نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
ميزان بيکاري در طول اين قرن نوسان قابل ملاحظه اي داشته است. در کشورهاي غربي، بيکاري در اوايل دهه ي 1930 به اوج خود رسيد، و در انگلستان 20 درصد نيروي کار بيکار بود. انديشه هاي اقتصاددان معروف جان مينارد کينز (1) در دوره ي بعد از جنگ شديداً بر سياست عمومي در اروپا و آمريکا تأثير گذارد. کينز معتقد بود که بيکاري از فقدان قدرت خريد کافي براي خريد کالاها ناشي مي شود؛ حکومتها مي توانند با مداخله ي خود سطح تقاضا را در اقتصاد افزايش داده، باعث ايجاد مشاغل جديد بشوند. به عقيده ي بسياري از افراد، با مديريت زندگي اقتصادي توسط دولت ميزان بالاي بيکاري از ميان مي رفت. تعهد نسبت به اشتغال کامل عملاً در همه ي جوامع غربي جزء سياست حکومت شد. تا دهه ي 1970، اين سياستها موفق به نظر مي رسيد و رشد اقتصادي کم و بيش مداوم بود.
** توضيح تصوير:
شکل 1- ميزان بيکاري در انگلستان، ميانگينهاي سالانه 1985-1971
منبع: Social Trends ( London: HMSO, 1987 ) , P. 80
اما، در طول پانزده يا بيست سال گذشته، ميزانهاي بيکاري در بسياري از کشورها سريعاً افزايش يافته است و انديشه هاي کينز به عنوان وسيله اي براي کوشش به منظور کنترل اقتصادي تا حد زيادي در همه جا کنار گذاشته شده اند. براي مدتي حدود يک ربع قرن بعد از جنگ جهاني دوم، نرخ بيکاري در انگلستان کمتر از 2 درصد بود. امروز- علي رغم تغيير در روش محاسبه ي بيکاري که اشخاصي که به عنوان بيکار ثبت مي شوند را به افراد واجد شرايط دريافت بيمه بيکاري محدود مي کند- اين رقم به 12 درصد افزايش يافته است.
تحليل بيکاري
بيکاري گسترده پديده ي بسيار مهمي از آغاز دهه ي 1980 بوده است. اما، تفسير آمار رسمي بيکاري ساده نيست. بيکاري را نمي توان به آساني تعريف کرد. معناي آن "فاقد کار بودن" است. اما "کار" در اينجا به معناي "کارمزدي" و "کار در شغلي شناخته شده" است. افرادي که به درستي به عنوان بيکار ثبت نام گرديده اند ممکن است به شکلهاي مختلف فعاليت مولد، مانند نقاشي خانه يا رسيدگي به باغچه بپردازند. بسياري از افراد به کار مزدي نيمه وقت اشتغال دارند، يا تنها به طور پراکنده به مشاغل مزدبگيري اشتغال پيدا مي کنند؛ بازنشستگان به عنوان "بيکار" محسوب نمي شوند. ( Sinclair, 1987 ) آمارهايي که به وسيله ي حکومتها گردآوري مي شود دقيقاً قابل مقايسه نيستند، و معمولاً بسياري از افرادي را که مايل اند کارمزدي پيدا کنند، اما نتوانسته اند، حذف مي کند.شکل 2- طبقه بندي حالات ممکن اشتغال، بيکاري و عدم اشتغال
Peter Sinclair, Unermployment: Economic Theory and Evidence ( Oxford: Basil Blackwell, 1987 ) , p. 2.
تنوعات توزيع بيکاري، بنا به تعريف دولت در بريتانيا، کاملاً مستند است. بيکاري براي مردان زيادتر از زنان و براي اقليتهاي قومي زيادتر از سفيدپوستان است. همچنين ميزان بيکاري طولاني مدت اقليتهاي قومي بسيار زيادتر از ميزان متوسط براي بقيه ي جمعيت است. افزايش اخير ميزان بيکاري به ويژه جوانان را متأثر ساخته است، و تأثيرآن باز هم در مورد گروههاي اقليت قومي مشخص تر است تا در مورد سفيدپوستان. ميزانهاي بيکاري براي افراد بين شانزده و نوزده سال در حدود 20 درصد است. تا اندازه اي اين ميزان به طور مصنوعي بالاست، زيرا شامل دانشجوياني که به طور نيمه وقت کار مي کنند يا اشتغال اتفاقي دارند نيز مي گردد. اما نسبت قابل توجهي از جوانان، به ويژه افراد گروههاي اقليت از جمله بيکاران درازمدت هستند. بيکاري جوانان تا اندازه زيادي در ميان بخشهايي نسبتاً کوچک متشکل از افرادي که براي دوره هاي زماني طولاني بيکار بوده اند، متمرکز گرديده است. بيش از نيمي از بيکاران مرد زير بيست سال شامل افرادي هستند که به مدت شش ماه يا بيشتر بيکار بوده اند.
تجربه ي بيکاري براي کساني که به داشتن شغل ثابت و مطمئن عادت کرده اند مي تواند بسيار ناراحت کننده باشد. بديهي است که مستقيم ترين نتيجه ي آن از دست دادن درآمد است. اثرات اين امر در کشورهاي مختلف، به علت اختلاف در ميزان بيمه هاي بيکاري فرق مي کند. براي مثال، در بريتانيا مزاياي رفاهي درازمدت براي بيکاران وجود دارد. بيکاري ممکن است مشکلات مالي شديد ايجاد کند، اما بر دسترسي به مراقبتهاي بهداشتي و درماني و مزاياي رفاهي ديگر تأثير نمي کند، زيرا اين خدمات توسط دولت فراهم مي شود. از سوي ديگر در آمريکا، اسپانيا و بعضي کشورهاي ديگر غربي مزاياي بيکاري براي دوره ي زماني کوتاهتري داده مي شود و فشار اقتصادي بر افرادي که فاقد کارند بدين سان زيادتر است.
شاغل بودن و بيکار بودن
در جوامع امروزي، داشتن شغل براي حفظ عزت نفس فرد مهم است. حتي در مواردي که شرايط کار نسبتاً ناخوشايند، و وظايف مربوطه کسل کننده است، کار معمولاً عنصر شکل دهنده اي در ترکيب رواني مردم و دور فعاليتهاي روزانه آنهاست. بنابراين تجربه ي بيکاري تنها برحسب اين که داشتن شغل چه چيزهايي براي شخص فراهم مي سازد مي تواند به درستي درک شود. شش ويژگي اصلي کارمزدي در اينجا در خور توجه است.1- پول. مزد يا حقوق منبع اصلي است که اکثر مردم براي تأمين نيـازهاي خـود به آن وابسته اند. بدون چنين درآمدي اضطرابهاي مربوط به گذران زندگي هر روزه معمولاً افزايش مي يابند.
2- سطح فعاليت. اشتغال اغلب اساسي براي کسب و کاربرد مهارتها و تواناييها فراهم مي کند. حتي در مواردي که کار يکنواخت و معمولي است، محيط ساختارمندي ارائه مي کند که در آن نيروي فرد مي تواند جذب شود. بدون اشتغال، فرصت کاربرد اين گونه مهارتها و تواناييها ممکن است کاهش يابد.
3- تنوع. اشتغال دسترسي به زمينه هايي را فراهم مي کند که با محيطهاي خانگي متفاوت است. در محيط کار، حتي هنگامي که وظايف نسبتاً کسل کننده است، افراد ممکن است از اين که کاري متفاوت با کارهاي خانه را انجام مي دهند لذت ببرند. بيکاري فرد را از اين منبع متنوع نسبت به محيط خانگي محروم مي کند.
4- ساخت زماني. براي افرادي که داراي اشتغال منظم هستند، روز معمولاً پيرامون آهنگ کار سازمان مي يابد. اگرچه اين امر ممکن است گاهي تحميلي باشد، يک حس جهت يابي در فعاليتهاي روزانه فراهم مي کند. افرادي که بدون کار هستند غالباً زندگي را ملالت آور مي يابند و نوعي احساس بي تفاوتي نسبت به زمان پيدا مي کنند. همان گونه که يک فرد بيکار گفته است "زمان اکنون اهميتي را که قبلاً داشت ندارد.... وقت بسيار است". ( Fryer & Mckenna, 1987 )
5- تماسهاي اجتماعي. محيط کار غالباً دوستيها و فرصتهاي مشارکت در فعاليتهاي مشترک با ديگران را فراهم مي سازد. جدا از محيط کار، دايره ي دوستان و آشنايان احتمالي شخص ممکن است رفته رفته تنگ تر شود.
6- هويت شخصي. اشتغال معمولاً به خاطر حس هويت اجتماعي پايداري که ارائه مي کند ارزشمند شمرده مي شود. به ويژه براي مردان، عزت نفس اغلب در ارتباط با نقش اقتصادي است که آنها براي تأمين زندگي خانواده ايفا مي کنند.
با توجه به اين فهرست پرصلابت، درک اين موضوع که چرا بيکاري ممکن است اعتماد افراد را به ارزش اجتماعيشان از ميان ببرد دشوار نيست. بدين سان يک معلم بيکار اظهار داشته است: "زماني که همه ي چيزهايي را که ظاهراً انسجام هويتي شما را حفظ مي کند از دست مي دهيد. بسيار دشوار است- يعني کارتان، پولتان، هر آنچه براي شما قدرت است، تمام مسئوليتها، هرچه که به معناي آزادي و حق انتخاب است. من ناچارم از خودم بپرسم، « اکنون من کيستم؟ حالا چه خواهم کرد؟» ( Holt, 1979 )
افزايش اخير در ميزان بيکاري در غرب تا اندازه اي نتيجه ي زوال صنايع توليدي قديمي تر است. اين بدان معناست که ميزانهاي بيکاري بين مناطق مختلف يک کشور به طور قابل ملاحظه فرق مي کنند- وضعيتي که ميزان کلي بيکاري در سطح ملي آن را پنهان مي سازد. در مناطقي که صنايع سنگين به طور سنتي در آن متمرکز گرديده است، 20 درصد نيروي کار يا بيشتر ممکن است بيکار باشند. در محلات يا شهرهاي صنعتي قديمي نتيجه تا اندازه اي فروپاشي اجتماعات ديرينه است. براي مثال، شهرکهاي مرکز استخراج معادن يا توليد فولاد، از جنوب ويلز (2) و روهر (3) تا دترويت (4) و پيتسبرگ (5) اکنون تقريباً در حال زوال هستند. به تدريج که معادن و کارخانه ها تعطيل مي شوند، ارزش املاک و مستغلات کاهش مي يابد؛ در حالي که بسياري از بيکاران مهاجرت مي کنند، ديگران توانايي اين کار را ندارند.
تغييرات مشابهي را مي توان در ژاپن ملاحظه کرد، آخرين جامعه ي صنعتي کاملاً توسعه يافته اي که دستخوش اين دگرگونيها گرديده است بسياري از کارگران ژاپني در گذشته از امنيت شغلي بسيار زيادتري نسبت به همتايان غربيشان برخوردار بودند و شرکتهاي بزرگ ژاپني سياست "اشتغال مادام العمر" را دنبال کردند- يعني کارکنان خود را براي تمام عمر استخدام مي کردند. براي اين گونه کارگران، تجربه ي بيکاري حتي ناراحت کننده تر از تجربه ي اکثر کارگران در غرب است. يکي از مقالات اخير درباره ي بيکاري در ژاپن مورد آتسوهيکو تاتئوچي (6) چهل و هفت ساله را نقل کرده است، که از شغل خود به عنوان رئيس قسمت در يک شرکت ميانه حال اخراج گرديد. او که بيکاري را کاملاً خفت آور تلقي مي کرد، موضوع را به خانواده اش نگفت. در عوض، همچنان هر روز صبح در ساعت 7/30، کت و شلوار مي پوشيد و کراوات زده، خانه را ترک مي کرد. او روز را در قهوه خانه ها، پارکها يا سينماها مي گذراند. سرانجام همسر و فرزندانش ظنين شدند، زيرا در ساعت 6/30 بعدازظهر به خانه مي آمد، به جاي اين که نيمه شب بيايد!
همان مقاله سرنوشت شهروندان کامائشي (7)، يک شهر فولاد در شمال ژاپن را توصيف مي کند. بيشترين اشتغال در شهر وابسته به يک کارخانه ي توليد فولاد است که توسط شرکت نيپون (8)، بزرگترين توليدکننده ي فولاد در جهان اداره مي شود. اين کارخانه نخستين کارخانه ي توليد فولاد در ژاپن بود، که در سال 1886 شروع به کار کرد، اما قرار بود به طور کامل در سال 1990 تعطيل شود، با از دست رفتن 2.300 شغل. چندين هزار نفر از مردم شهر نيز که کارشان وابسته به اين کارخانه است بيکار خواهند شد. شهردار کامائشي مي گويد شهر به آنچه که يکصد سال پيش بود، يعني "تنها يک ده" باز خواهد گشت. ( McGill, 1987 ) اما آثار اين جابه جايي در اقتصاد محلي و در زندگي مردم عميق خواهد بود.
چرا ميزان بيکاري افزايش يافته است؟
مجموعه اي از عوامل احتمالاً افزايش شديد در ميزان بيکاري در غرب را طي سالهاي اخير توضيح مي دهد.1- يک عامل مهم افزايش رقابت بين المللي در صنايعي است که پيشرفت روزافزون غرب بر پايه ي آن بنياد نهاده شده بود. در سال 1947، 60 درصد فولاد جهان در ايالات متحده آمريکا توليد مي شد. امروز اين رقم تنها حدود 15 درصد است، در حالي که توليد فولاد جهان در ايالات متحده آمريکا توليد مي شد. امروز اين رقم تنها حدود 15 درصد است، در حالي که توليد فولاد در ژاپن و کشورهاي جهان سوم ( اساساً سنگاپور، تايوان و هنگ کنگ- که اکنون زير قيمتهاي ژاپن مي فروشند ) 300 درصد افزايش يافته است.
2- وجود کسادي اقتصادي جهاني، که "بحران نفتي" سال 1973 يا علت آن و يا آغازگر آن بود.
3- استفاده ي فزاينده از ميکروالکترونيک در صنعت نياز به نيروي کار را کاهش داده است.
4- زنان بيش از پيش در جستجوي اشتغال مزدبگيري برآمده اند، با اين نتيجه که افراد بيشتري به دنبال تعداد محدود مشاغل موجود هستند.
روشن نيست که آيا ميزانهاي بسيار بالاي بيکاري ادامه خواهد يافت يا خير- يا حتي در آينده ي نزديک زيادتر مي شود. به نظر مي رسد برخي کشورها براي مبارزه با بيکاري گسترده در وضعي بهتر از ديگران قرار دارند. ميزانهاي بيکاري درآمريکا به گونه اي موفقيت آميزتر از بريتانيا، يا بعضي از کشورهاي مهم ديگر اروپا کاهش يافته اند. شايد از آن روي که صرفاً بنيه ي اقتصادي اين کشور قدرتي بيشتر از اقتصادهاي کوچکتر و شکننده تر در بازارهاي جهاني به آن مي بخشد. از سوي ديگر، ممکن است علت آن اين باشد که بخش فوق العاده بزرگ خدمات در آمريکا منبع بزرگتري براي مشاغل جديد فراهم مي سازد تا در کشورهايي که بيشتر جمعيت به طور سنتي در توليد صنعتي اشتغال داشته است.
پي نوشت ها :
1. John Maynard Keynes
2. South Wales
3. Ruhr
4. Detroit
5. Pittsburgh
6. Atsuhiko Tateuchi
7. Kamaishi
8. Nippon Corporation
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391