نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
برطبق آمار سال 1851، در حدود 40 درصد بزرگسالان در انگلستان و ويلز هر يکشنبه به کليسا مي رفتند؛ در سال 1900 اين نسبت به 35 درصد و تا سال 1950 به 20 درصد کاهش يافته بود و امروز در مجموع تقريباً 11 درصد است. مذاهب اصلي بريتانيا به طور متوسط 5 درصد کليساروندگان را در طي نيمه ي دوم دهه ي 1970 از دست دادند، و بيشترين کاهش ( 8 درصد ) در ميان وابستگان به کليساي کاتوليک رم بوده است. تا آن هنگام اين کليسا تنها کليسايي بود که تعداد اعضاي آن افزايش پيدا کرده بود- تا حدي به علت مهاجرت از ايرلند، همراه با نرخ مواليد بالا. امروز، تنها موارد استثنا بر کاهش کلي مسيحيان کليساهاي کوچک آفريقايي و هند غربي و کليساهاي پنجاهه (1) اي هستند.
نفوذ مذهب بر حکومت نيز در دوره ي بعد از جنگ کاهش يافته است. اسقفها هنوز مقام خود را در مجلس اعيان (2) دارند، اما اقتدار مؤثر آنها در بحثهاي عمومي بسيار کاهش يافته است. نيم قرن پيش، کليسا نفوذ عمده اي در بحران کناره گيري شاه از سلطنت داشت؛ در سالهاي اخير مواردي وجود داشته که نخست وزير مارگارت تاچر "خيلي گرفتار" بوده و نمي توانسته است اسقف اعظم کانتربري را ببيند. در چندين مورد در دهه ي 1980 حکومت محافظه کار رهبران مذهبي ( مانند اسقف دارام ) (3) را به خاطر سخنانشان در مورد مسائل "سياسي" مورد اتنقاد قرار داد.
وابستگي مذهبي و اعتقادات ديني
اکثريت جمعيت بزرگسال انگلستان در واقع خود را وابسته به يک سازمان مذهبي مي دانند. در بررسيها، تنها حدود 5 درصد بريتانياييها گفته اند که اصلاً هيچ گونه وابستگي مذهبي ندارند. تقريباً 70 درصد کل جمعيت خود را وابسته به کليساي انگلستان مي دانستند، هرچند اکثر آنها اگر هم به کليسا رفته باشند، در تمام عمرشان عملاً بيش از چند بار نبوده است.علاوه بر کليساي انگلستان، کليساي پرسبيتري (4) اسکاتلند و کليساي کاتوليک، تعدادي گروههاي مذهبي مختلف ديگر در بريتانيا وجود دارند. اين گروهها يهوديان، مورمونها، مسلمانان، سيکها و هندوها را شامل مي شوند. فرقه هاي کوچکتر شامل برادران پليموت (5) ، راستافاريايي (6) ها و هيأت نور الهي (7) هستند. تنها معدودي از گروههاي مذهبي جديد که در آمريکا پا گرفته اند توانسته اند نفوذ اندکي کسب کنند. يکي از نمونه هاي اين گونه گروهها "فرزندان خدا" (8) است، که بعداً به خانواده ي زندگي (9) معروف گرديد. اعضاي اين اجتماع مشاغل رسمي خود را رها کرده و در "کولونيها" زندگي مي کنند. (Annett, 1976)
در انگلستان يک الگوي آشکار ديني بر حسب سن، جنس، طبقه و جغرافيا وجود دارد. معمولاً افراد مسن تر مذهبي تر از کساني هستند که در گروههاي سني جوان تر قرار دارند. کليسا رفتن در ميان جوانان در سن پانزده سالگي به اوج مي رسد، و بعد از آن ميزان متوسط حضور در کليسا افت مي کند تا زماني که افراد به سن بالاي سي و چهل سال مي رسند و دوباره اين اشتياق باز مي گردد؛ کليسا رفتن از آن پس با افزايش سن افزايش مي يابد. مشارکت زنان در سازمانهاي مذهبي بيشتر از مردان است. در کليساهاي انگليکن تعداد زنان اندکي بيش از مردان است، اما براي مثال، در کليساهاي کريسچن، ساينس (10) تعداد زنان به نسبت چهار به يک بر مردان فزوني دارد.
به طور کلي، حضور در کليسا و اعتقاد مذهبي رسماً اعلام شده در ميان گروههاي مرفه و ثروتمند بيشتر از گروههاي فقيرتر است. کليساي انگلستان "حزب محافظه کار در حال دعا" ناميده شده است، و هنوز حقيقتي در اين گفته وجود دارد. کاتوليکها بيشتر احتمال دارد که متعلق به طبقه ي کارگر باشند. اين جهت گيري طبقاتي در الگوهاي رأي دادن خود را نشان مي دهد: انگليکنها معمولاً به حزب محافظه کار رأي مي دهند و کاتوليکها به حزب کارگر، همان گونه که بسياري از متديستها چنين مي کنند، چرا که آيين متديست در اصل ارتباط نزديکي با ظهور حزب کارگر داشته است. علاوه بر اين، مشارکت مذهبي تا اندازه ي زيادي بر طبق محل زندگي افراد فرق مي کند: 35 درصد بزرگسالان در مرزي سايد (11) و 32 درصد در لانکا شاير عضو کليسا هستند، در مقايسه با تنها 9 درصد در هامبرسايد (12) و 11 درصد در ناتينگهام شاير يکي از دلايل آن مهاجرت است- ليورپول داراي جمعيت بزرگي از کاتوليکهاي ايرلندي است، همان گونه که شمال لندن يهوديان خود را دارد، و برادفورد مسلمانان و سيکهايش را.
اختلافات مذهبي از نظر پيامدهايي که براي رفتار هر روزه دارند، در ايرلند شمالي بيش از هر جاي ديگر بريتانيا آشکار هستند. در برخوردهايي که در آنجا ميان پروتستانها و کاتوليکها رخ مي دهد تنها اقليتي از هر يک از اين مذاهب دخالت دارند، اما اين درگيريها شديد و خشن است. نفوذ مذهب را در ايرلند شمالي از ساير عوامل مؤثر در تخاصمات در آنجا به آساني نمي توان جدا کرد. اعتقاد به يک ايرلند متحد، که در آن ايرلند و ايرلند شمالي به يک دولت تبديل شوند معمولاً در ميان کاتوليکها وجود دارد، و توسط پروتستانها در شمال رد مي شود. اما ملاحظات سياسي و انديشه هاي ملي گرايي نقش مهمي در کنار اعتقادات مذهبي بازي مي کنند.
پينوشتها:
1- Pentecost، جشني مسيحي است که در هفتمين يکشنبه ي بعد از عيد پاک، نزول "روح مقدس" بر حواريون را بزرگ مي دارد.- م.
2. House of Lords
3. Bishop of Durham
4. Presbyterian
5. Plymouth Brethren
6. Rastafarian
7. Divine Light Mission
8. Children of God
9. Family of Life
10. Christian Science
11. Merseyside
12. Humberside
گيدنز، آنتوني، (1376) ، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/م