مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (2)

انقلاب اسلامي به طور کلي از جهات گوناگون مي تواند به عنوان يکي از مباني مشروعيت جمهوري اسلامي مطرح گردد. در مرتبه ي نخست اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب اسلامي مطرح گردد. در مرتبه ي نخست اسلام به عنوان
يکشنبه، 16 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (2)
 مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (2)

 

نويسندگان: رضا تابش، جعفر محسني دره بيدي




 

2- انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي به طور کلي از جهات گوناگون مي تواند به عنوان يکي از مباني مشروعيت جمهوري اسلامي مطرح گردد. در مرتبه ي نخست اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب اسلامي مطرح گردد. در مرتبه ي نخست اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب اسلامي اصلي ترين مبناي مشروعيت جمهوري اسلامي قلمداد مي گردد و در مرتبه ي دوم بايد اولاً به ويژگي ها و خصايص عام همه ي انقلاب ها و ثانياً به ويژگي هاي خاص انقلاب اسلامي توجه گردد. در خصوص ويژگي هاي خاص انقلاب اسلامي عواملي همچون نفي اقدامات و سياست هاي ضد اسلامي رژيم پهلوي، نفي کلي مشروعيت رژيم پهلوي و همچنين در بُعد ايجابي احياي ارزش هاي اسلامي و در نهايت تأسيس نظامِ مبتني بر اسلام در بحث مشروعيت نظام جمهوري اسلامي بايد لحاظ گردد.

اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب اسلامي

هر يک از انقلاب ها پيام آور يک ايدئولوژي هستند و يا بر اساس يک ايدئولوژي به پيروزي رسيده اند. به عنوان مثال انقلاب روسيه در اکتبر 1917 و يا انقلاب هاي انگلستان و فرانسه هر يک بر اساس ايدئولوژي خاصي که عبارت بود از کمونيسم و ليبراليسم رخ دادند. انقلاب اسلامي ايران نيز از اين قاعده مستثني نمي باشد. ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران به دليل برخورداري از دو بُعد مادي و معنوي نسبت به ايدئولوژي ساير انقلاب ها، که صرفاً داراي جنبه ي مادي هستند، از برتري و قدرت بيشتري برخوردار است. بنابراين، به منظور شناخت انقلاب اسلامي و تبيين اين بحث که اين انقلاب به چه صورت يکي از مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي قرار گرفته است مي بايست ماهيت و ايدئولوژي آن را که مکتب متعالي اسلام است، مورد توجه جدي قرار بدهيم.

الف) اسلام به عنوان کامل ترين مکتب انقلابي

انقلاب ايران انقلابي به تمام معنا واقعي است. در چند قرن معاصر غير از انقلاب کبير فرانسه و انقلاب اکتبر روسيه انقلاب ديگري نيست که نامش را بشود « انقلاب » گذاشت و حتي انقلاب اسلامي ايران ماهيت انقلابي اش از انقلاب هاي مذکور خيلي بيشتر است. در اين انقلاب مردمي با دست خالي و فقط با روحيه ي انقلابي عليه يک رژيم قيام کردند و در قيام خود موفق شدند. برخي انقلاب ها حالت نيمه انقلابي و نيمه کودتايي دارند، يعني اگر مردم انقلاب کرده اند در کنار مردم ارتش منظم و قوي وجود داشته است؛ مثل اينکه در روسيه ي لنين ارتش هم داشت، در چينِ مائو ارتش هم در کنار مردم قرار داشت، ولي تنها اين انقلاب ايران است که مردم با دست خالي قيام کردند و اگر نظيري از اين جهت بشود برايش ذکر کرد، همان انقلاب صدر اسلام است.
انقلاب اسلامي يعني راهي که هدف اسلام و ارزش هاي اسلامي است، انقلاب و مبارزه براي برقراري ارزش هاي اسلامي است. يعني مبارزه هدف نيست وسيله است و هدف اسلام و ارزش هاي اسلامي است.
بدون شک اسلام يک دين انقلابي است. اسلام دين مبارزه است. هر انقلابي معلول يک سلسله نارضايتي و ناراحتي هاست، يعني وقتي که مردمي از وضع حاکم ناراضي و خشمگين باشند و وضع مطلوبي را آرزو کنند زمينه ي انقلاب به وجود مي آيد. اما صِرف نارضايي کافي نيست. ممکن است ملتي خيلي از وضع موجود ناراضي باشد و خيلي هم آرزوي وضع ديگري را داشته باشد در عين حال انقلاب نکند، براي اينکه داراي روحيه ي رضا و تسليم و ظلم پذيري است. ناراضي هست ولي در عين حال تسليم ظلم است. اگر ملتي ناراضي بود ولي علاوه بر ناراضي بودن روحيه ي طرد و انکار در او وجود داشت، آن وقت است که انقلاب مي کند. در اينجاست که نقش مکتب ها روشن مي شود. اسلام خصوصيت اش اين است که به معتقدينِ به خودش حس مبارزه و حس طرد و نفي وضع نامطلوب را مي دهد. جهاد و امر به معروف و نهي از منکر هر کدام در جاي خود اين روحيه و حس را در فرد ايجاد مي کند. امر به معروف و نهي از منکر يعني اگر حاکميت نامطلوب و غير اسلامي بود، نبايد تسليم وضع شد و تمکين نمود. بايد براي طرد، نفي و انکار اين وضع جهت برقرار ساختن وضع مطلوب و ايدئال کوشش کرد. جهاد هم همين طور است.
اسلام مي گويد: « افضل الجهاد کلمه عدل عند الامام جائر » يعني با فضيلت ترين و برترين جهادها اين است که انسان در برابر يک پيشواي ستمگر سخن عدل را مطرح کند. سخن عدل را مطرح کردن يعني نفي و انکار ظالم و اعتراض به او. اگر در مکتبي عنصر تعرض و تهاجم به ظلم و ستم و اختناق وجود داشته باشد، اين مکتب مي تواند بذر انقلاب را در ميان مردم خود بکارد. (1)

ب) ماهيت اسلامي انقلاب اسلامي

مشخصه ي اصلي و اساسي انقلاب اسلامي ايران اين است که انقلابي ايدئولوژيک است نه صرفاً يک انقلاب مادي طبقاتي و يا يک انقلاب ليبراليستي و آزادي خواهانه. ولي اين ممکن است سوءتعبير شود. بعضي تصور مي کنند اسلام چون دين است يک معنويت است و در کنار ساير عناصر قرار مي گيرد. در بعضي از نوشته ها وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي ايران را تحليل کنند، مي گويند در اين انقلاب عناصر متعددي دخالت داشته، يکي از آنها عنصر مذهب است که طالب معنويت است، چون در ايران معنويتي که مردم به آن علاقه مند بودند آسيب ديده و عواطف معنوي مردم جريحه دار شده بود، ولي در کنار اين، شکم مردم هم گرسنه مانده بود، شکاف طبقاتي هم در ميان مردم بود، بي عدالتي هم بود، اختناق هم بود، استبداد هم بود، استعمار هم بود؛ يکي از مسائل هم اين بود که با معنويتي که اين مردم به آن گرايش دارند مبارزه شده بود، آن هم تضعيف شده بود، آن هم منشأ نارضايتي شده بود و آن هم ريشه اي در هجوم و تعرض مردم داشت. اين حرف را افرادي مي گويند که با اسلام آشنا نيستند. اسلام يک مکتب جامع است. علت عمده اي که اين انقلاب اسلامي را در جهان بي نظير ساخته، اين است که تعرض به خاطر بي عدالتي هم رنگ اسلامي به خود گرفت. چون اسلام در متن تعليماتش گنجانده است که نبايد بي عدالتي وجود داشته باشد. ما ديديم وقتي مردم ايران عليه بي عدالتي مي جنگيدند و از بي عدالتي وجود داشته باشد. ما ديديم وقتي مردم ايران عليه بي عدالتي مي جنگيدند و از بي عدالتي ها شکايت مي کردند، باز تکيه شان روي اهرم دين و مذهب بود، باز مي رفتند سراغ سخنان علي (عليه السّلام)، سخنان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و آيات قرآن؛ يعني همين ها هم رنگ معنوي به خود گرفته بود. وقتي که مي رفتند سراغ استبدادها و استعمارها و اختناق و اينکه بايد اينها را از ميان برد، باز روي منطق اسلام تکيه مي کردند که اسلام مي گويد با ظالم بايد مبارزه کرد، با استبداد بايد مبارزه کرد، در مقابل خارجي که قصد استعمار افراد را دارد بايد ايستادگي کرد، در مقابل اختناق بايد ايستادگي کرد. اسلام مي گويد حريت چنين ارزشي دارد. علي (عليه السّلام) فرمود: و لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حُرا (2) يعني هرگز بنده ي ديگري مباش زيرا خدا تو را آزاد آفريده است. روح انقلاب فرانسه را اين جمله تشکيل مي دهد که انسان آزاد به دنيا آمده است و بايد آزاد از دنيا برود. در 1250 سال قبل از آن علي (عليه السّلام) گفت: بنده ي ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است. اين جمله در آن وصيتي است که به امام حسن (عليه السّلام) مي فرمايد. (3)
بنابراين انقلاب ايران به اعتراف بسياري انقلاب منحصر به فرد است، يعني در اين خصوصيات نظيري برايش نمي توان فرض کرد. در اين انقلاب نه تنها معنويت اسلامي رنگ اسلامي داشت، بلکه در اکثريت توده ي مردم نيز همه چيز رنگ به خود گرفت و به همين دليل بود که اين نهضت يک نهضت شامل شد. انقلاب مشروطيت انقلاب شهري بود، ولي انقلاب اسلامي فراگير بود و شهري و روستايي مشترکاً شرکت داشتند. محروم و ثروتمند هر دو شرکت داشتند، اين طور نبود که بازاري در مقابل غير بازاري ايستاده باشد. اگر کارگر صنعت نفت اعتصاب کرده بود، بازاري هم اعتصاب کرده بود و اين اسلامي بودن اين نهضت بود که همه را در يک مسير و در يک صف قرار داد.
اينکه انقلابي ريشه در ايدئولوژي يک قوم داشته باشد، يعني مردمي از آن جهت قيام و انقلاب مي کنند که داراي يک مکتب اند يعني داراي يک طرح براي زندگي بشرند و معتقدند که بشريت اگر بخواهد به سعادت برسد بايد شناختش درباره ي جهان اين چنين باشد، نظام فکري اش اين چنين باشد، نظام سياسي اش اين چنين باشد، نظام اخلاقي اش اين چنين باشد، نظام اقتصادي اش اين چنين باشد، نظام خانوادگي اش اين چنين باشد و ساير نظاماتش، ملتي هستند رها شده از وابستگي هاي مادي و وابسته به يک ايمان و يک مکتب و يک ايدئولوژي هستند. اين ملت به آينده نگاه مي کند، به انسانيت مي انديشد نه فقط به خودش. حتي فکر مي کند که من هم اگر کشته شدم باکي نيست، من که براي شکم خودم قيام نمي کنم، براي آزادي خودم قيام نمي کنم، من مي خواهم کاري بکنم ولو صد سال ديگر بشريت به آن برسد. من مي خواهم يک ايمان، يک عقيده، يک مکتب بر روي زمين استقرار پيدا کند. به تعبير قرآن و نمکن لهم في الارض. (4) اينها مي خواهند دين شان بر روي زمين جايگزين شود؛ فکر، عقيده، ايده و ايدئال شان استقرار پيدا کند. حتي اگر خودشان نبودند باکي نيست، آن فکر و عقيده بايد در عالم باقي بماند.
اگر قيام و انقلابي و نارضايتي هايي و هجوم ها و تعرض هايي ريشه در مسائل فکري و اعتقادي و مکتبي و مسائلي که مربوط به پياده کردن يک طرح در زندگي بشر است داشته باشد، اين عالي ترين و بالاترين نوع انقلاب است. (5)
چنين انقلابي که سرشت و ماهيت آن مبتني بر آموزه ها و تعاليم دين مبين اسلام بود، در عرصه ي مبارزه، که در نهايت منجر به پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران در سال 1357 گرديد، مبناي مبارزه را بر دو رويکرد سلبي و ايجابي استوار ساخته بود.
اساساً انقلاب اسلامي هم مانند ساير انقلاب ها يک حرکت دو مرحله اي بود؛ يعني هم رژيم نامطلوب موجود را نفي و طرد نمود و به مبارزه با آن پرداخت و هم به ترسيم نظام مطلوبي پرداخت که مي بايست جايگزين رژيم سابق گردد. اين خصلت عام تمامي انقلاب هاست که در مقابل يک نظام سياسي قرار مي گيرند و در پي تأسيس نظام سياسي بديل مي باشند. اما ويژگي منحصر به فرد انقلاب اسلامي ايران در ماهيت رژيمي است که اين انقلاب به قصد انهدام و نابودي آن به وجود آمد و همچنين ماهيت نظامي که اين انقلاب در پي تأسيس و استقرار آن بود. از اين حيث انقلاب اسلامي در وجه سلبي آن در مقابله با يک رژيم ضد اسلامي تحقق پيدا کرد و به طراحي و اقدام در جهت استقرار يک حکومت اسلامي مطلوب برآمد. همين مسئله يعني طرد ماهيت ضد اسلامي رژيم سابق و تلاش جهت تحقق آرمان هاي اسلامي يکي از مباني مشروعيت نظامي شد که انقلاب اسلامي در پي تحقق و تأسيس آن برآمده بود و آن نظام جمهوري اسلامي است.
بنابراين به منظور تبيين فرايند مشروعيت بخشي انقلاب اسلامي به نظام جمهوري اسلامي مي بايست ابعاد سلبي و ايجابي اين انقلاب يعني آنچه اين انقلاب در پي طرد آن و آنچه انقلاب در پي تأييد و تثبيت آن بود، مورد بررسي قرار بگيرد.

ماهيت سلبي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي در گام نخست در پي نفي رژيم پهلوي بر آمد که اين نفي و طرد رژيم قبلي در دو مرحله تحقق يافت: در مرحله ي اول اقدامات و سياست هاي ضداسلامي رژيم پهلوي نفي گرديد. در اين مرحله امام (رحمه الله)، انقلابيون و مردم سرسختانه در مقابل برنامه هاي رژيم پهلوي که در ضديت با موازين اسلامي قرار داشت ايستادگي کردند. در مرحله ي دوم رژيم پهلوي به عنوان يک رژيم سلطنتي، طاغوتي، ضد اسلامي و در نتيجه نامشروع مورد رد و انکار قرار گرفت. در اين مرحله نه برنامه هاي رژيم، بلکه خود رژيم و ماهيت آن مورد حمله قرار گرفت و نامشروع تلقي گرديد.

1- نفي اقدامات و سياست هاي ضداسلامي رژيم پهلوي

علت اصلي ناخشنودي، مخالفت و در نهايت طغيان عليه رژيم اين است که شاه قوانين اسلام را زير پا نهاده بود. در نتيجه مردم به خاطر اسلام و براي به وجود آوردن يک حکومت اسلامي خواهان سرنگوني رژيم شاه شدند.
اگر به جستجوي علل و عواملي که خارج از ماهيت انقلاب اسلامي و آرمان ها و ريشه هاي تاريخي آن است بپردازيم، عامل اول و اصلي که مي توان در جريان انقلاب ( از تولد تا پيروزي ) از آن استنباط نمود، اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود که رژيم حيات خود را ( به منظور هرچه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحکيم هر چه عميق تر سلطنت و ديکتاتوري در داخل کشور ) در گرو آن مي ديد. (6)
علت اصلي و اساسي قيام مردم اين بود که شاه به نابودي ارزش هاي مسلط جامعه ي که از مذهب و آيين اسلام سرچشمه مي گرفت، قيام کرده بود و به همين دليل با جريحه دار شدن احساسات مذهبي امت مسلمان ايران ديگر مجالي براي صبر و تحمل و شکيبايي در مقابل ساير ناملايمات اجتماعي و اقتصادي وجود نداشت. (7)
شاه براي ادامه ي حکومتِ خود مجبور به اتکا به استکبار بود و چون اسلام مخالف وابستگي به چنين قدرت هايي مي باشد، لذا رژيم مجبور بود که با اسلام به ستيز برخيزد. از طرف ديگر اسلام به روش استبدادي سلطنتي که روش حکومت شاه بود نيز مخالف است و در نتيجه شاه و اسلام در تضاد قرار مي گرفتند، بنابراين مبارزه با شاه به رهبري امام خميني (رحمه الله) در سه مرحله صورت گرفت: در مرحله ي اول سعي مي شود تا شاه را از اين سياست خطرناک ( اسلام زدايي ) برحذر دارند که توفيقي حاصل نمي شود. سپس در مرحله ي دوم، مبارزه به صورت منفي و مقاومت و جنگ و گريز صورت مي گيرد تا هرچه بيشتر رژيم به مرحله ي آسيب پذيري مي رسد و مرحله ي سوم انقلاب که انهدام رژيم شاه و تولد انقلاب اسلامي مي باشد فرامي رسد. (8)
در همين رابطه شاه با اين تصور که سياست اسلام زدايي مي تواند او را از مانع اصلي ادامه ي رژيمش نجات بخشد و مشکل سياست خارجي و داخلي او را برطرف نمايد و راه را براي بقاي سلطنت و تحکيم پايه هاي قدرتش هموار سازد، با کتمان انگيزه ي اصلي اين سياست و در پوشش اصلاحات، از سال 1340 پا به ميدان مبارزه نهاد. و از آنجا که کشور و ملت مسلمان و پايبند به اسلام، وابسته به روحانيت و حامي اسلام بود، در همان گام اول با مقاومت روحانيت که زبان اسلام و بيانگر خواسته هاي ملت مسلمان ايران بودند مواجه شد. (9)

2- نفي بنيادين مشروعيت رژيم پهلوي

اگر لعاب و لايه هاي بيروني پرزرق و برق ايران به اصطلاح مدرن عصر محمدرضا شاه پهلوي را مختصر تراشي بدهيم، پيکره ي اصلي اليگارشي و بافت سياسي آن تفاوت چنداني با ايران عصر قاجار نداشت. چرا که طي يکصد سال حتي قدمي در راه اصلاح سياسي برداشته نشده بود. مشارکت سياسي مردم و دخالت آنها در امور کشور و تعيين سياست ها در عصر پهلوي همان قدر ناياب و نادر بود که در عصر قاجار قابل مشاهده است. عدم دخالت مردم در شئونات اصلي کشور عملاً در هر دو عصر يکسان بود. مردم نسبت به ساختار سياسي حاکم در عصر پهلوي همان قدر بي اعتنا، بي علاقه و بعضاً متنفر و از آن رويگردان بودند که در اواخر عصر قاجار شاهد آن هستيم.
بهترين مدعاي تشابه سياسي دو نظام واکنشي است که مردم سرانجام نسبت به هر دوي آنها نشان مي دهند. استبداد سياسي، خفقان، مطلق العنان بودن شاه و دربار و حکام و نامحدود بودن اختياراتشان، فقدانِ قانون و امنيت فردي، دخالت و نفوذ بيگانگان بر امور کشور، جلوگيري و قلع و قمع هر فکر و انديشه اي که حکومت آن را نمي پسنديد يا به مصلحت نمي دانست، همگي عوامل حرکت و اعتراض عليه حکومت قاجار را در قالب نهضت مشروطه پديد آوردند. هدف اصلي آن انقلاب صرف نظر از آنکه در عمل چقدر موفق گرديد، در يک جمله عبارت بود از برقراري حکومت قانون در جامعه تا هر عمله ي حکومت نتواند بي مهابا بر جان مردم تجاوز کند. دقيقاً همه ي اين عوامل باعث وقوع انقلاب اسلامي 1357 به رهبري امام خميني (رحمه الله) گرديد. لذا مي توان گفت انقلاب اسلامي در مقابل استبداد، خفقان، ديکتاتوري، بي قانوني، و نبود مشارکت سياسي و اجتماعي و نابساماني اوضاع کشور در اثر سياست هاي غلط رژيم پهلوي به وقوع پيوست.
حضرت امام خميني (رحمه الله) در کتاب کشف الاسرار به نفي رژيم پهلوي و عدم مشروعيت، استبداد، ديکتاتوري و بي قانوني پهلوي اول مي پردازد و همين سياست و ديدگاه را در مقابل رژيم پهلوي دوم نيز اتخاذ مي کند.
در کشف الاسرار آمده است: « ما مي گوييم دولتي که چندين هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمين و جوار امام عادل با شصت تير و سرنيزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، اين دولت، کفر است و اعانتِ آن عديل کفر و بدتر از کفر است. ما مي گوييم دولتي که برخلاف قانون کشور و قانون عدل، يک گروه ديوانه ي آدم خوار را به نام پاسبان در هر شهر و ده به جان زن هاي عفيفِ بي جرم مسلمان بيندازد و حجاب عفت را با زور سرنيزه از سر آنها بربايد و محترمات را زير لگد انداخته و بچه هاي مظلوم آنان را سقط کند، اين دولت، دولت ظالمانه و اعانت به آن عديل کفر است. ما حکومت ديکتاتوري را ظالمانه و عمال آن را ظالم و ستمکار مي دانيم، هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بويي نبرده است. آن روزنامه هايي که از اعمال ظالمانه ي ديکتاتور گريزپا طرف داري مي کنند، کمک کار به اصول وحشيانه ي ديکتاتوري مي باشند و بايد اوراق آنها را در ميدان ها آتش زد ». (10)
و در جاي ديگر کشف الاسرار آمده است: « دستوري که دولت ديکتاتوري داده، به يک پول سياه ارزش ندارد و بايد حتماً قانون هايي که در آن زمان از مجلس گذشته اوراقش را سوزاند و محو کرد و وکلاي زوري آن روزها حق وکالت امروز را ندارند. و اگر مجلسِ امروز مجلس باشد، بايد اعتبارنامه ي آنها را رد کند ». (11)
در جاي ديگر آمده است: « ملاها از همان روزهاي اول،‌ تصدي رضاخان را برخلاف مصالح کشور تشخيص دادند و تا توانستند عمومي و وقتي نشد مخفيانه و خصوصي فسادهاي خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند ».
امام (رحمه الله) در ادامه مي فرمايد: « اين زمامداران خائن بي خود... بايد عوض شوند تا کشور عوض شود، وگرنه از اين روزگار بدتري خواهيد ديد روزگاري که اکنون داريد پيش آن بهشت است. مگر امروز کشور ما را بايد جزء کشورها به حساب آورد. اگر اين زندگي و اين کشور را خوب بدانيم، ديگر لغت بد را از قاموس جهان بايد محو کنيم ». (12) بدين صورت حضرت امام (رحمه الله) به طور کلي مشروعيت رژيم پهلوي را نفي مي کند و آن را نامشروع عنوان مي شمارد.

ماهيت ايجابي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي پس از نفي رژيم پهلوي درصدد اثبات و ايجاد نظام سياسي مطلوب خود برآمد. لذا در مرتبه ي نخست، ارزش هاي فراموش شده ي اسلامي را احيا نمود. اين احياي ارزش هاي اسلامي از اين جهت حائز اهميت است که به علت مسلمان بودن اکثريت مردم ايران، جامعه ي ايران يک جامعه ي اسلامي است. لذا احياي ارزش هاي اسلامي و ابتناي انقلاب بر موازين و آرمان ها و الگوهاي اسلامي موجب تعميم مشروعيت به نظام سياسي برآمده از اين انقلاب گرديد.
در مرتبه ي بعد، انقلاب اسلامي موجب تثبيت و تأسيس نظام سياسي بديل رژيم سابق گرديد و از اين رو مبناي مشروعيت قرار گرفت. در تمام انقلاب ها نظام سياسيِ برآمده از انقلاب غالباً از مشروعيت بالايي برخوردار است و جمهوري اسلامي نيز از آن رو که منطبق با خواسته ها و مطالبات مردم انقلابي بود و با محوريت اسلام تأسيس شد از مشروعيت بالايي برخوردار گرديد. اين حقيقت را مي توان در فرايند وقوع و پيروزي انقلاب و استقرار نظام سياسي پس از آن به ويژه در شعارها و انتخابات ديد.

1- انقلاب اسلامي به عنوان احياگر ارزش هاي اسلامي

با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري مرجعيت شيعي، ارزش هاي اسلام، استقلال و آزادي در ايران مطرح شد. رهبر انقلاب دائماً با سخنراني ها و پيام هاي خود در جامعه ارزش سازي مي کرد و پيش از هر تغيير اجتماعي و يا اقدام سياسي مي کوشيد تفکر ديني و انقلابي را تبيين کرده، به مردم انتقال دهد و اعتقادات ديني و انقلابي آنها را تقويت نمايد.
در اين برهه، بحث هاي ارزشي و ديني و فضاي ديني آن چنان گسترش يافته بود که همه چيز را تحت تأثير قرار مي دهد. مشي ساده و زندگي بي آلايش مسئولان، استقامت آنها در راه آرمان هاي انقلاب و شهادتشان در اين راه، مردم را به پذيرش اين آرمان ها و ارزش ها تشويق مي کرد. (13)
روحانيان با استفاده از ابزار خطابه، نماز جمعه و مراسم ديني و انقلابي مي کوشيدند تا اسلامي را که توانايي اداره ي جامعه را دارد به مردم معرفي نمايند. آنها در مساجد و جلسات ديني جوانان را به پذيرش ارزش هاي ديني سوق مي دادند. بر اين اساس، الگوهاي جوانان در رفتار و پوشش تغيير يافت. جواناني که تا پيش از انقلاب موضوع صحبت شان سينما، گردش و خوش گذراني بود، پس از انقلاب درباره ي شهادت، ايثار و عبادت سخن مي گفتند. بسياري از جوانان و دانشجويان براي فراگيري علوم اسلامي به حوزه هاي علميه رفتند. جوانان و زنان در طول جنگ تحميلي نيز شجاعت ها و رفتارهاي انساني شگرفي از خود نشان دادند.
در واقع، امام خميني (رحمه الله) توانست با برانگيختنِ احساسات ديني و ملي مردم و ايجاد روحيه ي خودباوري و آگاهي بخشي، جوانان بسياري را به صحنه ي انقلاب بياورد. اين جوانان نه از روي اجبار، بلکه با اختيار، علاقه و ايمان، انقلاب را به پيروزي رساندند. امام (رحمه الله) توانست ارزش هايي همچون شهادت، تلاش در راه خدا، توکل، صبر و مقاومت را به جاي ارزش هاي پيشين بنشاند.
همان گونه که « فرد هاليدي » مي گويد، در حقيقت در اين انقلاب ايدئولوژي بر انقلاب - يعني اسلام بر انقلاب - تقدم داشت و در اين ميان نقش رهبران مذهبي در جبهه ي مقدم مبارزات کاملاً مشهود بود. به نظر او علتِ اصلي انقلاب اسلامي بازگشت به نوعي مدينه ي فاضله ي مذهبي بود. از آنجا که دگرگوني و تحول ارزش ها و ايدئولوژي حاکم، مقياس مهمي در اندازه گيري ميزان تحولات هر انقلاب به شمار مي آيد، مي توان انقلاب اسلامي را انقلابي کاملاً اسلامي قلمداد کرد. (14)
بنابراين انقلاب اسلامي نه تنها ارزش ها را تغيير داد، بلکه توانست نهادهايي را که خود آنها را پديد آورده بود،‌ استوار و مستقر نمايد. معيار موفقيت انقلاب، اقتدار و استواري نهادهايي است که خود آنها را پديد آورده است. بر اين اساس، انقلاب اسلامي را از اين زاويه نيز مي توان انقلابي موفق ارزيابي کرد.

2- تأسيس نظام جمهوري اسلامي

اساساً انقلاب حاصل تحول در عينيت و ذهنيت حيات يک جامعه تلقي مي گردد. به طور کلي انقلاب زماني تحقق مي پذيرد که ذهنيت يک جامعه شاهد تحولاتي بنيادين در خود باشد و خواستِ جامعه براي تسري اين تحولات به عرصه ي عيني حيات خود بسيار جدي و نيرومند گردد. اين تحولات را معمولاً صحنه ي انقلاب به نمايش مي گذارد. انقلابي ها معمولاً مردماني ناراضي از وضع موجود هستند و با ترسيم يک حيات ايدئال، که در صورت برهم زدن وضع موجود به دست مي آيد، دست به انقلاب مي زنند؛ بنابراين براي فهم انقلاب و تحولات ناشي از آن بايد به فهم خواسته ها و مطالبات کساني که انقلاب را ايجاد مي کنند توجه نمود.
در انقلاب اسلامي ايران برقراري و استقرار حکومت اسلامي، که مقيد به اصول اسلامي و مجري موازين اسلامي باشد، جزء آرمان ها و برنامه هاي رهبران و توده ي مردم بود. اين واقعيت در سخنراني ها، اعلام مواضع، بيانيه ها، شعارها و در تمام مراحل وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي کاملاً مشهود است.
با اين اوصاف، نظام جمهوري اسلامي به عنوان نظام برآمده از دل انقلاب اسلامي از آن جهت که داراي ماهيتي کاملاً اسلامي است و محوريتِ آن بر ولايت فقيه به عنوان نظريه ي شيعي و آرماني استوار مي باشد، توانست از حضور انقلابي و گسترده ي مردم در عرصه ي انقلاب کسب مشروعيت نمايد و به عنوان حکومت مطلوب مطرح گردد. تأييد اين نظام در همه پرسي هاي پس از پيروزي انقلاب و تأکيد حضرت امام خميني (رحمه الله) بر جمهوري اسلامي با قيد « نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر » مؤيد مشروعيت اين نظام بين رهبري انقلاب و مردم است.

پي نوشت ها :

1. مرتضي مطهري، آينده ي انقلاب اسلامي ايران، صص 90-91.
2. نهج البلاغه، نامه ي 31.
3. مرتضي مطهري، آينده ي انقلاب اسلامي ايران، صص 126-127.
4. قصص، آيه ي 6.
5. مرتضي مطهري، آينده انقلاب اسلامي ايران، ص 125.
6. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، نشر کتاب سياسي، 1368، ص 572.
7. منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص 88.
8. عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 573.
9. عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 573.
10. محمد خدايي، زندگي امام خميني (رحمه الله)، تهران، پيام آزادي، 1376، ص 154.
11. محمد خدايي، زندگي امام خميني (رحمه الله)، تهران، پيام آزادي، 1376، ص 154.
12. محمد خدايي، زندگي امام خميني (رحمه الله)، تهران، پيام آزادي، 1376، ص 203.
13. عباس منوچهري، نظام سياسي ايران، مرکز مطالعات فرهنگي و بين المللي، 1381، ص 211.
14. عباس منوچهري، نظام سياسي ايران، مرکز مطالعات فرهنگي و بين المللي، 1381، ص 212.

منبع مقاله :
تابش، رضا؛ محسني دره بيدي، جعفر؛ (1390)، مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط