رسيدگي به محرومان و همنوعان در سيره ي شهدا

کار خير استخاره ندارد

هميشه کار ديگران را بر کار خودش ترجيح مي داد. سال 63 مي خواستيم منزلمان را عوض کنيم. قرار بود خانه اي در شهرک طباطبايي بخريم. مقداري پول با سختي فراهم کرد. ماشيني را که از پدرش ارث رسيده بود، فروختيم و کمي
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کار خير استخاره ندارد
 کار خير استخاره ندارد

 






 

 رسيدگي به محرومان و همنوعان در سيره ي شهدا

اول ديگران

شهيد محمد گرامي
هميشه کار ديگران را بر کار خودش ترجيح مي داد. سال 63 مي خواستيم منزلمان را عوض کنيم. قرار بود خانه اي در شهرک طباطبايي بخريم. مقداري پول با سختي فراهم کرد. ماشيني را که از پدرش ارث رسيده بود، فروختيم و کمي هم از اين طرف و آن طرف جور کرديم. يک شب يکي از دوستانش آمد در خانه. حاج محمد رفت بيرون و بعد از نيم ساعت برگشت و پول ها را برداشت و رفت. وقتي آمد ديدم دست خالي است. پرسيدم: « پول ها کجاست؟ »
اخلاق بخصوصي داشت که اگر به کسي کمک مي کرد، اصلاً بروز نمي داد. گفت: « يکي از دوستان مشکل مالي داشت. کارش ضروري تر و مهم تر از ما بود. »
گفتم: « اجر کاري که الان کردي، چند برابر کمک هايي است که قبلاً مي کردي. »
حالا من مي شنوم و مي فهمم که چقدر به ديگران، به فقرا، به همسايه هاي ناتوان کمک مي کرده و من بي خبر بوده ام. اخيراً يکي مي گفت که با ماشين از مسافرت مي آمده که تصادف مي کند و شديداً زخمي مي شود. او را به يزد مي برند. حاجي بلافاصله به يزد مي رود، آن وقت من فکر مي کردم حاجي براي مأموريت اداري به يزد مي رود، اما در واقع براي رسيدگي به دوستش رفته بود. آن جا او را به بيمارستان مي برد و دو سه روز از او مراقبت مي کند و بعد به کرمان مي آورد.
هر شب هم به او سر مي زند و جوياي احوالش مي شود. وقتي از او مي پرسيدم « چي شده؟ » نمي گفت چه کار کرده است. حتي زير بغل او را مي گرفته و راهش مي برده تا پاهايش که صدمه ديده بودند، زودتر خوب شوند. (1)

کار خير استخاره ندارد

شهيد حسين تاجيک
در سال تحصيلي 63-62 در يک مدرسه ي راهنمايي کار مي کردم. در آنجا دانش آموزي بود که با شش خواهر و برادر و مادرش درد و اتاق بدون سقف زندگي مي کرد. پدرشان که مدتي پيش بر اثر بيماري فوت کرده بود، اين دو اتاق را ساخته بود اما ديگر پولي براي ساختن سقف نداشتند. اين خانواده در آن زمان، بدون سرپرست، بدون درآمد و با مقداري بدهي، زندگي سختي را مي گذراندند. روي سقف يکي از اتاقها پلاستيک کشيده بودند که همه زير آن زندگي مي کردند.
زندگي اين دانش آموز، کابوسي بود که زندگي و خواب و خوراک را بر من حرام مي کرد. مي خواستم به مراکزي که امکان داشت به وضع آنها رسيدگي کنند، بروم اما حسين نبود که از او اجازه بگيرم. خوشبختانه حسين در همان زمان به مرخصي آمد و من وضعيت آن خانواده را برايش گفتم. حسين بسيار ناراحت شد و گفت: « سيّد هر زمان و در هر کاري که رضايت خدا در آن بود، ديگر رضايت من لازم نيست. »
برو کارت را انجام بده و آن را به تأخير نينداز. کار خير که استخاره ندارد. »
بعد خودش همراه من آمد و به دفتر خيريه ي اميرالمؤمنين رفتيم. نماينده ي خيريه از منزل آنها بازديد کرد و قرار شد که سقف خانه را درست کنند و هر ماه، ماهانه اي به آنها بدهند. سپس به دفتر امام جمعه مراجعه کرديم. ايشان هم تقبّل کردند که بدهي آنها را بدهند و مقداري هم پول دادند که براي ما در خانه ي آنها دار قالي تهيه کنيم. (2)

احساس مسئووليت در برابر محرومين

شهيد اسحاق نجفي
روحيه ي خستگي ناپذير اسحاق در راستاي کمک رساني به مردم روستاها به ويژه روستاهاي محروم و مستضعف يخاب زبانزد خاص و عام گرديد و به قول يکي از جهادگران، اسحاق هميشه چون سربازي آماده بود براي خدمت به ميهن اسلامي به ويژه محرومين و هرگز در انجام خدمت لحظه اي کوتاهي نکرد. در مقابل افراد مستمند احساس مسئووليت مي کرد به نحوي که تا قبل از شهادت موفق شد چند نفري را با هزينه ي خود به زيارت علي ابن موسي الرضا (عليه السّلام) ببرد. (3)

خدمت به مردم روستايي

شهيد عليجان مرادي
او در راستاي تبعيت از امام، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تمام رفاه و آسايش شهري را رها نمود و با توجه به فرمان امام که فرمود: روستاهاي ما الآن نياز به ياري دارد و بايد تمام اقشار به فرياد روستاييان برسند و در آباداني روستاها بکوشند، به فرمان امام لبيک گفت و کار در کارخانه اي را که حالا ديگر مسؤول قسمتي از آن بود ترک کرد و براي خدمت به مردم روستايي عازم شهرستان طبس در بخش دستگردان گرديد. در جهاد سازندگي داوطلبانه مشغول به خدمت شد و با حقوق کم بدون اين که شکوه و گلايه اي داشته باشد عاشقانه و صادقانه در معيّت ديگر عزيزان جهادي به مدد روستاييان محروم شتافت. بدون اين که پست و مقام برايش اهميتي داشته باشد، شبانه روز در جهت مرتفع کردن مشکلات مردم روستاها بخصوص مردم دهستان يخاب تلاش و کوشش نمود. (4)

قول زيارت به دو فقير نابينا

شهيد مهدي احمدي
از جمله خصوصيات ممتاز مهدي علاوه بر حساسيت شديد ايشان نسبت به سوء استفاده از بيت المال مسلمين، کمک به محرومين و دستگيري مضاعف از مستمندان و فقرا بود. مادر مرحومه اش مي گفت: آخرين لحظاتي که جهت اعزام آخر به جبهه مهدي آماده مي شد و لباس و ساک خود را آماده مي کرد، صداي زهرا و زينب دو فقير نابينا و مستمندي که آن زمان در عشق آباد زندگي مي کردند از پشت درب خانه ي ما بلند شد. مهدي بلافاصله گفت مادرم، زهرا و زينب هستند اگر زحمت نيست همانطور که خوراکي و پول برايشان مي بريد سؤال کنيد آيا تا به حال به زيارت امام هشتم رفته اند يا خير؟ اگر نرفتند قول بدهيد از طرف من که اگر برگشتم آنها را به مشهد خواهم برد. او رفت به جبهه و به درجه ي رفيع شهادت نائل گرديد. منتهي در وصيتنامه اش نوشته بود: مادر عزيزم شما خود شاهد بوديد که به آن دو فقير نابينا قول بردن زيارت داده ام. لطفاً اگر ممکن نبود که آنها را ببريد مبلغ شش هزار تومان براي اياب و ذهاب آنها بدهيد تا، کسي ديگر آنها را براي زيارت آقا علي ابن موسي الرضا (عليه السّلام) به مشهد ببرد. (5)

دست نوازش

شهيد ضرغام درخشان
او وقتي از جبهه برمي گشت يک راست سري به خانه ي يکي از بستگانمان که پدرشان را از دست داده بودند مي زد و دست نوازش بر سر بچه هاي آنها مي کشيد و از آنها احوال مي پرسيد. يک بار وقتي ديد تلمبه ي آبشان خراب است با وجود اينکه خود پولي در بساط نداشت، با تلاش فراوان تلمبه ي آبي براي آنها دست و پا کرد. حالا هم با اينکه آن بچه ها بزرگ شده اند. اما من و برادرم را به احترام پدرم دايي خطاب مي کنند. (6)

هديه ي پيراهن و شلوار نو

شهيد ناصر داودي
يک بار به نزدم آمد و پيراهن و شلوار نويي را که پدرش از سفر برايش آورده بود از من گرفت. بعد فهميدم آنها را به يکي از دوستانش که از لحاظ مالي در مضيقه بود هديه داده است و خودش باز به همان لباسهاي ساده و افتاده بسنده کرده است. (7)

ساختِ آب انبار

شهيد مرتضي غلامي
آب انبار روستاي ما يادگار اوست و مردم هر وقت از آب آن آب انبار استفاده مي کنند برايش فاتحه مي خوانند. او اين انبار را با هزار زحمت و تلاش ساخت. روزها جهت تأمين معاش براي کارگري به بندر ديلم مي رفت و شبها با همکاري دوستانش براي ساخت اين آب انبار وقت مي گذاشت و عرق مي ريخت... (8)

پي نوشت ها :

1. همسفر شقايق، ص 267.
2. همسفر شقايق، صص 279 و 278.
3. عاشوراييان، ص 31.
4. عاشوراييان، ص 102.
5. عاشوراييان، صص 112 و 111.
6. تا ساحل سپيد سعادت، ص 40.
7. تا ساحل سپيد سعادت، ص 41.
8. تا ساحل سپيد سعادت، ص 42.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (26)، رسيدگي به محرومان و همنوعان، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.