مرتضي ايرواني
بي بي زينب حسيني
مقدمه
سرکوبي وسيع خاندان اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) و شيعيان توسط حکومت بني اميه در قرن اول هجري، مي رفت سبب گردد، شيعيان در جامعه ي اسلامي به صورت يک گروه اندک منزوي درآيند؛ (1) اعتقاد به امامت ائمه اطهار (عليهم السلام) از يادها برود و ارتباط مردم در جامعه اسلامي با سرچشمه هاي وحي قطع گردد.(2) ولي در مکتب صادقين (عليه السلام) ريشه هاي اين نيت شوم خشکانيده شد و مردم چه شيعه و چه اهل سنت توانستند، ارتباط خود را مانند گذشته با منابع وحياني حفظ نمايند و همين سبب گرديد، که اسلام از خطر نابودي ايمن گردد. مکتب امام صادق (عليه السلام) در گسترش معارف آسماني، تنها در خدمت شيعه نبوده، بلکه در خدمت تمامي جامعه ي اسلامي بوده است؛ خدمات ارزنده ي امام صادق (عليه السلام) به عنوان نقطه ي عطفي در تاريخ اسلام اين مهم را سبب گرديد، رويکرد ويژه و سودمند امام صادق (عليه السلام) در مسئله امامت، جامعه ي اسلامي را به جايگاه امام معصوم (عليه السلام) در حفظ معارف و شريعت اسلامي آگاه گرداند و نياز جامعه ي اسلامي به معارف وحياني را در حد امکان برطرف نمود، اساساً کارکرد دين بايد پاسخگويي و رفع نيازهاي بشري به ارزش هاي مطلق باشد، و معارف وحياني امام صادق (عليه السلام) به اين نيازها پاسخ داده است. (صادقي بروجني، 1389، صص 143-147)شيعيان گفتار، کردار و تقرير امامان معصوم خود را حجت دانسته، پيروي از آن را بر خود لازم مي دانند. زيرا بر اين باورند که؛ امام معصوم (عليه السلام) در گفتار و کردار خود از هر گونه خطايي مصون است، و هر آن چه مي گويد؛ از جانب خداست. شيعيان اين اصل را با دلايل عقلي و نقلي ثابت مي کنند، اين روش در اثبات وحياني بودن سخن معصومان، رويکردي اثباتي است. ولي امام صادق (عليه السلام) در رويارويي با جامعه ي اسلامي زمان خود، که اصل لزوم پيروي از امامان معصوم (عليهم السلام) در آن، اصلي پذيرفته شده و همگاني نبود، با تأکيد بر کارکرد نتايج پيروي از معصومان (عليهم السلام) از روشي جديد براي لازم الاتباع بودن قول و فعل خويش بهره جست. وي در مواجهه با جامعه ي اسلامي نياز چنداني، براي بهره گيري از رويکرد اثباتي نديده است و براي تحقق پيروي از معصوم بر نتايج سودمند، اين پديده ي اجتماعي تأکيد کرده است. در دانش جامعه شناسي، اين روش، رويکرد کارکردگرا ناميده مي شود. استفاده از اين رويکرد به اندازه اي سودمند بود که؛ جامعه ي اسلامي را وادار نمود؛ گفتار و کردار او را نيز حجت دانسته و از آن پيروي نمايند، اگرچه در نظام معرفت ديني آن چه به واسطه ي روايات امام صادق (عليه السلام) در بين مسلمانان از اسلام يعني اعتقادات، اخلاق و احکام حفظ شده است و آن چه در اعتقاد شيعيان از بين رفته صورت گيرد، آن گاه روشن خواهد شد که نقش امام صادق (عليه السلام) در حفظ آيين و شريعت اسلامي در بين تمامي مسلمانان به چه اندازه بوده است. فقه شيعه ي اماميه که به فقه جعفري مشهور است، منسوب به حضرت صادق (عليه السلام) است، زيرا قسمت عمده اي از احکام فقه اسلامي بر طبق مذهب شيعه ي اماميه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت، روايت نقل شده است از هيچ يک از اهل بيت (عليهم السلام) روايت نقل نشده است. راويان ثقه اي که از امام صادق (عليه السلام) چه شيعه و چه اهل سنت، روايت کرده اند بيش از چهار هزار نفرند، دوران امامت حضرت صادق (عليه السلام) يکي از ادوار پر آشوب تاريخ اسلام است. اين دوره از سال 114 هجري تا سال 148 (سال وفات آن حضرت) طول کشيده است، در نيمه ي اول قرن دوم هجري فقهاي برجسته اي مانند: ابوحنيفه و امام مالک بن انس و اوزاعي و محدثان بزرگي مانند، سفيان ثوري و شعبه ي بن الحجاج و سليمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در اين دوره است که فقه اسلامي به معني امروزي آن تولد يافته و رو به رشد نهاده است، اين دوره عصر شکوفايي حديث و ظهور مسائل و مباحث کلامي مهم در بصره و کوفه نيز به شمار مي آيد. (دخيل، 1974 م، ص11)
امام صادق (عليه السلام) در اين دوره در محيط مدينه که محل ظهور تابعان و محدثان و راويان و فقهاي بزرگ بود رشد کرد، ولي منبع علم او در فقه نه تابعان و نه محدثان و نه فقهاي آن عصر بودند، بلکه منبع او در معارف و بيان حقايق علمي همان منبع وحي الهي و علم لدني بود و البته او از يک طريق که بهترين، مطمئن ترين و محکم ترين راه ها بود، روايت مي کرد و آن، همان طريق پدرش امام محمد باقر (عليه السلام) و او از پدرش علي بن الحسين (عليه السلام) و او از پدرش حسين بن علي (عليه السلام) و او از پدرش علي بن ابي طالب (عليه السلام) و او هم از حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) بود. (خامنه اي، 1416ق، ص65)
اهل سنت و جماعت در برتري علمي و روحاني حضرت صادق (عليه السلام) اتفاق نظر دارند، ابوحنيفه گفته است: « جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود. » مالک بن انس گفته است: « هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و در خاطر هيچکس خطور نکرده که در فضل و علم و ورع و عبادت، کسي بر جعفر بن محمد مقدم باشد. » ابن خلکان در وفيات الاعيان آورده است: « مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است که حاجت به شرح و بيان باشد. » ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه نوشته است: « جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حکمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وي آموخته و نقل کرده اند. » (اميني، 1423، ص25)
کارکردگرايي
کارکرد، ترجمه ي واژه ي « Function » و کارکردگرايي ترجمه ي اصطلاح « Functionalism » است. اين نام نظريه اي است که در جامعه شناسي، مردم شناسي، روان شناسي و علوم آموزش و پرورش و اقتصاد از اوايل قرن نوزدهم ميلادي مطرح شده است. کارکرد به معناي؛ وظيفه، نتيجه، معلول، عمل، فايده، انگيزه، غايت، نيت، نياز و حاصل به کار مي رود. جامعه شناسان بيش از همه بر سه معني کار، وظيفه و نقش تأکيد مي کنند. به عبارت ديگر فونکسيون عبارت از کارکردي است که هر پديده در نظام اجتماعي دارد. (توسلي، 1376، ص 217)در کارکردگرايي کوشش مي شود؛ تا نتايج را در فعاليت هاي انساني شناسايي کرده، سپس جايگاه آنها را در کل نظام روشن سازند؛ و در مرتبه ي دوم به منظور تعيين مفيدترين نوع فعاليت ممکن، در آن پديده کاوش کنند، تا علل اين نتايج روشن گردد؛ و در مرحله ي سوم، نقش آن علل در ساخت و همبستگي هر پديده در کل نظام آشکار شود. به عبارت ديگر از رهگذر بررسي نتايج به تحليل علت ها براي رسيدن به نتايج سودمند بهره برداري مي شود. (پژوهنده، 1380، صص 55-54) هدف در تحليل کارکردي، آن است که مؤثرترين متغير مستقل به طور آشکار مشخص گردد، متغيري که بيشترين تأثير را بر متغير وابسته يعني همان کارکرد دارد. (گي روشه، 1375، ص 131)
در اصطلاح جامعه شناسي، کارکردگرايي، به مثابه ي يک مکتب مجزا، در قرن بيستم ظاهر شد، پيشگامان کارکردگرايي جامعه را به مثابه ي يک کل ارگانيک مي ديدند، که داراي خرده نظام هاي مختلف يا اعمالي است که به لحاظ کارکردي معطوف به تداوم هستي بزرگتري است، که آن اعمال و خرده نظام ها در آن قرار گرفته اند، (پاتريک، 1389، ص82) دورکيم بارها تأکيد کرده است؛ که بايد به لحاظ تحليلي ميان کارکردها و علت ها تمايز قائل شد، ديدگاه کارکردگرايي به اين فرضيه توجه دارد، که جامعه داراي نظامي پايدار و ثابت است. اين نظام پايدار به وسيله ي وفاق اجتماعي مرتبط با هم است و هر کدام از اجزاي جامعه داراي کارکردي است، و نقشي در تثبيت جامعه به عهده دارد. اساس اين ديدگاه بسيار ساده است، و مي توان آن را بدين گونه تعريف کرد: « هر کل مرکب از اجزايي است، که به نحو خاصي با هم ترکيب شده اند، و حتي اگر هر دو بخش يعني اجزا و کل دچار تغيير و دگرگوني هم شوند، باز هم به حفظ و ثبات کل کمک مي کنند. » تالکوت پارسنز (1902-1979) مؤثرترين طرفدار نظريه ي ساختاري- کارکردي مي باشد. او تأکيد داشت که همه ي جامعه ها بايد براي بقاي خود، توانايي رفع نيازهاي اجتماعي را داشته باشند. مثلاً: کارکردهاي مشخص و خاص بين زن و شوهر براي حفظ پايداري خانواده و نظم جامعه ضروري است. پدر يا شوهر خانواده کارکرد سودمندي را بر عهده دارد، که شامل سرپرستي، تصميم گيري، مسئوليت پذيري در خانه و کار در بيرون از خانه، براي حمايت از خانواده است؛ مادر مسئول کارکردهاي معني داري، مانند: کدبانويي، مراقبت از کودکان و پشتيباني عاطفي از همه ي افراد خانواده مي باشد. پارسنز بر اين باور بود که؛ نهادهاي ديگري چون مدرسه، حکومت، مذهب و ... بايد نهاد خانواده را در انجام کارکردهايش ياري دهند، همچنين همه ي نهادها بايد براي حفظ نظام اجتماعي با هم کار کنند. (ستوده، 1383، ص53) وقتي کارکردگرايي به دين نسبت داده مي شود، مقصود معناي عام آن است که شامل خدمات، غايات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غير مقصود دين به جامعه مي شود که قوام، بقا و تعادل آن را در پي دارد. نخستين بار از نظريه کارکردگرايي در زبان ديني وليام آلستون استفاده نمود، و به مدد آن روشن ساخت که مي توان از زبان مشترکي بين خدا و مخلوق که کارکرد يکساني دارند، براي فهم صفات الهي بهره جست. اين زبان بين خدا و بندگان مشترک است و مختص خدا نيست. وي با کمک گرفتن از نظريه کارکردگرايي « Functionalism » سعي مي کند اوصاف خدا و انسان، مانند علم و قدرت و اراده را به گونه اي معنا کند که اين اوصاف مشترک ميان خدا و انسان به نحو حقيقي و غير مجازي و مشترک، صدق کند. (واعظي، معرفت، ش 19، ص 57) کارکردگرايي ديني به معناي آثار و خدماتي است که از دين بر مي آيد و يا انتظار آنها از دين مي رود. نگاه کارکردگرايانه به آموزه هاي ديني تنها در پي تحليل کارکردهاست، کاري به صدق و کذب گزاره هاي اعتقادي ندارد. حتي اگر مستقيماً با گزاره هاي ديني اش در تضاد باشد، بلکه به دنبال آن است که ايمان به گزاره هاي ديني چه منش و شخصيتي از دينداران مي سازد؟ (تبريزي، 1386، ص41)
در دانش جامعه شناسي طبق ديدگاه « تالکوت پارسنز » کارکرد؛ مجموعه ي فعاليت هايي است که در جهت برآوردن يک نياز يا نيازهاي نظام انجام مي گيرد. او معتقد است؛ چهار تکليف براي همه ي نظام ها ضرورت دارد 1) تطبيق ( ارگانيزم جسمي ) که نهاد اقتصاد عهده دار و ملازم آن است؛ 2) دستيابي به هدف ( نظام شخصيت ) که نهاد سياسي عهده دار آن است؛ 3) يکپارچگي ( نظام اجتماعي ) که قانون عهده دار آن است؛ 4) سکون يا نگهداشت الگو ( نظام فرهنگي ) که نهاد دين و مذهب عهده دار و ملازم آن است. (اسکيدمور، 1385، ص 215؛ ريتزر، 1380، ص 131) بنابراين طبق اين ديدگاه، کارکرد اين پديده ي اجتماعي، يعني؛ تبعيت مردم از امام صادق (عليه السلام) اين چهار ساختار و علت مؤثر بوده است و خود تبعيت مردم از امام، علت و نظام فرهنگي و ديني است، که خود در ارتباط با ساخت هاي ديگر سبب کارکردها و پديده هاي اجتماعي ديگر شده است.
معرفت ديني طبق تعريف دانش جامعه شناسي شايد، ابعاد سياسي، اقتصادي را در برنگيرد، و تنها مربوط به ارزش ها و اخلاق شود، (3) (گيدنز، 1386، ص 496) ولي معرفت ديني در نزد امام صادق (عليه السلام) بي ترديد، جنبه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي را نيز در بردارد. بنابراين کارکرد معرفت ديني در اسلام را نمي توان تنها در نهاد ديني، منحصر دانست، بلکه بي ترديد، نظام معرفت ديني در جامعه ي اسلامي، بر ساخت هاي سياسي و قانوني و شخصيت فردي نيز تأثير گذار است.
در اين نوشتار منظور از کارکردگرايي، بررسي نتايج و کارکردهاي نگرش امام به معارف وحياني است، کارکردهايي که شامل هدايت اهل سنت به شريعت اسلام و ميزان بهره وري اهل سنت از معارف وحياني منسوب به امام صادق (عليه السلام) مي گردد. قابليت طرح چنين بحثي درباره ي امام صادق (عليه السلام) محصول و نتيجه ي بينش عميق و ويژه ي امام و تأکيد وي بر کارکردها بوده است.
معرفت ديني يک نظام منسجم و داراي اجزاء است، که اين مجموعه داراي کارکردهاي مشخص و مثبت است، که تبعيت جامعه از انسان هاي کامل، عيني شدن ارزش ها و فضايل اخلاقي، معرفت بخشي دين نظير خداشناسي، انسان شناسي، جهان شناسي، پيامبر شناسي، معاد شناسي، اخلاق، تربيت ديني، عدالت اقتصادي، سياسي، اجتماعي، امنيت فردي، ... از جمله ي اين کارکردهاست. (سبحاني نيا، ص 77) اگرچه پيروي از انسان کامل و مصون از خطا خود از کارکردهاي معرفت ديني است، ولي بسياري از حوزه هاي نامبرده خود از کارکردهاي مثبت و قطعي کارکرد پيروي از انسان کامل است. به عبارتي ديگر حجيت گفتار امام در جامعه، اگرچه خود کارکردي از يک کل منسجم، يعني؛ معرفت ديني است، ولي خود، در روابط پيچيده تر در اين ساختار داراي کارکردهاي فراواني است، بنابراين، ضرورت تأکيد بر اين کارکرد، در حوزه ي معارف ديني روشن تر مي گردد.
پيروي از امام معصوم (عليه السلام) نتيجه و معلول يک سري عوامل پيوسته و منسجم در ساختار انديشه و معرفت ديني است. کارکردي که در اين پژوهش بر آن تأکيد مي شود، پيروي همه ي مسلمانان چه شيعه و چه اهل سنت از آموزه هاي امام صادق (عليه السلام) است، چالشي که امام صادق (عليه السلام) در دوران امامت خود با آن روبروست، آن است که وي از نگاه اهل سنت، هيچ کدام از شرايط حجيت را ندارد. او نه پيامبر است، نه صحابي و نه از جمله ي تابعان، ولي با اين حال امام صادق (عليه السلام) با تأکيد بر کارکرد معارف وحياني به معصوم توانست، اين چالش را پشت سر بگذارد و هم اکنون، گفتار امام صادق (عليه السلام) از نگاه ايشان حجت است، و اهل سنت نيز مانند شيعيان از گفتار وي تبعيت مي کنند.
اين کارکرد مثبت، نتيجه تعامل هماهنگ و منسجم بين اجزاي معرفت ديني در نزد امام صادق (عليه السلام) است، يکي از مهم ترين اجزاي اين کل منسجم، وحي به بندگان برگزيده ي خداست و اجزاي ديگر عدالت و حق همه ي انسان ها در برخورداري از نعمت هدايت، ارزش و کرامت همه ي انسان ها است. (نصرالله، ص 59-65) تبعيت مسلمانان از امام صادق (عليه السلام) کارکرد تعامل هماهنگ اين اجزاء در ارتباط با يکديگر است، کارکرد و ثمره ي اين معرفت ديني در روايات، تاريخ اسلام و آثار دانشمندان قابل بررسي است. (ابو زهره، 1993، ص55)شناخت وحي و رويکرد کارکردگرا به اين نوع از معرفت پس از ملاحظه کارکرد اين نظام لازم است.
کارکردهاي آشکار آن دسته از کارکردهايي است، که آشکارا در نظام نقش ايفا مي کنند، ولي کارکردهاي پنهان بر نتايج نامرئي و آثار غير منتظره و غير قابل رؤيت عادات و رسوم اجتماعي دلالات دارند، ليکن بايد گفت که هر دو کارکرد همواره حضور دارند، زيرا آثار و نتايج آنها محرز است، به علاوه تفکيک ميان عوامل آشکار و پنهان از حجت نظري دشوار است. وجود کارکردهاي پنهان حاکي از اين است که دگرگوني و انسجام اجتماعي حداقل تا حدودي غير قابل کنترل و طرح ريزي است. (توسلي، 1376، ص 222) کارکرد آشکار اين نوع معرفت ديني، تبعيت مردم از امام صادق (عليه السلام) است، ولي از جمله کارکردهاي پنهان و غير قابل تفکيک اين پديده اجتماعي آن است، که مسلمانان ناخودآگاه در زمان ضرورت به اين خاندان روي خواهند آورد و همچنين نظام معرفت ديني که داراي اجزايي درباره ي حکومت، اقتصاد، سياست و ... است، بي ترديد، کارکردهاي پنهاني در سيره ي امام صادق (عليه السلام) داشته است، که همين سبب ترس و هراس حکومت منصور عباسي از امام صادق (عليه السلام) مي شده است. (خامنه اي، 1416ق، ص73؛ خطيب، محمد عجاج، 1375، صص134-151؛ بقال، عبدالحسين، 1401ق، ص19)
بررسي معرفت ديني وحي
وحي در لغت، به معناي انتقال علم از شخصي به شخص ديگر در حالت پنهاني و با سرعت است. (ابن فارس، 1420، ج6، ص 92) لغويون شش معناي الهام کردن، فرستادن، اشاره کردن، اعلام پنهاني، نوشتن، امر کردن را براي اين واژه بيان نموده اند. (عليزاده، خادم، 1374، صص25-54) بديهي است اين معاني از باب استعمال در خصوصيات يا معناي اصلي و جامع آن مي باشد، نه اين که هر يک معنايي مستقل براي کلمه وحي باشند. سه محور معنايي در اين واژه وجود دارد، نخست؛ انتقال علم، دوم، پنهاني بودن و سوم سرعت. بنابراين در معناي لغوي هيچ تأکيدي بر انحصار منبع وحي به خداوند و دريافت کننده وحي به پيامبران وجود ندارد. ولي در تبيين اصطلاحي اين تأکيد وجود دارد. وحي در معناي اصطلاح شرعي به نوعي از آگاهي اطلاق مي شود که خداوند به روش هاي غير معمول براي بشر، بندگان برگزيده خود را به صورت پنهاني از علم و هدايت بهره مند مي سازد. اين آگاهي با روش هاي مختلفي ممکن است، صورت گيرد (زرقاني، 1416، ج 1، ص47) وقتي وحي به خدا نسبت داده شود، در عرف اسلام به پيامبران اختصاص دارد. (مفيد، 1388، ص120)وحي نوعي عرفان است که؛ شخص در نفس خويش آن را در مي يابد و يقين دارد، از جانب خداست، با واسطه يا بدون واسطه. (رشيد رضا، 2008 م، ص44) وحي شعور و درک ويژه اي است، در باطن پيامبران، که درک آن براي هيچ يک از انسان ها که مشمول عنايات الهي قرار گرفته اند، ميسور نيست. وحي امري است، خارق العاده از قبيل ادراکات باطنيه، شعور مرموزي است که از حواس ظاهر پوشيده است. (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص159-160) بايد در تبيين پديده وحي، واژه ي کشف و مشابه آن را، مانند؛ الهام، حدس باطني، شعور دروني، شعور ناخودآگاه را گنار گذاشت، مي توان ادعاي کشف را به آساني از هر مدعي پذيرفت، ولي ادعاي وحي را نمي توان به آساني قبول کرد. دين، آگاهي بخشيدن نهاني سريع به پيامبران را وحي ناميده است. (صبحي صالح، 1362، ص29-34)
وحي و کارکرد آن از ديدگاه امام صادق (عليه السلام)
امام صادق (عليه السلام) با توجه به معناي لغوي واژه ي وحي هر نوع انتقال اطلاعات به طرق غيرمعمول را وحي معرفي مي نمايد و وحي به بندگان برگزيده را جزء ويژگي هاي ضروري معرفي نمي نمايد و بر آن به عنوان يک شاخص تأکيد نمي ورزد. بلکه وحي را با توجه به مبدأ آن به دو گونه ي الهي و شيطاني تقسيم بندي مي کند و درواقع بين کارکردهاي وحي تمايز قائل مي شود.(4) (مجلسي، 1420، ج89، ص113) وحي از منظر امام صادق (عليه السلام) ارتباط تنگاتنگي با پديده علم و نور دارد. در واقع وحي، علم و نور دو روي يک سکه و ماهيتي يگانه دارند، تنها رويکرد به آن فرق مي کند و اين با معناي لغوي وحي که انتقال علم است مناسبت تام دارد. در سخن امام صادق (عليه السلام) بيش از آن که درباره ي ماهيت اين سه پديده سخني گفته شود که منبع اين وحي يا علم به منبع الهي بر مي گردد، يا به منبع بشري، از سودمندي اين منبع و نيازمندي مردم به اين منبع از معرفت و ضرورت آن سخن مي گويد. مانند: رواياتي که امام درباره ي تفسير قرآن، دانش ابوحنيفه را مي آزمايد. (مجلسي، 1420، ج2، ص287) نمونه ي بسيار جالب ديگر روايتي از امام صادق (عليه السلام) درباره ي تفسير آيه « قُلْ أَي شَيءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَينِي وَبَينَكُمْ وَأُوحِي إِلَي هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ » (انعام/19) است، که امام مي فرمايد: اين انذار براي پيامبر و کساني است که به اين به مقام مي رسند، که شارحان تصور کرده اند، منظور امام از « و من بلغ » امامان: است. (عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، 1415، ج1، ص 707) در حالي که امام صادق (عليه السلام) اساساً نيازي براي اثبات مقام امامت خود به عبارت ديگر صدق يا کذب گزاره ي امامت امام صادق (عليه السلام) بر مسلمانان، در مواجهه با اهل سنت نمي ديده است. بلکه نيازمندي همه ي مسلمانان چه شيعه و چه اهل سنت به مقام امامت را يادآور مي شد. در اين جا نيز مهم از منظر امام، کارکرد مفهوم اين آيه است. يا مانند روايتي ديگر که امام صادق (عليه السلام) ذيل آيه « وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »(انبياء/7) به مردم توصيه مي نمايد؛ پرسش هاي خود را از امام بپرسند، زيرا ايشان « اهل الذکر » هستند. در اين روايت تأکيد بر اهل ذکر بودن امامان نيست، بلکه تأکيد بر پرسيدن مردم و کارکرد اهل ذکر بودن امامان است و اين که مردم خودسرانه به قياس روي نياورند. (سبحاني، جعفر، 1386، صص 25-43) و اين کارکرد مثبتي است که امام صادق (عليه السلام) بر آن تأکيد دارد.(5)امام علوم را به گونه اي مبهم به دو نوع الهي و بشري تقسيم نموده و به مردم هشدار مي دهد، که تصور ايشان از علم تصور ناقصي است و علوم بسيار مفيدتري در عالم وجود دارد که، اگر مردم مي دانستند، حاضر بودند به خاطر آن اعماق درياها را غواصي نمايند و يا به خاطر آن با يکديگر درگير شوند. (مجلسي، 1420، ج1، ص 164)(6) و دائماً اين نکته را به مردم يادآور مي شود که آن چه از علم در نزد شماست، بسيار اندک است. (مجلسي، 1420، ج1، ص72) سرچشمه هاي علم وحي در نزد امام است و او حافظ وحي و سرچشمه آن است. (مجلسي، 1420، ج26، ص247) امام وحي را با توجه به کارکرد لغوي آن در قرآن به سه بخش وحي نبوت، وحي الهام و وحي اشاره تقسيم مي نمايد و درباره ي کارکرد لغوي آن در قرآن به آيات مخصوص آن استشهاد مي نمايد. (مجلسي، 1420، ج1، ص42) دانشمندان درباره اواع و مراتب وحي ديدگاه هاي متفاوتي دارند. ولي آن چه در کتابها بيشتر تکرار شده است، آن است که وحي در بالاترين رتبه ي خود وحي خدا به پيغمبر خود بود و آن به چند صورت تحقق مي يافت. ارتباط مستقيم که شديدترين حالت و سخت ترين نوع آن بود و پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) در آن مرحله دچار حالتي چون غش مي گرديد. مرحله اي که دريافت وحي از پشت پرده و باواسطه بود که در خواب اتفاق مي افتاد و پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) صدا را مي شنيد و چيزي نمي ديد و مرحله پايين تر و دريافت آسان تر وحي که جبرئيل وحي را در صورت يکي از صحابه به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) عرضه مي کرد: « وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِي بِإِذْنِهِ مَا يشَاءُ إِنَّهُ عَلِي حَكِيمٌ » (شوري/51) مراتب ديگر وحي دريافت الهامات و اشارات رباني بود. مانند: وحيي که به مادر موسي (عليه السلام) شد. « وَأَوْحَينَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ » (قصص/7) و مرتبه پايين تر از آن وحي به حيوانات مانند زنبور و ... بود. « وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يعْرِشُونَ » (نحل/68) پست ترين مرتبه وحي، وحي شياطين به يکديگر و به يارانشان است. « إِنَّ الشَّياطِينَ لَيوحُونَ إِلَى أَوْلِيائِهِمْ لِيجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ » (انعام/121) تقسيم بندي مزبور اولين بار در روايات امام صادق (عليه السلام) ديده مي شود، که آن را از زبان خود و در روايتي از زبان امام علي (عليه السلام) بيان مي فرمايد و طبق جستجويي که انجام شد، ظاهراً پيش از آن در بين روايات شيعه و اهل سنت اشاره اي به اين تقسيم بندي نشده است. ولي پس از آن تقسيم بندي مزبور به کتب علوم قرآن راه يافت و اين تقسيم بندي با نمونه هاي مختلفي از آيات قرآن و روايات در اين کتاب ها ياد شد. ولي در روايات امام صادق (عليه السلام) در تقسيم بندي وحي و مراتب آن نکاتي وجود دارد، که تاکنون مورد ارزيابي و کنکاش دقيق قرار نگرفته است و علت برخي از توضيحات و بيانات امام صادق (عليه السلام) روشن نگرديده است.
نخست: رواياتي که امام را در ذيل آيه 52 سوره حج « محدث » معرفي مي نمايد. « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِي إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيطَانُ فِي أُمْنِيتِهِ فَينْسَخُ اللَّهُ مَا يلْقِي الشَّيطَانُ ثُمَّ يحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »(7) درباره ي اين آيه صحابه امام صادق (عليه السلام) از آن حضرت پرسش نمودند، که اگر چه اين آيه طبق قرائت شيعه فاقد واژه ي « محدث » است، ولي « محدّث » در قرائتي که برخي چنين مي خوانند به چه معناست؟ امام در پاسخ فرمود: « محدث » يعني صداي وحي را مي شنود، ولي فرشته وحي را نمي بيند. اين روايت با طرق متعدد و با اندکي تفاوت، در کتاب هاي روايي شيعه از زبان امام صادق (عليه السلام) و در تفاسير اهل سنت، از زبان برخي صحابه و تابعان، مانند: ابن عباس، ابن مجاهد، عکرمه و حسن بصري آمده است. (حسيني جلالي، بيتا، ص 274) اين در حالي است که؛ در برخي روايات ديگر که تعداد آنها نيز کم نيست، امام صادق (عليه السلام) به اين نکته اشاره مي کند که؛ امام معصوم (عليه السلام) فرشته ي وحي را مي بيند و از اين جهت فرقي با پيامبر ندارد. (مجلسي، ج26، ص18)
پرسش اين است که؛ اگر امام اين قرائت را قبول نداشته است، چرا تفاوت امام با پيامبر را در شنيدن وحي و ديدن فرشته وحي بيان نموده است. چرا براي اثبات امامت به اين آيه استناد نموده است، اساساً در بيان اين نکته چه سودي نهفته است؟ پاسخ به اين پرسش در گرو توجه به چند پرسش دقيق تر و مشخص تر است.
نخست؛ آن که آيا هدف و منظور امام در اين آيه توجه دادن به تفاوت پيامبر و امام در ديدن و نديدن فرشته وحي بوده است، يا هدف ديگري مدنظر بوده است؟
دوم؛ آن که در ادامه اين آيه چه حکم و مسئله اي براي نبي و رسول بيان شده است، که امام صادق (عليه السلام) خواسته است، مسئله ورود امام به حکم نبي و رسول را به اثبات برساند؟
سوم؛ آن که چرا امام اين تفاوت را براي امام با نبي و رسول بيان مي فرمايد، در حالي که چنين تفاوتي ظاهراً بر اساس ساير روايات وجود ندارد و امام نيز فرشته وحي را مي بيند؟ (مجلسي، 1420، ج18، ص 270)
با توجه به ديدگاهي که درباره ي وحي امام صادق (عليه السلام) بيان شد به نظر مي رسد، هدف امام بيان کيفيت دريافت وحي توسط امام نبوده است، زيرا امام (عليه السلام) در اين موضوع رويکردي کارکردگرا دارد، بنابراين در اين که امام (عليه السلام) فرشته را مي ديد يا نمي ديد نمي توان ثمره عملي قابل توجهي را ترسيم نمود.
در ادامه ي اين آيه شريف فرجام بسيار مهمي براي نبي و مرسل بيان مي شودو آن اين که اگر چه شياطين و دشمنان را حق در کار ايشان سنگ اندازي مي کنند ولي به هدف خود نمي رسند، بلکه خداوند نيرنگ ايشان را خنثي مي نمايد و ايات خود را محکم مي نمايد. بنابراين با رويکردي که امام در مسئله وحي دارد، امام در پي اثبات حقانيت عملي رسالت ائمه اطهار: است و اين که در نهايت فرامين الهي توسط ائمه اطهار: به مردم خواهد رسيد و دشمنان در اين روند اثري نخواهند داشت. بنابراين با وجود آن چه امام اين قرائت را نمي پذيرد، ولي اين اضافه تفسيري را چنين تبييت مي فرمايد و امام را داخل در اين حکم مي نمايد. ولي دليل اين که امام چنين تفاوتي را بيان نمود، شايد بيشتر به اين جهت باشد، که بيشتر اوقات وحي بر پيامبر به واسطه جبرئيل و در حالتي بود که جبرئيل را مي ديد، ولي وحي در امام بيشتر به صورت شنيداري بوده است.
دوم: رواياتي که نوع وحي به امام را از قبيل وحي به مادر موسي (مجلسي، 1420، ج26، ص58) و صاحب موسي و ذوالقرنين و يا حتي زنبور معرفي مي نمايد. اين در حالي است که وحي به صاحب موسي، يا مادر موسي و يا ذي القرنين از انواع متعالي وحي نيست و از سنخ مکاشفات رباني است. اين روايات با رواياتي که وحي به امام را از سنخ همان وحي قرآن مي داند و آن را از انواع متعالي وحي معرفي مي کند، تعارض دارد. مانند رواياتي که وحي به امام را، هم سنخ وحي کتاب خدا به پيامبر که برترين نوع وحي است، معرفي مي نمايد؛ امام صادق (عليه السلام) در پاسخ پرسش گري درباره ي مرتبه ي وحي به امام پرسيد و امام فرمود: کار بزرگتر از آن است که تو مي پنداري. (کليني، 1365، ج1، ص 275)
بنابراين با نگاه کارکردگرا به اين روايات، مشکل فقه الحديثي اين روايات نيز حل خواهد شد. و آن اين است که وحي به امام نتيجه اي مانند؛ نتيجه وحي به مادر موسي و يا ذي القرنين و صاحب موسي (عليه السلام) دارد. عمل کردن به آن چه به مادر موسي وحي گرديد، سبب شد که موسي (عليه السلام) از مرگ حتمي و نابودي برهد. هرکه از وحيي که به امام مي شود، اطاعت کند، از نابودي و هلاکت ابدي نجات خواهد يافت و اعتماد نکردن به وحيي که به خضر شد، سبب گرديد، موسي از فيض وجود خضر محروم و بي نصيب گرددو همان طور که ذي القرنين براي مردم سد ساخت و آنها را از شر يأجوج و مأجوج رهانيد و زندگي دنيوي و اخروي ايشان را آباد گردانيد، اجراي فرامين ائمه اطهار: سبب درستي دنيا و آخرت مسلمانان مي گردد. و همان طور که عمل زنبور به وحي فطري اش سبب مي گردد که وي از کوه ها خانه برگيرد و عسل شفا بخش فراهم گردد، امام نيز از شيعيان خود ياراني را انتخاب نموده و با تعليم ايشان سبب پرورش نخبگاني در جامعه مي گردد که دانش ايشان داروي شفابخشي براي مشکلات و گرفتاري هاي جامعه اسلامي باشد. در واقع رواياتي که از امام صادق (عليه السلام) در تبيين مفهوم وحي و نوع و مرتبه ي آن رسيده است، بيان کارکردهاي مثبت و ثمربخش وحي و معرفت ديني در جامعه است و تأکيد بر کارکرد اجتماعي و ديني اين جزء از معرفت ديني است، تا اينکه توضيح خود اصطلاح وحي و اثبات جايگاه واقعي او باشد.
ويژگي هاي معارف وحياني الهي
بر اساس تعريف لغوي و اصطلاحي که بيان شد، مي توان ديدگاه دانشمندان درباره ي ملاک تعيين وحي را در سه مورد تقسيم بندي نمود.يقيني بودن معارف وحياني: آن چه قرآن پژوهان به عنوان ويژگي بارز معارف وحياني و شهودي بيان مي کنند، يقيني بودن آن است، که هيچ خطايي در آن راه ندارد و خدشه ناپذير است، زيرا طريق دريافت آن علم حصولي بوده است و نه اکتسابي. (طباطبايي، 1417، ج2، ص162)
پنهاني بودن معارف وحياني براي ديگران: معارف وحياني بايستي از طرق غير عادي براي بشر به دست آيد، وگرنه معارفي که به طرق عادي به دست آيد، ديگر وحياني نخواهد بود. بنابراين معارف وحياني هيچ گاه مشتمل بر اموري که به صورت عادي حاصل گردد نيست. (زرقاني، 1416 ق، ج1، ص47)
انحصاري بودن معارف وحياني: درباره ي وحيي که شامل قرآن و يا معارف اهل بيت: مي گردد، اين وحي همراه با برانگيخته شدن و انتخاب از جانب خدا است. بنابراين تنها پيامبران و انسان هاي برگزيده مانند؛ امامان اين نوع وحي را دريافت مي کنند و معارفي که با تهذيب نفس به دست آيد، تنها معارف شهودي است و معارف وحياني نمي گردد. (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص 162) اين سه ويژگي اگر چه هر کدام در جاي خود صحيح است، ولي تأکيد بيش از حد، بر هر کدام از اين موارد مي تواند، آسيب هايي را به همراه داشته باشد.
آن چه در روايات امام صادق (عليه السلام) و در پرسش ها و پاسخ ها درباره ي ويژگي ها و خصيصه هاي معارف وحياني و علوم اهل بيت: از آن حضرت به چشم مي خورد، به نظر مي رسد، بيشتر با نگاهي کارکردگرا به مقوله ي وحي سازگاري دارد. اگرچه خصيصه هاي فوق نيز با روايات موجود از امام صادق (عليه السلام) تأييد مي گردد.
آرام بخشي: هنگامي که از امام صادق (عليه السلام) در اين باره سؤال شد؛ که شما از کجا تشخيص مي دهيد که معارفي که به شما وحي مي شود، الهي است و شيطاني نيست، امام صادق (عليه السلام) برنَياشفت و نفرمود: چه پرسش احمقانه اي، من پسر رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) هستم، من علم لدني دارم و... .
بلکه تنها فرمود: از آرامشي که با اين معارف همراه است، مي توان دريافت که اين معارف الهي است، زيرا وحي شيطاني ثمره اي جز اضطراب و آلودگي روحي ندارد. (مجلسي، ج26، ص62) اين پاسخ ها همچنان که داراي دستورات اخلاقي بسيار ارزنده اي براي ماست، به ما نشان مي دهد که ملاک امام صادق (عليه السلام) در تشخيص معرفت وحياني الهي از شيطاني، ثمره ي عملي و کارکرد آن است. (عياشي، 1380، ج2، ص 202)
نيازمندي مردم به معارف وحياني: نکته ي ديگر در اين جا قابل ملاحظه است، دفاع امام صادق (عليه السلام) در اين جا از کيان امامت و تشيع و احياي حيثيت جامعه ي شيعي آن روز است. شيعيان در اين زمان به دليل شکل گيري مشخص فرق اهل سنت به الحاد و بدعت متهم بودند و اين نکته اي نيست، که فقط در منابع شيعه بيان شده باشد، بلکه در منابع اهل سنت نيز اين اظهارات آمده است. (ابن أبي حاتم، 1419، ج8، ص2787) امام صادق (عليه السلام) در بياناتي عمومي در مسجد النبي بدون مجادله از کيان شيعه دفاع نمود و مهم ترين خصيصه ي معارف وحياني را ثمربخش بودن اين معارف معرفي نمود و فرمود: شيعيان به کسي نياز ندارند و اين ساير مسلمانان هستند که به شيعيان نيازمندند و يا در روايتي ديگر فرمود: اين دانش از مردم بي نياز است و اين مردم هستند که به اين دانش نيازمندند. (مجلسي، ج26، ص 62)
آسيب ناپذيري معارف وحياني در فقه و تفسير
مناظره هاي امام صادق (عليه السلام) با برخي از سران اهل سنت نه براي متهم نمودن ايشان در عدم پيروي از امام، بلکه به خاطر نشان دادن راه صحيح در استنباط احکام از قرآن است، که به ايشان خطاپذيري منابع غيروحياني مانند: منابع غيريقيني، قياس و عقل را به آنها نشان مي دهد. (بروجردي، 1299، ج1، ص98) مانند: اقبحيت زنا از قتل و انجس بودن مني از بول که ابوحنيفه برخلاف آن دو حکم نمود. (مجلسي، ج2،ص 287) امام صادق (عليه السلام) فرمود: که فرشته ي روح القدس هميشه با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و بعد از او، اين فرشته همواره، همراه امام صادق (عليه السلام) است. پذيرش اين مطلب براي شيعه امري عادي و قابل قبول است، ولي تحليل واکنش اهل سنت در جامعه اسلامي در برابر چنين موضوعي با توجه به امور پذيرفته شده در نزد ايشان چندان ساده نيست. بنابراين اگر چه زمامداران حکومت اسلامي آنروز توانسته بودند، کارکردهاي آشکار معرفت وحياني به امامان معصوم (عليه السلام) را تا حدودي محدود نمايند، ولي به هيچ روي نتوانسته بودند، کارکردهاي پنهان معرفت وحياني معصوم (عليه السلام) را کنترل و از بروز آن در جامعه ي اسلامي جلوگيري نمايند. اين طبيعي است، وقتي که عمر بن خطاب مهم ترين زمامدار جامعه اسلامي بارها در کارهاي دشوار به علي بن ابي طالب مراجعه مي کند، (ابن عبدالبر، 1412ق، ج3، ص1103؛ عسقلاني، 1995 م، ج8، ص108) و با وجود رواياتي مانند حديث ثقلين، مسلمانان ناخودآگاه از اين خاندان تبعيت نمايند، (مقريزي، 1999م، ج5، ص 377) و اين کارکرد پنهان و غير قابل پيشگيري ساختار فرهنگي جامعه ي اسلامي است.کارکرد معارف وحياني امام صادق (عليه السلام) در حوزه هاي مختلف ديني
کارکرد معرفت وحياني در جامعه ي اسلامي اطاعت مسلمانان از امام است، و اين خود سر منشأ کارکردهاي متنوعي در حوزه ي دين و معرفت ديني است، که خود سبب نگه داشت الگوي ديني جامعه ي اسلامي است. در روايت مهمي که اتفاقاً از منابع اهل سنت نقل شده است، امام صادق (عليه السلام) در روايت مفصلي در ضمن تفسير برخي از آيات قرآن کريم يادآور مي شود، خداوند بندگان برگزيده اي دارد، که ايشان در علم و فقاهت، طاعت خداوند، عدالت خواهي، خيرخواهي براي مردم، ... بر ديگر بندگان برتري دارند. بنابراين خداوند ايشان را حجت و دليل خود در زمين قرار مي دهد و خداوند دليل آيه « أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » (نساء: 59) اطاعت از ايشان را هم پاي اطاعت خود قرار داد و خداوند به واسطه ي آيه ي « فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون » فرمان به پرسش از ايشان نمود. پس طاعت ايشان بر همه واجب و نافرماني از ايشان گناهي بزرگ و نابخشنودي است. چراغ هدايت و مايه ي اقتدار سرزمين ها و ايشان در همه ي زمان ها سرچشمه هاي حکمتند. هر کس از ايشان تبعيت نمايد، نجات مي يابد و هر کس نافرماني نمايد، هلاک مي گردد. (ابن بطه، 1985م، ص2)کارکرد تشريعي
بايستي توجه داشت در نزد اکثر اهل سنت روايات صحابه و پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) ذاتاً حجت است. اگر روايات امام صادق (عليه السلام) در نزد ايشان حجت است، يا به خاطر حجيت روايات تابعين بايستي باشد، زيرا طبق نظر برخي امام صادق (عليه السلام) جزو صغار تابعين بوده است و يا بايستي مبناي حجيت آن را در دليل ديگري جستجو نمود. البته بايستي توجه داشت، برخي از دانشمندان به خاطر اين که بخاري « الصحيح الجامع » روايتي از امام صادق (عليه السلام) در کتاب خود نياورده در حالي که وي به دنبال جمع روايات صحابه و تابعين بوده است، بر وي خرده مي گيرند. (ابن تيميه، 1321ق، ص 67) در حالي که علت آن که بخاري از امام صادق (عليه السلام) روايت نياورده است، به خاطر نداشتن شرايط نقل روايت بوده است، چون امام صادق (عليه السلام) نه صحابي بود و نه تابعي و در بسياري موارد، حتي داراي سند متصل نيز نبود، و بخاري تلاش در جمع روايات داراي سند متصل داشت. و نياوردن روايت از امام صادق (عليه السلام) به خاطر ترديد در وثاقت وي نبود، زيرا امام صادق (عليه السلام) در وثاقت و درستي سرآمد و غير قابل انکار بود. (ابوزهره، 1993م، ص199) ولي شايد دليل حجيت روايات امام صادق (عليه السلام) در نزد بيشتر اهل سنت به خاطر تابعي صغار بودن وي نبوده است، زيرا بسياري از اهل سنت اساساً قول تابعي را حجت نمي دانند، چه رسد به تابعي صغار. از اين گذشته در تعريف طبقه ي صغار تابعين گفته مي شود: کساني از صغار صحابه روايت کرده اند و ايشان را درک نموده اند، تابعي هستند. (عتر، 1412ق، ص 148) و اين تعريف درباره ي امام صادق (عليه السلام) صحيح نيست.علت حجيت عمومي روايت امام صادق (عليه السلام) را نمي توان تنها اعلميت وي نيز دانست، زيرا امامان ديگر نيز داراي چنين شرايطي بوده اند، ولي اين ميزان از استناد و اعتبار را براي روايات ديگران در کتب اهل سنت ديده نمي شود. دليل اين مسئله را بايد در رويکرد ويژه ي امام صادق (عليه السلام) به مسئله وحيانيت معارف ائمه اطهار (عليهم السلام) و طرح آن براي مردم ديد، زيرا امام صادق (عليه السلام) به مناسبت در مجامع عمومي، اين نکته را که در نزد وي معارف ميراثي مانند جفر جامعه و يا صحيفه موجود است تبيين مي نمود و يا اين که مردم به دانش او نياز دارند و او نياز به دانش مردم ندارد و يا مردم به شيعه نياز دارند و شيعه را نيازي به مردم نيست. اين مسئله را به نسب شريف و خاص امام صادق (عليه السلام) و جايگاه اين نسب در نزد اهل سنت بايستي اضافه نمود. (ابوزهره، 1993م، ص56) مانند اين روايت: قال علي بن موسي الرضا (عليه السلام)... قال أبو جعفر: حدثني أبي علي بن الحسين سيد العابدين، حدثني أبي سيد أهل الجنه الحسين، حدثني أبي سيد العرب علي بن أبيطالب رضوان الله عليهم قال: سألت رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلم) ما الإيمان؟ قال: « معرفة بالقلب، و إقرار باللسان، و عمل بالأرکان » و قال أبو علي: قال لي أحمدبن حنبل: إن قرأت هذا الإسناد علي مجنون برئ من جنونه، و ما عيب هذا الحديث إلا جودة أسناده (ابونعيم، 1931م، ج2، ص 147) سند نيکويي که در نزد امام صادق (عليه السلام)بوده است همواره مايه ي حسادت ورزيدن رقباي امام صادق (عليه السلام) گرديده و اهل سنت خود به اين غرض ورزي ها پاسخ قانع کننده داده اند. اين نکته در سند روايات امام صادق (عليه السلام) در کتب اهل سنت قابل توجه است که، آنها سند را تنها با عبارت « عن ابيه » و البته گاهي با تکرار آن تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و يا پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) و يا بدون هيچ سندي تنها از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کنند. دليل پذيرش اين روايات از جانب اهل سنت را مي توان در سخن ايشان درباره ي جايگاه ذريه ي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت (عليهم السلام) و نسبت امام صادق (عليه السلام) با اين ذريه جستجو کرد. از عمرو بن ابي المقدام روايت شده است که (مي گويد) هرگاه به جعفر بن محمد (عليه السلام) نگاه مي کردي درمي يافتي که او از نسل پيامبران است. او را ديدم که در « جمره » ايستاده بود و مي گفت: « از من بپرسيد، از من بپرسيد. » و نيز از صالح بن ابي الاسود روايت شده است، که گفت: شنيدم که جعفر بن محمد (عليه السلام) مي گفت: پيش از آن که مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا کسي پس از من به مانند حديث من شما را حديث نخواهد کرد. اين گفته ي امام صادق (عليه السلام) نشانگر آن است که؛ حديث او از طريقي بود که هيچ يک از محدثان ديگر، آن طريق را نداشتند. (ذهبي، بي تا، ج6، ص 257)
در کتب فقهي مذاهب اربعه ي اهل سنت درباره ي حرمت شطرنج و شرايط آن سخن گفته شده است، حتي مالکي آن را بدترين نوع قمار دانسته است، ولي دليلي براي حرمت شطرنج جز آن که شطرنج ابزار لهو است، بيان نشده است، همچنين اهل سنت دليل حرمت آن را آيه ي 3 سوره ي مؤمنون ندانسته اند. (دمياطي، بي تا، ج4، ص 286؛ شربيني، 1415ق، ج2، ص 597؛ عبدري، 1398ق، ج6، ص 153؛ بجيرمي، بيتا، ج1، ث 158؛ ...) تنها در روايتي از امام صادق (عليه السلام) علت حرمت شطرنج بيان شده است و آن اين که شطرنج از اقسام ميسر است، استناد به يک حکم فقهي مستحدثه بودن استناد به دليل ديگري از صحابه و يا تابعين و يا حتي آيه اي از قرآن و تنها استناد اهل سنت به روايات امام صادق (عليه السلام) مي تواند دليل تامي بر حجيت تام سخن امام صادق (عليه السلام) در نزد اهل سنت داشته باشد و اين نشانگر تحقق کارکردهايي است، که امام صادق (عليه السلام) برآن تأکيد مي ورزيد. ثنا جَعفَرُ بنُ مُحمَّد، عَن أَبيهِ، عَن عَليِّ بنِ أبِي طالِب، أنَّهُ کانَ يَقولُ: « الشَّطرَنجُ مِنَ المَيسِر ». (ابن ابي حاتم، 1419، ج2، ص 99)
خدمت ارزنده ي امام صادق (عليه السلام) در حوزه ي فقه و احکام در محدوده ي بيان حکم باقي نمي ماند، بلکه امام با آگاهي کامل از دلالت ها و ضوابط فهم احکام از قرآن و نصوص ديني، روش درست فهم احکام را براي مسلمانان تبيين کرد، و اين دانش که همان اصول فقه است، پيدايش و رشد خود را مرهون امام صادق (عليه السلام) است. (بقال، 1401ق، ص58)
کارکرد اعتقادي
اگرچه مباحث اعتقادي خود پديده ي اجتماعي نيست، ولي بي ترديد، اعتقادات داراي کارکرد اجتماعي است و تأثير پذيرفتن مردم در مباحث اعتقادي از معصومان (عليهم السلام) از کارکردهاي معرفت وحياني امام صادق (عليه السلام) به شمار مي آيد. و اگرچه ممکن است برخي از مباحث اعتقادي به تدريج در برخي جزئيات خود، دچار خطا شده باشد. ولي اصول کلي اعتقادات اسلامي مانند: وحدانيت خدا، نبوت و عصمت رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) و وجود معاد با وجود دشمني ها و تاريخ پرفراز و نشيب اسلام به ويژه در برابر ساير اديان با وجود تبيين هاي امامان معصوم به ويژه امام صادق (عليه السلام) همچنان باقي مانده است. اين کارکرد مثبت معرفت وحياني امام صادق (عليه السلام) و کوشش همه جانبه ي وي در صيانت و تبيين صحيح اعتقادات اسلامي است. (فضل الله، 1417ق، صص 296-302؛ اميني، 1423ق، صص 38-85) اهل سنت نيز مانند شيعيان به سخنان امام صادق (عليه السلام) اهميت مي دادند، مثلاً: در يکي از مباحث پرتنش تاريخ کلام اسلامي يعني مسئله ي حدوث و يا قدم قرآن، اهل سنت به روايتي از امام صادق (عليه السلام) در اين باره استناد مي جويند. (بيهقي، 2009م، ج2، ص 66)(8) اين نکته قابل ملاحظه است که در بسياري از مسائل اخلاقي بين شيعه و اهل سنت و يا حتي خود اهل سنت، اهل سنت در آثارشان به روايت متعددي از امام صادق (عليه السلام) براي اثبات مدعاي خود استناد مي جويند که صرف نظر از درستي يا نادرستي اين روايات اين نوع استناد حجيت روايات امام صادق (عليه السلام) را در نزد اهل سنت اثبات مي نمايد. مانند اثبات حرمت لعن خلفاء و انتفاد از ايشان (آلوسي، 1415ق، ج2، ص 161) نکته ي ديگر آن که اهل سنت در بسياري موارد اگر روايتي از امام صادق (عليه السلام) با ديدگاهشان مخالف باشد، در پي توجيه آن روايت بر مي آيند، اين نکته اثبات مي کند که ايشان روايت امام صادق (عليه السلام) را حجت مي دانستند. مانند روايتي از امام صادق (عليه السلام) که ديده شدن خدا با چشم سر را نفي مي کند. (مثل بار اول، ج13، ص43) در تفاسيري مانند: قرطبي با آن که وي با شيعه بسيار مخالف است و بارها شيعه را در تفسير خود به دشنام گرفته است و تمامي آياتي را که سبب نزول آن درباره ي فضيلت اهل بيت (عليهم السلام) است به جز آيه ي مباهله با شدت انکار مي کند، از امام صادق (عليه السلام) بسيار با احترام ياد کرده و روايت وي را معتبر مي شناسد. (قرطبي، 1364، ج14، ص 107) اين نمونه ها که در کتاب هاي اهل سنت کم نيست، مي تواند نشان گر واقعي جايگاه امام صادق (عليه السلام) و حجيت گفتار وي در نزد ايشان باشد. اين پيروي از گفتار امام صادق (عليه السلام) کارکرد معرفت وحياني به امام صادق (عليه السلام) است.کارکرد اخلاقي
رفتار انساني، مطابق با معيارهاي اخلاقي بي ترديد از مهم ترين کارکردهاي معرفت وحياني در همه ي اديان آسماني به ويژه اسلام است، کارکرد اخلاقي معرفت وحياني به امام صادق (عليه السلام) محدود به جمعيت شيعيان نيست و کارکردهاي مثبتي در جامعه ي اسلامي و جامعه ي بشري داشته است. اهل سنت مانند شيعه در بسياري موارد از روايات امام صادق (عليه السلام) در حوزه ي اخلاق بهره برده اند و مي توان ادعا کرد که بخش قابل توجهي از منابع اخلاق اسلامي از سرچشمه کلام وحياني امام صادق (عليه السلام) سيراب گرديده است. قال جعفر بن محمد: « ليس من أخلاق المؤمن التملق، و لا الحسد، إلا في طلب العالم » (عجاج، 1375، ص 442) خود رفتار و اخلاق عملي امام صادق (عليه السلام) مانند؛ حلم، صبر، احسان، کرم، عبادت، ... نيز در ارتباط با ساير اجزاي ساختار معرفت ديني کارکرد مثبتي از معرفت وحياني است. (دخيل، 1974، ص22-34) کارکرد معارف وحياني امام صادق (عليه السلام) به جامعه ي اسلامي محدود نمانده و بسياري از مستشرقان و غير مسلمانان درباره ي ويژگي هاي اخلاقي و عملي وي آثاري به رشته ي تحرير درآورده اند، دانشمنداني مانند؛ آرمان بل، زان أوبن، کلود، هنري کوبن، کابريلي، شارل بلا، هانس مولر، ... (مدرسي، بي تا، ص40) اگرچه به صورت کلي، خطا و انحراف از مسير درست بسيار زياد بوده است، ولي بخش مهمي از رشد علمي، تمدن و قوانين انساني کارکرد معرفت وحياني به امام صادق (عليه السلام) است. (اميني، 1423ق، ص 153)دستاوردها
استفاده از نظريه کارکردگرايي در حوزه ي فقه الحديث مي تواند، همان طور که ديده شد، نتايج مثبتي را به همراه داشته باشد و برخي از تعارضات ظاهري بين برخي روايات مربوط به معرفت وحياني را حل بنمايد. مانند: تعارض ظاهري روايات مراتب وحي براي امام (ع) و تشبيه وحي به امام (عليه السلام) به وحي بر مادر موسي (عليه السلام).امکان دريافت وحي از ديدگاه امام صادق (عليه السلام) تنها وسيله اي براي اثبات جايگاه امامت نيست، بلکه مقوله اي است که مردم به آن نيازمندند و براي مسلمان بودن، گريزي از بهره گيري از اين منبع وجود ندارد. اين که امام صادق (عليه السلام) به مقوله ي وحي رويکردي کارکردگرايانه داشته است و اين رويکرد باعث شد که جهان اسلام به بهره گيري از کلام و علم وي روي بياورند، به اين معنا نيست که ديگر امامان داراي چنين خلاقيتي نبودند و يا دانش امام را نداشتند، بلکه آن چه به وقوع پيوست اين بود، و اين پژوهش تنها در پي بيان آن چيزي است که اتفاق افتاده است. زيرا اساساً در موضوع وحي به عنوان مثال، به جز از امام صادق (عليه السلام) از ساير معصومين (عليهم السلام) روايت چنداني نيست. تأکيد بر کارکردهاي اجتماعي و عيني دين و معارف وحياني مسلمان را هر چه بيشتر به هدف و غايت نزول کتاب آسماني قرآن و برانگيخته شدن پيامبران و امامان نزديک تر نمايد و دين را از مجموعه ي تصورات و تصديقات و مقولات انتزاعي خارج کرده و دين را در حوزه هاي فردي و اجتماعي کاربردي سازد.
يکي ديگر از دستاوردها و نتايج اخلاقي اين پژوهش آن است که شيعيان با الگوسازي از امام بزرگوار خود بيش از آن که در گفتگو با اديان و مذاهب ديگر تلاش در اثبات حقانيت خود داشته باشند، تلاش در جهت حل معضلات و نيازمندي هاي ديني مردم مسلمان و حتي غير مسلمان با استفاده از ظرفيت ها و امکانات موجود در متون ديني و روايي خودشان داشته باشند.
منابع :
ابن ابي حاتم، عبدالرحمان بن محمد (1419ق)، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: اسعد محمد الطيب، مکتبة نزار مصطفي الباز، سعودي.
ابن بطه، عبدالله بن محمد (1958م)، الشرح و الابانه علي الاصول السنه و الديانه، المعهد الفرنسي.
ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم (1321ق)، منهاج السنة النبوية في نقض کلام الشيعة و القدرية، المطبعة الکبري الاميرية.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (1988)، تاريخ ابن خلدون، تحقيق خليل شحادة، بيروت: دار الفکر.
ابن سعد کاتب واقدي (1418ق)، الطبقات الکبري، دار الکتب العلمية، بيروت.
ابن عبدالبر (1412ق)، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، تحقيق بجاوي، بيروت: دارالجيل.
ابن فارس، احمد بن فارس بن زکريا (1404ق)، معجم مقاييس اللغه، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، بيروت: مطبعه الاعلام الاسلامي.
ابن کثير (1407)، البداية و النهاية، بيروت: دارالفکر.
ابو نعيم، احمد بن عبدالله (1931م)، اخبار اصبهان: مکتبه بريل، ليدن.
ابوزهره (1993م)، الامام الصادق (عليه السلام) حياته و عصره، قاهره: دارالفکر العربي.
اسکيدمور، وليام (1385)، تفکر نظري جامعه شناسي، ترجمه ي محمد علي حاضري، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
اميني، محمد امين (1423ق)، الامام جعفر الصادق (عليه السلام) رمز الحضاره الاسلاميه، قم: انتشارات کتابخانه ي آيت الله مرعشي نجفي.
آلوسي، سيد محمود (1415ق)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، دارالکتب العلميه، بيروت.
آملي، سيد حيدر (1367ش)، المقدمات من کتاب نص النصوص، انتشارات توس.
بجيرمي، سليمان بن عمر بن محمد، بي تا، حاشيه ي البجيرمي علي شرح منهج الطلاب، المکتبة الإسلاميه، ديار بکر، ترکيا.
بروجردي، حسين بن مسعود (1420ق)، معالم التنزيل في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرزاق المهدي، داراحياء التراث العربي، بيروت.
بقال، عبدالحسين (1401ق)، دور الصادق (عليه السلام) في امامه الاسلام و المسلمين، ايران، چاپخانه ي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
بيهقي، احمد بن حسين (2009م)، الاسماء و الصفات التي دلّ کتاب سبحانه علي اثباتها، تحقيق قريشي، مکتبه التوميه الاسلامي.
بيهقي، احمد بن حسين، بيتا، الاسماء و الصفات، دار الکتب العلميه.
پاتريک، برت (1389)، نظريه هاي جامعه شناختي، ترجمه ي محمد خاني، تهران: انتشارات غزال.
پژوهنده، محمد حسين (1380ش)، رابطه شناخت با کارکرد، انديشه حوزه، ش 29، صص 55-54.
توسلي، غلام عباس (1376)، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران: انتشارات سمت.
ثقفي کوفي، ابو اسحاق ابراهيم بن محمد (1353 ش)، الغارات، تحقيق جلال الدين حسيني ارموي، تهران: انجمن آثار ملي.
حسيني جلالي، محمد حسين، بي تا، الصراط الوضيء علي صراط علي قراءه اهل بيت النبي، The open school، شيکاگو.
خامنه اي، سيد علي (1416ق)، قيادة الامام الصادق (عليه السلام)، قم: المجمع العالمي للتقريب، انتشارات نگين.
خطيب، محمد عجاج (1375)، الجامع الاخلاق الراوي و آداب السامع، بيروت: مؤسسة الرسالة.
دخيل، محمد علي محمد (1974م)، الامام جعفر الصادق (عليه السلام)، بيروت: دارالتراث الاسلامي.
دمياطي، ابي بکر محمد شطا (بي تا)، حاشيه ي أعانة الطالبين علي حل ألفاظ فتح المعين لشرح قرة العين بمهمات الدين، تأليف: أبي بکر ابن السيد، دار الفکر، بيروت.
ذهبي، محمد بن احمد (1412ق)، تهذيب سير اعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بي جا.
رشيدي، اسد (1386)، کارکرد دين در زندگي، قم: انتشارات تولي.
روشه، گي (1386)، مقدمه اي بر جامعه شناسي عمومي، ترجمه ي هما زنجاني زاده، تهران: انتشارات سمت.
ريتزر، جورج (1380)، نظريه هاي جامعه شناختي در دوران معاصر، تهران: انتشارات علمي.
زرقاني، محمد عبدالعظيم (1416ق)، مناهل العرفان في علوم القرآن، دار الفکر.
سبحاني، جعفر (1386)، حيات علمي و سياسي امام صادق (عليه السلام)، مجله ي تخصصي کلام اسلامي، زمستان، ش64، صص 25-43.
ستوده، هدايت الله (1383)، جامعه شناسي، تهران: انتشارات نداي آريانا.
شربيني خطيب، محمد (1415ق)، الإقناع في حل الفاظ أبي شجاع، تحقيق: مکتب البحوث والدراسات دارالفکر، بيروت.
شيخ مفيد (1413ق)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، کنگره شيخ مفيد، قم.
شيخ مفيد (1413ق)، تصحيح الاعتقاد، انتشارات کنگره جهاني شيخ مفيد، قم.
صادقي بروجني، خسرو (1389)، رهيافت جامعه شناسان کارکرد گرا و نئو کارکردگرا، نشريه ي چشم انداز ايران، ش 62، صص 142-147.
صبحي صالح (1362)، پژوهش هايي درباره قرآن و وحي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
صفار، محمد بن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، يک جلد، انتشارات کتابخانه آيت الله مرعشي، قم.
طباطبايي، سيد محمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي جامعه ي مدرسين.
عبدري، محمد بن يوسف بن أبي القاسم أبو عبدالله (1398ق)، التاج و الإکليل لمختصر خليل، دارالفکر، بيروت.
عتر، نورالدين (1412ق)، منهج النقد في علوم الحديث، دارالفکر، 1415ق.
عسقلاني، ابن حجر (1415ق)، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت: دارالکتب العلمية.
عکبري عقبلي، عبيدالله بن محمد بن بطه (1403ق)، إبطال الحيل، تحقيق: زهير الشاويش، مکتب إسلامي، بيروت.
عليزاده، خادم (1374)، پژوهشي در زمينه وحي، نامه مفيد، ش1، صص35-40.
عياشي، محمد بن مسعود (1380ق)، کتاب التفسير، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپخانه علميه، تهران.
فضل الله، محمد حسين (1417ق)، مؤتمر الامام جعفر الصادق (عليه السلام)، المنهاج، ش4.
گيدنز، آنتوني (1386)، جامعه شناسي، تهران، نشر ني.
مدرسي، هادي، بي تا، الامام الاصادق (عليه السلام) في مواجهة الزيف، دارالرسول الاعظم.
مقريزي، تقي الدين أحمد بن علي (1420ق)، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق محمد عبد الحميد النميسي، بيروت: دار الکتب العلمية.
نصرالله،حسن عباس (1370)، اتجاهات الانسانيه في فقه الامام جعفر الصادق (عليه السلام)، مجله ي علوم انساني، ش 13 و 14.
واعظي، احمد (1375ش)، کارکردگرايي و زبان الهيات، معرفت، ش 19، ص57-63.
يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، بي تا، تاريخ يعقوبي، قم.
پي نوشت ها :
1- عضو هيأت علمي دانشگاه فردوسي مشهد.
2- دانشجوي دکتري علوم قرآن حديث و مربي دانشگاه ياسوج.
3- اعتقاد به موجودي متعالي که به ما فرمان مي دهد در اين دنيا به شيوه اي اخلاقي رفتار کنيم، و وعده ي رسيدن يک زندگي پس از مرگ را مي دهد.
4- بصائرالدرجات: إبراهيم بن هاشم عن يحيي بن أبي عمران عن يونس عن رجل عن محمد بن مسلم قال: ذکرت المحدث عند أبي عبدالله (عليه السلام) قال: فقال: إنه يسمع الصوت و لا يري، فقلت: أصلحک الله کيف يعلم أنه کلام الملک؟ قال: إنه يعطي السکينة و الوقار حتي يعلم أنه ملک.
5- و قال الصادق (عليه السلام) إياکُم و تَقَحُّم المَهالِکِ باتِّباعِ الهَوَي وَ المَقاييس قَد جَعَلَ اللهُ لِلقُرآنِ أهلاً أغنَاکُم بِهِم عَن جَميع الخَلائِقِ لا عِلمَ إلا مَا أمِروُا بِه قالَ اللهُ تَعالَي فَسئَلوا أهلَ الذِّکر إن کُنتم لا تَعلَمون إيَّانَا عَنَي و جميع أهل البيت: أفتوا بتحريم القياس و روي عن سلمان رحمة الله عليه أنه قال ما هلکت أمه حتي قاست في دينها و کان ابن مسعود يقول هلم القائسون.
6- وَ قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) لَو عَلِمَ النَّاسُ ما فِي العِلمِ لَطَلبُوهُ وَ لَو بِسَفکِ المُهَجِ وَ خوض.
7- هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اين که هر گاه آرزو مي کرد (و طرحي براي پيشبرد اهداف الهي خود مي ريخت)، شيطان القائاتي در آن مي کرد اما خداوند القائات شيطان را از ميان مي برد، سپس آيات خود را استحکام مي بخشيد و خداوند عليم و حکيم است.
8- در کتب تراجم اهل سنت ملاقات هايي بين صادقين: با حضرت خضر (عليه السلام) نقل شده است بدون آن که در اين ادعا ترديدي شود که اين مي تواند باور ايشان را به مقامات فوق بشري برساند. (ابن حجر، 1415، ج2، ص269)
پاکتچي، احمد؛ (1391)، مباني و روش انديشه ي امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول