نويسنده: مهدي اميني
از خلال همه ي موضوعات، قلمروها و مصاديق هنري، شعر و شاعري تنها موضوعي است که در قرآن کريم مورد توجه قرار گرفته است. تمام آنچه را که از آيات ( چه اظهارنظر و چه انتقاد ) در اين باب قابل جست و جو و گردآوري است، مي توان در پنج نقطه مورد مطالعه و کاوش قرار داد. خداوند متعال در سه موضع، به نسبتي که قريش به آيات قرآني و رسالت پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله وسلم) مي دادند، تحت عنوان اتهام شعر و شاعري، سخن به ميان مي آورد و آيات مذکور در دو موضع متفاوت در مقام دفع چنين نسبتي و به اصطلاح رفع هرگونه اتهام شعري بودنِ قرآن است که تأمل و مداقه در مضمون و سياق آيات، راه را براي سرايت احکام استفاده شده از اين آيات را به مصاديق ديگر هنري، در همه ي اعصار و تمدن ها، همواره و مهيا مي سازد.
اين نگره، فارغ از اينکه به هنر و هنرمند يا هنرنما و هنرمندنما صادق است، ممکن است به عنوان شاخصي قرآني در ساير رشته هاي هنري نيز به خدمت گرفته شود، زيرا گرانيگاه چنين ديدگاهي برآمده از انسان و متوجه بر انسان ( به عنوان خالق اثر هنري ) است. مضاف بر اينکه، صفات هنر و هنرمند مي تواند نسبت و ارتباط تنگاتنگي با يکديگر داشته باشد و به نظر مي رسد پذيرش اين اصل که صفات هنرمند، زمينه ساز ظهور خاصي از هنر است، انکارناپذير باشد. در واقع يکي از جدي ترين اصول مطالعات و پژوهش هاي در حال انجام در عرصه ي هنر، توجه به ويژگي هاي هنرمندي است که اثر خلاقانه ي وي، تجلي باورها و آرمان ها و دغدغه هاي دروني اوست. به همين دليل، اين ادعا که کلام الهي در تبيين موضوعات مربوط به « شعر » برترين شاخصه هاي شاعر ( خالق اثر يا هنرمند ) تأکيد نموده، چندان دور از آبادي نخواهد بود. در جستار پيش رو، ابتدا به آيات مربوطه و تفاسير آن ها اشاره شده و در ادامه، تحليل محتواي تفسيري آيات و در نهايت نتيجه گيري در خصوص مطالب ارائه شده از نظر خواننده مي گذرد.
اتهام شعر و شاعري
الف) سوره ي انبياء، آيه ي 5:
« بَل قالُوا أَضغاثُ أَحلامِ بَلِ افتَراهُ بَل هُوَ شاعِرُ فَليَأتِنا بِآيَةٍ کَما أرسِلَ الأوَّلونَ »« حکايت سخنان کفار است که چگونه افترا و تکذيب به آن جناب را درجه به درجه شدت مي دادند. اول گفتند سخنان وي خواب هاي پريشان است که ديده و آن را نبوت خود پنداشته و کتاب آسماني اش گمان کرده پس کار او و معلوماتش حتي از سحر هم بي ارزش تر است، براي اينکه سحر هرچه باشد علمي است و قواعدي دارد. سپس افتراي خود را ترقي داده گفتند بلکه خواب پريشان هم نيست، چون در خواب پريشان، صاحبش عمداً دروغ نگفته، بلکه چند رقم رؤيا ديده، وقتي بيدار شده از هريک چيزي به يادش مانده و با گوشه هاي ديگر رؤيايش هم مخلوط شده، ولي افترا مي بندد و معلوم است که افترا مستلزم تعمد است.
آن گاه مطلب را ترقي بيشتري داده گفتند بلکه او شاعر است و اين از جهتي ديگر از تهمت قبلي سنگين تر است، چون کسي که به کسي افترا مي بندد، فکر مي کند که چه افترايي ببندم، ولي شاعر بدون هيچ تدبري، هرچه به نظرش مي سد مي گويد و به هر تعبير که از نظر فن شاعري خوشش آيد تعبير مي کند و چه بسا که شاعري ضروريات را هم انکار کند و يا علناً بر باطلي اصرار ورزد و چه بسا راستي را تکذيب و دروغي را تصديق کند. »
ب) سوره ي صافات، آيه ي 36: « يَقوُلوُنَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجنُونٍ بَل جاءَ بِالحَقَّ وَ صَدَّقَ المُرسَلينَ »
« کفار مي گفتند به آن جناب، شاعر است و مجنون و کتاب او، شعر است و از سخنان در حال جنون. خداوند اين گفتار مشرکين را رد کرده و مي فرمايد بلکه آنچه او آورده ي حق است و در آن رسالت رسولان سابق تصديق شده، پس مانند شعر و سخنان مجانين، باطل نيست و چيز تازه اي هم نيست، بلکه قبل از او هزاران نفر مانند او به اين رسالت مأمور شده بودند. »ج) سوره ي طور، آيه ي 30: « أَم يَقُولونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيبَ المَنُون »
« حاصل معنا اين است که بلکه مي گويند او، يعني رسول خدا ( صلي الله عليه و آله وسلم)، شاعر است و ما منتظر مرگ او هستيم تا بعد از مردنش يادش از دل ها برود و اسم و رسمش فراموش شود و ما از دست او راحت شويم. »اين آيات زماني نازل شده اند که شاعران هدايت فکري جامعه را، چه در مجالس عيش و عشرت و فساد و چه در ميادين جنگ هاي غيرانساني، عهده دار بودند. به اين ترتيب، اين آيات، هم شعر و شاعري رايج در آن دوران ( که عاري از ذکر خدا بوده اند ) را نفي مي نمايند و هم ساحت مقدس پيامبر خدا و کلام الهي را از شاعر و شعر بودن تنزيه مي کنند.
براساس اين آيات و آنچه علامه در تفسير آيات مرقوم داشته اند، اين چنين استحصال مي شود که کفار نخست، پيامبر را به چيزي متهم مي کردند که بهره وري آن از حقيقت صفر است؛ يعني اينکه کلام ايشان چيزي جز خواب هاي پريشان نيست و در حقيقت شأن کلام ايشان را حتي پايين تر از سحر مي خواندند که واجد هيچ گونه قاعده و قانون نيست؛ ولي در ادامه ي دشمني و عناد خود، دريافتند که سخنان رسول خدا صرفاً خواب ها و اوهام پريشان نبوده، بلکه مايه هايي از واقعيت را دارد. به همين جهت، از ادعاي خود تنزل کرده و مدعي شدند که گفته هاي محمد ( صلي الله عليه و آله وسلم) واقعيت هايي دارد، وليکن ساخته و پرداخته ي خود او بوده و از ناحيه ي خدا نيست.
اما در ادامه ي مواجهه ي پيامبر با کفار، مقاومت آن ها يک بار ديگر شکست و به واقع کفار، در اين مقام تسليم شدند و پذيرفتند که گفته هاي پيامبر مي تواند ارتباطاتي با خدا پيدا کند؛ ولي در تبليغات خود معتقد بودند که ظاهراً سخنانِ محمد ( صلي الله عليه و آله وسلم) به خدا ارتباط دارد، وليکن گفته هاي وي برآمده از استعداد شعر و شاعري اوست. زيرا کافران خود نيز در اتهام شعر و شاعري، متوجه اين حقيقت بودند که شعر و شاعري بهره اي از واقعيت دارد، ولي در عين حال ( به لحاظ مبنايي )، از آميختگي ذاتي شعر با خيال نيز اطلاع کافي داشتند . درنتيجه، اين دوگانگي خيال و واقعيت بود که به عنوان اتهام شعر و شاعري، دسته مايه ي کافران جهت وهنِ سخنان پيامبر و قرآن کريم گرفته بود.
رفع اتهام شعر از قرآن
الف) سوره ي يس، آيه ي 69: « ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنبَغِي لَهُ إِن هُوَ إلَّا ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبيِنٌ »
« جمله ي مزبور مي خواهد زمينه ي يک احتمالي را که ممکن است کسي بدهد منتفي سازد و حاصل آن اين است که خيال نکنيد اينکه ما به وي شعر نياموخته ايم نقصي براي اوست، بلکه براي او کمال و مايه ي بلندي درجه و نزاهت ساحت اوست. نزاهت از ننگي که متخصصين اين فن دارند که با الفاظ، معاني را آرايش داده و با تخيلات شعري معاني را تزيين مي کنند؛ آن هم تخيلات کاذب که هرچه دروغش دقيق تر باشد، شعرش مليح تر و دل پسندتر مي شود و نيز کلام خود را بر طبق آهنگ هاي موسيقي درمي آورند تا در گوش خوش تر آيد و چنين کاري شايسته ي مقام رسول خدا ( صلي الله عليه و آله وسلم) نيست و چگونه مي تواند شايسته ي او باشد با اينکه او فرستاده ي خداست و آيت رسالت و متن دعوتش قرآن است که کلامي است در بيان خود معجز و نيز ذکر است و قرآن مبين... قرآن شعر نيست و قرآن چيزي جز ذکر و خواندني آشکارا نيست.لِيُنذِرَ مَن کانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ القَولُ عَلَي الکافِرينَ: اين تعليل مربوط است به جمله ي و ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ و معناي مجموع آن دو چندان مي شود: ما به آن جناب شعر نياموختيم، براي اينکه مردم زنده را با قرآن، که منزه از خيال بافي هاي شعري است، انذار کند. »
ب) سوره ي حاقه، آيه ي 41:« ما هُوَ بِقَولِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُومِنُونَ »
« در اين آيه، شعر بودن قرآن را نفي مي کند، چون آورنده ي آن، که رسول خداست، تا به آخر عمر، حتي يک شعر نسرود؛ تا چه رسد به اينکه شاعر باشد. »با عطف توجه بر تفسير علامه از دو آيه ي مذکور، روشن مي شود که قرآن شعر نبوده و اساساً با شعر ناسازگار است؛ بلکه قرآن ( به تعبير خود آيات ) ذکر و مبين است. قرآن مايه ي يادکرد بوده و حاوي آيات متعددي است که يک شبکه ي منسجم، مستحکم و به هم پيوسته اي از محکمات و متشابهات را فراهم آورده که برخي بيانگر و آشکارکننده ي برخي ديگر است؛ ولي در مقابل، در جوهر و ذات شعر« يادکرد » وجود نداشته و از همين نقطه، ما درمي يابيم که شعر، شأن ذاکرانه ندارد و به علاوه اينکه شعر، شأن به هم پيوستگي نيز ندارد. زيرا هيچ گاه بنا نبوده شعر حتماً يک مجموعه ي به هم پيوسته اي باشد که کاملاً با يکديگر سازگاري داشته باشد، بلکه همواره احتمال تناقض در آن وجود دارد.
شعر ممکن است غايت ذکري داشته باشد، ولي بنا نيست ذاکر باشد و ممکن است شعر واجد زيبايي باشد، ولي در عين حال، هيچ گاه در پي تذکر عدالت، پاکي، رستگاري، شقاوت و... نباشد ولي در سوي ديگر، بناي قرآن بر ذکر خلاصه شده و در حقيقت، اين ذکر است که جوهر قرآن و کلام الهي را بنيان مي دهد.
به هر تقدير، با توجه به محتواي آيات و منظر تفسيري علامه، نمي توان به چنين نتيجه اي منتهي شد که چون شعر ذم و نکوهش ذاتي دارد، خداوند متعال قرآن را از شعر متمايز ساخته است.
همان گونه که پيش تر اشاره شد، تنها نکته اي که به باور نگارنده در برداشت از تفسير علامه ( البته تا اين نقطه از بحث ) موجه به نظر مي رسد اين است که « قرآن با شعر ناسازگار است .» به دليل اينکه شعر متضمن خيال بوده و کلام خدا در قرآن حاکي از اين است که قرآن از خيال و آثار و لوازم آن متمايز بوده و بر همين مبنا و طبق آيات، قرآن خود را از خيال و آنچه از خيال انگيزي بهره مي برد ( يعني شعر ) دور مي سازد.
داور نهايي در دستيابي به نظر قرآن و به تبع علامه در رابطه با شاعري (هنرمند ) آيات 224 تا 227 سوره ي شعرا خواهد بود که در ادامه، ابتدا تفسير علامه از آيات و سپس جمع بندي و نتيجه گيري از آن ها، ارائه خواهد شد.
شاخصه هاي قرآني هنر و هنرمند
مروري بر آيات 224 تا 227 سوره ي شعرا، حکايت از اهميت ايمان شاعران ( هنرمندان ) و صالح بودن آنان دارد. فراتر از آن، کثرت ذاکر خدا بودنشان ( نه تنها به ذکر اکتفا کردن، که ذکر کثير گفتن ) ضروري است و تنها در پناه اين حدود امن ( ايمان، عمل صالح و عدالت خواهي )است که امکان گمراهي منتفي مي شود:« الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الغاوُونَ... يَفعَلُونَ... غوي کسي است که راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصات صناعت شعر است که اساسش بر تخيل و تصوير غيرحق و غيرواقع است؛ به صورت حق و واقع. و به همين جهت کسي به شعر و شاعري اهتمام مي ورزد که غوي باشد و با تزيينات خيالي و تصويرهاي موهومي سرخوش بوده و از اينکه از حق به غيرحق منحرف شوند و از رشد به سوي غوايت برگردند خوشحال شوند و کساني هم از اين شعرا خوش شان مي آيد و ايشان را پيروي مي کنند که خود نيز غاوي و گمراه باشند.
أَلَم تَرَ أَنَّهُم فِي کُلٍّ وادٍ يَهِيمُونَ وَ أَنَّهُم يَقُولُونَ ما لا يَفعَلُونَ. واژه ي « يهيمون » به معناي آن است که کسي پيش روي خود را بگيرد و برود و مراد از «هيمان » کفار در هر وادي، افسارگسيختگي آنان در سخن گفتن است. مي خواهد بفرمايد: اينها بندوباري در حرف زدن ندارند، حد و مرزي در آن نمي شناسند؛ چه بسا که باطل و مذموم را مدح کنند، عيناً همان طوري که حق و محمود را بايد ستايش کرد و برعکس، چه بسا زيبا و جميل را آن چنان مذمت مي کنند که يک امر قبيح و زشت بايد مذمت شود و چه بسا مردم را به سوي باطل دعوت نموده و از حق برمي گردانند...
خلاصه حجتي که در اين آيات سه گانه اقامه شده اين است که رسول خدا شاعر نيست؛ براي اينکه شاعر کسي است که گمراهان او را پيروي مي کنند، چون صناعت شعر اساسش بر غوايت و خلاف رشد است، ليکن مي بينيد که آن افرادي که اين رسول را پيروي مي کنند، به منظور رشد و رسيدن به واقع و به طلب حق پيروي مي کنند...
إِلّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثيراً... اين استثنا، استثناي عده اي از شعر است که فرمود: پايه ي کارشان غوايت و گمراهي است و آن عده عبارت اند از شعرايي که ايمان دارند، چون ايمان و عمل صالح آدمي را طبعاً از ترک حق و پيروي باطل جلوگيري مي کند و اينکه فرموده خدا را بسيار ذکر مي کنند، براي اين است که ذکر کثير خدا، آدمي را همواره به ياد خدا مي اندازد و او را به سوي حق، آن حقي که مايه ي رضايت اوست، مي برد و از باطل که او دوست نمي دارد بندگان به آن مشغول باشند برمي گرداند. در نتيجه چنين کسان دچار آن گمراهي ها نمي شوند که آن دسته ي ديگر دچارش مي باشند. » ( همان، ج15: 470 و 471 )
طبق اين آيات، شاعران صاحب يک موقعيت اجتماعي هستند که زمينه ي تبعيت گمراهان را از شاعران مهيا مي کند که منطبق بر فحواي آيات، اين موقعيت اجتماعي، محصول دو ويژگي روحي و شخصيتي شاعران است؛ اينکه اولاً چون سرگشته ي هر جايي بوده و در هر وادي سرگردان هستند و ثانياً اينکه لاف مي زنند و مدام مدعاي اموري هستند که در عمل خيري به آن ها نيست.
اما استثناي موجود در آيه ي آخر ( آيه ي 227 ) نشان دهند ي اين نکته است که شاخصه هاي برشمرده براي شعرا در آيات مذکور، ذاتي شاعران و هنر آن ها نيست و تحت شرايطي خاص مي توانند هم شاعر بوده و هم شعر بگويند و در عين حال مورد ستايش و پسند قرآن و در خدمت هدف آن، يعني هدايت و سعادت، قرار بگيرند و آن شرايط شامل مواردي هستند که در آيه برشمرده شده اند؛ اينکه باايمان باشند، رفتار پاک و شايسته داشته باشند، ذکر مداوم داشته باشند، دادخواهي کنند و در حقيقت از ظالم کين ستانده و حق مظلوم را از وي باز پس بگيرند.
بنابراين با در نظر گرفتن تقبيح ها در آيات مذکور از سويي و استثناي قرآن از سوي ديگر، نکوهش مطلق هنر و هنرمند از منظر قرآن و انديشه ي تفسيري علامه منتفي است. بلکه اين خطرآفريني و آفت پذيري موجود در حوزه ي هنر است که بسيار بالاست و به همين دليل، بيان قرآن يک بيان انذاري است که به رهرو راه هنر و هنرمندي، هشدار مي دهد که خود را مهياي يک زمينه ي خطر بنمايد که در صورت فقدان چهار ويژگي برشمرده در استثناي آيه ي 227 سوره ي شعرا، ممکن است دچار آفت شده و عده اي از گمراهان، در پي انسان روان شده و در نهايت به يک سرانجام نامشخص منتهي گردند.
به نظر مي رسد در مواجهه با آيات مذکور و تفسير آن ها، مي توانيم دو نوع رويکرد متفاوت داشته باشيم:
1. اينکه از مناسبت هاي بياني و کلامي فارغ شده و بپذيريم که آيات با آن دو ويژگي ( که در رابطه با شاعران ذکر شد ) به دنبال ذمّ نبوده، بلکه در پي تهديد شعرا بوده است.
2. يا اينکه بپذيريم که صدر آيات در مقام داوري راجع به شعرا و به تبع، هنرمندان بوده است.
بر اين اساس، اولاً با توجه به سياق آيات، قرآن در مقام داوري بوده است و علامه نيز همنوا با اين داوري به تفسير آيات پرداخته است؛ کمااينکه علامه در موضع ديگري، راجع به شعر شاعر اين گونه اظهارنظر مي کند: « شعر در بازار حقايق به يک پشيز نمي ارزد. چون شعر چيزي به جز يک آرايش خيالي و مشاطه گري وهمي نيست تا بشود به هرچه شاعر گفته و هر ياوه سرايي که به هم بافته تکيه نمود. » ( همان، ج 493:4 )
ثانياً آيات تعميم داشته و شامل همه ي اهل هنر و هنرمندان مي شود، زيرا با نيم نگاهي به واقعيت موجود در خارج، نمي توان تفاوت عمده اي ميان شاعران و ويژگي خاص آن ها با ساير هنرمندان يافت، بلکه جهان شعرا و ساير هنرمندان، يعني حيراني در هر وادي و استعداد کشاندن و همراهي گمراهان در پي خود، يکي بوده و بر اين اساس مي توان داوري قرآن را تعميم داده و آن را شامل همه ي طيف هاي هنرمندان دانست.
به اين ترتيب، به اين نتيجه دست خواهيم يافت که اصلي ترين ويژگي هاي هنرمند مسلمان را در ذکر کثير گفتن و صالح بودن و عدالت گري و احتراز از ظلم و حق دوستي و برائت از باطل مي توان خلاصه کرد که در صورت فقدان اين دست از ويژگي ها در هنرمند، طبيعي است که چنين کساني ( که در بند هواهاي نفساني هستند ) آثارشان نيز اغواگر، غفلت زا، گمراه کننده، فسادانگيز و سوق دهنده ي انسان ها به وادي حيرت و پوچي خواهد بود. در واقع همان نقشي که شعرا ( چه خوب و چه نامطلوب از آن ها ) در صدر اسلام ايفا مي کردند، در مورد همه ي هنرمندان طول تاريخ صادق خواهد بود.
به ديگر سخن، هنرمندان در عين حال که مي توانند در پي گمراه کردن مردم باشند ( يا آثارشان موجبات گمراهي باشد )، از سوي ديگر، گروه هاي اصيلي از آن ها، چون حسّان بن ثابت، فرزدق، دعبل، کميت و بعدها شعرايي چون سعدي، حافظ، مولوي، سنايي و... بوده و هستند که چيزي جز ذکر خداوند تبارک و تعالي را مجسم نمي کنند.
به اين ترتيب، اگر چه نوعي از شعر، عامل گمراهي شمرده مي شود، اما نوع ديگري از آن، در برهه اي ديگر از زمان، سبب مي شود تا شاعري (همچون دعبل ) به خاطر شعرش، که متضمن حقايقي براي ثبت در تاريخ است، از امام معصوم صله و جايزه دريافت کند ( رک به: مطهري، 1368:224 ). هنري که الهام الهي است چيزي جز حکمت نيست و سخن نبي مکرم اسلام ( صلي الله عليه و آله وسلم) نيز به آن گواهي مي دهد که مي فرمايد: « اِنَّ مِنَ الشَّعرِ لَحِکَماً » ( نهج الفصاحه، 1377: 339، ح 916 )
منابع تحقيق:
1. طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسيرالميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1374ش.
2. اميني، عبدالحسين، الغدير، ترجمه ي محمدتقي واحدي، کتابخانه ي بزرگ اسلامي، تهران، 1362.
3. مطهري، مرتضي، حماسه ي حسيني، انتشارات صدرا، تهران، 1368.
4. نهج الفصاحه، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، انتشارات جاويدان، تهران، 1377.
منبع مقاله :
نشريه خردنامه همشهري، شماره 122