مذهب شارح ( خواجگي شيرازي )
شارح در آغاز شافعي مذهب بود، امّا بعدها مذهب تشيّع را برگزيد. او در تفسير اين بيت سعدي:رهي نمي برم و جاده اي نمي دانم *** بجز محبّت مردان مستقيم احوال
« مردان مستقيم احوال » را همان معصومان (عليهم السلام) مي داند. » (1) او به سراغ آثار کلامي شيعي چون باب حادي عشر و رساله ي فصول مي رود و به شرح استادانه ي آنها مي پردازد. در شرح فصول در مبحث مربوط به امامت، پس از اثبات اين اصل مهم اعتقادي به جايگاه حُبّ امامان به تفصيل اشاره مي کند. (2)
نمايه ي نوشته هاي خواجگي
خوشبختانه از اين انديشمند بزرگ آثار متعدد و متنوعي به يادگار مانده است:الف. آثار ادبي
1. الفيه: شرحي عربي در نامهاي حروف تهجّي2. ديوان شعر: حاوي دو هزار بيت (3)
3. رساله ي تحقيق در مسمّاي الف (4)
4. شرح فوائد الضيائية: نورالدين عبدالرحمان جامي شرحي دارد بر کتاب کافيه ي ابن حاجب به نام فوائد الضيائية. (5) خواجگي در اين اثر، رساله جامي را شرح داده است.
ب. آثار روايي و تفسيري
1. بحرالمنافع: در شرح ادعيه2. مختصر مجمع البيان: اين اثر را به درخواست سلطان ابراهيم قطب شاه، از پادشاهان شيعي حاکم بر گلکنده سده ي دهم آماده کرده است.
ج. آثار کلامي و فلسفي
1. اصول خمسه ي کبير: گويا اثر مفصلي در باب پنج اصل اعتقادي است.2. تحقيقات/ تحقيقات نظامي/ تحقيقات در اثبات اراده: همان گونه که از نام رساله برمي آيد بايد در باب اراده باشد.
3. شرح رساله ي محقق دواني
4. شرح رساله ي امير صدر الدين محمد شيرازي
5. شرح رساله ي جامي در اثبات واجب
6. شرح باب الحادي عشر به عربي
7. شرح فصول نصيريه ( اثر حاضر )
8. تحفة الفحول في شرح الفصول: شرح عربي بر رساله ي فصول
9. نظاميه: در علم کلام به زبان فارسي (6)
10. تمهيدات: شامل برخي از مباحث کلامي و فلسفي به زبان فارسي
11. المحجة البيضاء: کتاب مفصلي است به زبان عربي در برخي از مباحث کلامي شيعي.
12. در کتاب نظاميه وعده کرده که « اگر در عمر امان باشد و توفيق شود، کتابي در مناقب ائمه- سلام الله عليهم- بنويسم که در اين مدت هيچ يک از علما ننوشته باشد. »(7)
استادان
از جمله انديشمنداني که در تکوين شخصيت علمي شارح نقش داشته اند مي توان به چهار متفکر اشاره کرد:1. جلال الدين دواني (830-908هـ. ق): خواجگي در کتاب کلامي المحجة البيضاء از او با عنوان « الاستاد، ختم المحقّقين، الدواني« (8) و در نظاميه (9) « مراد از اين ختم المحقّقين، مولانا جلال الحقّ و الدّين، محمّد دواني است » ياد مي کند.
2. خواجه نصيرالدين طوسي: از ديد او « المحقّق الوحيد » يعني پژوهشگري بي همتاست.
3. علاّمه حلّي که او را « شيخنا العلامه »- استاد علامه ي خود- معرفي مي کند.
نيز مي توان چنين انگاشت که در عرفان بيشتر از جامي بهره برده و در ميان عرفا به او توجّه جدّي داشته است؛ زيرا يکي از رسائل او با نام رساله در اثبات واجب شرح مي کند. البته در شرح فصول از ابن عربي نيز ياد مي کند.
منابع شارح
شارح در اين شرح از منابع کلامي اشاعره، معتزله و آثار حکما و عرفا و برخي آثار ادبي، تفسيري و روايي بهره برده است.1. منابع فلسفي: شرح الاشارات، هياکل النور، حکمة الاشراق، التحصيل، شفاء الهيات، الاشارات و التنبيهات، التعليقات، شرح حکمة الاشراق ( قطب الدين شيرازي )، المباحث المشرقية، حاشية شرح حکمة العين و المطالب العالية ( فخر رازي )
2. منابع کلامي: شرح المقاصد، شرح المواقف، شرح فصول عربي فاضل مقداد، شرح شمسّيه، الهادي، شرح المطالع، تجريد الاعتقاد، المواقف، المحصّل، شرح الصحائف، الصحائف الالهية، خلق الاعمال، شرح المحصول في الاصول، انوار الملکوت، نهج المسترشدين، شرح عربي فصول ( تحفه ي الفحول ) که خود نگاشته، حاشيه شريفيه بر شرح شمسيه، شرح القواطع، الهادي، و حاشيه ي تجريد.
3. منابع عرفاني: انشاء الدوائر ابن عربي
4. منابع تفسيري: تفسير کبير، تفسير طبرسي و حاشيه ي الکشّاف.
5. متون روايي و ادعيه: عدّة الداعي.
6. کتاب هاي آسماني: انجيل و تورات.
ويژگيهاي شرح
نکته نخست آنکه اين شرح، مزجي است؛ يعني شارح تلاش کرده، توضيحات خود را در لابلاي عبارات مصنّف بگنجاند.و ويژگي دوم اينکه او شارح صرف نيست و در جاي جاي اثر حاضر به نقد انديشه هاي کلامي خواجه، فلاسفه و عرفان مي پردازد.
تأکيد بر اين مطلب نيز خالي از فايده نيست که او اين شرح را در حالي نوشته که حاکم وقت در حال کارزار بوده علي رغم اينکه تلاش کرده تا محيط مناسبي براي خواجگي فراهم آورد، او در شرايط مناسبي قرار نداشته است. عين عبارات او چنين است: « اين شرح در وقتي نوشته شده که در خلال عساکر پادشاه تلنگ بوده؛ و هر چند عالي حضرت، سلطنت پناهي، خلافت دستگاهي قطب شاهي، عنايت فرموده، رعايت نموده اند، اما بر وجهي که في الجمله مناسب حال طالب علمي فقير تواند بود، هنوز به ظهور نيامده. ان شاء الله تعالي به ظهور خواهد رسيد و فقير به هر حال از کرم الهي راضي و شاکرم؛ و به حسن توفيق الهي، اوقات صرف تحقيق حقايق دينيه و معارف يقينيه مي شود؛ و باقي امور و اعتبارات دنيا سهل است و کرامند. »(10)
درون مايه ي شرح
در اينجا به طور فهرست وار به برخي از ديدگاه هاي شارح اشاره اي مي کنيم:1) او مدّعي است شرح وي مشتمل بر بسياري از تحقيقاتي است که در کتب پيشينيان و متأخران نيست و از ابتکارات وي به شمار مي آيد.
2) در کمال شگفتي هدف و غايت اصلي علم کلام را اعتقاد به وجود واجب و ممکن مي داند. در حالي که تقريباً به اجماع تمامي متکلّمان، موضوع علم کلام پنج اصل اعتقادي و هدف از آن تبيين اثبات باورهاي بنيادين ديني و دفاع از دين در برابر شبهات است.
3) در مبحث وجود شناسي به بي راهه مي رود و نظريه اي را به جمهور محقّقان و مصنّف نسبت مي دهد که حاکي از عدم درک دقيق او از مسئله مي باشد. حکما در مبحث امور عامّه نخست از مفهوم وجود سخن مي گويند و تصريح دارند که مفهوم وجود، بديهي، بلکه اعرفِ اشيا است، امّا کنه حقيقت وجود در غايت خفاست. همان گونه که حاج ملا هادي سبزواري در شرح منظومه مي گويد:
مفهومه من أعرف الأشياء *** و کُنههُ في غاية الخفاء
اما خواجگي در کمال شگفتي کنه حقيقت وجود را نيز همانند مفهومش بديهي مي داند و بداهتش را بديهي! و اين ديدگاه را به مصنّف و جمهور محققّان نسبت مي دهد، در حالي که خواجه همانند ديگر حکما تنها مفهوم وجود را بديهي مي داند و بر اين باور است که آدمي پيش از همه چيز، به حقيقت وجود آگاهي دارد؛ زيرا حقيقت وجود چيزي جز تحقق و عينيت نيست، امّا هيچ سخني درباره ي کنه حقيقت وجود نمي زند.
4) خواجگي سالکان مسالک معارف الهي را منحصر در چهار طايفه ي متکلّمان، حکماي مشّاء، صوفيّه و حکماي اشراقي مي داند، امّا در مقام اثبات ادّعا به بياني متوسّل مي شود که قابل نقض است. او مي گويد: راههاي تحصيل معارف يقيني يا فکر است يا کشف و هر يک يا مقيّد به شريعت است يا مقيّد نيست.
1. اهل نظر و فکري که مقيّد به شريعت اند، متکلّمان اند.
2. اهل نظر و فکري که مقيّد به شريعت نيستند، حکماي مشّائي اند.
3. اهل کشف و شهودي که مقيّد به شريعت اند، متصوّفه ناميده مي شوند.
4. و اهل کشف و شهودي که مقيّد به شريعت نباشند، همان حکماي اشراقي اند.
در حالي که شيخ اشراق شريعت را يک عنصر کليدي در راه دستيابي به معرفت يقيني مي داند و تصريح دارد که ادّعاي عقلاني که از سوي قرآن يا روايت تأييد نشود، باطل است. (11)
در ادامه به ديدگاه خود اين گونه اشاره مي کند: « آنچه بعض از اصحاب نظر، انکار طريقه ي تصفيه کرده اند و بعض از اصحاب تصفيه، انکار طريقه ي فکر و نظر کرده اند، غلط محض و محض غلط است و از غايت تعصّب و تعسّف و تصلّف است. »
بدين ترتيب او عقل و کشف را در کنار هم معتبر مي داند.
5) هنگامي که از بهمنيار مطلبي را نقل مي کند، از او با عنوان طعنه آميز و تحقيري مجوس ياد مي کند.
6) در برخي مسائل با حکما هم عقيده است، مانند اينکه حق تعالي وجود بحث است و حقيقتي زايد بر ذات ندارد و در کمال بساطت و تجرّد و وحدت است و در برخي مخالف.
7) او اشعري يا معتزلي نيست، امّا در بيشتر مسائل حکما و معتزله و صوفيه را هم عقيده مي انگارد و خود نيز با آنها هم آوا مي شود.
8) جالب اينکه گاه اماميّه و اهل سنّت را دو گروه مستقل در کنار اشاعره، معتزله، حکما و عرفا قرار مي دهد!!
9) درباره ي لذّت عقلي بر خلاف فلاسفه، آن را براي حق تعالي محال مي داند و بر استحاله ي آن چنين استدلال مي کند: « اگر مراد از لذّت عقلي، معنايي زايد بر علم به کمالات خود باشد، ثبوت آن براي حق تعالي روا نيست؛ زيرا مستلزم آن است که حق تعالي صفتي زايد بر ذات داشته باشد؛ و اگر مراد از لذّت عقلي، نفس علم به کمالات خود باشد، گرچه تحقّق اين معنا براي حق تعالي محال نيست، امّا چون لفظ لذّت در شرع به او اطلاق نشده، لذا نمي توان در مورد حق تعالي به کار برد. »
10) همان گونه که مشهور است فلاسفه برخلاف متکلّمان معتقدند که عالم امکان، حادث ذاتي و قديم زماني است. خواجه و به تبع او خواجگي هر دو بر آن اند که محال است جهان قديم زماني باشد. خواجه از فلاسفه نقل مي کند که آنها عقل را همچون ذات باري قديم زماني مي دانند. سپس دو دليل در رد آنها اقامه مي کند.
11) همان گونه که شيخ الرئيس در تعليقات تصريح دارد، از نگاه فلاسفه تسلسل در امور متعاقبه جايز است، امّا خواجگي تمامي اقسام تسلسل را محال مي داند.
12) فلاسفه به تبع قدم زماني عالم، ايجاد عالم را لازمه ي حق سبحانه مي دانند و بر اين باورند که انفکاک ايجاد عالم از ذات واجب محال است. خواجه اين سخن را به دليل آنکه مستلزم قدم هستي است، باطل مي انگارد. خواجگي نيز آن را مخالف مذهب تمامي انبياء و پيروان آنها و معارض با قدرت الهي مي داند و بعد اين سخن خواجه در شرح اشارات را که مي گويد: « فلاسفه انکار قدرت حق تعالي نکرده اند و بر آن اند که حق تعالي قادر است. » محض تلبيس و تدليس مي شمارد و در مقام ابطال اين ادّعا مي گويد: « چه آنکه فلاسفه بر آن اند که ايجاد عالم، لازّمه ي ذات حق تعالي است و اين از کفر ابليس مشهورتر است و اين ايجاب است و منافي قدرت. »
خواجه مي گويد: فلاسفه گويند: « واجب تعالي فاعل موجب است » يعني ايجاد عالم، لازم ذات حق است، همچنانکه عالم لازم ذات حق است. سپس بر نادرستي اين ادّعا، استدلال مي کند. خواجگي نيز مستند اين سخن فلاسفه را قاعده اي مي داند که مي گويد: اگر تأثير مؤثّر متوقّف بر حدوث چيزي نباشد، تأثيرو مؤثّريّت او واجب است. آن گاه به ابطال اين قاعده مي پردازد.
13) قاعده ي « الواحد » از مسلّمات، بلکه بديهيّات نزد فلاسفه و عرفاست، امّا با کمال تعجّب خواجه بر خلاف آنچه در شرح اشارات آورده، در اينجا بر بطلان و نادرستي اين قاعده استدلال مي کند.
خواجگي نيز اين رأي مي پسندد؛ و در اين موضوع با متکلّمان به ويژه اشاعره که حق تعالي را واحد حقيقي نمي دانند و تخصصاً از قاعده ي الواحد خارج مي انگارند، هم عقيده مي شود.
14) نزد فلاسفه معدوم هيچ شيئيتي ندارد تا ماده و صورت داشته باشد. چه ماده و صورت فرع بر ماهيّت داشتن است، امّا خواجگي چنين مي پندارد که فلاسفه براي معدوم صورت و ماده قائلند.
15) خواجگي به فلاسفه ي پيشين نسبت مي دهد که معتقدند چون علم مستلزم کثرت است، پس خدا به هيچ چيز علم ندارد. نمي دانيم منظور وي کدام يک از فلاسفه ي پيشين است؟!
16) در باب رؤيت حق تعالي: اشاعره معتقدند خداي تعالي قابل ديدن است، امّا معتزله و فلاسفه معتقدند، ديدني نيست.
خواجگي مي گويد: در اينکه حق تعالي به چشم دل ديده مي شود، مخالفي وجود ندارد. به ديگر سخن، در رؤيت به معناي کشف تام خلافي نيست. آنچه مورد اختلاف است، رؤيت از نوع ديدن محسوسات است. سپس ادّعا مي کند که: بعد از کمال جدال و قيل و قال از طرفين، خلاف و نفاق مبدّل به وفاق شده، اهل سنّت و اماميّه و معتزله و فلاسفه همه قائل بر آن اند که رؤيت به معني کشف تامّ خواهد بود.
در پايان اين بحث سخني را از برخي از حنفيّه در کتاب الهادي نقل مي کند و مي گويد: « اين عبارات صريح در اين است که مراد از رؤيتي که اهل سنّت ادّعا کرده اند، همان کشف تامّ علمي است که اماميّه، معتزله و فلاسفه نيز بدان معتقدند. »
سپس اصرار دارد که اين نکته ي مهم را به خاطر بسپار که از کبريت احمر ارزشمندتر است و در کتابهاي متکلّمان چنين تنقيح و تحقيقي وجود ندارد!!!
نيز در باب ادراک کُنه حقيقت حق تعالي، از سخن خواجه نصير که مي فرمايد « المستهدين بالالهام بحقيقته » اين گونه استنباط مي کند که خواجه بر اين باور است که گرچه ادراک کنه حقيقت واجب به فکر و نظر ممکن نيست، امّا پس از تهذيب نفس و با الهام ممکن مي شود.
17) در مسأله ي مشهور جبر و اختيار و اينکه آيا بندگان خود فاعل و موجِدِ افعال خويش اند يا حق تعالي؟ آن گونه که خواجه مطرح کرده سه رهيافت وجود دارد:
1. بندگان خود موجد افعال خويش اند و از روي اختيار کارهاي خويش را انجام مي دهند. خواجه از اين ديدگاه دفاع مي کند و معتقد است همان گونه که ابوالحسين بصري ادّعا کرده اين قضيّه بديهي است و سپس در ادامه براي اثبات آن استدلال مي کند.
2. فلاسفه بر آن اند که گرچه بندگان خود موجد افعال خويش اند، امّا بر سبيل ايجاب و بدون اختيار!
3. مجبّره بر اين گمان اند که موجد افعال بندگان خداست.
در اينجا چند نکته قابل تأمل است:
نخست آنکه به گمان نگارنده، فلاسفه بر باور نخست اند؛ يعني معتقدند بندگان از روي اختيار موجدِ افعال خودند. شارح نيز به اين نکته اشاره کرده و در نقد نسبتي که خواجه به فلاسفه داده مي گويد: « فلاسفه اگر قائلند به آنکه بندگان موجد افعال خودند، هم به اين قائل خواهند بود که به اختيار موجدند. »
امّا در ادامه او نيز به بيراهه مي رود و تصريح مي کند که: « تحقيق آن است که فلاسفه در اين مسأله موافق مجبّره اند... و عجب است از مصنّف که با وجود اين همه توغّل و تحقيق در مذهب فلاسفه، در اين مسأله تحقيق مذهب ايشان نفرموده و خلاف مذهب ايشان را به ايشان نسبت کرده. »
18) در فصل دوم خواجه اثبات مي کند که افعال الهي معلّل به غرض است، امّا هيچ اشاره نمي کند که اين عقيده ي کدام گروه است و مخالفان آن کيان اند.
خواجگي در شرح عبارات مصنّف، اين انديشه را از آنِ اماميّه، معتزله و فقهاي اهل سنّت مي داند و به اشتباه فلاسفه را در کنار اشاعره در صف مخالفان قرار مي دهد.
19) ذيل مبحث حشر اجساد، درباره ي اين نکته که بهشت و دوزخ محسوس است يا معقول نيز بحث مي شود. خواجه بر اين باور است که بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب، جسماني و محسوس است.
خواجگي در شرح اين عبارت به بيراهه مي رود و مي گويد:« فلاسفه معتقدند بهشت و دورخ عقلي است، نه حسّي و جسماني؛ و اين مذهب باطل است. » در حالي که فلاسفه در مبحث مشابه، يعني اينکه معاد روحاني است يا جسماني نيز اگر آن را روحاني مي دانند، بدين معناست که به دليل عقلي تنها معاد روحاني قابل اثبات است و امّا درباره ي معاد جسماني بايد به سراغ دليل نقلي رفت عقل در اين حوزه ساکت است.
در مورد بهشت و دوزخ نيز چنين است. به ديگر سخن: آنها معتقدند بهشت و دوزخ مادّي و محسوس به دليل عقلاني قابل اثبات نيست، نه اينکه نادرست است.
متأسّفانه خواجه نيز به بيراهه مي رود و تصريح مي کند که فلاسفه حشر اجساد - يعني معاد جسماني- را محال مي دانند.
خواجگي پس از شرح عبارات خواجه سخني از شارح مقاصد نقل مي کند و در پايان تصريح دارد که: « سپس بي شبهه فلاسفه ي الهيّين هم قائل اند به حقيقت حشر اجساد. پس به جميع مذاهب حق باشند. »
پي نوشت ها :
* کارشناسي ارشد کلام و فلسفه اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکز.
1. نسخه خطي شرح فصول نصيريه، کتابخانه آستان قدس رضوي، برگ 133.
2. همان، برگهاي 107-108.
3. ر. ک: کاروان هند، ج1، ص 387.
4. ر. ک: فهرست کتب خطي کتابخانه ي مرکزي آستان قدس رضوي، ج12، ص 13.
5. جامي اين رساله را براي پسرش ضياء الدين نوشت؛ از اين رو آن را فوائد الضيائية ناميد.
6. اين تنها اثر منتشر شده خواجگي است که توسط آقاي علي اوجبي تصحيح و در سال 1375 از سوي نشر قبله به زيور طبع آراسته شده است.
7. النظامية في مذهب الامامية، ص 161.
8. ر. ک: الذريعة، ج2، ص 146.
9. النظامية في مذهب الامامية، ص 86.
10. نسخه خطي شرح فصول نصيريه، برگ 87.
11. [ر. ک: سه رساله از شيخ اشراق، (کلمة التصوف) ص 82].
1. ابن سينا. الاشارات و التنبيهات، دفتر نشر کتاب، 1403ق.
2. استرآبادي، رکن الدين محمد، فصول خواجه طوسي و ترجمه ي تازي آن، به کوشش محمد تقي دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران
3. تهراني، آقا بزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء، 1403ق.
4. خواجگي شيرازي، محمد بن احمد، النظامية في مذهب الامامية؛ تصحيح و تحقيق علي اوجبي، تهران، نشر قبله، 1375.
5. سهروردي، شهاب الدين، سه رساله از شيخ اشراق، تصحيح نجفقلي حبيبي، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1397 ق.
6. سيوري، جمال الدين مقداد بن عبدالله، الانوار الجلالية، تحقيق علي حاجي آبادي و عباس جلالي نيا، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1378.
7. فهرست کتب خطي کتابخانه مرکزي آستان قدس رضوي، ج12.
8. گلچين معاني، احمد، کاروان هند، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1369.
9. مدرس رضوي، محمدتقي، احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسي، تهران: اساطير، 1383.
10. نفيسي، سعيد، تاريخ نظم و نثر در ايران و زبان فارسي، تهران، انتشارات فروغي، 1344.
11. نورمن هاليستر، جان، تشيّع در هند، ترجمه ي آزرميدخت مشايخ فريدني، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1373.
منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول