني فراوان نقل شده است.(6) با مضمون اين احاديث به دو شکل و طريق مي توان بر عدم تحريف قرآن استدلال نمود:

شکل اول استدلال:

قائل شدن به تحريف قرآن مستلزم اين است که امت اسلامي نتواند به قرآن تمسک جويد و از آن پيروي کند زيرا در صورت تحريف، قسمتي از قرآن از بين رفته و از حجيت و مدرک بودن ساقط شده است، در صورتي که وجوب تبعيت از قرآن و تمسک به آن که صريح اخبار ثقلين است تا روز قيامت باقي و پابرجاست.
از اين جا کشف مي کنيم و بر ما يقين حاصل مي شود که قول به تحريف باطل و قابل اعتبار نمي باشد.
توضيح اين که: روايات «ثقلين» بر اقتران و همدوش بودن عترت و کتاب و بر بقاي آن دو، تا روز رستاخيز دلالت مي کند.
بنابراين بايد، هم شخصي از افراد عترت تا روز قيامت پيوسته در ميان مردم باشد و هم قرآن، تا هر دو براي هميشه و تا رستاخيز، قرين و همدوش و پشتوانه يکديگر، هادي و راهنماي امت باشند تا در روز قيامت به پيشگاه پيامبر وارد شوند.
آري، بايد آن دو در جامعه با هم وجود داشته باشند تا همان طور که رسول خدا در اين احاديث اشاره فرموده است، تبعيت از آن ها موجب هدايت و سعادت امت اسلامي شده، مسلمانان را از ضلالت و گمراهي، تاريک و بدبختي مصون و محفوظ بدارد.
اين نيز روشن است که تمسک به عترت و تبعيت از آنان با دوست داشتن آنان و پيروي نمودن از راه، روش و دستوراتشان خواهد بود.
و اين گونه تبعيت و پيروي نيز موقوف و وابسته به درک حضور و ديدن خود امام و به سخن گفتن با وي نمي باشد زيرا درک کردن خود امام براي همه ي افراد در زمان حضور خود امام هم ممکن نبود تا چه رسد به دوران غيبت وي.
آن چه که مي گويند: در زمان غيبت نيز بايد لااقل عده ي مخصوص و معيني به حضور امام راه يافته و با وي ارتباط داشته باشند. گفتاري است بي اساس و ادعايي است بدون دليل زيرا پيروي نمودن از گفتار و روش امام يک نوع ارتباطي است که اين ارتباط هميشه در ميان شيعه ها با امام شان برقرار مي باشد، يعني شيعيان در زمان غيبت نيز با امام شان مربوط بوده، او را دوست داشته، پيرو اوامر و دستورات وي مي باشند که از جمله دستورات اوست. مراجعه کردن به راويان احاديث و ناقلان اخبار اهل بيت و متخصصين آن که شيعه هميشه در حوادث و پيشامدهاي جديد به آنان مراجعه مي کنند و نظر پيشوايانشان را درباره ي اين رويدادها از آنان سؤال نموده و فرا مي گيرند.
اما مسئله ي تمسک به قرآن چون بدون دسترسي به قرآن واقعي امکان پذير نيست. اين است که بايد قرآن هميشه در ميان مسلمانان موجود بوده، در دسترس آنان باشد تا بتوانند بر آن تمسک نموده، از آن پيروي کنند و از ضلالت و گمراهي نجات يابند. از اين گفتار و بيان چنين برمي آيد؛ آن چه که مي گويند: قرآن آسماني و واقعي در نزد امام زمان(عليه السّلام) موجود و محفوظ مي باشد، مطلبي است نادرست. زيرا وجود واقعي قرآن در آسمان ها و يا در نزد امام غايب تمسک نمودن به قرآن را براي مسلمانان ميسور نمي کند بلکه بايد قرآن در دسترس مردم باشد، مراجعه نمودن مردم به آن براي هميشه و براي همه ممکن و ميسور باشد.
اين بود خلاصه استدلال بر عدم تحريف قرآن با حديث ثقلين از طريق اول.

اشکال:

در رد اين استدلال مي گويند که اخبار «ثقلين» گرچه بر عدم تحريف قرآن دلالت مي کنند ولي اين دلالت اختصاص به آيات احکام و فقهي قرآن دارد نه همه آيات قرآن زيرا آيات فقهي قرآن است که مسلمانان بايد به آن ها تمسک کنند و اما ساير آيات قرآن که تمسک به آن ها لزومي ندارد، احاديث ثقلين به اين سلسله آيات ارتباطي ندارد و تحريف را از اين قبيل آيات نفي نمي کند.

پاسخ:

به نظر ما اين گفتار پايه محکم و اساسي ندارد زيرا خداوند تمام آيات قرآن را براي هدايت و راهنمايي بشر فرستاده است و همه ي آيات قرآن، انسان را به سوي سعادت جاوداني و کمال انساني رهبري مي کند و در اين هدف و جهت گيري فرقي در ميان آيات قرآن وجود ندارد چنان که در بيان فضيلت قرآن گفتيم که آيات قرآن گرچه در مواردي که به ظاهر صورت داستان و قصه دارند ولي باطن آن ها موعظه راهنمايي، عبرت و وسيله ي هدايت است يا حکمي از احکام خدا را در بردارد، بنابراين، همه ي آيات قرآن مورد استناد و تمسک مسلمين است و نه فقط آيات فقهي قرآن.
علاوه بر اين، کساني که قائل به تحريفند، اکثر آنان تحريف را تنها در آيات مربوط به بحث ولايت و مشابه آن مي دانند، در صورتي که آيات ولايت نيز لازم التمسک و لازم التبعية است و آيات لازم التمسک هم طبق اخبار «ثقلين» به هيچ وجه تحريف نبوده، همان طور که توضيح داده شد، از تحريف و تغيير مصون و محفوظ مي باشد.

شکل دوم استدلال:

شکل و راه دوم در استدلال با اخبار «ثقلين» بر عدم تحريف قرآن، اين است که اعتقاد به تحريف قرآن موجب سقوط قرآن از حجيت و از اعتبار و مدرکيت است و کساني که به تحريف قائل هستند، در تمسک نمودن به قرآن موجود بايد به ائمه هدي(عليه السّلام) مراجعه نموده، در صورت تأييد و امضاي آنان از قرآن فعلي تبعيت کنند و به عبارت ساده تر: در صورت وقوع تحريف، حجيت و اعتبار قرآن موجود موقوف و منوط بر امضاي اهل بيت خواهد بود ولي از اخبار متواتر«ثقلين» چنين برمي آيد که خود قرآن يک حجت و مدرک مستقل و يکي از دو مرجع اصيل اسلامي است؛ يکي قرآن و ديگري اهل بيت که از اين دو مدرک بايد مستقلاً پيروي شود و از آن روايت چنين استفاده مي شود که قرآن «ثقل اکبر» و بزرگ ترين حجت است و اهل بيت نيز «ثقل اصغر».
بنابراين چگونه ممکن است که قرآن را از حجيّت استقلالي بياندازيم و حجت بودن آن را به اهل بيت، يعني «ثقل اصغر» متوقف سازيم؟!
و اما اين که گفتيم: در صورت وقوع تحريف، قرآن از حجيت مي افتد به اين دليل است که در اثر تحريف و تغيير، ممکن است بعضي از قراين و شواهد لفظي که در آيات قرآن به کار رفته و بيانگر معناي اصلي آيات بوده اهست، ساقط شود و در نتيجه معناي واقعي آيات که از قرائن و شواهد ساقط شده، استفاده مي شد، مجهول و ناشناخته بماند و معناي ظاهري آيات که برخلاف معناي واقعي آن است به جاي آن بنشيند.

اشکال:

اگر کسي چنين اشکال کند که در اين گونه موارد « اصالت عدم قرينه» جاري مي شود که برخلاف معناي ظاهري آيه، اصلاً قرينه اي نبوده است تا ساقط شود و معناي واقعي آن را تغيير دهد زيرا در صورت شک در وجود قرينه کلامي، عقلاً به ظاهر کلام تمسک مي جويند و بنا را بر عدم وجود قرينه مي گذارند.

پاسخ:

در پاسخ اين اشکال مي گوييم: مدرک و مبناي «اصالت عدم قرينه» روش عقلا است که عقلا و خردمندان، ظاهر هر سخن و کلام را مي گيرند و به احتمال وجود قرينه برخلاف معناي ظاهري آن، اعتنا نمي کنند. اين روش عقلايي چنان که در علم اصول ثابت شده است، در دو مورد به کار مي رود:
يکي اين که اين شاهد و قرينه اي که احتمال وجودش بود، منفصل و جدا از کلام بوده و يک قرينه و شاهد مستقل و خارج از کلام باشد.
دوم اين که احتمال داده شود، قرينه اي در خود کلام بوده متصل و داخلي که گوينده در گفتن آن غفلت نموده يا شنونده در شنيدن آن اشتباه کرده، در نتيجه از کلام افتاده است.
در اين دو صورت است که «اصل عدم قرينه» جاري شده و معناي ظاهري هر سخن گرفته مي شود ولي اگر احتمال داده شود که در سخن و کلامي قرينه و شاهد متصل و داخلي برخلاف معناي ظاهري آن بوده است که به علت تغيير و تحريف افتاده و ساقط شده است، در اين صورت عقلاو خردمندان اصالت «عدم قرينه» جاري نمي کنند و در پيروي از معناي آن، توقف مي نمايند.
مثلاً: اگر از طرف يک فرد «واجب الطاعه» نامه به دست کسي برسد و در آن نامه به او دستور داده شود که خانه اي براي وي خريداري شود ولي قسمتي از نامه از بين رفته باشد و آن کسي که مأموريت خريد خانه را دريافت نموده است، احتمال دهد که در آن نامه اي براي خانه موردنظر شرايط و خصوصياتي از قبيل بزرگ و کوچک بودن و از نظر قيمت آن بيان شده بود که از بين رفته است. در اين مورد وي از نظر عقلاني نمي تواند به« قاعده ي اصالت عدم قرينه» تکيه و اعتماد نموده و از بقيه نامه و از کليت و عموميت جمله ي« خانه اي خريداري کنيد»، تبعيت و پيروي نمايد و به عنوان اجراي دستور نويسنده، به خريد هر خانه اي که خودش صلاح بداند، اقدام کند. خردمندان چنين فردي را که بر چنين نامه اي اعتماد کند مجري فرمان و دستور نمي دانند.

دفع توهم:

شايد از اين بيان، ذهن خواننده به يک نکته ديگر منتقل شود و با اين گفتار و بيان که درباره ي «اصل عدم قرينه» آورده شد، اساس فقه و استنباط احکام شرعيه به هم بريزد و راه استدلال در احکام ديني بسته مي شود زيرا مهم ترين ادله ي احکام عبارت است از اخبار و رواياتي که از ائمه ي معصومين نقل گرديده است و احتمال دارد، هر يک از اين روايات و کلمات داراي قرينه متصله بوده که قرينه از بين رفته و براي ما نقل شده است و بنابر آن بيان نمي توان به اين اخبار اعتماد نمود و آن ها را مدرک براي استنباط احکام قرار داد.
پاسخ توهم اين که: اگر خواننده ي عزيز بيش تر تأمل کند، اين ايراد در ذهنش خطور نمي کند زيرا در موضوع اخبار و نقل روايات بر ظاهر گفتار راوي تکيه مي شود که اگر قرينه اي وجود داشت، حتماً راوي نيز آن را نقل مي نمود و حالا که راوي چنين قرينه اي را نقل ننموده، قطعاً وجود نداشته است و اما اين که احتمالاً راوي در نقل آن قرينه غفلت و يا اشتباه راوي جريان پيدا کرده، بدين گونه اين احتمال نيز برطرف مي شود.

نتيجه عقيده به تحريف:

از همه ي آن چه گفته شد، چنين به دست مي آيد که نتيجه عقيده به تحريف اين است که قرآن از حجيت و مدرکيت ساقط شود و در اين صورت به معناي ظاهري آن استناد و تمسک نمودن، صحيح نمي باشد.
در عدم حجيت قرآن عقيده به تحريف مستقيماً و به تنهايي کفايت مي کند و هيچ گونه احتياجي نيست که براي اثبات آن«علم اجمالي» را پيش بکشيم و بگوييم: در اثر تحريف«علم اجمالي»(7) به اختلاف و برهم خوردن ظواهر پاره اي از آيات براي ما حاصل مي شود و وجود اين علم اجمالي است که قرآن را از حجيت ساقط مي کند زيرا اگر براي اثبات عدم حجيت ظواهر قرآن در صورت تحريف از راه علم اجمالي وارد شويم، در جواب خواهند گفت که:

اولاً:

وقوع تحريف در قرآن سبب علم اجمالي به اختلاف و برهم خوردن ظواهر آيات نمي شود.

ثانياً:

اين علم اجمالي بي اثر بوده، تکليف آور نمي باشد که مانع از استدلال و تمسک به ظواهر آيات قرآن گردد زيرا علم اجمالي در صورتي مؤثر و تکليف آور خواهد بود که تمام اطراف علم اجمالي مورد ابتلا و عمل باشد و اگر يک طرف آن مورد ابتلا نباشد، منجز و تکليف آور نخواهد بود و در اين جا«علم اجمالي» به برهم خوردن ظواهر آيات قرآن در ميان آيات احکام و غيرآيات احکام دور مي زند و چون آيات غيراحکام مورد عمل و ابتلا نمي باشند، اين است که اين علم اجمالي مؤثر و تکليف آور نخواهد بود.

پنداري و پاسخي

گاهي طرفداران تحريف چنين مي پندارند که حجيت قرآن با عقيده به تحريف آن منافات ندارد و در عين اين که به تحريف قرآن معتقديم، مي توانيم ظواهر قرآن را نيز حجيت بدانيم زيرا حجيت ظواهر قرآن گرچه با تحريف ساقط مي شود ولي ائمه ي هدي(عليه السّلام) که قرآن موجود را امضا و تأييد و با قرآن فعلي استدلال نموده و اصحاب و يارانشان را در عمل نمودن به ظواهر آيات، تصديق کرده اند، در مجموع حجيت ظواهر آن را تحکيم و تثبيت مي کند و به آن، اعتبار و مدرکيت مي بخشد. طرفداران تحريف با اين پندار مي خواهند از يک طرف به تحريف قرآن معتقد شوند و از طرف ديگر با امضا و تأييد ائمه هدي حجيت ظواهر آن را حفظ کنند.
در صورتي که اين افراد اشتباه مي کنند و پندارشان باطل و بي اساس است زيرا ارشاد و راهنمايي ائمه و مورد تأييد قراردادنشان در تمسک و استناد به ظواهر قرآن، نه از اين لحاظ بوده است که آنان مي خواستند به قرآن، حجيت و مدرکيت دهند و با امضا و تأييدشان، تحريف و به هم خوردن ظواهر آن را جبران کنند بلکه اين امضا و تأييد از اين جهت بوده که آنان خود قرآن را حجت مستقل مي دانستند و ظواهر آن را دست نخورده، تحريف نشده و قابل اعتبار مي شناختند. اين بود که ديگران را به استفاده و تبعيت از اين ظواهر، رهبري و راهنمايي مي نمودند. يعني اين تأييد و تصديق از قرآن موجود، حکايت از اعتبار و حجيت واقعي آن مي کند، نه آن که به آن حجيت و اعتبار ظاهري ببخشد.

3- قرائت سوره هاي قرآن در نماز

سومين دليل بر عدم تحريف قرآن اين است که پيشوايان ما به ما تعليم داده اند که در فرائض و نمازهاي واجب در رکعت اول و دوم بعد از سوره حمد، يکي از سوره هاي قرآن را انتخاب نموده، همه آن را تا پايان قرائت کنيم و در هر رکعت نماز آيات نيز حداقل يک سوره کامل را به پنج قسمت تقسيم نموده، قبل از هر رکوع، يک قسمت آن را تلاوت نماييم، اين ها از احکام و مسائلي است که از اول اسلام و از روزي که نماز تشريع شده، وجود داشته و بر اساس تقيه نموده است، زيرا در آن روز تقيه اي وجود نداشت.
بنابراين احکام، کساني که قائل به تحريف مي باشند، نبايد سوره اي را که احتمال تحريف در آن وجود دارد، در نماز قرائت کنند زيرا در نماز بعد از سوره حمد خواندن يک سوره کامل لازم است و کامل بودن سوره اي که احتمال تحريف در آن وجود دارد، قطعي نمي باشد، در صورتي که «اشتغال يقيني»، «برائت يقيني» مي خواهد، يعني آن جا که فرمان و دستور قطعي از سوي شارع به انسان متوجه شده است، بايد آن را به گونه اي انجام دهد که به ساقط شدنش نيز يقين نمايد.

اشکال:

شايد طرفداران تحريف ادعا مي کنند که خواندن سوره کامل در صورتي واجب است که شناختن آن ممکن باشد و در غير اين صورت واجب نخواهد بود.

پاسخ:

اين ادعا در صورتي درست است که احتمال تحريف در تمام سوره هاي قرآن وجود داشته و هيچ يک از سوره هاي قرآن از اين احتمال خالي و مصون نباشند، اما اگر در اين ميان سوره ي معيني وجود داشته باشد که حتي به عقيده ي طرفداران تحريف نيز تحريف نشده است؛ مانند سوره ي توحيد، در اين صورت طرفداران تحريف نمي توانند جز همان سوره، سوره ي ديگري را در نماز بخوانند.

اشکال ديگر:

شايد در پاسخ اين اشکال نيز بگويند که ائمه اطهار(عليه السّلام) خواندن هر گونه سوره را در نماز تجويز فرموده اند و اگر چنين تجويزي نبود، خواندن سوره هايي که احتمال تحريف در آن ها وجود دارد، جايز نمي شد.

پاسخ:

مي گوييم که: همان اجازه و رخصت که از ناحيه ائمه (عليه السّلام) صادر شده است، مي تواند دليل محکمي بر اين معني باشد که تحريفي به قرآن و به هيچ يک از سوره هاي آن راه نيافته است وگرنه اجازه ائمه موجب مي شد که نماز مسلمين در اثر خواندن سوره هاي تحريف شده و ناقص، باطل شود و اگر بعضي از سوره هاي قرآن تحريف مي شد، ائمه هدي(عليه السّلام) مردم را به خواندن سوره هاي تحريف نشده تشويق و وادار مي ساختند و اين عمل هيچ گونه مخالف تقيه هم نبود زيرا ما مي بينيم که آنان خواندن سوره توحيد و سوره قدر را در نماز، نيکو و مستحب شمرده، فضيلت و ثواب بيش تري براي اين دو سوره بيان نموده اند. چه مانعي داشت که به جاي همان استحباب و ثواب بيش تر، لزوم و وجوب خواندن اين دو سوره يا سوره هاي ديگري را که در آن ها احتمال تحريف نيست، بيان فرمايند.

اشکال سوم:

آري، تنها چيزي که طرفداران تحريف مي توانند ادعا کنند، اين است که بگويند: وجوب خواندن سوره ي کامل به معناي واقعي آن منسوخ شده، آن چه لازم مي باشد، خواندن سوره ي کاملي است از قرآن موجود.

پاسخ:

به نظر ما، حتي طرفداران تحريف نيز به چنين نسخي ملتزم و معتقد نيستند، اين مطلب قطعي و مسلم است که بعد از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ و تغيير در احکام به وقوع نپيوسته است. گرچه در امکان و يا محال بودن آن بحثي در ميان علما وجود دارد، اما مسئله ي امکان غير از مسئله وقوع است که فعلاً مورد بحث و گفتار ماست.

خلاصه ي گفتار

شکي در اين نيست که ائمه(عليه السّلام) در نمازها بعد از سوره ي حمد، خواندن يک سوره ي کامل از سوره هاي قرآن موجود را واجب دانسته و خواندن آن را به پيروانشان دستور داده اند، دستوري که کوچک ترين احتمال تقيه به آن راه ندارد و اين حکم و دستور، يا از زمان خود رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و يا بعد از وي به وسيله ي ائمه صادر شده است ولي احتمال دوم که در واقع نسخ در احکام مي باشد، درست نيست زيرا بعد از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ حکمي نسخ نگرديده، تغييري در احکام واقع نشده است.
بنابراين مي ماند احتمال اول که از زمان خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) خواندن يک سوره ي کامل در نماز واجب بوده است و عمل کردن به اين حکم در صورتي درست است که قرآن تحريف نشده باشد و در صورت تحريف نيز بايد سوره هاي تحريف نشده براي خواندن در نماز تعيين مي شد تا سوره ي کامل در نماز خوانده شود. در صورتي که چنين تعييني وجود ندارد و خواندن تمام سوره هاي قرآن در نماز تجويز شده است و اين خود نشانگر شقّ او يعني عدم تحريف قرآن است.
اين بود خلاصه ي استدلال به عدم تحريف قرآن از راه وجوب خواندن سوره ي کامل در نماز.
اين استدلال اختصاص به موضوع نماز ندارد بلکه در هر موردي که ائمه به قرائت سوره و يا آيه اي کامل دستور داده اند، جاري است و همه آن ها مي توانند به عدم تحريف قرآن دلالت کنند.

4 عدم تحريف قرآن به وسيله ي خلفا

چهارمين دليل بر عدم تحريف قرآن اين است که مدعيان تحريف، يا ابوبکر و عمر را عامل مي دانند و يا عثمان را که در دوران خلافتش به پندار آن ها آياتي را تحريف نموده اند يا افراد ديگري را عامل تحريف مي دانند که در دوران هاي بعد، انجام داده اند و همه ي اين احتمالات سه گانه، باطل و بي اساس مي باشد که ذيلاً به توضيح آن ها مي پردازيم:

عدم تحريف قرآن به وسيله ي شيخين

به نظر طرفداران تحريف، نخستين احتمال در تحريف قرآن اين است که اين تحريف از ناحيه شيخين يعني: ابوبکر و عمر به قرآن متوجه شده است و اين احتمال از سه صورت بيرون نيست:
تحريف غيرعمدي و اضطراري، تحريف عمدي در آيات مربوط به موضوع حکومت و زعامت، تحريف عمدي در آيات ديگر.

يک: تحريف غيرعمدي

مي گويند: چون قرآن در دوران ابوبکر و عمر جمع آوري نشده بود و به همه قرآن دسترسي نداشتند، لذا به ناچار و قهراً تحريف و تغييري در قرآن به وجود آمد و قسمتي از آيات از بين رفت.
ولي اين احتمال و پندار از چند جهت بي اساس مي نمايد زيرا:
1- عنايت و توجه خاصي که رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به قرآن داشت و به قرائت و تلاوت قرآن اصرار و تأکيد مي ورزيد و همچنين اهميت خاص و فوق العاده اي که اصحاب و ياران رسول خدا نسبت به قرآن قائل بودند، دلالت مي کند بر اين که يقيناً قرآن مجيد از همان دوران خود رسول خدا جمع آوري شده بود به طور يادداشت هاي متفرقه و پراکنده و يا از راه حفظ در سينه ها و يا به هر صورت ديگر، در نزد مسلمانان محفوظ بود، دقيقاً از آن مواظبت و نگهداري به عمل مي آمد و با اين همه اهتمام و دقت امکان نداشت که کلمه اي از آن فراموش و يا جابه جا و يا تغيير و تبديل شود.
افرادي که اشعار و خطبه هاي دوران جاهليت را حفظ و دقيقاً ضبط نموده بودند، چگونه متصور است که در حفظ و ضبط نمودن قرآن کوچک ترين سستي و کوتاهي روا داشته و يا غفلت ورزند.
قرآني که در راه آن از زندگي و از جان شيرين خود مي گذشتند و به هر نوع فداکاري و از خودگذشتگي و به هرگونه سختي ها و ناراحتي هاي شديد و طاقت فرسا تن مي دادند، تلخي ها مي چشيدند، از وطن و از مال و منال و از همسر و فرزند چشم مي پوشيدند. آنان در راه خدمت به قرآن و نشر احکام و قوانين آن، از همه چيز گذشتند و با فداکاري هايشان خطوط زرين در تاريخ بشريت به وجود آورده، با قدم هاي اعجاب انگيزشان روي تاريخ را سفيد نمودند.
آري، چنين افراد با اين شرايط چگونه ممکن است، حفظ قرآن را بي اهميت تلقي کنند؟! آيا با اين وصف کدام عاقلي مي تواند چنين تصور کند که مسلمانان فداکار دوران اول اسلام اعتنايي به قرآن و حفظ آن ننمودند تا در نتيجه ي قسمتي از آن از بين رفت تا جايي که در موقع جمع آوري قرآن هر آيه اي را که مي نوشتند، محتاج به شهادت دو نفر بودند؟!
اين احتمال به مانند احتمال زيادت در قرآن و مانند آن، از نظر عقل و بررسي تاريخ، مردود و غيرقابل اعتناست.
2- گذشته از اين دليل عقلي و تاريخي، حديث متواتر«ثقلين»، دليل ديگري بر بطلان اين احتمال مي باشد.
زيرا اين حديث يعني گفتار رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) که « من دو چيز مهم در ميان شما به امانت گذاشتم، يکي کتاب خدا و آن ديگري عترت من.»(8) با از بين رفتن قسمتي از قرآن سازش ندارد، چون در صورت تحريف آن چه از پيغمبر باقي مانده، قسمتي از کتاب خواهد بود نه همه ي کتاب ولي از اين حديث چنين برمي آيد که همه ي قرآن از رسول خدا به يادگار مانده است نه قسمتي از آن.
بلکه بالاتر از اين مي توان از حديث «ثقلين» استفاده نمود و آن اين است که قرآن در زمان خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) تدوين و جمع آوري شده بود زيرا در اين حديث رسول خدا مي فرمايد که من کتابي در ميان شما به امانت مي گذارم بديهي است در صورتي مي توان قرآن را کتاب ناميد که همه ي آيات و مطالبش در يک جا جمع شود و در غير اين صورت کتاب ناميده نمي شود.
3- و از طرف ديگر اهميت خاص و توجه شديدي که مسلمانان نسبت به قرآن مبذول مي داشتند، نشان مي دهد که آنان از همه روزهاي نخستين و در دوران خود رسول خدا قرآن را جمع آوري نموده بودند.
و اگر فرض کنيم، مسلمانان هم به جمع آوري قرآن اهتمام نورزيده، اين موضوع را بي اهميت تلقي مي کردند، چرا خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) اين مسئله مهم را ناديده گرفته، از عواقب خطرناک سستي و اهتمام در آنجا آن غافل بوده است؟! آيا وسايل و امکانات براي انجام آن نداشته است؟!
جواب همه اين سؤالات منفي است زيرا مسلماً رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم)، هم به اهميت موضوع توجه کامل داشته و هم از تمام وسايل و امکانات برخوردار بوده و هم کوچک ترين اهمال و مسامحه را در اين مورد روا نداشته است؟!
اين است که به يقين بايد گفت؛ رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در همان دوران به اين عمل پرداخته و قرآن را جمع آوري نموده است.

دو: تحريف عمدي در آيات غيرسياسي قرآن

احتمال ديگر اين که، خليفه اول و دوم آياتي را که به امور سياسي، يعني به مسائل خلافت و زعامت آنان تماس نداشت، عمداً تحريف نموده اند.
اين احتمال هم به مانند گفتار و پندار اول کاملاً بي اساس و دور از حقيقت است زيرا:
اولاً: انگيزه اي براي اين کار وجود ندارد و علتي نيست که انسان به يک کار بسيار بزرگ و خطرناک دست بزند بدون اين که کوچک ترين تماسي با کار وي داشته باشد.
و ثانياً: موقعيت اسلام و مسلمانان در دوران حکومت ابوبکر و عمر نشان مي دهد که در آن زمان کسي نمي توانست دستبردي به قرآن بزند، مخصوصاً اين که حکومت آنان نيز بر پايه حفظ ظاهر استوار بوده و در ظاهر به امور مذهبي اهميت شديد داده مي شد.
و از طرف ديگر افرادي در آن زمان وجود داشتند که با حکومت آن دو مخالف بودند، مانند سعد بن عباده و پيروان وي که از هيچ گونه اعتراض و انتقادي فروگذار و مضايقه نمي کردند و اگر آنان تحريفي در قرآن به وجود مي آوردند، حتماً همان مخالفين اين جريان را به رخ آنان مي کشيدند و در اين مورد به باد انتقادشان مي گرفتند، در صورتي که راجع به تحريف قرآن ايرادي به آنان نگرفته اند و کوچک ترين انتقاد و اعتراضي در اين مورد نسبت به آنان نداشته اند و تاريخ در اين جريان کاملاً ساکت و بي گواه است.
و همچنين اميرالمؤمنين(عليه السّلام) که در خطبه شقشقيه و خطبه هاي ديگرش از افرادي که بر وي مقدم شدند، انتقاد و خرده گيري مي کند ولي هيچ اسمي از مسئله تحريف به ميان نمي آورد.
اين ادعاي باطلي است که کسي بگويد: قرآن تحريف شده و مسلمانان نسبت به اين عمل اعتراض کرده اند ولي از نظر تاريخ براي ما مجهول مانده است زيرا اگر چنين اعتراضي واقعيت داشت، براي آيندگان در تاريخ نقل مي شد همان طور که مطالب کم اهميت تر از آن نقل شده است.

سه: تحريف در آيات سياسي قرآن

گروه ديگري مي گويند که اين دو خليفه آيات سياسي قرآن، يعني آياتي را که مربوط به موضوع خلافت و زعامت بوده، عمداً به نفع خود تحريف نموده اند.
اين پندار نيز در بي اساس بودن از دو احتمال قبلي کم تر نيست زيرا اميرالمؤمنين و همسرش حضرت زهرا(س) و عده اي از اصحاب آن حضرت در موضوع خلافت به ابوبکر و عمر به مقام معارضه درآمده و با رواياتي که رسول خدا درباره ي اميرالمؤمنين شنيده بودند، بر آنان اتمام حجت نموده و احقاق حق مي کردند.
گاهي از مهاجرين و انصار کساني را که راجع به خلافت و موقعيت حضرت علي(عليه السّلام) سخني از رسول خدا شنيده بودند، گواه و شاهد مي آوردند، گاهي با حديث غدير و امثال آن استدلال و احتجاج مي نمودند، گاهي از روايات ديگر استشهاد مي نمودند، چنان که در کتاب احتجاج جريان جالب اتمام حجت دوازده تن از اصحاب از اصحاب پيامبر نقل شده است که اين دوازده تن صحابه در برابر ابوبکر بپاخاستند و احاديث و نصوص مربوط به خلافت و امامت علي(عليه السّلام) را به او تذکر دادند. علامه مجلسي نيز احتجاجات و استيضاح هاي حضرت علي(عليه السّلام) در موضوع خلافت که با دو خليفه وقت داشته و فصل مخصوصي گشوده است.(9)
بنابراين، اگر قرآن داراي آيه و مطلبي بود که با مسئله ي خلافت تماس صريح و روشن داشته باشد، در مقام اتمام حجت و استيضاح حق، بيان آن لازم تر و استشهاد نمودن با چنين آيه اي مهم تر از همه ي استدلال ها و دلايلي بود که اميرمؤمنان علي(عليه السّلام) و گروه کثير و قابل توجهي از ياران رسول خدا در اين مورد مي آوردند. نبودن چنين استدلالي از روز اول و حتي در دوران خلافت اميرمؤمنان(عليه السّلام)، دليل قطعي و واضحي است که چنين آياتي وجود نداشته و تحريفي واقع نشده است.

5- عدم تحريف قرآن در دوران عثمان

اما اين که عثمان قرآن را تحريف کرده باشد، اين احتمال هم مانند احتمال اول به دلايلي باطل و از احتمال قبلي ضعيف تر است زيرا:
1- در دوران خلافت عثمان اسلام به قدري توسعه يافته و نيروگرفته بود که نه عثمان و نه کسي بالاتر از عثمان نمي توانست دستي به قرآن ببرد و چيزي از آن کم و يا زياد کند.
2- اگر تحريف عثمان در آيات غيرسياسي و غيرمربوط به مسئله ي حکومت و خلافت بوده باشد، براي چنين تحريفي دليل و انگيزه اي وجود نداشت و اگر تحريف وي مربوط به آيات خلافت باشد. اين گونه تحريف هم قطعاً به وقوع نپيوسته است زيرا اگر چنين آياتي وجود داشت تا دوران عثمان در ميان مردم در نقاط مختلف مملکت اسلامي منتشر مي شد و خلافت به دست عثمان نمي رسيد تا بعداً آن ها را تحريف کند و از ميان ببرد و يا لااقل با وجود چنين آياتي بر ضد عثمان استدلال مي شد و تحريفش را بر وي ايراد مي نمودند، در صورتي که اثري از اين ها در تاريخ ديده نمي شود.
3- اگر واقعاً عثمان عامل تحريف قرآن بود، اين عمل در دست قاتلان وي بهترين عذر و محکم ترين بهانه و دستاويز مي شد و آنان با داشتن چنين بهانه و دستاويز مهمي احتياج نداشتند، در کشتن عثمان عذرها و بهانه هاي ديگري پيش کشيده، انحراف از روي خلفاي گذشته و مسئله ي حيف و ميل در بيت المال را عنوان کنند.
4- اگر قرآن به وسيله ي عثمان تحريف مي شد، اميرمؤمنان(عليه السّلام) پس از وي قرآن را به حالت اولي که در زمان خلفا و رسول خدا بود، برمي گردانيد و اين عمل نه تنها مورد انتقاد و اعتراض کسي قرار نمي گرفت بلکه در برابر مخالفينش که به اصطلاح همان خون خواهان عثمان بودند، بهترين دليل و مدرک براي وي محسوب مي شد و اين عمل اميرمؤمنان(عليه السّلام) با برنامه هاي اصلاحي آن بزرگوار کاملاً منطبق بود که آن حضرت تيول هاي اعطايي عثمان را استرداد مي نمود و به بيت المال برمي گرداند و در اين باره ضمن يک سخنراني تاريخي چنين فرمود:
« به خدا سوگند، اگر ببينم که با پول بيت المال زنان را تزويج و کنيزان را خريداري نموده اند، باز پس خواهم گرفت و به بيت المال عودت خواهم داد زيرا دايره وسيع است و کسي که زندگي در سايه عدل بر وي تنگ آيد، زندگي در سايه ي ظلم براي او تنگ تر خواهد بود.»(10)
اين روش، اميرمومنان(عليه السّلام) بود، درباره ي اموال و ثروت هاي عمومي و اگر تحريفي در قرآن واقع مي شد، در اين مورد نيز قهراً همين روش را پيش مي گرفت و آن را به حالت اولي برمي گردانيد.
سکوت آن حضرت درباره ي قرآن و امضا نمودن وي همان قرآن را که در عصر حکومت عثمان معمول بود، دليل محکم و قاطعي است بر اين که قرآن در زمان عثمان تحريف نشده است.

6- عدم تحريف قرآن در دوران هاي بعد از خلفا

سومين احتمال درباره ي تحريف قرآن اين است که شايد گروهي چنين خيال کنند که قرآن پس از دوران حکومت خلفاي سه گانه به وسيله ي افراد ديگر تحريف شده است ولي تا آن جايي که ما اطلاع داريم کسي اين احتمال را نداده چنين پندار و ادعايي را نکرده است.
آري، تنها چيزي که در اين جا به برخي از طرفداران تحريف نسبت داده شده، اين است که او مي گويد: حجاج بن يوسف قيام نمود و قسمتي از آيات قرآن را که در انتقاد از بني اميه نازل شده بود، از بين برد و به جاي آن ها آيات ديگري را بر قرآن افزود و قرآن ها طبق دستور وي با همان سبک و روش نگارش يافت و به شهرهاي بزرگ مانند: مکه، مدينه، مصر، شام، کوفه و بصره ارسال شد و قرآن هاي ديگر جمع آوري گرديد و حتي يک جلد از آن ها هم در دست مردم باقي نماند و قرآن هاي موجود از روي قرآن هايي که به دستور حجاج نوشته شده بود، به وجود آمده است.(11)
اين بود خلاصه ي نظريه تحريف قرآن پس از دوران خلفا که به هذيان و ياوه گويي اشخاص مريض يا سخن اطفال و ديوانگان شباهت بيش تري دارد تا به حقيقت گويي و بيان واقعيت زيرا حجاج بيش از يک تن از استانداران خلفاي بي اميه نبود و او کم تر و کوچک تر از اين بود که دست به سوي قرآن ببرد بلکه او عاجزتر از اين بود که بتواند يکي از فروع و احکام کوچک اسلام را تغيير بدهد، کجا برسد به موضوعي که اساس و پايه ي دين اسلام است. او چگونه مي توانست تمام قرآن ها را جمع آوري کند به طوري که حتي يکي از آن ها هم در دست مردم باقي نماند، در صورتي که در آن تاريخ، قرآن در تمام نقاط کشور پهناور اسلام منتشر شده و به نقاط غيراسلامي نيز راه يافته بود؟!
چطور اين حادثه مهم را حتي يک نفر مورخ به عنوان نمونه نقل ننموده و يک نفر محقق تاريخ دان در بررسي خويش کوچک ترين اشاره اي به آن نکرده است، در صورتي که علل و انگيزه هاي فراواني بر نقل آن وجود داشت؟!
شگف انگيزتر اين که حجاج به اين کار مهم و خطرناک دست بزند، کسي از مسلمانان بر وي اعتراض نکند و پس از پايان حکومت و دوران تسلط وي نيز مسلمانان از اين عمل نا به جاي او چشم پوشي نمايد و خيانت وي را ادامه دهد! اگر فرض کنيم که حجاج چنين قدرتي داشت که تمام نسخه هاي اصلي قرآن را جمع آوري کند به طوري که حتي يک نسخه از آن ها باقي نماند، ولي آيا او مي توانست قرآن اصلي را از سينه ي مسلمانان و از قلب حفاظ قرآن نيز محو کند، حفاظي که تعداد آنان در آن روز بيش از شمارش بوده آمارشان را جز خدا کسي نمي دانست؟!
گذشته از اين اگر در پاره اي از آيات انتقاد صريحي از بني اميه وجود داشت، پيش از حجاج، معاويه که از قدرت و نفوذ بيش تري برخوردار بود، بر اين عمل اقدام مي نمود و اگر او هم چنين عملي را انجام داده بود، ياران اميرالمؤمنين(عليه السّلام) در برابر معاويه ايستادگي و بر عمل او اعتراض مي کردند و عليه او استدلال و اتمام حجت مي نمودند چنان که به اعمال مختلف معاويه اعتراض و با دلايل محکمي عليه وي استدلال مي کردند که در کتب تاريخ و حديث و کلام ضبط شده است.
از همه ي آن چه گفته شد، چنين استفاده مي شود که طرفداران تحريف قرآن در اين گفتار و پندار بي اساس خويش علاوه بر اين که با کتاب و سنت مخالفت مي کنند با دلايل روشن عقلي نيز مخالفت مي ورزند؛ مثلي است معروف که مي گويند: « به آدمي آن چه را که نشدني است بگو اگر پذيرفت بدان که عاقل نيست.»

پي نوشت ها :

1- حجر/9.
2- طلاق/10، 11.
3- حجر/6.
4-فصلت/41، 42.
5- قسمتي از اين روايات را در بخش « فضيلت قرآن» آورده ايم، به آن جا مراجعه شود.
6- اسناد اين حديث را در بخش تعليقات، شماره ي(1) مطالعه فرماييد.
7-علمي است که در ميان دو يا چند چيز بدون تعيين، دور زند.
8-«انِّي تارِکُ فيِکُم الثَّقلَينَ کِتابِ اللهِ وَ عتِرتَي.»
9- بحارالانوار، 79/8.
10-« ولله لو وجدته قد تزوّج به النساء و ملک به الا ماء لرددته فانّ في العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق»:نهج البلاغه، در استرداد گرفتن تيول هاي اعطايي عثمان: خطبه 15.
11- مناهج العرفان، 257.

منبع مقاله :
خوئي، حضرت آيت الله حاج سيدابوالقاسم خوئي(ره)(1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.