نقل قول مفسران درباره ي شق القمر

« اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ » معمولاً اين آيه را چنين معني مي كنند كه طبق روايات در مقابل چشم كساني، پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) به اشاره انگشت ماه را به دوپاره كرد؛ حتي بعضي گفته اند تكه اي بالاي اين كوه و تكه اي
سه‌شنبه، 28 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقل قول مفسران درباره ي شق القمر
 نقل قول مفسران درباره ي شق القمر

 

نويسنده: عليرضا ذكاوتي قراگزلو




 
« اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ » معمولاً اين آيه را چنين معني مي كنند كه طبق روايات در مقابل چشم كساني، پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) به اشاره انگشت ماه را به دوپاره كرد؛ حتي بعضي گفته اند تكه اي بالاي اين كوه و تكه اي بالاي آن كوه قرار گرفت.
(اسباب النزول واحدي، ترجمه فارسي عليرضا ذكاوتي قراگزلو، ص 213، نمونه ي بينات، دكتر محمّدباقر محقق- براساس تبيان طوسي، ص 3-762)
و نيز واحدي در شأن نزول آيه ي اول سوره نمل آورده است. چون سوره ي قمر نازل شد كفار با هم گفتند اين مرد مي گويد قيامت نزديك است بياييد از بعضي كارهايمان خودداري كنيم... و چون بلايي نازل نشد گفتند كه ما چيزي نديديم و آيه ي اول سوره ي انبياء نازل شد كه « روز حساب مردمان نزديك شد و آنان در غفلتند و از خدا رويگردان مردم ترسيدند و منتظر قيامت بودند تا چند روز گذشت گفتند يا محمّد از آنچه تهديد مي كردي خبري نشد... آيه نازل شد كه « أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ »... و پيغمبر به مناسبت همين آيه فرمود: « من و قيامت مثل اين دو انگشتيم. » (ترجمه اسباب النزول واحدي، ص 147). از اينجا معلوم مي شود كه تأكيد بر نزديكي قيامت بوده است نه بر شكافته و دوپاره شدن ماه.
اما هم از آغاز تفسير نويسي نظر شاذّي هم در كنار تفسير آيه ي اول سوره ي قمر مبني بر شكافته شدن ماه و منشق شدن آن وجود داشته كه اين آيه را هم مثل ديگر آيات نشانه ي قيامت انگاشته اند و « انشقّ » را « سينشق » يعني « منشق خواهد شد » تعبير نموده اند همچنان كه در ساير آيات قرآني كه نشانه هاي قيامت را مي دهد همه جا صيغه ي ماضي به معناي مستقبل محقق الوقوع است. ما در اين مختصر: بعضي نظرات مخالف و موافق در اين باب را نقل مي كنيم كه خواننده با نحوه ي نگرش مفسران تا حدي آشنا شود.
در تفسير كشاف مخشري آمده است كه بعضي « انشّق » به معناي « در روز قيامت منشق مي شود » گرفته اند حال آن كه آيه ي بعدي در ردّ اين نظريه كافي است: « وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ »
« هرگاه آيتي به آنان نشان داده شود روي مي گردانند و مي گويند جادويي نيرومند است، (ج4، ص 413).
اما ظاهر اين آيه مي گويد كه « هرگاه آيتي به آنان نشان داده مي شود » نه اينكه « نشان داده شد »
در تفسير آلاء الرحمن محمّد جواد بلاغي (ج9، ص 443) مي نويسد: حسن بصري و غيره آيه را مربوط به آينده مي دانند.
در تفسير منهج الصادقين (ج9 ص 94) آورده است. كه بعضي شق القمر را در قيامت مي دانند « و اين قولي است به غايت ضعيف » در « التفسير لكتاب الله المنير »(ج7، ص 345) آمده است. در اين آيه دو احتمال هست يكي اين كه مي خواهد بگويد يكي از اشراط قيامت واقع شده و قيامت نزديك است ديگر اينكه حكايت از آخرين مرحله ي اين دنيا مي نمايد و هر دو احتمال به اسلوب قرآني سازگار است.
در تفسير عاملي (ج8 ص 669) آورده است كه از حسن بصري نقل شده « انشق » يعني « سينشق » و نيز گويد بلخي منكر شق القمر بود.
مؤلف نمونه ي بينات گويد: « بايد دانست كه اعتقاد به انشقاق قمر در زمان رسول خدا از ضروريات دين و مذهب نيست و اعتقاد، آن دليل بر ايمان و عدم اعتقاد به آن دليل بر كفر نخواهد بود »(ص 763).
در كنزالوقايع و بحرالغرايب (ج12، ص 537) آمده است: « قيل معناه: سَيَنْشُقّ يوم القيامه »
در التبيان طوسي (ج9، ص 443) آمده است: كساني كه شق القمر را منكرند آيه را به صفت قيامت حمل كرده اند.
در تفسيرالكاشف محمّدجواد مغنيه مي خوانيم: « شق القمر بذاته » ممكن است امّا امكان يك چيز است و وقوع چيز ديگر. دليلي بر انشقاق قمر در زمان رسول خدا نيست بلكه دلائل برعكس آن هستند:
يكي اين كه در چند آيه تصريح شده كه از پيغمبر تقاضاي خوارق و معجزات كردند و پيغمبر به امر خدا جز اين جوابي نداد كه « سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً » (اسراء آيه ي 93) و هم چنين در آيه ي ديگري آمده است كه حتي اگر معجزه ببينند به كفر خود باقي هستند (اعراف، 146) هم چنان كه با وجوه معجزه اي مانند قرآن باز عده اي در كفر خود باقي ماندند.
دوم اين كه هرگاه شق القمر وقوع يافته بود همه ي عالم مي ديدند و مورخان مي نوشتند حتي حوادث جزئي (مثل خسوف و كسوف و زلزله ...) را نوشته اند.
سوم اينكه اين گونه چيزها با خبر متواتر- نه خبر واحد- اثبات مي شود به طوري كه روايات متعدد و راويان بسيار باشند با شرايط و اهداف مختلف، كه عادتاً نباتي و تقليد و اقتباس از يكديگر در اين صورت كمتر محتمل است.
چهارم اين كه « انشق القمر » چون بعد از « اقتربت الساعة » آمده واضح است كه مربوط به قيامت است چنان كه در جاي ديگر نيز فرموده است.
« إِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ »(ج7، ص 90).
در الفرقان في تفسير القرآن محمّد صادقي تهراني (ج27 ص 269)
مي خوانيم: اينكه بعض « انشقّ القمر » را به فرضيه جدا شدن ماه از زمين تعبير كرده اند، نابجاست زيرا اين نه معجزه- به معني مصطلح- خواهد بود و نه از سوي مخالفان جادو تلقي مي شود.
در التفسير القرآني للقرآن (ج4 ص 627) شق القمر به ظهور تيرگي واقعي چهره ي پرچين و چروك ماه تعبير شده كه روز قيامت بر همگان آشكار مي شود.
در فتح القدير محمّد بن علي شركاني از قول عطاء آورده است كه اشنقاق در روز قيامت خواهد بود(ج5 ص 645)
در ايجاز البيان من معاني القرآن(ج2 ص 777) از قول حسن آورده است« انشق » يعني « ينشق »
ابوحيان اندلسي در البحر المحيط (ج10 ص 33) گويد تفسير بالا يعني حمل معني ماضي بر مضارع در آيه ي اول سوره ي قمر- خلاف اجماع امت است.
ابن الجوزي در زادالمسير في علم التفسير (ج4 ص 197)گويد عثمان بن عطاء از پدرش روايت كرده كه « انشق » يعني « سينشق » و اين قول شاذّ است و در مقابل اجماع ايستادگي ندارد.
در الكشف و البيان عن تفسير القرآن(ج9 ص 160) همين مطلب را از عثمان بن عطاء آورده و گويد: « علما برخلاف آنند».
در تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان(ج 6ص 217) آمده است: كه « اقتراب » در اين آيه، زماني نيست بلكه ذهني است چنانكه در آيه ي 63 احزاب نيز آمده: « لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ». البته نزد خدا كه معلوم است براي تقريب ذهن بشر « لعلّ » فرموده است همچنان كه در سوره ي پيشين (النجم آيه ي 57) « أَزِفَتْ الْآزِفَةُ » اشاره به همين معنا است.
و نيز در همان كتاب آمده است كه « شق القمر » به عنوان نشانه اي از قيامت معجزه بر اين پيغمبر نمي تواند باشد كما اين كه ساير نشانه هاي قيامت دليل اعجاز پيغمبر نيست- مگر از جهت غيب گويي و پيش بيني؛ خود جواب مي دهد از اين جهت خبر « شق القمر » به تواتر نرسيده كه ناقلين، معجزه قرآني را براي پيغمبر كافي دانسته اند. بعضي نيز گفته اند ماه نشكافته بلكه خسوف رخ داده و نصف ماه پنهان شده است و اگر گفته شود كه- خرق در سماويات ممكن نيست- گوييم خبر مخبر صادق از قول فلسفيان قديم معتبرتر است.
از قاضي در كتاب الشفافي التعريف بحقوق المصطفي نقل كرده اند:
اينكه خبر شق القمر را غير مسلمين نياورده اند از آن جهت است كه ديگران شب ماه را رصد نكرده بودند؛ وانگهي ماه در نيمه ي كره ي زمين به يكسان ديده نمي شود. ممكن است ابر يا كوه هم جلو آن را گرفته باشد همان طور كه همه ي خسوف و كسوف ها همه جا مشاهده نمي شود.
مؤلف روان حاويد مي نويسد: « به نظر حقير اگر گفته شود انشقاق در قمر مرئي و موجد در باصره شده، نه در قمر موجود در فلك؛ تمام شبهات و استبعادات رفع مي شود و مانعي هم ندارد چون معجزه ي نبي به آن هم ثابت خواهد شد »(ج5، ص 125)
ضمناً بايد توجه داشت كه هرگاه معجزه ي درخواست شده صورت گيرد و باز هم ايمان نياورند، بلا نازل خواهد شد.(سوره ي انعام آيه ي 110-109 و بني اسرائيل آيه 59) و در آن موقع بلائي براي مكه نازل نشد؛ مگر اينكه بگوييم چون حضرت، حضور داشته بلا نازل نشده است. (سوره ي انفال آيه 33) صاحب الميزان گويد: بعداً در جنگ بدر كشته زياد دادند و اين بلايي بود.(ج9 ص 63).
صاحب تفسير القرآن للقرآن (خطيب عبدالكريم) گويد ما اگر اين نظر را نپذيريم از شأن پيغمبر نكاسته ايم زيرا همين كلمات قرآني كه پيغمبر از خدا آورده هر حرفش بالاتر از شق القمر است و نيز با ردّ اين اخبار نمي خواهيم قول صحابه را به راحتي رد كنيم بلكه بحث در صحت سند است.
هرگاه چنين بود كه روايت مي كنند پس بايد در برابر اقتراح مشركان (سوره ي اسراء آيه ي 92) اين معجزه را رو كرده باشد حال آن كه در آخر همان آيات سوره ي اسراء آمده است « قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً »(آيه 93) و به گفته ي قرآن تنها مانع اين بوده كه نمي توانستند بپذيرند بشري فرستاده ي خدا باشد(آيه 94).
يك روايت مشهور هست كه وقتي روز وفات ابراهيم (پسر پيغمبر از ماريه ي قبطيه) آفتاب گرفت و ميان كساني شايع شد كه براي مرگ پسر پيغمبر آفتاب گرفته است) حضرت مردم را جمع كرد و فرمود: آفتاب و ماه آيات الهي هستند و براي مرگ كسي دچار خسوف نمي شوند هرگاه خسوف ديدند به ياد خدا باشيد و نماز آيات بگزاريد. روش پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) چنين بوده و حتي انديشه هاي غلط مردم را تصحيح و اصلاح مي نموده است كه وقايع زمين را به حركات اجرام آسماني ربط ندهند (چنان كه درباره ي « انواء » چنين مي پنداشتند كه افول ستارگان باعث بارندگي مي شود).
وانگهي اگر منظور اقناع مشركان بوده آيا بهتر نبود مثلاً چشمه اي از زمين بجوشاند يا كوهي از كوه هاي مكه را بجنباند تا براي همگان محسوس باشد.(1)
اين مفسر مجدداً تأكيد مي نمايد كه نه وقوع شق القمر بر مقام پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) خواهد افزود و نه تفسير آيه به قيامت، از شأن حضرت خواهد كاست و ما نمي خواهيم اين قضيه را محل جدل و اختلاف قرار دهيم (ج14، ص 33-628).
در المحرر الوجيز (ج5، ص 311) آمده است كه ثعلبي گويد گفته اند: « ان المعني ينشقّ القمر يوم القيامة » و خود مي افزايد: « و هذا ضعيف الامة علي خلافه ». حال آن كه در الموسوعة القرآنيه (ج 11 ص 253) مي خوانيم: « و انشق القمر »: سينشق لا محاله.
سخن آخر اين كه طبق تحقيق نولدكه در تاريخ قرآن روايت شقّ القمر را ابن هشام (صاحب سيره) و ابن سعد (صاحب طبقات) نياورده اند امّا بخاري و ترمذي (در صحيح) و طبري در تفسير نقل كرده اند. فلاسفه اسلامي از ابواسحاق (ط كندي) به بعد از منكر امكان خرق و التيام هستند. ظاهراً روايت فعلي به ابن مسعود برمي گردد. وگرنه انس و حذيفه كه اهل مدينه اند؛ ابن عباس هنوز متولد نشده بود؛ عبدالله بن عمر بچه ي كوچك بود؛ جبيربن مطعم در سال هشتم هجرت ايمان آورده است. بايد توجه داشت واقعه ي شقّ القمر در سال نهم بعثت(2) رخ داده است.
به هر حال نولدكه سوره ي قمر را از سوره هاي دوره ي دوّمِ مكي (بعد از 48 سوره ي دوره ي اول مكي) قرار داده است (تاريخ القرآن، ترجمه و تحقيق جورج تامر (به عربي، صفحه ي 108 و قبل و بعد از آن).
بايد دانست كه در سوره ي قيامت (آيه ي 9-6) نيز آمده است:
« يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ وَخَسَفَ الْقَمَرُ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ». پس ناديده شدن ماه با گردآمدن و نابود شدنش در خورشيد از نشانه هاي قيامت مي باشد. نكته ي ديگر توجه به سوره ي زلزال مي باشد كه عيناً به صيغه ي ماضي يك زلزله حتمي در آخرالزمان را پيش بيني مي نمايد نه اين كه از چنين زلزله اي در زمان نزول آيات خبر داده باشد.
در تفسير الميزان (ج19 ص 65) درباره ي رفع استبعاء از اينكه چرا مورخان معاصر صدر اسلام اشاره به شق القمر نكرده اند گويد: « علي انّانتهم غيرالمسلمين من اتباع الكنيسه و والوثنية في الامور الدينيه اللتي لهامساس نفع بالاسلام » يعني در اموري كه احساس منفعتي براي اسلام شود ما اهل كليسا و بت پرستان و مشركان را متهم مي داريم.
با يك بيت شعر كه لطف تعبير و حسن تحليلي از شق القمر دارد گفتار را به پايان مي رسانيم كه در مدح پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) گفته اند:
مه ظاهرپرستي را دوپاره *** بدان ماه نو معجزه نما كرد

پي نوشت ها :

1. طبق آنچه در روايات آمده پس از آن كه سران مكه اقتراح هايي از قبيل چشمه از زمين جوشاندن، داشتن باغ هاي خرما و انگور (در مكه) فرود آوردن پاره اي از آسمان، آمدن خدا و ملائكه... مطرح كردند. حضرت فرمود من براي هيچ يك از اين كارها نيامده ام بلكه پيغام خدا را مي رسانم.(رك: اسباب النزول واحدي نيشابوري. ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو، نشر ني ص 7-156). درباره ي ردّ عقيده ي اعراب به « انواء » رك: اسباب النزول واحدي (ترجمه فارسي، ص 215).
2. دايرة المعارف مصاحب مدخل شقّ القمر

منبع مقاله :
ذكاوتي قراگزلو، عليرضا؛ (1388)، قرآنيات، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط