کارکرد فرهنگی عزاداری در دوره پهلوی اول

از آغاز ورود تشیع به ایران در قرن نخستین هجری در قم، فرهنگ و شعایر شیعی به آرامی در ایران نفوذ کرد و تا الان هم ادامه دارد. این مقاله سعی دارد فرهنگ عزاداری را در دوره پهلوی اول بررسی کند.
پنجشنبه، 14 بهمن 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارکرد فرهنگی عزاداری در دوره پهلوی اول
از آغاز ورود تشیع به ایران در قرن نخستین هجری در قم، فرهنگ و شعایر شیعی به آرامی در ایران نفوذ کرد تا اینکه در زمان صفویه و با رسمیت مذهب تشیع، فرهنگ و مؤلفه های فرهنگی و شعایر شیعی، در تار و پود جامعه ایرانی ورود کرده و در گذر زمان بر عمق و گستره و شکوفایی آن افزوده گشت. در این عصر علمای شیعه موفق به تمدن سازی شدند و راهبردهای فرهنگی گسترده ای برای مهندسی فرهنگی جامعه ایرانی طراحی و اجرا کردند.

در این فرایند، مکتب حسینی و مؤلفه های قیام سیدالشهداء (علیه السلام) که خود شالوده ای از عناصر اصلی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مذهب تشیع و دین اسلام است و دارای ماهیت فکری، عقیدتی و عاطفی شگرف و پیوستگی عمیق با جان و فکر جامعه شیعی می باشد، تأثیری نمایان تر، عمیق تر و گسترده تر می یافت. فرهنگ حسینی که همان فرهنگ دین مداری و سریان اندیشه های اسلامی در رگ های جامعه اسلامی و شیعی و فرهنگ آزادی خواهی عملی، فکری و معنوی وکرامت انسانی است، با فعالیت حکیمانه ائمه اطهار (علیهم السلام) در بستر سوگواری و عزاداری در مصایب و قیام حسینی پایدار مانده و نسل به نسل در فکر و روح و جان جامعه شیعی منتقل گشت.از این منظر عزاداری حسینی در دوره های مختلف تاریخی کارکردهای گوناگون می یافت.

یکی از دوره های مهم تاریخی ایران در دوران معاصر دوره حکومت رضاشاه پهلوی است. در این بازه تاریخی، حکومت پهلوی به خاطر ماهیت خویش و به سبب وابستگی به استعمار اقدامات و سیاست های فرهنگی مختلفی را در جهت مقابله با فرهنگ اسلامی و شیعی و نفوذ و سریان دادن فرهنگ و آداب غربی در جامعه شیعی ایران پی گرفته و به انجام رسانید تا هر چه بیشتر زمینه سلطه استعماری و چپاول اقتصادی را برای انگلستان فراهم آورد. در این میان محافل عزاداری حسینی به سبب ماهیت خویش که قبلًا به آن اشاره کردیم، مأمنی برای تقابل با این سیاست ها قرار می گرفت که البتّه در هر مورد شدّت یا ضعفی داشت. از همین منظر در این مقاله تلاش بر آن بوده است که با تکیه بر اسناد، منابع اصلی و منابع تحقیقاتی، کارکرد فرهنگی ای که محافل عزاداری حسینی در این دوره تاریخی داشت، بررسی گردد.
 

مذهب تشیع در ایران

مذهب تشیع در طول تاریخ اسلام به خصوص پس از دوران صفویه تأثیرات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوانی درجهان اسلام داشته است. یکی از علل ماندگاری وگسترش روز افزون این مذهب، مکتب عاشورای امام حسین (علیه السلام) است. مکتب حسینی برای خود دارای فرهنگی جامع و کامل و عصاره مذهب تشیع است. در طول تاریخ این مکتب والا بر پایه سوگواری و عزاداری در دو وجهه عاطفی و شوری و وجهه فکری و شعوری پایدار مانده و تداوم یافته است. در واقع، عزاداری و سوگواری دربردارنده و منتقل کننده فرهنگ عاشورا بوده است.

دوره تاریخی مورد نظر ما یعنی دوره رضاخان، جنبه های فرهنگی بارزی دارد که با فرهنگ عاشورا و مکتب حسینی در تقابل قرار می گیرد. برخی از این جنبه ها عبارتند از: هجمه به اصول و ارزشهای اسلامی و شیعی، رواج فرهنگ بی بند و باری غربی و مصادیق آن از جمله کشف حجاب به بهانه رها نمودن مردم از تحجّر و ورود به دروازه های تمدن جدید، تلاش برای جایگزینی مکاتب و عناصر فرهنگی غیر اسلامی و شیعی به جای اصول و مبانی ارزشی اسلام و تشیع و ... .

از این رو با سیری در اسناد و کتب تاریخی که به این دوره ارتباط می یابد، می توان نحوه تعامل و تقابل محافل سوگواری حسینی و فرهنگ عاشورایی با فرهنگ و سیاست های فرهنگی مورد نظر حکومت رضاشاهی و استعمار غربی را مورد ارزیابی قرار داد و جایگاه والای چنین سنت شیعی را مشخص نمود. اما پیش از آن گذری کوتاه بر وضعیت عزاداری در این دوره و سیاست دوگانه رضاشاه در برخورد با محافل و مراسم سوگواری حسینی می نماییم. در این بازه تاریخی، پهلوی اول پیش از جلوس بر تخت سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش، خود را شیفته سنت سوگواری امام حسین (علیه السلام) نشان می داد تا در میان مردم و روحانیون، مشروعیت و مقبولیت کسب کند؛ اما پس از تثبیت حاکمیتش، چهره واقعی خویش را نشان داده و به محدودیت و در نهایت ممنوعیت محافل و مراسم عزاداری سیدالشهدا پرداخت.

به واقع با بررسی کارکرد فرهنگی محافل عزاداری حسینی و چگونگی تقابل این مجالس با سیاست ها و ماهیت فرهنگی حکومت پهلوی، می توان به یکی از علل منع برپایی این سنت شیعی در این دوره پی برد.
 

عزاداری در دوران پهلوی اول

عزاداری حسینی در دوران رضاشاه را می بایست در دو بازه زمانی مجزّا مورد بررسی قرار داد. یکی دوره‌ی پیش از شروع ممنوعیت و محدودیت در عزاداری ها که قبل از تحکیم پایه های قدرت رضاشاهی و مبدل شدن او به یک مستبد کامل بود و دوم، دوره پس از ایجاد ممنوعیت ها و محدودیت ها.
 
1.پیش از ممنوعیت عزاداری:
قبل از کودتای 1299 و ظهور رضاشاه در عالم قدرت و سیاست، مراسم عزاداری حسینی در ایران دارای فراز و نشیب بود. این مراسم و محافل که پس از مشروطه دوم دچار رکود گردیده بود، در سالهای پایانی حکومت احمدشاه قاجار و پیش از کودتای رضاخانی دوباره رونقی یافته بود.

از جمله علل رکود سنّت سوگواری حسینی پس از مشروطه دوم، نفوذ غربزدگان در ارکان مختلف سیاسی و فرهنگی کشور بود که با اقدامات خویش روحانیت را به انزوا کشاندند و فضای فرهنگی جامعه را به سمت افکار غربگرایانه خویش تا آنجا که توان داشتند سوق دادند و در این مسیر، مذهب و شعائر دینی از جمله عزاداری حسینی هدف تهاجمات آنان قرار گرفت.

رضاخان نیز دست نشانده انگلیسی بود که مشروطه دینی و مردمی ایران را به زیرکی برای خود مصادره کرده و به جای نیروهای اصیل و متدین و مردمی قیام کننده، عناصر غرب زده و وابسته به خود را جایگزین نموده بود و در دار و دسته غربزدگان و آلت دست انگلیس قرار می گرفت، چنانچه حوادث پس از سلطنت او و عملکردهایش گواه این مطلب است. اما او بعد از اینکه با کودتای سیاه 1299 ه. ش به فضای سیاسی کشور راه پیدا کرد، برعکس آنان نه تنها به مقابله با مذهب و شعائر دینی و روحانیون بر نخاست بلکه خود را حامی و شیفته دین و مذهب و روحانیت نشان داد. البته این رویه تنها برای جلب نظر مردم و روحانیون و مراجع شیعی اتخاذ گشته بود تا با برکناری قاجاریان، به تخت نشسته و پایه های قدرتش را تحکیم بخشد و پس از این مرحله چنانچه خواهد آمد، رضاشاه رویه خویش را تغییر داده و در مقابل اعتقادات مکتبی مردم شیعه ایران ایستاد.

از سال 1300 تا قبل از ایجاد محدودیت ها و ممنوعیت ها در امر مجالس عزاداری، در تکیه دولت و در حضور شاه و درباریان و همچنین در ادارات دولتی و نظامی و حتی در مجلس شورای ملی محافل روضه خوانی برپا می گشت. در این زمان تکیه قزاقخانه به واسطه شخص رضاخان از مراکز مهم عزاداری و روضه خوانی شده بود.

در یکی از گزارشات تاریخی مربوط به سال 1300 شمسی اهتمام رضاشاه به برگزاری مراسم سوگواری حسینی به خوبی منعکس شده است. او در این زمان وزارت جنگ را بر عهده داشت:
"از روز دوم محرم 1340 قمری در تکیه قزاقخانه .... شروع به روضه خوانی و عزاداری و ذکر مصیبت خامسآل عبا گردید. دسته بندهای سینه زن و سنگ زن محلی و صنفی که به آنجا می رفتند، از طرف وزیر جنگ (سردار سپه) نسبت به آن ها تحبیب و به هر یک از سران و مؤسسین آن یک طاقه شال داده می شد و پذیرایی گرمی به عمل می آمد و وزیر جنگ برای آنکه در تمام طبقات نفوذ کرده باشد، بدون استثناء تمام ذاکرین و روضه خوان ها را برای اقامه‌ی ذکر مصیبیت دعوت کرده بود. پس از اتمام روضه به هر یک مبلغی پول می داد... از همه این ها مهمتر اینکه روز دهم محرم (روز قتل) دسته قزاقها با یک هیئت و نظم و تشکیلات مخصوصی به بازار آمده و چند دسته موزیک در حالی که آهنگ نوا و عزا می نواختند، اسب و یدک همراه داشتد وخود سردار سپه نیز در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود می پاشید در جلوی دسته دیده می شد... دسته ای ازقزاقها هم به سر و صورت خود گل و لجن زده، عزاداری می کردند.... همچنین شب یازدهم قزاقها شام غریبان گرفته بودند و خود سردار سپه سر و پا برهنه، شمع به دست گرفته با آنها همراه بود. قزاقها به مسجد جامع تهران و مسجد شیخ عبدالحسین که از بزرگترین مجالس روضه‌ی آن روز بود، آمدند و یک دور، دور مسجد گردش کردند." (مکی، 1363: ج 1، ص 450-452)

حسن اعظام قدسی از رجال دوره رضاخان، در خاطراتش از سال 1301 ه. ش (1341 ه.ق) می نویسد:
"سردار سپه ... به فکر افتاد که حالا باید توجه مردم را به خود جلب کند و معتقد به خود نماید و بهترین راه هم اعمال مذهبی، خاصه عزاداری است که عامه طبقات متوجه خواهند گردید. من الاتفاق، ماه محرم عموم مردم مشغول عزاداری [هستند] و مجالس در تمام تهران دائر است. سردار سپه در روز دهم (عاشورا)، دسته قزاق [را] با یک هیأت از صاحب منصبان در جلو و افراد با بیرق ها و کتل، با نظم و تشکیلات مخصوص از قزاقخانه حرکت [کردند و از] میدان توپخانه، خیابان ناصریه به بازار آمده، صاحبمنصبان در جلو و جلوی آن ها سردار سپه با یقه باز و روی سرش کاه و غالب آن ها به سرشان گل زده بودند و پای برهنه وارد بازار شدند و دسته سینه زن از افراد، چند قدم ایستاده نوحه خوان می خواند و افراد سینه می زدند... و نیز شب یازدهم دسته قزاق ها به بازار آمده با در دست داشتن شمع، شام غریبان گرفته بودند و خود سردار سپه سر وپای برهنه، شمع به دست آمدند و یک دور، دور مجلس گشتند و نیز در قزاقخانه مجلس روضه دائر [بود]."(اعظام قدسی، 1379: ج 2، ص 51-52)

مجلس روضه قزاقخانه و نظامیان آن قدر اهمیت یافته بود که احمدشاه، هم به واسطه این اهمیت و هم به واسطه ترس و ملاحظه سردار سپه در ایام محرم در آن شرکت می جست. (دولت آبادی، 1371: ج 4، ص 299)

با رسیدن به رئیس الوزرائی، رضاخان دیگر مانند قبل در دسته ها شرکت نمی کرد، اما باز از مراسم عزاداری ائمه (علیهم السلام) حمایت کرده و خود در آن ها حضور می یافت. در آخرین سال رئیس الوزرائی و وزارت جنگ رضاخان نیز که در نهایت به سلطنتش انجامید، او از به راه انداختن دسته های عزاداری نظامیان چشم نپوشید. قهرمان میرزا عین السلطنه در ذیل خاطراتش از ایام محرم سال 1344 ه. ق، برابر با 1304 شمسی می نویسد:
"شنبه دهم، امروز عاشورا بود. من فقط جلوی بازار خودمان ایستاده تماشای دستجات را می کردم. همه خبرها همین جاست. دسته نظامیان گذشت؛ خیلی مبکی و با شکوه؛ اول کتل و یدک و سواره نیزه دار، بعد موزیک و شاگردان مدرسه نظام، بعد پیاده نظام توپخانه، سواره همه سرهای باز، بعضی دسته جات لخت، صاحب منصبان سربرهنه جلو، بعد اصناف متعلق به نظام از قبیل خباز، کفاش، خیاط، دو ذوالجناح هم داشتند. یکی ترکها، یکی فارس ها. ترک و فارس هم جدا بود. آن ها فارسی و این ها ترکی نوحه سرایی می کردند. واقعا رقّت آور بود. در حقیقت از دیشب الی یک ساعت بعدازظهر، بلافاصله از اینجا دسته جات سینه زن گذشت... از شب هم دسته جات شب غریب شروع می شود تا صبح." (عین السلطنه، 1374: ج 8، ص 7307)
 
2. پس از محدودیت و ممنوعیت عزاداری:
رضاشاه که تا پیش از سلطنت خود را سینه چاک دین و شعائر دینی و ارادتمند ائمه (علیهم السلام) نشان داده و در ایام سوگواری حسینی (علیه السلام) از خود سنگ تمام می گذاشت، پس از رسیدن به سلطنت و تحکیم پایه های قدرتش تغییر رویه داده و به محدودیت و در نهایت ممنوعیت سوگواری و عزاداری حسینی اقدام نمود.

رضاشاه در اولین اقدام مستقیمی که پس از رسیدن به سلطنت برای کاستن از شکوه و به نوعی محدودیت سوگواری حسینی انجام داد این بود که "محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت منتقل نمود و از شکوه و جلال و مدت آن کاست و پس از چند سال به کلّی متروک گردانید." (مکی، 1363: ج 2، ص 19)

یکی دیگر از اقداماتی که قبل ازشروع ممنوعیت ها و محدودیت های دستوری و بخشنامه ای، صورت پذیرفت، شکستن حرمت ایام محرم و صفر و سبک کردن سوگواری برای حضرت سید الشهدا (علیه السلام) در این ایام، با شگردها، سیاست ها و بهانه های گوناگون بود.

اولین حرمت شکنی آشکار در دوره پهلوی اول با دعوت امان الله خان رئیس جمهور غرب زده افغانستان، برای سفر به ایران در سال 1307 هـ ش صورت پذیرفت. آیت الله بهلول که در این زمان در سبزوار زندگی می کرده، در خاطرات خویش پیرامون این سفر می گوید:
"مقصود پهلوی از دعوت ... این بود که امان الله با زن بی حجاب خود بیاید تا زنها ببینند و کم کم بی حجابی عادی شود... امان الله آمد ... تیمور تاش ... مهماندار امان الله بود. با یک ماشین شهر به شهر خط سیر را ادامه می دادند و به هر شهر که می خواستند بیایند قبلًا باغ ملی آن شهر را آئینه بندی می کردند و جلوی امان الله ساز و فاحشه و شراب و غیره می آوردند و می گذاشتند. به ما خبر دادند که اینها شب اول محرم از سبزوار می گذرند. این امر مصیبت برای من شد ... باید شب اول محرم سبزوار را جشن بگیرند... با کمال افسردگی در همان پیچ باغ ملی سبز وار ایستادم و آئینه بندی را تماشا می کردم و با خود گریه می کردم."

بهلول بلاخره با کمک 50 الی 100 نفر موفق می شود چراغانی آئینه بندی را به هم بزند و به این ترتیب دیگر امان الله خان را به سبزوار نمی آورند. (واحد، 1361: ص 229-228)

اولین مراسمی که به طور رسمی و دستوری ممنوع شد، رسم تعزیه و شبیه خوانی، قمه زنی و زنجیر زنی [از جمله زنجیرهای تیغ دار] بود. (آپتون،1359: ص 182) قمه زنی طی دستوری در سال 1308 ممنوع گشت. (کاتم، 1371: ص 222)

رضاشاه به دو دلیل این مراسم را قدغن اعلام کرد. یکی مخالفت برخی از این مراسم با اصول بهداشتی و دیگری به دلیل خرافه دانستن آنها.

رضاشاه به زیرکی از مسأله ای شروع کرده بود که اولًا، در آن مراسم به واقع اوهام و خرافاتی رسوخ کرده، مورد تأیید هیچ قوه عاقله ای نبود. ثانیاً، مراجع و روحانیون شیعه و به تبع آن اکثریت مردم چندان دلبستگی به اینگونه رسوم نداشتند و بعضًا مراجع، برخی از این امور را ناپسند می شمردند. در نتیجه رضاشاه با ممنوعیت چنین مراسمی در تقابل با مراجع، روحانیت و اکثریت مردم قرار نمی گرفت.

مرحله بعدی محدودیت و ممنوعیت، در دسته جات عزاداری اتفاق افتاد. رضاشاه ابتدا در این امر محدودیت هایی ایجاد کرد. تا سال 1314 ه.ش، دسته جات عزاداری ممنوع گردید و بقیه اقسام ممنوعیت نیز با سختگیری کامل مواجه شد. از این به بعد، تنها روضه در مساجد، تکایا، اماکن عمومی و خانه ها مجاز بود. بهانه رضاشاه در منع دسته جات این بود که اینها خرافات و اوهام است و از تمدّن و مظاهر تمدّن به دور است.

سر لشکر ضرغامی فرمانده ارتش از قول رضاشاه، در اسفند ماه سال 1314، فرمانی به این صورت صادر کرد:
"از روضه خوانی نبایستی ممانعت شود... ولی سینه زنی و دسته سازی های سابق که مخالف شئون عزاداری می باشد به کلّی ممنوع است." (وزارت اطلاعات، 1378: ص 316)

بعد از منع رسمی دسته جات نیز به امر ملوکانه به جایگزینی آن، دسته هایی در ماه محرم به راه انداختند تا نه تنها شکوه وخاطره دسته جات حسینی از اذهان پاک شود بلکه سوگواری حسینی را نیز به تمسخر گرفته، اثری از آن باقی نگذارند.

"از سال 1315 و شانزده در ماه محرم از طرف دولت از سران اصناف و بنگاهها اجبارًا خواسته می شد که کارناوال [کاروان شادی] به راه بیاندازند و سال 1319 روز کارناوال مصادف با دهه اول ماه محرم (عاشورا) بود و شب قتل کارناوال مفصلی در روز تولد رضاشاه به راه انداختند که در کامیونها عده ای عمله طرب و فواحش را جمع کرده بودند که در کامیونها به پایکوبی و رقص می پرداختند. این عمل در نظر مردم بسیار سوء اثر داشت."(مکی،1363: ج 1، ص 453)

پس از قدغن کردن دسته جات نوبت به آخرین هجمه به سنت های عزاداری حسینی رسید و آن منع جلسات روضه و روضه خوانی بود تا دیگر اثری از سوگواری سیدالشهدا که توانسته بود در فراز و نشیب قرن ها متمادی، فرهنگ حسینی را زنده نگه دارد، نماند. اما پیش از اجرای چنین سیاستی رضاخان اقدامات مقدماتی انجام داد تا از عظمت و شکوه معنوی محافل روضه بکاهد تا آسانتر ضربه نهایی خود را بر پیکره سنت عزاداری حسینی فرود آورد.

از جمله این اقدامات کلیسایی برگزار نمودن محافل روضه بود که به واقع به واسطه نفوذ فرهنگ غربی –مسیحی در اذهان حاکمان این دوره چنین سیاستی پیاده گشت. رضاشاه خیال می کرد که اگر همه چیز شکل غرب مسیحی را به خود بگیرد، کشور پله های ترقی را طی خواهد کرد و به دروازه های تمدن خواهد رسید؛ به همین علت او سعی کرد تا محافل روضه حسینی را مانند مجالس کلیسایی نماید. رضاشاه با این سیاست در پی آن بودکه مجالس روضه را از درون بپوساند و آن را منحرف سازد و یا می خواست از جاذبه های سنتی آن بکاهد.

به هر حال از سال 1314 که کشف حجاب زنان و جلسات مختلط زنان و مردان به طور رسمی انجام می پذیرد با بخشنامه های گوناگونی که به شهرهای مختلف صادر می گردد، دستور داده می شود در مجالس روضه به رسم کلیسا، از صندلی و نیمکت استفاده شود. در این جلسات زنان باید از حجاب و پوشش اسلامی استفاده نکنند و به صورت مختلط درکنار مردان بنشینند.

از وزارت داخله به حکومت گلپایگان دستور داده شده، "در مجالس روضه هم ممکن است صندلی و نیمکت گذاشت که مردم راحت بنشینند." (سازمان اسناد ملی، 1371: ص 253)

در تلگرافی از ایالت آذربایجان غربی آمده است:
" به تمام حکام دستور داده شد با کمک شهربانی ... مجالس روضه خوانی منعقد و صندلی و نیمکت برای جلوس خانم ها که بدون چادر حاضر می شوند بگذارند که لباس زن ها کثیف نشود و ضمنًا در مجالس روضه خوانی هم اصلاحاتی به عمل آمده باشد." (جعفری-اسماعیل زاده-فرشچی، 1371: ص 200)

در پی چنین سیاستی، زنان متدین و شیعی ایران که حاضر به کشف حجاب نبودند، در جلسات روضه مختلط شرکت نمی جستند تا از اختلاط با مردان و کشف حجاب در امان باشند. از جمله اسنادی که در این خصوص وجود دارد مربوط به زنان قایناتی است. در محرم سال 1315، زنان قایناتی که در سنوات قبل روی بام مجالس روضه خوانی مردانه می نشستند، دیگر به مجالس روضه حاضر نشدند. (سازمان اسناد ملی، 1371: ص 157)

با کلیسایی کردن محافل روضه و اجبار در اختلاط مردان و زنان در این جلسات، به واقع مجالس روضه از آن شکوه و سوز و گداز حرکت آفرین خالی شده، از ماهیت و هدف اصلیش که ائمه (علیهم السلام) مد نظر داشتند خارج می شد. اگر زنان هم به واسطه این اختلاط و الزام در کشف حجاب در این محافل حضور نمی یافتند، به این امر کمک می نمود.

پس از طی این مراحل، رضاشاه هدف اصلی و نهایی خویش را پیاده کرد و آن منع روضه و روضه خوانی و جلسات سوگواری و عزاداری سید الشهدا (علیه السلام) بود و بلاخره تا سال 1316، مراسم روضه خوانی نیز مانند دیگر مراسم عزاداری حسینی (علیه السلام) ممنوع شد و بهانه این ممنوعیت، دور کردن مردم ایران از اوهام و خرافات و آشنا کردنشان با تمدّن و مظاهر آن بود.

در یکی از بخشنامه هایی که در این سال صادر گشته چنین دستور داده شده:
"به طوری که استحضار کامل دارید، مسئله کشف حجاب و جلوگیری از روضه و تعزیه خوانی و خارج کردن موهومات از سر مردم و آشنا نمودن آنها به اجرای تمدن امروزه، سیاست اساسی دولت است و اندک تسامح در اجرای منویات دولت مسئولیت شدید تولید خواهد نمود. به سایرین قدغن فرمایید در بلوکات و قرای تابعه بزرگ و پاسگاههای تابعه، مأمورین با مراقبت کامل در اجرای امر اقدام و از روضه خوانی و تعزیه خوانی و موهومات قویا جلوگیری و در کشف حجاب و پیشرفت امر نهضت بانوان جدیت فوق العاده به عمل آورند."(همان: ص 128)
 

کارکرد فرهنگی عزاداری در دوره پهلوی اول

کارکرد فرهنگی مجالس و محافل عزاداری حسینی در دوره پهلوی اول را در دو حیطه می توان مورد مطالعه قرار داد. حیطه اول، تقابل این محافل شیعی با فرهنگ غربی و سیاست های فرهنگی برآمده از ذهن استعماراست. حیطه دوم نیز، تقابل فرهنگی جامعه شیعی ایران به خصوص نهاد روحانیت شیعی با اقدامات تبلیغی، فرهنگی و عملی حکومت رضاشاه در جهت تضعیف، هتک حرمت، محدودیت و ممنوعیت عزاداری حسینی را به نمایش می گذارد.
 
1-نقش مجالس عزاداری در مبارزه با غرب زدگی و سیاست های فرهنگی استعمار
استعمار انگلیس که رضاخان را بر سر کار آورده بود، برای چپاول ایران و حتی کشورهای اسلامی دیگر، تزریق فرهنگ غربی را در میان دولتمردان و عموم جامعه لازم می دانست و نسخه حکومت های مستبد غرب زده را برای این کشورها پیچیده بود. برای نیل به این هدف و استیلای این حکومت ها و نفوذ فرهنگ غربی و اعمال سیاست های فرهنگی استعمار، فرهنگ و اصول و ارزش های اسلامی و شیعی مانعی جدّی بود و باید از اذهان و قلوب مردم رخت برمی بست.

از عوامل بسیار مهم و کلیدی که از زمان قیام امام حسین (علیه السلام) در حفظ فرهنگ و ارزش های اسلامی و شیعی مؤثر بوده، فرهنگ عاشورایی است که به وسیله مجالس و محافل شورآفرین عزاداری در جوامع شیعی تزریق می گشت. از همین رو استعمارگران غربی و مستبدان غرب زده، برای نیل به آمال خویش و غارت منافع سرشار کشورهای اسلامی و شیعی ای مانند ایران، فرهنگ حسینی و محافل عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) را مورد هجمه قرار دادند.

از بهانه هایی که استعمار برای کوبیدن ارزش ها و شعائر اسلامی و شیعی و حسینی از آن بهره می گرفت، این بود که این عقاید ارزشی و الهی را مخالف تمدن و پیشرفت معرفی می کرد و این تفکر ناصحیح را به خورد دولتمردان وابسته به خود داده بود.

آیا به راستی شعائر مذهبی و عزاداری حسینی باعث عقب ماندگی و دور شدن از مسیر تمدن است و آیا مبارزات رضاشاه با مذهب و شعائر مذهبی، ایران را پیشرفته کرد؟
"رضاشاه مدعی بود که وقتی مردم لباس متحد الشکل بپوشند، کلاه پهلوی بر سرگذارند و نسبت به تقیدات دینی سست شوند، متمدن خواهند شد. بر این اساس ستیز با نمادهای سنتی و دینی، نظیر لباس و پوشاک سنتی و مراسم دینی امری ضروری می نمود. درک او از تمدن، سلوک و رفتار متجدد مآبانه بود نه اختراع و اکتشاف." (جعفری- اسماعیل زاده- فرشچی،1371: ص 21)

پهلوی اول به جای تکیه به ریشه حقیقی تمدن یعنی علم و اختراع و اکتشاف، تنها به انتقال برخی دستگاه ها و مشاغل صنعتی و انتقال برخی ظواهر و مظاهر تمدن غربی_مسیحی مانند لباس غربی، کشف حجاب و مبارزه با شعائر مذهبی، تکیه می کرد.

امام خمینی (ره) درباره این عقیده روشنفکران و غرب زدگان داخلی می نویسند:
" این ماجراجویان، عقب افتادن خودشان را از ملل دنیا و بازماندن از تمدن امروزه اروپا را به عقیده به دین و پیشوایان آن حساب می کنند و افسارگسیختگی و ترک مراسم دینی را، اسباب تعالی و تمدن می شمارند." (امام خمینی (ره)، بی تا: ص 5)

تأثیر غرب زدگی در محدودیت و ممنوعیت مجالس عزاداری حسینی را می توان، در تقلید از شکل مجالس دینی_مسیحی در غرب مشاهده کرد. دستور رضاشاه به گذاشتن صندلی و نیمکت در مجالس روضه، حضور مختلط زن و مرد در آن و کشف حجاب زنان در این مجالس به تبعیت از مراسم کلیسایی، در همین راستا بوده است.

از موارد دیگر که بسیار ریشه ای است، مخالفت رضاشاه با گریه و سوگواری در مجالس عزاداری است که از یک جهت آن را می توان در نبود فرهنگ گریه در مراسم دینی مسیحیان، حتی در به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (علیه السلام) (به زعم مسیحیان) و تأثیرپذیری شاه از این فرهنگ جستجو کرد. در این خصوص مخبرالسلطنه هدایت در یکی از خاطراتش از محرم سال 1308 می نویسد:
"روضه خوانی که در وزارت جنگ پهلوی در قزاقخانه می شد، از اول سلطنت در تکیه دولت می شود... پس از اتمام مجلس جلوی در تکیه قدری مکث می شد. روزی فرمودند: به سید الشهدا خیلی ارادت دارم، اما این اندازه گریه و زاری چه لزومی دارد؟ فروغی گفت: می شود کم کرد."(مخبرالسلطنه هدایت، 1344: ص 385)

در این میان نقش سیاستمداران و روشفکران غرب زده را در این مقطع تاریخی نباید فراموش کرد. نقش آنان را باید به عنوان نقشی تشویقی، تهییجی و تحریکی و از طرفی نقشی ایدئولوژیک برشمرد. در واقع سیاستمداران و روشنفکران غرب زده پهلوی، به سبب منافع سیاسی برای خود، شاه و اربابان غربیشان و یا به سبب استحاله فکری و عوامل روانشناختی، از طرفی رضاشاه را به این امر تشویق و ترغیب می کردند و از طرفی دیگر، برای مقابله با مذهب و شعائر مذهبی از جمله عزاداری، پایه های فکری و ایدئولوژیکی می ساختند.

آنان به بهانه اینکه این امور در جایگاه خرافات و اوهام قرارمی گیرد و مردم ایران را از تمدن و پیشرفت، که در جوامع غربی حکمفرماست دور می کند، برای رضاشاه مقابله با مجالس سوگواری را، عملی عالمانه جلوه می دادند و ذهن جوانان تحصیلکرده و سپس سایر جوانان و دیگر اقشار جامعه را برای پذیرش این سیاست، آماده می کردند. تیمور تاش به همراه داور، فروغی و نصرت الدوله فیروز، از عوامل مهمی بودند که رضاخان را در تهاجمات ضد مذهبی اش یاری می کردند. این عده نقش مهمی در روند دین زدائی از جامعه داشتند. (نیکوبرش، 1381: ص 99)

در میان این افراد، تیمورتاش از افراد بسیار غرب زده و ضد دین و مذهب بود. آیت الله بهلول در تشریح شخصیت او می گوید: "اسم اصلی او عبدالحسین بود، ولی می گفت بر پدرم لعنت که چنین اسمی گذارد. خلاصه از بی دینان بود. یک وقتی کسی رفته بود پیش او گفته بود که تو هموطن ما هستی، وزیر پهلوی هستی. یک گذرنامه کربلا برای من صادر کن. تیمور گفته بود که گذرنامه کربلا صادر کنم، بروی گل و سنگ را ماچ کنی! گذرنامه آمریکا و اروپا و فرانسه بخواه که بروی و بعد به ممکلت خود کمال بیاوری..!!" (واحد، 1361: ص 225-226)

از روشنفکران دیگری که در این دوره، در مقابل فرهنگ و شعائر حسینی قرارگرفته بودند، می توان به یحیی دولت آبادی و احمد کسروی اشاره کرد. این دو خود ابتدا در کسوت روحانیت بودند، اما به دلایل گوناگون، از لحاظ فکری تغییر کرده و استحاله شده بودند، به گونه ای که برضد اسلام و تشیع و روحانیون سخن سرائی می کردند.

دولت آبادی که از مشاوران و نزدیکان رضاشاه، در قبل و پس از سلطنت اوست، در کتابش ضمن اشاره به یکی از مجالس روضه خوانی که در مجلس شورای ملی در دوران ریاست وزرائی رضاخان برپا بوده آن را کاری "بی تناسب" برمی شمارد. (دولت آبادی، 1371: ج 4، ص 368)

این بیان، هم نشان از نگاه منتقدانه و استهزاآمیز دولت آبادی به مجالس روضه حسینی دارد و هم می تواند نشان از تفکر سکولاریستی در او باشد، که مذهب و سیاست و امور حکومتی را بی ارتباط با هم می داند.

کسروی که از نزدیکان تیمورتاش بود و تقابل او با دین اسلام و مذهب تشیع بسیار واضح و روشن است، در کتاب "شیعه گری" خود، به تشیع و شعائر شیعی و فرهنگ حسینی می تازد. در این کتاب که پس از دوران رضاشاه نگاشته شده، کسروی به برداشتن ممنوعیت از مجالس عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) اعتراض می کند و به صورتی اهانت آمیز می نویسد:
" شیعی با فهم و باور کسی بودی که اگر پدرش مرده، به حسین گرید.... روز دهم عاشورا دیوانگی بالا گرفتی... در بسیاری از شهرها روز عاشورا را نخل گردانیدی ... از این نادانی ها چندان بودی که اگر کسی بشمارد و داستان همه را بنویسد، یک کتاب بزرگی باشد. این نادانی ها در ایران رواج داشت تا رضاشاه پهلوی جلو گرفت، ولی چنانکه می دانیم، پس از رفتن او دولت به جلوگیری نمی کوشد و ملایان می کوشند که بار دیگر آن ها را رواج دهند و چنانکه می شنویم، دربسیاری از شهرها آغاز یافته و در محرم، همان نمایش ها به میان می آید." (کسروی، بی تا: ص 74)

برای روشن شدن تأثیر مجالس سوگواری حسینی در حفظ ارزش های دینی و مذهبی و تقابل این مجالس با فرهنگ غربی و سیاست های ضد اسلامی و ضد شیعی استعمار در ایران دوره رضاشاهی، به موارد متعددی می توان اشاره کرد. از مهمترین این شواهد، مقابله این محافل با سیاست کشف حجاب است.

مقابله با کشف حجاب

کشف حجاب در دوره پهلوی اول نشان از اوج غرب گرایی این حکومت و ضدیت پهلوی با ارزش های دینی و همچنین حاکی از اشتیاق استعمارگران در تزریق فرهنگشان در میان ممالک اسلامی برای تسلط سیاسی و سپس چپاول ثروت آن هاست.

رضاخان اولین جرقه این سیاست را در سال 1307 ه.ش زد و اولین مخالفت توسط یکی از وعاظ و روضه خوانان قم انجام گرفت. خانواده رضاشاه در نخستین روز فروردین 1307 ه.ش بدون حجاب و پوشش اسلامی به اتفاق جمعی از همراهان وارد صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) گشتند. این حرکت به منظور اجرای طرح بی حجابی زنان ایرانی انجام شد. با مشاهده چنین وضعی، "ابتدا یکی از منبری های قم به نام سید ناظم روضه خوان به منبر رفت و در صحن مطهر، زائران را علیه این هتک حرمت و جلوگیری از رفع بی حجابی توسط خانواده رضاشاه تحریک نمود. سپس زمانی که خبر این واقعه به شیخ محمدتقی بافقی رسید، فوراً خود را به حرم رساند و با تحکّم، خانواده شاه را ملزم به رعایت آداب اسلامی و حفظ حجاب نمود." (امینی، 1382: ص 163-162)

قبل از اعلام رسمی کشف حجاب در دی ماه 1314، دو مجلس در تهران و شیراز برگزار شد و در آن دختران و زنان بدون حجاب حضور یافتند. در شیراز این مسأله منجر به قیامی کوتاه مدت گشت. آیت الله سید عبدالله شیرازی که خود شاهد این ماجرا بوده، در خاطرات خویش شرح واقعه را اینگونه نقل می کند:
"در عصر روز پنج شنبه سال 1353[ه.ق]، مجلس جشنی در مدرسه شاهپور منعقد شد. در آخر مجلس یکباره بدون هیج [مقدمه ای] مزقانی زدند و بین سی تا چهل نفر زن ها و دخترهای بزرگ چادرها را انداختند و بنا کردند رقصیدن و ورزش کردن و ادا و اطوار درآوردن. این مطلب در شیراز جنجال آفرین شد. روز نهم یا هشتم محرم [اصل: عاشورا] که مسجد وکیل روضه برپا بود، سید حسام الدین فالی به منبر رفته و گفت: مردم این کاری که شد منکر بود. شما چرا نهی نکردید و اعلیحضرت راضی به این قضایا نیست و نبوده ..... اگر نمی توانستید نهی از منکر کنید، لااقل می توانستید مانند آن دو معمم (محمدعلی حکیم و میرزا صدرالدین محلاتی) از مجلس بیرون بروید .... در هر صورت به دنبال اطلاع یافتن مرکز از اجتماع چندین باره مردم شیراز در مسجد وکیل، دستور تعقیب سید حسام الدین فالی صادر گردید."(بصیرت منش، 1378: ص 418-419)

پس از اینکه کشف حجاب به صورت رسمی اعلام شد، برخی از وعاظ در شهرهای مختلف، در مجالس وعظ و روضه خوانی خویش، به انتقاد از آن پرداختند که در ذیل به مواردی از آن اشاره می کنیم:
"در فروردین 1315 فردی به نام ربّانی واعظ، به جرم اینکه در مجلس روضه خوانی اظهار داشته بود "باز بودن دست و صورت نسوان شرعاً عیب ندارد ولی نمایان بودن موی سر آن ها خلاف شرع است،" دستگیر و از بم به کرمان تبعید شد."(مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1388: ج 2، ص 93)

در گزارشی از شهربانی مشهد در بهمن 1314 ه.ش آمده است:
"حاجی سید علی اکبر احمدآبادی .... مجلس روضه تشکیل داده است و .... حاجی سید علی اکبر فوق و غلامرضا بخشایش، اجزاء آستانه و سید عبدالکریم مرتضوی روضه خوان، در مجلس روضه از عملیات دولت راجع به کشف حجاب تنقید و اظهارات مهیجی می نموده اند، لذا هر سه نفر جلب و توقیف [گشته اند]." (وزارت اطلاعات، 1378: ص 261)

طبق گزارشی که از روند پیشرفت کشف حجاب و به قول آنان تمدن و تجدد از گناباد خراسان ارسال گشته است، گزارش دهنده پس از آن که از شکست این سیاست در این منطقه خبر می دهد، علت آن را اینگونه بیان می دارد:
آنان مدرسه، تأتر، سینما و کافه و گردشگاه ندارند، "برعکس در ماه رمضان و محرم و صفر و مواقع دیگر که در مساجد روضه خوانی می نمایند، پای منبر آخوندهای ده رفته، همان اوهامات و خرافات و حرفهایی [را] که سال ها آن ها را عقب گذارده است شنیده و ملکه ذهن آن ها از طفولیت شده است که بی اندازه آن ها را از تمدن و تجدد دور نموده." (همان: ص 161)

در اصفهان و شهرهای مختلف آن نیز مخالفت هایی در مجالس روضه و منابر با موضوع کشف حجاب صورت پذیرفت. شیح حسینعلی راشد که از وعاظ معروف آن دوره است، در یکی ازمجالس روضه که در اصفهان داشت با بیانات زیرکانه به خلع لباس روحانیون و کشف حجاب بانوان انتقاد می کند. او در ذکر مصیبتش عنوان می کند: "سکینه خاتون (سلام الله علیها) بالای سر پدر خود آمده و گفته است پدرجان چشم باز کن و سر برهنه مرا تماشا کن" و به واقع کشف حجاب را کار یزید و یزیدمنصبان معرفی می کند و در ادامه صحبتش رو به زنان می گوید: "همهمه نکنید، چرا ایستاده اید؟ بنشینید، چادرها را به خود بپیچید..." به واسطه این سخنان، شهربانی اصفهان شیخ حسینعلی راشد را مدتی توقیف می نماید. (همان: ص 99-98)

در گزارشی از هریس آذربایجان شرقی نیز، پس از این که سیاست کشف حجاب را در آنجا شکست خورده معرفی نموده، علت آن اینگونه بیان می شود:
"5000 خانوار هریس دارای 18 نفر معمم بی سواد از قبیل روضه خوان و غیره می باشند که در نتیجه نفوذ این نوع اشخاص قدیم الافکار، موضع تجدد نسوان عملًا در هریس عملی نشده، حتی بعضی از خانواده های مأمورین دولتی هم که در ولایات دیگر لباس تجدد نسوان را استعمال می نموده اند، در هریس با حجاب رفت و آمد می کنند." (جعفری-اسماعیل زاده-فرشچی، 1371: ص 354)

این امر نشان می دهد که هر جا مجالس حسینی و مضامین عاشورایی نفوذ بیشتری داشته، سیاست های ضد دینی و غربگرایانه رضاشاه، پیشرفت کمتری می نموده است.

از مخالفت هایی که در مجالس عزاداری و با تکیه به فرهنگ حسینی نسبت به کشف حجاب صورت گرفت این بود که با وجود اینکه رضاشاه پس از اعلام کشف حجاب دستور داده بود که زنان بدون حجاب در مجالس روضه بروند، اما زنان شیعی ایران برای شکسته نشدن حرمت مجالس حسینی چنین کاری نکردند. این مسأله با توجه به اصرار رضاشاه بر فرامین و سیاست های مدنظر خویش، می توانست از عواملی باشد که رضاشاه را به محدودیت و ممنوعیت اینگونه مجالس کشاند.

یکی از نکات جالب و مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد، ترس حاکمان و دولتمردان شهرهای مختلف، از ایام محرم و دهه عاشورا برای پیشبرد فرامین رضاشاهی از جمله کشف حجاب است. در واقع، آنان به نوعی اعتراف می کنند که در ایامی که شور و شعور حسینی و عاشورایی بر فضای شهرها و قلب و ذهن مردم حاکم است، پیاده کردن دستوراتی که مخالف با آموزه های دینی و مذهبی است، ناممکن است.

در گزارشی که از زنجان به تهران مخابره شده، این نگرانی اینگونه منعکس شده است:
"دائماً مراقب موضوع نهضت بانوان هستم و تا حدی هم اجرا شده است ولی با استحضار کاملی که از روحیه علما و اهالی زنجان دارید، پیشرفت کامل آن مستلزم فشار است. متأسفانه، وسیله اجرا در زنجان منحصر به شهربانی یا عده نفرات خیلی کم است که حتی خود رئیس شهربانی حضوراَ از عادات اهالی در دهه عاشورا، خصوصاً که تصادف به موضوع رفع حجاب کرده، صریحاً اظهار نگرانی می کند. در این صورت، مقتضی است امر فرمایید یک عده از پاسبان های شهربانی تهران با یک عده بیست نفری سرباز با یک نفر صاحب منصب آزموده، موقتاً مأمور زنجان و طبق تعلیمات حکومت مراقب انتظامات باشند و بعد از دهه عاشورا مراجعت نمایند."(همان: ص 203)

سرانجام وزارت داخله به صراحت در بخشنامه ای، صحبت علیه کشف حجاب را در مجالس وعظ و روضه ممنوع کرد: "اگر کسی از وعاظ و غیره مخالفت یا اظهارات بر ضد کشف حجاب نمایند، فوراَ توسط شهربانی جلب و تنبیه شوند." (سازمان اسناد ملی،1371: ص 71)
 

مقابله با باستان گرایی

از جمله سیاست های فرهنگی که استعمار غرب و در این دوره استعمار انگلیس برای مقابله با تداوم فرهنگ اسلامی، شیعی و حسینی در جامعه ایران دنبال کرد و وابستگان فکری آنان مجریان آن بودند، رجوع به باستان گرایی به بهانه ناسیونالیسم و ملی گرایی بود. در این بازگشت به ظاهر ملی گرایانه، اسلام و مکتب تشیع و شعائر شیعی نادیده گرفته می شد تا غرب زدگی با پوسته ای بسیار زیبا، محقق گردد. این در حالی است که ناسیونالیسم حقیقی، کل تاریخ ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام را جزء هویت ایرانی دانسته و مکتب تشیع و شعائرشیعی و از جمله فرهنگ حسینی را از هویت ایرانی و ملی جدا نمی داند. جان فوران معتقد است، ناسیونالیسم رضاشاه با ناسیونالیسم پیشین ایرانی فرق داشته است، چون ناسیونالیسم را غیر دینی می دید نه اسلامی و آن را با واژگان غیر اسلامی بیان می داشت. (فوران، 1377: ص 339)

در این میان، مجالس عزاداری امام حسین (علیه السلام) که گسترش بخش فرهنگ حسینی و حافظ مذهب تشیع و مکتب اسلام است مانع جدّی در مقابل گریز فکری و فرهنگی از تشیع و اسلام به بهانه باستان گرایی و ملّی گرایی بود. تاریخ کمبریج در این خصوص می نویسد:
"مراسم مذهبی به خصوص مراسم عزاداری شهادت امام حسین (علیه السلام)، محدود یا ممنوع شد. این موضوع حتی در مورد قم و مشهد نیز مصداق داشت. به علاوه هدف از این اقدام رژیم پهلوی، ایجاد یک فرهنگ علی البدل تحت حمایت دولت بود که به کیش مدرنیسم و ملی گرایی قومی استوار باشد و سیطره فرهنگی اسلام در ایران را به تدریج بفرساید و از بین ببرد." (کمبریج، 1371: ص 283)

مراسم و فرهنگ عزاداری حسینی و ایام محرم از عواملی بود که به واسطه شور و عاطفه ای که در آن نهفته و در اعماق روح و جان ایرانیان نفوذ یافته بود، نمی گذاشت پهلوی به بهانه ناسیونالیسم، باستان گرایی را در جامعه و در میان مردم جا انداخته و مکتب تشیع و فرهنگ شیعی را در حاشیه ببرد. به عنوان مثال، در جریان حذف ماه های عربی و جایگزینی ماه های فارسی که برای حذف آثار اسلامی و شیعی صورت می گرفت، ماههای محرم و رمضان، یکی به مناسبت عزای حسینی و دیگری به مناسبت روزه گرفتن، از به حاشیه رفتن ماههای اسلامی و آثار نهفته در آن جلوگیری می کرد. (دولت آبادی، 1371: ج 4، ص 398)

مقابله با بهایی گری و فرقه سازی

یکی دیگر از سیاست های فرهنگی غرب و استعمار، فرقه سازی در جهت اختلاف افکنی در میان جامعه شیعی ایران و انحراف و تضعیف فکری و عقیدتی شیعیان بود تا از فکر و فرهنگ اصیل شیعی جدا گردیده و عقاید التقاطی در میان آنان رسوخ نماید. در دوره رضاشاه، انگلیس سعی نمود با حمایت و ترویج بهاییت و بهائیان، به اسلام و تشیع و عقاید و ارزش های اسلامی و شیعی ضربه وارد نماید. در این میان روحانیون و علمای روشن بین و دلسوز از محافل تحرک بخش روضه و سوگواری حسینی استفاده نموده و با تکیه به فرهنگ حسینی و عاشورایی در مقابل این فرقه ساختگی ایستادند که البته به مذاق دولت غرب زده پهلوی خوش نمی آمد.

طبق گزارشی که در سال 1313 ه.ش از سیرجان مخابره شده به یکی از این مجالس اشاره شده است. در این مجلس که در ماه صفر برپاگشته است، سلطان الواعظین از وعاظ معروف آن دوره، بالای منبر علیه بهاییت روشنگری می نماید. به این سبب او را توقیف و به کرمان می فرستند. طرفداران وی در سیرجان جلساتی به عنوان عزاداری تشکیل داده و دکان ها را تعطیل می کنند. در نهایت با فشار حکومت، وضع به صورت عادی برمی گردد. (وزارت اطلاعات، 1378: ص 69-72)
 
2- تقابل فرهنگی روحانیت و مردم با حکومت پهلوی در قالب سنّت عزاداری

مهمترین هجمه فکری و فرهنگی که حکومت پهلوی نسبت به فرهنگ حسینی و سنت سوگواری عاشورایی در دستور کار خود قرار داد، این بود که محافل عزاداری و مراسم سوگواری را آمیخته به اوهام و خرافات و اکاذیب معرفی نموده وآن ها را سد بزرگی در راه پیشرفت فرهنگی، اجتماعی و تمدنی ایران قلمداد می کرد.

همانگونه که قبلًا متذکر شدیم، مجالس عزاداری و فرهنگ حسینی ضامن پایداری اسلام و فرهنگ اسلامی است و چنین مکتب متعالی هیچگاه با رشد و بالندگی تمدنی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای اسلامی و مردم مسلمان مخالف نیست و در تعبیری بهتر، این رشد و بالندگی تنها در سایه سار اسلام است که به طور حقیقی و متعالی و به دور از هر آسیبی تحقق می پذیرد.

اما اگر منظور از تمدن، غرب زده کردن کشورهای اسلامی و در نهایت چپاول ثروت این کشورها توسط استعمارگران غربی است، به طور حتم مکتب متعالی اسلام و مکتب عاشورایی با چنین نگرشی به مقابله برمی خیزد. به واقع، این مسأله علت حقیقی محدودیت ومنع عزاداری ها نبود و آن را بهانه ای بیش نباید قلمداد کرد.

این هجمه، موجب شد که مردم و روحانیون و مراجع شیعی، خود را در صفی جدا از پهلوی قرار داده و در مبارزه ای عملی و فرهنگی، ماهیت ضدمکتبی و غرب زده حکومت را آشکار نمایند.

رضاشاه با دو دستاویز، به تدریج تمامی انواع عزاداری را منع کرد. اولین دستاویز این بود که او برخی از سنّت های عزاداری را به کل خرافه و اوهام دانست. آداب و سنّت هایی که به عنوان مبارزه با خرافات منع شد، عبارت بودند از: قمه، زنجیر زدن، تعزیه و شبیه خوانی. (صفایی، 1341: ص 111)

بعضی از مواردی که تحت عنوان خرافات مطرح شد، هرگز مورد تأیید اسلام نبوده است و بسیاری ازعلما و روحانیون با آن موافق نبودند، از جمله تیغ زنی که آیت الله حائری هم با آن مخالف بود. (روزنامه اطلاعات، 1329: ص 28) آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ عالم تشیع نیز زنجیرهای تیغ دار و قمه را تحریم کرده بود. (محدثی، 1374: ص 198)

اینکه در برخی مراسم سوگواری سید الشهدا (علیه السلام) خرافات زوائدی ناپسند وارد شده، جای هیچ شک و تردیدی ندارد، اما راه مقابله با این خرافات و حشو و زوائد، زدودن آنها و اصلاح مراسم عزاداری است و نه منع اصل عزاداری. قهرمان میرزا عین السلطنه در این زمینه می نویسد:
"من نمی گویم آن دستجات، آن قمه زدن ها خوب بود؛ اما روضه در مسجد یا خانه یا نماز جماعت چرا بد بود و متروک شد. به پادشاهی که رسید، تیمورتاش، داور و جمعی دیگر از لامذهب ها، چاپلوس ها دورش جمع شدند، خودش هم مایل بود و آبادی و تمدن را روی اصول بی دینی تصور کرد، اوضاع دگرگون شد." (قهرمان میرزا عین السلطنه، 1374: ج 10، ص 966)

اما در این میان یک مسأله را نباید فراموش کرد و آن اینکه،"گاهی نیز مخالفت های خشکه مقدسان ساده دل، موجب می شد که رضاشاه واقعًا معتقد شود که مذهب مانع ترقی ایران است و جز خرافه پروری .... هنری ندارد.

فی المثل، وقتی دستور می داد روزهای سوگواری قمه نزنند، قفل بندی را دور اندازند .... ناگهان با مقاومت و هیاهوی گرهی از مردم مؤمن و بی اطلاع و در همان حال زود باور و ساده دل روبرو می شد و تصور می کرد اینگونه اعمال به اساس و بنیاد و فلسفه وجودی مذهب بستگی دارد و ناگریز برای ریشه کن ساختن این سلسه از تظاهرات قرون وسطائی و احیاناً وحشیانه، باید مذهب را از ریشه و اساس برافکند ...غافل از اینکه رهبران بزرگ مذهب .... خود با تظاهراتی از این دست، که اگر چه نه حرام، دست کم از اعمال مکروه و ناپسند به حساب می آید، موافقتی ندارند ولی به جلوگیری از آن ها، از بیم غوغای مردم فریبان، فرمان نمی دهند چراکه به مصلحت نمی بینند." (قاضی، 1372: ص 28 – 27)

دیگر دستاویز رضاشاه، برای خرافه دانستن مجالس حسینی این بود که فلسفه عزاداری ها و به ویژه قیام حسینی (علیه السلام) برای مردم روشن نیست و واعظان در منابر، برخی اخبار و روایات ناصحیح را نشر می دهند. در همین خصوص در محرم سال 1310، پس شرکت در روضه ساده ای که در تکیه دولت برگزار شد، گفته بود:
"همین روضه ساده را هم اصلاحاتی بفرمایند که عوض گریه و زاری به عوام حالی کنند که فداکاریهای امام حسین (علیه السلام) برای این است که غیرت، رشادت، وطن پرستی، تسلیم به ظلم نشدن، استقامت و غیره را به شما یاد دهند. اگر شما عقیده به امام دارید باید این کارها که برای عزت بیرق اسلام شده است یاد بگیرید." (سردار اسعد بختیاری، 1372: ص 241، 242)

البته این درست است که برخی تفکرات خرافی در ذهن مردم نسبت به قیام حسینی و اهداف این قیام رسوخ کرده بود و یا تمام مردم به تمامه ماهیت قیام حسینی را درک نکرده اند و همچنین درست است که برخی واعظان، در حادثه قیام حسینی و ماهیت و اهداف آن خرافاتی را دانسته یا ندانسته وارد نموده اند؛ چنانچه مجله همایون قم که از نشریات آن دوران است، در یکی از شماره های خویش به انتقاد از دروغها و خرافاتی که در برخی منابر بر زبان می آید، اشاره کرده و می نویسد:
"در نتیجه این بدرفتاری ها به قدری منبر و روضه خوانی موهون شده که اهل فضل و کمال را عار می آید از اینکه خود را به عنوان منبری معرفی کنند و لذا چنانکه می بینید علما از چنین شغل شریفی که تنها وظیفه همانهاست کناره گیریکرده اند." (حکمی زاده، 1314: ص 29)

هرچند ممکن است در این بیان، نسبت به برخی منابر و برخی وعاظ دانشمند، بی انصاف شده باشد، امّا اصل وجود منابر خرافه آمیز از آن مد نظر است. با این وجود راه مقابله با این خرافات حذف آنها و اصلاح عزاداری حسینی است نه منع کامل سوگواری.

اگر با نگاه صحیح و عمیق به این مسأله نگریسته شود مشخص می گردد که این برچسب زنی ها، بهانه ای بیش نبوده است. اصل مجالس عزاداری حسینی با تمام حواشی و زوائد خرافی، به خودی خود، فرهنگ مبارزه با ظلم و سلطه، آزادگی و حریت و دلبستگی به اسلام و احکام اسلامی را در ذهن عامی ترین فرد شیعی منعکس می نماید و این فرهنگ برای حکومت استبدادی و غرب زده و برای استعمار خطرساز است. به علاوه اینکه، واعظان فهیم و دانشمندی بودند که بسیار عالمانه، قیام حسینی را تشریح می کردند و محافل و مجالس فراوانی بود که در آن اثری از خرافات دیده نمی شد و در همین مجالس، نسبت به سیاست های ضد دینی رضاشاه انتقاد و اعتراض می شد.

نیکوبرش در کتاب خویش در این باره می نویسد:
"علت مخالفت رضاخان با برگزاری چنین مراسمی این بهانه بود که علت قیام امام حسین را مردم نمی دانند و وعاظ روایات را به طور ناصحیح و خرافی به ذهن مردم می دهند. در حالی که سنت عزاداری امام حسین (علیه السلام)، در حقیقت زنده نگه داشتن قیام اباعبدالله الحسین بود که تصویر جبهه حق و باطل، جبهه ظلم و ستم و ایمان را در مقابل یکدیگر به تصویر می کشد که این موقعیت بسیار مناسبی جهت روحانیون بود که مسائل انتقادی و مخالفت خود را نسبت به حکومت در قالب قیام امام حسین (علیه السلام) و روضه خوانی و بیان فلسفه قیام و شهادت امام حسین (علیه السلام)، بیان کنند. همین کانال و انجام این مراسم با این محتوا، یک جرقه قابل انفجار بود که می توانست برای حکومت خطرناک باشد." (نیکوبرش، 1381: ص 115)

برهمین اساس بلاخره رضاشاه تا سال 1316 به بهانه خارج کردن خرافات از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن امروزی، عزاداری و سوگواری برای ائمه (علیهم السلام) به خصوص سوگواری سید الشهدا (علیه السلام) رابه کل ممنوع کرد. جالب توجه این که مدرّس در استنباط خود از تغییر رژیم، برای احمد شاه چنین وضعی را پیش بینی کرده و گفته بود:"درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد."(بصیرت منش، 1378: ص 205)

برای خنثی کردن این تبلیغات منفی و ربودن این توجیهات و بهانه سازی ها از دست حکومت پهلوی و روشنفکران غرب زده و آشکار کردن حقیقت قیام حسینی و اهداف عالی آن، روحانیون روشن بینی در این دوره دست به مبارزه فرهنگی زدند و مقالاتی در نشریه های مختلف در این موضوعات نگاشتند. این مبارزات فرهنگی، هدف حقیقی رژیم پهلوی از مقابله با سنت سوگواری حسینی را آشکار کرده و ماهیت ضد دینی و ضد عاشورایی آن را در مقابل دیدگان ایرانیان قرار می داد. از دیگر آثار این تقابل فرهنگی این بود که حقیقت قیام حسینی و علل عالمانه فرهنگ عزاداری عاشورایی بیش از پیش برای جامعه شیعی مشخص می گشت و این مسأله در رشد حقیقی فرهنگی جامعه ایرانی مؤثر بود.

محتوای این مقالات را در دو بخش می توان تقسیم نمود:
* مقالاتی که در آن به تبیین اهداف اصلی و حقیقی سنت عزاداری حسینی پرداخته و در آن بهانه های حکوت در منع و محدودیت عزاداری را به نقد کشیده و پشت پرده این بهانه سازی ها را آشکار می کند.

* مقالاتی که در آن به نقد و پیرایش خرافات و کج فهمی هایی که نسبت به قیام حسینی و مراسم و سنن عزاداری وجود داشت، می پرداخت.


تشریح اهداف حقیقی و متعالی سنت عزاداری

همانگونه که قبلًا بیان گشت، رژیم پهلوی برای توجیه محدودیت و ممنوعیت در سنت عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) و به طور خاص سیدالشهدا (علیه السلام)، اینگونه مراسم و مجالس را سد راه پیشرفت فرهنگی و اجتماعی و متمدن شدن ایران و جامعه ایرانی و کاری عبث معرفی می نمود.

در تقابل با این سیاست، برخی روحانیون با نگاشتن مقالات متعدد در مجلات دینی، به تشریح اهداف حقیقی و متعالی قیام حسینی و آثار مراسم سوگواری پرداختند تا ثابت نمایند که فرهنگ حسینی نه تنها موجب رخوت و عقب ماندگی جامعه ایران نیست، بلکه پیشرفت حقیقی و رشد صحیح فرهنگی و سرافرازی مسلمانان در گرو همین فرهنگ و همین مجالس سوگواری است. این عالمان روشن بین، در مقالات خود آشکار نمودند که فرهنگی که از مجالس سوگواری و بازگویی هر ساله قیام حسینی بیرون می آید، مخالف فرهنگ غربی و سیاست ها و عملکردهای غرب زده و غیردینی حکومت پهلوی و مخالف با ظواهر ناسالم یا بی فایده تمدن غربی است و نه مخالف پیشرفت حقیقی فرهنگی و اخلاقی و تمدنی و همین مسأله موجب رنجش حکومت وابسته و مستبد رضا شاهی، روشنفکران غرب زده و استعمار می گشت.

از جمله اثرات بزرگی که بر مجالس عزاداری حقیقی مترتّب است و در مقالات گوناگونی به آن اشاره شده، نقش این مجالس و این سنت در حفظ اسلام و فرهنگ اسلامی است. این اثر، مسأله ای نیست که از آن بتوان چشم پوشید و حتی حکومت نیز نمی توانست این اثر را ناچیز و بی فایده بشمارد. این اعتقاد، چه ظاهری و چه حقیقی، در فضای آن دوره هنوز حکمفرما بود که دین اسلام و احکام اسلامی است که سعادت دنیوی و اخروی مسلمانان را رقم می زند و هرچه باعث پایداری این دین و احکام آن شود، باید قابل توجه و اعتنا باشد.

آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی که از علمای مبارز آن دوره بوده است، در مجله تذکرات دیانتی که برگرفته از درس های عصر جمعه ایشان در تبریز بوده، به این مسأله اینگونه اشاره می نماید:
"خدمات حسینی سبب بقاء این دین مقدس و کتاب الهی و احکام و احادیث نبوی گردید و فداکاریهای آن وجود عالی، مردم را مطلع نمود که بنی امیه مسلمان نیستند و قلوبشان پر از عداوت خاندان نبوت می باشد... فعلی هذا حقشناسی حضرت حسین (علیه السلام) برهمه اسلامیان لازم و هرچه از احکام شرعیه و امتثال اوامر الهی انتفاع می برند و از قرآن مجید استفاضه می نمایند، از برکت مجاهدت غیورانه آن قربان شریعت و طریقت است که نگذاشت آثار نبویه به واسطه مواد مضره امویه محو شود؛ و اقل مرتبه حقشناسی آن است که در روزهای مظلومیت و ایام مصائب جگرسوز آن مظلوم مطلق، اظهار حزن نموده و با شیعیان آل محمد و کلیه اهل اسلام دست به دست داده، مراسم تعزیه داری را به جا بیاورند و ابدًا به حرف های مغرضانه ارباب ریاست و جاه طلبان (که می خواهند به واسطه القاء خلاف و نفاق مابین مسلمین پنج روزه استفاده ها کنند) گوش نداده و نسبت به سوگواری آن روح مصطفی، اظهار برودت ننمایند."(آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی،1347 ق: ص 4-5)

آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی این مسایل را در آستانه شروع محدودیت ها و ممنوعیت های رژیم علیه سنت ها و مراسم عزاداری بیان نموده است. به واقع، او به مقابله با تبلیغات منفی و مسمومی پرداخته که رضاشاه از ابتدای سلطنتش به کمک اطرافیان و روشنفکران غرب زده آن دوره، در فضای جامعه پراکنده می کرده، تا مردم شیعه ایران را نسبت به سنت عزاداری بی توجه و بی اعتنا و دلسرد نموده و زمینه های مقابله با این سنت بزرگ که حافظ اسلام و فرهنگ اسلامی و شیعی است، فراهم گردد.

یکی دیگر از علمای تبریز که در این زمان وارد عرصه مبارزه فرهنگی می گردد تا عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) و فرهنگ حسینی را از هجمه های تبلیغات غرب زدگان حفظ کند، آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی است. ایشان در تبریز مجله "الدین و الحیوه" را به چاپ رسانده و در زمینه قیام حسینی و ماهیت و اثرات این قیام و آثار مجالس و مراسم عزاداری، مقالات متعددی می نگارد. در یکی از این مقالات که با عنوان "اثرات الظلم" نگاشته، در تشریح تأثیر قیام امام حسین (علیه السلام) در حفظ اسلام، اینگونه آورده است:
هیچکس" مانند حسین بن علی (علیه السلام) مبالغه و پافشاری در فداکاری ننموده، سهل است تاریخ بشر او را فراموش نمی تواند.... [طرفداران یزید به امام حسین (علیه السلام)] گفتند باید سلطنت یزید را که علنًا به هدم اساس دین قیام نموده بود، متابعت و تصدیق نمایی. حسین، شهامت و حریت را که شنیدن این حرف بدتر از مرگ بود و دفاع از دین را دفاع از تنزه ذات متعال پروردگار می دانست."(آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی، 1349 ق: ص 149)

آیت الله مقدس تبریزی در ادامه به موضوعی اشاره می نمایند که از طرفی نشان از سختگیری حکومت پهلوی نسبت به نگارش مطالبی است که به گونه ای به سنت عزاداری حسینی دلالت می کند و از طرفی حاکی از این است که در این دوره، مجلات را به سمت و سویی که خود می خواسته اند سوق می دادند و سعی می کردند آن ها را از مطالبی که به ترویج فرهنگ اسلامی و شیعی و حسینی کمک می نماید، خالی نگه دارند. ایشان در ادامه می نویسد:
"پس معلوم است که آن مظلوم [امام حسین (علیه السلام)]، غرض مهمی منظور داشت و من می خواهم او را توضیح و مدلل بدارم نه اینکه تاریخ کربلا و یا دفتر مصیبت بنویسم تا بگویند که این خارج از وظیفه مجله نویسی است. اولًا، عمده وظیفه مجله نویس، شرح احوال رجال تاریخیست و کدام شخص تاریخی از حسین بن علی (علیه السلام) مقدمست و ثانیا، سیاسات و پاره اطلاعات که خارج از وظیفه من است، فکاهیات و ادبیات و غزلیات برای کسانی مناسب است که سایر ضروریات را فراهم نموده باشد. تنقلات و آرایش سفره کسی را سزاست که نان و خورش لازمی داشته باشد. عمده حاجت ما به اصلاح عقیده و اخلاق است."(همان: ص 153-154)

جایگاه مجالس و مراسم عزاداری حسینی در حفظ اسلام و فرهنگ اسلامی، از علل مبارزات حکومت دست نشانده و غرب زده رضاشاهی با اینگونه محافل و محدودیت و ممنوعیت در سنت سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) بود. اگر فرهنگ اسلامی به خوبی بر جامعه حکمفرما می گشت، دیگر جایی برای فرهنگ غربی و سلطه استعمار و استبداد نمی ماند. از این رو، برخی روحانیون روشن بین این دوره تاریخی، در مبارزات فرهنگی خویش، ارتباط تنگاتنگ حفظ فرهنگ اسلامی و عزاداری حسینی را به خوبی تشریح و آشکار می کردند.

از آثار دیگری که بر بازخوانی قیام حسینی به وسیله مجالس عزاداری در طول تاریخ مترتب بوده، مبارزه با ظلم و ظالمان و ترویج روحیه ایثار، فداکاری و مجاهدت است. این در حالی است که رضاشاه و اطرافیان او و روشنفکران غرب زده این دوره، مراسم و سنت عزاداری حسینی را بی فایده و بی اثر می خواندند. علمای شیعی در مبارزات فرهنگی خویش، با نگاشتن مقالات متعددی در تأثیر عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) و بازخوانی قیام و مصائب حسینی در ظلم ستیزی و ترویج فرهنگ جهاد، ایثار و فداکاری، به مقابله با اینگونه هجمه های فکری پرداختند. این مقالات از وجهی دیگر، حکومت پهلوی و تخریب کنندگان عزاداری و فرهنگ حسینی را در صف یزیدیان و ظالمان قرار داده، مبارزه ای شدیدتر را با رژیم رقم می زد.

از جمله مقالات در این زمینه در مجله "الدین و الحیوه" به چاپ رسید و به تشریح بازتاب قیام حسینی در سرنگونی حکومت های ظالم و اعتلای اسلام در طول تاریخ پرداخت. آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی می نویسد:

"تأثیرات ظلم در فطرت بشری قابل تخلف نیست. این شد که از هر طرف متوجه خیانت و ظالمیت یزید و ملتفت حقانیت و مظلومیت حسین (علیه السلام) گشته و طبعًا طرفداری مقصدش در قلوب جاگیر گردیده، نوعًا در صدد انتقام و هدم بنیان یزید و یزیدیان برآمده و کمی نگذشت که اهالی مدینه قیام و هر که از بنی امیه آنجا بود گرفتار و محبوس داشته، خلع یزید را آشکارا اعلان نمودند."(همان: ص 211)

سپس نویسنده به برخی قیام های شیعی که با الگوگیری از قیام امام حسین (علیه السلام) شکل گرفته پرداخته و در ادامه اینگونه می نگارد:
"تمام جدیت بنی عباس آن بود که از آل علی (علیه السلام) اسمی برده نشود، بالخصوص آثار حسینیه به کلی فراموش گردد. باز آثار حسینیه هر روز رونقی گرفته و مذهب شیعه شیوع یافته تا آنکه صاحب دولت مستقله گردیدند.... مقصود اینکه، علت منحصره و یگانه سبب بقا و ثبات دین اسلام، همان فداکاریهای امام مظلوم گردیده، گرچه در ظاهر صورت و یک چند روزه غلبه و حاکمیت بنی امیه و آل مروان را شد، ولی فاجعه کربلا چنان آبی به بنیان آنها بست که در اندک زمانی نام و نشانی از آنها نماند."(همان: ص 212)

آیت الله مقدس تبریزی کسانی که به هدم آثار و فرهنگ حسینی اقدام می نمایند را در ردیف بنی عباس و بنی امیه و ظالمان عالم قرار می دهد و ترویج فرهنگ حسینی را موجب نابودی حاکمان ظالم و سلطه گران بر جوامع اسلامی و اعتلای مسلمانان می خواند.

اینکه حکومت پهلوی از این آثار عظیم چشم پوشیده و به بهانه اینکه عزاداری حسینی موجب ذلّت و سستی جامعه شده و فایده ای بر آن مترتب نیست، به مقابله با این سنت شیعی می پردازد، در حقیقت به واسطه ترس از فرهنگ ظلم ستیزی و ذلت ناپذیری است که از محافل سوگواری حسینی بیرون می آید، زیرا این فرهنگ مانع استبداد و استعمار در سلطه سیاسی و فرهنگی و چپاول اقتصادی جوامع اسلامی و شیعی است.

یکی از تبلیغات مسمومی که غرب زدگان در آن دوره برای حاکم کردن فرهنگ غربی و ظواهر تمدن مدرن انجام می دادند، این بود که دین و مذهب و شعایر و احکام اسلامی و شیعی را مانع آزادی، عدالت، شرافت و رشد اجتماعی و اخلاقی و موجب جمود و جهالت و ذلت اجتماعی معرفی می نمودند و این مسأله را بهانه ای برای مقابله با اسلام و تشیع و احکام و شعایر اسلامی و شیعی از جمله مجالس و مراسم و سنت عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) و به طور خاص امام حسین (علیه السلام) قرار داده بودند.

در مقابل این تهاجم فکری و تبلیغاتی نیز، روحانیونی به مبارزه فرهنگی و پاسخ به این بهانه سازی ها پرداختند. مجله تذکرات دیانتی نوشت:
"پاره اشخاص آزادی می گویند، معنایش را نمی دانند و حریت می طلبند، حقیقت آن را نمی فهمند. آزادی طلبی آن بود که شهداء کربلا فهمیدند و به خطهای جلی با خونهای مقدس کلوی و اجساد خود در صفحه آن دشت بلا نوشتند که باید اسلام و اسلامیان از فشار و رقیت امویه مستخلص شوند و عقول و ارواح از استبداد جهلشان آزاد گشته، در کمال آزادی در تحصیل کمالات و ترقیات کوشیده، در راه تکامل، حرالفکر و ضمیرآزاد باشند .... قسم به حقایق مقدسه، در زمان ما پاره اشخاص اسم آزادی به خود بستند ولی خود آزادی را از فشار این آزادی خواهان باید به هزاران زحمت و وسایل مستخلص نمود. این اشخاص خشک مغز و خالی از حقیقت، بی دیانتی و لاقیدی و شهوت پرستی را .... آزادی خواهی و حریت طلبی پنداشتند."(آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی، 1347 ق: ص 9-11)

و در ادامه، نقش سنت سوگواری حسینی در رشد اخلاقی جامعه را اینگونه تشریح می نماید:
"گریه و حزن بر مصایب پرملال یگانه قربان دیانت .... بنفسه مانع کردار زشت و اخلاق رذیله و آمر به افعال شایسته و خصال حسنه می باشد. گریه کننده حقیقی از غل و غش و خیانت اجتناب می کند و راغب به امور خیریه و سعادت نوعیه بوده، سهل است که .... از امر به معروف و نهی از منکر مضایقه نکرده، طالب صلاح و ارشاد دیگران باشد، چه که خود حزن و گریه به او تذکر می دهد که .... حسین بن علی (علیه السلام) .... سر مبارکش را داد که اوامر الهی متروک نگردد و مال مردم و ایتام و ضعفاء به ناحق خوره نشود و اعراض و نوامیس محترمه و نفوس سالمه پایمال نباشد .... تعزیه داری حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بنفسه دارای بسی محسنات و جمیع فواید و نتایج مهمه و بزرگ است. هر خللی که هست از ماست."(همان)

علی اکبر حکمی زاده با اینکه خود از حامیان حکومت پهلوی است و کتاب اسرار هزار ساله او در مدح رژیم که امام خمینی (ره) با نگاشتن کتاب "کشف الاسرار" به نقد آن پرداخت گواه این مطلب است، در مقاله ای در مجله همایون قم، تأثیر بازگویی فضایل حسینی در مجالس روضه، بر رشد اخلاقی جامعه شیعی را اینگونه توصیف می کند:
"داستان شهادت و بلکه کلیه رفتار و کردار حسین (علیه السلام)، بهترین سرمشق اخلاقی برای هر کسی است، مخصوصًا به اینکه متعلق به یک نفر بزرگ دین است و لذا تأثیرات آن در روحیات و افکار بیشتر و عمیقتر خواهد بود. چنانکه گذشتگان نیز به همین نظر تاریخ بزرگان را برای ما ثبت نمودند و به یادگار گذاشتند؛ و به همین جهت دیگران هم برای بزرگان تاریخی خود، در مواقع مخصوص مجالس سوگواری یا شادمانی برپا نمایند تا نام آنان همیشه زنده و رفتارشان درس عبرت باشد."(حکمی زاده، 1314: ص 22)

به هر حال، در این مبارزه فرهنگی، دانشمندان دینی ثابت نمودند که بازگویی هرساله قیام و مصائب و فضایل حسینی در مجالس و مراسم عزاداری، آن هم به ملازمه حزن و اندوه و بار عاطفی عظیم این گونه محافل، نه تنها بی فایده و موجب عقب ماندگی فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و تمدنی و نیز موجب ترویج اوهام و جهالت و رخوت در جامعه نیست، بلکه با تکیه بر همین مراسم و محافل روضه و عزای حسینی و آموزه های مطرح شده در آن است که فرهنگ حقیقی ظلم ستیزی و ذلت ناپذیری، آزادی معنوی و اجتماعی، عدالت خواهی، اعتلای اخلاقی مبتنی بر فرهنگ اسلامی و شیعی و رشد و شکوفایی اسلام و فرهنگ اسلامی و پیشرفت حقیقی جوامع اسلامی تحقق یافته و ترویج می گردد. به واقع، با نگاهی عمیقتر باید گفت که همین ظلم ستیزی، ذلت ناپذیری، آزادی خواهی و فرهنگ و منش و اخلاق حسینی است که برای استبداد رضاشاهی و چپاولگری استعمارگران و فرهنگ و اخلاق و تمدن غربی خطرآفرین است و تمام بهانه سازی هایی که برای محدودیت و ممنوعیت عزاداری حسینی انجام می گرفت، به همین مسأله بازمی گشت.
 

مبارزه با اوهام و خرافات و برداشت های نادرست در مجالس عزاداری

از مسائلی که حکومت پهلوی برای محدودیت و ممنوعیت عزاداری حسینی از آن بهره می جست، وجود برخی اوهام و خرافات در بعضی مراسم و سنن و مجالس عزاداری و همچنین برداشت های نادرستی بود که از قیام و سوگواری حسینی در این محافل توسط برخی عوام و روحانیون نالایق مطرح می گشت. در تقابل با این بهانه سازی، مراجع و روحانیون بصیر آن دوره، در مبارزه ای فرهنگی، در حالی که به اصل عزاداری و اهمیت و فواید آن توجه وافر داشتند، به مقابله با این اکاذیب، اوهام و خرافات و برداشت های ناصحیح و نامعقول پرداختند تا ثابت نمایندکه راه درست، پیرایش و اصلاح مجالس و مراسم سوگواری و ارائه فهم صحیح از قیام و عزاداری حسینی است و نه منع و حذف کامل آن.

مراجع بزرگی مانند آیت الله حائری و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، قمه زنی و تیغ زنی را ناپسند دانسته و یا تحریم کردند. مهدی عبدخدایی فرزند آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی در خاطرات خویش ذکر می نماید که در تبریز، وقتی پدرم قمه زنی را تقبیح کرد، علی منصور استاندار وقت آذرباییجان، آن را بهانه ای برای مقابله با مجالس عزاداری قرار داد. آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی با او صحبت کرده و او را قانع نمود که قمه زنی ارتباطی با لزوم عزاداری واقعی برای شهدای کربلا ندارد. (عبدخدایی، 1379: ص 32)

در کنار این فتواها، برخی روحانیون دانشمند در مجلات دینی، مقالاتی در نقد اواهام و خرافات وارد شده در سنت عزاداری نگاشته و پیرایش محافل و مراسم عزاداری از اکاذیب و برداشت های نادرستی که نسبت به قیام و سوگواری حسینی وجود داشت را خواستار شدند که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی درباره آفات رسوخ کرده در مجالس عزاداری و ترویج صحیحتر مقصد حسینی اینگونه می نگارد:
"بعضی ها فقط به طمع اجر و ثواب اخروی قناعت به گریه و زاری نموده و اشخاصی این موضوع را وسیله معاش و یا دیگر اغراض شخصی خود قرار داده، مابقی اشخاص او را مانند امور تقلیدی، رسم و عادات ملی انگاشته، طبل و شیپور و هیاهو و مشعل و شبیه و لباس های مختلفی بر او پوشانیده و به اصل حقیقت پرده کشیده و با وصف این، چون حقیقت اثر قهری در نفوس و طبیعت دارد، خدمات و نیات حسینی تا قیامت فراموش شدنی نمی باشد .... و همه را به طرف مقصد خویش که حمایت دین و متابعت قانون الهی و تعظیم پروردگار است، جالب میابد. چیزی که لازم است بزرگان دین و زمامداران عالم اسلام در حفظ حقیقت و اصلاح صورت، بیشتر باید اهتمام و مراقبت نموده و وسایلی را فراهم آورند که سایر اشخاص و افراد هم حقیقتًا حسینی بوده، طرفدار مظلوم و مخالف و منافر ظالم و بالاجمال صدقًا مشایعت امام و حمایت و متابعت دین و احکام الهی نمایند." (آیت الله شیخ مقدس تبریزی، 1350 ق: ص 213)

درمجله تذکرات دیانتی، آیت الله غلامحسین تبریزی پس از بیان اثرات و فواید مراسم سوگواری و عزاداری حسینی، به بیان آفات این مراسم و نگاه ناقص یا نادرستی که برخی شیعیان نسبت به آن دارند، می پردازد. ایشان برخلاف بهانه گیران، راه درست را اصلاح این آفات و برداشت های نادرست می داند و نه هجمه به اصل عزاداری حسینی. آیت الله غلامحسین تبریزی بیان می دارند که:
"بدیهی است که تمامی عبادات شرعیه در جمیع ادیان حقه به اثرهای بزرگ و نتایج سترک حایز و منافع اجتماعی و روحی بر آن ها مترتب می باشد، ولی معدودی از جهّال عابدنما و اهالی دیانات، از اصل و روح آن ها غفلت ورزیده، به صورت ظاهری آن ها قناعت می نمایند و بلکه غالبًا آداب ظاهری آن ها را هم مرعی نمی دارند.

فلهذا فوایدی که باید از آن ها استفاده شود برای ایشان حاصل نمی گردد. لیکن این قضیه ابدًا صدمه به اساس نزده و اصل حقایق را لکّه دار نمی نماید .... همچنین تعزیه داری حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بنفسه دارای بسی محسنات و جامع فواید و نتایج خیلی مهمه و بزرگ است. هر خللی که هست از ماست، در آن ابدًا عیبی نیست. فلذا بالنسبه به آن امر مقدس به نظر حقارت نگریستن و به افعال ناشایست مردمی بی بصیرت به اساس این امر مهم توهین و تحقیر نمودن، دور از انصاف و خارج از وظیفه انسانیت است."(آیت الله غلامحسین تبریزی، 1347 ق: ص 10-11)

علی اکبر حکمی زاده نیز در مجله خویش پس از بیان آفات مجالس سوگواری و ضرورت اصلاح این مجالس به نکته در خور توجه ای اشاره می کند و می نویسد:
"من پیش از وقت به شما می گویم: خواهی نخواهی وضعیت منبر به این حال کنونی نخواهد ماند و اصلاحاتی در آن خواهد شد. پس خوبست پیش از آنکه فشاری آورده شود، شما خود فکری برای اصلاح بکنید. جراید امسال که هر یک در اطراف منبر مقالاتی نوشتند، بالاخره اصلاح آن را از وزارت معارف خواستار شدند؛ ولی من می گویم نباید انتظار داشته باشیم که همه جزییات زندگی ما را دولت با وضع قوانین و مخارج گزاف اصلاح کند."(حکمی زاده،1314: ص 28)

در واقع او به همه گوشزد می کند که تبلیغات منفی حکومت به بهانه وجود همین آفات شروع شده و اگر خود علما و مردم شیعی و دلسوز، به پیرایش مجالس روضه و عزاداری نپردازند، رژیم با این بهانه به اصل سنت عزاداری دستبرد خواهد زد.

در کنار اینگونه مبارزات فرهنگی، باید از فعالیت روحانیون و وعاظ فهیم و پرهیزکاری یاد کرد که در مجالس روضه خوانی و در منابر وعظ، مردم را نسبت به حقیقت قیام حسینی و فواید سنت سوگواری حسینی و آفات مختلف آن، آگاه می کردند.

در نهایت هیچکدام از اقدامات زورگویانه عملی و فرهنگی رضاشاه در ممنوعیت و ریشه کن کردن سنّت سوگواری حسینی و فرهنگ عاشورایی اثری نبخشید و با برچیده شدن حکومت پهلوی اول، به طور آشکار مشخص گردید که جان و فکر مردم شیعی ایران و فرهنگ جامعه ایرانی با فرهنگ حسینی آمیخته گردیده است و همین مسأله بستری برای تداوم و رشد اسلام و مکتب تشیع در این سرزمین بوده است.
 

سخن آخر

امام حسین (علیه السلام) برای حفظ اسلام و فرهنگ اسلامی و ارایه فرهنگ ظلم ستیزی، آزادگی، شرافت و کرامت به انسان ها در تمامی زمان ها و اعصار، جان خویش و اهل بیت و یاران وفادارش را در این مسیر ایثار نمود. این شاخصه های فرهنگ عاشورایی با دید حکیمانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم شیعه، در بستر عزاداری و سوگواری در قیام و مصائب حسینی با توجه به شور فطری، دینی و عاطفی قوی نهفته در آن، در قلب و فکر و جان شیعیان و آزادی خواهان در طول تاریخ پایدار ماند. از همین منظر سنّت سوگواری امام حسین (علیه السلام) و مجالس و مراسم عزاداری حسینی، کارکردهای مختلف فرهنگی برای شیعیان داشته است.

در این مقاله که به بررسی و تبیین عزاداری ایرانیان در یکی از دوره های حساس تاریخ معاصر ایران یعنی دوران پهلوی اول پرداخته شده، کارکردهای گوناگون فرهنگی که بر این سنّت بالنده شیعی مترتّب بوده، بررسی گردیده است که در یک جمع بندی می توان آن ها را چنین برشمرد:
2- مجالس و مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) به واسطه ماهیت ظلم ستیزی نهضت آن حضرت محل مناسبی برای تبیین اهداف امام حسین (علیه السلام) بوده است. به همین سبب در طول تاریخ، روحانیت شیعه از این مراسم برای مبارزه خود علیه سیاست های ستمگرانه و ضددینی حکام استفاده نمایند. در عصر رضاشاه نیز روحانیت، از محافل و مراسم سوگواری حسینی برای مخالفت خود با سیاست های ضد دینی و ظالمانه او سود می برد.

در این مبارزه از طرفی مردم و روحانیت شیعی با برگزاری مخفیانه و گه گاه علنی محافل سوگواری حسینی به نوعی در مقابل حکومت پهلوی می ایستادند و از طرفی دیگر برخی علمای روشن بین با اتکا به سنّت سوگواری حسینی و تشریح ماهیت و علل حقیقی قیام و عزاداری امام حسین (علیه السلام)، به مبارزه فرهنگی و برملا کردن چهره حقیقی ضد مذهبی رزیم پهلوی دست می زدند. این مبارزه فرهنگی از این منظر شکل گرفت که رضاشاه و حامیان غرب زده او به بهانه مبارزه با اوهام و خرافات و در جهت مدرنیزاسیون جامعه ایرانی به عزاداری حسینی هجمه بردند. در این میان علمای شیعی با نگارش مقالات و سخنرانی های متعدد در برخی مجلات و محافل، به تشریح هدف اصلی قیام حسینی می پرداختند. نهضتی که موجب بقای مکتب و اصول اسلامی و رشد حقیقی فکری، اخلاقی و فرهنگی جامعه شیعی و اسلامی و عاملی مهم در جهت مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی بود.

3-کارگزاران این مراسم، علت برگزاری محافل عزاداری را گسترش همین تفکر و فرهنگ ناب شیعی معرفی کردند و با انتقاد از برخی مراسم خرافی و برخی اقدامات و اعتقادات نادرست که در این محافل راه یافته، راه درست مقابله با آن ها را اصلاح و پیرایش مجالس عزاداری حسینی می دانستند و نه مبارزه و هجمه به اصل عزاداری. با این شیوه مبارزاتی، هدف حقیقی حکومت پهلوی که حمله به مکتب و اصول و اخلاق اسلامی بود، آشکار می گشت.

5- یکی از کارکردهای مهم سنّت عزاداری حسینی و محافل و مجالس سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) در این دره تاریخی تقابل و مبارزه با استعمار و فرهنگ غربی بود که در جنبه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بروز می یافت. استعمار انگلیس که در این دوره خود را در ایران بلا منازع می دید و حکومتی مستبد و وابسته به خویش روی کار آورده بود، برای چپاول وسیع اقتصادی و تداوم سلطه سیاسی خویش، بقای خود را در نفوذ فرهنگ غربی در پوشش تجدّد و تمدن و مدرنیسم می دید. سیاست کشف حجاب، ترویج باستان گرایی و ملّی گرایی ضداسلامی، فرقه سازی و تخریب عقاید اصیل اسلامی و شیعی، هجمه به روحانیت و دور کردن آنان از فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ... در همین راستا انجام می شد.

در این میان، محافل سوگواری امام حسین (علیه السلام) که با ترویج مکتب حسینی ضامن حفظ اسلام و مذهب تشیع بود، مانعی قوی برای اهداف رضاشاه محسوب می گشت زیرا چنین مکتب و مذهبی سلطه غیر مسلمانان بر مسلمانان و شیعیان و سیطره فرهنگ غربی بر فرهنگ اسلامی و شیعی و همچنین هجمه به اصول و فروع مذهب را نمی پذیرفت و به شدت در مقابل آن می ایستاد. انتقادات، مبارزات و قیام هایی که در محافل عزاداری حسینی و بر پایه آن در مقابل با کشف حجاب و بی بند و باری زنان، خلع لباس روحانیت و هجمه به منزلت اجتماعی آنان، ترویج بهاییت و گسترش فرهنگ ضد اسلامی، شکل می گرفت، گواهی بر این مسأله است.

به واقع به واسطه همین محافل و گسترش فرهنگ ناب حسینی و شیعی، اگر از تمام ظرفیت آن بهره گرفته می شد، استعمار نمی توانست با اشاعه عناصر ضد اسلامی فرهنگ غربی و سیاست های استعماری، راه را برای چپاول بیشتر منابع سرشار اقتصادی ایران هموار نماید.
 

پی‌نوشت‌ها:

- آپتون، جوزف ام (1359): نگرشی بر تاریخ ایران نوین، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نیلوفر.
- آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی (1349 ق): "مقاله اثرات الظلم"، تبریز، مجله الدین و الحیوه، شماره 5 و 6.
- آیت الله شیخ علی مقدس تبریزی (1350 ق): تبریز، مجله الدین و الحیوه، شماره 8.
- آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی (محرم 1347 ق): "مقاله حق شناسی نور دو جهان بر همه افراد بشر لازرم است"، تبریز، مجله تذکرات دیانتی، شماره 41.
- آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی (محرم 1346 ق): تبریز، مجله تذکرات دیانتی، شماره 19.
- اعظام قدسی، حسن (1379): خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، جلد 2، تهران، انتشارات کارنگ.
- امام خمینی (ره)(بی تا): کشف الاسرار، بدون محل چاپ.
- امینی، داوود (1382): چالشهای روحانیت و رژیم رضاشاه، تهران، نشر سپاس، چاپ اول.
- بختیاری، سرداز اسعد (1372): خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر.
- بصیرت منش، حمید (1378): علما و رژیم رضاشاه، تهران، نشر عروج، چاپ دوم.
- جعفری، مرتضی-اسماعیل زاده، صغری- فرشچی، معصومه (1371): واقعه کشف حجاب، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
- حکمی زاده (1314): "منبر و روضه خوانی"، قم، مجله همایون، سال اول، شماره 8.
- دولت آبادی، یحیی (1371): حیات یحیی، جلد 4، تهران، انتشارات عطار.
- روزنامه استوار قم، سال اول، شماره 36، فروردین 1315.
- روزنامه اطلاعات (1329): اطلاعات در یک ربع قرن، حوادث مهم یک ربع قرن در یک جلد کتاب، تهران، روزنامه اطلاعات.
- سازمان اسناد ملی ایران (1371): خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف حجاب، تهران، سازمان اسناد ملی ایران.
- صفایی، ابراهیم (1341): رضاشاه کبیر و تحولات فرهنگی ایران، بدون محل چاپ.
- عبدخدایی، محمد مهدی (1379): خاطرات محمد مهدی عبدخدایی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- عین السلطنه، قهرمان میرزا (1374): روزنامه خاطرات عین السلطنه، جلد 8 و 10، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر.
- فوران، جان (1377): مقاومت شکننده تاریخ تحولات ایران از صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه فرهنگی رسا.
- قاضی، نعمت الله (1372): علل سقوط رضاشاه، نشر آثار، چاپ اول.
- کاتم، ریچارد (1371): ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، گفتار.
- کسروی (بی تا): شیعی گری، بدون محل چاپ
- کمبریج (1371): سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو.
- محدثی، جواد (1374): فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (1378): تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، چاپ اول.
- مکی، حسین (1363): تاریخ بیست ساله ایران، ج 1 و 2، تهران، نشر ناشر.
- مؤسسه فرهنگی قدر ولایت (1388): حکایت کشف حجاب، ج 2، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ چهارم.
- نیکوبرش، فرزانه (1381): بررسی عملکرد سیاسی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، تهران، امیرکبیر.
- واحد، سینا (1361): قیام گوهرشاد، وزارت ارشاد اسلامی.
- هدایت، مخبرالسلطنه (1344): خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات کتابفروشی زوّار، چاپ دوم.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.