آيا نام گذاري فرزند حق مادر است؟

بعضي بر اين باورند که نام گذاري حق مادر است و افراد به نام مادرانشان صدا زده مي شوند. در حديث اُمامَه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که فرمود:
دوشنبه، 24 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا نام گذاري فرزند حق مادر است؟
آيا نام گذاري فرزند حق مادر است؟

 

نويسنده: سيد علي شهرستاني
مترجم: سيد هادي حسيني





 


بعضي بر اين باورند که نام گذاري حق مادر است و افراد به نام مادرانشان صدا زده مي شوند. در حديث اُمامَه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که فرمود:
هرگاه فردي از برادرانتان درگذشت و قبرش را با خاک يکسان ساختيد، يکي از شما بر قبر او بايستد و بگويد: « اي فلاني، فرزند فلان زن! » او مي شنود و پاسخ نمي دهد. بار دوم بگويد: « اي فلاني، فرزند فلان زن! » اين بار وي مي نشيند. بار سوم که اين جمله را بر زبان آورد، ميت مي گويد: خدا تو را رحمت کناد! راه صواب را بنمايانمان... .(1)
مردي پرسيد: اي رسول خدا اگر نام مادرش را نمي دانست چه کند؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: او را به « حواء » نسبت دهد، بگويد: اي فلاني، فرزند حواء... (2)

اين حديث، به مادران منزلتي شايان توجه مي بخشد و نقش آنان را در منظومه ي الهي روشن مي سازد. نام گذاري گرچه [ در مرتبه ي نخست ] حق پدر است، ليکن اين امر مانع نام گذاري مادر نيست؛ به ويژه زماني که مادر، زنِ آزاد باشد.

نقل است که عبدالملک رهسپار جنگ با مُصعَب شد. چون او را به قتل رساند، خبر رسيد که فرزندش برايش به دنيا آمد. عبدالملک به اين پيروزي فال نيک زد و او را « منصور » ناميد. مادرش او را به اسم پدر خويش « هشام » نام گذاشت و عبدالملک به آن تن داد. (3)
در الغارات آمده است که مثيتم تمار برده ي زني از بني اسد بود. امام علي (عليه السّلام) او را خريد و آزاد ساخت و نامش را پرسيد، گفت: « سالم » است. امام علي (عليه السّلام) فرمود: رسول خدا به من خبر داد که پدرت در ايران تو را « ميثم » ناميد! گفت: خدا و رسولش راست گفت، راست گفتي اي امير المؤمنين، به خدا سوگند، اسم من « ميثم » است.
امام (عليه السّلام) فرمود: « سالم » را واگذار، به اسمِ خودت برگرد. ما کنيه ي « ابو سالم » به تو مي دهيم. از اين رو، وي به ابو سالم کنيه يافت. (4)
در مقاتل الطالبيين مي خوانيم که فاطمه بنت اسد، فرزندش را « حيدر » ناميد. ابوطالب اسم او را تغيير داد و « علي » گذاشت. (5)
ابن عِنَبه مي گويد:
مادر آن حضرت، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است. هنگام ولادت، پدرش نبود. فاطمه او را « حيدر » ناميد، که از اسامي « شير » است و امام علي (عليه السّلام) در جنگ خيبر به همين نام رجز مي خواند و مي فرمود: من کسي ام که مادرم مرا حيدر ناميد. (6)
ابوطالب بدان جهت اسم آن حضرت را تغيير داد که درباره ي نام گذاري وي با خدا مناجات کرد که:

 

يا رب هذا الغَسَق الدَّجي *** و القمر المنبلج المُضِي
بَيِّن لنا من حکمک المقضي *** ماذا تري في اسمِ ذا الصبيّ - اي پروردگار اين شب تار و ماه درخشان نور افکن.
- از حکمِ امضا شده ي خويش، نام اين کودک را براي ما روشن ساز.
جواب آمد خُصِّصتما بالوَلَدِ الزکي *** والطاهر المُنتَجبِ الرِّضي
فاسمهُ مِن شامخ علي *** عليُّ اشتُقَ مِنَ العَلي (7) - به فرزندي پاکيزه اختصاص يافتيد، فرزند پاک و برگزيده اي که پسنديده ي خداست.
- نام او برگرفته از اوج بلند مرتبه اي است « علي » که از اسم علي خدا مشتق شد.

اين دو بيت، بيان مي دارد که اسم امام علي (عليه السّلام) به الهام الهي صورت گرفت و شبيه است به ماجراي عبدالمطلب که در خواب ديد مردي او را امر مي کند که نوه اش را « محمد » بنامد، و نيز قضيه ي نام گذاري امام حسن و امام حسين (عليه السّلام) که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در انتظار ماند تا خدا برايشان نام برگزيند.
آري، نام امام علي (عليه السّلام) بسيار پرمحتواست. اين نام، برتري آن حضرت را بر همتايانش در علم و اخلاق و جهاد در بر مي گيرد و جايگاه بلند آن حضرت را در بهشت مي نماياند که هم طراز با منازل انبياي الهي است.
اسمِ آن حضرت، از اسم خدا برگرفته شده است و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در گفتار و کردار بر آن تأکيد داشت. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امام علي (عليه السّلام) را بر دوش بلند کرد تا بت ها را بکشند، چنان اوج گرفت که نزديک بود آسمان را در کف بگيرد.
• از کساني که مادرشان بر آنها نام نهاد « مَرحَب » يهودي است که در رجز خويش مي گويد:

أنَا الذي سَمَّتني أُمي مَرحَب *** شاکي السلاح بَطَل مُجَرَّب
إذا الليوث أقبلت تَلَهَّب *** و أَحجَمت عن صولة المُغَلَّب (8) - من کسي ام که مادرم مرا « مَرحَب » ناميد! قهرمان کار آزموده اي که سلاح گزنده دارد.
- آن گاه که شيرها روي آورند، به خشم مي آيد و از هيبتِ پيروزمندانه اش شيرها باز مي ايستند.
امام علي (عليه السّلام) در پاسخ فرمود: أَنَا الَذي سَمَّتني أُمي حَيدَرَه *** أَضرِبُ بالسَّيف رُؤوس الکَفَرَة
أَکِيلُهُم بالصاع کَيلَ السَندَرَة (9) - من کسي ام که مادرم مرا « حيدر » ناميد. با شمشير، سر کافران را مي دروم. با بازواني نيرومند، پيمانه ي مرگ بي امان را ( به دشمنان ) مي چشانم.

• عمر بن عبدالعزيز از کساني است که مادرش بر او نام نهاد. مردي خطاب به او گفت: « يا خليفه الله ( اي خليفه ي الهي ) وي گفت: واي بر تو! لقمه اي بزرگ برداشتي! مادرم مرا « عُمَر » ناميد. اگر مرا به همين اسم صدا زنيد، مي پذيرم. پس از آنکه بزرگ شدم، کنيت « ابوحفص » به من دادند، به آن نيز اگر صدايم زنيد، حرفي ندارم. آن گاه که امورتان را بر عهده گرفتم، مرا « اميرالمؤمنين » ناميدند، به اين اسم هم اگر مرا بخوانيد، کفايت مي کند (10).
آن گاه که سر حر بر دامن امام حسين (عليه السّلام) قرار گرفت و رمقي در جان داشت، امام (عليه السّلام) خاک ها را از صورتش مي زدود و مي فرمود: تو حر ( آزاده اي ) چنان که مادرت تو را حر ناميد، تو رد دنيا و آخرت، آزادمردي(11).
و چون سعيد بن جبير بر حجاج درآمد، حجاج به او خطاب کرد: « تو شقي ابن کَسِيري؟! » ( بدبخت فرزند ويران ساز ) سعيد پاسخ داد: نه، مادرم بهتر مي دانست مرا چه بنامد! او مرا سعيد بن جُبَير ناميد(12).
سعيد، در اين سخن مي خواست به حجاج بفهماند که مادرش زن آزاد بود، و او حق ندارد به مادرش توهين کند.
از ابو حُصَين نقل شده که گفت: در مکه پيش سعيد بن جبير رفتم، گفتم: خالد بن عبدالله عازم اينجاست، بر جان تو ايمني ندارم، حرفم را گوش کن و از اين شهر برو! گفت: به خدا سوگند، اين قدر گريخته ام که از خدا شرمم مي آيد. گفتم: به خدا سوگند تو سعادتمندي! همان گونه که مادرت تو را سعيد ناميد.
خالد به مکه آمد، به دنبال سعيد فرستاد و او را گرفت (13).
عمر بن محمد مي گويد: هاشم بن اسماعيل- والي مدينه- سعيد بن مُسيَّب را فراخواند که به همران بني مخزوم براي بيعت با وليد و سليمان حضور يابند، سعيد از اين دستور سرپيچيد. هاشم تازيانه اش زد و لباسي مويين بر او پوشانيد. سعيد پرسيد: مي خواهيد مرا کجا ببريد؟ گفتند: تو را مي کشيم! گفت: در اين صورت، سعادتمند خواهم شد، چنان که مادرم مرا « سعيد » ناميد (14).
مُنَجَّي بن سُلَيم کاتب مي گويد: به ابو محمد- حسن بن جُمَيع غسان- گفتم: نامت « حَسَن » است اما بيشتر مردم تو را به « سکن » مي شناسند! گفت: براي مادرم فرزندي نمي ماند، چون زاده شدم پدرم مرا « حسن » ناميد. مادرم در خواب صدايي را شنيد که مي گفت: او را« سَکَن » بنام تا بماند(15).
اهل ادب و فرهنگ، طرايف و نوادري را در اين عرصه آورده اند و در بعضي از آنها هَجو ( ريشخند ) هست و همه اشاره دارد که نام گذاري در پدران منحصر نمي باشد، بلکه مادران نيز در آن نقش دارند.
ابو ذُؤَيب نُمَيري ( که دعبل او را در شعراء يمامه ذکر مي کند ) مي سرايد:

سَمَّتک أُمُک ديناراً و قد کَذَبَت *** بل أَنتَ في القوم فَلسٌ غيرُ دينار(16)

- مادرت به دروغ، تو را « دينار » ناميد! تو در ميان قوم « فَلس » هستي، نه دينار.
يحيي بن نوفل درباره ي عريان بن هيثم، چنين مي سرايد:

سَمَّتکَ أُمُک عُرياناً و قد صَدَقَت *** عَرِيتَ من صالحِ الاخلاق وَ الدِّينِ
زَعَمتَ أَنَک عَدلٌ في إمارتکم *** و أنتَ أَسرَقُ مِن ذئبِ السراحين (17)

- مادرت بجا تو را « عُريان » ناميد، تو عاري از اخلاق نيک و ديني.
- خيال مي کني که در حکومت مجسمه ي عدلي! در حالي که از گرگ گله، دزدتري.
شخصي ابان بن حُميَد لاحقي- وابسته ي رقاشيين- را اين گونه ريشخند مي کند:

صَحَفَت أُمُکَ إذ سَمَـ *** تکَ في المهد أباناً
صيَّرَت باء مکان التَـ *** ـاء تصحيفاً عياناً (18)

- مادرت که در گهواره تو را « ابان » ناميد، به تحريف دست يازيد.
- به جاي « تاء »، « باء » گذاشت و آشکارا « اَتان » ( ماده خر ) را به « ابان » تصحيف کرد.
برصوما زامر، به مادرش مي گويد: واي بر تو! اسمي به جز اين نيافتي که مرا به آن بنامي! مادرش گفت: اگر مي دانستم که همدم خلفا و پادشاهان مي شويد، تو را « يزيد بن مزيد » مي ناميدم (19).

پي‌نوشت‌ها:

1- اين حديث- که درباره ي تلقين ميت است- نادرستي سخن کساني ( همچون وهابي ها و غير آنها ) را مي نماياند که ادعا مي کنند « تلقين ميت » بدعت است.
2- المعجم الکبير 249:8.
3- تاريخ طبري 111:4.
4- شرح نهج البلاغه 239:2.
5- مقاتل الطالبيين: 14؛ خزانة الادب 63:6.
6- عمدة الطالب: 59.
7- مناقب آل ابي طالب 23:2؛ القاب الرسول و عترته: 18.
8- زاد المعاد 321:3؛ إمتاع الأسماع 291:11 ( در اين مأخذ آمده است: شاک سلاحي ).
9- امتاع الإسماع 291:11 ؛ الروض الأنف 80:4؛ نيز بنگريد به، المصَنَّف ( ابن ابي شيبه ) 393:7؛ الطبقات ( ابن سعد ) 112:3؛ بحارالانوار 18:21؛ فضائل الصحابه ( ابن حنبل ) 643:2.
10- الأذکار النوويه: 286؛ صبح الأعشي 418:5؛ مرقاة المفاتيح 22:10.
11- الفتوح 102:5؛ تاريخ طبري 320:3؛ اعيان الشيعه 604:1.
12- تهذيب الکمال 374:10؛ روضة الواعظين: 290؛ اختصاص ( شيخ مفيد ): 205؛ رجال کشي 335:1؛ المحن: 233؛ أخبار المدينة 199:2 و 283؛ أخبار القضاة 411:2.
13- حلية الأولياء 275:4؛ تهذيب الکمال 367:10؛ سير أعلام النبلاء 327:4.
14- المعرفة و التاريخ 256:1.
15- تاريخ دمشق 354:14.
16- المؤتلف او المختلف (آمدي): 151.
17- انساب الاشراف 71:9.
18- أعيان الشيعه 371:5؛ بنگريد به، « محاضرات الأدباء 143:1».
19- شرح نهج البلاغه 368:19.

 

منبع مقاله :
شهرستاني، سيدعلي؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (عليهم السّلام) ( بن مايه ها، پيراهه ها )، ترجمه: سيد هادي حسيني، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما