سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78

هيستريك هاي امروزي

همه مي دانند كه فرويد با گوش فرادادن به هيستريك ها قادر شد نوع جديدي از روابط انساني را ابداع كند. تولد پسيكاناليز مديون همين ملاقات با هيستري است. لكان تولد روانكاوي را مديون عصر ملكه ويكتوريا مي داند. ويكتوريا كسي بود
سه‌شنبه، 28 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هيستريك هاي امروزي
هيستريك هاي امروزي

 

نويسنده: ميترا کديور




 

سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78

همه مي دانند كه فرويد با گوش فرادادن به هيستريك ها قادر شد نوع جديدي از روابط انساني را ابداع كند. تولد پسيكاناليز مديون همين ملاقات با هيستري است. لكان تولد روانكاوي را مديون عصر ملكه ويكتوريا مي داند. ويكتوريا كسي بود كه مي دانست چگونه ايده آل هايش را به عصري كه نام او را به دوش مي كشد تحميل كند. لكان چنين مي گويد: « يك چنين ويراني لازم بود تا آنچه را كه من بيداري مي نامم ايجاد كند ».
آيا امروزه هم هيستريك ها همان ويراني را در عرصه اجتماعي به وجود مي آورند؟ آيا آنها به گونه اي در اين عرصه جابجا شده اند؟ واقعاً هيستريك هاي ديروزي چه شدند؟ آن زنان اعجاب انگيز « آنا او » (1)، « اِمي فون اِن » (2) كجا رفتند؟ آيا آنها به دنيايي از دست رفته تعلق دارند؟
بسياري از مكاتب روانكاوي هم ديگر صحبتي از هيستري به ميان نمي آورند و آنهايي هم كه هنوز از آن نام مي برند آن را فقط « يك روش دفاعي براي دور نگهداشتن و كنترل اضطرابهايي از نوع اوليه » مي دانند. بايد اعتراف كرد كه بسياري از روانكاوان نيز همچون پزشكان در مقابل چالش هيستري عقب نشيني كرده اند.
« ويسنت پالومرا » (3) مي گويد: هيستريك در تئوري لكان گفتار خاص خود را دارد و اخلاق(4) خاص خود را. هيستريك سوژه اي خاص است زيرا در گفتارش شِقاق خود را در جايگاه قدرت قرار مي دهد و در اخلاقش در خدمت داشته ها نيست. روانكاوي هم اخلاقي است كه در خدمت داشته ها نيست. اخلاق هيستريك اخلاق بي بهره گي (5) است. اخلاق از دست دادن است. اخلاق سلب تملك است كه البته به معناي كرامت نيست. موضع هيستريك موضع نداشتن است كه او آن را با تمام قوا فرياد مي زند، اگرچه تقريباً هيچوقت هم آن را تا به انتها طي نمي كند.
نداشتن خود را به صورت شكايت عرضه مي كند. اساسي ترين شكايت هيستريك نداشتن هويت است كه لكان آن را به صورت يك سمبول درآورد ( $). سوژه خط خورده، سوژه چاك خورده كه به معناي اين است كه سوژه از وجود خود منفك است و به خاطر همين از هويت خود جداست. به همين دليل است كه هيستريك بسادگي خود را با ديگري همانند مي كند.
كلمه ي ناخودآگاه فرويد مكاني را مشخص مي كند كه در آن افكاري جريان دارند. با اين همه در سطح ناخودآگاه نمي توان گفت « من هستم ». در سطح ناخودآگاه سوژه منفك از وجود خويش است. ناخودآگاه جايي است كه در آن هيچ نوع خودآگاهي(6) وجود ندارد، هيچ نوع « من هستمي » نيست.
به كمك $ لكان جمله ي معروف دكارت يعني « من فكر مي كنم پس هستم ». را واژگون مي كند. او آن را به اين جمله تبديل مي كند: « آنجايي كه من فكر مي كنم نمي توانم بگويم من هستم و آنجايي كه مي توانم بگويم من هستم فكر نمي كنم ».
آنچه سوژه هيستريك به معرض تماشا مي گذارد عدم اطمينان است، عدم وجود يك دال هويت دهنده است. هيستري خود را به شكل يك خلأ هويتي نشان مي دهد. به شكل $ كه سوژه آن را به صورت سؤالي به هر آن كس كه در جايگاه ارباب دانش است ارائه مي دهد. هيستري يك گفتار است و همچون هر گفتاري دو شخص را دربرمي گيرد. در يك طرف اين زوج، سوژه چاك خورده و در طرف مقابل آن ديگري يا به عنوان ارباب دال (7)‌ يا به عنوان اربابي كه اين دال را متجلي مي كند قرار دارد. به اين ترتيب در اين گفتار در جايگاه عامل (8) اين سوژه است كه بزرگ ديگري را - ارباب را- مورد سؤال قرار مي دهد. جايگاه عامل جايگاه قدرت است و او از اين جايگاه ارباب را مورد خطاب و مورد دستور قرار مي دهد.
هيستريك هاي امروزي
$= سوژه
لذت افزوده = a
ارباب دال = S1
دانش = S2
وقتي لكان چهار گفتارش را مطرح مي كند هيستري را به عنوان سوژه چاك خورده و به عنوان « ناخودآگاه در فعاليت » تعريف مي كند. او در اين مورد مي گويد: « ناخودآگاه در فعاليت كه ارباب را به چالش وامي دارد تا دانش توليد كند. آنچه در هيستري اهميت دارد هويت سازي (9) سوژه با موضع سوژه چاك خورده است ». اما از طرف ديگر لكان معتقد است كه هيستريك يك سوژه فرمان دهنده است زيرا كه در گفتار هيستريك سوژه چاك خورده در جايگاه عامل قرار دارد.
براي نشان دادن مطالبم مثالي را كه انتخاب كرده ام يك سوژه تاريخي است كه شهرتي جهانگير دارد. او كسي جز « فلورانس نايتينگل » نيست. بانوي چراغ به دست كه زندگي خود را وقف كارش كرد و از تمام لذاتي كه زندگي در يك خانواده ي اشرافي مي توانست براي او به ارمغان بياورد چشم پوشيد. مطالعه ي شرح زندگي او مطالعه ي پرتره ي كامل يك هيستريك است.
موضع او در مقابل مردان اين است كه آنها را به كار بگمارد و اين كار را تا لحظه ي مرگ ادامه داد. او مي خواست يك پرستار باشد، اين خواسته ي قلبي او بود و براي اين كار مي بايست از خود سلب تملك كند. مي بايست از دست بدهد. او با تحقير و بي اعتنايي تمام نعمات و لذات طبقه اشرافي خود را به كناري نهاد. خواستگارانش برايش ارزشي نداشتند و از ازدواج رو برتافت. او در 31 سالگي در دفتر خاطراتش مي نويسد: « من جز مرگ هيچ چيز خواستني نمي بينم ». او انتخابش را كرده بود.
موقعي كه او سي و چهار ساله بود جنگ كريمه آغاز شد و او با مشقت تمام موفق شد خود را به اسكوتاري اعزام كند. موقعي كه او به محل رسيد خود را در وضعيت هولناكي يافت: بيماري، مرگ، فلاكت، آشفتگي، نكبت. تصويري كامل از ژوئي سانس.
فلورانس موفق شد اين دوزخ را تبديل به يك بيمارستان نظامي بسيار با انضباط كند. سربازان براي او ارزش و احترام زيادي قائل بودند و به نوعي او را پرستش مي كردند. سربازي مي گفت: « قبل از آمدن او همه جا را دشنام و لعنت گرفته بود اما بعد از آمدن او اينجا مثل يك كليسا مقدس شد ». آري فلورانس همچون يك قهرمان موفق شده بود كه ژوئي سانس را تخليه كند.
بعد از خاتمه جنگ و بازگشت به انگلستان « بانوي چراغ به دست » به سختي بيمار مي شود. او دچار حمله هاي عجيب و حالت هاي غش و ضعف است. يك بيماري غريب كه او را تا لحظه ي مرگ در 91 سالگي همراهي مي كند.
استراچي مي نويسد: « هر كجا مي رفت شبحي او را تعقيب مي كرد؛ شبح اسكوتاري ». اين تعريفي است بسيار رسا از اين واقعيت كه اسكوتاري آن دالي شد كه فلورانس را به نمايش مي گذاشت
هيستريك هاي امروزي . استراچي همچنين مي نويسد: « ديوي او را در تملك داشت ». فلورانس تمام ارباب دال ها را به كناري پرتاب كرده بود. او نشان داده بود كه در قيد هيچ يك از آنها نيست بلكه خود در تملك چيزي مهلك است.
گفتيم كه هيستريك ارباب را در كُنج ديوار قرار مي دهد تا دانش توليد كند. رابطه ي فلورانس با افسر ارشدي كه بعدها وزير جنگ شد، با پزشك مافوقش و با تمام كاركنان بيمارستان اعجاب انگيز است. آنها همگي سعي مي كردند آنچه باشند كه فلورانس انتظار داشت. با اين همه هيچ يك از آنها از نظر فلورانس مرد نبودند، فقط رونوشت هايي تقلبي بودند.
استراچي مي نويسد: « او مثل يك برده كار مي كرد و اعتقاد داشت كه هيچ يك از همكارانش علاقه اي به كاري كه مي كردند نداشتند وگرنه چرا هيچ كدام مثل او تلاش نمي كردند. او در اطراف خود فقط كاهلي مي ديد و حماقت ». « دكتر ساترلند به نحو وقيحانه اي خرفت بود و آرتور كلا يك تنبل غيرقابل علاج و حتي سيدني هربرت كه بعدها وزير جنگ شد، اوه بله او تيزبين و سريع الانتقال و بي تكلف بود، شكي نيست، ولي او يك التقاطي بود و از چنين مردي نمي توان انتظار زيادي داشت...‌ ».
با گذر ايام فلورانس توانست با نوشته هاي عرفا و با مكاتباتش با « جاوت » كه به نوعي ناصح او شده بود خود را دلداري دهد. جا دارد از خود بپرسيم چطور اين جاوت موفق شده بود كاري را انجام دهد كه بقيه همه در آن شكست خورده بودند. جاوت خود را كاملاً وقف او كرده بود، با اين همه فلورانس اعتقاد داشت كه خيلي بيشتر از آنچه مي گيرد مي دهد.
روزي فلورانس خشمگين فرياد زد: « او طوري با من حرف مي زند انگار كه من كس ديگري هستم ». با چنين جمله اي مي توان به طبيعت گفتار هيستريك پي برد؛ سوژه در مقام $- در مقام عامل، ارباب راهيستريك هاي امروزي مخاطب قرار مي دهد تا دانش توليد كندهيستريك هاي امروزي دانشي كه در گفتن حقيقت بيمار (a) ناتوان است:
هيستريك هاي امروزي
هيستريك مي گويد:‌« براي من چاره اي كن، سعي كن بفهمي بر من چه مي رود ».
از زندگي فلورانس نايتينگل چيز بيشتري در دست نيست. او از خودش فقط يك صورت پوش باقي گذاشت، يك حجاب. توري را كه او در هنگام گردش هايش در پارك، كه فقط دو بار در ماه انجام مي گرفت، به صورت مي زد. او چه چيزي را زير اين حجاب مي پوشاند؟ هيچ مطلقي را كه او توانسته بود در تمام مدت عمرش تبديل به قدرت مطلق كند.
استراچي مي نويسد: « آن زن لاغر استخواني با نگاه متفرعن و با دهان تلخ جاي خود را به پيرزني چاق و گرد و تنومند داده بود كه در تمام طول روز لبخند مي زد. روح و روان و مغز و اعصابي كه در اسكوتاري فولادي شده بودند به نرمي گرائيدند. كهنسالي از راه رسيد و در اواخر كار حتي هوشياري از بين رفت و فقط يك نگاه تهي و نيك نفسانه جاي آن را گرفت و او در يك هيچ مطلق وا رفت ».
چرا او زندگي اش را اين چنين فدا كرد؟
در تعريف لكان از هيستريك و گفتارش سه نكته از اهميت بيشتري برخوردار است: 1- سوژه هيستريك يك عامل است. 2- او سوژه اي است كه به عنوان يك ابژه از سوژه بودن خود طفره مي رود. 3- او سوژه اي است كه خود را فدا مي كند.
اما در مورد هيستريك هاي امروزي:
اگرچه هنوز هم مي توان گاه گداري هيستريك هاي گذشته را يافت كه زنگ روانكاو را به صدا درمي آورند، از آستانه روانكاوي مي گذرند، دانش ناخودآگاه را توليد مي كنند، اشتياق را صدا مي زنند، شيفته كلام اند، پرچمدار حقيقت اند، اما در كار باليني متوجه مي شويم كه نيمرخ آنها تغيير كرده است. در بيشتر موارد پديده « تبديل »‌ (10) بكلي غايب است. اشمئزاز از مسائل جنسي به فانتاسم پناه برده است. تمايل به صحبت كردن تبديل به شكايت كردن شده است و نارضايتي ساختاري اشتياق هيستريك تبديل به نوعي مبارزه جويي مصرانه شده كه گاهي به صورت مقاومت در مقابل روانكاوي بروز مي كند.
« ويسنت ميرا » (11) مي گويد: « اگر شاه كليد درك از خودبيگانگي هيستريك از خود بيگانگي اشتياق است، آنچنان كه لكان مي گويد « اشتياق آدمي، اشتياق ديگري است »، بسادگي مي توان حدس زد كه تغييرات عمده در اين ديگري، در بزرگ ديگري، در اين عصر و زمانه، منجر به تغيير در ساختار هيستري شود.
اين تغييرات در حول و حوش دو محور دور مي زند: ايدئولوژي تحت فشار گذاشتن سوژه و پس زدن مسأله وجود به نفع مسأله كارآيي. نتيجه فوري اين دو فشار، قدرت گرفتن ژوئي سانس بدون سر(12) است كه به عنوان ارباب مطلق و به صورت يك اجبار از جانب سوپراگو در فانتاسم عمل مي كند ».
علم در تلاش ديكته كردن آنچه صلاح ماست باعث مي شود كه هرچه دانش پيشتر رود سوژه كمرنگ تر شده و بيشتر در خدمت كامل كردن دانش قرار گيرد. دانش در قدرت داراي عواقبي بر روي ژوئي سانس و بر روي راهكارهاي شكست آن است. به عنوان مثال درمان در پزشكي نه تنها به تدريج خالي از كلام، بلكه به تدريج خالي از بدن نيز مي شود و جسم جاي خود را به مولكول مي دهد. هرچه آزمايشهاي تكميلي افزايش مي يابند زمان سپري شده با بيمار و ارتباط كلامي با او كاهش مي يابد. در حيطه ي عدالت قانون مبتني بر سودمندي مي شود. سوژه در نظم عمومي حل مي گردد. امتناع از به رسميت شناختن تفاوتها منجر به يكنواخت سازي وسيع مي گردد. همين اتفاق در بقيه زمينه ها از قبيل آموزش و پرورش، اقتصاد،‌ سياست و... نيز رخ مي دهد. فرد كه اين چنين از هرگونه ويژگي سوژه تخليه مي شود پاسخ مي دهد: اعمال خشونت آميزي كه بي دليل بودن و بي هدف بودنشان مهم ترين ويژگي آنهاست، اعتياد، انحرافاتي با ساختار جديد، بزهكاري و...
عصر ارتباطات و پديده ي جهاني شدن پيامدهاي خاص خود را دارد كه از جمله آگاهي پاره پاره، هويت سازي هاي تقلبي، غيرواقعي بودن برداشت ها و خودداري از تفكر را مي توان نام برد. اربابي ناشناس از طريق وسايل ارتباط جمعي براي هر چيز مُدلي ارائه مي دهد: مدل رفتار، مدل گفتار، مدل آراستگي، مدل موفقيت، مدل زندگي و در اين ميان اين اشتياق است كه هر چه بيشتر از خود بيگانه مي شود.
در چنين اوضاعي است كه استراتژي سوژه هيستريك به نحوي كاملاً بارز به منصه ظهور مي رسد. گفتار هيستريك مثل هميشه به ما مي آموزد كه در اوج از خودبيگانگي سوژه به طرف ارباب مي چرخد تا او را به سخره بگيرد، ضعف دانشش را به او نشان داده و صورت كريه ژوئي سانسي را كه ارباب براي او تعيين كرده است به نمايش بگذارد. تابلوي باليني هيستري در زمان حاضر بيش از هر زمان ديگري به ما مي آموزد كه تلاش رهايي بخش هيستريك تا چه حد برايش گران تمام مي شود. او به محض اينكه از گفتاري كه او را حفاظت مي كند فاصله بگيرد خود را مجبور به « اقدام به عمل » (13) مي بيند.
لكان مي گويد: « وضعيت نرمال سوژه معاصر انتخاب اجباري وجود است ». انتخاب اجباري وجود به اين معناست كه سوژه خود را ارباب هستي خود مي داند و به اين ترتيب وجود خود را كه مشتق از زبان است نفي مي كند. « من هستم » يعني نفي ناخودآگاه. لكان جمله ي مشهور دكارت را معكوس مي كند و مي گويد: « من آنجايي هستم كه فكر نمي كنم، آنجايي كه فكر مي كنم نيستم ». ژك الن ميلر به دنبال لكان مي گويد: « من فكر نمي كنم... براي اينكه باشم ». در همين جا قضاوت در مورد تمام روشهاي آرامش بخش را كه مبنايشان بر فكر نكردن استوار است به عهده ي خود شما مي گذارم.
سوژه معاصر كسي است كه در وضعيت « هيچ ندانستن » است اما خيال مي كند كنترل زندگي اش را در دست دارد و اين انتخاب اجباري وجود بر سه شيوه استوار است:
1- انتخاب هيستريك بر اساس همانندسازي با اشتياق ديگري است. اشتياق هميشه از يك كمبود ناشي مي شود و همانندسازي با اشتياق ديگري به معناي همانندسازي با كمبود ديگري است كه اين خود نفي تن را به دنبال دارد.
هيستريك در عين حال خود را به نگاه اين ديگري عرضه مي كند تا اشتياقش را تحريك نمايد. اما در ضمن درصدد است كه ديگري را فريب داده و خود را كنار بكشد. او به عنوان ابژه ي اشتياق خود را به نگاه ديگري عرضه مي كند، از تلألو و درخشندگي چشمگيري برخوردار است اما خود را از ژوئي سانس ديگري كنار مي كشد. در فارسي چه شيوا مي گوييم: « تا لب چشمه بردن و تشنه برگرداندن ». اين استراتژي هيستريك است.
« نفي تن » به همراه « نياز به درخشيدن » باعث مي شود كه هيستريك بدن خود را مدام تحت شكنجه قرار دهد. از رژيم هاي غذايي سفت و سخت گرفته تا انواع جراحي هاي زيبايي، مصرف انواع و اقسام لوازم آرايشي و اضطراب دائم در مورد سر و وضعش فقط گوشه هايي از اجبار سوپراگويي اوست كه بايد دائم در معرض نگاه باشد. او با اين كارها به دنبال يك وجود براي خود است. او در نگاه ديگري وجود مي يابد.
اما وقتي كه سن بالا مي رود و زيبايي كم كم پژمرده مي شود چه اتفاقي مي افتد؟ آيا آنها تغيير جايگاه مي دهند؟ به هيچوجه. در اكثر موارد مي بينيم كه آنها در همين « انتخاب اجباري وجود » پافشاري مي كنند و اين بار نگاه ديگري را به نوع ديگري جستجو مي كنند: از طريق عرضه ي كراهت و زشتي.
همه ي ما ماهروياني را مي شناسيم كه با گذشت زمان تبديل به تبلوري مطلق از اين « گذر زمان » شده اند. آنان با چنان حدت و شدتي خود را به اين « واقع ويران گر » كه زمان باشد سپرده اند كه هر نگاهي را مجبور به توقف مي كنند، هر نگاهي را سحر مي كنند. نفي تن به نوعي ديگر.
2- انتخاب اجباري وجود مي تواند شكل ديگري به خود بگيرد و آن حرفه است. همه ي زنها هيستريك نيستند اما هيستريك براي زن شدن مشكل دارد.
هيستري با موضع زنانه در تضاد است. آنچه را فرويد « كمپلكس مردانه » مي نامد در واقع همانندسازي با اشتياق و خواسته هاي مردانه است.
تابلوي باليني كلاسيك ما را عادت داده كه هيستريك را در موضع مولد دانش ببينيم، در موضع كسي كه ديگري را وادار به توليد دانش مي كند، فقط براي اينكه موقعي كه اين دانش توليد شد ورشكستگي آن را به رخ او بكشد. و تمام ارزش گفتار هيستريك نيز در همين است.
اما اين اشتياق به دانش و اهتمام براي توليد دانش حال، در اين زمانه، نه در جهت بدست آوردن حقيقت ناخودآگاه بلكه در جهت سودمندي است. به جاي يك ته مانده ي دانش كه در آن وجود ناكامل جاي گزيند هيستريك حال به دنبال تويد يك دانش كامل است، دانشي براي وجود، سودمندي به جاي « اپيستمه » (14) ( معرفت ).
اما بزودي به رغم موفقيت هاي شغلي، به رغم درخشندگي « فاليك » (15) اين دانش نمايشي، همانندسازي ها فرو مي پاشند و هيستريك دچار دلزدگي، بازداري، انفعال، بي تحركي و ناتواني مي شود. علايم بارز افسردگي را مي توان در ارتباط با شكست راه حل هايي دانست كه سوژه در مقابل كاستراسيون اتخاذ مي كند. آنچه را سوژه در شكايت خود بيان مي كند يك شكست جبران ناپذير است. به رغم زندگي شغلي بسيار موفقيت آميز او مي داند كه زندگي اش خالي است. با اين همه رسيدن به چنين نتيجه اي، هميشه منجر به يك درخواست واقعي براي روانكاوي نمي شود. دانش نمايشي كه سوژه خود را به آن مسلح كرده و مدام آن را به رخ همگان مي كشد جايي براي دانش ناخودآگاه و حقيقت آن باقي نمي گذارد. در اين صورت براي او تنها چيزي كه باقي مي ماند داروهاي ضدافسردگي است كه به كمك آن كماكان خود را با دانش « بت واره » (16) خود دلخوش كند.
3- آخرين روش انتخاب وجود سناريوي « زني براي يك مرد » است و ظاهراً آنچه در اينجا مدنظر است بدست آوردن عشق است. عشق به عنوان راه حلي موقتي عليه كاستراسيون. دوست داشته شدن يك نوع از خودبيگانگي اجباري و تشديد شده اي را به همراه دارد زيرا حركتي در راستاي اشتياق و خواسته هاي شريك است. ابژه اي را كه هيستريك براي ديگري است، يا در واقع سمپتومي را كه او براي ديگري است، جايگاههاي متفاوتي را براي او باز مي كند. در يك شكل آن او در نوعي بالماسكه خود را تقديم فانتاسم مرد مي كند و در شكل ديگري وجود خود را به دست مردش مي سپارد. او ژوئي سانس ناشي از سائق را فداي ژوئي سانس بي بهره گي مي كند كه در تمام شكايت هايش بخوبي هويداست. بعد از آنكه خود را تماماً وقف مردش كرد يا از آن شكايت دارد كه مورد سوءاستفاده او قرار مي گيرد و يا شكايت مي كند كه بدون مردش هيچ است. در چنين شرايطي از دست دادن عشق سوژه را به چنان ورطه ي هولناكي سوق مي دهد كه گاه تنها راه خروج از آن خودكشي است. براي او از دست دادن زوج مترادف از دست دادن ليبيدوست، مترادف از دست دادن هر نوع اشتياق است و از بين بردن خود گاه تنها راه حل باقيمانده.

پي نوشت ها :

1.Anna.O
2.Emmy von.N
3.Vicente Palomera
4.ethics
5.privation
6.self-consciousness
7.master signifier
8.agent
9.identification: هويت سازي ترجمه ي مناسب
تري است تا همانند سازي.
10.conversion
11.Vicente Mira
12.acéphale(F)
13.passage à l' acte(F)
14.epistémé(F)
15.phallic
16.fetish

منبع مقاله :
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
استوری تبریک عید سعید قربان
play_arrow
استوری تبریک عید سعید قربان
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین
play_arrow
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین