جرم و آمار جنایی

جرم واقعاً تا چه اندازه وجود دارد، و معمول ترین شکلهای تخلف جنایی چیست؟ برای پاسخ به این پرسشها، می توانیم نخست نگاهی به آمار رسمی جرم بیفکنیم. از آنجا که این گونه آمارها به طور منظم منتشر می شوند، به نظر می رسد در
جمعه، 17 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جرم و آمار جنایی
جرم و آمار جنایی

 

نویسنده: آنتونی گیدنز
مترجم: منوچهر صبوری




 

جرم واقعاً تا چه اندازه وجود دارد، و معمول ترین شکلهای تخلف جنایی چیست؟ برای پاسخ به این پرسشها، می توانیم نخست نگاهی به آمار رسمی جرم بیفکنیم. از آنجا که این گونه آمارها به طور منظم منتشر می شوند، به نظر می رسد در ارزیابی میزان جرم مشکلی وجود نداشته باشد، اما این فرض کاملاً اشتباه است. آمارهای مربوط به جرم و بزهکاری احتمالاً از همه ی آمار و ارقام رسمی منتشر شده درباره ی مسائل اجتماعی کمتر قابل اعتمادند.
اساسی ترین محدودیت آمار رسمی جرم این است که این آمار تنها شامل جرایمی هستند که عملاً توسط پلیس ثبت شده اند. بین یک جرم یا جنایت احتمالی و ثبت آن توسط پلیس یک رشته تصمیمات متعدد و دشواری باید اتخاذ شود. بیشتر جرایم، به ویژه سرقتهای کوچک، اصولاً هرگز به پلیس گزارش نمی شوند. افراد از نظر تواناییشان در شناخت جرایم و تمایلشان نسبت به گزارش آنها فرق می کنند. بخشی از جرایمی که پلیس از آن باخبر می شود در آمار ثبت نمی شوند، برای مثال، پلیس ممکن است در مورد اعتبار بعضی اطلاعات درباره ی جرایم اعلام شده که با آن برخورد می کند مشکوک باشد. بررسیها نشان می دهند که دست کم نیمی از کل جرایم مهم، از جمله تجاوز به عنف، دزدی و حمله به قصد ضرب (حمله به قصد وارد آوردن آسیب جدی) به پلیس گزارش نمی شوند.
دفتر سرشماری ایالات متحده آمریکا طی یک نمونه گیری اتفاقی از 60.000 خانوار از سال 1973 به بعد با افرادی مصاحبه کرده تا ببیند چند نفر قربانی جرایم خاصی در طی شش ماه قبل از آن بوده اند. این تحقیق، که بررسی ملی جرم نامیده شده، تأیید کرده است که بسیاری از جرایم مهم گزارش نمی شوند. بیشترین گزارشها در مورد سرقتهای تجاری (86 درصد) و کمترین گزارش در مورد سرقتهای خانگی کمتر از 50 دلار (15 درصد) بوده است. تا هنگام بررسیهای جرم در بریتانیا در سالهای 1982 و 1984 هیچ گونه برآورد رسمی از جرایم ثبت نشده در بریتانیا وجود نداشت. الگوهای جرایم گزارش نشده در بریتانیا، آن گونه که توسط گزارش بررسیهای جرم در بریتانیا آشکار گردیده، آیینه تمام نمایی از یافته های آمریکایی است. (Bottomley & Pease, 1986)
برای یافتن میزان حقیقی جرم نمی توانیم صرفاً جرایم گزارش نشده را به ارقام رسمی گزارش شده توسط پلیس بیفزاییم، زیرا رویه های پلیس محلی در گزارش جرم فرق می کنند. برخی از آنها جرایم را کمتر از دیگران گزارش می کنند، و این یا به خاطر عدم کارایی است یا به خاطر آنکه گزارش دستگیری شان در آن صورت بهتر به نظر می رسد. برای مثال، مطالعات نشان داده اند که افزایش سریع در میزان جرم و جنایت که رسماً در بعضی شهرهای بزرگ ایالات متحده، در دهه 60 نشان داده شده احتمالاً تا حد زیادی نتیجه ی تغییر در شیوه ی گزارش جرایم بوده است. خود شهروندان نیز ممکن است با تغییر نگرشها و ارزشها، عادتهای گزارش کردن خود را تغییر دهند. برای مثال، تجاوزات جنسی، هنگامی که زنان شاهد پیدایش واکنش مساعدتری از سوی پلیس و دادگاهها باشند بیشتر احتمال دارد که گزارش داده شود.
جدول 1- جرایم قابل گزارش در انگلستان و ویلز که توسط پلیس
برحسب گروه جرم ثبت شده، 1983-1963

تعداد جرایم (به هزار)

گروه جرم

1963

1968

1973

1978

1983

درصد اقزایش
83-1963

خشونت علیه شخص

1/20

8/31

3/61

1/87

3/111

454

جرایم جنسی

5/20

4/23

7/25

4/22

4/20

5/0-

سرقت از منازل

1/219

1/287

1/393

7/565

4/813

271

دزدی

5/2

8/4

3/7

1/13

1/22

784

سرقت و فروش کالاهای مسروقه

4/653

1/853

9/998

3/1441

9/1705

161

کلاهبرداری و جعل اسناد

4/54

5/74

7/110

2/122

8/121

124

خسارت جنایی

9/6

2/12

8/52

2/306

3/443

6325

سایر جرایم قابل گزارش

1/1

1/2

8/7

5/3

7/8

691

جمع

1/978

1/1289

7/1657

5/2561

3247

232

منبع: A.K. Bottomley and K. Pease, Crime and Punishment: Interpreting the
Data (Milton Keynes: Open University Press, 1986) p.5.
میان سالهای 1971 و 1980 در ایالات متحده آمریکا، تعداد جرایم مهمی که رسماً گزارش شده بود 42 درصد افزایش یافت. اگرچه این افزایش موجب وحشت عمومی گردید، روند واقعی به احتمال زیاد خیلی کمتر مشخص بود. جرایم بزرگ بنابر آمار بررسی ملی جرم، در طول این دوره زیاد تغییر نکرده و تنها افزایشی اندک، اگرچه ظاهراً پیوسته را نشان داد. (Rutter & Giller, 1983, chapter 3). قتل و آدمکشی ناشی از بی مبالاتی بین سالهای 1977 و 1981 به میزان 11 درصد افزایش یافت. این امر احتمالاً نشان دهنده ی یک افزایش واقعی است، هرچند که نه لزوماً مطابق این رقم دقیق.
نتایج مشابهی در مورد بریتانیا به دست آمده است. در بریتانیا دولت بر اساس نمونه گیری خانواده ها در سراسر کشور به طور منظم به بررسی عمومی خانوار می پردازد. این بررسی در سالهای 1972، 1973، 1979، 1980 شامل پرسشی درباره ی سرقت از منازل بود. از خانواده ها خواسته شده بود هرگونه سرقتی را که در طول دوازده ماه پیش از مصاحبه رخ داده است ذکر کنند. بررسی سال 1980 به این نتیجه رسید که تقریباً هیچ گونه تغییری در وقوع سرقتها بین سالهای 1972 و 1980 وجود نداشته است، با وجود این در طول این دوره آمار رسمی جرم در بریتانیا، بر اساس جرایم گزارش شده به پلیس، افزایشی به میزان 50 درصد را نشان می داد Bottomley & Pease, 1986; p. 22-5) ؛ همچنین نگاه کنید به جدول 1). این افزایش ظاهری احتمالاً ناشی از افزایش آگاهی عمومی از جرم و جنایت بود که منجر به گزارش کردن بیشتر جرایم و شیوه های کارآمدتر گردآوری داده ها توسط پلیس گردید.
«بررسیهای قربانیان» مانند بررسی ملی جرم، دشواریهای خاص خود را دارند. مردم بیشتر مایل اند که بعضی جرایم را به مصاحبه گران اطلاع بدهند تا به پلیس، اما در مورد سایر فعالیتهای تبهکارانه عکس این مطلب ممکن است درست باشد. یک زن ممکن است هنگامی که توسط شوهرش مورد حمله قرار می گیرد پلیس را خبر کند، اما چندین ماه بعد که با یک مصاحبه گر صحبت می کند ممکن است این واقعه را ذکر نکند، مخصوصاً اگر شوهر در طول مصاحبه حضور داشته باشد. مطالعه ای تحقیقاتی که در سان خوزه، کالیفرنیا انجام شد، آن مواردی را مورد بررسی قرار داد که مردم وقوع حمله و تجاوز را به پلیس گزارش کرده بودند و بعداً در بررسی ملی جرم مورد مصاحبه قرار گرفته بودند. تنها 48 درصد در مصاحبه بعدی اعتراف کردند که مورد حمله و تجاوز قرار گرفته بودند، و این نسبت در میان کسانی که به پلیس گزارش کرده بودند که مهاجم یک خویشاوند بوده از همه کمتر بود. (Turner, 1981)
شکل 1- شیوه های مختلفی که یک قتل ممکن است در آمار جنایی ثبت شود (یا نشود)
جرم و آمار جنایی
منبع:
K. B. Bottomley and K. Pease, Crine and Punishment: Interpreting the Data (Milton Keynes: Open University Press, 1986) p. 9.

آدمکشی و جرایم خشن دیگر

آدمکشی

میزان آدمکشی (قتل) شاید دقیق ترین آمار جرم باشد. با این همه حتی در اینجا نیز مسائلی وجود دارند. برای اینکه مرگی تحت عنوان قتل طبقه بندی شود باید معلوم باشد که وقوع یافته است. این امر معمولاً بدان معناست که می باید جسدی یافت شود؛ کمتر مرگی است که بی آنکه جسدی کشف شده باشد به عنوان قتل طبقه بندی شود. به فرض آنکه جسدی پیدا شود تنها در صورتی ظن قتل وجود خواهد داشت که شرایطی وجود داشته باشد که نشان دهد مرگ «غیرطبیعی» بوده- مانند کوفتگی و کبودشدگی شدید یا خردشدگی جمجمه. به محض اینکه دعوایی علیه کسی مطرح می گردد، می توان گفت که وی به ارتکاب قتل متهم گردیده (قصد آسیب رساندن، نه کشتن) نه اینکه محکوم به قتل شده باشد. (شکل 1)
آمار بهداشت عمومی، که بر پایه ی گزارشهای مأموران تحقیق در مورد علت مرگهای ناگهانی است، روشی برای سنجش میزان آدمکشی به دست می دهد که کم و بیش مستقل از گزارشهای پلیس است. این گزارشها کاملاً دقیق نیستند، زیرا مأموران تحقیق ممکن است اشتباهاً یک قتل را تصادف بنامند، یا یک آدمکشی را به غلط به عنوان خودکشی تعبیر کنند. اما این گونه آمارها به طورکلی به میزان آدمکشی در گزارشهای پلیس بسیار نزدیک بوده و نشان دهنده آن است که در واقع ممکن است نسبتاً دقیق باشند.

جرایم خشن

هیچ کس پدیده ای را که آمار جرم و جنایت آشکار ساخته است انکار نمی کند- و آن میزان فوق العاده زیاد جرایم خشن است که در ایالات متحده آمریکا در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی، از جمله بریتانیا رخ می دهد. قتلهای گزارش شده در هر سال در دترویت، با جمعیتی اندکی بیش از 1.500.000 نفر بیشتر از تمام انگلستان است که 55.000.000 نفر جمعیت دارد. از دید مقایسه ای، ایالات متحده فرهنگی است که در آن جرایم خشن در اوج خود هستند. چرا باید چنین باشد؟
گاهی دسترسی گسترده به سلاحهای دستی و سایر سلاحهای آتشین به عنوان پاسخ به این پرسش مطرح می شود. مسلماً این پاسخ بی ارتباط با مسأله نیست، اما نمی تواند به خودی خود پاسخ کامل باشد، چرا که سوئیس نرخ جرایم خشن بسیار پایینی دارد، با وجود این که سلاحهای آتشین به آسانی در دسترس هستند. همه ی مردان در این کشور عضو ارتش شهروندان هستند و سلاحها را در خانه هاشان نگهداری می کنند، از جمله تفنگ، رولور و گاهی سلاحهای خودکار دیگر، به علاوه ی مهمات. همچنین گرفتن پروانه تفنگ نیز دشوار نیست (Clinard, 1978, pp. 114-15). محتمل ترین تبیین میزان زیاد جرایم خشن در ایالات متحده ترکیبی از در دسترس بودن سلاحهای آتشین، نفوذ کلی «سنت مرزنشینی» و وجود خرده فرهنگهای خشونت در شهرهای بزرگ است. خشونت از سوی مرزنشینان و شهروندان مسلح عضو انجمنهای بیداری مذهبی بخش افتخارآمیزی از تاریخ آمریکاست. برخی از نخستین نواحی مهاجرنشین در شهرها شیوه های غیررسمی کنترل اجتماعی محلات خود را که با خشونت یا تهدید به خشونت پشتیبانی می گردید به وجود آوردند. جوانان محلات سیاهان و اسپانیایی زبان، به گونه مشابهی خرده فرهنگهای مردانگی و شرافت همراه با شعایر و آیینهای خشونت خاص خود را پدید آورده اند.
خشونت در جامعه آمریکا- یا در بریتانیا- مطلقاً با ویژگیهای زیستی که سیاهان را از سفیدپوستان جدا می سازند هیچ گونه ارتباطی ندارند. مطالعات نشان می دهند که میزان قتل و جنایت در جوامع آفریقایی در مقایسه با میزان آدمکشی در بین سیاهان آمریکایی عموماً بسیار پایین است. تحقیقات ماروین ولفگانگ(1) در فیلادلفیا نشان داد که بین سالهای 1948 و 1952 سیاهان نرخ سالانه ای برابر با 6/24 قتل برای هر 100.000 نفر جمعیت داشته اند. گروههای آفریقایی ای که در همان دوره توسط پل بوهانان(2) مورد مطالعه قرار گرفتند دارای نرخ سالانه ای کمتر از 12 قتل در هر 1.000.000 نفر جمعیت بودند- که از جمله کمترین نرخها در جهان است. (Wolfgang, 1958; Bohannan, 1960)
مهم است که خصلت نسبتاً معمولی جرایم خشونت آمیز را مورد توجه قرار دهیم. بیشتر تجاوزها و قتلها کمتر به اعمال آدمکشانه و پرهیاهوی مردان مسلح که در رسانه ها بیش از حد برجسته نشان داده می شوند شباهت دارند. قتلها معمولاً در زمینه ی روابط خانوادگی و سایر روابط بین افراد رخ می دهند. آنها در اکثر موارد توسط افرادی که تحت تأثیر الکل هستند انجام می شوند تا توسط کسانی که تحت تأثیر مواد مخدر قرار دارند- که اگر رواج مصرف الکل را در نظر بگیریم چندان شگفت آور نیست. (Cook, 1982)
نسبت قابل توجهی از قتلها "ناشی از بی ملاحظگی قربانی" است- قربانی با انجام دادن نخستین حرکت تهدیدآمیز یا زدن نخستین ضربه درگیری کشنده را آغاز می کند. نمونه های بسیاری در پژوهش ولفگانگ در ایالات متحده به چشم می خورد که برای نخستین بار به این مسأله توجه کرده است. برای مثال: یک قربانی هنگامی برآشفته شد که قاتل آینده اوپولی را که قربانی به او بدهکار بود مطالبه کرد. قربانی تبر کوچکی را گرفت و به طرف طلبکار به راه افتاد، که او هم چاقویی را در آورد و او را زد wolfgang, 1958, p. 253) همچنین نگاه کنید به (Campbell & Gibbs, 1986.

پي‌نوشت‌ها:

1. Marvin Wolfgang
2. Paul Bohannan

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ی منوچهر صبوری، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.