تورينگي ها و بايووارها در اروپاي قديم

مرداني از بايا

تورينگي ها و بايووارها ( بايرني ها ) در مقايسه با فرانك ها، آله مان ها يا بورگوندي ها فعاليت كمتري داشتند. اين دو گروه در طي قرن هاي توأم با دگرگوني هاي بزرگ، ابداً يا احتمالاً مهاجرت نكرده و در منابع نوشتاري كهن نيز به ندرت نامي از خود به يادگار گذارده اند.
جمعه، 25 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرداني از بايا
مرداني از بايا

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

تورينگي ها و بايووارها در اروپاي قديم
تورينگي ها و بايووارها ( بايرني ها ) در مقايسه با فرانك ها، آله مان ها يا بورگوندي ها فعاليت كمتري داشتند. اين دو گروه در طي قرن هاي توأم با دگرگوني هاي بزرگ، ابداً يا احتمالاً مهاجرت نكرده و در منابع نوشتاري كهن نيز به ندرت نامي از خود به يادگار گذارده اند.
درباره نام و خاستگاه تورينگي ها اطلاعات چنداني در دسترس نيست. شايد ميان تورينگي هاي اواخر قرن چهارم و قرن پنجم و هرموندورهاي (1) دوران امپراتوري ارتباطي وجود داشته باشد. احتمالاً آنگل ها و وارن ها (2) هم در ايجاد قوم تورينگي نقش داشته اند. بيش از اين اطلاعاتي موجود نمي باشد. با پيشروي هون ها به سوي اروپاي مركزي، تورينگي ها تحت نفوذ مهاجمان قرار گرفتند و در 451 ميلادي در نبرد كاتالوني مجبور به اطاعت از آن ها شدند. يافته هاي باستان شناسي نيز حكايت از استقلال اين قوم دارد؛ در اين ميان، سلاح هاي ويژه اقوامِ سواركارِ صحرانشين، به خصوص تير سه شاخه در قبر تورينگي ها يافت شد. از جمله شواهدي كه دليل بر وجود رابطه نزديك آن ها با هون هاست، جمجمه هاي تغيير شكل يافته زنان است كه در گورهاي دسته جمعي تورينگي ها كه متعلق به قرن پنجم است، كشف گرديد.
فلاويوس ماگنوس آوئرليوس كاسيودور (3)، از دولتمردان و دانشمندان رومي كه در دوران تئودريش بزرگ پست هاي مهم و رياست دفتر دولت را برعهده داشت،‌ در 507 ميلادي در اثرش تحت عنوان " تاريخ گوت ها " كه از طريق نوشته هاي يوردانس معروف گرديد، به پادشاهي تورينگي ها با نام " تورينگيا " (4) اشاره كرد كه بايد در دهه هاي آتي از رودخانه اِلب سفلي در شمال تا دانوب در جنوب گسترش يافته باشد. بيزين، نخستين پادشاه اين قوم سه پسر داشت كه پس از مرگش امپراتوري را بين خود تقسيم كردند. تئودريش بزرگ با هرمينافريد از درِ دوستي درآمد و براي اثبات حسن نيت خود برادرزاده اش آمالابرگا را به همسري او درآورد؛ بدين ترتيب هرمينافريد در برابر فرانك هاي سلطه جو در امان ماند. رانه گونده دختر بيزين هم همسر واخو ( 510-540 ) پادشاه بانفوذ و با كفايت لانگوباردها شد. پس از مرگ تئودريش بزرگ، فرشته نگهبان تورينگي ها در 526 ميلادي، فرانك ها از رقابت ميان پادشاهان تورينگي سوء استفاده كردند و آنان را به مبارزه طلبيدند. در سال 531 فرانك ها در نبردي خونبار مغلوب شدند، اما اين پيروزي سودي براي فاتحان به همراه نداشت. فرانك ها سه سال تمام به هرمينافريد امان دادند، آنگاه طي هجومي وحشيانه امپراتوري تورينگي را از ميان بردند. رادِگونده، برادرزاده هرمينافريد كه بعدها رادِگونده مقدس نام گرفت، به عنوان غنيمت جنگي به فرانسه فرستاده شد و در آنجا مجبور به ازدواج با كلوتارِ اول، پادشاه فرانك ها گرديد. هنگامي كه پادشاه هرمينافريد كشته شد، همسرش آمالابرگا كه از گوت هاي شرقي بود، به زادگاهش بازگشت، اما در راونا به اسارت بليزار، فرمانده روم شرقي درآمد، آنگاه به بيزانس فرستاده شد و در آنجا به دستور امپراتور ژوستينين (5)، همسر دوم پادشاه لانگوباردها، آدوئين(6)، پدر آلبوئين گرديد.
فرانك ها، تورينگي ها را در بخش شرقي امپراتوري شان به حال خود واگذاردند، زيرا مجبور بودند در مقابل فشار آوارها (7) و اسلاوها (8) از تعدادي از آن ها چشم بپوشند. اينك رودخانه هاي اِلب و ساله مرز تورينگن شرقي و امپراتوري فرانك ها را تشكيل مي دادند. حدود 700 ميلادي دوك هاي تورينگي موفق به كسب مقامي تقريباً برابر با مقام پادشاهي شدند و قلمرو خود را تا ورتسبورگ كه اكنون قلمرو دوك محسوب مي شد، گسترش دادند. اما با برقراري مجدد امپراتوري فرانك ها توسط كارل مارتل در حدود سال 717 ميلادي استقلال تورينگي ها هم به پايان رسيد.
بحث هاي شديدي در مورد خاستگاه و طبقه بندي قومي بايرني ها صورت گرفته، اما هيچ يك به نتيجه نهايي و قاطعي دست نيافته است. هركس به دلخواه خود آنان را از اصل و نسب ماركومان ها، كوآدها، لانگوباردها، دوناوسوئب ها، آله مان ها، تورينگي ها، گوت ها يا حتي بوئيرهاي (9) كِلتي مي داند. اما كاملاً مسلم است كه بايووارها آخرين قوم ژرمني بودند كه در دوران كوچ اقوام ظاهر گرديدند. به اعتقاد هرويگ ولفرام، بايرني ها " نوزاد سرراهي " كوچ اقوام محسوب مي شوند و اين پرسش كه چه كسي اين نوزاد را كجا و چه وقت سر راه گذاشته، تاكنون به پاسخي دست نيافته است. هنگامي كه يوردانس براي نخستين بار در 551 ميلادي آنان را به عنوان بائيباروها (10) و سپس ونانتيوس فورتوناتوس (11)، اسقف پواتيه (12)‌در 565 ميلادي به عنوان بايوواري ها معرفي كرد، احتمالاً ساير ژرمن ها از مدت ها قبل دچار سرنوشتي ناآرام شده و سرگرم تأسيس امپراتوري هايشان بودند. يوردانس معتقد است كه آنان در اواخر قرن پنجم همسايگان دوناوسوئب ها بودند: " همسايگان سوئب ها در شرق بايرني ها، در غرب فرانك ها، در جنوب بورگوندي ها و در شرق تورينگي ها بودند. " احتمالاً نام بايوواري به معناي " مرداني از سرزمين بايا " (13) يا مرداني از بومن است. به طور قطع ارتباطي ميان بايرني هاي اخير و همان ژرمن هايي وجود دارد كه در قرن هاي چهارم و پنجم به عنوان سرباز از بومن يا از طريق آن به منظور دفاع از سرحد، به ايالت رتين اعزام مي شدند و بعدها، پس از انحلال مرزهاي روم به سال 476 ميلادي، در بايرن كنوني با اقوام ديگر تركيب گرديدند. بايرن جنوبي، واقع در پايين دانوب، تا سال 536 جزو منطقه نفوذ امپراتوري ايتاليايي گوت هاي شرقي محسوب مي شد؛ البته بسياري از آله مان ها نيز در حين فرار از دست پادشاه كلودويگ جذب اين سرزمين شدند. ضمناً با اشتياق بسيار به بيان اين نظريه راهگشا پرداخته مي شود، مبني بر اينكه بايووارها در درجه اول از آله مان هايي تركيب مي شدند كه به سوي شرق مهاجرت كرده بودند؛ تطابق هاي زباني مشهود در كهن ترين نمونه هاي نوشتاري بايرني و آله ماني در دو قرن هشتم و نهم نيز دليل بر اين امرند. در دوران فرانك ها هم كه پس از عصر گوت هاي شرقي پديد آمد، روند تشكيل اقوام ادامه داشت: عناصر اِلب ژرمني- بومني (14)، آله ماني، تورينگي، لانگوباردي، ناريستي (15)، اسكيري (16)، هرولي (17)‌ و دوناسوئبي به آرامي با يكديگر تلفيق شده و قوم بايرن را پديد آوردند. اين روند، به سهولت با گسترش آله مان ها هماهنگي دارد؛ همان آله مان هايي كه به عنوان " مردمان مختلط و درهم آميخته " توصيف گرديدند. همه پژوهشگران، اعم از تاريخ نويسان، زبان شناسان يا باستان شناسان در اين مورد اتفاق نظر دارند كه هيچ قومي به نام بايرن به بايرن مهاجرت نكرده است؛ بلكه پس از رسيدن به مقصد بود كه قومي از نام بايرن و همچنين هويت سياسي بايرني برخوردار شد. احتمالاً اقوام مختلف براي رهايي از سلطه حكام فرانكي ترجيح دادند كه با يكديگر متحد شوند.
بايووارهايي كه ريشه در بومن داشتند، اما اقامتگاه اصلي شان در نزديكي رگنسبورگ واقع بود، بايد به نوعي روند تشكيل اقوام را تحت تأثير قرار داده باشند، زيرا از نام آن ها عنوان بايرن پديد آمده است. اقوامِ به هم ملحق شده، هريك نام خاص خود را از دست دادند،‌ به طوري كه سرانجام " مردان بومني " از گروه هاي مختلف تشكيل مي شدند. بايووارها از همان ابتدا استقلال سياسي را تجربه نكردند، زيرا روند پيدايش قومشان نخست تحت حاكميت گوت هاي شرقي و سپس مرووينگي هاي فرانكي قرار داشت.
در اواخر قرن ششم، بايووارها با تسخير منطقه اي واقع در حد فاصل لِش (18)، دانوب و آلپ تقريباً به طور كامل استقرار يافته بودند. اينك بايووارها از سه اقامتگاه مركزي برخوردار بودند: اولي در نزديكي مونيخ، دومي در نزديكي رگنسبورگ و سومي در منطقه اي ميان اين (19) و سالزاخ (20)؛ منطقه اطراف رگنسبورگ و اشتراوبينگ هم مقر اصلي قوم بايرني محسوب مي شد. پس از آنكه تورينگي ها در 531 ميلادي در مقابل فرانك ها تن به شكست دادند، بايووارها هم به امپراتوري فرانكي وابسته شدند. حاكم بايووارها در اين زمان بايد پادشاه مرووينگي ها، تويدبِرت (21) ( 548-534 ) بوده باشد؛ او طي نامه معروفي به امپراتور در قسطنطنيه، از " گسترش حكومتش از دانوب و مرز پانونين به اقيانوس " خبر داد و در اين ميان از ذكر نام بايرن هم اجتناب نورزيد. فرانك ها يك مركز اداره كننده قدرت در رگنسبورگ داير كرده، آنگاه مسيحيت را رواج داده و به تأسيس كليساها مبادرت ورزيدند. اواسط قرن هشتم، به رهبري بونيفاتيوس اسقف نشين هاي سالزبورگ، پاساو، رگنسبورگ، فرايزينگ (22) و اَيش اشتات (23) پديد آمدند.
در فاصله زماني ميان سده هاي ششم و هشتم، قلمرو خاندان دوك نشين بايوواري آگيلوفينگرها (24) به تدريج گسترش يافت و به قدرت شايان توجهي تبديل گرديد. آنان از حاكم نشين اصلي شان در رگنسبورگ، به اجراي سياست مؤثر اسكان و مأموريت مي پرداختند و با لانگوباردهايي كه از سال 568 در ايتاليا مستقر شده بودند، روابط نزديكي داشتند. اصل و نسب آگيلوفينگرها نيز همانند بايووارها به اقوام مختلفي از قبيل لانگوباردي، بورگوندي يا فرانكي برمي گشت.
اتحاديه قومي بايوواري نتوانست خود را به عنوان يك وحدت مستقل سياسي در درون امپراتوري هاي جديد حفظ كند. در 788 ميلادي كارل بزرگ، آخرين دوك آگيلوفينگرها به نام تاسيلو (25) را هم از مقامش عزل كرد و به همراه خانواده اش از بايرن تبعيد نمود. اينك دوك نشين قديمي تر بايرني، بخشي از امپراتوري كارولينگي محسوب مي شد؛ بدين ترتيب بايرن هم به سرنوشت سياسي ساير حكومت هاي ژرمني در منطقه آلمان كنوني دچار گشت. همه اين حكومت ها فرانكي شدند.

پي‌نوشت‌ها:

1.Hermunduren
2.Warnen
3.Flavius Magnus Aurelius Cassiodor(485-580)
4.Thoringia
5.Justinian
6.Audoin
7.Awaren قومي بيابانگرد از ترك هاي تاتار بودند كه در قرن ششم ميلادي در مجارستان دست به تشكيل امپراتوري زدند، اما بعدها توسط كارل بزرگ از صفحه روزگار محو شدند. (م)
8.Slawen قومي آريايي بودند كه چند قرن بعد از ژرمن ها از شمال شرق اروپا به سمت جنوب كوچ كردند و بعدها سرزمين هاي روسيه و اروپاي شرقي مانند لهستان و اكراين را دربرگرفتند. (م)
9.Boiren
10.baibaros
11.Venantius Fortunatus
12.Poiters، محلي در نزديكي اورلئان فرانسه (م).
13.Baia
14.elbgemanisch-bohmisch
15.naristisch
16.skirisch
17.herulisch
18.Lech
19.Inn
20.Salzach
21.Theudebert
22.Freising
23.Eichstatt
24.Agilofinger
25.Tassilo

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما