وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت

يک روز عادي از زندگي خود را مرور کنيد. صبح که از خواب بر مي خيزيد يک ليوان آب ميوه از پرتقال هاي ايالت فلوريدا و يک فنجان قهوه از دانه هاي به دست آمده در کشور برزيل ميل مي کنيد. هنگام خوردن صبحانه، اخبار پخش شده از
جمعه، 21 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
 وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت

 

نويسنده: گريکوري منکيو
مترجم: حميدرضا ارباب



 

يک روز عادي از زندگي خود را مرور کنيد. صبح که از خواب بر مي خيزيد يک ليوان آب ميوه از پرتقال هاي ايالت فلوريدا و يک فنجان قهوه از دانه هاي به دست آمده در کشور برزيل ميل مي کنيد. هنگام خوردن صبحانه، اخبار پخش شده از نيويورک را در تلويزيونِ ساخت ژاپن تماشا مي کنيد. سپس لباس هاي نخي را که پنبه آن ها در ايالت جورجيا کشت و در کارخانه هاي تايلندي بافته شده است، مي پوشيد. پس از آن با خودرويي به سمت دانشگاه مي رويد که قطعات آن توسط ده ها کشور در سرتاسر دنيا ساخته شده اند. در کلاس درس اقتصاد، کتاب اقتصادي را مطالعه مي کنيد که يک نويسنده اهل ماساچوست آن را نوشته، کتاب توسط ناشري در تگزاس و بر روي کاغذهاي به دست آمده از درخت هاي اورگون (1) چاپ شده است.
هر روز شما با وابستگي به بسياري از مردم در سرتاسر جهان روز خود را آغاز مي کنيد، مردمي که نمي شناسيد ولي کالاها و خدماتي براي شما توليد مي کنند که به آن ها نياز داريد. اين وابستگي متقابل از آن جا شکل مي گيرد که مردم به مبادله و تجارت با يکديگر مي پردازند. آن ها مردمي نيستند که کالاها و خدمات را به دليل کَرَم و بخشش و يا براي رفاه شما توليد و عرضه کنند. هيچ گاه بنگاه دولتي نيز به آن ها تکليف نمي کند که به توليد خواسته ها و نيازهاي شما بپردازند. بلکه آن ها به اين دليل به توليد کالاها و خدمات مي پردازند که بتوانند در ازاي فروش آن ها کالاهاي موردنياز خود را تهيه و يا در مقابل عرضه اين کالاها چيزي دريافت کنند.
به عنوان نخستين گام در تحليل خود، دلايل وابستگي متقابل اقتصادي را در نظر مي گيريم. يکي از ده اصل اقتصادي اين است که تجارت باعث بهبود وضعيت همه مي شود. اين اصل به خوبي علت مبادله کالا بين مردم و تجارت بين کشورها را توضيح مي دهد. در اين مقاله به بررسي دقيق تر اين اصل اقتصادي مي پردازيم. وقتي مردم با يکديگر تجارت مي کنند دقيقاً چه چيزي به دست مي آورند؟ به چه دليل مردم در انتخاب خود وابستگي به يکديگر را مي پذيرند؟

داستاني در مورد اقتصاد مدرن

براي درک اين مسئله که به چه دليل مردم براي کالاها و خدمات مورد نياز خود وابسته شدن به ديگران را مي پذيرند و چگونه اين وابستگي موجب بهبود زندگي آن ها مي شود، بايد نگاهي به يک اقتصاد ساده داشته باشيم. فرض کنيد که در جهان فقط دو کالاي «گوشت» و «سيب زميني» توليد مي شود. علاوه بر اين فرض کنيد که فقط دو نفر «کشاورز سيب زميني کار» و «دامدار» در جهان زندگي مي کنند که نياز به مصرف گوشت و سيب زميني دارند.
وقتي کشاورز فقط سيب زميني و دامدار گوشت توليد کند، منافع حاصل از مبادله بين آن ها کاملاً روشن است. در يک حالت ممکن است دامدار و کشاورز تصميم بگيرند که هيچ مبادله اي با هم نداشته باشند. اما پس از ماه هاي متوالي که دامدار مجبور به خوردن گوشتِ سرخ شده، آب پز، پخته، و کبابي شود و کشاورز نيز از خوردن سيب زميني آب پز، سرخ کرده، پخته، و خلال سيب زميني خسته شده باشد، ممکن است به اين نتيجه برسند که خودکفايي چندان خوب نيست. در اين موضوع که تجارت به هر دو نفر امکان رضايت بيش تر مي دهد، بسيار ساده است، زيرا هر دو مي توانند يک همبرگر با سيب زميني سرخ کرده بخورند.
هر چند اين وضعيت براي نشان دادن منافع حاصل از تجارت بيش از حد ساده است، چنان چه دامدار و کشاورز بتوانند با هزينه بسيار زياد کالايي ديگر را نيز توليد کنند، منافعي يکسان به دست مي آورند. مثلاً فرض کنيد کشاورزي که سيب زميني توليد مي کند بتواند توليد گوشت خود را مثلاً به سختي افزايش دهد. به همين ترتيب دامدار و توليد کننده گوشت بتواند در يک زمين نامناسب سيب زميني نيز پرورش دهد. در اين حالت به سادگي مي توانيم دريابيم که کشاورز و دامدار از تخصص در توليد کالايي که آن را بهتر توليد مي کنند و سپس مبادله آن با يکديگر منافعي بيش تر به دست خواهند آورد.
وقتي يک نفر تمامي کالاها را بهتر توليد مي کند تعيين منافع ناشي از تجارت چندان ساده نيست. مثلاً فرض کنيد که دامدار، هم در توليد گوشت و هم در توليد سيب زميني نسبت به کشاورز برتري داشته باشد. در اين حالت کدام شخص (کشاورز يا دامدار) بايد خودکفايي را انتخاب کند؟ آيا هنوز هم مبنايي براي تجارت وجود دارد؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد نگاهي به عوامل مؤثر بر اين تصميم گيري داشته باشيم.

امکانات توليد

فرض کنيد کشاورز و دامدار 40 ساعت در هفته کار مي کنند و مي توانند گوشت، سيب زميني، و يا ترکيبي از هر دو را توليد کنند. جدول 1 مقدار زماني را که هر نفر براي توليد يک پوند کالا صرف مي کند نشان مي دهد.
جدول 1 امکانات تولید برای کشاورز و دامدار
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
کشاورز مي تواند 1 کيلو سيب زميني را در 10 ساعت و 1 کيلو گوشت را در 20 ساعت توليد کند. دامدار مي تواند هر دو کالا را با بهره وري بيش تري توليد کند. او 1 کيلو سيب زميني را در 8 ساعت و 1 کيلو گوشت را در 1 ساعت توليد مي کند.
نمودار 1 (الف) نشان دهنده ترکيبات مختلفي از گوشت و سيب زميني است که کشاورز قادر به توليد آن هاست. اگر کشاورز تمامي 40 ساعت وقت خود را صرف توليد سيب زميني کند، مي تواند حداکثر 4 کيلو سيب زميني (و صفر واحد گوشت) توليد کند. چنان چه تمامي وقت خود را صرف توليد گوشت کند، حداکثر 2 کيلوگوشت (و صفر واحد سيب زميني) توليد مي کند. اگر 40 ساعت وقت خود را به طور يکسان بين توليد گوشت و سيب زميني تقسيم کند، مي تواند 2 کيلو سيب زميني و 1 کيلو گوشت توليد کند. نمودار 1 نشان دهنده سه حالت فوق و ساير ترکيبات ممکن از توليد دو کالاست.
اين نمودار نشان دهنده مرز امکانات توليد کشاورز است. مرز امکانات توليد نشان دهنده ترکيبات مختلفي از دو کالاست که در اقتصاد قادر به توليد آن هاست. اين نمودار يکي از ده اصل اقتصادي يا اصل «مردم درگير انتخاب و مبادله تصميم گيري ها هستند» را توضيح مي دهد. در اين جا کشاورز با انتخاب بين توليد گوشت و سيب زميني روبه روست. يادآوري مي کنيم که مرز امکانات توليد داراي تحدب به سمت بالا بود، در حالت اخير جانشيني بين دو کالا به مقادير توليد بستگي دارد. به هر حال در اين حالت فناوري توليد گوشت و سيب زميني به کشاورز اين امکان را مي دهد که دو کالا را با نرخي ثابت مبادله کند. در اين حالت مرز امکانات توليد يک خط مستقيم است.
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
توضيح شکل: نمودار 1 (ب) مرز امکانات توليد دامدار را نشان مي دهد. اگر دامدار تمامي 40 ساعت وقت خود را صرف توليد سيب زميني کند، تنها 5 کيلو سيب زميني (و صفر کيلو گوشت) به دست مي آورد اگر تمامي 40 ساعت را صرف توليد گوشت کند، 40 کيلو گوشت (و صفر کيلو سيب زميني) به دست خواهد آورد. اگر دامدار وقت خود را به طور يکسان بين توليد گوشت و سيب زميني تقسيم کند (براي هر فعاليت 20 ساعت) آن گاه 20 کيلو گوشت و 2.5 کيلو سيب زميني توليد خواهد کرد. بار ديگر يادآوري مي کنيم که مرز امکانات توليد نشان دهنده تمامي ترکيبات ممکن توليد است. اگر کشاورز و دامدار به جاي تجارت با يکديگر حالت خودکفايي را انتخاب کنند، آن گاه همان مقداري را که توليد مي کنند، مصرف خواهند کرد. به عبارت ديگر در حالت خودکفايي مرز امکانات توليد همان مرز امکانات مصرف است. نمودار 1 نشان دهنده ترکيبات مختلف مصرف گوشت و سيب زميني کشاورز و دامدار هم هست.
هر چند مرز امکانات توليد براي نشان دادن مبادله بين دو کالاي گوشت و سيب زميني از سوي کشاورز و دامدار مفيد است، اما به هيچ وجه انتخاب واقعي آن ها را مشخص نمي کند. براي تعيين توليد واقعي بايد از نيازهاي کشاورز و دامدار (شرايط سمت تقاضا) با اطلاع باشيم. فرض کنيد آن ها ترکيب نقاط A و B در نمودار 1 را انتخاب کنند. با توجه به اين ترکيبات، کشاورز در نقطه A، 2 کيلو سيب زميني و 1 کيلو گوشت، و دامدار در نقطه B، 2.5 کيلو سيب زميني و 20 کيلو گوشت توليد و مصرف مي کنند.

تخصص و تجارت

پس از چند سال که دامدار در نقطه A به توليد و مصرف مي پردازد، تصميم مي گيرد با کشاورز وارد مذاکره شود:
دامدار: دوست عزيزم، جناب آقاي کشاورز، مي توانم با شما معامله اي داشته باشم، من مي دانم که چگونه زندگي هردوي ما بهتر مي شود. من فکر مي کنم که شما بايد توليد گوشت را متوقف و تمامي 40 ساعت وقت خود را صرف توليد سيب زميني کنيد، 4 کيلو سيب زميني توليد خواهيد کرد. آن گاه اگر از آن 4 کيلو فقط 1 کيلو سيب زميني خود را به من بدهيد، به شما 3 کيلوگوشت خواهم داد. به اين ترتيب شما به جاي آن که 2 کيلو سيب زميني و 1 کيلو گوشت در هفته مصرف کنيد، مي توانيد پس از اين مبادله 3 کيلو سيب زميني و 3 کيلو گوشت مصرف کنيد. اگر شما با طرح من موافق باشيد مي توانيد از هر دو کالا بيش تر مصرف کنيد [دامدار براي متقاعد کردن کشاورز نمودار 2 (الف) را به او نشان مي دهد.]
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
الف) چگونه تجارت باعث افزایش مصرف کشاورز می شود
ب) چگونه تجارت باعث افزایش مصرف دامدار می شود
نمودار 2 چگونه تجارت باعث افزايش فرصت هاي مصرف مي شود. پس از تجارت، کشاورز و دامدار مي توانند بيش تر گوشت و سيب زميني مصرف کنند. در نمودار 2 (الف) کشاورز در نقطه A مقدار بيش تري کالا مصرف مي کند. در نمودار 2 (ب) نيز دامدار در نقطه B نسبت به نقطه B مقدار بيش تري کالا مصرف مي کند. تجارت باعث مي شود که هر دو نفر بيش تر گوشت و سيب زميني مصرف کنند.
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
 جدول 2 منافع ناشی از تجارت
کشاورز: (با لحني ناباورانه) معامله پرسودي به نظر مي رسد، اما نمي فهمم که چرا شما اين پيشنهاد را به من داده ايد. اگر اين معامله به نفع من است، پس نمي تواند براي شما نفعي داشته باشد.
دامدار: بر عکس! من 24 ساعت از وقت خود را در هفته صرف دامداري و 16 ساعت آن را صرف توليد سيب زميني مي کنم. بر اين اساس 24 کيلوگوشت و 2 کيلو سيب زميني به دست مي آورم. پس از آن با دادن 3 کيلوگوشت به شما 1 کيلو سيب زميني دريافت مي کنم. به اين ترتيب پس از معامله، 21 کيلوگوشت و 3 کيلو سيب زميني دارم. به عبارت ديگر پس از معامله از هر دو کالا بيش تر مصرف مي کنم. [نقطه 'B را در نمودار 2 (ب) با نقطه B مقايسه کنيد.]
کشاورز: من درک نمي کنم.... اين سخنان بيش از حد اغراق آميزند.
دامدار: اين مسئله آن قدرها هم که در ابتداي امر به نظر مي رسيد پيچيده نيست. من نظرات خود را در جدولي ساده خلاصه کرده ام. [دامدار يک نسخه از جدول2 را به کشاورز مي دهد.]
کشاورز: (پس از تأمل بر روي جدول) اين محاسبات صحيح اند ولي من کمي گيج شده ام. چگونه اين معامله مي تواند وضع هر دوي ما را بهتر کند؟
دامدار: هر دو نفر مي توانيم سود ببريم زيرا تجارت اين امکان را فراهم مي کند که هر يک در کالايي که آن را بهتر توليد مي کنيم تخصص پيدا کنيم. شما وقت بيش تري صرف توليد سيب زميني و وقت کم تري صرف توليد گوشت خواهيد کرد. من نيز وقت بيش تري صرف توليد گوشت و وقت کم تري صرف توليد سيب زميني خواهم کرد. به علت تخصص و معامله (تجارت) هر يک از ما بدون آن که ساعات بيش تري کار کنيم، مي توانيم گوشت و سيب زميني بيش تري مصرف کنيم.

اصل مزيت نسبي

هر چند استدلال دامدار درباره ی منافع حاصل از تجارت درست است، ولي اندکي معماگونه است: اگر دامدار در هر دو فعاليت، توليد سيب زميني و توليد دام، نسبت به کشاورز برتري دارد، چگونه کشاورز نيز بايد در توليد سيب زميني تخصص پيدا کند؟ به نظر مي رسد که کشاورز در مقايسه با دامدار هيچ فعاليتي را بهتر انجام نمي دهد. جهت حل اين معما بايد به بررسي اصل يا نظريه مزيت نسبي بپردازيم.
برای درک این اصل باید به این پرسش پاسخ دهید که چه کسی سیب زمینی را با هزینه ی کم تر تولید می کند، کشاورز یا دامدار؟ برای این پرسش دو پاسخ می توانیم در نظر بگیریم که هر پاسخ کلید حل معما و درک منافع دو جانبه ی حاصل از تجارت است.

مزيت مطلق

يک پاسخ به پرسش فوق اين است که براي محاسبه ی هزينه هاي توليد سيب زميني نهاده هاي مورد استفاده در توليد هر دو کالا را با يکديگر مقايسه کنيم. دامدار براي توليد يک کيلو سيب زميني، به 8 نفر ساعت نيروي کار و کشاورز، به 10 نفر ساعت نيروي کار نياز دارد. بر اين اساس ممکن است نتيجه بگيريم که هزينه توليد سيب زميني توسط دامدار کم تر است.
اقتصاددانان از اصطلاح مزيت مطلق براي مقايسه بهره وري افراد، بنگاه ها، و کشورها استفاده مي کنند. وقتي يک توليد کننده براي توليد کالايي (در مقايسه با ساير توليدکنندگان) از عوامل و نهاده هايي کم تر استفاده کند، مي گوييم اين بنگاه نسبت به ساير بنگاه ها مزيت مطلق دارد. در اين مثال دامدار در توليد هر دو کالاي گوشت و سيب زميني نسبت به کشاورز مزيت مطلق دارد، زيرا هر واحد از دو کالا را به نسبت کشاورز در مدت زماني کم تر توليد مي کند.

هزينه هاي فرصت و مزيت نسبي

از يک جنبه ی ديگر نيز مي توانيم به هزينه هاي توليد سيب زميني نگاه کنيم. به جاي مقايسه نهاده هاي مورد نياز (نفر ساعت نيروي کار) در توليد دو کالا مي توانيم هزينه هاي فرصت توليد را مقايسه کنيم. هزينه فرصت توليد يک کالا برابر است با ارزش ساير کالاهايي که براي توليد يک واحد اضافي از کالاي مورد نظر بايد از دست بدهيم. در اين مثال فرض کرديم که کشاورز و دامدار هر کدام 40 ساعت در هفته وقت دارند. با صرف وقت بيش تر براي توليد سيب زميني، زمان باقيمانده براي توليد گوشت کاهش مي يابد. وقتي کشاورز و دامدار وقت صرف شده براي توليد دو کالاي گوشت و سيب زميني را تغيير مي دهند در واقع روز مرز امکانات توليد به سمت بالا و يا پايين در حال حرکت هستند و دائماً از يک کالا براي توليد کالاي ديگر استفاده مي کنند. به عبارت ديگر هزينه ی فرصت، همين مبادله و جانشيني دو کالا به جاي يکديگر است.
ابتدا به بررسي هزينه ی فرصت دامدار مي پردازيم. دامدار مي تواند با صرف 8 نفر ساعت نيروي کار 1 کيلو سيب زميني توليد کند. بنابراين با توليد 1 واحد اضافي گوشت مي تواند 8 نفر ساعت نيروي کار صرفه جويي کند. از آن جا که دامدار براي توليد 1 کيلو گوشت فقط به 1 نفر ساعت نيروي کار نياز دارد، بنابراين با 8 نفر ساعت نيروي کار به دست آمده از عدم توليد 1 کيلو سيب زميني مي تواند 8 کيلو گوشت توليد کند. نتيجه نهايي آن که هزينه فرصت توليد 1 کيلو سيب زميني براي دامدار، معادل 8 کيلوگوشت است.
حال به بررسي هزينه فرصت کشاورز مي پردازيم. کشاورز مي تواند با صرف 10 نفرساعت نيروي کار، 1 کيلو سيب زميني توليد کند. از آن جا که کشاورز براي توليد 1 کيلو گوشت بايد 20 نفر ساعت نيروي کار صرف کند، بنابراين با 10 نفر ساعت نيروي کار فقط مي تواندوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد گوشت توليد کند. نتيجه آن که هزينه فرصت توليد 1 واحد سيب زميني معادلوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد گوشت است.
جدول 3 هزينه فرصت توليد گوشت و سيب زميني را براي دو توليد کننده نشان مي دهد. دقت کنيد که هزينه فرصت توليد گوشت عکس هزينه فرصت توليد سيب زميني است. به عبارت ديگر اگر هزينه توليد 1 واحد سيب زميني براي دامدار معادل 8 واحد گوشت است، آن گاه هزينه توليد 1 واحد گوشت نيز معادلوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد سيب زميني است. به همين ترتيب هزينه توليد 1 واحد سيب زميني براي کشاورز معادلوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد گوشت و هزينه توليد يک واحد گوشت نيز معادل 2 واحد سيب زميني است.
وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت
جدول 3 هزینه فرصت گوشت و سیب زمینی
اقتصاددانان از اصطلاح مزيت نسبي براي مقايسه هزينه هاي فرصت توليد بنگاه ها استفاده مي کنند. وقتي يک توليد کننده هزينه فرصت کم تري در توليد يک کالا دارد (يا مقادير کم تري از ساير کالاها را براي توليد 1 واحد اضافي کالاي مورد نظر از دست مي دهد)، مي گوييم در توليد آن کالا مزيت نسبي دارد. در مثال ارائه شده هزينه فرصت توليد سيب زميني توسط کشاورز از هزينه فرصت توليد همين کالا توسط دامدار کم تر است (وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد گوشت در مقابل 8 واحد گوشت). اما هزينه ی فرصت توليد گوشت توسط دامدار از هزينه فرصت توليد همين کالا توسط کشاورز کم تر است (وابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد سيب زميني در مقايسه با 2 واحد سيب زميني). بنابراين کشاورز در توليد سيب زميني و دامدار در توليد گوشت مزيت نسبي دارند.
يادآوري مي کنيم که غيرممکن است شخصي در توليد هر دو کالا مزيت نسبي داشته باشد. زيرا هزينه فرصت توليد يک کالا عکس هزينه فرصت توليد کالاي ديگر است، چنان چه هزينه فرصت توليد يک کالا نسبتاً بالا باشد، قطعاً هزينه فرصت توليد کالاي ديگر بايد نسبتاً پايين باشد. در واقع اصل مزيت نسبي نشان دهنده ی هزينه هاي فرصت نسبي است. مگر آن که هزينه هاي فرصت توليد هر دو نفر کاملاً برابر باشد، در اين صورت يک شخص در توليد يک کالا، و ديگري در کالاي دوم مزيت نسبي خواهد داشت.

مزيت نسبي و تجارت

تفاوت در هزينه هاي فرصت توليد و مزيت نسبي منافع ناشي از تجارت را تعيين مي کند. وقتي يک بنگاه (يا کشور) به علت خودداري از مزيت نسبي در توليد يک کالا تخصص مي يابد، توليد کل اقتصاد افزايش مي يابد و از اين رو با بزرگ شدن حجم کيک اقتصاد هر فرد مي تواند نسبت به گذشته سهمي بيش تر داشته باشد. به عبارت ديگر وقتي دو نفر داراي هزينه هاي فرصت توليد متفاوت هستند هر کدام مي توانند با تجارت به خريد کالاهايي با هزينه فرصت کم تر (يا قيمت کم تر) اقدام کنند و نفع ببرند.
وضعيت کشاورز را در نظر بگيريد. کشاورز براي خريد 3 واحد گوشت، 1 واحد سيب زميني توليد مي کند و آن را به دامدار مي دهد. به عبارت ديگر کشاورز هر واحد گوشت را به قيمتوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد سيب زميني خريداري مي کند. قيمت گوشت در اين مبادله کم تر از هزينه فرصت توليد يک واحد گوشت براي کشاورز است (2 واحد سيب زميني به ازاي يک واحد گوشت). بنابراين کشاورز از اين مبادله به ازاي هر واحد گوشت سودي معادلوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت واحد سيب زميني به دست مي آورد.
حال به بررسي وضعيت دامدار مي پردازيم. دامدار به ازاي فروش 3 واحد گوشت، يک واحد سيب زميني دريافت مي کند. اين نرخ مبادله کم تر از هزينه فرصت دامدار است زيرا دامدار قبل از تجارت مجبور بود براي توليد 1 واحد سيب زميني 8 واحد گوشت را از دست بدهد. بنابراين در اين مبادله سودي معادل 5 واحد گوشت به دست مي آورد.
از آن جا که هر شخص فقط در توليد کالايي متخصص مي شود که هزينه هاي فرصت توليد آن کم ترند، بنابراين کشاورز تمامي وقت خود را صرف توليد سيب زميني و دامدار نيز تمامي وقت خود را صرف توليد گوشت خواهد کرد. نتيجه آن که توليد کل سيب زميني و گوشت افزايش مي يابد، و کشاورز و دامدار هر دو از اين افزايش توليد نفع مي برند. روح داستان کشاورز و دامدار هم اکنون کاملاً روشن شده است: تجارت به نفع همه افراد جامعه است زيرا به همه مردم اين امکان را مي دهد که در فعاليت هايي که مزيت نسبي دارند صاحب تخصص شوند.

کادر 1: آدام اصميت و ديويد ريکاردو
اقتصاددانان: از مزيت نسبي برداشت هاي مختلفي داشته اند. يکي از بزرگ ترين اقتصاددانان به نام آدام اسميت مي گويد:
«اين پند و توصيه هر سرپرست محتاط خانواده است که هرگز تلاش نکنيد آن چه را که مي توانيد از ديگران ارزان تر بخريد، خودتان در منزل تهيه نماييد. خياط تلاش نمي کند تا کفش خود را خودش بسازد بلکه آن را از کفاش مي خرد. کفاش نيز لباس هايش را خود نمي دوزد بلکه آن را به خياط سفارش مي دهد. کشاورز نه کفش مي دوزد و نه لباس، بلکه اقدام به خريد آن ها مي کند. تمام مردم درک مي کنند که به نفع آن هاست تا تمام تلاش را در تخصص و حرفه خود صرف کنند و از اين طريق منافعي را به ديگران برسانند و با فروش بخشي از توليدات خود و دريافت قيمت آن به خريد در يک موقعيت ديگر اقدام کنند.
اين جملات را آدام اسميت به سال 1776 در کتاب خود به نام بررسي علل و ماهيت ثروت ملل آورده است. کتاب اسميت اثر برجسته اي است که به تحليل وابستگي هاي متقابل اقتصادي و تجاري بين کشورها مي پردازد.
کتاب اسميت منشأ الهام براي ديويد ريکاردو شد، سهامدار ميليونري که بعدها يک اقتصاددان شد. ريکاردو در کتاب خود به نام اصول اقتصاد سياسي و ماليات که در سال 1817 منتشر شد اصل مشهور «مزيت نسبي» را ارائه کرد. دفاع او از تجارت آزاد تنها يک فعاليت دانشگاهي محض نبود. ريکاردو با توجه به عقايد اقتصادي خود به عنوان يک عضو مجلس انگليس فعاليت داشت و با قوانين مربوط به غلات که موجب محدوديت واردات محصولات کشاوري شده بود مخالفت مي کرد.
نتايج حاصل از نظريات آدام اسميت و ديويد ريکاردو در مورد منافع ناشي از تجارت در طول زمان کمک زيادي به ما کرده است. هر چند اقتصاددانان در مورد سياست هاي بازرگاني توافق کامل ندارند ولي در مورد حمايت از تجارت آزاد هم عقيده هستند. هر چند حوزه اقتصاد بسيار گسترده شده و نظريه هاي اقتصادي از زمان اسميت و ريکاردو تغيير و اصلاح شده است اما نظر اقتصاددانان در مورد محدوديت هاي تجاري هنوز هم متکي بر اصل مزيت نسبي ريکاردو قرار دارد.

کاربردهاي مزيت نسبي

اصل مزيت نسبي وابستگي متقابل ميان کشورها و منافع ناشي از تجارت را به خوبي تفسير مي کند.
از آن جا که وابستگي متقابل کشورها در جهان مدرن امري اجتناب ناپذير است، نظريه مزيت نسبي کاربردهايي فراوان خواهد داشت.
در اين جا با ذکر دو مثال، يک مثال تخيلي و يک مثال با اهميت کاربرديِ فراوان، بحث را ادامه مي دهيم.

آيا «وودز» بايد خودش چمن هاي خانه اش را بزند؟

تايگر وودز (2) اوقات بسيار زيادي را صرف قدم زدن در زمين هاي پوشيده از چمن مي کند. او يکي از مشهورترين بازي کنان گلف تاريخ است که مي تواند با يک ضربه استثنايي به توپ آن را از فاصله بسيار زياد به سوي هدف بفرستد؛ به طوري که داخل سوراخ مورد نظر شود، ضربه اي غيرقابل تصور که همه بازي کنان گلف انجام آن را در رؤياهاي خود مي بينند. احتمالاً اين شخص در انجام ساير فعاليت هاي خود نيز با استعداد است. حال تصور کنيد که وودز بتواند علف ها و چمن خانه اش را نيز سريع تر از تمامي افراد ديگر کوتاه کند. از نظر شما به دليل اين توانايي او بايد شخصاً چمن خانه اش را کوتاه کند؟
براي پاسخ به اين پرسش از مفاهيم هزينه فرصت و مزيت نسبي استفاده مي کنيم. فرض کنيد وودز مي تواند علف هاي خانه اش را در ظرف 2 ساعت کوتاه کند. طي همين 2 ساعت او مي تواند در يک برنامه تبليغاتي تلويزيوني براي شرکت نايک (3) شرکت کند و 10000 دلار دستمزد بگيرد. در مقابل، فارست گامپ (4)، پسر همسايه، همين کار را در 4 ساعت انجام مي دهد. او مي تواند در مک دونالدو کار کند و طي همين 4 ساعت 20 دلار دستمزد بگيرد.
بنابراين با توجه به مثال فوق، هزينه فرصت کوتاه کردن چمن ها براي وودز 20000 دلار و براي گامپ 20 دلار است. «وودز» در کوتاه کردن چمن مزيت مطلق دارد زيرا آن را سريع تر انجام مي دهد.
اما «گامپ» در کوتاه کردن چمن مزيت نسبي دارد زيرا هزينه فرصت او کم تر از وودز است.
منافع ناشي از تجارت در اين مثال بسيار زيادند. به جاي آن که «وودز» خود به کوتاه کردن چمن ها بپردازد، مي تواند با استخدام «فارست گامپ» براي کوتاه کردن چمن، به فعاليت هاي تجاري- تبليغي خود ادامه دهد. مادامي که «وودز» براي کوتاه کردن بيش از 20 دلار و کم تر از 10000 دلار به فارست مي پردازد، هر دو از اين کار سود مي برند و وضعشان بهتر مي شود.

آيا آمريکا بايد به تجارت با ساير کشورها بپردازد؟

همان طور که دو نفر مانند کشاورز و دامدار از تخصص و مبادله کالا با يکديگر سود مي برند، کشورها نيز مي توانند از تجارت منافعي به دست آورند. بسياري از کالاهاي مورد نياز مردم امريکا خارج از اين کشور توليد و در مقابل، بسياري از کالاهاي توليد شده در امريکا به مردم ساير کشورها فروخته مي شوند. مجموعه کالاهايي که در خارج توليد مي شوند و در داخل کشور به فروش مي رسند، واردات و کالاهايي که در داخل توليد مي شوند و در کشورهاي خارجي به فروش مي رسند، صادرات ناميده مي شود.
براي درک منافع ناشي از تجارت، دو کشور امريکا و ژاپن را در نظر بگيريد که هر کدام به توليد دو کالا، مواد غذايي و خودرو، مشغول هستند. فرض کنيد هر دو کشور خودرو را به خوبي يکديگر توليد مي کنند: هر کارگر امريکايي و ژاپني مي تواند يک خودرو در ماه توليد کند. با توجه به مرغوبيت اراضي کشاورزي، امريکا مي تواند مواد غذايي را بهتر از ژاپن توليد کند: به طور متوسط هر کارگر امريکايي 2 تن و هر کارگر ژاپني 1 تن گندم در ماه توليد مي کند.
براساس اصل مزيت نسبي، هر کالا بايد توسط کشوري توليد شود که هزينه فرصت توليد کم تري دارد. از آن جا که هزينه فرصت توليد يک خودرو در امريکا معادل 2 تن و در ژاپن معادل 1 تن گندم است، کشور ژاپن در توليد خودرو مزيت نسبي دارد. ژاپن بايد بيش از نياز داخلي خودرو توليد، و مازاد آن را به امريکا صادر کند. به همين ترتيب امريکا نيز در توليد گندم مزيت نسبي دارد، زيرا هزينه فرصت توليد گندم در امريکا معادلوابستگي متقابل و منافع ناشي از تجارت خودرو و در ژاپن معادل 1 خودروست. بر اين اساس امريکا بايد بيش از نياز داخلي گندم توليد، و مازاد مصرف خود را به کشور ژاپن صادر کند. هر دو کشور مي توانند با تخصص و معامله از تجارت سود ببرند.
البته واقعيت ها نشان مي دهند که تجارت بين کشورها بسيار پيچيده تر از مثال هاي ساده مطرح شده است. مهم ترين مسئله اي که در اين مثال هاي ساده به آن توجه نشده اين است که مردم کشورهاي مختلف داراي سليقه ها و علائقي متفاوت هستند. تجارت بين الملل ممکن است وضع عده اي از مردم را بدتر کند، هرچند در مجموع وضعيت کشورها بهتر شود. وقتي کشور امريکا گندم صادر، و در مقابل خودرو وارد مي کند، اثر اين تجارت بر روي کشاورز امريکايي با اثر آن بر روي يک کارگر اخراج شده امريکايي يکسان نيست. اظهارنظرهايي در مخالفت با تجارت از سوي برخي سياست مداران و اقتصاددانان به گوش مي رسد. آن ها معتقدند هر چند تجارت بين الملل هيچ شباهتي با جنگ ندارد ولي باز هم برخي کشورها سود مي برند و برخي ضرر مي کنند. تجارت باعث مي شود تا تمامي کشورها به شکوفايي برسند.

نتيجه گيري

اصل مزيت نسبي نشان مي دهد که تجارت وضع همه را بهتر مي کند. تاکنون بايد متوجه اين نکته مهم شده باشيد که، همه کشورها از وابستگي متقابل اقتصادي نفع مي برند. همان طور که ديديد وابستگي متقابل اقتصادي امري مطلوب است، اما اين امر چگونه حاصل مي شود؟ کشورهاي آزاد چگونه فعاليت هاي مختلف مردم خود را در اقتصاد هماهنگ مي کنند؟ چه تضميني وجود دارد که کالاها و خدمات توليد شده توسط برخي کشورها براي مصرف به دست مردم ساير کشورها برسند؟
در جهاني با وجود دو نفر (کشاورز و دامدار) پاسخ بسيار ساده است: دو نفر به طور مستقيم با هم معامله و منابع را بين خودشان تقسيم مي کنند. در دنياي واقعي با وجود ميلياردها نفر انسان پاسخ بسيار مشکل و مبهم است.

پي نوشت ها :

1. Oregon، يا به تلفظ انگليسي آريگن، سي و سومين ايالت از ايالات متحده امريکا و در شمال غربي اين کشور واقع شده است. مرکز اين ايالت سيلم و بزرگ ترين شهر آن پورتلند است. رود کولومبيا در مرز شمالي اين ايالت جاري است.
2. Tiger Woods
3. Nike
4. Forrest Gump

منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.