چکيده
نهضت مختار که مي توان آن را در زمره ي اولين عکس العمل ها و يا بازتاب هاي مردمي پس از فاجعه ي خونبار کربلا دانست، ويژگي هاي قابل توجهي داشت که مهم ترين آنها فرياد بازگشت به اسلام نبوي، مقاومت در برابر ظلم و ستم و انحرافات آشکار بني اميه، بيان مظلوميت خاندان پيامبر و سيدالشهدا بود.
در اين مقاله سعي شده است قيام مختار به عنوان يک حرکت سياسي، اعتقادي تبيين گردد و نيز نقش و موقعيت ايرانيان به عنوان هواداران و مدافعان اهل
بيت، در خونخواهي از امام حسين مورد بررسي مختصر قرار گيرد. اميد است مورد قبول واقع گردد.
نهضت امام حسين برخاسته از متن اسلام نبوي و علوي و بر ضد ستمگران اموي به سرکردگي يزيد بن معاويه بود. نهضت او نهضت آزادگي و احياي اسلام و پيکار با رژيم منحوس يزيدي بود. اين نهضت توانست مسلمانان مظلوم، از جمله مردم محروم ايران را به سوي خاندان رسالت سوق دهد. خون پاک و جوشان شهداي کربلا قيام هايي به وجود آورد که ايرانيان در اکثر اين قيام ها از جمله قيام مختار شرکت فعال داشته اند؛ چه اينکه پيام خونبار امام حسين گسترش تشيع را توان و سرعت بخشيد و احساسات پاک انسان هاي آزادانديش را - که در ايران از اين گونه افراد بسيار بودند- به جوش آورد و جوانمردان با انصاف را بر ضد بني اميه که دشمنان قسم خورده شيعه بودند، برانگيخت و خط سرخ تشيع را در پيشاني پديده هاي عصر ترسيم نمود.
علامه سيدمحسن امين العاملي در اثر نفيس خود مي نويسد:« هنگامي که حسين کشته شد، اکثريت مسلمانان اين حادثه را فاجعه بسيار بزرگ شمردند؛ حتي بعضي از اموي ها تکان خوردند و برتري خاندان پيامبر را دريافتند و از ظلمي که بر آنها شده بود، متأثر گرديدند و حتي احساس کردند در حمايت از آل محمد تقصير و کوتاهي نموده اند. اين حادثه باعث شد بسياري از بني اميه از دستگاه اموي جدا شوند (1) و به بني هاشم و علويان
گرايش بيابند. شيعيان خاندان نبوت زياد شدند؛ به علاوه جريان تلخ حره- که يزيد در سال 63 هجري در مدينه به وجود آورد- و جريانات توابين و حادثه « نهر خازر» و مانند آن موجب رويگرداني بسياري از مردم از بني اميه شد... و بر جمعيت شيعه در ميان تابعان و طبقات بعد از تابعان مي افزود... اين افزايش و گرايش[ به تشيع] همچنان تا آخر حکومت بني اميه در شهرهايي مانند حجاز، يمن، عراق، کوفه، بصره، مصر، خراسان و ساير شهرهاي ايران مخصوصاً در قم ادامه داشت و اکثر شيعيان در کوفه و خراسان بودند...»(2).
مختار فرزند ابوعبيد ثقفي از سرداران عرب است. پدر او در جنگ قدسيه از سران لشکر اسلام بود که به شهادت رسيد. مختار همواره دشمني خود را با امويان اظهار مي داشت و در ماجراي کربلا در زندان دشمنان به سر مي برد.(3)
دشمنان و شايعه سازان و مزدوران بني اميه براي خنثي سازي علل قيام مختار اتهامات بسياري به وي وارد کردند. برخي گفتند: او ادعاي پيامبري دارد. زماني او را پيرو مذهب « کيساني» خواندند و گاهي نيز شايع کردند که امامان اهل بيت به قيام او راضي نبودند، بلکه او را از قيام نهي کرده اند؛(4) ولي آنچه از بسياري منابع، از جمله مآخذ شيعي به دست مي آيد، آن است
که مختار اميري شجاع و مسلماني شيعي اعتقاد بود و به خونخواهي شهداي کربلا برخاست و در اين راه ثابت و استوار ماند تا به شهادت رسيد.
او در روز چهاردهم ربيع الاول سال 66 هجري قيام خود را در کوفه آغاز کرد. عبدالله بن مطيع را که از طرف عبدالله بن زبير فرماندار کوفه بود، برانداخت و کوفه و سپس اطراف آن را به تصرف خود درآورد. حکومت او يک سال و نيم طول کشيد و سرانجام در 14 رمضان سال 67 هجري در جبهه ي جنگ با سپاه مصعب بن زبير به شهادت رسيد و قبرش در کنار حضرت مسلم بن عقيل در کوفه قرار دارد.
آنچه در اينجا موردنظر است، شرکت فعال ايرانيان در قيام مختار و شهادت بسياري از آنهاست.
کوفه نزديک مدائن و شهرهاي ايران قديم بود؛ سپس پايتخت يا مرکز حکومت امام علي شد؛ از اين رو ايرانيان بسياري در آن ساکن بودند و رفت و آمد مي کردند که به عنوان « مالي و حمراء» خوانده مي شدند.(5)
در ماجراي کربلا، اشراف کوفه - که از اعراب بودند- جزء سپاه دشمن به شمار مي آمدند.(6)حمايت ننمودند؛ چرا که رابطه ي معنوي خاصي با امام علي و آل علي داشتند و طبعاً در ماجراي کربلا به کنار گذاشته شده بودند و در يک موقعيتي بودند که نتوانستند امام حسين را ياري نمايند؛ ولي هرگز متهم به قتل حضرت سيدالشهداء نبودند؛ لکن زمينه و آمادگي آن را
داشتند که در فرصتي که به دست مي آيد و با توجه به آنکه از ياري امام حسين محروم شده اند، بتوانند بر ضد دشمنان او بجنگند و خونخواران يزيدي را که فاجعه ي غمبار کربلا را به وجود آوردند، در هم بکوبند.(7)
قيام مختار، اين فرصت را به آنها داد. مختار نيز دريافته بود که ايرانيان ياران دلاور و نيکي براي قيام او خواهند بود؛ بر همين اساس به آنها گفت:« شما از من هستيد و من از شما هستم». و اين آيه شريفه را خواند:« انا من المجرمين منتقمون»: ما از مجرمان انتقام مي گيريم(8)( سجده: 32). وقتي اشراف کوفه با عبدالرحمن بن مخنف براي پيکار با مختار مشورت کردند، عبدالرحمن به آنها گفت:« اين را بدانيد که موالي و ايرانيان مسلمان در کنار مختار هستند. آنها شجاعت عربي و حميت عجمي دارند».(9)
مختار ايرانيان را به قيام دعوت کرد. آنها براي وصول به سه هدف به قيام او پيوستند:
1. نابودي حکومت هاي ستمگر و نژادپرست اموي و زبيري؛
2. مطالبه خون امام حسين و حمايت از خاندان علوي؛
3. برقراري حکومت عدل علوي.
تعداد ايرانيان در سپاه مختار بسيار بود؛ حتي بعضي تعداد آنها را چهل هزار نوشته اند که اکثريت آنان را ايرانيان تشکيل مي دادند.(10)
مورخ معروف، ابوحنيفه دينوري مي نويسد:« مختار به سراغ قبيله همدان ( تيره اي از يمن) فرستاد و ايرانيان را هم پيش خود جمع کرد و به آنان
گفت: مي بينيد که اين قوم( دشمنان) چه مي کنند؟ گفتند: آري. گفت: اين کار را فقط براي اينکه شما را برايشان مقدم داشته ام، انجام مي دهند. شما آزاده و بزرگوار باشيد و آنان را تشويق کرد و همه را بيرون کوفه برد و شمرد، چهل هزار مرد بودند.»(11)
مؤلف اخبارالطوال در جاي ديگر مي نويسد:« در سپاه مختار که به فرماندهي ابراهيم بن مالک اشتر با سپاه ابن زياد مي جنگيدند، يک کلمه سخن عربي شنيده نمي شد و همه فارسي سخن مي گفتند».(12)
وي در موارد ديگر آورده است:« اموال فراواني به عنوان کمک به قيام مختار از عراق، جبل، اصفهان، ري، آذربايجان و جزيره براي مختار مي رسيد و هيجده ماه بر اين منوال بود. مختار ايرانيان را به خود نزديک ساخت و براي ايشان و فرزندان شان مستمري( حقوق ماهيانه) تعيين کرد».(13) تا اينکه مي نويسد:« جل جند مختار حين الحرب مع شام ابناء الفرس»: اکثر لشکر مختار را در جبهه ي جنگ با شاميان ايرانيان تشکيل مي دادند.(14)
وقتي مصعب بن زبير در مورد چگونگي ياران مختار از محمد بن اشعث پرسيد، او در پاسخ گفت:« سوگند به خدا آنها از ترک و ديلم( مردم شمال ايران) هستند».(15)
در خبر ديگري نقل شده است که جمعيت ايرانيان در سپاه مختار تا آن
اندازه بود که در ميان سپاه صحبت به زبان فارسي شنيده مي شد.(16) پس از آنکه قيام مختار سرکوب گرديد، مصعب بن زبير که از طبقه اشراف بود و از طرف برادر خود عبدالله مأموريت سرکوبي اين حرکت را يافته بود، گفت:« همه موالي بايد از بين بروند.»(17) علاوه بر اينکه اين نصوص تاريخي حاوي حمايت موالي( ايرانيان) از يک حرکت شيعي است، نشانه کثرت آنها در عراق است و بي شک حمايت و پايداري آنان قيام مختار را سرپا نگه داشته بود.
دليل ديگر نفوذ مختار در بين ايرانيان، شيعي بودن جهت حرکت وي بوده است. مهم ترين وعده سياسي وي که بدان عمل کرد، انتقام از کشندگان امام حسين بود. او به اين وعده عمل کرد و شمار زيادي را به قتل رساند. بنا به نوشته ابن اعثم و به نقل از محمد بن اشعث، او تا موقع فرار ابن اشعث به بصره، نزديک به سه هزار نفر از متهمين به قتل امام حسين بن علي را از دم تيغ گذرانده بود.(18)
در حقيقت اين مسئله طبيعي بود که پس از سرکوبي قيام مختار، ايرانيان به شدت صدمه ببينند؛ با اين حال روشن بود که جامعه عراق نمي توانست بدون آنان زندگي کند. آنان نه تنها در انجام امور سخت جامعه افراد فعالي بودند، بلکه در کارهاي علمي نيز از اعراب جلو افتادند؛ به طوري که در اواخر قرن اول، عموم علماي معروف شهرهاي مهم اسلامي از موالي ( ايرانيان) بودند.(19)
هرچند قيام مختار شکست خورد، اما تأثيرات قابل توجهي از خود
برجاي گذارد. ايرانيان نشان دادند مدافع اسلام حقيقي و طرفداران نهضت حسيني بوده اند؛ به طوري که با همراهي و همدلي آنان بسياري از متهمان به قتل حضرت سيدالشهداء و در رأس آنان عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد و شمر کشته شدند.
در اين قيام خونبار، ايرانيان شهداي بسياري دادند و بسياري به اسارت درآمدند و با اينکه مصعب بن عمير به آنها امان داده بود، همه را قتل عام کرد تا آنجا که دينوري مي نويسد:« شش هزار تن از ياران مختار که دو هزار نفر آنها از عرب و چهار هزار نفرشان ايراني بودند، اسير شدند. مصعب گردن تمام آنها را زد».(20)
به اين ترتيب مي بينيم تنها در اين حادثه چهار هزار ايراني مظلومانه به شهادت رسيده اند.
طبري نيز در اين مورد آورده است:« هشت هزار نفر از ياران مختار را اسير کردند که از اين افراد تنها هفتصد نفر عرب بودند. بقيه همه غيرعرب و ايراني بودند. مصعب فرمان اعدام آنها را صادر کرد و اين فرمان اجرا شد. او خواست عرب ها را نکشد، ولي در برابر اعتراض اطرافيان آنها را کشت».(21)
عجيب است که حضور فعال ايرانيان در سپاه مختار باعث شکل گيري فتنه ها و تحريکاتي از سوي برخي اعراب و در نتيجه جدايي آنان و مشکلاتي در سپاه مختار شد که همين نيز از جمله مسائل مهمي بود که باعث شکست مختار گرديده است. در اين مورد آمده است:« موالي( غيرعرب و ايرانيان) همان ياران مختار در قيامش بودند که شعار انتقام گيرندگان و مطالبان خون
حسين را سرمي دادند و ظاهراً همين موضوع( حضور موالي در سپاه مختار) موجب کناره گيري عرب از مختار گرديد».(22)
پس از قيام مختار که حرکتي در دفاع از نهضت و حماسه بزرگ و تاريخ ساز کربلا بود و ايرانيان در اين مسئله نقش بارز و مؤثري داشتند، همچنين در مذمت بني اميه و فاجعه خونبار « طف» و ظلم بني اميه عکس العمل ايرانيان در وقايعي ديگر هم انعکاس يافت؛ از جمله اينکه موالي افزون بر حمايت از بني هاشم در جريان هاي ديگري نيز که کم و بيش جنبه ي ضد اموي داشت، شرکت مي کردند؛ مثلاً در قيام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث که بر ضد حجاج بن يوسف ثقفي( استاندار خونخوار عبدالملک بن مروان) بود، شرکت نمودند؛(23) مخصوصاً وقتي که دانستند او با حسن مثني( فرزند امام حسن مجتبي) بيعت کرده است، علاقه بيشتري به شرکت در قيام او نشان دادند.(24)
البته بي شک بايد بسياري از قيام هاي صورت گرفته عليه امويان را ناشي از نهضت پربار امام حسين دانست و نقش مردم ايران و گروه هاي مختلف در مناطقي از اين سرزمين بزرگ، مانند خراسان، اصفهان، گيلان و مازندران، فارس و ساير بلاد ايران زمين را در اين حرکت ها به خوبي دريافت که يکي از بزرگ ترين آنها همچنان که آمد، قيام مختار و نقش ايرانيان بوده است.
نتيجه
اين حرکت الهي اسوه اي بود که با توجه به ويژگي هاي حرکت سيدالشهداء در حماسه ي خونبار کربلا، پس از نهضت آن حضرت عکس العمل هايي را عليه منحرفين و به ويژه بني اميه ايجاد نمود.
بنابر اعتقاد بسياري از مورخين و وقايع نگاران از جمله تاريخ نويسان شيعي، نهضت مختار با همراهي عده ي قابل توجهي از ايرانيان بر آن بود که با خونخواهي شهداي کربلا، حکومتي متناسب با مرام اهل بيت را جايگزين بني اميه و زبيريان نمايد.
حضور فعال ايرانيان به عنوان آزادانديشان معتقد به اسلام راستين نبوي و محبان خاندان پيامبر نشانگر اعتقادات بسياري از ايرانيان به تشيع از همان صدر اسلام است که عکس العمل عليه اين همراهي ايرانيان، طرد مختار از ناحيه اشراف عرب بوده است.
به جز قيام مختار در برخي نهضت ها و يا قيام هايي که بازتاب حماسه ي حسيني و با عنوان خونخواهي سيدالشهداء بوده است و در نيمه ي دوم قرن اول و يا نيمه ي اول قرن دوم هجري به وقوع پيوسته است، رد پاي ايرانيان و شرکت فعال آنان محسوس است که از آن جمله مي توان به قيام عبدالرحمن بن محمد اشعث و قيام هاي زيد بن علي بن الحسين و يحيي بن زيد اشاره نمود.
پينوشتها:
*مدرس تاريخ اسلام و تمدن اسلامي دانشگاه هاي اصفهان و مراکز تربيت معلم.
1. حتي اين مسئله، يعني اعتراف برخي از نوادگان و فرزندان امويان به گونه اي بود که ابوالفرج اصفهاني( متوفي 356 هـ ق) که بنا به نوشته اکثر مورخين از نژاد و نسب امويان بود، کتاب « مقاتل الطالبين» را در باب و موضوع کشته شدگان و مظلوميت خاندان ابوطالب و فرزندان رسول خدا نوشت. براي اطلاع بيشتر ر.ک به: مقاله نگارنده( محمد حسين رياحي) تحت عنوان :« سيري کوتاه در احوال و آثار ابوالفرج اصفهاني»، در روزنامه اطلاعات به تاريخ 17 آبان ماه 1372.
2. اعيان الشيعه؛ ج 1، ص 25.
3. ايرانيان مسلمان در صدر اسلام؛ ص 214.
4. ر.ک به: ماهيت قيام مختار؛ فصل سوم، تحت عنوان تهمت هاي ناروا؛ ص 109-157.
5.جهت اطلاع بيشتر در باب موالي و يا حمراء رک به: تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ص 339-410، تحت عنوان « موالي و نهضت ها».
6. با توجه به نوشته هاي منابع يا کتبي مانند اخبار الطوال، کامل ابن اثير و تاريخ طبري اين طور استنباط مي شود که مردم کوفه به دو دسته عمده تقسيم مي شدند: 1. اشراف 2. موالي.
7. رک به: ماهيت قيام مختار و نيز نقش ايران مسلمان در صدر اسلام.
8. رک به: تاريخ کامل ابن اثير؛ ج 4، ص 227.
9. همان، ص 231.
10. ايرانيان مسلمان صدر اسلام؛ ص 216.
11.ترجمه اخبارالطوال؛ ص 344.
12. همان، ص 294.
13. همان؛ ص 343-344.
14. همان؛ ص 293.
15. همان.
16. تاريخ الطبري؛ ج 4، ص 562 و 567.
17. رک به: تاريخ الطبري؛ ج 4، ص 577 و نيز انساب الاشراف؛ ج 5، ص 263.
18. الفتوح؛ ج 6؛ ص 290 و 291.
19. تاريخ تشيع در ايران؛ ص 126.
20.ترجمه اخبار الطوال؛ ص 353.
21. تاريخ الطبري؛ ج 3، ص 496.
22.ايرانيان مسلمان صدر اسلام؛ ص 217.
23. همان؛ ص 218.
24. تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ص 360.
1. ابن اثير؛ الکامل في التاريخ؛ بيروت: دار صادر، 1385ق.
2. بلاذري؛ انساب الاشراف؛ تحقيق محمدباقر مهدوي؛ بيروت: 1399ق.
3. جعفريان، رسول؛ تاريخ تشيع در ايران: از آغاز تا طلوع دولت صفوي؛ قم: انصاريان، 1385ش.
4. دينوري، ابوحنيفه احمد بن داوود؛ اخبارالطوال؛ ترجمه دکتر محمود مهدوي دامغاني؛ تهران: ني، 1364ش.
5. رضوي اردکاني، سيدابوفاضل؛ ماهيت قيام مختار( ابن ابي عبيد ثقفي)؛ قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اسلامي حوزه علميه قم، [ بي تا].
6. رياحي، محمدحسين؛« سيري کوتاه در احوال و آثار ابوالفرج اصفهاني»؛ اطلاعات، 1372/8/17.
7. زرين کوب، عبدالحسين؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ تهران: اميرکبير، 1362ش.
8. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم؛ قاهره: [ بي نا]، [ بي تا].
9. العاملي، سيد محسن امين؛ اعيان الشيعه؛ بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، [ بي تا].
10. کوفي، ابي محمد احمد بن اعثم؛ الفتوح؛ تحقيق علي شيدي؛ بيروت:دارالاضواء، 1421.
11. محمدي اشتهاردي، محمد؛ ايرانيان مسلمان در صدر اسلام؛ تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1371ش.
نشريه کنگره امام حسين (ع) و مقاومت، جلد2.
ادامه دارد...
/ج