بزدل قبل از خطر مي ترسد، ترسو در زمان خطر و شجاع بعد از خطر.

تفاوت کم رويي، خجالت، شرم، حيا ...

بسياري از افراد گاهي از کلمات کم رويي، خجالت، شرم و حيا به جاي يکديگر استفاده مي کنند، در حاليکه مصاديق آنها تا حدودي متفاوت است. لذا ابتدا بهتر است با مفهوم دقيق اين کلمات آشنا شويم.
دوشنبه، 19 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفاوت کم رويي، خجالت، شرم، حيا ...
 تفاوت کم رويي، خجالت، شرم، حيا ...

 

نويسنده: سيد اصغر ساداتيان




 

بزدل قبل از خطر مي ترسد، ترسو در زمان خطر و شجاع بعد از خطر.

بسياري از افراد گاهي از کلمات کم رويي، خجالت، شرم و حيا به جاي يکديگر استفاده مي کنند، در حاليکه مصاديق آنها تا حدودي متفاوت است. لذا ابتدا بهتر است با مفهوم دقيق اين کلمات آشنا شويم.

اصطلاحات و تعاريف

* کم رويي ( shyness or Bashfulness ):
الگوي رفتاري طبيعي ( نه لزوماً سالم ) است که شخص درزمان مواجهه و تعامل با ديگران ( خصوصاً افراد غريبه و ناآشنا ) و يا موقعيت جديد احساس ناراحيت، اضطراب و تا حدي ترس کرده و در، ابراز احساس و يا افکارش با مشکل روبرو مي شود. اين احساس در حوالي 6 ماهگي و به صورت ترس از غريبه ها ظاهر مي شود. در کم رويي يک نوع نوسان بين تمايل براي برقراري ارتباط و اجتناب از آن وجود دارد و به همين دليل اين افراد در صحبت با ديگران بندرت پيش قدم مي شوند و تا مدتي نيز ساکت و آرام مي مانند اما با گذشت زمان و پذيرش فرد مقابل يا جمع و يا خود گرفتن به موقعيت جديد اضطراب شان کم شده و به اصطلاح يخ شان آب مي شود و ديگر مشکلي نخواهند داشت.

نکته:

نقطه مقابل کم رويي نه پررويي يا گستاخي rudenss or boldness بلکه جسارت assertiveness و اجتماعي بودن ( sociability ) است.
* اضطراب يا هراس اجتماعي ( SocialAnxiety or phobia ):
اضطراب اجتماعي نوع شديد و غير طبيعي کم رويي است. و علم روانشناسي و روانپزشکي نوعي اختلال رواني ( mental disorder ) به حساب مي آيد. وجه مشخصه و تمايز
کننده اضطراب اجتماعي از کم رويي اين است که اضطراب و ترس فرد نه تنها قبل از قرار گرفتن در موقعيت جديد وجود دارد ( تصور آن هم باعث بروز علايم مي شود ) بلکه در زمان مواجهه، فرد تقريباً غير موثر و زمين گير مي شود و حتي پس از چندين بار تجربه همچنان اضطراب و ترس او تقريباً به همان شدت دفعات اول خواهد بود. اضطراب اجتماعي ممکن است محدود به يک يا چند موقعيت خاص ( نظير صحبت کردن در مقابل جمع، يا ورود به ميهماني و... ) و يا در بسياري از موقعيت ها و کلي باشد ( به مطالب بعدي مراجعه کنيد ).
* ننگ و عار ( Shame ):
يکي از بدترين احساسات و عواطف انساني، احساس شرمساري، ننگ و عار است و زماني بوجود مي آيد که فرد احساس مي کند عملي برخلاف معيارهاي اخلاقي بسيار مهم خود ( يا ديگر افراد مهم ) مرتکب شده است. در ضمن فرد خود را در چشم و نظر ديگران حقير، پست و بي ارزش مي پندارد ( در ضمير نيمه خود آگاه و گاهي خودآگاه ). درچنين موقعيت و حالتي فرد آرزو مي کند که از منظر ديگران فرار مي کرد، يا مخفي مي شد و يا حتي مي مرد و تقريباً هميشه با برافروختگي، گسستگي و پريشاني افکار، حافظه و گفتار همراه خواهد بود. براي درک بهتر اين احساس تصور کنيد که شما را در برابر چشم ديگران عريان کرده و تجاوز کنند. البته همچنانکه بعداً مطالعه خواهيد کرد اين احساس نه لزوماً درموقعيتهاي اجتماعي بلکه حتي درخلوت و تنهايي وذهن فرد مي تواند وجود داشته باشد ( کاري که فرد کرده و يا براي او اتفاق افتاده و هيچکس از آن خبر ندارد ولي فرد چنين حسي دارد ).

نکته:

همچنانکه در بالا ذکر شد و بعداً نيز بطور مفصل شرح داده خواهد شد، عواطف اجتماعي ما بسيار تحت تاثير فرهنگ حاکم بر جامعه و باورها و ارزشهاي شخص است. براي مثال، در برخي جوامع و فرهنگها تخليه باد شکم نه تنها زشت به شمار نمي رود بلکه حتي موجب مسرت خاطر و خشنودي ديگران
مي شود و شخص هيچ احساس بد و منفي و آزار دهنده اي نمي کند. در حاليکه همين مسئله در يک ميهماني ايراني مي تواند منجر به افسردگي عميق و شديد فرد شود.
* شرم و حيا ( Embarrassment ):
اين يک نوع احساس خجالت طبيعي و سالمي است که افراد در زمان تعريف، مورد توجه قرار گرفتن ديگران يا وجود ضعف و قصورهاي نه چندان مهم و بدون خدشه دار شدن حرمت، عزت و منزلت دچار مي شوند و عاملي براي رعايت شئونات اخلاقي فردي و اجتماعي ( نظير رعايت پوشش مناسب )، جلوگيري از تکبر و غرور و تلاش براي بهتر شدن است. در اين حالت فرد احساس حقارت نمي کند ( و حتي گاهي تا حدي انرژي مثبتي براي حرمت نفس اش به حساب مي آيد ). مثلاً موقع تعريف از توانايي يا دانش يا زيبايي؛ يا حضور در برابر شخص بسيار مهمي است فرد دچار شرم و خجالت شود؛ و يا آنطور که مي خواسته است نتوانسته است به دانش آموزان کمک کند؛ يا نتوانسته کاري را که به او محول شده بخوبي انجام دهد و... .
همچنانکه در بالا ملاحظه شد، از کلمه خجالت در هر دو جنبه مثبت و منفي استفاده شده است. د ر واقع اکثر افراد ( وحتي انگليسي زبانها ) از کلمات شرم و خجالت به جاي هم استفاده مي کنند و به همين دليل برخي از نويسندگان و متخصصين براي توصيف آن حس مخرب و بسيار بد خجالت يا شرم از کلمه شرم يا خجالت مسموم ( TOXIC SHAME ) استفاده مي کنند.
نکته: احساس خجالت در حوالي 2 سالگي ( 15 ماهگي تا 3 سالگي ) ظاهر مي شود.
* احساس گناه ( Guilt ):
يک احساس پشيماني و افسوس از عمل و رفتار انجام داده شده ( و ياحتي فکر آن ) برخلاف اعتقادات شخص و يا ضرر و آسيب رساندن به ديگري است. برخلاف خجالت مسموم که فرد تمام وجود خود را زير سوال برده و خود را پست وحقير مي پندارد و اقدامي براي بهتر شدن، جبران خطا و اشتباه خود
نمي کند در گناه، فرد خود را در مورد آن عمل و رفتار و يا فکرش سرزنش و توبيخ مي کند و به فکر و تلاش در جبران و اصلاح آن دارد. در گناه فرد خود را اشرف مخلوقات و درعين حال ناقص و جايز الخطا مي داند و اميد و تلاش دارد تا به کمال برسد. احساس گناه در حوالي 3 تا 6 سالگي ظاهر مي شود.
* شخصيت منزوي يا گوشه گيري ( SOCIAL AVOIdance or AVOIDANT PERSONALITY ):
برخلاف ساير موارد ذکر شده که همگي نوعي احساس هستند شخصيت منزوي يک نوع اختلال شخصيت است که يکي از علايم و نشانه هاي آن کم رويي شديد و اغلب اضطرات يا هراس اجتماعي است. از طرف ديگر، اين افراد نسبت به انتقاد بسيار حساس بوده و غالباً مي تواند منجر به بروز احساس خجالت مسموم شود و به همين دليل براي جلوگيري از اين مسئله، تلاش مي کنند تا در حد امکان و توانشان از برخوردها و روابط اجتماعي ( حتي نزديکان ) خودداري کنند و لذا کاملاً منزوي و گوشه گيري مي شوند ( به فصول بعدي مراجعه کنيد ).
* احساس افتخار و سربلندي ( pride ):
احساس بسيارخوشايندي است که فرد نسبت به فکريا عمل خوب و يا موفقيت اش درمورد خاصي بدست مي آورد و يکي ازمهمترين انگيزه ها براي تلاش و پيشرفت است. اين حس در حوالي 2 تا 3 سالگي ظاهر مي شود.
* احساس نخوت، تکبر و غرور ( Hubris ,Arrogance ):
اين احساس شکل تشديد يافته ( کاذب ) احساس افتخار و اعتماد به نفس بالا است و درست برخلاف احساس افتخار و گناه که در آنها عامل و عمل از هم متمايز بوده و مورد ارزيابي قرار مي گيرند، همانند خجالت مسموم ( ولي در نقطه مقابل ) موفقيت بدست آمده ( عمل ) به عامل ( خود ) تعميم داده مي شود. در چنين حالتي فرد يک خود باد کرده و پوشالي پيدا مي کند و براي حفظ آن دائم بدنبال موقعيت هاي تاييد و تثبيت کننده آن است ( از جمله رفتارهاي گستاخانه، اهانت آميز و تحقير آميز با ديگران ). موارد شديد تکبر به خودپرستي و خود شيفتگي تبديل مي شود.

نقش و جايگاه حرمت نفس در عواطف

عواطف و احساسات که به زندگي آدمي رنگ، بو، انگيزه و معني و مفهوم مي بخشند و مجموع آنها را به همراه افکار و رفتارتشکيل دهنده شخصيت افراد هستند. اگر شخصيت را به يک ساختمان تشبيه کنيم، زمين و بستري که اين ساختمان روي آن ساخته مي شود، پيوند عاطفي مادر و فرزند است و آن چيزي نيست جز بوجود آمدن احساس اطمينان و امنيت به ديگران و پيرامون خود رد کودک. اين زمين تا حوالي 8 تا 9 ماهگي آماده مي شود تا پايه هاي ساختمان شخصيت ( حرمت نفس ) در آن کار گذاشته شوند. الگوي ارتباطي وعاطفي که مادر با فرزند خود در سالهاي اول تولد ( خصوصاً 9 ماه اول تولد ) برقرار مي کند، تعيين کننده توانايي و الگوي ارتباط اجتماعي فرد در آينده خواهد بود.

عزت يا حرمت نفس ( Self esteem ):

يک احساس، درک و باور دروني تقريباً ثابت و پايدار مبتني بر واقعيت نسبت به ارزش وتوانمندي خود است. حرمت نفس پاسخ دروني است که فرد با آن خود ( و در نتيجه ديگران ) را ارزيابي کرده و مي سنجد و براساس آن حس، فکر و رفتار مي کند. تمامي افراد به درجاتي داراي حرمت نفس هستند ( از کم تا بسيار بالا ) و يک فرد با حرمت نفس بالا داراي ويژگيهاي زير است:
ـ خود را با ارزش و دوست داشتني مي داند؛
ـ از زندگي لذت مي برد و خود را لايق خوشبختي دانسته و در رسيدن به آن تلاش مي کند و مي داند دست يافتني است؛
ـ هماني هست که مي خواهد باشد ( از آنچه هست راضي و خشنود است ولي در جهت بهتر شدن تلاش مي کند )؛
ـ با خود در جنگ و ستيز ( بازخواست و رقابت ) است نه با ديگران؛
ـ براساس مقايسه و مسابقه عمل نمي کند، بلکه سعي مي کند و خوب خود باشد و نه رکورد ديگران، بلکه رکورد خود را بشکند؛
ـ در حل مشکلات قابليت و توان تفکر منطقي دارد؛
ـ در ارتباط با ديگران راحت و بدون اضطراب ( شديد ) است و کاري را که مي داند درست است بدون ترس و دلهره و تجاوز به حق وحقوق ديگران انجام مي دهد؛
ـ تحمل شکست بدون تسليم شدن را دارد؛
ـ مسئوليت زندگي خويش را بدون رنجاندن و به زحمت انداختن و توقع از ديگران، به عهده گرفته و بدون عذر و بهانه آوردن و ناليدن با مشکلات روبرو مي شود؛
ـ در عين استقلال و عدم وابستگي، پذيراي کمک کردن و کمک گرفتن بوده و منت گذاري نمي کند و سپاسگزار و قدردان است.
ـ همواره به دنبال فعاليت و چالشي نو و رو به جلو است ( براساس عقل و منطق و نه احساس )
ـ به توانمندي ها و موفقيت خود مي بالد و ارج مي نهد و لي دچار غرور و تکبر نمي شود؛
ـ از احقاق حق خود از هيچ تلاشي گريزان نيست ولي در عين قدرت و توانمندي، بخشنده نيز هست.
فرزند آدمي در اوايل در يک حالت وحدت وجود قرار دارد. بدين معني که او، ديگران و دنياي پيرامونش همگي جزئي از يک واحد هستند و از طريق حس هاي خود ( و از جمله گريه کردن ) با ديگر اجزاء و دنياي پيرامون خود ارتباط برقرارمي کند. اما با گذشت زمان و تکامل سيستم مغزي و فيزيکي، درمي يابد که او نه جزئي از يک کل، بلکه خود موجودي مستقل و متفاوت است. اين حس و ادراک ازحوالي 15 تا 18 ماهگي شروع مي شود و تقريباً تمامي کودکان تا سن 24ماهگي به خودآگاهي مي رسند و از« ما »به « من » ( و مال من ) تبديل مي شند. حال در همين حوالي، درحالي که توانايي هايي هم به دست آورده است ( صحبت کردن، راه رفتن، بازي کردن، تعامل با پيرامون خود و... ) شروع به شناختن خود مي کند و در اين جا است که اولين پايه هاي شخصيتي، يعني حرمت نفس شروع ساخته شدن و شکل گيري مي کندو تا اواخر بلوغ به يک سطح نسبتاً پايداري
مي رسد. کودک تا سن 7 5 سالگي هنوز قدرت تفکر منطقي و استدلالي ندارد و لذا هر آنچه در ذهن و روان او گذاشته و کاشته شود، بسيار عميق، نافذ و پايدار خواهد بود. حال اين سوال پيش مي آيد که چگونه کودک در مي يابد او فردي ارزشمند و توانمند و دوست داشتني است؟ پاسخ آن بسيار ساده ولي ظريف است: هر نوع رفتار و گفتاري که اين حس را به کودک انتقال دهد و مهمترين آنها عبارتند از: ( براي مطالعه جزئيات به کتب « اصول پرورشي و تربيتي و مراقبت از کودکان براي سنين 2 تا 5 سالگي و 6 تا 12 سالگي ) از همين مجموعه مراجعه کنيد. )
ـ هر زماني که او خواستار حرف زدن با شما است با تمام وجود ( نگاه، تمرکز و... ) او را بشنويد ( اگر آب هم دستتان هست و مي خواهيد به تشنه اي دهيد، آن را کنار بگذاريد و به او گوش فرا دهيد ).
ـ هر زماني که احساس خوبي نسبت به فرزندتان پيدا مي کنيد آن را به صورت عملي ( نوازش کردن يا در آغوش گرفتن و... ) و از صميم قلب ابراز کنيد ( هم پدر و هم مادر ).
ـ در تشويق و تحسين کردن و توجه به او دست و دل باز باشيد ( البته به شرط اين که در حد اغراق و يا دروغ نباشد ).
ـ از هر نوع طعنه زدن، دست انداختن، انگ زدن و دادن صفات نامناسب حتي به صورت شوخي جداً خودداري کنيد ( کودکان تا 6 7 سالگي قادر به درک شوخي نيستند ).
ـ در تصميم گيريهاي که به نحوي کودکتان نيز دخيل است ( مثلاً رنگ اطاق يا لباسش ) نظر او را نيز جويا شويد.
ـ در بازيها هر از گاهي ببازيد و نشان دهيد که شکست آخر خط نيست.
ـ هر از گاهي به عمد اشتباه کنيد و به فرزندتان نشان دهيد نه تنها شما که براي او قادر مطلق به حساب مي آييد نيز ممکن است اشتباه کنيد، بلکه مسئوليت اشتباه خود را مي پذيريد و سعي در اصلاح آن مي کنيد.
ـ تمامي مقررات و قواعد بي مورد را دور بريزيد.
ـ از تکنيک به تاخير انداختن پاداش به درستي استفاده کنيد.
ـ شرايط محيط پيرامون او را آنچنان امن و بي خطر کنيد که آزادي تقريباً مطلق داشته باشد.
ـ از تکنيک تربيتي مقتدرانه يا عاشقانه استفاده کنيد وهرگز، هرگز، هرگز او را تنبيه نکنيد.
ـ در حد توان کودک در انجام امور مربوط به خودتان ( مثلاً آب دادن گل ها، شستن ماشين و... ) از او کمک بخواهيد و کارش را تحسين کنيد ( حتي اگر درست و کامل انجام ندهد ).
ـ براي با او بودن وقت بگذاريد ( روزي حداقل 1 2 ساعت ) و تمامي عوامل تداخل کننده با آن را مرتفع کنيد.
منبع مقاله :
سادتيان، سيد اصغر؛ (1389)، کمرويي، خجالت، ترسويي، اضطراب، و ترس از مدرسه، جسارت، ابراز وجود، ترس از سخنراني، اضطراب اجتماعي، مهارتهاي اجتماعي در کودکان نوجوانان و بالغين، نشر انتشارات ما و شما، چاپ دوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط