به روایت واپسین شرح هیاکل النّور

دم های حیاتی هندو

در نیمه ی دوّم سده ی چهاردهم هجری بازتاب آموزه های هندو را در واپسین شرح هیاکل النّور به نام نهایة الظهور از علّامه ی حکیم، میرزا قاسم علی اخگر حیدرآبادی ( م بعد از 1365ق/1945 م ) شاهدیم. این رساله که نسخه ای از
پنجشنبه، 24 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دم های حیاتی هندو
 دم های حیاتی هندو

 

نویسنده: محمّد کریمی زنجانی اصل





 

به روایت واپسین شرح هیاکل النّور

در نیمه ی دوّم سده ی چهاردهم هجری بازتاب آموزه های هندو را در واپسین شرح هیاکل النّور به نام نهایة الظهور از علّامه ی حکیم، میرزا قاسم علی اخگر حیدرآبادی ( م بعد از 1365ق/1945 م ) شاهدیم. این رساله که نسخه ای از آن به خط مؤلّف در کتابخانه ی ملّی ایران موجود است و به تازگی با مقدّمه و تصحیح و تحقیق این نگارنده منتشر شده است، (1) شاهدی دیگر است بر رواج و پایندگی آموزه های شیخ اشراق در شبه قارّه ی هند.
در نهایة الظهور به عنوان آخرین شرح فارسی و همچنین مفصّل ترین شرح هیاکل النّور سهروردی به منابع گسترده ای برمی خوریم که از میان آن ها شرح های نگاشته ی قطب الدّین محمود شیرازی ( م 710 ق/1311 م ) و جلال الدّین دوانی ( م 908 ق/1502 م ) بر حکمة الاشراق و هیاکل النّور سهروردی شایسته ی ذکرند و نیز این آثار:
1) آیات قرآن مجید؛
2) احادیث بر جای مانده از رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه ی شیعه (علیه السّلام)؛
3) آثار ترجمه ی شده ی فیلسوفانی یونانی مانند ارسطو و جالینوس به زبان عربی؛
4) نوشته های فیلسوفان مسلمان مشّآئی همچون ابونصر فارابی ( م 339ق/950م )، ابن سینا ( م 428ق/1036 م ) و خواجه نصیرالدّین طوسی ( م 672ق/1274 م )؛
5) آثار حکیمان مکتب اصفهان و به ویژه میرداماد ( م 1040ق/ 1630 م ) و صدرالمتألهین شیرازی ( م 1050 ق/1640م )؛
6) آثار متکلّمانی مانند امام فخر رازی ( م 606ق/1209م ) و علّامه حلّی ( م 726ق/1325 م )؛
7) تفسیرهای قرآنی مانند تفسیر ابوحفص نسفی ( م 518ق/1124م )؛
8) آثار فیلسوفانی مانند ابوسلمه مجریطی ( م 398ق/1007م )، ابوالقاسم عبدالکریم قشیری ( م 465ق/1072م )، امام محمّد غزالی ( م 505 ق/1111م ) و شیخ محمود شبستری ( م 720 ق؟/ 1320م؟ )؛
9) نوشته ها زرتشتیان اشراقی هند مانند دبستان مذاهب کیخسرو اسفندیار ( نگاشته ی میان سال های 1055 تا 1065 ق/ 1645 تا 1654م ).
نگریستن در منابع مورد استفاده ی قاسم علی اخگر در تألیف نهایة الظهور، در عین حال، تأییدی دیگر است بر راه های سه گانه ای که رواج آموزه های اشراقی در هند را موجب شدند و پیش از این از آنها یاد شد:
1. توجه به آثار شیخ اشراق و شرح های نگاشته بر آن؛
2. آثار نگاشته ی آذر کیوان و پیروانش؛
3. توجّه به آثار حکمای مکتب اصفهان و به ویژه میرداماد و ملّاصدرا.
4. میرزا قاسم علی اخگر در مقدّمه ی تفصیلی و ارزشمندش بر شرح هیاکل النّور، در بازنمود « طریق حصول اشراق » مواردی را با عنوان « سرّ » یاد کرده است؛ از جمله آنکه در بازنمود « دم های حیاتی » یا prāñamakoša می نویسد: (2)
سرّ طالب حقّ باید که وقت تصوّر، هر دو چشم گشاده دارد و نظر سوی بالا مقابله ی خود هر جای که بود در هوا اندازد و در آن کوشد که اصلاً مژگان به هم نزند. پس در اثنای عمل بعضی از انوار پدید می آیند و آتش از مژگان خیزد و در تمام اعضا گیرد و عشق پدید آید و این عمل هواست که بعضی از اولیاء چشم بر هوا نهاده در عالم تحیّر مانده اند؛ باید که در حجره ی تنگ و تاریک در شب چشم گشاده دارد، انوار عالم قدس بر وی و به حقّ رسد.
و در هوا سرّی است عظیم که آن مستقیم و مستدیم است؛ و سرّ این سخن کم کسی دانسته است که هوا عالم خلأ و عالم صفا و عالم لطافت است که هژده هزار عالم در هوا نمایان است؛ و تا هوا است، کَون و مکان است؛ و چون از هوا بگذری عالم سبحان لامکان است، امّا تو « هوا » گویی و ندانی که هوا چه چیز است.
همانا هوا لطافتی است که بعضی این را بی چون و بی چگون فهیمده [ که اینکه ] حقّ سبحانه قرار داده که « نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي » (3) مراد از آن است. و بعضی این جسم را نور الهی گفته و حقّ تعالی را جان این جسم خوانده. و شیخ محیی الدّین عربی رحمة الله علیه هوا را نفس رحمانی دانسته. (4)
الغرض، هوا قرب به عالم وحدت است و بر این نظر داشتن، قرب به عالم وحدت پیدا می کند و فکر در هوا نمودن و وحدانیّت و لطافت آن را مطالعه کردن به کشف هویّت ذاتیّه می رساند.
و باد پیش مستشرقان هند بر هشتاد و چهار قسم است. و ما کیفیّت ده باد را که دانستن آن ضروری است در اینجا ثبت می کنیم: یکی آپان، دوّم پران، سّوم بیان، چهارم سمان، پنجم اودپان، ششم دیودت، هفتم کوّرم، هشتم کرگل، نهم ناگ، دهم دهنجی.
آپان در مقعد است و خاصیّت او آن است که آنچه غذای کثیف باشد از جسم بیرون کند. پران مقام او در هردی یعنی روبروی دل است، از دهن گفتگو می نماید و از ناف تا امّ الدماغ آمد و شد می کند و به منزله ی باد بیزان است، حرارت غریزی را روشن دارد و از محلّ خود بیست و شش انگشت نر خارج می شود، از آن پس در درون می آید و چهار انگشت منقطع شود و سبب نقصان آدمی از این جهت است. بیان
در تمامی اعضا ساری است و خاصّه اش آن است که به وقت ضرورت به عضوها مدد کند و از راه مقعد برمی آید. سمان متّصل حرارت غریزی اقامت دارد و خاصیّتش آن است که غذا را از طرف ظاهر به باطن جذب نماید.
اودپان در گلو می باشد و از تقویت او دم بیرون می آید.
اکنون می دانیم که از جمله آثاری که میرزا قاسم علی اخگر به سال 1350ق/1931م ( : پانزده سال پیش از نگارش نهایة الظهور ) کتابت می کند، ترجمه ی فارسی اوپانیشادها از محمّد داراشکوه ( شهید 1069 ق/ 1658 م ) است.
اهمیّتِ یادکردِ این نکته در آن است که فحوای سخن اخگر در متن بالا با سوّمین قسمت پرشنه اوپانیشاد پیوندی استوار دارد.
البتّه، بدون شک او در این کار پیشرو نیست و در ادامه ی سنّتی قرار دارد که در همسنجی آموزه های اشراقی و هندی، چنان که دیدیم، بنابر اسناد موجود، از سابقه ای چهار صد ساله برخوردار است و سرآغازش به روزگار اکبر گورکانی راه می برد و نگارش انواریّه ی نظام الدّین احمد هروی در شرح حکمة الاشراق.
گفتنی است که در همین روزگار بابری، گویا برای نخستین بار، این محمّد داراشکوه ( شهید 1069 ق/1658 م ) باشد که در کتاب مجمع البحرین، در ادامه ی تلاش ارزشمندش در یافتنِ بُن مایه هایِ همسانِ اعتقاداتِ « موحّدان هندو » و آموزه هایِ « اهل طریقت »، (5) دم های حیاتی آدمی را بنا بر آموزه های هند و چنین در اختیار مسلمانان می نهد:
بادی که در بدن انسان حرکت می کند، چون در پنج موضع می باشد، پنج نام دارد: « پران » ( prāna )، « راپان » ( apāna )، « سمان » ( samāna )، « اودان » ( udāna )، « بیان » (vyāna ).
« پران » حرکت او، از بینی تا به انگشت پا، و دم زدن، خاصیّت این باد است.
« اپان »، حرکت این از نشستنگاه است تا عضو مخصوص. و این باد، گرد ناف حلقه زده است و باعث حیات همان است.
« سمان »، در سینه و ناف حرکت می کند.
« اودان »، حرکت این از حلق است تا ام الدّماغ.
و « بیان » که ظاهر و باطن از این باد پر است.
مراجعه به منابع اصیل هندی برمی نماید که آموزه های هندو از « دم »، تنها یک انرژی روانی / جسمانی را مراد نمی کنند و معنایی فرازتر را در نظر می گیرند. در این آموزه ها، « دم » نیرویی کیهانی نیز هست؛ چنان که در بند سوّم از سوّمین قسمت پرشنه اوپانیشاد Praṡna Upaniṣad به این معنی تصریح، و حواسّ باطنی واسطه ی دستیابی آن به درون جسم ذکر شده است: (7)
این پران از آتما ظاهر می شود، چنانچه سایه ی شخص از شخص ظاهر می شود. این پران در آتما پهن شده مانده است، چنانچه در شخص پهن شده مانده است، به خواهش دل در بدن می آید. (8)
شانکارا، مفسّر بزرگ مکتب ودانتا، در تفسیر خود بر این قطعه، « سایه » را با « معلول » در « خود » برابر گرفته است. به نوشته ی او، این دم آنگاه که به جسم می رسد، از طریق حسّ باطن درون آن شده و از راه یگانگی با حسّ باطن است که « جسم لطیف » را می سازد. شانکارا دم را به عنوان ابزار لازم برای شناخت در نظر نمی گیرد و آن را عضو اندام هم نمی داند؛ (9) همچنان که تأکید می کند اگر آن را به عنوان نقش یا خویشکاری ( : وریتی ) در نظر بگیریم، تمایزش به عنوان نیرویی مستقل ناممکن خواهد بود. (10)
بنا به پرشنه اوپانیشاد، زندگی اعضای حسّی و حرکتی آدمی به قشر پرانا وابسته است و این دم حیاتی است که با نقش های پنجگانه ی خود، حیات روانی و جسمانی آدمی را بر عهده می گیرد:
چنانچه پادشاه، صاحب صوبه را حکم می کند که حاکم این شهر تو باش و حاکم آن شهر تو باش، همچنین اصل پران همه ی حواس را جابجا حکم می کند که در هر جا کار خود کرده می باشند. (11)
افزون بر این، در سوّمین برهمن از نخستین ادهیای بریهد آرَنیَکه اوپانیشاد Bŗihad-Āraņyaka- Upanișad نیز شرحی گسترده از پرسش و پاسخ های اندام های حسّی و پراجاپتی prajāpati را داریم که در آن با تأکید بر مرگ جسم بر اثر جدایی پرانا از بدن و ترک دم های حیاتی بر اثر این جدایی، برتری آن بر اندام های دیگر، که بدن را ترک می کنند بی آنکه ادامه ی حیات آن قطع شود، ثابت شده است. (12)
در همین بخش، پرانا نامرئی و همه جا باشنده ای معرّفی شده است که به هر چیزی می ماند: (13)
و این پران در همه ی بدن ها به آن بدن ها برابر است، زیرا که در بدن پشه با بدن پشه برابر است و در بدن فیل با فیل؛ و نیز با هر سه عالم این پران برابر است. (14)
بیان گسترده تر این مطلب را در دوّمین برهمن پرشنه اوپانیشاد نیز می توان دید که به آن بُعدی کلّی می بخشد. (15)
شانکارا گسترش این دم حیاتی به ابعاد جهانی را کنایه ای از جنبه ی کیهانی آن دانسته و در تفسیر خود به این همانی آن با « تخمه ی زرّین » ( : هیرانیاگاربا hirañyagarbha ) (قایل شده است و این بُعد الهی دم را از آدهیاتما adhyātmā یا بُعد انسانی متفاوت می داند. (16) به نظر او، در تفسیرش بر پرشنه اوپانیشاد، هیرانیا گاربا به عنوان « دم کلّی »، همه ی پراناها را در خود گرد آورده، و به این اعتبار، جمع گاه (17) همه ی اندام های حسّی جمله ی موجودات تواند بود. (18) به این اعتبار، هیرانیاگاربا همان بذر لطیف کیهانی است که از یکی شدن همه ی پراناها با جمله ی اندام های حسّی تشکیل می شود.
اینکه میرزا قاسم علی اخگر نیز از « دم »- یا در اصطلاح شناسی او: « هوا »- « قرب به عالم وحدت » را مراد نموده و با اشاره به لطافت آن، ژرف نگری در این وحدت و لطافت را موجب « کشف هویّت ذاتیّه » دانسته است، بی گمان در تأمّلات شخصی او در ترجمه ی فارسی اوپانیشادها ریشه دارد. در واقع، به همین دلیل است که نوشته ی او برخلاف مجمع البحرین داراشکوه، در بازنمود « دم های حیاتی » نکات بیشتری ارائه می دهد.
قاسم علی اخگر جایگاه « پرانا » را« هردی یعنی روبروی دل » می داند، در حالی که در پرشنه اوپانیشاد این محلّ « چشم ها و گوش ها و بینی و دهن » ذکر شده اند. او با اشاره به خصلت بادبزن گونه ی پرانا، از نقش هدایتگر آن در دم و بازدم یاد می کند و چنین می نماید که در این سخن با شانکارا هم رأی نیست. (19) قاسم علی اخگر همچنین، برخلاف داراشکوه که نقش باز دمی پرانا را یادآور نمی شود و نزول این دم را به نادرستی تا نوک پاها می داند، جریان پرانا را از ناف تا فرق سر ذکر می کند.
آنچه که او درباره ی آپانا آورده است نیز با نخستین عبارت از پنجمین بند از سوّمین برهمن در ترجمه ی فارسی پرشنه اوپانیشاد مطابقت دارد (20) و گویا برآمده از همین ترجمه باشد که او جایگاه آپانا را مقعد ذکر کرده و از اندام تناسلی سخنی نمی گوید. (21)
برداشت آزاد او از ترجمه ی فارسی پرشنه اوپانیشاد را در توضیح کوتاه امّا درستی که درباره ی سمانا آورده است نیز می توان دید؛ و در اینجا نیز رأی او از نظر دقّت بر آنچه دارشکوه در این باره می گوید، و در بالا ذکر شد، برتری دارد.
با این حال، سخن قاسم علی اخگر درباره ی دم های ویانا و اودانا کاستی هایی دارد. او به درستی، ویانا را در تمام اعضای بدن جاری می داند، امّا برخلاف تصریح پرشنه اوپانیشاد، از حرکت ویانا در هفتاد و دو هزار رگ قلب یاد نمی کند؛ با این حال، قاسم علی به مددرسانی این دم به اعضا تصریح دارد؛ در حالی که داراشکوه نقش حیاتی این دم را به سکوت برگزار می کند و به نوشته ی داریوش شایگان شاید که « فیزیولوژی عرفانی قلب مرکز و مقرّ آتمان و هسته ی لطیف مکاشفات فوق محسوس را منظور داشته است ». (22)
میرزا قاسم علی اخگر از اودانا به غلط به « اودپان » یاد می کند. شاید علّت این مسئله را در نسخه ی نادرستی باید جُست که از ترجمه ی فارسی اوپانیشادها در اختیار داشته و به شِکوِه از آن یاد کرده است. او جایگاه اودانا را گلو ذکر می کند و به نظر می رسد که داراشکوه در یادکردِ این حرکت این دم « از حلق است تا ام الدّماغ » به پرشنه اوپانیشاد وفادارتر باشد.
قاسم علی اخگر در ادامه ی سخن خود از برخی دم های حیاتی دیگر هم یاد کرده است که در شمار دم های اصلی نیستند: (23)
دیودت در کام جا گرفته، چشمه ی آب حیات در آنجا است و فاژه برمی آرد. کورّم در مژگان قرار یافته، تحرّک از آن تعلّق دارد. کرگل مسکن او در میان دو ابرو است، عطسه برمی آرد. ناگ در قدم های مکان یافته و حرکت از اوست. دهنجی در تمام بدن سکونت گزیده و بعد مرگ بدن را به ورم می آورد.
سخن قاسم علی اخگر درباره ی دم های حیاتی به اینجا پایان می پذیرد. با این حال، گفتنی است که بهره گیری او از ترجمه ی فارسی اوپانیشادها، به بازنمود این دم ها تمام نمی شود و موارد دیگری از تأثیرپذیری اش از آموزه های هندو را در شرح نگاشته اش بر هیاکل النّورِ شیخِ نوراندیشانِ ایرانی می توان سراغ گرفت؛ که از آن جمله است این سخن او در شرح هیکل پنجم در بازنمود فلک شناخت هندی، که البتّه، بحث از آن مجال دیگری می طلبد: (24)
و حکمای هند فلک را آکاس می خوانند و در زعم ایشان آکاس سه است:
یکی هوت آکاس که محیط عناصر است.
دوّم من آکاس که آن محیط موجودات است.
سوّم چه آکاس که بر همه محیط و در همه جا باشد.
و بالای همه، مها آکاس است و اهل هند قایل این چهار افلاک اند و آکاس حادث نیست و نه او را فنایی است.
و از چه آکاس اوّل چیزی است که به هم رسید عشق است، و موحّدان هند آن را مایا گویند؛ و از عشق روح اعظم، یعنی جیوآتما، پیدا شد که آن روح کلّی است آن را هرن گربیه و اوستهات خوانند و آن اشاره به مرتبه ی اعظمیّت است.
بعد از آن عنصر باد است و از آن نفس باد پیدا شد. و چون این نفس به سبب حبس در حضرت وجود که در هنگام نفخیّت برای ظهور داشت گرم برآمد از باد آتش پیدا شد. و چون در همان نفس صفت رحمانیّه و اتّحاد بود سرد شد، از آتش آب پیدا شد. امّا چون عنصر باد و آتش از غایت لطافت محسوس نیستند و آب به نسبت این هر دو محسوس است و به سبب محسوس بودن آن، بعضی گفته اند که اوّل آب پیدا شد، بعد از آن عنصر خاک و این خاک به منزله ی کف آن آب است چون شیری که در زیر آن آتش باشد و به جوش آید و کف کند. و برعکس این، در قیامت کبری که آن را مهاپری گویند، اوّل فنای خاک خواهد شد و این را آب خواهد برد و آب را آتش خشک خواهد ساخت و آتش را باد فرو خواهد نشاند و باد با روح اعظم و مها آکاس فرو خواهد رفت و مها آکاس ذات مقدّس برهما است که آن فانی نخواهد شد.
آنچه در این گفتار آمد، تنها گوشه ای بود از تلاش ارزنده ی حکیمی که در ادامه ی سّنت برجای مانده از روزگار اکبر گورکانی، همچون نیای شهیدش محمّد داراشکوه، با حُسن نیّت و احساسی ژرف، می کوشد از ورای تعصّب های کور، به ساحت ناب همسانی شیوه های حضور بی قید و شرط امر قدسی راه برد.

پي‌نوشت‌ها:

1. میرزا قاسم علی اخگر حیدرآبادی، نهایة الظهور، به کوشش محمّد کریمی زنجانی اصل، تهران، 1385ش.
2. میرزا قاسم علی اخگر حیدرآبادی، نهایة الظهور، به کوشش محمّد کریمی زنجانی اصل، پیشین، صص 78-80.
3. سوره ی حجر (15)، آیه ی 29؛ سوره ی ص (38)، آیه ی 72.
4. گفتنی است که ابن عربی ( م 632ق/1234 م ) در « فص حکمة فی کلمة ایوبیة » از رساله ی نقش الفصوص ( ده رساله ی مترجَم، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1367ش، ص 23 ) « آب » را به استناد آیه ی « كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء » ( سوره ی هود [11]، آیه ی 7 ) برابر « نفس الرّحمن » و « هیولای کلّی » و « جوهر اصلی » دانسته است.
5. درباره ی این تلاش و ثمرات آن نک:
Daryush Shayegan, Les relations de l’Hindouisme et du Soufisme d’ après le Majma’ al Bahrayn de Dara Shokuh, Paris, 1979.
و ترجمه ی فارسی آن: داریوش شایگان، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه ی جمشید ارجمند، تهران1382 ش.
6. محمد داراشکوه، مجمع البحرین، به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1366ش، ص 14.
7. برای متن اصلی نک:
EIGHT UPANIṢAD, With the Commentary of ṠAṄKARĀCĀRYA, Translated by SWAMI GAMBHīRĀNANDA, Calcutta, 1958, vol.2.p. 438.
برای ترجمه ی انگلیسی از این متن نک:
The Thirteen Principal Upanishads, Translated From the Sanskrit by R. E.Hume, Oxford, 1965, p.383.
8. ترجمه ی فارسی به نقل از: سرّ اکبر ( ترجمه ی اوپانیشادها )، ترجمه ی محمّد داراشکوه، به کوشش دکتر تاراچند و محمّدرضا جلالی نائینی، تهران، 1356ش، صص 178-179.
9. EIGHT UPANIȘAD, With the Commentary of ṠAṄKARĀCĀRYA, Translated by SWAMI GAMBHīRĀNANDA,op. cit,vol.2,p.439,Brahma-Sūtra with Shankarā Achārya’s Commentray, translated by V. M. Apte1960.II,4,8
10. EIGHT UPANIȘAD,With the Commentary of ṠAṄKARĀCĀRYA, Translated by SWAMI GAMBHĪRĀNANDA, op. cit, vol. 2 p.439,
Brahma-Sūtra with Shankarā Achārya's Commentary, translated by V.M. Apte, op.cit,II,4,9.
11. سرّ اکبر ( ترجمه ی اوپانیشادها )، ترجمه ی محمّد داراشکوه، به کوشش دکتر تاراچند و محمّدرضا جلالی نائینی، پیشین، ص 179، بند 4.
12. متن اصلی با این مشخّصات منتشر شده است:
The Bṛhādaraṇyaka Upanishad with the Commentary of Shankarā Āchārya' s and the Gloss of Ānanda Giri, edited by Dr.E. Röer, Bibliotheca Indica Calcutta, 1849, I,3,.
برای ترجمه ی انگلیسی آن نک:
The Thirteen Principal Upanishads, Translated From the Sanskrit by R. E. Hume, op.cit, pp.76-80.
13. Ibid, I,3,2.
14. ترجمه ی فارسی به نقل از: سرّ اکبر ( ترجمه ی اوپانیشادها )، ترجمه ی محمّد داراشکوه، به کوشش دکتر تاراچند و محمّدرضا جلالی نائینی، پیشین، ص 11. بند 22.
15. همان، پیشین صص 176-178.
برای متن اصلی و ترجمه ی انگلیسی آن نک:
. EIGHT UPANIṢAD, With the Commentary of ṠAṄKARĀCĀRYA, Translated by SWAMI GAMBHīRĀNANDA, op.cit, vol.2, pp.426-436.
برای ترجمه ی انگلیسی دیگری از این متن نک:
The Thirteen Principal Upanishads , Translated From the Sanskrit by R. E. Hume, op.cit, pp. 381-382.
16. Brahma-Sūtra with Shankarā Achārya's Commentary, translated by v.M. Apte, op.cit, II, 4,13.
17. این واژه ی کردی را در برابر « مجمع » آورده ام.
18. EIGHT UPANIṢAD, With the Commentary of ṠAṄKARĀCĀRYA, Translated by SWAMI GAMBHīRĀNANDA, op.cit, vol.2, pp.411-412.
برای ترجمه ی دیگری از این متن نک:
The Isā, kaṭha, praśan, Muņdaka, Māṇḍūkya Upanishads with the Commentary of Shankarā Āchārya and the Gloss of Ānanda Giri, edited by Dr. E. Röer, Bibliotheca Indica Calcutta, 1850, IV,4.
19. Brahma-Sūtra with Shankarā Achārya's Commentary, translated by V.M. Apte, op.cit, II, 14,12.
20. برای ترجمه ی انگلیسی این بند نک:
The thirteen Principal Upanishad, Translated From the Sanskrti by R. E.Hume , op.cit, pp.383-384.
21. نک: سرّ اکبر ( ترجمه ی اوپانیشادها )، ترجمه ی محمّد داراشکوه، به کوشش دکتر تاراچند و محمّدرضا جلالی نائینی، پیشین، ص 179، بند 5.
22. داریوش شایگان، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه ی جمشید ارجمند، پیشین، ص 188.
23. میرزا قاسم علی اخگر حیدرآبادی، نهایة الظهور، به کوشش محمّد کریمی زنجانی اصل، پیشین، ص 80.
24. همو، همان، نسخه ی شماره ی « 3560 ف » کتابخانه ی ملّی، مورّخ 1365 ق، ص 485.

منبع مقاله :
کريمي زنجاني اصل، محمد؛ ( 1387 )، حکمت اشراقي در هند ( برخی ملاحظات تاریخی/ متن شناختی )، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.