نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي
اصيل در لغت و عرف، چيزي است که گوهر و نژاد نيک دارد و نجيب و ارجمند است. اين کلمه درباره انسان، اسب، خانواده، قوم و ملّت و نيز به معناي صادق و حقيقي بودن خبر يا سند به کار مي رود؛ اما در اصطلاح فلسفه و هستي شناسي، اصيل، يعني حقيقي، عيني و واقعي؛ در برابر وهمي، نمايشي، اعتباري و خيالي. گفتني است که آنچه از ديدگاه فلاسفه، به اصيل و غيراصيل تقسيم مي شود، موجود است، نه معدوم. يعني چيزي که اصلاً وجود ندارد، چيزي نيست که درباره اصالت يا عدم اصالت آن بحث شود.
از اين رو اين بحث در جايي است که چيزي وجود داشته باشد. اما ممکن است گروهي بر اين باور باشند که آن، در واقع وجود ندارد و آنچه به نظر مي رسد « نمود » و توهم است، نه « بود » و حقيقت، مانند بحث در اصلي يا بدلي بودن يک قطعه طلا يا يک دانه مرواريد. در اينجا چيزي داريم که ممکن است طلا باشد و يا آنکه تنها رنگ و آب طلا را داشته باشد؛ يا دانه اي داريم که شايد مرواريد باشد، و شايد هم نمودي از آن.
بنابراين، مسئله اصالت، تنها در حوزه موجودات طرح شدني است. يعني نخست بايد چيزهايي باشند که مورد ادراک ما قرار گيرند، آن گاه بر سر واقعي و عيني بودن آن ها ترديد داشته باشيم. گروهي آن ها را اصيل و عيني دانسته و شماري، وهمي و پنداري بدانند. براي نمونه بايد آسماني بالاي سر ما ديده شود تا آن گاه بپرسيم که آيا واقعاً چيزي به نام آسمان وجود دارد يا آسمان، نمودي بيش نبوده، پنداري بي حقيقت است؟
بنابر اين در فلسفه، اصالت به معني مطابقت کامل ظاهر وجود با حقيقت آن است.(1) يعني آنچه به نظر مي آيد که موجود است، در حقيقت نيز موجود بوده. مبدأ و منشأ ويژگي ها و آثاري باشد. اين معنا در برابر اصطلاح اعتباري است. اعتباري تنها نمود و پندار است: ظاهراً هست، اما در حقيقت نيست. ظاهر وجودش، با حقيقت آن برابري ندارد و منشأ آثار هم نمي باشد، بلکه اين ويژگي ها از چيز ديگري حاصل مي شوند؛ اما شماري به خطار مي روند و آن آثار را به اين امر خيالي و اعتباري نسبت مي دهند.
پي نوشت :
1- جميل صليبا، فرهنگ فلسفي، واژه « اصالت ».
منبع مقاله :يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول