پديده هايي که تنها در عقل به ظهور مي رسند و شايسته ي عرض وجود در ماوراي محيط ذهن نيستند در فلسفه به عنوان « معقول دوم » شهرت يافته اند؛ و با دقت و تأملي که در مورد آن ها به عمل مي آيد معلوم مي شود که آن ها نيز از بعضي مراتب وجود مطلق ناشي مي شوند و به منبع هستي صرف بازگشت دارند. به همين جهت، بحث معقولات دوم يا ثاني را مي توان از مسائل فلسفه، که از عوارض مطلق هستي گفتگو مي کند، قلمداد کرد. منتها، همان طور که در بحث وجود ذهني مطرح است وجود هرگز در انحصار واقعيت هاي خارج نيست، بلکه صورت هاي ذهني نيز از مراتب حقيقت وجودند، و حقيقت وجود در نمودهاي نفساني به طرز خاصي که با قوانين خارج وفق نمي دهد جلوه مي کند.
ولي تمام معقولات ثاني يا، به عبارت ديگر، همه ي چيزهايي را که وجود عقلاني دارند نمي توان يکسان تلقي کرد؛ زيرا برخي از آن ها با وصف آن که عرصه ي وجودشان ذهن است، ارتباط حقيقي با موضوعات خارج دارند و از اوصاف موجودات واقعي محسوب مي شوند.
« امکان »، که لازم لاينفک هر ماهيت خارجي است و بدون ترديد بر هر موجود حقيقي که واجب الوجود نيست اطلاق مي شود، از اين نوع بخصوص است؛ چه، از طرفي، با دلايلي که موجود است (1) امکان را نمي توان واقعيتي خارجي پنداشت و، از طرفي ديگر، بدون هيچ گونه مجاز و گزاف گويي صفت امکان از اوصاف حقيقي موجوداتي است که در ماوراي ذهن شخصيت و اصالت دارند.
مفهوم « شيء » نيز که بر تمام اشيا انطباق مي يابد، از اين لحاظ، هم رديف امکان است؛ زيرا « شيئيت » در عين آن که واقعيت خارجي ندارد، از موجودات خارج به کلي برکنار نيست و به همين دليل، نمي توان آن را مانند « کليّت » پديده اي کاملاً ذهني به حساب آورد.
لذا به طور کلي بايد گفت: اين گونه معقولات با آن که در ذهن به وجود مي آيند در خارج از ذهن به امور واقعي تعلق و ربط نزديک دارند؛ و هرچند، عروضشان در ذهن است اتصاف موضوعات به اين گونه اوصاف ذهني در خارج از ذهن به عمل مي آيد. اين ها در فلسفه به عنوان يک نوع معقول ثاني يا معقول دوم شناخته شده است.
نوع ديگر « معقول دوم » اين خاصيت ذاتي را ندارد و به حدي عقلاني و مجرد است که به هيچ وجه نمي توان بين آن و دنياي خارج تعلق و ارتباطي برقرار کرد. کليت کليات و نوعيت انواع و جنسيت اجناس و بالاخره تمام موضوعاتي که در منطق مورد بحث واقع مي گردند از اين قرارند. اين ها نه وجود خارجي دارند و نه از اوصاف واقعيت هاي موجود خارجي محسوب مي شوند. به عبارت ديگر، عروض و اتصافشان هر دو در ذهن است.
معقولات دوم به اصطلاح منطق، منحصراً از اين نوع عوارض ذهني هستند که قضاياي ذهني را به وجود مي آورند. اما در اصطلاح مابعدالطبيعه، معقول دوم مفهوم وسيع تري به خود گرفته و به هر دو دسته « معقول دوم » گفته مي شود.
در قبال آن، « معقول اول » است که به تحليل و تجرد عقلاني کامل احتياج ندارد. هنگامي که بخواهيم موجودي خارجي را از عوارض خارجي و محسوس آن تفکيک کنيم، عوارض را جدا و به طور مستقل به خاطر مي آوريم و آن را معقول اول مي گوييم. و چون اين گونه معقولات از قلمرو علم منطق بيرون است، دانشمندان منطق اصطلاح خاصي که با واژ ه هاي فلسفه مباينت داشته باشد براي آن وضع نکرده اند.
پي نوشت :
1- اولاً امکان به معني سلب ضرورت است و مسلماً خارج ظرف سلب است، نه ظرف وجود آن. ثانياً امکان، لازم ماهيتي است که عدم اصالت آن محرز گرديده و لازم امري اعتباري بدون ترديد اعتباري است. ثالثاً اگر امکان، عرضي خارجي و اصيل مي بود، طبعاً مانند ساير عوارض خارجي، پس از وجود موضوع به محل خود تعلق مي گرفت، و در اين صورت، جاي پرسش بود که موضوع، قبل از وجود امکان، واجب الوجود است يا ممتنع الوجود يا ممکن الوجود؟ اگر واجب يا ممتنع الوجود باشد، عروض امکان محال خواهد بود؛ زيرا چيزي که واجب يا ممتنع است امکان پذير نيست. و اگر موضوع پيش خود امکان داشته باشد و سپس امکان ديگري بر آن عارض گردد، تسلسل در امکانات به وجود مي آيد. و اگر گفته شود که موضوع، قبل از عارض امکان، نه واجب و نه ممتنع و نه ممکن است، محذور خالي بودن شيء از « مواد ثلاث » در ميان خواهد آمد. به همين دليل، بايد گفت امکان اصولاً واقعيتي خارجي نيست که مانند عوارض خارجي قائم به موضوعات خود باشد.
منبع مقاله :حائري يزدي، مهدي؛ (1384)، علم کلي، تهران: مؤسسه ي پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ پنجم