سرمايه داري، موجد خودآرايي جاهلي

بحث تفاوت ثروت و سرمايه، بحث بسيار مهمي است. خلط مفهوم اين دو واژه باعث مي شود كه ما نتوانيم مرزبندي مشخصي با نظام سرمايه داري داشته باشيم. سرمايه مفهومي كاملاً مدرن است و پيش از آن سابقه و مصداقي
چهارشنبه، 22 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرمايه داري، موجد خودآرايي جاهلي
سرمايه داري، موجد خودآرايي جاهلي

 






 

گفت و گو با استاد شهريار زرشناس

• لطفاً براي شروع گفت و گو بفرماييد: تفاوت ميان سرمايه و ثروت چيست؟
* بحث تفاوت ثروت و سرمايه، بحث بسيار مهمي است. خلط مفهوم اين دو واژه باعث مي شود كه ما نتوانيم مرزبندي مشخصي با نظام سرمايه داري داشته باشيم. سرمايه (1) مفهومي كاملاً مدرن است و پيش از آن سابقه و مصداقي نداشته است. آنچه در دوره هاي قبل با عنوان ثروت و كنز شناخته مي شده، از حيث مشخصات و شاخص ها با سرمايه كاملاً متفاوت است. سرمايه سالاري كه وجه غالب آن را در نظام هاي سرمايه داري مي توان ديد به نظام هايي اطلاق مي شود كه بر پايه ي مفهوم سرمايه بنا شده اند و نظام اقتصادي عصر مدرن به شمار مي آيد. اين مفهوم در دوره هاي قرون وسطاي غرب و پيش از آن و نيز تمدن هاي منسوخ شرقي در « چين »، « ايران » و « بين النهرين » باستان، مصداقي نداشته است.

شاخص هاي مفهوم سرمايه داري

1. سرمايه به سمت سودجويي نامحدود و نامشروط در حركت است و چيزي آن را محدود نمي كند. هايبرونر، اقتصاددان معاصر آمريكايي، به اين مطلب تصريح مي كند كه در دوره هاي قبلي، حتي دوره ي كاتوليكي يا دوره ي « يونان » باستان، انسان به دنبال سودجويي نامحدود و نامشروط نبود و اين انسان، محصول دوران مدرن است. ارسطو كه به غرب يوناني تعلق دارد و فاقد تفكر ديني است، سودجويي و ربا را محكوم مي كند. سود مشروط و محدودي كه در غرب، پيش از دوره ي مدرن مطرح بوده، به مقدار معقول و محدودي است كه قوت يك فرد را به اندازه ي نياز غيرتجملاتي اش فراهم كند؛
2. مهم ترين شاخص سرمايه داري اين است كه سرمايه داري پروسه، رابطه و نسبتي است از انباشت مداوم، پيگير و خودافزايانه ي سرمايه كه مرتب بر اساس سودافزايي در حال حركت و افزايش مي باشد. در حالي كه ثروت پس از افزايش جمع مي شد و حركتي نداشت؛ اما سرمايه، اتمسفر و مدار در اطراف خود به وجود مي آورد. اگر شاهي در قديم كوهي از طلا هم داشت، اين كوه طلا، زندگي و فرهنگ زندگي كسي را عوض نمي كرد؛ چنان كه در طول هزاران سال، همه ي طلاهاي پادشاهان « هند »، باعث بروز تغيير در تمدن هندي نشد، اما سرمايه، ثروتي است كه با محرك سودجويي نامحدود و نامشروع به سمت خودافزايي، ايجاد تحرك و فضاي جديد براي سودجويي و انباشت بيشتر حركت مي كند و اين روند پاياني ندارد و در طول اين حركت، مرتب ايجاد تغيير مي كند. اين مطلب به تصريح اقتصاددانان غربي نيز رسيده است: مانند هايبرونر، ماركس، سومبارت ( جامعه شناس و اقتصاددان آلماني )؛ به همين دليل است كه نظمي پر از دگرگوني را در اين جريان مي بينيم كه البته جريان ها و رسانه هاي غربي، عنوان ارزشي به آن داده و نام پويايي بر آن نهاده اند.
از قرن 17م. كه نظام سرمايه داري بر « اروپا » مسلط مي شود و بعد از آن در قرن 18م. كه انقلاب صنعتي شروع مي شود، در دنيا شاهد تغيير و تحولات بسياري بوده ايم و همه ي حالات و مناسبات زندگي و مولدها تغيير كرده اند. از 1850 تا 1970م. ما سه موج انقلاب صنعتي و تحول در تكنيك را شاهد بوده ايم: انقلاب بخار، انقلاب الكتريسيته و نهايتاً انقلاب الكترونيك.
از سال 1980م. تاكنون تغييرات به سرعت رخ داده اند. در نظام جهاني امروز، اين تغييرات را به عنوان يك ارزش معرفي مي كنند، ولي هر نوع حركت را كه نمي توان ارزش دانست؛ چرا كه ارزش به سمت كمال و كمال بخشيدن است و از اين رو ارزش دارد، به خصوص كه اين تغيير و تحولات، ما را از كمال و ارزش ها دور مي كند. ما متوجه ساحت دنيايي شده ايم و دائم به سمت پايين در حال حركتيم. مهم اين است كه در حال حركتيم و اين حركت نزولي، ارزش سرمايه داري است؛
3. نكته ي ديگر اينكه، سرمايه داري در غرب، بدون يهود قابل تصور نيست و پديدآورنده ي سرمايه داري، خود يهوديان بوده اند. سومبارت مفصل در اين باره تحقيق كرده و توضيح داده كه چرا يهوديان توانسته اند اين سيستم را در جهان پياده كنند: اول اينكه، آنان در جاي مشخصي تمركز ندارند و در تمام « اروپا » و جهان پراكنده اند؛ دوم اينكه به رغم اين پراكندگي، آنان در تمام جهان با هم در ارتباط بوده اند؛ مثلاً خاندان روتچيلدها را نگاه كنيد، يكي از آنها در « هلند » بود و يكي در « انگليس »؛ در دوره اي كه ارتباطات امروزي وجود نداشته، اينها با هم در ارتباط بوده اند و به سبب بستگي قومي اي كه داشته اند، اين ارتباطات بروز ويژه اي پيدا مي كرده، مثلاً وقتي يك يهودي حواله اي را در « رم » صادر مي كرده، يهودي ديگري در « لندن » آن را قبول و تبديل به پول مي كرده است؛ سوم اينكه، بيشترين سرمايه ي نقدي دست آنان بوده و هست. از قرن 14 و 15م. به بعد همه ي رباخواران و اكثر صرّافان، بانكداران و بازرگانان در شهرهاي مختلف اروپا، يهودي بوده اند. حتي ماركس يهودي مي گويد:
سرمايه داري؛ يعني يهودي كردن جهان. منطق سودجويي و انباشت سرمايه و رباخواري تنها نزد يهوديان يافت مي شد و حتي فرهنگ كاتوليكي « اروپا » هم آن را محكوم مي كرد و آن را عين كفر و بي ديني مي دانست؛
4. ويژگي ديگر سرمايه داري اين است كه تجسم يك رابطه ي استثماري، شيئي و ابزاري به طبيعت و انسان هاست؛ همان رابطه اي كه از آن به رابطه ي تكنيكي و نه تكنولوژيك ياد مي كنيم. نسبت تكنيكي بدون وجود تكنولوژي هم ممكن است اتفاق بيفتد. با اين نگاه، شما هر چه را مقابلتان باشد، به شيء تبديل مي كنيد.
• نقطه ي شروع سرمايه داري كجا بوده و به كدام سمت پيش مي رود؟
* به لحاظ تاريخي، سرمايه داري از بندرهاي « ايتاليا » مانند « ونيز » كه در دست يهوديان بود، شروع شد و بعد از آن هم با رفتن كريستف كلمب به « امريكا » كه يك يهودي پنهان كار بود، اين ماجرا و تصرف اموال مردم اين منطقه اوج گرفت. مرحله ي بعد با انحصار توليد و تجارت پنبه در حدود قرن 14 و 15م. حادث مي شود. اولين سرمايه ي تجاري توسط يهوديان ساكن جنوب اروپا شكل مي گيرد. آنان بنابر دلايلي به « اروپاي شمالي » و « مركزي » مهاجرت كردند و به اين ترتيب قطب هاي سرمايه داري هم به اين سمت حركت مي كنند، تا جايي كه از قرن 17م. « هلند » به قطب سرمايه داري بدل مي شود و بعد از آن بنا به دلايل متعددي در تمام اروپا سرمايه داري فراگير مي شود. برخي از آنها عبارتند از: ظهور پروتستانتيسم به شدت يهودي زده و خصوصاً پيوريتانيسم. سومبارت در اين باره مي گويد:
پيوريتانيسم همان يهوديت است. شما روي پرچم مهاجران آمريكا و نوشته ي شير يهودا را نگاه كنيد.
استعمار به جريان سرمايه داري خيلي كمك مي كند. اروپايي ها در اين مقطع، روانه ي كشورهايي مانند « اندونزي » و « آمريكاي شمالي »، « جنوبي » و « مركزي » شده و در قرن 18م. به بعد ابتدا پرتغالي ها و سپس انگليسي ها براي تاراج و غارت به « هند » مي روند. اين غارت هم از طريق تجارت نابرابر اتفاق مي افتاد، هم استعمار و هم تجارت برده. در پي اين تاراج ها، انباشت سرمايه ي گسترده اي صورت مي گيرد. اين انباشت سرمايه، بنابر همان ويژگي سرمايه، دوباره جريان تازه اي را شروع مي كند. در قرن 18م. جريان سرمايه داري صنعتي شروع مي شود. اولين بار، كارگاه هاي دستي سرمايه داري در قرن 17م. شروع به كار كردند و در اوايل قرن 18م. به منوفكتورها بدل شدند كه در آنها تقسيم كار و بالتبع افزايش بازدهي، سرعت و افزايش سرمايه را به دنبال آورد.
بعد از ساخته شدن ماشين بخار هم رسماً انقلاب صنعتي و سرمايه داري صنعتي شروع مي شود. اين جريان، استعمار را تشديد مي كند. از قرن 19م. به بعد هم فاز سرمايه داري صنعتي ليبرال شروع مي شود. اوايل قرن20م. هم جريان انحصارات، خودنمايي و در پي آن سرمايه داري مالي و بعد از آن اعتباري و در نهايت بحران هايي كه اين روزها مي بينيم، ظهور مي يابند.
• مشخصات و شاخصه هاي سرمايه داري در زندگي روزمره فردي و اجتماعي امروز را چطور مي توان ديد؟
* سرمايه داري، انساني سودجو با نگاه ابزاري و استثمارگر پديد مي آورد. انسان مدرن بر اساس تعاريف واژه ي human داراي سه وجه اصلي است: قدرت، ثروت و لذت طلبي. اين سه وجه در هم تنيده است. وجه ثروت طلبي او، همان وجه سرمايه خواهي و سودجويي اوست. روانشناسي انسان، ذيل سرمايه داري با شناخت اين ويژگي هاي لذت طلبي، سودمحوري، نگاه ابزاري به ديگر انسان ها، بي اولويت شدن ارزش هاي اخلاقي يا توجيه به شكلي كه در راستاي اهداف اقتصادي و لذت طلبانه و... او باشد، ممكن مي شود. حتي دين هم اولويت دوم و سوم زندگي فرد شده و دنيا اصالت يافته و آخرت فراموش مي شود يا اهميتش را از دست مي دهد.
سرمايه داري در ابتداي ظهور، فرهنگ به شدت فاسدي است و به شدت با فساد اخلاقي پيوند دارد. در قرن 16م. در « اروپاي مركزي » با ظهور پروتستانتيسم، ظاهري مذهبي و در خدمت جريان سرمايه داري پيدا مي كند. تا قرن 18م. اين روند ادامه دارد. در اين قرن، سرمايه داري پيوند خود را با ماترياليسم علني تر مي كند، به خصوص در « فرانسه » و تا حدي « آلمان » و « انگليس »، جنبش روشنگري يا در واقع ظلمت پا مي گيرد. در پي آن نوعي ماترياليسم و تجربه گرايي ( ساينتيسم ) ظهور مي كند. در قرن 19م. سرمايه داري بيشتر اهل امساك و انباشت است و ويژگي مصرف گرايي را در آن كمتر مي بينيم. علت آن هم اين است كه آنان هنوز به توليد انبوه نرسيده اند. توليد انبوه است كه مصرف انبوه را مي طلبد.
از اواسط قرن20م. با توليد انبوه نياز به مصرف انبوه، خودنمايي مي كند و اينجاست كه سرمايه داري وارد تبليغ مصرف زدگي و ترويج مد و اين نوع مسائل مي شود. سرمايه داري از قرن 18م. با پديده ي فمينيسم نيز پيوند مي خورد. ماري استون كرافت، مادر فمينيسم و زن انگليسي، با محافل ماسوني از جمله با جانسون و ديگر فراماسونرها در ارتباط بوده است و شايد خودش هم يك ماسون بوده باشد. او وقتي ديدگاه هايش را در كتاب به اصطلاح استيفاي حقوق زن در سال 1795م. مطرح مي كند يا حتي قبل از آن، وقتي كوپژ در « فرانسه » اعلاميه ي حقوق زن خود را در تكميل اعلاميه ي حقوق بشر در سال 1791م. صادر مي كند، سرمايه داران از اين جريان به شدت حمايت مي كنند. علت حمايت هم اين بود كه جريان فمينيسم، زنان را به عنوان يك نيروي كار فعال وارد عرصه مي كرد و به اين ترتيب سرمايه داران هم مي توانستند به اندازه ي مردان از آنان كار بكشند و هم نصف حقوق مردان را به آنان بدهند و با شعار تساوي زن و مرد، همه ي مشاغل سخت مردانه را به زنان نيز واگذار كنند.
« ايران » از حدود 1275ق. در اواسط سلطنت ناصرالدين شاه با جريان سرمايه داري آشنا مي شود. نخستين سرمايه داران ما فراماسونر بودند: صنيع الدوله نويسنده ي كتاب « راه نجات »، امين الضّرب، ميرزا ملكم خان و نظام الدوله، جمال الدين واعظ كه 1281ق. كتاب خود را مي نويسد. آنان نظريه پردازان سرمايه داري نيز بودند، سرمايه داري همانند جريان روشنفكري با استعمار و فراماسونرها در ايران پديد آمده است. اين جريان در ايران مراحل مختلفي را طيّ كرده است. در اين دوره، سرمايه داري در غرب به مرحله ي توليد انبوه و بازاريابي رسيده، بنابراين سرمايه داري با فرهنگ مصرف و اسراف وارد ايران مي شود و ما با اين نمودها، سرمايه داري را مي شناسيم. از همين رو، دست به غارت منابع و نيروي كار جامعه ي ما مي زند و فرهنگ مصرف، مد و تبليغات را در ايران گسترش مي دهد و در نتيجه، تبعات اين نگاه؛ مانند سودمحوري و شيئي به انسان در جامعه ي ما هم نمايان مي شود. با گسترش سرمايه داري توجه به دين، اخلاق و عواطف انساني، همه رنگ مي بازد و به جاي آن نگاه سوداگري، محاسبه ي منش و فاصله ي ميان روابط انساني و از خود بيگانگي در ميان ما ديده مي شود.
• عامل بقاي جريان سرمايه داري چه بوده است؟
جريان سرمايه داري از وقتي كه وارد فاز توليد انبوه شده، همراه با دو عامل مد و تبليغات بوده است؛ چون اساساً بدون مصرف انبوه، توليد و فروش انبوه، نمي توانسته موفق باشد. تضادي در سرمايه داري وجود دارد كه از يك مسئله ناشي مي شود و آن اين است كه سرمايه داري از سويي ميل به اتوماسيون و استفاده از كارگران كمتر دارد و در نتيجه بايد بسياري از كارگران را بيكار كند، از سوي ديگر، با بيكاري هم كار در جامعه كم شده و در نتيجه، فروش كم مي شود. علت اينكه تا به حال سرمايه داري توانسته دوام بياورد اين است كه همه ي زمين، بازار مصرف آنها بوده است. اگر كشورهاي موسوم به جهان سوم يا درجه ي دوم و سوم سرمايه داري و « آسيا »، « آفريقا » و كشورهاي غارت شده نبودند، هم انبوه سرمايه ي آنان به جهان امپرياليستي منتقل نمي شد، هم كشورهاي سرمايه داري با نداشتن بازار فروش، خيلي زود از بين مي رفتند. اكنون حدود صد سال است كه نظام سرمايه داري فقط با مصرف و گشايش بازارهاي تازه، زنده است. هر بار با يك تحول تكنيكي و سپس توليد فراوان و انبوه آن و ايجاد احساس نياز در جامعه و پس از آن به جريان انداختن پول و سرمايه و به دست آوردن سود، توانسته است به زحمت خود را زنده نگه دارد. البته اين جريان تا ابد ادامه پيدا نخواهد كرد. با فروكش كردن موج انقلاب صنعتي، انقلاب الكترونيك شروع مي شود و بعد از آن سراغ كامپيوتر و ميكروسيستم ها مي روند و در ادامه تلفن همراه و... و با اين تحولات جديد، هر بار از هر محصولي نوعي تازه از آن را وارد بازار مي كنند. اندكي بعد با مختصر تغييري در آن، محصول جديدي را روانه ي بازار مي كنند و اين تغييرات جزيي و محصولات متنوع تازه تر و در عين حال بي كيفيت، همچنان ادامه دارد؛ زيرا اگر بخواهند جنس بادوام بسازند، براي محصولات بعدي بازاري وجود نخواهد داشت.
فرهنگ مصرف را از طريق تبليغات، آگهي هاي تجاري و ترويج مد افزايش مي دهند. اين آگهي و مد در مخاطب ايجاد نياز مي كند و به او القا مي كند كه بايد اين محصول جديد را بخرد. انسان دوره ي سرمايه داري بايد احساس كند كه نيازمند است، دچار خلأ و بحران هويت است و با داشتن، خريد و حركت همراه مد، مي تواند اين خلأهاي خود را برطرف كند. نقص انسان با مصرف و خريد مداوم به طور مقطعي برطرف مي شود؛ چون با آمدن كالاي جديد، باز هم شما نيازمند آن خواهيد بود و بي آن ناقص و معيوب!
مد و مدرنيته هر دو از ريشه ي مَدوس هستند. همان طور كه مدرنيته؛ يعني تازه و امروزي، مد هم همين معناي نوگرايي را دارد. در تمدن هاي كهن، حتي ممسوخ شرقي، وقتي نگاه كنيد، مي بينيد مردم به سنن قديمي خود پاي بند بوده اند و با عمل به آنها، احساس ضعف و شكست نمي كردند. انسان قديمي، تنوع طلبي را يك ارزش ممدوح و محمود نمي دانست؛ بلكه پاي بندي به سنت هاي حكيمانه اي را كه ريشه هاي قدسي براي آن قائل بودند، عين ارزش به شمار مي آوردند، به عكس سرمايه داري دائماً با گذشته ي دور و نزديك افراد در ستيز است و تقيّد به گذشته را به عنوان يك ضدّ ارزش معرفي و شخصيت او را به يك عنصر بازاري بدل مي كند. اريك فروم هر چند خودش يهودي مدافع سرمايه داري است، اما در كتاب « داشتن يا بودن » مي نويسد:
انسان مدرن، شخصيتي بازاري است، به اين معنا كه من همانم كه شما مي خواهيد و از خودم هيچ هويت ثابتي ندارم.
اگر هويت انسان در دوره ي مدرن سيّال نباشد، نمي توان در او مرتب احساس نياز به وجود مي آورد.
• تعريف مد چيست؟
* مد چيزي است كه نظام سرمايه داري به اقتضاي نيازش، فروش آن را به يك ارزش اجتماعي بدل مي كند. خصيصه ي مد، متغير بودن آن است. امروز يك رنگ يا فرم دارد و فردا رنگ و فرمي ديگر. ويژگي مهم مد اين است كه با ارزش هاي پايدار، معنوي، انساني، اخلاقي و ديني كاري ندارد، كاملاً به سطح حيات حيواني، ناسوتي و غريزي ما معطوف است. وجه ديگر مد اين است كه عمق ندارد؛ زيرا اگر عمق داشته باشد، نمي تواند سريع عوض شود. مد نيازمند تغيير دائمي است، در طول چند سال يا چند ماه بايد تنگ يا گشاد و... شود. روزي اين ماشين مد مي شود و روزي ديگر آن ماشين.
مد براساس فرهنگ سرمايه و پول داري بنا مي شود و الا يك آدم فقير كه نمي تواند مدگرا شود و خود را بر اساس مد تغيير بدهد. در فضاي سرمايه داري، يك انسان فقير هر چقدر هم صاحب فضايل انساني باشد، بي ارزش است؛ چون پولي ندارد كه بتواند خود را با ظواهر مد رنگارنگ كند.
با مد، رذايل به فضايل تبديل مي شوند و انسان هويت باخته به راحتي آن را مي پذيرد؛ چون تابع شرايط و القائات محيط است. نيروهاي پشت صحنه اي كه اين جريان را اداره مي كنند، سرمايه داران، ماسون ها و صهيونيست ها هستند كه به دنبال منافع اقتصادي، سياسي و... خود هستند. با گسترش مدپرستي هر نوع تفكر، تعمّق و تذكر، توجه به ميراث حكمي، ديني و آرماني بي معنا مي شود به اين ترتيب هر چيز ارزشمند زندگي انساني از دست مي رود و انسان، هويت مبتني بر فطرت خود را از دست مي دهد؛ يعني شخصيت اصيل انسان مضمحل مي شود و يك خودِ كاذب تابعِ القائات رسانه ها و جامعه به وجود مي آيد. انسان مدپرست انتخاب هاي اصلي زندگي اش را هم بر اساس مدپرستي انجام مي دهد: رشته ي تحصيلي، ازدواج، انتخاب همسر و... ببينيد اين نگاه در جامعه، چه تبعاتي را به دنبال مي آورد.
• مد و تبليغات در جامعه ي امروز ايران چه وضعي دارد؟
* وقتي انقلاب اسلامي در « ايران » پيروز شد، نظام سرمايه داري درجه سومي در « ايران » وجود داشت كه اصطلاحاً به آنها جهان سومي گفته مي شد. از آن دست كشورهايي كه در جهان تنها غارت مي شوند و هيچ استقلال اقتصادي، فكري و سياسي واقعي ندارند. از مشروطه به بعد جريان سرمايه داري در ايران اوج گرفته بود. در اصل، باني جدّي سرمايه داري در ايران را بايد رضا شاه بدانيم. با طيّ مراحلي در مقطع پيروزي انقلاب، سرمايه داري، انديشه ي حاكم بر فرهنگ ايران بود و همه ي عناصر و مؤلّفه هاي اقتصاد سنتي ما از بين رفته و با يك اقتصاد غيرموّلد، ذاتاً بحران زده و وابسته جا به جا شده بود.
انقلاب اسلامي به نبرد با فرهنگ سرمايه داري برخاست. ساختار سياسي را كاملاً دگرگون كرد و در عرصه ي فرهنگي هم اين نبرد شروع شد؛ ليكن متأسفانه در دولت هاي پس از انقلاب از سال 1360ش. به بعد حتي آن دولت هايي كه از آنها به سوسياليستي تعبير مي شود، هم سرمايه داري بودند و با سوء استفاده ها و شكل گيري طبقه ي تكنوكرات هاي بوروكرات در لايه هاي دولتي، جريان سرمايه داري در ايران ادامه پيدا كرد. اين حلقه از فرايند خصوصي سازي به رغم آنكه در لايه هاي قدرت حضور داشتند، صاحب سرمايه هم شدند. به اين ترتيب نوعي سرمايه داري ليبرال مسلك، نئوليبرال و تكنوكرات بوروكرات در ايران شكل گرفت. پس از بازسازي ها، فرهنگ سرمايه داري هم به طور كامل وارد ايران شد. وجه غالب اين فرهنگ در اين دوره، فرهنگ مصرفي، مدگرايي، تهي شدن از معنا و ارزش هاي ديني، رنگ باختن آرمان گرايي، به ويژه انقلابي، معنوي و ديني، اصالت پيدا كردن زندگي روزمره و تقليل بشر به ساحت غريزي و ناسوتي حيات است كه به طور تدريجي پيش آمد و امروز، هم خود اينها و هم عوارض و تبعات آن را حس مي كنيم؛ مثل اينكه شهرهاي بزرگ ما دچار انفجار خودرو شده اند؛ از پرمصرف ترين كشورهاي دنيا در عرصه ي لوازم آرايش هستيم؛ بازار پر رونق پزشكان جراح زيبايي و... همه از اين تبعات است. انساني كه فقط از پول نفت خرج مي كند، متوقع است و از ايثار و حسّ ملي و هم دردي ديني و ملي بي بهره است. كعبه ي آمال او « امريكا » و « اروپا » ست. اگر بتواند به آنجا فرار و اگر نتواند، همان مدل را در اينجا پياده مي كند. پيدايي انواع مراكز و پاساژهاي لباس، گسترش فرهنگ فست فود، پارتي هاي متعدد و متنوع شبانه، ولنگاري و بي مسئوليتي نظام بوروكرات كشور، رواج فرهنگ مد، بدحجابي و بي حجابي، همه از نتايج ظهور اين طبقه و پيوند آن با طبقه ي سرمايه داري سكولار است كه آنها توانسته اند فرهنگ خود را ترويج، تحميل و آن را به فرهنگ غالب تبديل كنند.
• تبعات مُدپرستي در جامعه چيست؟
* مدپرستي، جامعه را دچار بحران هاي متعددي مي كند كه برخي از آنها عبارتند از: آسيب زدن به اقتصاد ملي، هدر رفتن سرمايه ها، امكانات و انرژي مولد جامعه و از بين رفتن توازن بخش هاي غيرمولد اقتصاد. اما آسيب اصلي مدگرايي اين است كه انسان را از هويت انساني اش تهي مي كند؛ يعني يك بشر مسخ شده ي تنزل يافته تا حدّ حيوان را پديد مي آورد و به دنبال آن، فرهنگ تأييد طلب، به دنبال تأييد ديگران رفتن، فراموش كردن مسئله حقّ و باطل و ناديده گرفتن آرمان ها و ارزش ها را در جامعه بروز مي دهد. تبعيت از مد در اين فرهنگ در سرمايه دار و پولدار بودن، ماشين كذايي داشتن و لباس مارك دار پوشيدن و... خودش را نشان مي دهد. چيزهايي در جامعه ارزش مي شود كه با فداكاري، ايثار، اخلاق، عفت، عدالت، آرمان گرايي، معنويت گرايي و خلاصه امور انساني، هيچ نسبتي ندارد.
• وضعيت جوانان « ايران » در حال حاضر چگونه است؟
* در حال حاضر، الحمدلله مدپرستي هنوز به طور كامل در ميان جوانان ايران حاكم نشده است والا جامعه ي ما از هم مي پاشيد. البته جامعه ي امروز ما گرفتار مد هست. اما همه ي جامعه و جوانان ما مبتلا نشده اند. درصد نسبت آنهايي هم كه مبتلا شده اند به آنان كه گرفتار نشده اند، به يك اندازه نيست. درصد و نسبت هايشان متفاوت است و در مقايسه با كلّ جامعه در حدّ اكثريت نيستند و الا از ما چيزي باقي نمانده بود. همين كه مردم ما نسبت به « فلسطين » و « پاكستان » و... حساسيت نشان مي دهند و حضور چشمگيري در مراسم هاي مذهبي دارند، نشان دهنده ي اين است كه مردم هنوز به ارزش ها، پاي بندند. به سبب سلطه ي تفكر و فرهنگ سرمايه داري در ميان ما، وجود آن طبقه ي سكولار و تهاجم فرهنگي فوق شديدي كه وجود دارد و اينكه هنوز ما نتوانسته ايم مقابله اي جدي با آن داشته باشيم و دلايل ديگر، روند و سرعت گسترش مدگرايي، به خصوص در طبقه ي متوسط و لايه هاي مرفّه سرمايه داران در ميان ما خطرناك است. مدگرايي در جهان هم كه انسان ها را كاملاً پوك كرده است.
• براي بهبود اين وضعيت چه بايد كرد؟
* مسلماً خيلي كارها مي توان انجام داد. فكر مي كنم ما بايد به سمت تدوين يك استراتژي سياسي، فرهنگي مبارزه با تهاجم فرهنگي و جنگ نرم برويم. بايد يك ستاد فرماندهي مشترك در عرصه ي فرهنگ و زير نظر مقام معظم رهبري يا نماينده ي ايشان تشكيل و تجمعي ميان نيروهاي فرهنگي انجام شود؛ مانند ايام جنگ كه گاهي احساس مي شد، لازم است قرارگاه مشتركي ميان نيروهاي مشترك جنگي تشكيل بدهيم. بايد الان هم همه ي نهادهاي فرهنگي زير يك سقف واحد جمع شده و بر اساس يك استراتژي واحد فرهنگي با دشمن مقابله كنند. اين جنگ سياسي، فرهنگي كه ما با آن مواجهيم يك جنگ بسيار پيچيده و جدي است و احساس مي شود بسياري از نهادها و جريان هاي فكري و فرهنگي به رغم گستردگي و تنوعي كه دارند، اصلاً اين جنگ را نفهميده اند، ابعاد آن را نمي شناسند، فاقد آن خودآگاهي و بنيان هاي نظري روشن براي مقابله با اين جنگ هستند و در حال حاضر يك استراتژي واحد روشن، مدوّن، منسجم و مبتني بر يك خودآگاهي انتقادي برخواسته از باورهاي ديني عليه غرب مدرن اصلاً وجود ندارد كه بتواند نيروها را سازمان داده و وحدت ببخشد و ما را در اين مبارزه ي فرهنگي، سياسي پيروز كند. اين مبارزه براي سرنوشت فرهنگ و نظام ما، جمهوري اسلامي، تشيّع و مسلمانان در منطقه و جهان، حسّاس، مهم و كليدي است و قبل از هر چيز، اين تمركز لازم و ضروري است. بعد از آن به نظر من بايد دو كار اساسي بكنيم و اگر اين دو حركت را انجام ندهيم، در آينده با مخاطرات جدّي روبه رو خواهيم شد:

1 . انقلاب اقتصادي:

بايد يك سري اصلاحات اقتصادي جدي در زمينه ي مبارزه با سرمايه داري بزرگ سكولار ليبرال در « ايران » صورت بگيرد؛ حتي اگر نمي خواهيم اين سيستم سرمايه داري را براندازيم، بايد اصلاحات جدي با ساختاري عدالت طلبانه در آن انجام بدهيم. اگر اين كار را نكنيم، رشد فرهنگ سرمايه داري متوقف نخواهد شد؛

2. انقلاب فرهنگي:

در فرهنگ عمومي و آكادميك ما؛ اگر در نظام دانشگاهي كشور، مسئله ي علوم انساني حل نشود، ما همچنان خروجي هاي تكنوكرات بوروكرات تابع فرهنگ مدرن و مد و سرمايه داري از دانشگاه ها خواهيم داشت. بدون مبارزه با مشهورات حاكم بر نظام دانشگاهي و رواج فرهنگ سرمايه داري در فرهنگ عمومي كشور ما نمي توانيم بر اين مسئله فائق آييم. مبارزه ي ما نبايد تنها سلبي باشد و بايد تغذيه ي فكري ديني، اسلامي و معنوي و توانمند به جامعه داشته باشيم. بايد شبهات را پاسخ داد، در عرصه ي فرهنگ حالت تهاجمي گرفت، به نقد بنيان هاي نظري غرب مدرن پرداخت و اركان اين فرهنگ را مورد سؤال و حمله قرار داد. اين كار شدني است و ظرفيت هاي آن وجود دارد. مراكزي كه بايد در اين عرصه فعّال باشند، نيستند و در عين حال غافلند يا به خنثي كردن اين دست حركت ها مي پردازند. اين مراكز عبارتند از: رسانه ي ملي، نظام دانشگاهي كشور و نظام آموزش و پرورش. بايد اصلاحات جدي در اين سه جا اتفاق بيفتد. غرب شناسي جدي تهاجمي بايد از همان سال هاي اول دبستان به دانش آموزان ما تدريس شود. نقّادي بنيادهاي تفكر غربي و نظام سياسي، فكري، اجتماعي و فرهنگي آن در نظام دانشگاهي ما گنجانده و به فرهنگ عمومي ما ارائه شود. رسانه ي ملي بايد از اين حالت يله و بي برنامه ي فعلي خود بيرون بيايد؛ رسانه ي ملي الان به نحوي عمل مي كند كه گويا اصلاً جنگ رسانه اي و فرهنگي را قبول نكرده و براي اين جنگ، بسيج، بيداري و هوشياري نيست، البته اين غير از موارد متعددي است كه به فرهنگ خودي ما ضربه و لطمات جدي مي زند. بسياري از برنامه هاي شبكه هاي مختلف حتي در حدّ اجرا، وابسته به جريان هاي روشنفكري و قائل به مشهورات اومانيستي است. نمي گويم قشري گرايي حاكم شود؛ بلكه بايد به تفكر نقّادانه و خودآگاهي انتقادي بر اساس مباني اصيل اسلامي خودمان برسيم.
البته مكمل همه ي اينها اين است كه بايد نظام سياسي در مسير اراده ي ولايي قرار بگيرد و اگر همچنان نفوذ سكولارهاي نهان روش و ليبرال هاي منافق در اركان سياسي كشور ادامه پيدا بكند، ما با فتنه ها و خطرات عديده اي رو به رو خواهيم شد.

پي نوشت :

1. capital

منبع مقاله :
شفيعي سروستاني، اسماعيل، (1389)، جاهليت مدرن در رويارويي با امام زمان (عليه السّلام)، تهران: نشر موعود عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف)، چاپ سوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما