سخنراني ايراد شده در انجمن روان شناسي ايران در ارديبهشت 78

روانکاوي در مکتب لکان

« ژک لکان » روانکاو فرانسوي، به اذعان بسياري برجسته ترين روانکار بعد از فرويد، قطعاً پر کارترين آن ها نيز بوده است. 27 سال سمينار هفتگي که در 27 جلد در دسترس است، دو مجلد موسوم به "Ecrits » يا نوشتارها که
سه‌شنبه، 28 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روانکاوي در مکتب لکان
روانکاوي در مکتب لکان

 

نويسنده: ميترا کديور




 

سخنراني ايراد شده در انجمن روان شناسي ايران در ارديبهشت 78

« ژک لکان » (1) روانکاو فرانسوي، به اذعان بسياري برجسته ترين روانکار بعد از فرويد، قطعاً پر کارترين آن ها نيز بوده است. 27 سال سمينار هفتگي که در 27 جلد در دسترس است، دو مجلد موسوم به "Ecrits » يا نوشتارها که از پيچيده ترين متون قرن حاضر است و صدها مقاله از آثار او هستند. آثار لکان بالغ بر چندين ده هزار صفحه است.
لکان قسمت اعظم عمر خود را صرف سه کلمه کرد: « بازگشت به فرويد » و با اين تلاش تئوري فرويد را به متنها درجه گسترش داد.
بسياري از روانکاوان بعد از فرويد هر يک به علل مختلف شروع به فاصله گرفتن از او کردند. شايد براي خود فرويد نويسنده کتاب « توتم و تابو » اين مسأله چندان هم عجيب به نظر نمي رسيد و يا حتي غير قابل اجتناب بود. در اين کتاب او يک اسطوره را طرح مي ريزد و آن اسطوره تولد تاريخ و تمدن است. در اين اسطوره پسران قبيله با هم متحد مي شوند و پدر يکه تاز و قدر قدرت را مي کشند و تمام آن چيزهايي را که او از آن بهره مند بود بين خود قسمت مي کنند و بعد براي اين که خود به جان هم نيفتند شروع به وضع قانون مي کنند و تابو مي سازند و احساس گناه ناشي از اين قتل گريبان پسران را مي گيرد و پس از آن نام پدر با قدرت هر چه تمامتر در ناخودآگاه اين پسران حکم مي راند و به صورت توتم در تمام ارکان زندگي شان متجلي مي گردد. زيرا به قول لکان پدر حقيقي پدر مرده است.
پسران فرويد نيز با او چنين کاري را کردند و تصميم گرفتند که روانکاوي را نگه دارند و فرويد را کنار بگذارند. تصميم گرفتند از تمام آنچه که او به تنهايي در مدت قريب به 50 سال ساخته بود بهره برند، ولي نام او را پاک کنند و چون نتوانستند اين نام را پاک کنند آن را کمرنگ و مخدوش کردند.
خواندن کتاب هاي فرويد کم کم منسوخ شد و به جاي آن جزوه هاي روانکاوي سبز شدند. در اين جزوه ها از فرويد هم البته نام برده مي شود اما در ميان صدها نام ديگر گم شده است و اين طور وانمود مي شود که فرويد پدر روانکاوي در ايجاد اين علم همان اندازه است که سهم مادام دو شمول يا مستر اسميت.
امروز که ديگر وضع از اين هم بدتر است و فرويد را فقط از طريق نقل قول Yو X مي شناسند، نه از روي متن نوشته هايش و بدين گونه است که ماجراي مسخره و تأسف بار يک روانکاو آمريکايي موضوع يک فيلم تلويزيوني مي شود.
در اين فيلم زن جواني را مي بينيم که عاشق روانکاو خوش تيپ خود مي شود و براي رسيدن به وصال معشوق نقشه قتل همسر روانکاو را در سر مي پروراند که نقشه اي بسيار پيچيده و هوشمندانه است.
اين زن همان طور که از يک بيمار خوب انتظار مي رود سر وقت در تمام قرارهايش حاضر مي شود و مطيعانه رؤياهايش را براي روانکاوش تعريف مي کند که او هم به نوبه خود با جديت تمام اين رؤياها را براي بيمارش تعبير مي کند.
روانکاو خوش تيپ ما فقط موقعي متوجه کلاهي که بر سرش رفته مي شود که در کنگره اي يک سخنران به کتاب « تعبير رؤياي » فرويد استناد مي کند و اين روانکاو متوجه مي شود که تمام رؤياهايي که بيمارش برايش تعريف کرده، از همين کتاب اقتباس کرده است.
بله مي توان روانکاو بود بدون اينکه حتي مشهورترين و بنيادي ترين اثر فرويد را خوانده باشيم. اثري را که تولد روانکاوي را با آن مقارن مي دانند و مبدأ تاريخ روانکاوي را در سال 1900 يعني سال انتشار اين کتاب قرار مي دهند.
فرويد خيلي زود مسأله مقاومت در مقابل روانکاوي را کشف کرد و بر اين نکته تأکيد کرد که اين مقاومت بر دو نوع است: نوع اول، مقاومتي است که بيمار در روند روانکاوي از خود بروز مي دهد ولي نوع دوم، که بسيار هم با اهميت تر است، مقاومت جامعه در مقابل روانکاوي است.
فرويد معتقد بود که روانکاوي بينش جديدي را در مورد انسان به وجود آورده است که چندان هم براي ابناء بشر قابل هضم نيست و معتقد بود که تا به حال در طول تاريخ سه بار بشر به نحو رقت آميزي از جايگاه رفيعي که براي خود قائل بود سقوط کرده است.
مورد اول کشف کوپرنيک بود که به بشر فهماند که آن طور که خيال مي کرده در مرکز کائنات قرار نگرفته است. مورد دوم کشف داروين بود و نشان دادن تبار واقعي انسان، و مورد سوم کشف روانکاوي بود که نشان داد انسان حتي در خانه خودش نيز ارباب نيست و سرنوشت او در جاي ديگري رقم مي خورد که نامش ناخودآگاه است.
جالب است به خاطر بياوريم که در مورد دو کشف اول، اين جامعه روحانيت مسيحي بود که به عنوان مخالف اصلي قد برافراشت اما در مورد کشف سوم، اين جامعه علمي بود که معتقد بود تئوري روانکاوي يک متافيزيک جديد است که راه را براي بازگشت مقولات متافيزيکي و مذهبي باز مي کند، و اين مخالفت جامعه علمي زمان فرويد با عقايد او يکي از دلايلي است که باعث شد روانکاوان بعد از فرويد از او فاصله بگيرند تا بتوانند موافقت اين جامعه را جلب کنند.
دليل دوم کنده شدن روانکاوي از اروپا، محل تولدش، در اثر جنگ جهاني دوم و انتقال آن به آمريکاي New World بود، جايي که نوع ديگري از گفتار (2) رايج بود، و نمي توان انتظار داشت که گفتاري که در يک جامعه متولد شده است تماماً در جامعه ديگر مورد قبول قرار گيرد. مگر اين که اين گفتار خود را با باورهاي جامعه ميزان تطبيق دهد.
مقولاتي همچون « محتوميت رواني » (3) و يا « غريزه مرگ » (4) فرويد در تضاد با آن چه در آن زمان « رؤياي آمريکايي » (5) ناميده مي شد قرار داشت. البته امروز ديگر در خود آمريکا هم کسي به اين رؤيا باور ندارد، ولي در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم وضعيت متفاوت بود. حذف يا کمرنگ شدن مقولاتي نظير محتوميت رواني و يا غريزه مرگ، مقدمه حذف اصل مفهوم ناخودآگاه بود.
دلايل ديگري نيز وجود داشتند که روانکاوان بعد از فرويد را وادار به پشت کردن به او کرد که يکي از آنها انتظارات اقتصاد بازار بود.
گفتار روانکاوي در جهت مخالف گفتار اربابي قرار گرفته است. امروزه در پايان قرن بيستم تنها گفتار اربابي باقي مانده گفتار اقتصاد بازار است که در آن همه چيز کالاست، حتي دانش، حتي درمان و همه چيز از مختصات بازار تبعيت مي کند. مقوله دانش و مقوله درمان هم بايد مشخصات يک کالاي ايده آل را داشته باشند و يک کالاي ايده آل سه مشخصه دارد: با هزينه کم توليد مي شود، سريع به دست مصرف کننده مي رسد، سودآوري بالايي براي توليد کننده دارد. نه دانش روانکاوي و نه درمان روانکاوي هيچ يک در راستاي اقتصاد بازار نيست و از مختصات آن تبعيت نمي کند.
شعار « بازگشت به فرويد » لکان در چنين شرايطي به وجود آمد. لکان نه تنها بر خواندن آثار فرويد اصرار مي ورزيد، بلکه بر اين مسأله تأکيد داشت که يک روانکاو بايد در جريان تازه ترين دستاوردهاي علمي و هنري باشد. بايد تا درجات بالايي با شاخه هاي مختلف علوم انساني آشنا و با شعر و ادبيات و فلسفه بسيار دمخور باشد و تا حد امکان متون مذهبي پيرامون خود را دقيقاً مطالعه کرده باشد. خود لکان يک دائرة المعارف واقعي بود همچنان که فرويد. و مي توان گفت که تنها به دليل گسترده دانش اين دو بود که توانستند به چنين کشفياتي نائل و واقعاً يک دانش جديد را در مورد انسان به وجود آورند.
لکان با بسياري از انديشمندان و هنرمندان زمان خود تبادل انديشه داشت که از جمله آنها مي توان موريس مرلوپونتي، آندره مالرو، ژان پل سارتر، کلودلوي استراوس، پابلو پيکاسو، سالوادر دالي و رومن جاکوبسون را نام برد.
تأثير افکار فرويد و لکان در شاخه هاي مختلف علوم انساني، در ادبيات و هنر، در فلسفه و نقد ادبي غير قابل انکار است و حتي فيزيکداناني نظير بوهر، پالي و جوردان به تقارنهايي که بين فيزيک کوانتومي و روانکاوي وجود دارد اشاره کرده اند.
براي درک واقعي فرويد بايد سالها تلاش، صرف وقت و انرژي کرد. براي درک لکان از آن بيشتر. يکي از پيش شرط هاي درک لکان آشنايي کامل با فرويد است. اما لکان به انديشه هاي فرويد اکتفا نکرد و خود چندان بر آن افزود که روانکاوي خود به صورت يک گفتار کامل و جامع، وراي تمام گفتارها و تأثيرگذار بر تمام آن ها درآمد. لکان به خاطر « بدعت » هايش از طرف بنيادگرايان طرد گرديد ولي اين باعث نشد که دنياي خارج از محدوده تنگ کارگزاران درمان نسبت به افکار و انديشه هاي او بي تفاوت بماند.
از زماني که لکان تئوري زبان شناسي « سوسور » (6) را وارونه کرد و از آن عنصر اوليه اشتياق را بيرون کشيد ديگر نويسندگان مثل قبل نمي نويسند.
از زماني که او تئوري ِنگاه را معکوس کرد ديگر هنرمندان مثل قبل نمي آفرينند: « اشياء به من نگاه مي کنند و با اين همه من آن ها را مي بينم... در اينجا چيزي از نگاه حذف شده است، حذف اين واقعيت که نگاه مي نگرد بلکه نشان مي دهد ». و اين واقعيت، جايگاه و ديدگاه هنرمند و منتقد هر دو را تغيير مي دهد.
براي فرويد روانکاوي در درجه اول يک علم بود. هدف هر شاخه اي از علم توضيح يک سري پديده ها و بيرون کشيدن يک تئوري از مجموع مشاهدات است. فرويد مي خواست دانش جديدي را در مورد انسان بنا نهد؛ انساني را که لکان سالها بعد « سوژه » (7) ناميد. براي لکان نيز ارزش روانکاوي بسيار فراتر از ارزشهاي درماني و در نهايت يک ارزش اخلاقي بود. زيرا روانکاوي يک رابطه اجتماعي جديد به وجود آورده بود که خود اين رابطه ارزش جديدي را بنا مي نهاد و اين خود وظيفه جديدي را به دنبال داشت: وظيفه پاسخ دادن به اين سؤال که روانکاوي چه مي خواهد؟
گفتيم که گفتار روانکاوي نقطه مقابل گفتار اربابي است. نقطه مقابل گفتار اقتصاد بازار است. لکان معتقد است. آنچه که روانکاوي مي خواهد و وظيفه خود مي داند که به آن برسد، نه well-being بلکه well-saying است، خوب گفتن در برابر خوب زيستن.
خوب زيستن آن چيزي است که جامعه مدرن به عنوان يک هدف در مقابل افرادش مي گذارد و مدام به تبليغ آن مي پردازد. از مشخصات خوب زيستن تطابق با استانداردهاي جامعه، تلاش براي کسب رفاه، تلاش براي برقراري نوع خاصي از روابط اجتماعي و امثال اينها است. در واقع آنچه را که جامعه مدرن به افراد تکليف مي کند صورت گرايي، (8) همرنگي (9) و مصرف است.
خوب گفتن هيچ يک از اين مشخصات را ندارد و در ضمن به معناي خوب حرف زدن هم نيست. خوب گفتن يعني رابطه بين کلمات و وجود؛ رابطه بين کلمات و آنچه هستيم. خوب گفتن بنابراين يک دانش است در مورد خود سوژه. در خوب گفتن هدف اين است که شخص به نوعي رأي نهايي در مورد وجود خودش دست يابد، به نوعي قضاوت آخر. يعني دانش ناخودآگاه در اثر جريان روانکاوي منجر به تولد سوژه ناخودآگاه شود. جريان روانکاوي نه فقط يک دانش جديد در مورد سوژه به وجود مي آورد بلکه بهتر است بگوييم يک سوژه جديد به وجود مي آورد، زيرا که سوژه خوب گفته شده ديگر آن سوژه قبلي نيست.
خوب گفتن يعني تغيير بنيادي در متافورها که اين خود تغيير در ديدگاهها و تغيير در جايگاه شخص در جهان را به دنبال دارد.
« کولت سولر » (10) مي گويد: « سوژه خوب گفته شده خود چيز است که اشتياق مي ورزد. » (11)
اين اشتياق اشتياقي است که با هيچ ابژه اي ارضاء نمي شود و اين سوژه، سوژه اي است که اصلاً به دنبال ابژه اي براي تسکين اشتياق نيست و مي داند که اشتياق را نبايد تسکين داد، بلکه بايد هر چه برافروخته تر کرد. او مي داند که اشتياق تسکين نمي خواهد فقط عمل (12) مي خواهد. ببينيد که تا چه حد از تکليفات مصرف بدوريم. تکليف مصرف يعني دست يافتن به ابژه هاي اشتياق، تکليف روانکاوي يعني دست يافتن به ابژه ي زاينده ي اشتياق.
سوژه جديد، سوژه پرداخته شده توسط روانکاوي يک سوژه دست آموز و يک سوژه جهاني نيست. او سوژه اي است که فکرش را تغيير داده، که قضاوت دروني اش را تغيير داده. او سوژه اي است که ارزشهايش تغيير کرده و کسي است که « مي داند کيست » و ارزش « مي داند کيست » را مي داند و مسئوليت « خود بودن » را به گردن گرفته است.
سؤال اين است که براي رسيدن به اين هدف از کجا بايد آغاز کرد؟
يک روانکاوي داراي يک آغاز و يک واقعيت تجربه است. زمان درمان تمام سالهايي است که با يک روانکاو مي گذرد از اولين ملاقات در دفتر او تا آخرين آنها.
با اين حال چطور مي توان دانست که در اين مدت چه اتفاقي افتاده است؟ آيا واقعاً يک روانکاوي انجام گرفت؟ آيا ملاقات با ناخودآگاه صورت گرفت؟ آيا آناليز از ابتدا تا انتها طي شد؟ در هر صورت اولين قرار ملاقات با روانکاو ضرروتاً منجر به اولين قرار ملاقات با ناخودآگاه نمي شود.
براي فرويد روانکاوي به معناي تجربه کردن ناخودآگاه بود و سرانجام آن زماني است که « آناليزان » (13) يا « روانکاوي شونده » حاضر مي شود که نگرش خود را نسبت به حقيقت « کاستراسيون » (14) يا « اختگي » تغيير دهد.
همچنين فرويد معتقد است که تحليل شونده در انتهاي کار بايد به دانش ناخودآگاه اعتقاد پيدا کند.
فرويد براي شروع يک روانکاوي يک دوره ارزيابي مقدماتي را لازم مي شمرد و آن را چنين توصيف کرده است: « عادت من به برگزاري يک دوره امتحاني براي اينکه تصميم بگيرم که آيا شخص براي روانکاوي مناسب است يا نه ». و اين دوره امتحاني را به دو دليل لازم مي شمرد، يکي به دليل تشخيصي و ديگري به خاطر انتقال. مثلاً فرويد بيماران پسيکوتيک را براي روانکاوي مناسب نمي دانست. اين بدان معناست که اين بيماران را براي تجربه کردن ناخودآگاه مناسب نمي دانست.
اما لکان معتقد بود که بيماران پسيکوتيک مي توانند براي روانکاوي مناسب باشند اگر روانکاو بداند که درمان آنها از طريق تجربه کردن ناخودآگاه ميسر نيست. لازم به تذکر است که لکان کلمه درمان را فقط براي بيماران پسيکوتيک به کار مي برد و براي بقيه موارد مصراً کلمه پسيکاناليز يا به طور مختصر آناليز را به کار مي گيرد.
همچنين براي فرويد دوره امتحاني فرصتي است « براي مشاهده ظهور و رشد انتقال ».
فرويد براي شروع يک روانکاوي فقط يک اصل را در نظر مي گيرد و در اين مورد هيچ گونه شبهه اي باقي نمي گذارد و آن اصل تداعي آزاد در صحبت بيمار است. فقط از صحبت بيمار است که روانکاو تصميم مي گيرد که آيا با او يک روانکاوي را شروع کند يا نه.
لکان هم بر مصاحبه هاي تحليلي قبل از اينکه روانکاوي شروع شود تأکيد دارد، ولي ضمناً تصريح مي کند که کلام بيمار وقتي براي اولين بار با روانکاو ملاقات مي کند هميشه منجر به باز شدن ناخودآگاه نمي شود.
چه نيرويي مي تواند باعث ظهور ناخودآگاه در کلام بيمار شود؟ لکان و فرويد متفقاً جواب مي دهند: « سمپتوم ».
فرويد مي گويد: « نيرو و انگيزه اوليه در درمان، درد و رنج بيمار و خواسته عميق او به رهايي از آن است ». ولکان مي گويد: « آنچه باعث مي شود که بيمار از آستانه روانکاوي بگذرد درخواست او براي خلاصي از يک سمپتوم است ».
سمپتوم، همان طور که در سخنراني قبل بيان کردم به سه صورت تجلي مي کند:
1- چيزي که درست کار نمي کند- يک نوع شکست.
2- چيزي در درون بيمار که او آن را درست نمي فهمد.
3- نوعي درد و رنج که بيمار قادر به خلاصي از آن نيست.
در واقع در يک سمپتوم هميشه اين سه صورت متجلي است و همين باعث سوق دادن بيمار به سمت روانکاوي مي شود.
حال ببينيم که سمپتوم منجر به چه درخواستهايي مي شود.
در ابتدا اين درخواست درمان است که ارجحيت دارد. درخواست درمان نوعي درخواست براي « خوب زيستن » (15) است. درخواست براي درمان باعث مي شود که بيمار در جستجوي کسي باشد که بتواند او را در جايگاه يک ايده آل قرار دهد و بعد به کمک اين ايده آل تلاش کند که تصوير بهتري از خود به دست بياورد، تصويري که توسط سمپتوم شکسته شده است. چنين کوششي را مي توان « بازسازي من » (16) ناميد.
اگر سمپتوم باعث شود که سوژه فقط از آن شکايت کند يا اينکه درباره ي احساسات خود داد سخن دهد درمانگر در جايگاه « ايده آل من » (17) قرار گرفته و بيمار با شکايتهايش فقط فاصله اي را که او را از اين ايده آل جدا مي کند به نمايش مي گذارد. در اين صورت سمپتوم فقط به صورت يک حقيقت رقت انگيز تظاهر مي کند.
« کارمن گالانو » (18) مي گويد: « شکي نيست که سمپتوم حقيقت بيمار است، اما اين حقيقت نه در عواطفي(19) که سمپتوم به همراه دارد، بلکه در ناخودآگاه بيمار است و ناخودآگاه همان طور که فرويد نشان داده است از کلمه ساخته شده نه از عواطف ». فرويد در سه کتاب بنيادي خود يعني « تعبير رؤيا »، « آسيب شناسي رواني زندگي روزمره »، و کتاب « طنز و رابطه آن با خودآگاه » اين مطلب را که ناخودآگاه ساختار زباني دارد بخوبي نشان داده است.
مي دانيم که عواطف نه تنها پس زده نمي شوند، بلکه آشکارا به نمايش گذاشته مي شوند. اگر بيمار فقط راجع به عواطف و احساسات خود صحبت کند از جايگاه حقيقي خود دور شده است. جايگاه حقيقي سوژه در کلمه است. روانکاوي مطلقاً يک دفتر خاطرات خصوصي راجع به عواطف و احساسات نيست.
گاهي اوقات درخواست براي خوب زيستن به شکل ظريف تري بروز مي کند و آن درخواست براي دانش، براي راهنمايي است. اين موقعي است که بيمار از سمپتوم خود صحبت مي کند و انتظار دارد که درمانگر راهي براي تخفيف آن پيدا کند. درخواست براي دانش نيز درمانگر را در جايگاه يک ايده آل مي گذارد و در اين مورد اين جايگاه ارباب دانش است. با اين درخواست بيمار سمپتوم را به ديگري واگذار مي کند و از او مي خواهد که معناي سمپتوم را پيدا کند.
اگر درمانگر خودش باور کند که بايد جايگاه يک ايده ال را اشغال کند و از اين مکان به درخواست بيمار اعم از درخواست درمان يا درخواست دانش پاسخ گويد، اميد بيمار را در دراز مدت تبديل به يأس مي کند و اين در بهترين شرايط است، زيرا که در شرايط واقعي آن دسته از افراد جامعه که آنها را "elite" مي ناميم يعني نخبگان و روشنفکران و آنهايي که خود از دانش بالايي برخوردارند به اين سادگي ها ايده آل خود را در انسان فاني ديگري جستجو نمي کنند و در نتيجه همين دسته از افراد جامعه که اتفاقاً داراي حقيقت ناب تري نيز هستند از مراجعه خودداري مي کنند و گاه همين دسته از افراد ما را به سخره مي گيرند و با شعار « هر کس بايد خودش مشکلش را حل کند » مراجعه به درمانگر را تقبيح مي کنند.
در اين شعار حقيقتي نهفته است. مشکل بيمار، يعني حقيقت سمپتوم در ناخودآگاه است و هيچ کس جز خود او به اين حقيقت دسترسي ندارد. حقيقت در کلماتي است که سوژه ادا مي کند ولي خودش آنها را نمي شنود. حقيقت سوژه در هيچ کتاب و هيچ جزوه اي نوشته نشده است و فقط از خلال گفته هاي او به بيرون تراوش مي کند، و تنها کسي مي تواند اين حقيقت را بگيرد که خود را در جايگاه صوري يک ايده آل قرار ندهد و فرض نکند که به خاطر مدارجي که پيموده است حقيقت سوژه را بهتر از خودش مي داند.
شکي نيست که سوژه در طي روانکاوي به سختي مي پذيرد که به دنبال يک ايده آل نباشد. خود پديده انتقال موجب ساختن يک ايده آل از روانکاو مي شود و تجربه نشان داده که « نوروتيک » (20) يا روان نژند به آساني دست بردار نيست. پس آنهايي که مي پذيرند يک ايده آل باشند، فقط به يک تقاضاي نوروتيک پاسخ مثبت مي دهند.
روانکاو معمولاً وعده درمان سمپتوم را نمي دهد زيرا که درمان در هر صورت حادث مي شود، آن هم به صورت يک اثر جانبي. روانکاو فقط وعده روانکاوي مي دهد.
روانکاو مي داند که جوهر سمپتوم، هسته اصلي آن چيزي مربوط به بعد « واقع » (21) است و پوشش سمپتوم مربوط به بعد « سمبوليک » (22) و آنچه که در اين دو بعد است خالي از معناست. معنا فقط در بعد « تصويري » است. بنابراين هيچ معنايي نمي تواند سمپتوم را حل کند. اين تنها « چند پهلويي » (23) است که سمپتوم را به سيلان وا مي دارد و معنا فقط به آن جمود هر چه بيشتري مي بخشد. سمپتوم کلافي از کلمات، کلافي از « دال » (24) است. حادث شدن سوژه نتيجه عطفي عمل سخن گفتن و يک جريان « مَجازي » (25) است.
سوژه نتيجه لغزيدن کلمات در طول زنجيره دال هاست. اشتياق نيز نتيجه يک جريان مَجازي است. هرگونه معنا دادن به کلام بيمار اين جريان مجازي را منجمد مي کند. براي به سيلان در آوردن اين جريان آنچه لازم است چند پهلويي است. چند پهلويي يعني نشان دادن اينکه چندين « دلالت » (26) در آن واحد ممکن است و نشان دادن اينکه همگي آنها ارزش برابر دارند.
معنا دادن برعکس چسبيدن به يکي از اين دلالت هاست آن هم فقط به دلخواه درمانگر. چند پهلويي، شقاق سوژه را نشانه مي رود. شقاقي که توسط فانتاسم اندود شده است. فرويد در کتاب « طنز و رابطه آن با ناخودآگاه » نشان مي دهد که جوهر طنز در چند پهلويي است. چند پهلويي زبان ناخودآگاه است و زبان ناخودآگاه با زبان ارتباطات متفاوت است.
ماده اي که سمپتوم را مي سازد همان ماده اي است که ناخودآگاه را مي سازد. و اين به گفته فرويد و لکان چيزي جز ماديت دال نيست.
اين زنجيره کلمات ناخودآگاه چيزي واقع را با خود حمل مي کند و آن ژوئي سانس است. اين کلمه شيوا و غير قابل ترجمه دو مفهوم متضاد را در خود جاي مي دهد: لذت و درد.
فرويد خيلي زود ماهيت دوگانه سمپتوم را درک کرد و اينکه سمپتوم حامل يگانه دوگانگي لذت و درد است. او اعلام کرد، آنچه براي يک سيستم مثلاً خودآگاه ممکن است درد تلقي شود، براي سيستم ديگر يعني ناخودآگاه لذت است. او همچنين اعلام کرد که سمپتوم يک ارضاء ناخوشايند « سائق » (27) است.
کليد شروع يک روانکاوي در اين نکته است که اين درد رنج مي تواند جاي خود را به دانش ناخودآگاه بدهد، و دانش ناخودآگاه همان طور که گفتم در ناخودآگاه بيمار است، نه در علم کتابتي درمانگر. وقتي سوژه قبول کند که بايد در ناخودآگاه خود به دنبال جواب سؤالش باشد، وقتي قبول کند که تداعي آزاد و يا در واقع حرف زدن يک نفره (28) بدون هدف و بدون مقصد تنها راه رسيدن به اين دانش ناخودآگاه است، آن وقت است که درخواست درمان و دانش تبديل به درخواست روانکاوي مي شود.
سوژه در سمپتوم خود و در ژوئي سانس آن تنهاست. لکان مي گويد: « سوژه با لذت بردن از سمپتوم شريک تنهايي خويش است ». روانکاو شريک جديدي است که بيمار براي خود انتخاب مي کند تا او را از تنهايي ژوئي سانس بيرون بکشد.
فرويد کشف کرد که سمپتوم به کمک انتقال قابل روانکاوي مي شود. او همچنين کشف کرد که انتقال موتور روانکاوي و در عين حال سدي براي آن است.
انتقال يک عشق است، يک عشق واقعي و هيچ عشق واقعي در صدد دست يافتن به دانش نيست. لکان تأکيد مي کرد که « انتقال عشقي است که به دانش رجوع دارد نه يک اشتياق براي دانش ». انتقال سدي است براي روانکاوي زيرا که درصدد توليد دانش نيست و درعين حال به خاطر همين عشق است که سوژه قبول مي کند به قواعد روانکاوي تن در دهد.
لکان مي گويد: « در ابتداي روانکاوي انتقال است و انتقال به برکت وجود کسي است که در مرز سخنش تبديل به آناليزان مي شود ».
کار انتقال اين است که چيزي براي تعبير روانکاو باقي بگذارد.
اما تعبير واقعاً به چه معناست؟ در واقع مي توان گفت که اين تنها چيزي است که روانکاو به آناليزان مديون است. تعبير به معناي ارزيابي، قضاوت، توضيح، بحث و امثالهم نيست. آناليست چيزي براي گفتن در مورد حرفهاي بيمار ندارد.
کار آناليست واداشتن بيمار به گوش دادن به آن چيزهايي است که او در گفتار خود از شنيدن آنها عاجز است يا مي توان گفت از شنيدن آنها پرهيز مي کند.
کار او در ابتدا تسهيل ملاقات با ناخودآگاه و جاري کردن دانش ناخودآگاه است و در انتها تسهيل ظهور سوژه در فراسوي دانش ناخودآگاه. و تمام اينها با خودداري از « خود را در ميان گذاشتن ». با حذف « من » (29) خود و تقليل ثقل « من » آناليزان. با اجتناب از برقراري رابطه اي در بعد تصويري به نفع برقرار کردن رابطه اي در بعد سمبوليک. کار او باز نگهداشتن ناخودآگاه و برقرار نگهداشتن زنجيره دال است تا اين زنجيره بتدريج ژوئي سانس را با خود حمل و تخليه کند و در خلأ ايجاد شده از تخليه ژوئي سانس مجال رشد و نمو به اشتياق ناخودآگاه را بدهد.
در مقاله « مقام ناخودآگاه » (30) لکان به اولويت دال تأکيد دارد و اينکه دال با سوژه انساني بازي مي کند و بازي را مي برد. حادث شدن سوژه از هيچ جاي ديگري بجز خود بازي نيست. يک دال در ارتباط با يک دال ديگر نه به دلالت بلکه به سوژه منتهي مي شود. « تراوشات ناخودآگاه » از قبيل رؤيا، لغزش زبان، بديهه گويي، طنز و بازي با کلمات از شقاق سوژه با خودش به بيرون مي تراود. شقاقي که سوژه با تصوير خود در آينه و با همانندانش دارد.
سوژه، سوژه ناخودآگاه نتيجه عطفي عمل سخن گفتن است. عملي که به کمک طلبيده مي شود تا سوژه حادث گردد.
اما سخن گفتن چيست؟ سخن گفتن، يعني وقتي کلمه خارج از سانسور « من » به سوي « بزرگ ديگري » (31) پرواز مي کند. سخن در جستجوي جوابي از طرف بزرگ ديگري است. آنچه مرا به عنوان سوژه بنا مي نهد، سؤالم است.
و اما اين بزرگ ديگري کيست؟ بزرگ ديگري بيشتر يک جايگاه است تا يک شخص. لکان مي گويد: « بزرگ ديگري آن جايي است که گوينده و شنونده با هم مي روند ». و با اين معنا زبان بيشتر به ياد مي آورد تا ياد بدهد. بزرگ ديگري هميشه جواب مي دهد حتي اگر اين جواب سکوت مشهور روانکاور باشد.
لکان بر روي بزرگ ديگري خطي مي کشد و علامت ( A ) را مي سازد. يعني که ديگري کامل نيست، چيزي کم دارد، چيزي مي خواهد. و در ارتباط با سوژه اين ديگري است که مي خواهد.
سؤال « ديگري از من چه مي خواهد؟ » سوژه را به مقوله « غيريت » (32) مرتبط مي سازد.
از طريق اين سؤال سوژه قادر مي شود، خواسته اي را که در خارج از اوست از آن خود کند.
در لحظه پاياني روانکاوي سوژه به نقطه اي مي رسد که مي تواند از ميان فانتاسم نگاه کند و اشتياقي را ببيند. اشتياقي را که رها نخواهد کرد. اشتياقي که نه بر فانتاسم بلکه بر اشتياق ديگري در وراي آن استوار است.
اشتياق روانکاو از طريق به تعليق درآوردن همه باورها و همه دانش ها عمل مي کند. از طريق ايجاد يک محور جديد که علامت سؤالي است در مکان يک مدلول (33). در روانکاوي زماني فرا مي رسد که شخص ديگر نمي داند کلمات چه معنايي مي دهند. زماني که معناي قاموسي کلمات بتدريج جاي خود را به معناي جديدي مي دهد که از خلال پيشروي سخن بروز مي کند. معنايي که قدم به قدم يا غلط به غلط بنا مي شود.

پي نوشت ها :

1. Jacques Lacan
2. discourse
3. psychic delerminism
4. death instinct
5. American Dream
6. Sausure
7. Sujet (F)
8. (formalisme (F
9. (conformisme (F
10. Colette Soler
11. The Thing wich Desires
12. (acte (F
13. ( analysant (F
14. castration
15. weell being
16. restoration of the ego
17. ego ideal
18. Carmen Gallano.
19. aifects.
20. neurotic
21. real
22. symbolic
23. équivoque.
24. signifier.
25. metonymic
26. signification.
27. drive.
28. monologue.
29. ego
30. Position de l'inconscient.
31. Autre (F).
32. alterité(F)
33. signified

منبع مقاله :
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
عذرخواهی مهسا جاور پس از پست جنجالی در المپیک ۲۰۲۴
play_arrow
عذرخواهی مهسا جاور پس از پست جنجالی در المپیک ۲۰۲۴
نشت خبری سفیر ایران در لبنان درباره ترور اسماعیل هنیه در تهران؛ شرایط تحقیقات چیست؟
play_arrow
نشت خبری سفیر ایران در لبنان درباره ترور اسماعیل هنیه در تهران؛ شرایط تحقیقات چیست؟
سرودخوانی هنیه در یکی از همایش‌های حماس
play_arrow
سرودخوانی هنیه در یکی از همایش‌های حماس
حق انتقام برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد
play_arrow
حق انتقام برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد
آخرین دیدار روز گذشته شهید هنیه با رهبر انقلاب اسلامی
play_arrow
آخرین دیدار روز گذشته شهید هنیه با رهبر انقلاب اسلامی
اسماعیل هنیه که بود؟
play_arrow
اسماعیل هنیه که بود؟
ترور هنیه در تهران چگونه انجام شد؟ توضیحات جدید کارشناس برنامه صداوسیما
play_arrow
ترور هنیه در تهران چگونه انجام شد؟ توضیحات جدید کارشناس برنامه صداوسیما
سلاح های برجای مانده از گروهک تروریستی جیش الظلم در خاش
play_arrow
سلاح های برجای مانده از گروهک تروریستی جیش الظلم در خاش
امضای سوگندنامه توسط پزشکیان و اژه‌ای
play_arrow
امضای سوگندنامه توسط پزشکیان و اژه‌ای
شعار «لبیک یاحسین» لبنانی‌ها در ضاحیه بیروت
play_arrow
شعار «لبیک یاحسین» لبنانی‌ها در ضاحیه بیروت
روپایی زدن آنچلوتی در تمرینات رئال مادرید
play_arrow
روپایی زدن آنچلوتی در تمرینات رئال مادرید
آخرین مصاحبه «اسماعیل هنیه» ساعاتی قبل از ترور در تهران
play_arrow
آخرین مصاحبه «اسماعیل هنیه» ساعاتی قبل از ترور در تهران
ادای احترام شهید اسماعیل هنیه بر پیکر مطهر شهدای خدمت در تهران ساعاتی پیش از ترور
play_arrow
ادای احترام شهید اسماعیل هنیه بر پیکر مطهر شهدای خدمت در تهران ساعاتی پیش از ترور
پیام سوزناک عروس اسماعیل هنیه پس از شنیدن خبر ترور
play_arrow
پیام سوزناک عروس اسماعیل هنیه پس از شنیدن خبر ترور
اولین واکنش CNN به ترور اسماعیل هنیه در تهران
play_arrow
اولین واکنش CNN به ترور اسماعیل هنیه در تهران