نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
ور و تروئلچ: کليساها و فرقه هاي مذهبي
همه ي اديان متضمن اجتماعات مؤمنان اند، اما اين اجتماعات به شيوه هاي مختلفي سازمان داده مي شود. يکي از شيوه هاي طبقه بندي سازمانهاي ديني نخستين بار توسط ماکس وبر و همکارش، مورخ ديني ارنست تروئلچ مطرح گرديد. (Troeltsch, 1981) وبر و تروئلچ ميان کليساها و فرقه ها تمايز قايل گرديدند. کليسا يک مجمع ديني بزرگ کاملاً استقرار يافته است- مانند کليساي کاتوليک يا کليساي انگلستان. فرقه يک گروهبندي کوچکتر و کمتر سازمان يافته ي مؤمنان متعهد است، که معمولاً در اعتراض عليه کليسايي تأسيس مي گردد- مانند فرقه هايي که کالونيست(1)ها يا متديست(2)ها بنياد نهاده اند. کليساها معمولاً ساخت رسمي و بوروکراتيک، همراه با سلسله مراتبي از مقامات مذهبي دارند، و بيشتر چهره ي محافظه کارانه ي مذهب را به نمايش مي گذارند، زيرا جزء لاينفک نظم نهادي موجودند. بيشتر طرفداران آنها فرزندان کارمندان کليسا هستند.فرقه ها نسبتاً کوچک اند و معمولاً هدف آنها يافتن و دنبال کردن "راه حقيقي" است، و به کناره گيري از جامعه و فرو رفتن در اجتماعات خودشان گرايش دارند. اعضاي فرقه ها کليساهاي رسمي را فاسد مي دانند. بيشتر فرقه ها مقامات رسمي معدودي داشته يا فاقد مقامات رسمي هستند، و همه ي اعضا به عنوان شرکت کنندگان هم پايه و برابر در نظر گرفته مي شوند. نسبت اندکي از افراد در فرقه ها متولد مي شوند، اما بيشتر آنها به منظور پيشبرد اعتقاداتشان فعالانه به فرقه ها مي پيوندند.
بکر: مذاهب و کيشها
مؤلفان ديگر سنخ شناسي کليسا/ فرقه ي مذهبي را که در اصل توسط وبر و تروئلچ مطرح گرديده بيشتر توسعه داده اند. يکي از نمونه هاي آن کار هاوارد بکر است که دو نوع ديگر به آن افزوده است: مذهب و کيش (Becker, 1950). مذهب فرقه اي است که "آرام شده" است و به جاي اين که يک گروه اعتراضي فعال باشد به يک گروه نهادي شده تبديل گرديده است. فرقه هايي که در يک دوره ي زماني باقي مي مانند به طور اجتناب ناپذير به مذهب تبديل مي شوند. بدين سان کالونيسم و متديسم در طي شکل گيري اوليه شان، که شور و اشتياق زيادي در ميان اعضاي خود ايجاد مي کردند فرقه بودند؛ اما در طول سالها "معتبر"تر شده اند. مذاهب کم و بيش توسط کليساها مشروع شناخته مي شوند و در کنار آن وجود داشته، غالباً به گونه اي هماهنگ با آنها همکاري مي کنند.کيش به فرقه شباهت دارد، اما با تأکيدات متفاوت. کيشها کم منسجم ترين و کم دوام ترين سازمانهاي ديني هستند و از افرادي ترکيب شده اند که ارزشهاي جامعه ي خارج را رد مي کنند. توجه آنها معطوف به تجربه ي فردي است، و افراد همفکر را گرد هم مي آورند. افراد رسماً به يک کيش نمي پيوندند، بلکه از نظريه هاي خاص يا شيوه هاي رفتار مقرر شده ي معيني پيروي مي کنند. اعضا معمولاً مي توانند ارتباطات مذهبي ديگري نيز داشته باشند. کيشها نيز، مانند فرقه ها غالباً پيرامون يک رهبر الهام بخش تشکيل مي شوند، گروههاي معتقد به احضار ارواح، طالع شناسي يا مراقبه متعالي از جمله کيشهاي موجود در غرب امروزند.
ارزيابي
چهار مفهومي که هم اکنون مورد بحث قرار گرفت براي تحليل جنبه هاي سازمان ديني مفيدند، اما بايد با احتياط به کار برده شوند، تا حدي از آن روي که آنها فقط سنتهاي مسيحي را منعکس مي کنند. همان گونه که در مورد اسلام ديده مي شود، در اديان غيرمسيحي هميشه يک کليساي مشخص جدا از نهادهاي ديگر وجود ندارد، و ساير اديان رسمي يک سلسله مراتب بوروکراتيک توسعه يافته ندارند. براي مثال، آيين هندو، ديني است که از نظر دروني آنچنان نامتجانس است که به سختي مي توان در درون آن ويژگيهاي سازمان بوروکراتيک را يافت. همچنين اطلاق عنوان "مذاهب" به تقسيمات فرعي گوناگون آيين هندو نيز مفهومي نخواهد داشت.مفاهيم فرقه و کيش شايد کاربرد گسترده اي داشته باشند، اما باز هم در اينجا تا اندازه اي احتياط ضروري است. گروهبنديهاي فرقه مانند اغلب در درون اديان عمده ي جهان وجود داشته اند. آنها بيشتر ويژگيهايي را که خصيصه ي فرقه هاي غربي است- مانند تعهد، انحصاري بودن و انحراف از دين رسمي- نشان مي دهند. اما، بسياري از اين گروهها، براي مثال در آيين هندو، بيشتر شبيه اجتماعات قومي سنتي هستند تا فرقه هاي مسيحي. (Wilson, 1982) بسياري از اين گونه گروهها فاقد شور و اشتياق "مؤمنان حقيقي" اند که معمولاً در مسيحيت يافت مي شود زيرا در "اديان اخلاقي" شرق تساهل نسبت به نگرشهاي گوناگون بيشتر است. يک گروه مي تواند بي آنکه لزوماً با مخالفت از جانب سازمانهاي جا افتاده تر روبه رو شود "راه ويژه ي خود را در پيش گيرد". اصطلاح کيش کاربرد گسترده اي دارد، و براي مثال، مي تواند در مورد بعضي انواع جنبش هزاره اي مسيحي به کار برده شود، با اين حال، اين جنبشها غالباً بيشتر شبيه فرقه ها هستند تا انواع کيش که بکر در تنظيم اين مفهوم در نظر داشته است.
مفاهيم کليسا، فرقه و مذهب ممکن است تا اندازه اي وابسته به فرهنگ باشند؛ اما در تحليل تنشي که همه ي اديان معمولاً بين گرايش به احيا و نوآوري از يک سوي و نهادي شدن از سوي ديگر، به وجود مي آورند به ما کمک مي کنند. سازمانهاي ديني که براي مدتي وجود داشته اند معمولاً بوروکراتيک و انعطاف ناپذير مي شوند با وجود اين نمادهاي ديني قدرت عاطفي فوق العاده اي براي مؤمنان دارند و در برابر تنزل يافتن به سطح امور عادي مقاومت مي کنند. فرقه ها و کيشهاي جديدي به طور دايم ظهور مي کنند. ما مي توانيم در اينجا براي تمايز دورکهايم ميان چيزهاي مقدس و نامقدس کاربردي پيدا کنيم. هرچه فعاليتهاي ديني بيشتر استاندارد شوند، يعني بدون انديشيدن تکرار گردند، عنصر مقدس بودن بيشتر از دست مي رود و شعاير و اعتقادات ديني به ابعاد دنيوي زندگي هر روزه تبديل مي شوند. از سوي ديگر، تشريفات مذهبي مي تواند به احياي معناي کيفيتهاي متمايز تجربه ي ديني کمک کرده، و به تجربيات الهام بخش که ممکن است از دين رسمي انحراف جويند منجر گردد. گروهها ممکن است از اجتماع اصلي جدا شوند، به بسيج جنبشهاي اعتراضي يا جدايي خواه بپردازند، يا از جهات ديگر با الگوهاي شعاير و اعتقادات رسمي و مستقر تفاوت داشته باشند.
پينوشتها:
1. Calvinist
2. Methodist
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/م