نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
آنچه کار به شمار مي آيد موضوع پيچيده اي است که انواع فراواني از فعاليتها را افزون بر اشتغال رسمي در برمي گيرد. اعلاميه ي جهاني حقوق بشر که پس از جنگ جهاني دوم در سازمان ملل امضاء گرديد مي گويد "هر کس داراي حق کار است". در آن زمان اين به معناي حق کار مزدبگيري بود، اما چنانچه روند کنوني در جهت بيکاري گسترده درازمدت باشد، ممکن است اين هدف غيرعملي باشد. شايد ما بايد درباره ماهيت کار مزدبگيري و به ويژه درباره ي جايگاه برجسته اي که در زندگي افراد دارد، دوباره بينديشيم.
بيکاري معمولاً توسط کارفرمايان و کارگران به طور يکسان به عنوان پديده اي منفي در نظر گرفته مي شود، اما اين شيوه ي نگرش نياز به بررسي دارد. يکسان دانستن کار با اشتغال مزدبگيري، بسيار محدودکننده است. اگر کسي تلاش فراواني براي سرگرمي مورد علاقه اش صرف کند، مانند کشت باغچه اي زيبا، به خاطر علاقه و نه براي هيچ گونه پاداش مادي، چرا نبايد آن را به عنوان کار در نظر گرفت؟ واژه ي "بيکاري" تنها در اواخر قرن نوزدهم وارد زبان شد؛ و شايد در اواخر قرن بيستم، چنانچه نداشتن شغل با "بدون کار" بودن يکسان در نظر گرفته نشود، از ميان برود. برخي محققان مي گويند چرا نبايد همه ي بيکاران را به عنوان کارکن مستقل طبقه بندي کنيم، و به کساني که براي دنبال کردن حرفه هاي مورد نظرشان نياز دارند کمک مالي بدهيم؟ ( Handy, 1984; Jones, 1982; Merrit, 1982 )
در همه ي کشورهاي صنعتي طول متوسط هفته ي کار به تدريج کاهش مي يابد. بسياري از کارگران هنوز ساعات طولاني اضافه کاري انجام مي دهند، اما بعضي حکومتها محدوديتهاي جديدي در مورد ساعات کار مجاز برقرار مي کنند. براي مثال، در فرانسه، اضافه کاري به حداکثر 130 ساعت در سال محدود گرديده است. در اکثر کشورها، مردان در سن شصت و پنج سالگي و زنان در شصت سالگي بازنشسته مي شوند، اما به نظر مي رسد حرکتي در جهت کوتاه کردن دوره ي متوسط اشتغال وجود دارد. ( Blyton, 1985 ) احتمالاً افراد بيشتري، اگر مي توانستند نيروي کار را در شصت سالگي يا زودتر ترک مي کردند.
اگر مقدار زماني که صرف اشتغال مزدبگيري مي شود همچنان کاهش يابد، و نياز به داشتن شغل کمتر اساسي بشود، ماهيت زندگي شغلي ممکن است به طور قابل توجهي از نو سازمان يابد. براي مثال، اشتراک شغل (1) يا ساعات انعطاف پذير کار (2)، ممکن است به گونه ي فزاينده اي معمول گردد. برخي کارشناسان اظهار کرده اند که فرصتهاي مطالعاتي آن گونه که در دانشگاهها وجود دارد، بايد به کارکنان در حوزه هاي ديگر گسترش يابد، به طوري که هر کس حق داشته باشد يک سال براي مطالعه يا دنبال کردن شکلي از پيشرفت شخصي (3) کار را تعطيل کند. شايد افراد هرچه بيشتري به برنامه ريزي زندگي (4) بپردازند، که به وسيله ي آن برنامه زندگي خود را طوري تنظيم کنند که به شيوه هاي مختلفي ( کار مزدبگيري بدون مزد، تمام وقت يا نيمه وقت و غيره ) در مراحل مختلف زندگيشان کار کنند. بدين سان بعضي از افراد ممکن است تصميم بگيرند تنها بعد از يک دوره آموزش رسمي و به دنبال آن يک دوره زماني که به علايقي مانند سفر اختصاص داده مي شود، وارد نيروي کار شوند. بسياري از افراد ممکن است بخواهند در سراسر زندگيشان به طور نيمه وقت کار کنند، به جاي آن که به علت فقدان فرصتهاي کار تمام وقت مجبور به اين کار شوند.
برخي بررسيهاي اخير کار نشان مي دهد که حتي در شرايط موجود، سطح رضايت شغلي در ميان کارکنان نيمه وقت نسبت به کساني که داراي اشتغال تمام وقت هستند بالاتر است. اين امر ممکن است به اين علت باشد که اکثر کارکنان نيمه وقت را زنان تشکيل مي دهند، که نسبت به مردان انتظارات کمتري از زندگي شغلي خود دارند، يا اينکه چون مي توانند از يکنواختي کارهاي خانگي بگريزند احساس آسودگي مي کنند. با وجود اين به نظر مي رسد که بسياري از افراد دقيقاً از اين واقعيت که مي توانند کار مزدبگيري را با فعاليتهاي ديگر هماهنگ کرده و از زندگي متنوع تري بهره مند شوند احساس رضايت مي کنند. ( Humphries, 1983 )
بعضي افراد ممکن است بخواهند از زندگي خود حداکثر استفاده را به عمل آورند و از دوره ي جواني تا سالهاي مياني عمر خود به طور کامل به کار مزدبگيري اشتغال داشته، و پس از آن احتمالاً به يک زندگي شغلي ثانوي روي آورند که علايق تازه اي را به همراه خواهد داشت. مطالعه درباره ي افرادي که تعمداً تصميم مي گيرند زود بازنشسته شوند ما را تا حدي با شيوه هايي که آنها ممکن است فعاليتهايشان را سازمان دهند آشنا مي سازد. مطالعه ي آن مک گلدريک درباره ي مرداني که زود بازنشسته شده بودند نمايانگر تنوع زيادي در سبک زندگي آنها بود. از 1800 نفر افراد مورد مطالعه، 75 درصد خود را آسوده تر و تحت فشار و تنش کمتر از هنگامي که شاغل بودند توصيف کردند. ( اما، گروه اندکي از زندگي جديد خود ناراضي بودند، از جمله بعضي از افرادي که دچار مشکلات مالي بودند، يا از شکلي از ضعف و ناتواني يا بيماري رنج مي بردند. ) ( MaGoldrick, 1973 )
آندره گرز جامعه شناس و منتقد اجتماعي فرانسوي از نتايجي مانند يافته هاي مک گلدريک براي انتقاد از انديشه هاي سنتي درباره ي پيدايش و توسعه ي جوامع مدرن و فراهم ساختن طرح متفاوتي از سازمان احتمالي آنها در آينده استفاده کرده است. گرز نظرات خود را بر پايه ي ارزيابي انتقادي از کار مارکس قرار مي دهد. مارکس معتقد بود که طبقه ي کارگر- که ظاهراً افراد هرچه بيشتري به آن مي پيوندند- انقلابي را رهبري خواهد کرد که جامعه ي انساني تري را به وجود خواهد آورد، و در آن کار از نظر رضايتي که شخص در زندگي کسب مي کند نقشي اساسي خواهد داشت. گرزف اگرچه چپگرا است، اين ديدگاه را رد مي کند. طبقه ي کارگر به جاي اين که به صورت بزرگترين گروه در جامعه در آيد ( آن گونه که مارکس گفته است ) و انقلاب موفقيت آميزي را رهبري مي کند، در واقع کوچکتر مي شود. کارگران يقه آبي اکنون به صورت يک اقليت- و اقليت رو به زوال- نيروي کار در آمده اند.
به نظر گرز، اين فرض که کارگران مي توانند مؤسساتي را که آنها جزئي از آن هستند در دست بگيرند، ديگر چندان مفهومي ندارد، تا چه رسد به اين که قدرت دولتي را تصرف کنند. هيچ اميد واقعي براي دگرگون ساختن ماهيت کار مزدبگيري وجود ندارد، زيرا که بر طبق ملاحظات فني اي سازمان يافته است که قرار است اقتصاد کارآيي داشته باشد اجتناب ناپذيرند. آن گونه که گرز اظهار مي دارد "نکته اکنون، آزاد کردن خود از کار است..." ( Gorz, 1982, p.67 ) اين امر به ويژه در جايي که کار بر مبناي اصول تيلور سازمان يافته است، يا اينکه دشوار يا کسل کننده است ضروري است.
افزايش بيکاري، همراه با رواج کار نيمه وقت، به عقيده ي گرز هم اکنون آنچه را که او يک "غيرطبقه غيرکارگر" (5) مي نامد، در کنار افرادي که داراي اشتغال ثابت (6) هستند به وجود آورده است. در واقع، اکثر مردم در اين "غيرطبقه" (7) هستند، زيرا نسبت جمعيتي که داراي مشاغل مزدبگيري ثابت (8) است در هر زماني تقريباً اندک است- اگر جوانان، بازنشستگان، بيماران و زنان خانه دار را همراه با افرادي که در کار نيمه وقت يا بيکار هستند مستثني کنيم. گرز معتقد است که گسترش ميکروتکنولوژي (9) تعداد مشاغل تمام وقت موجود را بيشتر کاهش خواهد داد. نتيجه ممکن است چرخش به سوي ردّ شيوه ي نگرش "مولدگراي" (10) جامعه ي غربي، با تأکيدش بر ثروت، رشد اقتصادي و کالاهاي مادي باشد. انواع گوناگوني از سبکهاي زندگي، که خارج از حوزه ي کار مزدبگيري دايمي دنبال مي شود، توسط اکثريت جمعيت در سالهاي آينده تعقيب خواهد شد.
بنابر نظر گرز، ما به سوي يک "جامعه ي دوگانه" (11) حرکت مي کنيم. در يک بخش، توليد و مديريت سياسي براي به حداکثر رساندن کارآيي سازمان خواهد يافت. بخش ديگر حوزه اي خواهد بود که در آن افراد با انواع حرفه هاي غيرکاري (12) که لذت يا ارضاي شخصي فراهم مي کنند، خود را مشغول مي سازند.
اين ديدگاه تا چه اندازه معتبر است؟ اين که تغييرات عمده اي در ماهيت و سازمان کار در کشورهاي صنعتي در حال وقوع است ترديدناپذير است. محتمل مي نمايد که افراد هرچه بيشتري از مولدگرايي (13)- تأکيد بر رشد اقتصادي دايمي و انباشت ثروت هاي مادي- سرخورده شوند. مسلماً همان گونه که گرز گفته است، نبايد بيکاري را کاملاً با ديد منفي مورد مشاهده قرار دهيم، بلکه بايد به فرصتهايي که در دسترس افراد قرار مي دهد تا علايق خود را دنبال کرده و استعدادهايشان را توسعه و تکامل بخشند توجه کنيم. با وجود اين، دست کم تا اينجا، پيشرفت در اين راستا اندک بوده است؛ به نظر مي رسد ما از وضعيتي که گرز در نظر دارد دور هستيم. از آنجا که زنان براي کسب فرصتهاي شغلي بيشتر پافشاري مي کنند، تعداد افرادي که به طور جدي به تأمين اشتغال مزدبگيري علاقه مندند، افزايش يافته است نه کاهش. کار مزدبگيري براي بسياري از مردم هنوز شالوده ي اصلي توليد منابع مادي ضروري براي گذران يک زندگي متنوع است.
پي نوشت ها :
1. job-sharing
2. working of flexible hours
3. self-improvement
4. life planning
5. non-class of non-workers
6. stable employment
7. non-class
8. stable paid jobs
9. microtechnology
10. productivist outlook
11. dual society
12. non-work pursuits
13. productivism
منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391