رحمان شريف زاده *
سيد محمد علي حجتي **
چکيده
در اين مقاله نخست از اين بحث مي کنيم که پارادوکس اخبار از مجهول مطلق چه فرقي با پارادوکس هايي چون مجهول يا معدوم مطلق دارد و اين پارادوکس چگونه با پارادوکس اخبار از معدوم مطلق هم ساختار است، سپس نشان خواهيم داد که هر چند راه حل تمايز حملين براي دفع شبهه ي معدوم يا مجهول مطلق کفايت مي کند، اما نمي تواند شبهه ي اخبار را حل کند. در ادامه راه حل ديگري را ارائه خواهيم کرد؛ با تحليل مفهوم خبر و تمييز « خبردادن از مجهول مطلق » و « سخن گفتن درباره ي آن » نشان خواهيم داد که « قابل اخبار نبودن مجهول مطلق » نه خبري از مجهول مطلق بلکه خبري از وضعيت معرفتي انسان مي دهد؛ بنابراين پارادوکس اخبار از مجهول تناقضي را نتيجه نخواهد داد.1. مقدمه
مجهول مطلق يعني چيزي که هيچ گونه اطلاعي از آن نداشته باشيم، به عبارتي ديگر ندانيم که ماهيت آن چيست يا چه ويژگي و خواصي دارد.(1) آيا از چنين چيزي مي توانيم خبر دهيم؟ ظاهراً پاسخ منفي است؛ ما از مجهول مطلق هيچ چيز نمي دانيم از چنين چيزي چگونه خبر بياوريم؟ بنابراين:الف) از مجهول مطلق نمي توان خبر داد.
اما الف خود از چه چيز خبر مي دهد؟ الف مي گويد مجهول مطلق قابل اخبار نيست؛ و خود اين نيز يک خبر است يعني در مورد مجهول مطلق خبري به ما مي دهد. بنابراين ناچاريم بپذيريم که:
ب) از مجهول مطلق مي توان خبر داد.
ظاهراً با يک تناقض روبه روييم، الف و ب نقيض هم اند و هر دو نيز صادق به نظر مي رسند. به اين شبهه، شبهه ي اخبار از مجهول مطلق مي گويند. فيلسوفان زيادي تا به حال با اين شبهه درگير بوده اند و پاسخ هاي متعددي به آن داده اند. بررسي همه ي اين پاسخ ها هدف نوشته ي حاضر نيست.(2)ما در اين مقاله فقط پاسخ صدرالدين شيرازي، يعني تمايز حمل اولي از شايع صناعي را بررسي خواهيم کرد و خود نيز پيشنهادي براي حل آن ارائه خواهيم کرد. قبل از اين که سراغ راه حل ملاصدرا برويم لازم است کمي در مورد شباهت و تفاوت مجهول و معدوم مطلق، و همچنين نسبت شبهه ي اخبار از مجهول مطلق با شبهه ي اخبار از معدوم مطلق بحث کنيم. در ادامه چنان که خواهيم ديد هر چند معدوم مطلق غير از مجهول مطلق است اما پارادوکس اخبار از آن ها ساختار يک ساني دارد و هر راه حلي براي حل يکي مي تواند براي حل ديگري نيز به کار رود.
2. مجهول و معدوم مطلق و پارادوکس اخبار از آن ها
اگر در شبهه ي اخبار از مجهول مطلق به جاي عبارت « مجهول مطلق » « معدوم مطلق » را قرار دهيم، شبهه ي ديگري با عنوان « اخبار از معدوم مطلق » به دست مي آيد:1. از معدوم مطلق نمي توان خبر داد.
2.از معدوم مطلق مي توان خبر داد.
معدوم مطلق يعني چيزي که نه در ذهن وجود داشته باشد نه در خارج. به همان دليلي که از مجهول مطلق نمي توانيم خبر دهيم از معدوم مطلق نيز نمي توانيم. پس 1 صادق است، اما خود 1 خبري از معدوم مطلق است پس گزاره ي 2 نيز صادق است و اين يعني اجتماع نقيضين. اين شبهه را با شبهه ي اخبار از مجهول مطلق يکي مي گيرند؛ به اين معنا که معتقدند که ساختار اين دو پارادوکس و ريشه هر دو اشکال يکي است (مطهري، 1366: 317/2).(3)
براي اين که نشان دهيم چگونه اين دو پارادوکس ساختار و ريشه ي يک ساني دارند و همچنين براي اين که بدانيم از اين ميان کدام اصيل است، نخست لازم است اندکي در مورد مجهول مطلق و معدوم مطلق و تمايزات ميان اين دو بحث کنيم؛
معدوم مطلق دو معنا مي تواند داشته باشد:
الف) چيزي که نه در ذهن انسان موجود باشد و نه خارج از ذهن او.
ب) چيزي که انسان آن را نه در ذهن بيابد و نه در خارج از ذهنش.
اين دو را به ترتيب « معدوم مطلق هستي شناختي » و « معدوم مطلق معرفت شناختي » مي ناميم. (4) به گمان ما به هر دو معنا، لزوماً بين معدوم مطلق و مجهول مطلق هم ارزي وجود ندارد؛ معدوم مطلق را هستي شناختي در نظر بگيريد: به فرض اين که x مجهول مطلق باشد يعني هيچ انساني هيچ شناختي از آن نداشته و ممکن هم نباشد که داشته باشد، لازم نمي آيد که x معدوم مطلق باشد (همان: 316). کاملاً ممکن است شيئي وجود داشته باشد، که انسان هيچ گاه نتواند شناختي از آن کسب کند و براي هميشه براي انسان مجهول مطلق باقي بماند.
حال معدوم مطلق را به معناي معرفت شناختي آن در نظر بگيريم؛ ممکن است چيزي مجهول مطلق نباشد ولي ما آن شيء را نه در ذهن بيابيم نه در خارج. براي نشان دادن اين که چنين چيزي چگونه ممکن است لازم است به يک نکته توجه کنيم: حکما معتقدند که يک شيء مي تواند دو نوع وجود داشته باشد: وجودي خارجي و وجودي ذهني؛ اين دو نوع موجود، وحدت ماهوي دارند يعني وجود ذهني و وجود خارجي در ماهيت تفاوتي ندارند:
للشيء غير الکون في الاعيان *** کون بنفسه لدي الاذهان
(سبزواري، 1369:6)
آن چه موجود ذهني را از خارجي جدا مي کند صرفاً اين است که موجود خارجي منشأ آثار است ولي موجود ذهني منشأ [ همان ] آثار نيست. حال مي توان فرض کرد که در ذهن ما ماهيت هايي وجود دارند، اين ماهيت ها ممکن است وجود خارجي داشته باشند يا نداشته باشند؛ نکته اين جاست که اين به آن معنا نيست که هر چه در ذهن وجود دارد جوهر است. در اين جا ما مي توانيم موجودات ذهني که جوهر هستند را از بقيه ي چيزهايي که در ذهن وجود دارند ولي جوهر نيستند تميز دهيم؛ با اين تفکيک مي توان فرض کرد که جوهري نه در ذهن يافت شود و نه در خارج، ولي ما شناختي هر چند ناقص از آن داشته باشيم. فرض کنيد کسي در ذهن خويش يک موجود فرضي به نام p خلق کرده است. وي درباره ي p به ما فقط دو گزاره مي گويد: p در ذهن من وجود دارد و p سبز رنگ است (فرض کنيد بعد از گفتن اين دو گزاره دار فاني را وداع گويد و از ميان برود)؛ ما در مورد p شناختي، هر چند بسيار ناقص، به دست مي آوريم؛ پس p براي ما مجهول مطلق نيست. با اين حال جوهر p نه در ذهن ماست و نه در خارج. اگر جوهر p را در ذهن مي داشتيم p بايستي مي توانستيم آن را از ديگر اشياي سبز تميز و تشخيص دهيم، اما چنين کاري تا هنگامي که جنس و فصل ( جوهر ) p مشخص نشود ممکن نيست. بنابراين ، مي توان گفت که شيئي مي تواند در آن حال که مجهول مطلق نيست معدوم مطلق باشد. توجه کنيم که ما ادعا نکرده ايم که عبارت « سبزبودن p » در ذهن وجود ندارد نکته اين است که « سبز بودن p » غير از خود p است. ادعاي ما اين است که ممکن است خود p نه در ذهن يافت شود و نه در خارج، اما ما شناختي هر چند ناقص از p داشته باشيم. اشکالي که ممکن است در اين جا مطرح شود اين است که چون بالاخره چيزي در مورد p، يعني عبارت « سبز بودن p » ، در ذهن ما وجود دارد p معدوم مطلق نيست؛ معدوم مطلق يعني هيچ ردپايي از وجود، نه در خارج و نه در ذهن، نداشته باشد. به گمان ما در اين جا امور راجع به يک چيز با خود آن چيز خلط شده است. بايد توجه کرد که معدوم بودن جوهريت چيزي مستلزم معدوم علي الاطلاق است؛ شيئي که جوهري در ذهن و خارج نداشته باشد معدوم مطلق است هر چند لزوماً مجهول مطلق نيست؛ چنان که ديديم p نه در ذهن ما يافت مي شود و نه در خارج از ذهن ما، ولي ما مي دانيم که p سبز رنگ است.
حال، با توجه به آن چه گفتيم، اگر معدوم مطلق را محدود به معدوم مطلق معرفت شناختي کنيم، پارادوکسي در کار نخواهد بود:
الف) از معدوم مطلق نمي توان خبر داد.
اين گزاره به سادگي کاذب است. من مي توانم از p خبر دهم: « p سبز رنگ است ». با اين حال p (جوهر p) نه درذهن من وجود دارد و نه در ذهن هيچ انساني و نه خارج از ذهن انسان.
ب) از معدوم مطلق مي توان خبر داد.
اين گزاره با توجه به خبري که در مورد p داديم صادق است. لذا الف و ب با هم سازگارند.
البته اگر در اين جا بگوييم معدوم مطلق يعني معدوم در ذهن و خارج در تمام زمان ها، در اين صورت به نظر مي رسد مثال p کاري از پيش نخواهد برد؛ چون p اکنون در ذهن و خارج وجود ندارد، اما زماني در ذهن کسي بوده است. به عبارتي دقيق تر p فاقد مدلول نيست، p دلالت دارد به شيئي که زماني در ذهن کسي بوده است. قيد « در هر زماني » در تعريف معدوم مطلق نيامده است، اگر اين قيد را به تعريف آن اضافه کنيم و معدوم مطلق را معادل « فاقد مدلول در ذهن و خارج در تمام زمان ها » لحاظ کنيم قضيه کمي فرق خواهد کرد:
الف) چيزي که در هيچ زماني نه در ذهن انسان موجود باشد و نه خارج از ذهن او. ( هستي شناختي )
ب) چيزي که در هيچ زماني انسان آن را نه در ذهن بيابد و نه در خارج از ذهنش. ( معرفت شناختي )
در اين صورت هر چند باز ميان معدوم مطلق هستي شناختي و مجهول مطلق هم ارزي وجود ندارد (به اين معنا که چيزي مي تواند موجود باشد و ما هيچ از او خبر نداشته باشيم)، اما به نظر مي رسد معدوم مطلق معرفت شناختي با مجهول مطلق يکي شود. اگر چيزي هيچ وقت در ذهن و خارج يافت نشود آن چيز مجهول مطلق خواهد ماند، چرا که معلومي در کار نيست تا انسان به آن علم پيدا کند؛ علم فاقد معلوم نمي تواند علم به شمار آيد. همچنين اگر چيزي مجهول مطلق باشد انسان هيچ گاه آن را در ذهن و خارج نمي يابد.
حال اگر معدوم مطلق معرفت شناختي همان مجهول مطلق باشد، در اين صورت معدوم مطلق چيزي جز معدوم مطلق هستي شناختي نيست و بر اين اساس پارادوکس هاي اخبار مجهول مطلق و معدوم مطلق به اين دو شکل از هم متمايز خواهند بود:
پارادوکس اخبار از معدوم مطلق:
1. از چيزي که نه در ذهن و نه در خارج (در هيچ زماني) وجود نداشته باشد نمي توان خبر داد.
2. از چيزي که نه در ذهن و نه در خارج ( در هيچ زماني ) وجود نداشته باشد مي توان خبر داد. (از طريق جمله ي فوق)
پارادوکس اخبار از مجهول مطلق:
1. از چيزي که انسان نتواند به آن هيچ علمي داشته باشد (و لذا آن را در هيچ زماني در ذهن و در خارج نيابد) نمي توان خبر داد.
2. از چيزي که انسان نمي تواند به آن هيچ علمي داشته باشد (و لذا آن را در هيچ زماني در ذهن و در خارج نيابد) مي توان خبر داد. (از طريق جمله ي فوق)
با اين حال هر چند مجهول مطلق غير از معدوم مطلق است، اما چنان که گفتيم پارادوکس اخبار از آن ها ساختار يکساني دارد؛ در هر دو؛ دليل قابل اخبار نبودن مجهول مطلق و معدوم مطلق اين است که هيچ کدام در ذهن حضور ندارند. اين نشان مي دهد که پارادوکس اصيل همان پارادوکس مجهول مطلق است « چرا ؟ چون اين جا بحث سر خبر است، بحث بر سر اين است که از معدوم مطلق نمي شود خبر داد. موضوع خبر دادن از امري است که درذهن وجود داشته باشد يعني آن چه در خبر دادن به او نياز هست وجود در ذهن است نه وجود در خارج » (مطهري، 1366: 341/2). بايد توجه کرد که هم ساختار بودن اين دو پارادوکس به معناي يکي شدن آن ها و يا هم ارز شدن معدوم مطلق و مجهول مطلق نيست، بلکه صرفاً به اين معناست که آن ها ساختار استدلالي يکساني دارند و هر پاسخي که براي حل يکي داده شود براي حل ديگري نيز مي توان به کار رود.
ما در ادامه بر پارادوکس اخبار از مجهول مطلق متمرکزخواهيم شد؛ در نهايت پاسخي که به اين پارادوکس خواهيم داد مي تواند براي پاسخ به پارادوکس اخبار از معدوم مطلق نيز به کار رود.
3. پاسخ ملاصدرا به پارادوکس اخبار از مجهول مطلق: تمايز حمل اولي و حمل شايع صناعي
ملاصدرا ميان دو حمل تمايز قائل مي شود: حمل اولي ذاتي و شايع صناعي. حمل اولي عبارت است از اتحاد مفهومي ميان موضوع و محمول و حمل شايع عبارت است از اتحاد مصداقي بين آن ها. مثلاً در گزاره ي « انسان حيوان ناطق است » حيوان ناطق با انسان اتحاد مفهومي دارد؛ از اين رو حمل محمول بر موضوع اولي ذاتي است، اما در گزاره ي سقراط انسان است، سقراط يکي از مصاديق انسان است و بنابراين اتحاد مصداقي مورد نظر است؛ از اين رو حمل حمل شايع است.ملاصدرا وحدت حمل را از شرايط لازم براي بروز تناقض مي داند؛ دو گزاره ي متناقض بايد داراي يک نوع حمل باشند. بر اين اساس ملاصدرا معتقد است در شبهه ي مجهول مطلق تناقضي در کار نيست؛ چرا که مجهول مطلق با يک حمل از خودش سلب مي شود و با حمل ديگر بر خودش اثبات مي شود:
المجهول مطلقاً لا حکم عليه بنفي أو اثبات و الشبهه ي به عليه مندفعه ي بما ذکرنا من الفرق بين الحملين إذ الشي ء قد يکذب عن نفسه بأحدهما و يصدق عليه بالآخر (صدرالمتألهين، 1362: 15).
ملاصدرا مي گويد در مورد مجهول مطلق نفياً و اثباتاً نمي توان حکمي صادر کرد؛ يعني نه مي توان گفت مجهول مطلق است و نه نيست، اما با تمايز حملين مي توان گفت که مجهول مطلق مجهول مطلق است. يعني مفهوم مجهول مطلق مفهوم مجهول مطلق است و مصداق مجهول مطلق مصداق مجهول مطلق است. همچنين به حمل شايع مي توان گفت که مفهوم مجهول مطلق خود مصداقي از مجهول مطلق نيست. پس:
1.مفهوم ( يا مصداق ) مجهول مطلق، مفهوم (يا مصداق) مجهول مطلق است. اين گزاره در صورتي که مفهوم مجهول مطلق مي توان نظر باشد به حمل اولي صادق است و در صورتي که مصداق آن مورد نظر باشد حمل شيء علي نفسه است و باز صادق است.
2.مفهوم مجهول مطلق، مصداق مجهول مطلق نيست.
اين گزاره نيز صادق است مفهوم مجهول مطلق فرقي با بقيه ي مفاهيم ندارد و چون در ذهن وجود دارد امري موجود است و خود مصداقي از مجهول مطلق نخواهد بود. اگر چه هر دو گزاره صادق اند ولي چون وحدت موضوع ( يا محمول ) برقرار نيست تناقضي در کار نيست. بايد توجه کرد که در گزاره ي دوم، جا به جا کردن موضوع و محمول ( مصداق مجهول مطلق، مفهوم مجهول مطلق نيست) يا يک سان کردن آن دو (« مفهوم مجهول مطلق، مفهوم مجهول مطلق نيست) يا يک سان کردن آن دو (« مفهوم مجهول مطلق، مفهوم مجهول مطلق نيست » ، يا « مصداق مجهول مطلق، مصداق مجهول مطلق نيست ») ناسازگاري ايجاد نمي کند؛ در حالت نخست وحدت موضوع يا محمول وجود نخواهد داشت و در حالت دوم گزاره ها کاذب خواهند بود.
اما نکته اين جاست که پارادوکس فوق همان شبهه ي اخبار از مجهول مطلق نيست؛ در شبهه ي فوق از تعبير « خبر دادن » استفاده نشده است. دليل اين امر اين است که ملاصدرا اين شبهه را ( که وي آن را « شبهه ي مجهول مطلق » مي خواند ) شبيه شبهه ي « اخبار از مجهول مطلق » مي داند و معتقد است که هر دو پاسخ يک ساني دارند (صدرالمتألهين، 1382: 1/ 121-122). روش ملاصدرا اين است که نخست نشان مي دهد که مجهول مطلق از يک حيث مجهول مطلق است و از حيث ديگر نيست؛ آن گاه نتيجه مي گيرد که گزاره هاي « مجهول مطلق قابل اخبار است » و « مجهول مطلق قابل اخبار نيست » نيز سازگارند، چرا که مجهول مطلق از آن حيث که مجهول مطلق است قابل اخبار نيست و از آن حيث که مجهول مطلق نيست قابل اخبار است. چنان که علامه در نهايه مي گويد:(5)
دفع اين اشکال نيز چنين است که معدوم مطلق از آن روي که نيستي و بطلان محض است قابل اخبار نيست، و از آن روي که مفهوم آن در ذهن از نوعي ثبوت برخوردار است مي توان از آن خبر داد به اين که مخبرعنه نيست ( طباطبايي، 1387:56).
يا چنان که استاد مطهري مفصل تر مي گويد:
ما مي گوييم آن چيزي که مصداق معدوم مطلق است، که نه موجود در ذهن است و نه موجود در خارج، قابل خبردادن نيست. بعد مي گوييد: پس اين که، معدوم مطلق قابل خبردادن نيست، خودش خبر از معدوم مطلق است، مي گوييم، اين، که مصداق او نيست؛ اين خودش مصداق خودش نيست، اين خودش مصداق نقيضيش است، اين جا خودش مصداق، موجود در ذهن، است. پس اين قضيه ي ما موضوعش چيزي است که الآن در ذهن موجود است و آن مفهوم معدوم مطلق است. الآن مفهوم معدوم مطلق در ذهن من آمده است (مطهري، بي تا: 580/9).
پس شبهه ي اخبار از مجهول مطلق هم به اين شکل خواهد شد:
3.از مصاديق مجهول مطلق نمي توان خبر داد.
4. از مفهوم مجهول مطلق مي توان خبر داد.
اين دو گزاره نيز سازگارند.
فلاحي و موحد ابطحي معتقدند که راه حل ملاصدرا کارامد نيست، چرا که؛
نزاع بر سر جملاتي مانند جملات زير نيست:
معدوم مطلق معدوم مطلق است
معدوم مطلق معدوم مطلق نيست
بلکه نزاع بر سر جملاتي مانند اين جملات است:
از معدوم مطلق نمي توان خبر داد
از معدوم مطلق مي توان خبر داد (به کمک جمله ي بالا)، (فلاحي و موحد ابطحي، 1389:106).
به گمان ما فلاحي و موحد ابطحي در اين که مي گويند نزاع بر سر شبهه ي اخبار از معدوم (مجهول) مطلق است نه معدوم (مجهول) مطلق برحق اند. چرا که به نظر نمي رسد با حل شبهه ي معدوم ( مجهول) مطلق بتوان شبهه ي اخبار از معدوم ( مجهول) مطلق را حل کرد.(6)
چنان که ديديم علامه و استاد مطهري به اين شکل شبهه ي اخبار را دفع مي کردند:
1. از مصاديق معدوم (مجهول) مطلق نيز نمي توان خبر داد.
2. از مفهوم معدوم (مجهول) مطلق مي توان خبر داد.
اما اين نسخه ي ضعيف شده اي از شبهه ي اخبار است؛ از آن جا که « از مصاديق مجهول مطلق نمي توان خبر داد » خود مي تواند خبري از مصاديق مجهول مطلق باشد. مدافع اين پارادوکس به راحتي مي توان شبهه را بدون به ميان آوردن مفهوم مجهول ( معدوم ) مطلق بازسازي کند:
1. از مصاديق مجهول مطلق نمي توان خبر داد.
2. از مصاديق مجهول مطلق مي توان خبر داد. ( از طريق جمله ي فوق)
گزاره ي نخست صادق است؛ چرا که از چيزي که هيچ اطلاعي نداريم نمي توانيم خبر دهيم. گزاره ي دوم نيز صادق است چرا که 1 خبري از مصاديق مجهول مطلق است.
فلاحي و موحد ابطحي راه حل ديگري براي اين شبهه پيشنهاد کرده اند:
نگارندگان اين جستار، پاسخ ديگري به اين شبهه دارند، و آن اين که ذهن و خارج مفاهيمي نسبي و اضافي اند نه مطلق، وقتي مي گوييم ذهن، بايد تعيين کنيم که ذهن چه کسي؟ وقتي مي گوييم خارج، بايد تعيين کنيم که خارج از ذهن چه کسي؟ با عدم مراعات وحدت اضافه، که جزء وحدت هاي هشت گانه است، نمي توان به تناقض رسيد. با توجه به اين نکته، دو جمله ي پارادوکسي « از معدوم مطلق نمي توان خبر داد » و « از معدوم مطلق مي توان خبرداد » را به صورت زير مي توانيم بازنويسي کنيم:
از آن چه معدوم است ( در ذهن زيد و خارج از ذهن او )، زيد نمي تواند خبر بدهد.
از آن چه معدوم است ( در ذهن زيد و خارج از ذهن او)، ما توانستيم خبر بدهيم.
در اين جا مي بينيم که اگر وحدت اضافه را مراعات کنيم وحدت موضوع از بين مي رود و، بنابراين، همچنان تناقض وجود ندارد (همان: 107).(7)
به گمان ما اين راه حل به هيچ وجه کارا نيست. در اين شبهه وحدت اضافه لزوماً وحدت موضوع را از بين نمي برد، به راحتي مي توان گزاره هايي مثال زد که هم وحدت اضافه و هم وحدت موضوع داشته باشند:
از معدوم مطلق ( معدوم در ذهن خودم و خارج از ذهن خودم ) نمي توانم خبر دهم.
از معدوم مطلق ( معدوم در ذهن خودم و خارج از ذهن خودم) توانستم خبر دهم.( از طريق جمله ي فوق )؛
يا:
از معدوم مطلق ( معدوم در ذهن همه و جهان خارج ) هيچ کس نمي تواند خبر دهد.
ازمعدوم مطلق ( معدوم در ذهن و جهان خارج ) ما توانستيم خبر دهيم. ( از طريق جمله ي فوق).
پس تاکنون ديديم که تمايز حملين هر چند به خوبي شبهه ي مجهول مطلق را حل مي کند اما از حل شبهه ي اخبار از مجهول مطلق عاجز است.
4. راه حل پيشنهادي: تحليل مفهوم خبر
جمله هاي زير را در نظر بگيريد:1. « زيد » با حرف « ز » آغاز شده است.
2. زيد قد بلند است.
3. نمي توانم از زيد خبر دهم.
اين سه گزاره يک تفاوت اساسي با هم دارند؛ آن ها در مورد سه چيز متفاوت خبر مي دهند: گزاره ي 1 خبري در مورد اسم زيد است نه خود زيد. گزاره ي 2 از خود زيد خبر مي دهد. گزاره ي 3 نه خبري از زيد است نه اسم زيد، بلکه از احوالات ذهني من نسبت به زيد ( وضعيت معرفتي من نسبت به زيد ) خبر مي دهد. به عبارتي ديگر « خبر نداشتن من از زيد » ويژگي زيد نيست بلکه ويژگي وضعيت ذهني من است؛ وقتي مي گويم « از زيد خبر ندارم »، شما از وضعيت زيد آگاه نمي شويد بلکه از وضعيت ذهني من نسبت به وي آگاهي پيدا مي کنيد.
حال ببينيم در گزاره هاي شبهه ي اخبار، از چه چيزي خبر مي دهيم:
1. از مجهول مطلق نمي توان خبر داد.
در جمله ي فوق موضوع جمله حذف شده است و همين ايجاد مشکل کرده است؛ معناي دقيق اين جمله، و در واقع اصل جمله، چنين است: « انسان نمي تواند آگاهانه از مجهول مطلق خبر بياورد ». چنان که پيداست اين گزاره از وضعيت معرفتي ما نسبت به مجهول مطلق خبر مي دهد نه از خود مجهول مطلق نيست. همان طور امر « قابل اخبار نبودن از مجهول مطلق » از ويژگي هاي مجهول مطلق نيست. همان طور که « از زيد نمي توانم خبر دهم » از ويژگي هاي زيد نيست. گزاره ي 1 صادق است چرا که در مورد توان معرفتي ما سخن درستي مي گويد؛ واقعاً ما نمي توانيم از چيزي که هيچ اطلاعي از ماهيت، وضعيت، ويژگي و خواص آن نداريم خبر دهيم.
2.از مجهول مطلق مي توان خبر داد ( از طريق جمله ي فوق).
اين گزاره کاذب است؛ اگر 1 خبري در مورد مجهول مطلق مي بود در اين صورت حداقل در مورد آن يک خبر وجود مي داشت و لذا 2 ادعاي صادقي مي بود، اما چنان که گفتيم 1 نه خبري از مجهول مطلق، بلکه خبري از وضعيت ذهني من نسبت به آن است. بايد توجه کرد که گزاره ي 2 نيز خبري در مورد احوالات ذهني ما نسبت به مجهول مطلق است نه خود مجهول مطلق، هر چند در اين باره خبر کاذبي را بيان مي کند. بنابراين بين 1 و 2 تناقضي نيست و اين دو با هم سازگار هستند.
در ادامه يک اشکال مهم احتمالي را بررسي خواهيم کرد، اين کار باعث خواهد شد که راه حل فوق روشن تر و دقيق تر شود؛ ممکن است مدافع شبهه ي اخبار بگويد که قابل اخبار نبودن، خبري در مورد مجهول مطلق است چرا که خود مجهول مطلق يعني چيزي که قابل اخبار نباشد.
اگر مجهول مطلق همان غير قابل اخبار باشد در اين صورت:
1.غير قابل اخبار غير قابل اخبار است.
2. غير قابل اخبار غير قابل اخبار نيست.(از طريق جمله ي فوق)
اين اشکال شبهه ي اخبار از مجهول مطلق را به شبهه ي ديگري بدل خواهد کرد که با شبهه ي مجهول ( معدوم ) مطلق ساختار يک ساني دارد؛ دليل صدق گزاره ي 1 اين است که 1 توتولوژي است و دليل صدق 2 اين است که 1 حکمي ايجابي است و بنابر قاعده فرعيه « غير قابل اخبار » بايد نوعي ثبوت و تحقق در ذهن داشته باشد. اين شبهه نيز همانند شبهه ي معدوم مطلق با تمايز حملين حل مي شود:
1.مصداق غير قابل اخبار مصداق غير قابل اخبار است.
2. مفهوم غير قابل اخبار مصداق غير قابل اخبار نيست.
هر دو صادق اند ولي تناقضي در کار نيست. همچنين نسخه هاي ديگري مي توان ساخت که هيچ کدام پارادوکسيکال نيستند:
1.مصداق ( يا مفهوم ) غير قابل اخبار مصداق (يا مفهوم) غير قابل اخبار است.
2. مصداق ( يا مفهوم ) غير قابل اخبار مصداق ( يا مفهوم ) غير قابل اخبار نيست.
اولي صادق و دومي کاذب است چرا که ممکن نيست مصداق (مفهوم ) غير قابل اخبار با مصداق ( مفهوم ) غير قابل اخبار اين همان نباشد.
ممکن است مدافع پارادوکس غير قابل اخبار « غير قابل اخبار غير قابل اخبار است » را يک خبر تلقي کند و لذا ساختار پارادوکس غير قابل اخبار را همان ساختار پارادوکس اخبار بداند. براي پاسخ به اين اشکال لازم است نخست ببينيم که خود « خبر » به چه معناست. به عبارتي ديگر وقتي مي گوييم خبري را بيان کردم يا از چيزي خبر دادم، منظورمان دقيقاً چيست.
5. « خبر » چيست؟
به گمان ما يک خبر حداقل سه ويژگي بايد داشته باشد:ويژگي نخست « خبر »: نخستين ويژگي خبر اين است که اطلاع رسان (informative) باشد؛ کسي که در مورد چيزي خبري را بيان مي کند در مورد آن چيز اطلاع رساني مي کند. در اين صورت « غير قابل اخبار غير قابل اخبار است » خبر نخواهد بود و به طريق اولي، در مورد « غير قابل اخبار » نيز خبري نخواهد بود؛ چون اين گزاره يک توتولوژي است و توتولوژي ها محتواي اطلاعاتي ندارند؛ « سقراط سقراط است » همان قدر از سقراط خبر مي دهد که از سعدي.
ممکن است مدافع شبهه ي مذکور بگويد درست است که اين گزاره توتولوژي است، اما بالاخره در مورد « غير قابل اخبار » جمله اي (حکمي) بيان مي کند.
بايد توجه کرد که هر حکمي خبر نيست؛ توتولوژي ها حکم اند ولي خبر نيستند پس هر چند 1 حکمي ايجابي در مورد « غبر قابل اخبار » است اما خبري در مورد آن نيست. اگر هم مدافع شبهه ادعا کند که منظور ما از غير قابل اخبار همان غير قابل حکم است، اين شبهه به شبهه ي ديگري بدل خواهد شد:
1. غير قابل حکم، غير قابل حکم است.
2. غير قابل حکم، غير قابل حکم نيست.
اين شبهه، به همين شکل، با تمايز حملين دفع مي شود: « مصداق غير قابل حکم، غير قابل حکم است » که گزاره ي صادقي است و « مفهوم غير قابل حکم غير قابل حکم نيست » که باز گزاره ي صادقي است، چرا که در مورد مفهوم غير قابل حکم مي توان حکم زيادي را بيان کرد. با اين حال به دليل نبودن وحدت موضوع تناقضي در کار نيست. نسخه هاي ديگري از اين پارادوکس مي توان ساخت که هيچ کدام تناقضي نتيجه نمي دهند:
1.مصداق ( يا مفهوم ) غير قابل حکم، مصداق (مفهوم) غير قابل حکم است.
2.مصداق ( مفهوم ) غير قابل حکم، مصداق (مفهوم) غير قابل حکم نيست.
اولي توتولوژي و صادق است، اما دومي کاذب است چرا که ممکن نيست مصداق غير قابل حکم (اگر چنين چيزي اصلاً وجود داشته باشد) با مصداق غير قابل حکم اين همان نباشد، يا ممکن نيست مفهوم غير قابل حکم با مفهوم غير قابل حکم اين همان نباشد.
يا اين نسخه ي غير پارادوکسيکال:
1.مصداق ( مفهوم ) غير قابل حکم، غير قابل حکم است.
2.مصداق ( مفهوم ) غير قابل حکم، غير قابل حکم نيست.
اولي کاذب است چرا که همين گزاره و همچنين گزاره هاي پارادوکس قبلي احکامي در مورد مصداق ومفهوم غير قابل حکم بيان مي کنند، و دومي دقيقاً به همين دليل گزاره ي صادقي است.
ممکن است مدافع شبهه ي مجهول مطلق ادعاي قبلي خود را مبني بر اين همان بودن « مجهول مطلق » « و قابل اخبار نبودن » کنار بگذارد. در اين صورت گزاره « مجهول مطلق قابل اخبار نيست » اطلاع رساني خواهد کرد و بنابراين ناچاريم آن را يک خبر محسوب کنيم، اما « اطلاع رسان بودن » يگانه ويژگي خبر نيست:
ويژگي دوم « خبر »: وقتي از چيزي خبر مي دهيم علاوه بر اين که بايد درباره ي آن اطلاع رساني کنيم، بلکه چنان که پيش تر نيز اشاره کرديم، بايستي به نوعي، از ماهيت، وضعيت، ويژگي ها و خواص آن خبر دهيم. به گمان ما آن چه باعث شده که فکر کنيم قابل اخبار نبودن از مجهول مطلق، خود خبري از مجهول مطلق است، يکي انگاشتن از چيزي خبر دادن و درباره ي چيزي سخن گفتن است. براي نشان دادن فرق اين دو، همان مثال هاي قبلي را در نظر بگيريد:
1. « زيد » با حرف « ز » آغاز شده است.
2. زيد قد بلند است.
3. نمي توانم از زيد خبر دهم.
چنان که قبلاً گفتيم اين سه گزاره به ترتيب از اسم زيد، زيد و وضعيت ذهني من نسبت به زيد خبر مي دهند. با اين حال هر سه به نحوي در مورد زيد نيز سخن مي گويند؛ مثلاً 1 در مورد اسم زيد و لذا درباره ي خود زيد نيز سخن مي گويد ولي خبري که مي دهد مربوط به اسم وي است نه خود وي. به عبارتي ديگر « ز » آغاز شدن، ويژگي زيد نيست، اما به نحوي درباره ي وي است به اين معنا که ما در مورد اسم حسن بحث نمي کنيم؛ بحث ما درباره ي اسم زيد است. گزاره ي 3 نيز همين طور است؛ اين گزاره از وضعيت معرفتي من نسبت به زيد خبر مي دهد؛ با اين حال به نحوي درباره ي زيد نيز سخن مي گويد؛ به اين معنا که من از وضعيت ذهني خودم نسبت به زيد، و نه حسن، خبر مي دهم. در اين جا نيز « خبر نداشتن من از زيد » از ويژگي هاي زيد نيست اما به نحوي درباره ي وي است. پس براي اين که از چيزي خبر دهم کافي نيست که صرفاً در مورد آن سخن بگويم بلکه بايد به نحوي ويژگي و خواص آن را نيز بيان کنم.
از چيزي خبر دادن، و در مورد چيزي سخن گفتن با هم رابطه ي عام و خاص مطلق دارند؛ هر گاه ما از چيزي خبر مي دهيم در مورد آن چيز سخن مي گوييم، ولي هر گاه درباره ي چيزي سخن مي گوييم لزوماً از آن خبري نمي دهيم. تمام گزاره هاي توتولوژيک در مورد چيزي سخن مي گويند اما از آن چيز خبري نمي دهند؛ وقتي مي گوييم « دايره ي مربع دايره ي مربع است »، در مورد دايره ي مربع سخن مي گوييم اما از دايره ي مربع (ماهيت آن، وضعيت آن،ويژگي وخواص آن) خبر نمي دهيم.
در مورد شبهه ي اخبار هم قضيه همين است:« از مجهول مطلق نمي توان خبر داد » هم در مورد انسان ها سخن مي گويد و هم در مورد مجهول مطلق، اما خبري که مي دهد صرفاً در مورد وضعيت ذهني انسان ها نسبت به مجهول مطلق است.
بر اساس آن چه گفتيم پارادوکس اخبار از مجهول مطلق به اين شکل دفع مي گردد:
1.از مجهول مطلق نمي توان خبر داد.
2.از مجهول مطلق مي توان خبر داد.
گزاره ي 1 درست است چرا که ما از ماهيت، وضعيت و چند و چون مجهول مطلق هيچ گونه اطلاعي نداريم و لذا نمي توانيم از آن خبر دهيم. به قول علامه، خبر بايد در مورد يک شيء باشد و مجهول مطلق شيئيتي ندارد (طباطبايي، 1385: 154-155). گزاره ي 2 به سادگي کاذب است؛ زيرا، چنان که بحث کرديم، 2 از وضعيت ذهني ما خبر مي دهد نه از خود مجهول مطلق. گزاره هاي 1 و 2 گر چه هر دو به نحوي درباره ي ما و مجهول مطلق سخن مي گويند اما از مجهول مطلق خبري نمي دهند.
ممکن است مدافع شبهه ي اخبار از مجهول مطلق اشکال کند که تمايز « از چيزي خبردادن » و « از چيزي سخن گفتن » و گفتن اين که « از مجهول مطلق نمي توان خبر داد » خبري از مجهول مطلق نيست، مشکل را حل نمي کند؛ چرا که اگر بپذيريم جمله ي مذکور در مورد مجهول مطلق سخن مي گويد باز مي توان پارادوکس را بازسازي کرد:
3.در مورد مجهول مطلق نمي توان سخن گفت.
4. در مورد مجهول مطلق مي توان سخن گفت.
به باور ما اين دو گزاره تناقضي ايجاد نکرده اند؛ گزاره نخست کاذب است، چرا که دليلي ندارد ما نتوانيم درباره ي مجهول مطلق سخن بگوييم. بايد توجه کرد که درباره ي چيزي سخن گفتن مستلزم آن نيست که شما از ماهيت آن، وضعيت و چند و چون آن چيز آگاه باشيد؛ اين که ما بتوانيم درباره ي تناقض ها و محالات منطقي، مثلاً دايره ي مربع، سخن بگوييم لازم نمي آورد که از ماهيت، وضعيت و چند و چون آن آگاه باشيم. همچنين سخن گفتن درباره ي چيزي لزوماً از آن چيز به ما علم و آگاهي نمي دهد؛ « سقراط سقراط است » به نحوي در مورد سقراط سخن مي گويد، اما هيچ اطلاعي از وي به ما نمي دهد. از اين رو مي توان گفت سخن گفتن در مورد مجهول مطلق آن را از دايره ي مجهول مطلق بودن خارج نمي کند. يگانه چيزي که مجهول مطلق را از دايره ي مجهول مطلق بودن خارج مي کند خبر دادن از آن است؛ يعني خبر دادن از ماهيت، وضعيت، چند و چون آن، يا بيان کردن ويژگي هاي آن. گزاره ي 2 صادق است چرا که تمام اين مقاله و مقالات مشابه در مورد مجهول مطلق سخن مي گويند.
تا به حال نشان داده ايم که « از مجهول مطلق نمي توان خبر داد » خبري از مجهول مطلق نيست چرا که ويژگي ذهن انسان را بيان مي کند نه ويژگي مجهول مطلق را. ممکن است مدافع شبهه مدعي شود که « قابل خبر نبودن » از ويژگي هاي مجهول مطلق است و لذا با توجه به ويژگي هاي اول و دوم خبر « از مجهول مطلق نمي توان خبر داد » گزاره اي اخباري است که از مجهول مطلق خبر مي دهد. به باور ما اين ادعا نيازمند دليل است. بر چه مبنايي يک ويژگي و خاصيت را به چيزي نسبت مي دهيم؟ آيا من مي توانم بگويم « ناتواني من از خبر دادن از عمق 1000 کيلومتري خورشيد » ويژگي خورشيد است؟ فرض کنيد در جهان w1 شيئي به نام p وجود دارد، p براي ما مجهول مطلق است ما هرگز نمي توانيم به w1 برويم و p را شناسايي کنيم، بنابراين هرگز نمي توانيم از آن خبر دهيم، حال آيا ناتواني ما از خبر دادن از p ، جزء ويژگي ها و خواص p محسوب مي شود؟ آيا اگر موجوداتي در w1 باشند و p را بشناسند ويژگي « ناتواني ما از خبر دادن از p » را هم خواهند شناخت؟ به باور ما پاسخ منفي است. ممکن است گفته شود که اگر آن موجودات علم کامل داشتند آن را به عنوان ويژگي p نيز مي شناختند. چنين به نظر نمي رسد؛ اگر آن ها علم کامل داشتند مي دانستند که ما نمي توانيم از p خبر دهيم، يعني خبري از وضعيت ذهني ما نسبت به p کسب مي کردند نه اين که آن را به خود p نسبت دهند. به هر حال ادعاي ما اين است که نسبت دادن ويژگي « ناتواني ما از خبردادن از p » به p دليل مي خواهد. شهود ما مي گويد اين خبري در مورد وضعيت ذهني ما نسبت به p است.
حتي به فرض اين که « ناتواني ما از خبردادن از مجهول مطلق » ويژگي مجهول مطلق باشد، مي توان استدلال کرد که بيان کردن ويژگي يک چيز لزوماً از آن چيز خبري نمي دهند. اين ما را به ويژگي سوم خبر مي رساند.
ويژگي سوم « خبر »: يک خبر علاوه بر اين که بايد مشتمل بر گزارشي از چيزي باشد و ويژگي ها و خواص آن را اظهار کند، بايد بتواند در مورد آن، مطلبي تازه و جديد بگويد. فرض کنيد شما چند وقتي است که از بهترين دوستتان، زيد، بي خبريد؛ از آن جايي که من نيز وي را مي شناسم، از من مي پرسيد آيا از زيد خبر داريد؟ انتظار شما اين است که من به نحوي از وضعيت وي خبر دهم. يعني مثلاً بگويم الان مشغول فلان کار است، فلان جا زندگي مي کند و اخباري از اين قبيل. اگر من به جاي اين نوع پاسخ ها بگويم: « يک انسان است »، « زماني به دنيا آمده است »، « زماني خواهد مرد » سپس ادعا کنم که از زيد خبر زيادي به شما داده ام، شما به احتمال زياد اين را صرفاً يک شوخي تلقي مي کنيد. گزاره هاي فوق همگي ويژگي هايي از زيد را بيان مي کند ولي هيچ چيز جديدي درباره ي وي نمي گويند. البته روشن است که جديد بودن امري است نسبي: ممکن است مطلبي براي يک نفر جديد باشد و براي ديگري نباشد؛ يا ممکن است مطلبي زماني براي همه جديد باشد و زماني نباشد. در شبهه ي اخبار، مسئله اين است که « مجهول مطلق قابل اخبار نيست » براي هيچ کس مطلب جديدي نيست؛ هر انساني مي داند که اگر از چيزي هيچ اطلاعي نداشته باشد نمي تواند از آن خبر دهد.
ممکن است بگويد درست است که ما خبر تازه اي در مورد مجهول مطلق نمي گوييم، اما بالاخره در مورد وي چيزي را بيان مي کنيم. اين اشکال را در بحث تمايز خبر دادن از چيزي و سخن گفتن درباره ي آن به بحث گذاشتيم. اجازه دهيد کمي بيش تر آن را بشکافيم؛ ادعاي فوق استدلالي به شکل زير است:
الف) از مجهول مطلق مي توان سخن گفت.
ب) سخن گفتن از چيزي مستلزم اين است که آن چيز را بشناسيد يا به شما شناختي از آن چيز دهد. لذا؛
ج ) در هر دو صورت، مجهول مطلق معلوم است.
گر چه الف صادق است اما ب صادق نيست؛
اولاً سخن گفتن از چيزي لازم نمي آورد که حتماً آن چيز را بشناسيد. وقتي از شناخت سخن مي گوييم منظورمان شناخت ماهيت، وضعيت، ويژگي ها و خواص آن است. وقتي مي گوييم « دايره مربع دايره ي مربع است » از دايره ي مربع سخن مي گوييم اما اين به معناي آن نيست که دايره ي مربع را مي شناسيم يا چيستي آن را مي دانيم. در اين جا اگر کسي بگويد مفهوم يا لفظ دايره ي مربع را در ذهن داريم و لذا آن را مي شناسيم، در پاسخ خواهيم گفت مفهوم دايره ي مربع يا لفظ آن غير از خود دايره ي مربع است. مفهوم دايره ي مربع يا لفظ آن امري وجودي اند اما مصداق دايره ي مربع در هيچ ساحتي، نه ذهن و نه خارج، وجود ندارد. بر همين اساس سخن گفتن از مجهول مطلق لازم نمي آورد که ما حتماً آن را بشناسيم.
ثانياً، سخن گفتن از چيزي لزوماً از آن چيز به شما آگاهي نمي دهد: « سقراط سقراط است » يا « t، t است » گرچه از سقراط و t سخن مي گويند ولي هيچ گونه شناختي از سقراط و « t » نمي دهند. دقيقاً به همين دليل است که قدما جملات همان گويانه را جايز نمي دانستند چرا که معتقد بودند آن ها آگاهي بخش نيستند (ميرداماد، 1385: 26/2). بر همين اساس، سخن گفتن از مجهول مطلق لزوماً از مجهول مطلق آگاهي نمي دهد و آن را از دايره ي مجهول مطلق بودن خارج نمي کند.
بنابراين، در پارادوکس اخبار از مجهول مطلق، گزاره ي « از مجهول مطلق نمي توان خبر داد » اولاً ويژگي هاي لازم يک خبر را ندارد؛ ثانياً خبري در مورد مجهول مطلق نيست بلکه صرفاً در مورد آن سخن مي گويد و سخن گفتن از مجهول مطلق براي ايجاد تناقض کفايت نمي کند.
6. نتيجه گيري
اولاً نشان داديم که شبهه ي اخبار از مجهول مطلق از شبهه ي اخبار از معدوم مطلق و شبهه ي مجهول مطلق متفاوت است. ثانياً هر چند ملاصدرا مي تواند با تمايز حملين شبهه ي مجهول مطلق را حل کند، اما با اين روش نمي توان شبهه ي اخبار از مجهول مطلق را حل کرد، چرا که مي توان نسخه هاي قوي تري از اين شبهه ساخت که حاوي مفهوم مجهول مطلق نباشند. ثالثاً راه حلي، مبني بر تحليل مفهوم خبر، ارائه کرديم. روش ما به اين شکل بود که عليه اين که « مجهول مطلق قابل اخبار نيست » خبري در مورد مجهول مطلق باشد، استدلال کنيم. چنان که مفصل بحث کرديم، اين گزاره و گزاره ي ايجابي آن خبري در مورد وضعيت معرفتي انسان نسبت به مجهول مطلق است نه خبري از خود مجهول مطلق. آن چه موجب شبهه شده اين است که ما فکر مي کنيم چون اين گزاره به نحوي در مورد مجهول مطلق سخن مي گويد حتماً خبري در مورد آن مي دهد در حالي که لزوماً هر گزاره اي که در مورد چيزي سخن بگويد از آن خبري نمي دهد. « سعدي سعدي است » در مورد سعدي سخن مي گويد اما از سعدي خبري نمي دهد، يعني هيچ چيز از ويژگي ها، خصايص، وضعيت و نحوه ي زندگي وي نمي گويد. « من کتاب گلستان سعدي را دوست دارم » در مورد من، کتاب گلستان و سعدي سخن مي گويد اما صرفاً از حالات روحي من نسبت به گلستان سعدي خبر مي دهد. به عبارتي ديگر « دوست داشتن من » از خصايص و ويژگي هاي گلستان سعدي نيست. همچنين چنان که بحث کرديم با عبارت « سخن گفتن از مجهول مطلق » نمي توان شبهه را بازسازي کرد چرا که سخن گفتن از چيزي لزوماً نه از آن چيز به ما علمي مي دهد ( مثال همان گويي ها ) و نه لازم مي آورد که از ماهيت، چند و چون و ويژگي هاي آن آگاه باشيم (مثال دايره ي مربع). يعني سخن گفتن از مجهول مطلق لزوماً آن را از دايره ي مجهول مطلق بودن خارج نمي کند. بنابراين پارادوکس اخبار از مجهول مطلق تناقضي را نتيجه نخواهد داد.پي نوشت ها :
1.در اين جا منظور از ماهيت، چيستي يک چيز به معناي وسيع آن است که شامل صفات خاص و عام ذاتي و غير ذاتي، اعراض و نسبت ها نيز مي شود.
2.قراملکي و جاهد پاسخ هايي که منطق دانان و فيلسوفان مسلمان تا زمان قطب الدين رازي به اين شبهه داده اند را بررسي کرده اند و معتقدند که هيچ يک از آن ها مشکل را حل نمي کنند ( قراملکي و جاهد، 1384: 33-46).
3.البته استاد مطهري از پارادوکس اخبار از معدوم مطلق ( مجهول مطلق ) با عنوان شبهه ي معدوم ( مجهول ) مطلق بحث کرده است. ما در اين مقاله ميان پارادوکس اخبار از معدوم ( مجهول ) مطلق و پارادوکس معدوم ( مجهول ) مطلق تمايز قائل شده ايم.
4.اين تقسيم بندي براي تنقيح بيش تر مطلب آورده شده است و قبلاً به اين شکل کسي آن را مطرح نکرده است.
5. به دليل اين که پارادوکس اخبار از معدوم مطلق و پارادوکس اخبار از مجهول مطلق ساختار يک ساني دارند و ريشه ي هر دو پارادوکس يکي است، علامه و استاد اين دو را به جاي هم به کار برده اند. لذا بحث هايي که آن ها در مورد اخبار از معدوم مطلق مطرح کرده اند عيناً در مورد اخبار از مجهول مطلق نيز صدق مي کند.
6.اين يعني اين که دو پارادوکس ساختار متفاوتي دارند، و برخلاف نظر برخي (عظيمي، 1387: 48) همه ي پارادوکس هاي مربوط به مجهول يا معدوم مطلق « هم سرشت و هم سرنوشت » نيستند، و هر راه حلي که يکي را حل کند لزوماً بقيه را حل نخواهد کرد.
7.فلاحي و موحد ابطحي از پارادوکس اخبار از معدوم مطلق سخن گفته اند، ولي ما از پارادوکس اخبار از مجهول مطلق بحث کرديم، چون اين دو پارادوکس ساختار يک ساني دارند، اين تفاوت ايجاد مشکل نمي کند.
سبزواري، ملاهادي (1369) . منظومه ي حکمت، تهران: دانشگاه تهران.
صدرالمتألهين (1362). اللمعات المشرقية في المباحث المنطقية، منطق نوين، ترجمه و شرح عبدالحسين مشکوة الديني، تهران: آگاه.
صدرالمتألهين (1382). شواهد الربوبية في المناهج السلوکية، تعليق و تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، ج1، قم: مطبوعات ديني.
طباطبايي، محمدحسين (1387). نهايت فلسفه، ترجمه ي نهاية الحکمة، ترجمه ي مهدي تدين، به کوشش سيد هادي خسروشاهي، قم: بوستان کتاب، دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم.
طباطبايي، محمد حسين (1385). بداية الحکمة، ترجمه و شرح علي شيرواني، قم: دارالفکر.
عظيمي، مهدي (1387).« ناسازواره ي معدوم مطلق و گزاره هاي همتاي آن »، مطالعات اسلامي، مجله ي فلسفه و کلام اسلامي، پياپي، 2/81.
فرامرز قراملکي، احد و محسن جاهد ( 1384).« قطب الدين رازي و حل معماي مجهول مطلق »، فصل نامه ي انديشه هاي فلسفي، ش 1 و 2.
فلاحي، اسدالله و سيد بهاء الدين موحد ابطحي ( 1389). « کاربردهاي نادرست حمل اولي و شايع »، مجله ي فلسفه وکلام، ش 2.
مطهري، مرتضي (بي تا)، مجموعه ي آثار، ج9، تهران: صدرا.
مطهري، مرتضي (1366). شرح مبسوط منظومه، مجموعه درس هاي متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري، ج2، تهران: حکمت.
ميرداماد، محمد باقر بن محمد (1385). مجموعه ي مصنفات، ج2، افق المبين، به اهتمام عبدالله نوراني، تهران: دانشگاه تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.
منبع مقاله: نشريه منطق پژوهي، سال سوم، شماره ي اول، بهار و تابستان 1391، صص 77-95.
منبع مقاله :
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389