شهيد احمد پاسبان
عملکرد شهيد در مسئله ي امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن داراي اهميت بسياري است. با اينکه در آن زمان جنگ از اهميت زيادي برخوردار بوده است امّا شهيد پاسبان رسالت خود را در ارتباط با مبارزه با مفاسد اجتماعي نيز انجام مي داد. خصوصاً اينکه محل زندگاني ايشان، شهر زاهدان، به دليل مشترکاتي که با آن طرف مرز داشت، جزو مراکز اصلي پخش مباني فرهنگ غرب و بيگانه بود. ايشان که مي ديد شبکه هاي مخفي و آشکار با ترويج فساد و توزيع مواد مخدر و القاء افکار و انديشه هاي مسموم و انحرافي سعي در گسترش دنياگرايي، مدپرستي و مصرف گرايي دارند به مبارزه برخاست. ايشان مي دانست انقلاب اسلامي ارزان بدست نيامده، بلکه براي تحکيم و تثبيت آن خونهاي بسياري ريخته شده است او که در دشت هاي سوخته ي جنوب، سينه بر آفتاب داغ شلمچه و هورالعظيم و ... نهاده بود، وي که از قله هاي بلند غرب سوزش شبهاي تار و سرد را به همراه داشت، درک نمي نمود که اسلام استمداد مي طلبد، انقلاب ياري مي خواهد، پيامبران از آدم تا خاتم نظاره گرند، لذا زماني که از جبهه برمي گشت خود را رسول سنگرداران بي سنگر و سنگرنشينان عارف و پاکباز مي دانست. وي که از سربازان گمنام مدرسه ي عشق و گم شده هاي باتلاق ها، هورها، و رودخانه ها باخبر بود، نمي توانست نظاره گر باشد که دستاوردها و حاصل خون شهداي راه فضيلت به دست مارهاي زخم خورده ي جهان استکبار نابود گردند. ايشان ملاحظه مي کرد که دشمن غدار و روشنفکران و غرب گرايان خودباخته با نيرو و امکانات خود در جبهه ي فرهنگي متمرکز شده اند و با نوارهاي ويدئوئي جوانان را نشانه گرفته اند، و با انتشار و پخش انواع عکس ها و نوارها و کتاب هاي مبتذل سعي در ويران کردن خانه ي ايمان دارند و ملاحظه مي نمود که ارزش هايي که براي آنان زحمت کشيده مورد شبيخون فرهنگي قرار گرفته اند. لذا زمان بازگشت از جبهه بيکار نمي نشست و به عنوان امر به معروف و ناهي از منکر آستين بالا زده و وارد عمل مي شد. چرا که مانند مولايش اميرمؤمنان علي (عليه السلام) معتقد بود که «و ما اعمال البرکلها والجهاد في سبيل الله عندالامر بالمعروف و النهي عن المنکر اِلّا کنفثه في بحر لحي.»
ترجمه: «تمام کارهاي نيک حتي جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منکر همچون آب دهان در برابر درياي پهناور است. و با تکيه بر آيات و روايات از جمله: «ولتکن منکم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر اولئک هم المخلصون.»
ترجمه: «بايد جمعي در ميان شما دعوت به کار نيک و امر به معروف و نهي از منکر نمايند و آنها رستگارند.»
بر اين اساس زماني که شهيد در زاهدان حضور داشت در گشت هاي امر به معروف فعاليت مي نمود. يکي از دوستان شهيد مي گويد: «از زماني که از جبهه برمي گشتيم شهيد احمد از مسائل خلاف شرع و منکراتي که در داخل شهر وجود داشت، رنج مي برد و آن زمان ستاد منکرات و امر به معروف منسجمي وجود نداشت. ايشان عده اي از بچه هاي رزمنده را سازماندهي کرده و با کساني که خلافکار بودند و مزاحم مردم مي شدند، برخورد مي کرد. به طوريکه در بازار قدم مي زد با آن قامت بلندي که داشت و از دور مشخص بود، جواناني که احياناً به قصد ايجاد مزاحمت در بازار بودند و يا جمع مي شدند حساب کار خودشان را مي کردند و متفرق مي شدند. ايشان در برخورد با جوان هاي لاابالي و کساني که با حرکات و سکنات خود قلب بچه هاي رزمنده را جريحه دار مي ساختند، واقعاً با عصبانيت برخورد مي کرد و بارها ديده شده که با کساني که در انظار عمومي مسايل شرعي را رعايت نمي کنند برخورد مي کرد و امر به معروف و نهي از منکر مي نمود.»
يکي ديگر از دوستان شهيد پاسبان نقل مي کند: «بعد از عمليات والفجر هشت که تعدادي از بهترين رفقاي احمد شهيد شده بودند در احمد تحول عميقي به وقوع پيوسته بود. به طوريکه وقتي از جبهه برگشته بود، از اينکه مي ديد عده اي با از خودگذشتگي و جان فدايي براي حفظ نواميس و مرزهاي ايران اسلامي مي جنگند و عده اي بي خبر از آنچه در جبهه ها مي گذرد، مشغول روزمرگي و هرزگي و لهو و لعب مي باشند، بسيار رنج مي برد، لذا دائم مشغول امر به معروف و نهي از منکر بود. پس از بازگشت از جبهه دائماً با هم رفت و آمد داشتيم. يکي از روزها که در منزل شهيد پاسبان بودم. ايشان در اطاق ديگر لباسش را تعويض مي نمود و من سرزده وارد اطاق شدم و ملاحظه کردم که تمام بدنش کبود و سياه است و بر اثر ضربه هاي زنجير و چوب تنش به شدت مجروح شده و ورم کرده است. در بعضي از نقاط بدنش خون لخته شده بود و ايشان از اين جريان با کسي مطلبي نگفته بود. وقتي سؤال کردم: «چه شده؟ چرا بدنت اين طور است؟» جواب داد: «چيزي نشده با کسي حرف نزن. وقتي به خانه مي آمدم چند نفر از اراذل و اوباش سر راه من سبز شدند و با چوب و چماق و زنجير مرا کتک زدند.»
ملاحظه مي نمائيم شهيد پاسبان وقتي به زاهدان مي آمد، نيز آرام و قرار نداشت و خلق و خوي آزادمنشانه و مبارزه جويانه اش نمي گذاشت پا روي ارزشها و خون شهدا بگذارند. اگر خواسته باشيم تعريفي از مقاومت فرهنگي داشته باشيم مي توان عنوان کرد مقاومت فرهنگي عبارت از «پاسداري آگاهانه و منطقي» از فرهنگي خودي و برخورد «هوشيارانه و هوشمندانه با فرهنگ بيگانه». شهيد پاسبان که ارزش هاي اسلامي را مورد تهاجم مي ديد، مبارزه با اين امر را به عنوان يک معضل اجتماعي در دستور کار خود قرار داده بود و با شرکت در انجمن هاي اسلامي و برگزاري مجالس دعاي توسل و کميل و جلسات تلاوت قرآن کريم و برخورد هوشيارانه، با مفاسد اخلاقي در اجتماع خود به مبارزه برخاسته بود. ايشان مي دانست آنچه در کوچه و خيابان به عنوان مفاسد اخلاقي و تبليغات ضد ديني و ضد اسلامي و رواج بي بند و باري و غيره در حال ترويج است، حرکت مرموزانه و حساب شده اي است که توأم است با برنامه ريزي دقيق براي سست کردن باورها و دگرگوني ارزشها و انحراف انديشه ها، تغيير و تبديل آداب و سنن و نابودي اصول اخلاقي حاکم بر جامعه ي اسلامي، به معناي دقيق تر ايشان پي به آنچه ما امروزه تهاجم فرهنگي مي ناميم برده بوده و به مقاومت فرهنگي بر عليه آن اقدام کرده بود. او مي دانست پوچ و پوک و تهي کردن تفکر و ذهنيت و فرهنگ ملي و اسلامي با تحميل ترس و هراس توأم است. لذا در اين راه تنش مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد. او آگاه بود که ستون پنجم براي خالي کردن جبهه ها و جلوگيري از حضور جوانان در جبهه هاي جنگ و انحراف اذهان عمومي سعي در رواج بي بند و باري، فساد و فحشاء، پوچ گرايي، مصرف گرايي، لاابالي گري و سستي بنيان خانواده ها دارند و در اين راستا ترويج نوارهاي صوتي و ويدئويي و عکس هاي مستهجن و پاسور و ... را دامن مي زنند، لذا به مبارزه برخاسته بود و آمر به معروف و ناهي از منکر گرديده بود، چرا که مولاي وي امام متقيان حضرت علي (عليه السلام) فرموده بود: «امر به معروف و نهي از منکر راه انبياء و روش مصلحان و اصلاح گرايان است، اين فريضه سبب پايداري ساير فرائض و احکام الهي مي شود. امور اجتماعي، اقتصادي در سايه ي امنيت آن جريان مي يابد، ظالمين رانده مي شوند و کشور آباد مي گردد.»
لذا شهيد پاسبان تن خود را در معرض ضرب و شتم قرار داد تا مصداق کامل آمر به معروف و ناهي از منکر باشد. جان کلام اينکه شهيد پاسبان با شهادت خويش آخرين حرکت اجتماعي خودش را انجام داد. چرا که به قول شهيد مطهري: «شهيد منطق ويژه اي دارد، منطق شهيد منطق يک مصلح دل سوخته است براي اجتماع خودش و منطق يک عارف عاشق لقاي پروردگار خودش مي باشد. شهادت تزريق خون است بر پيکر اجتماع، اين شهدا هستند که به پيکر اجتماع و در رگهاي اجتماع، خاصه اجتماعاتي که دچار کم خوني هستند، خون جديد وارد مي کنند. خون شهيد هيچ وقت به هدر نمي رود. خون شهيد هر قطره اش تبديل به صدها و هزاران قطره بلکه به دريايي از خون مي گردد و در پيکر اجتماع وارد مي شود». و اينک شهيد پاسبان زنده است و خون او در رگ هاي جامعه جريان دارد. او به شهادت رسيد تا جامعه اي اسلامي و سالم بوجود آيد و پايدار بماند. (1)
پي نوشت :
1. درياتبار، صص 35-34.
منبع مقاله :مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (20) دعوت به خوبيها، نهي از زشتيها، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول