کوتاه سخن آنکه میتوان نظریه و مدل توسعهی اقتصادی را زیربنای نظام اقتصادی یک کشور (یا ترجمان عملیاتی مفاهیم نظری موجود در نظام و پارادایم اقتصادی کشور) دانست. لذا با توجه به اهمیت این مسئله، شکی نیست برای دستیافتن به تمدن اسلامی- ایرانی و گام نهادن در مسیر پیشرفت، چارهای جز پرداختن به مقولهی نظامسازی اقتصادی و تدوین الگوی توسعه وجود ندارد.
اما مشکلی که در عمدهی الگوهای توسعهی امروزین -شرقی یا غربی- وجود دارد، مبنای اومانیستی آنها است که بلااستثنا مبتنی بر اصول ماتریالیستی و اومانیستی بنا نهاده شده است. پس بسیاری از نسخهها و نتایج این الگوها، کژکارکردهای وسیع در حوزههای مختلف اجتماعی را منجر میشود که بعضاً با مبانی اسلامی نیز در تناقض هستند. از آن جمله میتوان به مقولهی مصرفزدگی و مصرفگرایی و اسراف اشاره نمود که در این مقاله مورد بحث قرار خواهد گرفت. چارچوب مقالهی پیش رو بدین صورت است که ابتدا به بررسی مفهومی و ادبیات نظری موضوع اسراف و مصرفگرایی پرداخته است و تعاریف مربوطه بیان میگردد. سپس مهمترین مکاتب توسعهی جهان از حیث نوع نگاه به مقولهی مصرف بررسی میشود. در انتها به ارائه برخی اصول و بایستههای اسلامی در این خصوص پرداخته و تلاش میشود برخی از خطوط راه اصلی روشن گردد.
ادبیات نظری
واژه مصرف (consumption) در لغت به معنای خرج کردن میباشد. در اصطلاح اقتصادی میتوان معانی ذیل را برای مصرف مشاهده نمود:
* مصرف عبارت است از ارزشهای پولی کالاها و خدماتی که به وسیله افراد خریداری و تهیه میشود.
* در آمد خالص به دو منظور استفاده میشود: بخشی از آن به انباشتن ثروت و پسانداز اختصاص مییابد و بخش دیگر صرف تحصیل لذت میشود. آن قسمت از درآمد که صرف به دست آوردن لذت میشود، مصرف نامیده میشود.
* مصرف، اتلاف ثروتی به منظور ارضای یک احتیاج است.
قبل از ورود به بحث مکاتب، این نکته لازم به ذکر میباشد که مصرف و مصرفگرایی سیر متغیری طی چند قرن در غرب داشته است. در مسیحیت بیمار غرب، در قرون ماقبل رنسانس، نگاه زاهدانه افراطی به زندگی تبلیغ میشد. در حالیکه بعداً با وقوع رنسانس، اخلاق زاهدانه کاتولیک به اخلاق پروتستانی تولیدی تبدیل شد. این اخلاق امروزه به اخلاق مصرفی تبدیل گردیده است. در واقع در دوران قدیم مصرف با نیاز تعریف میشد درحالیکه امروزه خود مصرف مسئله شده و هویت جداگانهای یافته است. در مصرفگرایی نوین، مردم به مصرف به صورت امری که بر مبنای خواست آنها است نگاه میکنند و فقط برای رفع نیاز نیست. در اینجا نیاز کاذب از طریق رسانهها و ... ایجاد میگردد. مصرفگرایی نوین در پی زیاد کردن مصرف با هدف حداکثر کردن سود است. برای این منظور نیازهای کاذب و کالاهای لوکس تولید شدند. پس اشخاص صرفاً برای یک رفتار متظاهرانه خرید و مصرف میکنند و بعضاً قادر به کنترل خرید خود نیستند.
ابعاد این نوع از مصرف بهقدری زیاد و بیسابقه است که هر انسانی را به تحیر و شگفتی میآورد. بهطوری که این معضل بیش از اینکه یک معضل اقتصادی باشد، یک معضل فرهنگی تمامعیار با ابعاد مختلف است. در ذیل نمونههایی از این نوع مصرف کردن در جوامع سرمایهداری غرب ارائه میگردد:
- تبلیغات شدید بازرگانی و تجاری
- مدگرایی و شهوت شدید، بهروز و جدیدشدن
- گرایش تولیدات به سمت زود فرسودهشدن و از کارآیی افتادن
- مصرف بیش از درآمد
- مصرف شدید کالاهای خارجی و وارداتی
- مصرف متظاهرانه
- مصرف مبتنی بر ایجاد نیازهای کاذب
- مصرف هویتساز
- مصرف طبقهای
- مصرف غیرقابل اشباع
- مصرف منفعلانه
- مصرف شخصی (برای خود)
- مصرف نمادین و نشانهای
- مصرف تنوعی
- مصرف کالاهای لوکس و تجملاتی
- مصرف بیش از شأن
- مصرف همراه با اسراف و تبذیر (ریخت و پاش)
مروری بر نگاه مکاتب توسعه به مقولهی مصرف
در این بخش مروری سریع و خلاصهوار بر مفاهیم اصلی مکاتب مختلف توسعه و نگاه ایشان به مصرف خواهیم داشت. نکتهی مهم آنکه تفاوت اصلی مکاتب اقتصادی در طول تاریخ، توجه آنها به مقولهی نوع و میزان دخالت دولت و نیروی خارجی در سازوکار عرضه و تقاضا بوده است. در حقیقت همهی مکاتب تلاش کردهاند با هدف افزایش رفاه زندگی به ارائه نسخههایی بپردازند. در این میان برخی اصرار به دخالت دولت و تنظیم سیاستها دارند و برخی اصرار به کنارهگیری دولت و بازار آزاد دارند. این تفاوت نگاه منجر به تفاوت نوع عمل و برخورد با مقوله مصرف نیز شده است، چه آنکه در اقتصاد بازار آزاد تا زمانی که تقاضایی نباشد، عرضه معنا ندارد:- مکتب کلاسیک
تمرکز اصلی اقتصاددانان مکتب کلاسیک را میتوان تحلیل رشد بلند مدت، علل و اثرات آن بر دیگر متغیرهای کلان اقتصادی و چشماندازهای پایداری رشد در بلند مدت معطوف دانست. فرض مهم این نظریات، محور بودن رشد از طریق پساندازهای عمومی است. در حقیقت در این نظریه، سرمایه و سرمایهدار امر مهمی هستند و در نتیجه میبایست عموم مردم تشویق و ترغیب به جمعآوری و انباشت پسانداز و سرمایه برای سرمایهگذاری مجدد شوند. لیکن این مدلها در عرصهی عمل به یک بنبست برخوردند که منجر به اصلاح گردید. پس از جنگ جهانی اول و با به وجود آمدن بحران اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30، تناقض عجیب درون این مکتب روشن شد و آن اینکه پس از انباشت سرمایهها در ایالات متحده امریکا و تمرکز بسیار بر تولید و انباشت و اشباع بازارهای داخلی، هیچ بازار خارجی نبود که با شرایط جنگ زدگی بتواند توان خرید کالاها از این تولیدکنندگان را داشته باشد. در نتیجه مقوله دیگری مطرح شد و آن هم اینکه در رشد و توسعه باید به مشتری و تقاضا توجه ویژه داشت و اینجا بود که این مکتب هم در روندهای اصلاحی خود تصمیم به اصلاح این رویهی پس انداز سرمایه گرفت. «باکاک» در کتاب مصرف خود مینویسد: «مصرف برای تداوم سرمایهداری مؤلفهای حیاتی است؛ به این دلیل ساده، آشکار است که سودی وجود نخواهد داشت، مگر اینکه بتوان محصول را در عوض پول فروخت. این نظام، نوعی «سرمایهداری مصرفی» است.»- مکتب هسته در حال گسترش سرمایهداری
الگوی هسته در حال گسترش سرمایهداری یکی دیگر از الگوهای موجود در اقتصاد توسعه است. از نظر نظریهپردازان این مکتب، مانع اساسی در راه رشد تولید، عدم انباشت سرمایه مولد است. نظریه معروف روستو پنج مرحله برای رشد در نظر گرفته که به شرح ذیل است: جامعه سنتی، مرحله ماقبلخیز، مرحله جهش اقتصادی، مرحله حرکت به سوی بلوغ اقتصادی، مرحله مصرف انبوه. بنابراین از دیدگاه روستو نیز هدف از توسعه اقتصادی کسب رشد بالاتر به منظور دستیابی به مصرف بیشتر است. همانگونه که دیده میشود این نظریات هدف خود را مصرف و مصرفگرایی بیشتر عنوان میکنند. در این مکتب حالت نهایی و ایدهآل جامعه حالتی است که در آن مصرفگرایی و مصرف انبوه در جامعه ایجاد شود.- مکتب ساختارگرایی
ساختگرایان، روشنفکران و دیوانسالارانی بودند که برخلاف نئومارکسیستها فلسفه توسعه از طریق سرمایهداری را میپذیرفتند و به منظور تحقق چنین توسعهای تلاش میکردند از طریق اصلاح سیاستهای موجود -و نه تحولات اجتماعی و سیاسی افراطی- تغییرات بلندمدتی در ساختار اقتصاد به وجود آورند. اقتصاددانان این مکتب اعتقاد داشتند که توسعه مستلزم رها شدن از وابستگی به تقاضای خارجی برای صادرات محصولات اولیه، به مثابه موتور رشد و نیز پویایی بخش عرضه برای گسترش بخش صنعت داخلی است. در نگاه آنها نیز میبایست الگوهای مصرف مردم داخل جامعه و کشور مدیریت شود تا بتوان با مصرف داخلی، پاسخگوی تولید داخلی بود. در حقیقت ساختارهای تولید و مصرف همه و همه در یک راستا و در یک حوزه در کنار هم تعریف شده و در داخل کشور تبیین میگردند. از نگاه ساختارگرایان، جامعه سیستم پیچیدهای است که حوزههای مختلف آن بر روی یکدیگر اثرگذار هستند. با مدیریت مصرف جامعه میتوان چرخ تولید داخلی را به حرکت درآورد و لذا اینجاست که مصرفگرایی مردم جزو اهداف این مکتب قرار میگیرد. البته این مکتب هیچگاه نگاه افراطی مکاتب قبل را به مصرفگرایی ندارد ولیکن در اینجا نیز توجهی به مقوله پرهیز از مصرفزدگی نشده است.- مکتب نئومارکسیسم
این مکتب در اثر تلاش برای توسعه و تطبیق نظریه سنتی مارکسیستی، با تحلیلهایی که در مورد اقتصادهای توسعه نیافته صورت میگیرد، پدید آمد. نظریه پردازان این مکتب معتقدند که توسعهنیافتگی اقتصادی فرایندی است که ویژگی اصلی آن، انتقال دایم مازاد اقتصادی از پیرامون به اقتصادهای پیشرفته سرمایهداری است. این مازاد به صورت تفاوت بین تولید واقعی یا بالقوه و یا مصرف واقعی یا ضروری توصیف میشود. در نتیجه از نظر اقتصادی میانگین درآمدسرانه کشورهای توسعه نیافته پایین و میزان انباشت سرمایهشان بسیار اندک است. از نظر آنها توسعه اقتصادی شامل سرمایهگذاری مجدد مازاد در سطح ملی و گسترش تولید ملی متعاقب آنست. همانگونه که دیده میشود در این مکتب با رویکرد انتقادی خود مصرفگرایی زیر سوال رفته و آن را آفت جان کشورهای توسعه نیافته میداند. با این حال مقولهای مطرح است که میبایست به آن توجه شود. این مکتب نئومارکسیسم اصولاً بر پایه رویههای انتقادی بنا شده است. یعنی نوع نظریات آن سلبی بوده و چارچوبهای ایجابی در آن وجود ندارد که بتوان بر مبنای آن مکتب اقتصادی یا نظام اقتصاد توسعه را بنا نهاد. در حقیقت این مکتب با آنکه جوامع را به پرهیز از مصرفزدگی و تلاش برای پس انداز و سرمایهگذاری ملی و تولید ملی تشویق نموده است ولیکن هیچ مدل و راه حل عملیاتی در این حوزه ارائه نمیدهد و ترجیح میدهد هویت خود را با نگاه سلبی به نظریات موجود تعریف کند. با این حال میتوان مکتب نئومارکسیستی را جدیترین مکتب در خصوص پرهیز از مصرفزدگی عنوان نمود.- مکتب نئوکلاسیک
پس از ناکارآمدیهایی که از مکتب کلاسیک مشاهده شد، مکتب نئوکلاسیک تلاش نمود تا برخی از مشکلات و نواقص کلاسیک را اصلاح کرده و آن را مجدداً زنده نماید. از جمله آنها اینکه در این مکتب به تقاضا و توجه به تقاضا اهمیت داده شد. همچنین به مقوله دخالت دولت برای ایجاد حداقل نیازها برای جامعه توجه شد. با این حال میتوان مکتب نئوکلاسیک را ولد مکتب کلاسیک دانست، فرزندی که برخلاف پدر خود نتوانسته پایبندی به پسانداز سرمایه را مبنا قرار دهد و از سیاستهای بازار آزاد نیز کوتاه آمده است. در این مکتب فرض اصلی بر توجه به تقاضا عنوان شده و دیگر از سرمایه پولی به عنوان اصلیترین سرمایه مولد اقتصاد کشور سخن گفته نمیشود.ناگفته نماند یکی از کسانی که الهامبخش نظریهپردازان نئوکلاسیک بود پروفسور شاخت آلمانی میباشد که مشاور اصلی اقتصادی هیتلر بوده است. سیاستهای وی در ایجاد تقاضای کاذب با تزریق پول بدون پشتوانه به جامعه و توجه به زیرساختها و مسائلی از این قبیل را میتوان الهامبخش حوزهی نظریات نئوکلاسیک دانسته و آن را از مهمترین ریشههای توجه ایشان به تقاضا و حرکت به سمت مصرفزدگی هرچه بیشتر عنوان نمود.
- مکتب مائوئیستی
این مکتب که یکی از ریشههای توسعهی چین میباشد، الهام گرفته از نظریات مارکس است. در این مکتب نیز با انتقاد شدید از سرمایهداری بر مبنای جامعهی کشاورزی، تلاش برای دستیابی به کمون اولیه مطرح میشود. در این مکتب نیز با تمرکز بر تامین حداقلهای عادلانه برای همگان، جامعه را از مصرف بیش از حد برحذر میدارد. این مکتب بیش از آنکه خود به عنوان الگوی توسعه به کار رود، به عنوان الهامبخش الگوی تامین نیازهای اساسی مورد توجه است.- مکتب تامین نیازهای اساسی
در این مکتب، تامین نیازهای اساسی و در نتیجه از میان برداشتن فقر مطلق، در برنامهها و سیاستهای توسعه، اولویت اول است. در این حوزه چهار نیاز اساسی مشخص شده است که عبارتند از:
* حداقل نیاز مصرفی خانواده یعنی غذا، مسکن، پوشاک.
* برخورداری از خدمات اساسی مثل آب سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامت و آموزش و پرورش.
* دسترسی به شغلی با مزایای مکفی برای هر فردی که توانایی و تمایل به کار دارد.
* تامین نیازهایی که بیشتر، ماهیتی کیفی دارند مثل برقراری محیطی سالم، انسانی، دلپذیر.
در نگاه کلانتر به جهان، میبایست بگوییم پارادایم کنونی حاکم بر اقتصاد جهانی، اقتصاد لیبرال است. البته پارادایم لیبرال و سرمایهداری کنونی به دلیل فشارهای پاردایم مارکسیستی و مکاتب اقتصادی عدالتگرایانه، اصلاحاتی در آن دیده میشود. با این حال در عالم واقع آنچه مهم است تقاضا است. امروزه تقاضای هدایت شده و تحت کنترل، ضامن بقای ساختارهای اقتصادی جوامع هستند.
در پارادایم لیبرال، مشتری یعنی کسی که به صورت عادت و مرسوم، به خرید کالا میپردازد. لذا تقاضای مشتری باید پاسخ داده شود. ریشهی تقاضای مشتری نیز در«نیاز» و یا «احتیاج» است. بازار آزاد، برای تکاثر ثروت و برای منفعتطلبی شخصی بی حد و حصر، نیاز را تبدیل به «میل» میکند.
لذا فارغ از نوع نگاه مکاتب مختلف، میتوان اینگونه گفت که تمرکز علم اقتصاد بر پیریزی و بنای نظام اقتصادی بر پیکرهی جامعهای است که سلولهای این جامعه، همگی انسانهای با نیازهای نامشروع و نامحدود هستند و برای ارضاء آن نیازها، سیستم اقتصادی، به جز دامن زدن به هوای نفس، ابزار دیگری در دست ندارد.
در اینجاست که دکترینی نوین تحت عنوان «مهندسی رضایت» ایجاد میشود که در آن، با تحریک امیال درونی مردم و سپس فرونشاندن آنها با کالاهای مصرفی، نیروهایی مانند کمالخواهی و زیادهطلبی انسانها را مدیریت و کنترل میکنند. نتیجهی اقتضایی مصرفگرایی، برندگرایی یا برندیسم است، یعنی اصالت پیدا کردن استفاده و مصرف برندهای خاص و در اینجاست که بحث مدگرایی و مدپرستی و بحثهای پسینی فرهنگی مطرح میشوند.
در یک جمعبندی میتوان سه دوره توجه به مصرف را در مکاتب توسعهی اقتصادی شناسایی نمود. جریان کلان نظریههای اقتصاد توسعه در مواجهه با مقولهی مصرف، از نظریات تولید محور به نظریات تقاضا محور در تغییر بوده و هستند. در اقتصاد امروز چون سلیقهی مصرفکننده و جذب تقاضای وی مطرح میباشد، حوزههای جدیدی چون بازاریابی، سبکهای زندگی مبتنی بر مصرف و اسراف و مصرفزدگی طرح میشود. در یک جمعبندی میتوان دورههای سهگانهی تئوریهای اقتصادی در حوزهی مصرف را به شکل ذیل نشان داد:
- دورهی اقتصاد مركانتاليستها یعنی مصرف مولد.
- دوره مارژناليستها یعنی مصرف فردي.
- دوره اقتصاد اخير یعنی مصرف كاركردي.
مركانتاليستها ثروت جهان را معين و مشخص در نظر ميگیرند و لذا رقابت براي بدست آوردن آن يك نوع بازي سرجمع صفر است. سياستهاي ملي و بينالمللي براي رفاه بيشتر، مستقيماً از طريق بهدستآوردن هر چه بيشتر شمشهاي طلا امكانپذير بوده و بين مصرف توليدات داخلي كه موازنه تجاري را تقويت ميكند و مصرف غير مولد يعني مصرف كالاهاي خارجي كه موازنه را منفي ميكند، تفاوت قائل هستند.
مارژناليستها مصرف را به عنوان موتور محركهی بازارها ميديدند. ایشان از منحنی مارشال سخن میگویند که در آن قیمتهای بازار در بازارهاي رقابتي هنگامي كه منحنيهاي عرضه و تقاضا همديگر را قطع كنند بدست ميآيد و این نقطه را نقطه مهم تعادل میدانند. در طرف عرضهی منحني، رفتارهاي خريداراني كه بطور عقلاني وسايل معين و محدود را براي بدست آوردن حداكثر اهداف نامحدود نمايش ميدهند هستند. این اهداف عمدتا فردي هستند و در اين مكتب مصرف نه به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به اهداف ديگر، بلكه خود هدف است. هدف فردي به تنهايي.
در تئوری مصرف کارکردی، بازار يك كالا ويژگيهاي مختلفي دارد كه تقاضا و قيمت و مقدار مصرف را تعيين ميكنند. براي مثال براي خريد يك اتومبيل، مصرفكننده خصوصيتهاي راحتي و امنيت و اقتصادي بودن را در نظر دارد نه تنها قیمت. همچنین مشتری به دنبال به دست آوردن فایدهی بیشتر از یک کالا است.
در حالیکه آدام اسمیت و نظریهپردازان کلاسیک میگویند مصرف غیرتولیدی و شخصی با توسعه مغایر است و پسانداز و سرمایهگذاری عامل اصلی توسعه است، در دورهی مرکانتالیستها مصرف مولد رایج بود یعنی مصرف کالاها و خدماتی که خود تولیدکنندهی آن است. بعد از آن در دورهی مارژنالیستها، مصرف فردی داریم. بعد از آن در دورهی نظریات کینز، مصرف هرچه بیشتر در دستور کار قرار گرفته و مصرف اساس رونق اقتصادی میشود. در دورهی کنونی هم به مصرف کارکردی و هم به عوامل غیراقتصادی و اثر آنها بر مصرف توجه میشود.
اگر بخواهیم در خصوص وضعیت ادبیات نظری امروزین این موضوع سخن بگوییم، میبایست به نظریهی مصرف درآمد مطلق کینز و نظریهی مصرف درآمد دائمی فریدمن اشاره کنیم که دو مورد از نظریههای مهم مصرف میباشند. نظریهی درآمد مطلق یکی از اولین نظریههای مصرف و سادهترین آنها میباشد.
این نظریه، مصرف ملی در هر دوره را تابعی خطی از درآمد ملی همان دوره یا درآمد جاری در نظر میگیرد. بعد از جنگ جهانی دوم، تابع مصرف کینز مورد انتقاد قرار گرفت و موجب شد که نظریههای مصرف دیگری وارد ادبیات اقتصاد جهان شوند. یکی از انتقادات اصلی به نظریه کینز این بود که به جز درآمد یک دوره، عوامل دیگری هم وجود دارند که مصرف را تحت تاثیر قرار میدهند. فریدمن معتقد است مصرف، برنامهای بلندمدت است و افراد هنگام تعیین مقدار مصرف خود، به متوسط درآمد در طول عمر خود توجه دارند. به عبارت دیگر مصرف تابعی از درآمد دائمی میباشد.
نگاه اسلامی به مقولهی مصرف و مصرفگرایی
از منظر اسلام، در خصوص مصرف میبایست رویکردی معتدل را در میان گرفت. در اسلام هم از رویهی زاهدانه پرهیز داده شده است و هم از رویهی اسراف و تبذیر. قرآن در آيه 141 سوره انعام ميفرمايد: «كلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه يوم حصاده و لاتسرفوا انه لايحب المسرفين» و از آن ميوه هنگامي كه به ثمر مينشيند بخوريد و حق آن را به هنگام درو بپردازيد و اسراف نكنيد كه خداوند اسرافكنندگان را دوست ندارد.
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) میفرماید: «مَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِمَا یَکْفِیهِ لَمْ یُدْرِکِ الْغِنَى أَبَداً» (الکافی، ج۱، ص۱۷) کسی که عقل داشته باشد، به آنچه او را کفایت میکند، قانع میشود و کسی که به حد کفایتش قانع شد، بینیاز میشود و چنانچه کسی به حد کفایتش قانع نشود، هرگز به بینیازی نخواهد رسید.
امام علي (علیه السلام) در اين باره ميفرمايند: «الاوان اعطاء المال في غير حقه تبذير و اسراف» آگاه باشيد خرج كردن به ناحق، حيف و ميل و اسراف است. ایشان در اين خصوص در نامهاي به فرماندار بصره، عثمانبنحنيف مينويسند: «پس از ياد خدا و درود! اي پسر حنيف، به من گزارش دادهاند كه مردي از سرمايهداران بصره، تو را به مهماني خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوي او شتافتي، خوردنيهاي رنگارنگ براي تو آوردند و كاسههاي پر از غذا پي در پي جلوي تو مينهادند، گمان نميكردم مهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سفره دعوت شدهاند، انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره ميخوري؟»
امام خميني (ره) نيز در خصوص دقت در مصرف و همچنين پرهيز از مصرف بيجا ميفرمايند:
«حتي مطبوعات بايد اين را توجه داشته باشند كه چيزهايي را كه براي ملت مفيد نيست در روزنامهها ننويسند كاغذ صرف اين نكنند، وقت صرف آن نكنند، بايد راديو تلويزيون توجه به اين معنا داشته باشد كه اين بيت المال مسلمين است وقتش صرف چيزهايي كه مربوط به مصالح مسلمين است شود، مسئوليت دارد اينها بايد اشخاصي كه مقاماتي كه هستند ملاحظه كنند كه به اندازه ضرورت مشاور بگيرند به اندازه ضرورت خدمتگزار بگيرند نه به اندازه دلخواه و اين معنا را بايد همه ما بدانيم كه دلخواههاي ما آخر ندارد.»
مقام معظم رهبری که اهتمام ویژهای به این مهم داشتهاند، در یکی از زیباترین موارد میفرمایند: « مصرفگرایی و اسراف... این جزو میراثهای ما از گذشته است و متاسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهی ناساز بیاندام زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرفزده هستیم، باید این را حلش کنیم.»
جمعبندی
به عنوان جمعبندی و نتیجهگیری باید اذعان نمود که نظام اقتصادی سنگ بنای اصلی ترسیم خطوط تمدنی میباشد و نظام اقتصادی یکی از ارکان اصلی نظریههای توسعه را تشکیل میدهد. هر نظام اقتصادی مبتنی بر پارادایمهای درونی خویش، مدلها و نسخههایی برای توسعه ارائه میدهد. عمدهی هدف مکاتب اقتصاد توسعه، رسیدن به رفاه زندگی بشری است که این هدف و مقصود در مقایسه با هدف متعالی حیات طیبه و رسیدن به کمال و سعادت اخروی در اسلام، کاملاً جهتدار و متمایز است. از همینجا تمایز و تفاوت نگاه اسلام و مکاتب مشاهده میگردد.هرچند مکاتب مختلفی در تاریخ برای توسعه ارائه شدهاند، با اینحال نسخهی تقریباً پذیرفته شدهی جهان امروزین، مکتب تامین نیازهای اساسی میباشد. در این مکتب که عملاً ترکیبی از دو رویکرد لیبرال و سوسیال است یا به عبارت دیگر تعدیل شده، رویکردهای لیبرالی و کاپیتالیستی کلاسیک است. تمرکز همچنان بر موضوع ایجاد تقاضا میباشد. نسخههای امروزین جهان تماماً تاکید بر تبلیغات و سایر روشهای دیگر ایجاد تقاضا دارند تا از این طریق بتوانند زمینه را برای رشد و توسعهی نظامات اقتصادی خود فراهم کنند. از نظر ایشان گردش پول و چرخ اقتصاد در یک کشور کاملاً وابسته به ایجاد تقاضا و وجود عرضهی مابه ازای آن تقاضا میباشد.
این نگاه با اصول اساسی اسلامی در خصوص مخالفت با تبذیر و اسراف مخالف و متمایز است. در اسلام رویکردی کاملاً متعادل نسبت به این مسئله اتخاذ شده است و اصولاً تنها مصرف مبتنی بر نیاز را شأنیت بخشیده است.
----------------------------------------
منابع تحقيق :
- محمدعلی سیفی و خدایار علایی، مبانی نظری الگوی مصرف و نقش آن در توسعه اقتصادی کشور، مجله توسعه صادرات، 87
- توسعه، الگوهاي غربي و تجديد نظرهاي شرقي، پگاه حوزه، شماره 235
- الگوهای توسعه اقتصادی اجتماعی، با تاکید بر توسعه پایدار روستایی ایران، سید محمد امیر علوی زاده، اطلاعات سیاسی اقتصادی شماره 245
- سیاستهای کلی اصلاح الگوی مصرف، مقام معظم رهبری، 89
- تاملی بر مصرفگراییغربی و گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی، علی اکبر کریمی، بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام
- مصرف در نظريه اقتصادي و جامعه شناسي اقتصادي (فرض اساسی جامعه شناسي و اقتصاد در گذشته و امروز)، سایت مدیریار
- بلایای مدرنیته، کانسیومرکراسی و برندیسم، سایت قرن حضور
- مائوئیسم، سایت باشگاه اندیشه منبع مقاله : ُ تبیین
/ج