4. تفاسير مأثور و محدثِ نوري، شاهدان تحريف قرآن
در نگاه مخالفان، تحريف قرآن در شيعه دوگونه بوده است: تحريف در تأويل و تحريف در تنزيل. نوع اول بسيار فراوان بوده و كتابي از كتابهاي حديثي و تفسيري شيعه نيست كه خالي از اين قسم تحريف نباشد كه از جمله ي آنها تفسير باطني آيات است. مقصود از تحريف در تنزيل، تحريف به كاستي، زياده و تغييراتي است كه در برخي از كلمات قرآني ( به زعم اماميه ) رخ داده است. عسّال در توضيح اين قسم مي نويسد: « كتابهاي حديثي شيعه و در رأس آنان الكافي كليني ( رئيس و مرجع شيعه در حديث )، روايات تحريف را نقل كرده اند و جمهور مفسران شيعه مبتني بر اين روايات به دروغ بزرگ تحريف توجه خاصي نموده و در مقدمه ي تفاسير خود فصولي را بدان اختصاص داده اند تا اشاره كنند كه قرآنِ موجودْ غير از آن چيزي است كه خداوند نازل كرده است. »(1) وي در ادامه، متوني از برخي تفاسير مأثور اماميه را گزارش كرده كه در آنها كلماتي به قرآن افزوده شده يا به گونه ي ديگري قرائت شده است.(2) افزون بر تفاسير مأثور اماميه، 30 صفحه از كتابش را به گزارش مطالبي از كتاب فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب ميرزا حسين نوري اختصاص داده و به زعم خويش آن را سندي استوار بر اعتقاد شيعه به تحريف قرآن خوانده و پياپي سخنان محدث نوري را از آن گزارش كرده است.(3)پاسخ
الف: روش مخالفان در گزارش و تبيين ديدگاه اماميه در تحريف قرآن كاملاً گزينشي و يك سونگرانه بوده است، از اين رو مستندات آنان در اشكال بر ديدگاه اماميه در تحريف قرآن فاقد اعتبار است. در اين ميان رومي مقلّدي بيش نيست و به سخنان ذهبي اعتماد كرده است.ذهبي نيز، فريب سخنان الوشيعه ي موسي جارالله و التبصير في الدين اسفرايني را خورده و زحمت مراجعه ي مستقيم به منابع اصلي را به خود نداده است. وضعيت عسّال نيز به همين سان بوده و بر آراي ذهبي اعتماد كرده است. بديهي است كه كتابهايي چون الوشيعه و التبصير با رويكرد متعصبانه نوشته شده و نويسندگان آنها عاري از پيش فرضهاي ضد شيعي نبوده اند.ب. در مجموع، مخالفانْ به سه دسته منابع شيعي در بيان اعتقاد اماميه در مسأله تحريف قرآن استناد جسته اند: الكافي كليني، تعدادي تفسير مأثور و كتاب محدث نوري. شايان ذكر است كه مجموعه منابع استنادي ايشان شايستگي لازم براي تبيين ديدگاه اماميه را ندارند چرا كه هيچ كدام از آنها به تنهايي و حتي مجموعه ي آنها نماينده و شاخص ديدگاه اماميه در تحريف به شمار نمي آيند. اين منابع صرفاً گزارشگر متوني هستند كه در ظاهر ادعاي انتساب به معصومان را دارند و بزرگان اماميه بعد از جرح و تعديل و بررسي محتوايي احتمالاً به آنها اعتماد مي كنند، از اين رو صِرف وجود حديثي در اين آثار دليل اعتبار آنها نزد اماميه نيست. البته اين سخن به معناي عدم اعتبار منابعي چون الكافي كليني نيست بلكه نكته ي مهم اين است كه اين دست از منابع با همه ي اعتباري كه دارند، به تنهايي بيانگر نظريه ي اماميه در تفسير نيستند. افزون بر اين، برداشتهاي آنان از اين منابع ( آن گونه كه در ادامه خواهد آمد )، نادرست بوده است.
ج. درباره استنادات مخالفان به گفته هاي ميرزاحسين نوري در كتاب فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب، مي توان گفت مطابق آنچه در بخش نظريه تفسيري در همين تحقيق به آن اشاره كرديم، تبيين ديدگاه اماميه در مباني كلامي تفسير بايد مستند به آراء بزرگان آن باشد؛ هدف از يادكرد قيد « بزرگان » تأكيد بر اين نكته داشت كه انديشمند مذكور، نوعي اشراف بر مباني عقلي و منابع نقلي مذهب اماميه داشته باشد نه افرادي كه هنوز در مرحله ي تحقيق، آزمون و خطا بوده يا از سرِ تفنن آثاري را به قلم آورده اند. علامه اميني از بزرگان مذهب به عنوان « اعلام اماميه » ياد كرده و در توصيف آنان به دو شرط حاملان علوم و آگاهي از عقايد اماميه تأكيد نموده و به افرادي چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي و... مثال زده است. (4) برخي از اين بزرگان به كبار علما و محققان مذهب ياد كرده اند.(5) مبتني بر اين نكته اولاً ميرزا حسين نوري هرچند محدثي كوشا و دانشوري فرهيخته است، لكن از جمله اعلام و كبار اماميه نيست و كتاب فصل الخطاب ايشان شايستگي لازم براي بيان ديدگاه اماميه در مسأله تحريف قرآن را ندارد، لذا برجسته كردن كتاب ايشان از سوي مخالفان به عنوان نماينده ي فكري و شاخص اماميه در اين مسأله، از لحاظ منطق پژوهش مردود است، چرا كه گفتيم تبيين نظريه ي تفسيري هر مذهبي بايد مستند به منابع معتبر آن باشد تا انتساب نظريه به مذهب موردنظر، از لحاظ منطقي صحيح باشد و در مقام نقد، شايستگي استناد داشته باشد. اين يك اصل بديهي است و وجدان آدمي درستي آن را درك و تأييد مي كند. ثانياً محققان اماميه در نقد ديدگاه محدث نوري در كتاب فصل الخطاب آثار متعددي نوشته و بطلان ديدگاه ايشان را به اثبات رسانده اند.(6) ثالثاً مطابق برخي از اسناد موجود احتمال برگشت محدث نوري از ديدگاه هاي خود در اين كتاب بسيار قوي است لذا خود ايشان بعد از تحقيق بيشتر متوجه اشتباه خويش شده و در رد آن مطالبي گفته است.(7) محدث نوري در دفاع از كتاب خويش و در پاسخ به كتاب كشف الارتياب عن تحريف الكتاب تأليف شيخ محمود تهراني، مشهور به معرب، رساله فارسي جداگانه اي را نوشته مي گويد: « راضي نيستم كسي فصل الخطاب را بدون مطالعه ي اين رساله بخواند ».(8) علامه شيخ آقا بزرگ تهراني كه خود شاگرد حاجي نوري بوده، مي گويد: « استاد ما حاجي نوري در اواخر عمر خويش مي گفت: من در نامگذاري كتابم اشتباه كردم و سزاوار بود نام آن را فصل الخطاب في عدم تحريف الكتاب بگذارم؛ چرا كه در آن ثابت مي كنم كه قرآن شريف موجود كه در همه ي عالم منتشر شده است با تمامي سور و آيات و جملاتش وحي الهي است كه هيچ گونه تغيير يا تبديل و زياده و نقصاني از هنگام جمع آن تا به امروز در آن واقع نشده است. من در مواضع متعددي از كتاب به جهت جلوگيري از تيرهاي سرزنش و ملامت ديگران در تصريح به عقيده خودم، اهمال نمودم، بلكه از روي غفلت برخلاف عقيده ي خود سخن گفتم. »(9)
د. اكثر رواياتي كه مخالفان از تفاسير مأثور اماميه نقل كرده اند، معمولاً مصدري واحد دارند. مصادر بيشتر اين روايات به تفاسير كهن روايي چون تفسير قمي، عياشي و عسكري هستند و در حقيقت يك روايت بيش نيستند كه در چند كتاب تفسيري نقل شده اند لكن مخالفان با تكثير منابع به مخاطب اين مطلب را القا مي كنند كه اين روايات از طرق مختلف و در منابع متعدد شيعي گزارش شده اند حال آنكه در حقيقت يك روايت بيشتر نيستند. وانگهي مفهوم اين روايات چيز ديگري است و بر مدعاي مخالفان دلالتي ندارند كه در اشكال بعدي مقصود از آنها را بيان خواهيم كرد. افزون بر اين، صرف وجود يك يا چند روايت در تفاسير مأثور اماميه به معناي پذيرش محتواي آنها از سوي اماميه نيست و به تبَعْ بيانگر ديدگاه اماميه در تحريف نيستند. شاهد آنكه محققان اماميه خود به نقادي اين تفاسير پرداخته اند و كاستيها و دستبردهاي احتمالي مخالفان در آنها را نشان داده اند.(10) پس مخالفان نمي توانند تفاسير مأثور را شاهدان تحريف قرآن در اماميه بخوانند و از روايات آنها عليه اماميه بهره بگيرند بلكه نخست بايد اثبات كنند كه اين تفاسير مقبول اماميه است و سپس به آنها استناد جويند.
5. روايات نقصان قرآن در تفاسير مأثور اماميه
مخالفانْ رواياتي از تفاسير مأثور اماميه گزارش كرده اند كه محتواي آنها نقصان قرآن موجود است. در اين روايات كلماتي به برخي از آيات افزوده شده و مخالفان ظاهر آنها را دليل بر اعتقاد شيعه به تحريف قرآن دانسته اند.(11)پاسخ
الف. از نگاه اماميه همگي اين روايات از باب اضافات تفسيري، بيان شأن نزول يا اختلاف قرائات است و غالباً از دو قسم نخست اند. هر تحليلي غير از اين موارد كه مستلزم اعتقاد شيعه به كاستي قرآن باشد، همان طور كه در گزارش آراء بزرگان اماميه گذشت، سخني مردود و باطل است.ب. اضافات تفسيري، بيان شأن نزول و اختلاف قرائات از مصاديق تحريف قرآن نيست و اگر كسي همانند ذهبي و عسّال، خلاف نظر جمهور فريقين، به آن اعتقاد داشته باشند، بايد بپذيرند كه صحابه نيز معتقد به تحريف بودند زيرا در مصاحف آنان چنين اضافات توضيحي و تفسيري فراوان موجود بوده است. يكي از محققان سخني دقيق در اين باره دارد: « مدارك و شواهد نشان مي دهد برخي از صحابه، تفسير آياتي را كه از رسول خدا تلقي مي كردند در مصحف شان ثبت مي كردند بدون آنكه متن آيات وحي را با شرح و تفسير آن خلط كنند. باقلاني(12)، زرقاني (13) و ابن جزري (14) به اين نكته تصريح دارند. بنابراين، اگر در برخي از روايات گفته مي شود كه در مصحف ابن مسعود يا ابي بن كعب و ديگران، اضافه اي در آيه آمده (15) كه در مصحف موجود نيست، آن اضافه از باب شرح و تفسير آيه است. به نظر مي رسد قول عمربن خطاب كه در عصر خلافت خود به برخي از صحابه مي گويد: « جرّدوا القرآن »(16) ناظر به حذف اضافات تفسيري از قرآن باشد. »(17)
ج. آيه يا ايُّها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك كه مخالفان بدان استشهاد كرده(18) و شيعه را به اين متهم كرده اند كه اعتقاد دارد اسامي ائمه در قرآن وجود داشته و از سوي صحابه و مخالفان حذف شده است، درصدد بيان شأن نزول آيه است. جالب است تعصب ذهبي مانع از دقت وي شده است زيرا خود از تعبير شأن نزول بهره جسته و در ادامه ادعاي خود نوشته است:« في شأن علي (عليه السلام) » (19). اين تعبير خود رساي در اين معنا است كه روايات تفسيري آيه مذكور در صدد بيان شأن نزول آن بوده اند نه اينكه ادعا كنند اين عبارت جزء قرآن مي باشد. همچنين اينكه ذهبي ادعا كرده است چنين رواياتي تنها از طريق اماميه نقل شده است(20) ناشي از جهل وي بوده است زيرا رواياتي به همين معنا در آثار اهل سنّت نيز گزارش شده است(21). به همين سان است وضعيت آگاهي عسّا از مفاهيم كذا أنزلت (22)، قُرِءَ(23) هكذا نُزِلت (24) لو قرء القرآن كما أنزل (25) و مانند آنها كه در روايات استشهادي وي براي اثبات باورمند اماميه به تحريف به كار رفته اند.در اين روايات آمده است كه محتواي آيه ناظر به فضايل و مقامات خاص اهل بيت بوده يا اسمي از ائمه به ويژه امام علي (عليه السلام) دربرخي از آنها برده شده است. وي از مفاهيم دقيق اين تعابير غافل يا جاهل بوده است، همگي آنها اشاره به تبيين معناي آيه و بيان شأن و سبب نزول آيات دارند و احدي از اماميه و غيراماميه بر اين باور نيست كه اين تعابير به معناي نقصان در قرآن است. امام خميني(ره) در اين باره سخني دقيق دارند:« اگر كتاب الاهي پر از نام اهل بيت و نام اميرمؤمنان و اثبات وصايت و امامت ايشان با اسم بوده است ( و سپس با تحريف ساقط شده ) چرا خود امام علي (عليه السلام)، فاطمه، حسن و حسين، عليهم السلام، و نيز سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ديگر ياران امام علي (عليه السلام) كه دائم بر خلافت امام علي (عليه السلام) احتجاج مي كردند، هرگز به آن آيات احتجاج نكردند؟ چرا آنان به احاديث نبوي ( در تفسير آيات ) استدلال مي كردند، با آنكه قرآن در ميان آنان بوده است؟ » (26) ديگر محققان اماميه نيز به صراحت مقصود از اين تعابير را روشن ساخته اند. براي مثال، مرحوم فيض كاشاني مقصود او تعابيري چون هكذا نُزلت، كذا أنزلت و... را چنين بيان مي كند: « يعني بهذا المعني نزلت و كذا الكلام في نظائره »(27). مرحوم ملا صالح مازندراني نيز مي نويسد:« قوله هكذا نزلت ... يحتمل أنها نزلت هكذا معني بتفسير الروح الامين. »(28) علامه مجلسي نيز در موارد متعددي ذيل اين دست از روايات كه تعابير مذكور را دارند، همين برداشت را داشته است: «... يحتمل أن يكون الغرض بيان المقصود منها »(29). همچنين مرحوم فيض كاشاني در تبيين رواياتي كه از ظاهر آنها كاستي و نقصان قرآن به نظر مي آيد چنين مي نويسد: « و لا يبعد ان يقال إنّ بعض المحذوفات كان من قبيل التفسير و البيان و لم يكن من اجزاء القرآن فيكون التبديل من حيث المعني أي حرفوه و غيروه في تفسيره و تأويله أعني حملوه علي خلاف ما هو به، فمعني قولهم، عليهم السلام، كذا نزلت أن المراد به ذلك لا أنها نزلت مع هذه الزيادة في لفظها فحذف منها ذلك اللفظ .»(30)
در پايان از مجموع اين روايات مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين تعابير مختلف ناظر به يك حقيقت هستند و آن علم ويژه اي است كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم)آن را از طرف خداوند دريافت كرد و به وارثان حقيقي قرآن ابلاغ نمود.(31)
6. عدم اعتماد شيعه به قرآن مرسوم
مخالفان، در بخشي از ادعاهاي خود، آورده اند كه شيعيان گمان مي كنند هيچ اعتمادي بر قرآن نيست.(32) از نظر مخالفان، جمهور مفسران شيعه دوازده امامي بر اين باورند كه قرآني كه امروزه در اختيار ماست، همان قرآني نيست كه خداوند نازل كرده. قرآن صحيح هماني است كه علي بن ابيطالب (عليه السلام) به املاء رسول خدا آن را جمع كرد و سپس به امامان شيعه به ارث رسيد و هم اكنون در اختيار محمد بن حسن عسكري (عليه السلام) است كه در سرداب غيب شده و روزي از آن خارج و آن را بر مردمان آشكار خواهد ساخت. اين قرآن هيچ گونه تحريف و تبديلي در آن رخ نداده است ولي غير آن، قرآني تحريف شده و تبديل يافته است؛ هر آنچه صريح در فضايل آل البيت و مثالب مخالفان و دشمنان آنها بوده از اين قرآن حذف شده است.(33) همين اعتقاد را ذهبي نيز در توجيه اعتقاد تحريف در اماميه تذكر داده است.(34)پاسخ
الف. مخالفانْ براي ادعاي خود هيچ دليلي ارائه نداده و به لوازم سخن خويش انديشه نكرده اند، چرا كه در احاديث اهل بيت (عليهم السلام) بر اعتبار قرآن فعلي تأكيد شده است (35)و بزرگان اماميه به اين امر اذعان كرده اند.(36)ب. ميراث فقهي، تفسيري، اخلاقي، كلامي اماميه در طول تاريخ كه مبتني بر استنباطهاي بزرگان اماميه از آيات قرآن بوده است، شاهد تاريخي محكمي بر نقض اين ادعاي مخالفان است. افزون بر اين، در مدارس و مساجد و خانه هاي شيعيان نيز همين قرآن فعلي وجود دارد و از آن استفاده مي شود. حتي قرآن با خط عثمان طه و چاپ مراكز اهل سنّت در ايران و شهرها و كشورهاي شيعي كاملاً رايج و مورداستفاده است.
7. تقيه و تحريف
برخي از مخالفانْ قول اماميه به سلامت قرآن از تحريف را هم سوي با اصل تقيه و در تعارض جدي با روايات متواتري دانسته اند كه مفاد آنها پذيرش تحريف قرآن است.(37) وي با اين تعبير، تلاش دارد ميان اعتقاد اماميه به تحريف قرآن و آموزه ي تقيه پيوندي برقرار سازد و تلويحاً بگويد شيعه در حقيقت برخلاف عقيده ي اصلي خود، از روي تقيه گفته كه قرآن تحريف نشده است.پاسخ
الف. تواتري كه مخالفانْ ادعا دارند، در نگاه اماميه حداكثر ارزش خبر واحد را دارد. روايات ادعايي آنان اولاً فاقد ويژگي تواتر بوده و ثانياً هيچ دلالتي بر مدعاي ايشان ندارند. پيش تر به اين اِشكال پاسخ گفتيم.ب. براي انتساب يك ديدگاه به يك مذهب ضروري است مدارك و مستنداتي محكم از جمهور بزرگان آن ارائه شود تا مخاطب به آن يقين پيدا كند و الا چنين انتسابي بيشتر شبيه اتهام و انداختن تيري در تاريكي است. مخالفان، بدون اينكه اسنادي از اقوال بزرگان اماميه در اعتقاد به تقيه در تحريف ارائه كنند، بي مهابا تير تهمت را عليه شيعه نشانه رفته اند. در هيچ روايتي و سخن عالمي از بزرگان اماميه چنين ادعايي نشده است. محققان اماميه در پژوهشهاي مستوفاي خود به چنين ياوه گوييهاي مخالفان پاسخ هاي محكمي داده اند.(38)
ج.مخالفان، از روي ناآگاهي خود نسبت به جايگاه و مفهوم تقيه در شيعه، اين تهمت را مرتكب شده اند. اگر اندكي درنگ مي كردند و به بررسي ديدگاه اماميه درباره ي آموزه ي تقيه مي پرداختند، هر آينه مي يافتند كه تقيه در مواردي كه از اساس اسلام و عظائم امور ديني باشد، هرگز روا نيست؛ تقيه در مواردي است كه فرد نسبت به خود و خانواده اش خوف و خطري احساس كند و بخواهد با تقيه مانع تحقق آن گردد. در روايات متعددي، امامان به تقيه توصيه كرده اند.(39) برخي از ديدگاههاي بزرگان اماميه درباره ي تقيه چنين است:
شيخ مفيد: التقيه كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضرراً في الدين و الدنيا » (40) ( تقيه يعني پنهان داشتن حق و اعتقاد به حق و مخفي كاري كردن با مخالفان و ابراز نكردن آنچه كه ابراز نمودنش موجب زيان به دين و دنيا مي شود. )
شهيد اول: التقية مجاملة الناس بما يعرفون و ترك ما ينكرون في قول أو فعل مخالف للحق »(41) ( تقيه يعني رفتار زيبا با غير شيعه نسبت به آنچه آنان خوب مي دانند و رها نمودن هر آنچه آنان زشت مي شمارند در ضمن گفتار يا كاري كه با حق مخالف است ).
شيخ انصاري: المراد هنا التحفظ عن ضرر الغير بموافقته في قول او فعل مخالف للحق »(42) ( مقصود از تقيه حفظ نمودن خود از ضرر غير است از راه همراهي نمودن با او در سخن يا عملي كه با حق مخالف است ).
آيت الله مشكيني: التحفظ عن العامة خوفاً منهم علي نفسه أو ماله أو متعلقة، بالاتيان بما يوافق مذهبهم و إن كان محرماً او باطلاً علي مذهبه أو كان لا يريد الإتيان به، قولا كان أو فعلا عباديا أو غير عبادي. فهي بمعناها الاصطلاحي قسم خاص من معناها اللغوي و هو مطلق الاضطرار الي الفعل أو القول.
د. امر مهمي چون سلامت و تحريف قرآن كه اساس اسلام بر آن استوار است، از شمول موضوع تقيه خارج است و احدي از بزرگان اماميه به جواز كاربرد تقيه در تحريف قرآن قائل نيستند. محققان اماميه، متفق القول، ديدگاه خود را در اين مسأله چنين بيان كرده اند: « لا تقيه فيما يرجع بفساد في بيضه الاسلام و هدم لحصن الاسلام و لا في عظائم الأمور الدينيه... و كذلك لا تقية في الدماء المحقونة.. إنما التقية فيما الخطب فيه سهل من الأعمال و الأقوال لمن خاف علي نفسه أو علي اهله و أصحابه. »(43)
ادامه دارد...
پينوشتها:
1.عسّال، الشيعة الاثني عشرية، و منهجهم في التفسير، الاولي، منصور للطباعة و التوزيع، 1427ق، بي جا، ص 276-277.
2.همان، ص 277-306.
3.همان، ص 306-338.
4.علامه اميني، الغدير في الكتاب و السنّة و الادب، دار الكتب الاسلامية، چ دوم، طهران، 1366ش، ج3، ص 101.
5.ناصر مكارم شيرازي، الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، طبعة جديدة، قم، 1404ق، ج8، ص 22.
6.از جمله آنها مي توان به آثار ذيل اشاره كرد: 1. كشف الارتياب في عدم تحريف كتاب ريب الأرباب. محمود بن أبي القاسم، مشهور به المعرب الطهراني. اين كتاب را در سال 1303 يعني كمتر از چهار ماه (؟) بعد از انتشار كتاب فصل الخطاب نوري تأليف كرده است. 2. حفظ الكتاب الشريف علي شبهة القول بالتحريف، هبة الدين السيد محمدحسين الشهرستاني ( تأليف 1315ه. ) 3. تنزيه التنزيل، علي رضا حكيم خسرواني، ( تأليف 1371ه). 4. الحجة علي فصل الخطاب في إبطال القول بتحريف الكتاب، عبدالرحمن محمدي هيدجي ( تأليف 1372ه). 5. البرهان علي عدم تحريف القرآن، ميرزا مهدي بروجردي ( تأليف 1374ه). 6. آلاءالرحيم في الردّ علي تحريف القرآن، ميرزا عبدالرحيم مدرس ماهر خياباني (تأليف 1381ه). 7. بحرالفوائد في شرح الفرائد، ميرزا محمدحسن الآشتياني ( ت 1319ه). 8. آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ( مقدمة الكتاب )، شيخ محمدجواد بلاغي النجفي ( ت 1352ه). 9. البيان في تفسير القرآن ( مقدمه الكتاب )، آية الله السيد أبوالقاسم خويي (ت 1413ه). 10. تهذيب الاصول( ضمن بحث حجية ظواهر القرآن ) و أنوار الهداية، روح الله الخميني ( ت 1409ه ). 11. صيانة القرآن عن التحريف، محمدهادي معرفت ( طبع 1416ه ). 12. القرآن الكريم و روايات المدرستين، علامه سيدمرتضي عسكري ( طبع 1420ه) 13. حقائق هامة حول القرآن الكريم، سيد جعفر مرتضي عاملي 14. التحقيق في نفي التحريف، سيد علي ميلاني ( طبع 1415ه ) 15. أكذوبة تحريف القرآن بين الشيعة و السنة، رسول جعفريان ( طبع 1413ه).
7.آقابزرگ تهراني، الذريعة، ج16، ص 231-234؛ محمدهادي معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 90.
8.آقابزرگ تهراني، پيشين، ج16، ص 231.
9.مستدرك الوسائل، ج1، ص 50؛ الذريعه، ج16، ص 232.
10.استاد معرفت به تفصيل به آسيب شناسي تفاسير مأثور اماميه پرداخته و اشكالات و ضعفهاي آنها را نمايانده است. رك: محمدهادي معرفت، تفسير و مفسران، ج2، ص 22-136 و ص 176-22.
11.ذهبي، التفسير و المفسرون، ص 29؛ عسّال، الشيعة الاثني عشرية، و منهجهم في التفسير، الاولي، منصور للطباعة و التوزيع، 1427ق، بي جا، ص 289.
12.البرهان، ج1، ص 235.
13.شرح علي الموطأ، ج1، ص 255.
14. النشر في قرائات العشر، ج1،ص 22.
15.الدر المنثور، ج2، ص 131.
16.تاريخ الامم و الملوك، طبع مصر، ج4، ص 204.
17.فتح الله نجارزادگان، « تأملي در احاديث تحريف نماي الكافي »، ص 167-168.
18.ذهبي، پيشين، ص 29؛ عسّال، پيشين، ص 289.
19.ذهبي، پيشين، ص 29.
20.همان،ص 29.
21.سيوطي، الدرالمنثور، ج2، ص 131.
22.عسّال، پيشين، ص 277.
23.همان، ص 291.
24.همان، ص 279، ص 287.
25.همان، ص 287.
26.انوارالهداية، موسسة التنظيم و النشر الآثار الإمام الخميني، قم، ص 243.
27.الوافي، مكتبة اميرالمؤمنين (عليه السلام)، اصفهان، 1412ق، ج3، ص 885، ح1519.
28.شرح اصول الكافي، ج7، ص 56.
29.بحارالانوار، ج25، ص 339، ح19.
30.الصافي، ج1، ص 52.
31.محمود كريميان، « صيانت قرآن از تحريف در احاديث الكافي »، ص 147.
32.ذهبي، پيشين، ص 10؛ عسّال، پيشين، ص 276-277.
33.عسّال، پيشين، ص 275.
34.ذهبي، پيشين، ص 28.
35.كليني، پيشين، ج8، ص 53.
36.محمدهادي معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، ص 50.
37.رومي، اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر، الرشد، رياض، 2002م، ج1، ص 195، ص 200-201.
38.فتح الله نجارزادگان، سلامة القرآن عن التحريف، ص 481.
39.در ابواب 24 و 32 وسائل الشيعه از جلد 11 روايات متعددي در باب تقيه نقل شده است. از جمله ي آنها عبارتند از:
الف. امام صادق (عليه السلام)، بنابر روايت صحيحه، هشام بن سالم در تفسير آيه 22 سوره رعد « و يدرؤون بالحسنة السيئة ». فرموده است: « الحسنة التقيه، و السيئة الاذاعة » ( حسنه عبارت است از تقيه و سيئه عبارت است از افشا نمودن .) ب. « يا سليمان انّكم علي دين من كتمه أعزّه الله و من اذاعة اذلّه الله » ( اي سليمان، ديني كه شما برآنيد، به گونه اي است كه اگر شخص آن را مكتوم دارد، خدا او را عزيز سازد، و اگر آن را فاش نمايد، او را خوار گرداند. )
ج. « يا معلّي اكتم امرنا و لا تذعه فانّه من كتم امرنا و لا يذيعه اعزّه الله في الدنيا، و جعله نوراً بين عينيه، يقوده الي الجنة، يا معلي، ان التقية ديني و دين آبائي، و لا دين لمن لا تقية له. يا معلي، ان الله يحب أن يعبد في السرّ كما يحبّ ان يعبد في العلانية و المذيع لامرنا كالجاحد له » ( اي معلّي، امر ما را پنهان دار، و آن را فاش مساز! كه هر كس امر ما را پنهان دارد و آن را فاش نسازد، خدا او را در دنيا عزت دهد و آن را نوري قرار دهد در پيش رويش كه او را به بهشت رهنمون شود. اي معلي، تقيه دين من و دين پدران من است و دين ندارد كسي كه اهل تقيه نيست.اي معلي، خدا دوست مي دارد در نهان پرستش شود، همان گونه كه دوست دارد آشكارا پرستش گردد، و افشاكننده ي امر ما مانند كسي است كه منكر امر ما باشد. )
40.تصحيح الاعتقاد، ص 137.
41.القواعد و الفوائد، ج2، ص 155.
42.مكاسب، ص 320.
43.ملاصدرا شيرازي، شرح اصول الكافي، ص 378؛ مجلسي، بحارالانوار، ج8، ص 138 و ج72، ص 130 و ج75، ص 393- 444؛ خواجه نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل، ص 422.
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول