مترجم: دکتر حميدرضا ارباب
چه چيز تعيين کننده بزرگ بودن يا کوچک بودن بار مالياتي است؟ پاسخ اين است که: کشش هاي قيمتي عرضه و تقاضا که واکنش مقدار عرضه و تقاضا را در مقابل تغييرات قيمت نشان مي دهند، معيار اندازه گيري بار مالياتي هستند.
در ابتدا به بررسي اين مسئله مي پردازيم که چگونه کشش عرضه بر مقدار بار مالياتي اثر مي گذارد. در دو نمودار 1 (الف) و 1 (ب)، منحني تقاضا و مقدار ماليات يکسان در نظر گرفته شده اند. در بخش (الف) منحني عرضه نسبتاً بي کشش است: بنابراين با تغيير قيمت، مقدار عرضه تغييري اندک خواهد داشت. در بخش (ب) منحني عرضه نسبتاً پرکشش است: بنابراين با تغيير قيمت، مقدار عرضه بسيار بيش تر تغيير خواهد داشت. دقت کنيد که مساحت مثلث بين دو منحني عرضه و تقاضا مقدار بار مالياتي است، وقتي منحني عرضه پرکشش تر است مقدار بار مالياتي بزرگ تر مي شود.
به طور مشابه دو نمودار 1 (ج) و 1 (د) نشان مي دهند که کشش قيمتي تقاضا بر مقدار بار مالياتي اثر دارد. در اين جا نيز منحني عرضه و مقدار ماليات را ثابت فرض کرده ايم. در بخش (ج) منحني تقاضا نسبتاً بي کشش و از اين رو مقدار بار مالياتي کوچک است. در بخش (د) منحني تقاضا نسبتاً پرکشش و به همين دليل مقدار بار مالياتي ناشي از وضع ماليات بزرگ تر است.
نتيجه حاصل از نمودار 1 را به سادگي مي توانيم توضيح دهيم. وضع ماليات از سوي دولت داراي يک بار مالياتي است زيرا باعث تغيير رفتار خريداران و فروشندگان مي شود. ماليات مبلغ پرداختي خريداران را افزايش مي دهد و به همين دليل مصرف آن ها کاهش مي يابد. به طور هم زمان ماليات باعث مي شود تا فروشندگان قيمت کم تري دريافت کنند و توليد خود را نيز کاهش دهند. به دليل همين تغييرات رفتاري است که حجم فعاليت بازار به مقداري کم تر از سطح بهينه کاهش مي يابد. کشش هاي عرضه و تقاضا، واکنش يا حساسيت خريداران و فروشندگان را نسبت به تغييرات قيمت اندازه گيري و از اين رو مقدار اختلال يا انحراف در نتايج بازار را تعيين مي کنند. بنابراين هر چه کشش هاي عرضه و تقاضا بيش تر باشند بار مالياتي نيز بيش تر است.
مطالعه موردي: مباحثه درباره ي بار مالياتي
عرضه، تقاضا، کشش، بار مالياتي- تمامي اين نظريه هاي اقتصادي ممکن است به حد کافي براي شما گيج کننده باشند. اما چه باور کنيد، چه نکنيد همين نظريه ها هسته اصلي يک پرسش بسيار عميق و مهم سياسي را تشکيل مي دهند:
اندازه و بزرگي دولت بايد تا چه حد باشد؟ دليل اصلي متمرکز شدن مباحثات بر اين مفاهيم اين است که هر چه بار مالياتي ناشي از وضع ماليات بيش تر باشد، هزينه هاي اجراي برنامه هاي دولتي نيز بيش تر خواهد شد. اگر وضع ماليات در برگيرنده بار مالياتي بسيار زيادي باشد، همين زيان بزرگ دليلي بسيار خوب براي يک دولت ضعيف است که کم تر ماليات وضع کند. برعکس اگر وضع ماليات ها بار مالياتي اندکي به همراه داشته باشد، اجراي برنامه هاي دولت نيز کم تر از برنامه هاي ديگر هزينه خواهد داشت.
به هر حال مقدار و بزرگي بار مالياتي ناشي از وضع ماليات چقدر است؟ اين پرسشي است که اقتصاددانان در پاسخ به آن توافق نظر ندارند. براي درک ماهيت اين عدم توافق، به بررسي مهم ترين نوع ماليات در امريکا يا ماليات بر نيروي کار مي پردازيم. ماليات تأمين اجتماعي، ماليات بر بهداشت و درمان و تا حدي بسيار زياد، ماليات بر درآمدهاي دولتي انواع ماليات بر نيروي کار هستند. بسياري از ماليات هاي دولتي در واقع ماليات بر درآمدهاي نيروي کارند. ماليات بر نيروي کار باعث ايجاد اختلاف بين دستمزد پرداختي بنگاه و دستمزد دريافتي کارگران مي شود. اگر تمامي انواع ماليات هاي نيروي کار را با يکديگر جمع کنيم، نرخ نهايي ماليات بر درآمد نيروي کار (يا ماليات بر آخرين دلار درآمدي) براي بسياري از کارگران حدود 50 درصد است.
هر چند تعيين مقدار ماليات بر درآمد نيروي کار بسيار آسان است ولي بار مالياتي ناشي از آن چندان روشن نيست. اقتصاددانان بر سر اين موضوع که نرخ نهايي ماليات 50 درصد داراي بار مالياتي اندک يا زياد است، توافق ندارند. اين عدم توافق به علت اختلاف ديدگاه اقتصاددانان درباره کشش عرضه نيروي کار است.
اقتصادداناني که مي گويند ماليات بردرآمد نيروي کار چندان اختلالي ايجاد نمي کند، اعتقاد دارند که عرضه نيروي کار نسبتاً کم کشش است. اکثر مردم صرف نظر از دستمزدي که مي گيرند تمام وقت کار مي کنند.
اگر اين ديدگاه درست باشد، منحني عرضه نيروي کار بايد تقريباً عمودي شود و از اين رو ماليات بر نيروي کار، بار مالياتي اندکي دارد.
اقتصادداناني که مي گويند ماليات بر درآمد نيروي کار اختلال زيادي ايجاد مي کند، اعتقاد دارند که عرضه نيروي کار نسبتاً پرکشش است. براساس عقيده اين اقتصاددانان ممکن است عرضه نيروي کار از سوي برخي گروه هاي کارگري کم کشش باشد ولي اکثر گروه هاي ديگر به انگيزه هاي خود واکنش نشان مي دهند، در ادامه به ارائه چند مثال مي پردازيم:
* بسياري از کارگران مي توانند ساعات کاري خود را (مثلاً از طريق اضافه کاري) تنظيم کنند.
* بسياري از خانوارها شغل و درآمد دوم دارند (غالباً خانم هاي خانه دار و متأهل و صاحب فرزند) اين خانم ها هزينه هاي خانه داري بدون دستمزد را با دستمزد کارکردن در بازار مقايسه مي کنند. پس از اين مقايسه تصميم مي گيرند که وارد بازار شوند يا نشوند؟ اين افراد منافع ناشي از ماندن در خانه (مثلاً صرفه جويي در هزينه مهد کودک) را با دستمزد و درآمد ناشي از کار در خارج از خانه مقايسه مي کنند.
* بسياري از افراد مسن به علت کم بودن حقوق و دستمزد دريافتي خود تقاضاي بازنشستگي دارند. به محض بازنشسته شدن مي توانند با توجه به دستمزد بازار به يک کار نيمه وقت روي آورند.
* برخي مردم درگير فعاليت هاي اقتصادي غيرقانوني مانند قاچاق دارو يا کارچاق کني (که درآمدهاي زيرميزي براي آن ها دارد) هستند. آن ها به اين ترتيب از پرداخت ماليات فرار مي کنند. اقتصاددانان اين نوع فعاليت ها را اقتصاد زيرزميني مي نامند. اين افراد تصميم مي گيرند که در يک اقتصاد زيرزميني فعاليت کنند يا در يک شغل قانوني. اين مجرمان بالقوه، درآمد ناشي از کار در اقتصاد زيرزميني را با دستمزد ناشي از کار قانوني مقايسه و تصميم نهايي را اتخاذ مي کنند. در هر يک از حالات فوق مقدار عرضه نيروي کار نسبت به دستمزد يا قيمت نيروي کار واکنش نشان مي دهد. بنابراين وقتي دولت بر درآمد کارگران ماليات وضع مي کند، در تصميم گيري آن ها اختلال ايجاد مي شود. ماليات بر نيروي کار (ماليات بر دستمزد يا درآمد کارگران) باعث کاهش ساعات کار کارگران مي شود، افراد خانه دار نيز ترجيح مي دهند در خانه بمانند و بازنشستگان نيز در کارکردن خود تجديدنظر مي کنند و اشخاص بي هدف نيز به جمع گروه فعال در اقتصاد زيرزميني ملحق مي شوند.
دو ديدگاه اخير درباره ي ماليات بر نيروي کار تا اين زمان نيز همچنان وجود دارند. به هر حال هر گاه ديديد که دو داوطلب يا نماينده سياسي درباره ي اين مسئله بحث مي کنند که آيا دولت بايد خدمات بيش تري ارائه کند يا بار مالياتي را کاهش دهد به خاطر بياوريد که بخشي از اين عدم توافق ناشي از ديدگاه هاي متفاوت افراد درباره ي کشش عرضه ي نيروي کار و مقدار بار مالياتي ناشي از وضع ماليات است.
کادر 1: هنري جورج و ماليات بر زمين
آيا يک ماليات مطلوب وجود دارد؟ هنري جورج فيلسوف و اقتصاددان امريکايي قرن نوزدهم در اين باره عقايدي داشت. او در سال 1879 در کتاب خود به نام رشد و فقر اظهار داشت که دولت بايد درآمد خود را با وضع ماليات بر زمين افزايش دهد. به عقيده او چنين مالياتي هم منصفانه و هم کارامد است. نظريات هنري جورج پيروزي سياسي بزرگي نصيب او کرد و در سال 1886 در يک مبارزه انتخاباتي براي تصاحب شهرداري نيويورک شکست خورد (هر چند از کانديداي حزب جمهوري خواه تئودور روزولت پيشي گرفته بود).
پيشنهاد هنري جورج براي ماليات بر زمين تا حد زيادي به مسئله توزيع رفاه اقتصادي توجه داشت. او از تضاد بين ثروت و تنزل خواسته رنج مي برد و عقيده داشت که منافع مالکين زمين (زمين داران) بيش از آن چيزي است که بايد از رشد سريع کل اقتصاد به دست آورند.
عقايد هنري جورج درباره ي ماليات زمين را با استفاده از ابزارهاي اقتصاد نوين مي توان درک کرد. ابتدا عرضه و تقاضاي بازار اجاره زمين را در نظر بگيريد. مهاجرت باعث افزايش جمعيت و پيشرفت هاي مربوط به فناوري باعث افزايش درآمد مي شود، تقاضا براي زمين نيز افزايش مي يابد. با اين وجود از آن جا که مقدارِ زمين ثابت است، عرضه زمين کاملاً کشش ناپذير خواهد بود. افزايش سريع تقاضا با وجود عرضه کاملاً کشش ناپذير منجر به افزايش در سطح اجاره تعادلي زمين مي شود، و همين رشد اقتصادي باز هم مالکين زمين را ثروتمندتر مي کند.
حال تعلق مالياتي مربوط به زمين را ملاحظه کنيد. بار مالياتي به بخشي از بازار که کم کشش تر است بيش تر تحميل مي شود. ماليات بر زمين اين اصل را در يک حالت حدي به کار مي برد زيرا کشش عرضه زمين صفر است و لذا مالکين زمين کل بار مالياتي را تحمل خواهند کرد.
حال به پرسش مربوط به کارايي مي پردازيم. زيان رفاهي ناشي از ماليات به کشش عرضه و تقاضا بستگي دارد. بنابراين بار ديگر تکرار مي کنيم که ماليات بر زمين يک حالت کاملاً حدي است. زيرا عرضه زمين کاملاً کشش ناپذير است و لذا ماليات بر زمين نمي تواند تأثيري بر تخصيص بازار داشته باشد. در اين جا زيان رفاهي ناشي از ماليات وجود ندارد و درآمد مالياتي دولت دقيقاً با زيان مالکين زمين برابر است. هر چند ماليات بر زمين ممکن است نظريه اي جذاب باشد ولي در عمل چندان مطلوب نيست. ماليات بر زمين نبايد موجب کاهش انگيزه هاي اقتصادي شود بلکه بايد فقط ماليات بر زمين باير باشد. با اين وجود ارزش يک قطعه زمين بستگي به ساير تحولات و مزيت هاي زمين نيز دارد، مزيت هايي مانند وجود نقصان پاک کننده هوا، احداث جاده ها و وجود فاضلاب. با وجود عرضه زمين هاي باير، وجود تسهيلات و مزيت هاي خاص باعث مي شود تا کشش عرضه بزرگ تر از صفر شود. اگر ماليات زمين بر اين نوع تسهيلات وضع شود آن گاه باعث اختلال در انگيزه ها مي شود. مالکين زمين در واکنش به اين نوع ماليات تسهيلات و امکانات خاصي براي زمين خود فراهم نمي کنند.
امروزه اقتصاددانانِ اندکي از نظريه هنري جورج درباره ي ماليات واحد بر زمين جانبداري مي کنند. نه فقط ماليات بر اين تسهيلات و امکانات يک مسئله بالقوه است بلکه درآمد مالياتي دولت از اين طريق آن قدر که ما فکر مي کنيم (در مقايسه با درآمدهاي هنگفت مالياتي دولت در دوران معاصر) زياد نيست. با اين وجود برخي از نظريات هنري جورج هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است. در اين جا به ارزيابي يکي از بزرگ ترين اقتصاددانان يک قرن بعد از هنري جورج به نام ميلتون فريدمن اشاره مي کنيم: «به عقيده من بدترين نوع ماليات، ماليات بر مالکيت يک زمين باير و بدون تسهيلات و امکانات است، نظريه هنري جورج مربوط به سال هاي بسيار بسيار دور است».
ماليات به ندرت براي يک دوره ي طولاني ثابت باقي مي ماند. سياست گذاران در دولت هاي مرکزي، ايالتي، و محلي همواره افزايش يک ماليات و کاهش يک ماليات ديگر را مورد بررسي قرار مي دهند در اين بخش به بررسي اين مسئله مي پردازيم که تغيير مقدار ماليات چه اثري بر بار مالياتي و درآمد مالياتي دارد.
در نمودار 2 با فرض ثابت بودن منحني هاي عرضه و تقاضاي بازار، آثار ناشي از وضع ماليات کم، متوسط، و زياد را مي بينيد. بار مالياتي (کاهش اضافه رفاه کل وقتي ماليات باعث کاهش اندازه بازار به سطحي کم تر از سطح بهينه مي شود) با مساحت مثلث بين منحني هاي عرضه و تقاضا برابر است. در نمودار 2 (الف) وقتي ماليات بسيار کم است، مساحت مثلث بار مالياتي نيز بسيار کوچک است. ولي وقتي مقدار ماليات در بخش (ب) و (ج) افزايش مي يابد، بار مالياتي نيز بزرگ و بزرگ تر مي شود.
در واقع بار مالياتي با افزايش ماليات به نسبتي بيش تر افزايش مي يابد. دليل آن روشن است، زيرا بار مالياتي مساحت يک مثلث است و مساحت مثلث نيز به مجذور يا مربع اندازه ماليات بستگي دارد. مثلاً اگر مقدار ماليات دو برابر شود، قاعده و ارتفاع مثلث دو برابر، و از اين رو بار مالياتي 4 برابر مي شود. اگر مقدار ماليات 3 برابر شود، قاعده و ارتفاع مثلث سه برابر مي شوند، و بار مالياتي 9 برابر خواهد شد.
درآمد مالياتي دولت با اندازه ي ماليات بر واحد کالا ضرب در مقدار کالاي فروخته شده برابر است.
همان طور که در نمودار 2 مي بينيد مساحت مستطيل بين منحني هاي عرضه و تقاضا همان درآمد مالياتي دولت است. وقتي مقدار ماليات اندک است [نمودار 2 (الف)]، درآمد مالياتي نيز کم است. با افزايش ماليات از بخش (الف) به بخش (ب) درآمد مالياتي دولت رشد مي کند. ولي با افزايش بيش تر ماليات از بخش (ب) به بخش (ج) درآمد مالياتي دولت کاهش مي يابد زيرا مالياتِ زياد به طور جدي باعث کاهش اندازه بازار مي شود. در حالتي که ماليات زياد است ممکن است درآمد مالياتي چندان افزايش نيابد زيرا مردم خريد و فروش کالا و مبادله با يکديگر را متوقف مي کنند.
مطالعه موردي: منحني لافر و اقتصاد سمت عرضه
در سال 1974 روزي آرتور لافر (1) در رستوراني در شهر واشنگتن در کنار عده اي از سياست مداران و روزنامه نگاران برجسته نشسته بود. او از کيف خود دستمالي بيرون آورد و بر روي آن نموداري رسم کرد تا نشان دهد که چگونه نرخ هاي مالياتي بر درآمد مالياتي اثر مي گذارد. او شکلي شبيه به نمودار 3 (ب) رسم کرد. لافر سپس اظهار کرد که ايالات متحده امريکا بر روي شاخه نزولي اين منحني قرار دارد. نرخ هاي مالياتي امريکا به قدري زيادي بودند که کاهش آن ها قطعاً موجب افزايش درآمد مالياتي مي شد.
بسياري از اقتصاددانان نسبت به نظريه لافر شک داشتند. ديدگاه لافر در اين باره که کاهش نرخ هاي مالياتي باعث افزايش درآمد مالياتي مي شود از لحاظ نظريه اقتصاد کاملاً صحيح بود ولي ترديد بسيار زيادي نسبت به اقدام عملي در مورد کاهش نرخ ها وجود داشت. نسبت به نظريه لافر شواهدي اندک وجود داشتند به ويژه در اين مورد که نرخ هاي مالياتي در امريکا واقعاً به سطوح بسيار بالا رسيده اند. با اين وجود منحني لافر (آن طور که تعريف شده بود) بر تفکر رونالد ريگان غلبه داشت. ديويد استوک مَن مدير بودجه دفتر ريگان داستان زير را نقل مي کند:
ريگان درباره ي منحني لافر گفته بود: «من هميشه غرق در ماجراي انتشار بيش از اندازه ي پول در دوران جنگ جهاني دوم بوده ام.» در آن دوران ماليات بر درآمدهاي اضافي به بيش از 90 درصد رسيده بود. او سپس ادامه داد «شما فقط مي توانيد 4 تصوير براي خود در نظر بگيريد و بعد در بالاترين نقطه اين تصاوير قرار بگيريد». همچنين ما مي توانيم پس از اين چهار تصوير کار را تعطيل کنيم و از کشور خارج شويم. «ماليات زياد باعث کاهش فعاليت هاي اقتصادي و کاهش کارکردن مي شود. ماليات اندک باعث افزايش کار و فعاليت هاي اقتصادي مي شود. تجربه او اين مسئله را ثابت کرد.»
در زمان رياست جمهوري رونالد ريگان در سال 1980 ماليات ها در امريکا کاهش يافتند. ريگان اعتقاد داشت که نرخ ماليات ها به حدي بالاست که باعث کاهش انگيزه کار بيش تر مي شود. او اظهار داشت که نرخ هاي پايين ماليات باعث تشويق مردم به کار مي شود و به دنبال آن رفاه اقتصادي وحتي درآمدهاي مالياتي نيز افزايش مي يابد. زيرا کاهش نرخ هاي مالياتي موجب تشويق مردم به افزايش مقدار عرضه نيروي کار مي شود، ديدگاه لافر و سياست هاي رونالد ريگان را اقتصاد سمت عرضه مي ناميم.
نمودار 3 چگونه با تغيير ماليات، بار مالياتي، و درآمد مالياتي تغيير مي کند. بخش (ب) نمودار نشان مي دهد که با افزايش نرخ ماليات، درآمد مالياتي ابتدا افزايش و بعد کاهش مي يابد. اين ارتباط را منحني لافر مي ناميم.
وقايع تاريخي نظريه لافر را، مبني بر اين که نرخ هاي مالياتي کم تر موجب افزايش درآمد مالياتي مي شوند، تأييد نکردند. وقتي رونالد ريگان پس از انتخاب شدن اقدام به کاهش نرخ هاي مالياتي کرد، درآمد مالياتي نيز کم تر شد. با اين که متوسط درآمد طي سال هاي 1980 تا 1984، 4 درصد افزايش داشت، درآمدهاي ناشي از ماليات بردرآمد اشخاص، طي همين دوره حدود 9 درصد کاهش يافتند. کاهش ماليات به همراه عدم تمايل سياست گذاران به کاهش مخارج دولتي، سرآغاز دوره اي بسيار طولاني بود که در آن دولت بيش از درآمدهاي مالياتي خود خرج مي کرد. بنابراين طي دوره ي رياست جمهوري ريگان و سال هاي پس از آن دولت با کسري بسيار زياد بودجه روبه رو شد.
با وجود اين نظريه ي لافر به طور کامل رد نشده است. اگر چه کاهش کل ماليات ها معمولاً باعث کاهش درآمد مالياتي مي شود، برخي ماليات دهندگان ممکن است بعضاً بر روي شاخه صعودي منحني لافر قرار داشته باشند. در دهه ي 80 کل ماليات جمع آوري شده از ثروتمندترين افراد جامعه امريکا، که مشمول بالاترين نرخ مالياتي مي شدند، حتي با وجود کاهش نرخ مالياتي، افزايش يافت. اين نظريه که کاهش نرخ هاي مالياتي مي تواند موجب افزايش درآمد شود، در صورتي صحيح است که ماليات دهندگان با بالاترين نرخ هاي مالياتي روبه رو باشند. نظريه ي لافر ممکن است در مورد برخي کشورها درست و قابل قبول باشد، به ويژه کشورهايي که نرخ هاي مالياتي در آن ها بيش از نرخ هاي مالياتي کشور امريکاست. مثلاً در دهه ي 80 در کشور سوئد کارگران با نرخ نهايي ماليات 80 درصد روبه رو بودند. يک چنين نرخ مالياتي بالا باعث کاهش شديد انگيزه ي کار مي شود.
مطالعات نشان مي دهند که اگر کشور سوئد نرخ هاي ماليات خود را کاهش دهد، قطعاً بيش از پيش بر درآمدهاي مالياتي خود خواهد افزود.
اين ديدگاه ها در مباحثات سياسي نيز به طور مکرر مطرح مي شوند. هنگامي که در سال 1993 بيل کلينتون به کاخ سفيد رفت، نرخ ماليات بردرآمد ماليات دهندگان با درآمد بالا را حدود 40 درصد افزايش داد.
برخي اقتصاددانان از اين اقدام کلينتون انتقاد کردند. آن ها معتقد بودند که اين طرح باعث کسب درآمد مالياتي برآورد شده از سوي مشاورين رئيس جمهوري نخواهد شد. اين اقتصاددانان اظهار داشتند که مشاورين رئيس جمهور نمي توانند تأثير ماليات ها بر تغيير رفتار مردم را به طور کامل محاسبه کنند. برعکس در انتخابات سال 1996 باب دال (1) برخلاف بيل کلينتون معتقد به کاهش نرخ هاي ماليات بر درآمد اشخاص بود. هر چند باب دال اين ايده را، که کاهش ماليات ها به طور کامل باعث کاهش درآمد ها مي شود، رد کرد. او عقيده داشت که 28 درصد از کاهش ماليات ها بار ديگر به دولت باز مي گردند زيرا نرخ مالياتي کم تر موجب افزايش نرخ رشد اقتصادي مي شود. اقتصاددانان بر سر اين موضوع اختلاف نظر داشتند که آيا رقم 28 در صد اعلام شده درست و قابل قبول است، يا بيش از حد خوشبينانه است يا آن طور که لافر معقد بود بيش از حد بدبينانه است.
سياست گذاران نيز در مورد اين نظريات توافق کامل ندارند زيرا در مورد مقدار کشش هاي مربوطه اختلاف نظر دارند. هر چه کشش هاي عرضه و تقاضا در يک بازار بيش تر باشند، ماليات هاي بزرگ تر اختلال بيش تري در رفتار ماليات دهندگان ايجاد مي کنند و به احتمال زياد در اين حالت کاهش نرخ مالياتي باعث افزايش درآمد مالياتي خواهد شد.
در هر صورت هيچ اختلاف نظري درباره نتيجه کلي زير وجود ندارد:
«اين که دولت از تغيير نرخ هاي مالياتي چه منافعي به دست مي آورد و يا چه زياني متحمل مي شود تنها با توجه به نرخ هاي مالياتي قابل محاسبه نيست. اين منافع و زيان ها به چگونگي تأثير تغيير ماليات ها بر رفتار مردم نيز بستگي دارند.
نتيجه گيري
اوليور وِندل هولمز مي گفت ماليات ها مبلغ پرداختي ما براي يک جامعه ي مدني هستند. حقيقتاً حيات جامعه ما به انواع ماليات ها بستگي دارد. همه ي ما انتظار داريم که دولت براي ما خدماتي مختلف مانند احداث جاده ها، احداث پارک ها، نيروي انتظامي و دفاع و امنيت ملي فراهم کند. ارائه ي خدمات عمومي از سوي دولت نياز به درآمد مالياتي دارد.
يکي از اصول اقتصادي اين است که بازارها معمولاً به بهترين روش، فعاليت هاي اقتصادي را سازماندهي مي کنند. وقتي دولت بر خريداران و فروشندگان يک کالا ماليات وضع مي کند، به هر حال جامعه برخي از منافع مربوط به کارايي بازار را از دست مي دهد. ماليات ها معمولاً براي دو گروه خريداران و فروشندگان در بازار زيان بارند زيرا ماليات ها نه تنها باعث انتقال منافع از افراد به دولت مي شوند بلکه باعث تغيير انگيزه ها و ايجاد اختلال در نتايج بازار نيز خواهند شد.
پينوشتها:
1. Arthur Laffer
منبع مقاله :منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.
/ج