نويسنده: مهدي حائري يزدي
مقصود از وجود در اين فصل مفهوم مشترک وجود نيست، بلکه حقيقت مطلق هستي است که در مباحث گذشته اشتراک و يگانگي آن در جميع افراد به نحوي مفروض و مسلّم تصوّر گرديد اما از وحدت و يکتايي آن بحثي به ميان نيامد. اکنون اين پرسش مطرح است که چگونه مي توان حقيقت يکتايي وجود را به ثبوت رساند.
تذکر اين نکته مفيد به نظر مي رسد که اگر حکمي مثبت يا منفي در مورد حقيقت وجود به عمل آيد، موضوع اين حکم در مباحث فلسفه گاهي صرف الوجود است و گاهي مطلق وجود، بدين قرار که اگر بگوييم « وجود اصيل است » يا « وجود خير محض و کمال مطلق است »، حتماً حکم بر طبيعت وجود ( مطلق وجود ) مترتب است؛ زيرا در هر مورد که طبيعت وجود تحقق يابد اين دو قضيه راست است. ولي اگر بگوييم « وجود يکتا و بي نظير است » يا « وجود واجب است »، اين حکم در هر مورد که وجود تحقق پذيرد راست نيست و به همين جهت، موضوع حکم، محکوم عليه، مطلق وجود – که بر هر فرد تطبيق مي کند – نخواهد بود، بلکه صرف الحقيقه يا « وجود بحت » است، و صرف الحقيقه کثرت پذير نيست.
باري، وجود به معناي صرف، حقيقتي است که ضد يا مثلي براي آن متصور نيست.
براي اثبات اين مدعا بايد متذکر شد که حقيقت وجود چون بر تمام طبايع و ماهيات احاطه ي ذاتي دارد و هر شيء ديگر را هستي و ذات مي بخشد بدون اين که چيزي به خود آن هستي بخشيده باشد، فروتر از هيچ طبيعت نوعي يا جنسي نيست و به همين جهت، تحت هيچ عنوان يا طبيعت عام تر از خود قرار نمي گيرد. با توجه به اين اصل، به آساني معلوم مي شود که تضاد يا تماثل براي وجود ناب امکان پذير نيست؛ زيرا تضاد، به اصطلاح فلسفه، مشروط به اين است که ضدين، با نهايت اختلافي که دارند، در جنس واحد قريب هماهنگ باشند و حقيقت وجود نه با هيچ شيء ديگري اختلاف کلي دارد و نه مي توان گفت که به اتفاق موجود ديگري در جنس قريب عام تر از خود استقرار يافته است. تماثل نيز ميان دو موجودي که در طبيعتِ نوعي يگانگي دارند تصور مي شود و اصلاً براي حقيقتِ وجود طبيعت نوعي يا جنسي امکان پذير نيست تا با موجودات ديگر همنوع يا همجنس باشد. و اين که گفته شده که براي حقيقت وجود، نوعي يا جنسي و بالاخره ماهيتي متصور نيست بدين جهت است که نوع يا جنس يا ماهيّت عبارت است از وجود ذهني اشيا، و اعياني که در خارج از ذهن صورت عيني و خارجي دارند يا ممکن است هويت عيني مطابق با صورت ذهني خود داشته باشند و بالاخره ماهيات اجناس و انواع، هم در خارج به وجود خارجي و عيني موجودند و هم عيناً در ذهن به وجود ذهني تحقق ذهني مي يابند و نمودار حقايق و صورت هاي عيني خود مي شوند. اما براي حقيقت وجود دو وجود، يکي وجود ذهني و ديگري وجود خارجي، متصور نيست که صورت ذهني بر صورت عيني آن دلالت کند. به عبارت ديگر، ماهيات انواع و اجناس همه داراي دو وجودند: يکي وجود ذهني و ديگري وجود عيني خارجي، امّا وجودِ صرف معقول نيست که داراي دو وجود متفاوتِ ذهني و خارجي باشد.
منبع مقاله :
حائري يزدي، مهدي؛ (1384)، علم کلي، تهران: مؤسسه ي پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ پنجم