مقدمه
« سهو النبي » از موضوعات مهمي است که بسياري از محققان اسلامي به نفي و اثبات آن پرداخته اند. آيت الله معرفت هم که در برخي کتب خود مانند بخش سوم تنزيه الانبيا به اين موضوع پرداخته، در مقاله اي مستقل آن را بررسي مي کند. مباحث مقاله را مي توان در چهار بخش جاي داد. در بخش اول به ديدگاه هاي مختلف علماي شيعه و سير تطور انديشه سهوالنبي در آثار آنان (صدوق، مفيد، مجلسي، حرّعاملي و محمدتقي تستري) مي پردازد. بخش دوم به آراي پنج تن از علما اختصاص دارد.1. شهيد اول معتقد به عدم سهو انبيا و ائمه است.
2. علامه حلي سهو را به دور از مقام امامت مي داند و حديث ابوهريره، نظر مالک و روايت ابن مسعود و روايت ذي اليدين را به سه دليل رد مي کند.
3. شيخ طوسي (ناقل روايات سهو النبي)، روايت در رد آن مي آورد و دليل ذکر روايات سهو النبي را وجود برخي احکام مورد عمل در آن ها - نه تأييد سهو - معرفي مي کند.
4. فاضل مقداد هر چهار نوع سهو را در مورد پيامبر و امام رد مي کند.
5. بهاء الدين عاملي هم به اجماع علما اسلامي، عدم سهو را ثابت مي داند.
نويسنده در بخش سوم، روايات سهو النبي را به سه بخش تقسيم مي کند. در بخش اول (سهو در عدد رکعات) ابتدا روايات را نقل مي کند و بعد به بررسي روايات خاصه و عامه مي پردازد. روايات خاصه را قابل اعتماد نمي داند و روايات عامه را داراي اشکالات (اختلاف در متن، مجهول بودن هويت ذو اليدين، احتمال درک نکردن ذو اليدين توسط ابوهريره) معرفي مي کند. ضمناً هر دو دسته روايات را معرض عنه اصحاب و معارض با دليل اقوي مي داند.
در مورد « سهو در قرائت » روايت مذکور، و رد علامه مجلسي بر آن را نقل مي کند و در قسمت « فراگرفتن خواب » روايات را نقل مي کند.نظر شيخ مفيد درباره آن « خبر واحد غير موجب علم و عمل » و « خلاف نظر گروه حق درباره قضاي فريضه » و « عدم انکار غلبه خواب به خلاف سهو » را بيان مي کند. از نگاه شهيد اول اين خبر را منافي عصمت نمي داند. در بخش پاياني به بررسي آيات سهو النبي براساس آيات مي پردازد و به قاعده اياک اعني و اسمعي يا جاره توجه مي دهد و با آيات سوره اعلي و حجر به عدم نسيان رسول - کنايه از بقا و مصونيت قرآن - اشاره مي کند.
استثنا در آيه 7 سوره اعلي را نيز از نوعي مي داند که هرگز محقق نمي شود مي داند و بالاخره قصه سوادة بن قيس را رد مي کند.
مسأله سهوالنبي
الف. سهوالنبي از نگاه بزرگان
يکي از مسائل مهم که از دير زمان مورد بحث علما بوده و هنوز هم ادامه دارد، مسأله « سهوالنبي » است که در روايات آمده است.1. ديدگاه شيخ صدوق
ابوجعفر - ابن بابويه - صدوق (متوفاي: 381) اين اخبار را مطرح کرده است. صدوق، پس از آوردن حديث « ذوالشمالين » در رابطه ي با « سهوالنبي »، مي گويد:إن الغلاة و المفوّضة - لعنهم الله - ينکرون سهو النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - يقولون: « لو جاز ان يسهو - عليه السلام - في الصلاة، جازان يسهو في التبليغ لان الصلاة عليه فريضة، کما ان التبليغ عليه فريضة... »
و هذا لايلزمنا، و ذلک لان جميع الاحوال المشترکه، يقع علي النبي - ص فيها - ما يقع علي غيره، و هو متبعد بالصلاة کغيره ممن ليس بنبي...
فالحالة التي اختص بها هي النبوة، و التبليغ من شرائطها، و لايجوز ان يقع عليه في التبليغ ما يقع عليه في الصلاة، لانها (اي التبليغ في النبوة) عبادة مخصوصة، و الصلاة عبادة مشترکه.
و باثبات النوم عن خدمة ربه عزوجل (في حديث نوم النبي عن صلاة الفجر) من غير ارادة له و قصدٍ منه اليه، نفي الربوبية عنه، لان الذي لاتاخذه سنة و لانوم، هو الله الحي القيوم.
و ليس سهو النبي - صلي الله عليه وآله وسلم - کسهونا، لان سهوه من الله عزوجل، و انما إسهاه ليعلَمَ انه بشر مخلوق، فلا يتخذ ربا معبوداً دونه. و ليعلم الناس بسهوه حکم السهو متي سهوا. و سهونا عن الشيطان، و ليس للشيطان علي النبي - صلي الله عليه وآله وسلم - و الأئمة - عليهم السلام - سلطان.
و يقول الدافعون لسهو النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - انه لم يکن في الصحابة من يقال له: ذواليدين، و انه لا اصل للرجل و لاللخبر...
و کذبوا، لان الرجل معروف، و هو ابومحمد عمير بن عبد عمرو المعروف بذي اليدين. و قد نقل عنه المخالف و المؤالف. و قد اخرجت عنه اخبارا في کتاب وصف قتال القاسطين بصفين.
عزوجل، و انما إسهاه و کان شيخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد - رحمه الله - يقول: اول درجة في الغلوّ نفي السهو عن النبي - صلي الله عليه و آله وسلم -.
و لو جاز ان تُرَدَّ الأخبار الواردة في هذا المعني، لجاز ان تُرَدّ جميع الأخبار. و في ردّها ابطال الدين و الشريعة...
و انا أحتسب الأجر في تصنيف کتاب منفرد في اثبات سهو النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - و الرّد علي منکريه، ان شاء الله تعالي. (1)
غُلاة، جمع غالي است و به کسي مي گويند که درباره ي انبيا يا ائمه، بيش از حدي که هستند، سخن گويد يا عقيده اي ابراز دارد...
مفوّضه: کساني را گويند که عقيده دارند: خداوند، تدبير امور جهان را به امامان واگذار کرده.
گويد: غُلاة و مُفَوّضَه، منکر سهو النبي - صلي الله عليه وآله وسلم - بودند، گويد: اگر جايز بود در نماز سهو کند، هر آينه جايز بود در امر تبليغ احکام نيز سهو کند. در آن صورت هرگونه اعتمادي از وي سلب مي شد، و ديگر اعتمادي نبود که در تبليغ هيچ حکمي از احکام سهو نکرده باشد. زيرا همانگونه که نماز بر وي فريضه است، امر تبليغ نيز بر وي فريضه است. گويد: اين نَقْض، بر ما وارد نيست، زيرا نماز عبادت مشترک است، و تبليغ عبادت ويژه ي پيامبر. که پيامبر در امور مشترکه با ديگران فرقي ندارد، ولي در شئون ويژه خود با ديگران تفاوت دارد. پس حالاتي که در نماز - فريضه مشترکه - بر وي عارض مي شود، ضرورت ندارد در فريضه ي ويژه ي نيز عارض وي گردد.
اگر در نماز، پيامبر، دچار خواب يا سهو گردد، براي آن است که معلوم شود بشر است، و از وي نفي « ربوبيت » گردد، و هرگز از روي عمد و اراده هم نبود.
علاوه، سهو پيامبر مانند سهو ديگران نيست. سهو پيامبر از جانب خدا است، تا معلوم شود انساني مخلوق است، و نبايد او را خدا پنداشت. و نيز مردم در احکام سهو در نماز، از وي پيروي کنند و احکام سهو را از وي ياد بگيرند. ولي سهو ديگران از جانب شيطان است که بر آن ها چيره شده. و هرگز بر انبيا و ائمه چيرگي ندارد.
گويد: کساني که سهو النبي را باور ندارند، مي گويند: در ميان صحابه، کسي به نام ذواليدين وجود نداشت. پس همانگونه که چنين شخصي به اين نام، اساساً وجود ندارد، چنين حديثي نيز بي اساس است.
گويد: ولي دروغ مي گوند، او: ابومحمد عُمَير فرزند عبد عَمْرو، معروف به ذواليدين است که اهل سنت و شيعه هر دو گروه از وي روايت کرده اند. و من نيز از وي در کتاب جنگ صفين اخباري نقل کرده ام.
شيخ و استاد ما ابن الوليد مي گفت: اولين درجه ي غلو، همان نفي سهو از پيامبر است.
و اگر جايز بود، روايات سهو النبي را مردود شمرد، هر آينه مردود شمردن تمامي روايات جايز بود که اين موجب از هم پاشيدن شريعت است.
من، مايه ي ثواب و اجر مي دانم که در زمينه ي سهو النبي کتابي به رشته تحرير درآورم، و منکرين آن را ردّ نمايم، با ياري خداوند متعال.
2. نظر شيخ مفيد
شيخ ابوعبدالله مفيد متوفاي سال 413 رساله اي در رد دلايل صدوق نگاشته و يک به يک دلايل او را مردود شمرده است. او مي گويد:آنچه را که صدوق در اين باره آورده، تُکلُّفي (2) بيش نيست. او خود را به مشقّت افکنده و چيزي را که در توان و شأن وي نيست، آورده، و با اين کار، از نقض و عجر علمي خود حکايت کرده است. از خداوند مي خواهم تا از ما سلب توفيق نکند، و از گمراهي مصون دارد.
آنگاه گويد:
الحديث الذي روته الناصِبَة، و المُقَلِّدَة من الشيعه: النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - سها في صلاته - فسلم في رکعتين ناسيا، فلمّا نُبّه علي غلطه فيما صنع، اضاف اليها رکعتين، ثم جسد سجدتي السهو. من اخبار الآحاد، التي لا تثمر علماض و لاتوجب عملاً. و من عمل علي شيئ منها فعلي الظن يعتمد في عمله بها دون اليقين. و قد نهي الله تعالي عن العمل علي الظن في الدين، و حذّر من القول فيه بغير علم و يقين.
و اذا کان الخبر بان النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - سها، من أخبار الآحاد، حرم الاعتقاد بصحته، و لم يجز القطع به، و وجب العدول عنه الي ما يقْتَضيه اليقين، من کماله - صلي الله عليه و آله و سلم - و عصمته، و حراسة الله تعالي له من الخطأ في عمله، و التوفيق له، فيما قال و عمل به من شريعته... (3)
ناصبه: کساني را گويند که براي مقام انبيا و ائمه و اولياي الاهي، هيچگونه حرمتي قائل نيستند.
مُقَلّده: کساني هستند که بدون انديشه، مطالبي را از ديگران مي پذيرند. وي گويد:
گروه ناصبه - که هيچ گونه حرمتي براي اولياي خدا قائل نيستند - و دنباله روهايي که خود را از شيعه مي دانند، رواياتي در زمينه ي سهو النبي آورده اند. که از جمله ي « اخبار آحاد » (4) به شمار مي رود، نه موجب علم و يقين است، تا در باب « اصول عقايد » به کار آيد. و نه عملي را ايجاب مي کند که در باب « تکاليف شرعيه » ارزشي داشته باشد. لذا هر کس به اين گونه روايات آحاد... در باب عقائد عمل کند، هر آينه به ظنّ و گمان عمل کرده است، در حالي که خداوند از عمل به ظن نهي فرموده...
و چون حديث « سهوالنبي » از اخبار آحاد به شمار مي رود، هر آينه جايز نيست به آن عمل شود و به آن عقيده مند گرديد و هرگز نشايد که به صحت و درستي آن پايبند شد. و بايد از آن روي گردانيد و به يقين روي آورد، و آن: کمال والاي پيغمبر - صلي الله عليه و آله وسلم - و عصمت و مصونيت او است که خداوند او را از هر گونه خطا و اشتباه در عمل مصون داشته، و او را در کارهايش موفق و رستگار گردانيده است و در گفتار و کردارش، خطا رخ نمي دهد.
علاوه آنکه در نمازي - که اين سهو واقع شد - اختلاف است که ظهر بود يا عصر يا عشاء... (5) و همين اختلاف، دليل بر سستي روايت است و آن را از اعتبار ساقط مي کند.
ديگر آنکه، در اين روايات آمده: ذواليدين به پيغمبر - صلي الله عليه و آله وسلم - عرض کرد: آيا نماز کوتاه شده است يا فراموش کردي؟ فرموده: هيچ کدام. پس پيغمبر نفي کرد که سهو کرده باشد.
پس، با وجودي که پيغمبر - صلي الله عليه و آله وسلم - سهو را از خود نفي مي کند، چگونه جايز باشد که سخن او را خلاف واقع بپنداريم، در حالي که بر پيغمبران، دروغ نشايد، نه سهواً و نه از روي عمد، و هرگز نشايد که سهواً دروغي گفته باشند.
سپس درباره ي ذواليدين تشکيک کرده، نام او و پدر او و کنيت او را کاملاً مجهول شمرده، و اينکه در هيچ يک از کتب فقي و حديثي، از وي روايتي نقل نشده و نامي از او به ميان نيامده است.
در پايان گويد:
حديث « سهوالنبي » بدون شک باطل و متناقض است، و هرگز بر يک شيعه مذهب نشايد که آن را بپذيرد، زيرا حديثي است که در آن نسبت سهو وخطا و عدم مصونيت به پيغمبر اسلام داده شده است، مگر آنکه ناقص العقل يا ضعيف الرأي بوده باشد، که در آن صورت تکليفي ندارد...
3. علامه مجلسي
در اين باره به طور تفصيل سخن رانده، پس از نقل کلام صدوق و مفيد، کلماتي از بزرگان آورده است که خواهيم آورد.علاوه بر اين، او از تفسير نعماني اين حديث را مي آورد:
الامام معصوم من الذنوب کلها صغيرها و کبيرها، لايزلّ في الفتيا و لايخطي في الجواب، و لايسهو و لاينسي، و لايلهو بشيئ - اولاه يلهوه شيئ - من امر الدنيا... (6)
و پيش از آن گويد:
ان اصحابنا الامامية اجمعوا علي عصمة الانبياء و الأئمة - صلوات الله عليهم - من الذنوب الصغيرة و الکبيرة، عمداً و خطأً و نسياناً، قبل النبوة و الامامة و بعدهما... (7)
4. شيخ حر عاملي
شيخ حر عاملي، صاحب وسائل الشيعه (متوفاي سال 1104) - رساله اي در نفي سهو النبي نوشته، و در آن دلايل عقلي و نقلي فراواني آورده است از جمله: صحيحه عبدالله بن بکير از امام جعفر بن محمد صادق (عليه السلام). وي مي گويد از امام پرسيدم: هل سجد رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - سجدتي السهو؟؛ آيا هرگز پيغمبر اسلام سجده ي سهو نموده است؟فرمود: لا، و لايسجدها فقيه؛ نه، و هيچ فقيهي نيز سهو نمي کند.
زيرا يک فقيه آگاه که نماز را با حضور قلب و توجه کامل انجام مي دهد، هرگز رفتاري نمي کند - کم يا زياد نمي کند - تا موجب سجده ي سهو شود؛ چه رسد به پيغمبر اکرم - صلي الله عليه و آله وسلم - که با تمام وجود، خود را در پيشگاه حضرت حق مي ديد، و هرگز نشايد که سهو کند.
آنگاه رواياتي مي آورد (8) که عموماً بر اين مطلب دلالت دارند که انبيا و ائمه در اعلا مرتبه ي کمال قرار دارند و هرگز دستخوش وساوس نفس يا اشتباه نمي شوند.
پس از آن دلايل عقلي اقامه مي کند که عروض سهو و نسيان بر پيامبران، موجب سلب اعتماد مي شود؛ به علاوه از مقام و منزلت رفيع آنان مي کاهد. و در پايان، روايات سهوالنبي را تا مرحله تضعيف يا تأويل پيش برده و آن را موافق عامه دانسته است و مي گويد به عنوان جدل در روايات خاصه وارد شده است.
5. شيخ محمدتقي تستري
شيخ محمدتقي تستري، در اثبات سهوالنبي و تأييد صدوق رساله اي نگاشته که در آن، دلايل شيخ مفيد را يک به يک نقض کرده است.گويد:
نتوان، روايات سهوالنبي را از اخبار آحاد دانست، زيرا جمع کثيري - که قابل اعتماد مي باشند - آن را روايت کرده اند، مانند:
1. سماعة بن مهران (حضرمي کوفي از اصحاب امام صادق و امام کاظم - عليه السلام - متوفاي: 145 ثقة ثقة)
2. حسن بن صدقه (مدائني - برادر مصدق بن صدقه - از اصحاب صادق و کاظم - عليهماالسلام - ثقة)
3. سعيد اعرج (ابن عبدالرحمان، از اصحاب امام صادق - عليه السلام - کوفي. ثقة).
4. جميل بن دراج (از اصحاب امام صادق و امام کاظم - عليه السلام - و از اصحاب اجماع است. ثقة جليل القدر.)
5. ابوبصير (ليث بن بختري مرادي از اصحاب امام باقر و صادق. از اوتاد الارض. ثقة جليل.)
6. زيد شحام (ابن يونس. کوفي. از اصحاب امام صادق و امام کاظم، ثقة عين. از اعيان طائفه)
7. ابوسعيد قماط (خالد بن سعيد. کوفي. ثقة. از اصحاب امام صادق عليه السلام)
8. ابوبکر حضرمي (عبدالله بن محمد. کوفي. تابعي. از اصحاب امام باقر و امام صادق - عليه السلام - ثقة جليل.)
9. حرث به مغيره (نصري. از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم. ثقة ثقة.)
تمامي اين افراد از ثقات و اَجلاي اصحاب و رُوات عاليقدر مي باشند، و برخي از آنان از اصحاب اجماع هستند که مورد اقرار و اذعان طائفه قرار گرفته اند.
آنگاه دوازده حديث، در اين زمينه مي آورد، که چهار حديث صحيحه و يکي حسنه است.
سپس مي گويد:
پس چگونه، حديث « سهوالنبي » خبر واحد باشد، در صورتي که در اين حجم بزرگ از طريق عامه و خاصه روايت شده است و مورد اجماع مخالف و موافق قرار گرفته است.
پس از آن به شناخت ذواليدين مي پردازد و اينکه او همان ذوالشمالين است که در روايات خاصه آمده. زيرا هر دو، لقب يک نفر است. اساساً لقب او ذوالشمالين بوده، سپس، پيغمبر - صلي الله عليه و آله وسلم - لقب او را به ذواليدين تغيير داده است.
او در جنگ بدر (سال سوم هجرت) شهيد شد، لذا روايت ابوهريره در اين باره - که اسلام آوردن او سال هفت هجري است - غريب مي نمايد؛ از اين رو، احتمال مي رود که ابوهريره، آن را نقل کرده و خود حاضر نبوده باشد.
سپس روايت عبدالله بن بکير از زراره از امام صادق - عليه السلام - را مي آورد:
هل سجد رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - سجدتي السهو قط؟ قال: لا، و لا يسجدهما فقيه.
آنگاه مي گويد: راوي آن (عبدالله بن بکير) فطحي المذهب است و شيخ طوسي، در کتاب عدة الاصول گفته: هرگاه خبر وي با خبر يک امامي معارض گشت، خبر امامي مقدم خواهد بود و خبر فطحي را بايد ناديده گرفت.
علامه تستري گويد: معارض اين خبر بسيار است، چنانچه در احاديث عامه و خاصه گذشت. (9)
علامه، اخبار سهو النبي موافق قرآن است (10) و اين خبر - در رابطه با آياتي که خواهيم آورد - مخالف قرآن مي باشد.
ب)آراي بزرگان علما
اکنون به آراي بيشتر انديشمندان جهان اسلام مي پردازيم:جامع ترين کتابي که اقوال علما را در اين زمينه آورده، بحارالانوار علامه مجلسي است، که با توجه به آن، برخي از کلمات اين بزرگان را مي آوريم:
1. شهيد اول
شهيد اول - رحمت الله (متوفاي سال 786) - در کتاب ذکري پس از ايراد حديث ذي اليدين مي نويسد:و هو متروک بين الاماميه، لقيام الدليل العقلي علي عصمة النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - عن السهو. و لم يصر الي ذلک غير ابن بابويه و شيخه ابن الوليد. و هذا حقيق بالإعراض عنه، لان الاخبار معارضة بمثلها، فيرجع الي قضية العقل. و لو صحّ النقل وجب تأويله. علي ان اجماع الامامية في الاعصار السالفة، علي هذين الشيخين، و اللاحقه لهما، علي نفي سهو الانبياء و الأئمة - عليهم السلام -. (11)
ترجمه:
حديث ذي اليدين، نزد اماميه، متروک شناخته شده، و کسي جز صدوق و شيخ او ابن الوليد آن را نگرفته و شايسته است که از آن چشم پوشيده شود، زيرا اين احاديث، معارض دارد پس بايد به حکم عقل رجوع نمود و اگر نقل صحيح باشد، بايد تأويل برد. علاوه اجماع اماميه پيش از صدوق و استادش بوده و پس از آن ها ادامه دارد که هرگز انبيا و ائمه - عليهم السلام - سهو نمي کنند. (12)
2. محقق حلّي
محقق حلّي - صاحب کتاب شرايع الاسلام - (متوفاي سال 676) در کتب مختلف به اين موضوع پرداخته است، از جمله:و الحق رفع منصب الامامة عن السهو في العبادة. (13)
حق آن است که مقام منيع امامت را، از حضيض سهو در عبادت والاتر بدانيم.
منتهي المطلب
الف. در باب تکبير براي سجده سهو - از ابي هريره آورده است: پيغمبر اکرم - در قصه ي ذي الشمالين - براي سجده سهو تکبير آورد. علامه در جواب مي گويد:هذا الحديث عندنا باطل، لاستحالة السهو علي النبي ص. (14)
ب. در مسأله ديگر مي گويد:
فقول مالک باطل لاستحالة السهو علي النبي - صلي الله عليه و آله و سلم -. (15)
باز مي گويد:
هذا الحديث باطل هندنا لاستحالة السهو علي الانبياء. و بيانه في الکلام. و يعضده ما رواه الشيخ في الموثق عن زرارة قال سألت اباجعفر - عليه السلام - هل سجد رسول الله - صلي الله عليه وآله وسلم - سجدتي السهو قطّ؟
فقال: لا، و لا سجدهما فقيه. (16)
ج. از طرق اهل سنت روايت کرده است که ابن مسعود گفت:
صلي بنا رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - خمسا، فلما انفتل تشوش القوم بينهم، فقال ماشأنکم؟ فقالوا: يا رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - هل زيد في الصلاة؟ قال: لا، و کيف؟ قالوا: فانک قد صليت خمساً، فانفتل فسجد سجدتين. ثم قال: « انما انا بشر انسي کما تنسون. » (17)
علامه در جواب گويد:
و هذا لايصح، علي ما بيناه في علم الکلام من عصمة النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - عن السهو. (18)
د. در بحث ترک کلام - درباره ي حديث ذي اليدين مفصلاً بحث کرده و حديث مذکور را مردود شمرده است. او مي گويد: اين حديث از چند وجه مردود است:
اولاً: مشتمل بر سهوالنبي است که عقلاً محال است.
ثانياً: اين حديث را ابوهريره نقل کرده است؛
در صورتي که ذواليدين در سال سه هجري در جنگ بدر کشته شد. پس بايد واقعه پيش از اين باشد و ابوهريره سال هفت هجري اسلام آورد.
ثالثاً: در اين حديث آمده است: ذواليدين پرسيد: اَقَصُرَتِ الصَّلاةُ اَمْ نَسِيتَ يا رسول الله؟ فقال: کل ذلک لم يکن.
لذا روايت شده که حضرت فرموده اند:
إنما أسهو لأبين لکم
يا فرمود:
لم اَنْسَ و لم تَقْصُرِ الصلاة (19)
کنايه از آن است که اساساً سهوي در کار نبود، بلکه تعمد در سهو بود که البته اين بسيار بعيد است.
نهج المسترشدين و رساله سعديه و ديگر کتب: در اين رابطه مطالبي دارد که شيخ حر عاملي در رساله التنبيه علي التنزيه آورده است. (20)
3. شيخ طوسي
شيخ ابوجعفر طوسي (متوفاي سال 460) که خود ناقل روايات سهو النبي است - روايتي را از امام محمد باقر - عليه السلام - مي آورد که هرگز پيغمبر اکرم - صلي الله عليه و آله وسلم - سجده سهو نفرمود.... عن زرارة قال: سألت اباجعفر - عليه السلام - هل سجد رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - سجدتي السهو قطّ؟ فقال: لا، لايسجدهما فقيه!
آيا هرگز پيغمبر اکرم - صلي الله عليه وآله و سلم - سجده سهو نموده، فرمودند: نه، و هرگز فقيهي سجده سهو نمي کند.
جمله ي اخير کنايه از آن است که انسان آگاه که واقف به اهميت عمل در حال انجام آن است، هرگز سهو نمي کند تا به سجده ي سهو نياز افتد.
آنگاه شيخ طوسي مي فرمايد:
الذي افتي به ما تضمنه هذا الخبر. فاما الاخبار التي قدمناها من ان النبي - صلي الله عليه و آله وسلم - سها فسجد، فانها موافقة للعامّة. و انا ذکرناها، لان ما تضمنته من الأحکام معمول بها علي ما بيناه. (21)
آنچه را که به آن نظر مي دهم، همين روايت (نفي سهو) است. اما آوردن روايات سهوالنبي، براي آن بود که مشتمل بر برخي احکام مورد عمل است. وگرنه اصل مسأله سهو، براي توافق با مشهور ميان مسلمين آمده و واقعيت ندارد.
ولي درباره روايات سهوالنبي - به طور کلي - مي گويد:
ان في الحديثين الاولين - المشتملين علي قضية سهوالنبي - ما يمنع من التعلق بهما، و هو حديث ذي الشمالين و سهوالنبي - صلي الله عليه و آله و سلم - و هذا مما تمنع العقول منه. (22)
در احاديث سهوالنبي، مطلبي هست که عقل آن را باور ندارد، بلکه آن را محال مي داند.
مقصود آن است که پيغمبر اکرم، با آن جلالت شأن و عظمتي که براي خداوند قائل است، هرگز دچار تشويش خاطر نمي شود تا دچار سهو و نسيان شود.
لذا در کتاب استبصار (23) به طور روشن تر مي فرمايد:
ان في الحديثين ما يمنع من التعلق بهما - و هو حديث ذي الشمالين و سهوالنبي صلي الله عليه و آله و سلم - و ذلک مما تمنع منه الأدلة القاطعة في انه لايجوز عليه السهو و الغلط، صلي الله عليه و آله و سلم. (24)
دلايل قطعي قائم است که پيغمبر اکرم هرگز فراموش نمي کند و اشتباه نمي رود.
4. فاضل مقداد
فاضل مقداد (متوفاي سال 826) - در شرح نهج المسترشدين علامه - مي نويسد:علماي اماميه برآنند که پيغمبر و امام از هرگونه سهو مصونيت دارند. [آنگاه سهو را چهارگونه مي شمارد]: سهو در اعتقاد ديني، سهو در عمل ديني، سهو در تبليغ احکام، سهو در شئون خاص زندگي. [و مي گويد] از تمامي اقسام سهو در مصونيت مي باشند. (25)
5. شيخ بهاءالدين
شيخ بهاءالدين عاملي (متوفاي سال 1031) در رساله اجوبة المسائل الدينية مي نويسد:مصونيت انبيا و أئمه - عليهم السلام - از سو و نسيان، مورد اتفاق آراي علما و اجماع انديشمندان اسلامي است. و مخالفت کردن يکي دو تن - امثال صدوق و ابن الوليد - اين اجماع را خلل نمي رساند.
و در جواب کسي که گفته بود: « صدوق گفته: پيغمبر - صلي الله عليه و آله وسلم - سهو کرده » گفت: بلکه صدوق سهو کرده که به پيامبر - صلي الله عليه و آله وسلم - نسبت سهو داده است. (26)
ج. دسته بندي روايات سهوالنبي
1. سهو در عدد رکعات:
بر سر دو رکعتي يا سه رکعتي سلام داد، سپس برخاست و بقيه نماز را خواند. يا در نماز چهار رکعتي يک رکعت اضافه کرد.2. سهو در قرائت:
مقداري از قرائت را فروگذارد، و اصحاب را مورد نکوهش قرار داد.3. فراگرفتن خواب:
نماز فجر از وي و صحابه فوت شد. آنگاه قضا به جا آوردند.هر يک از اين سه مورد را بررسي مي کنيم.
1. سهو در عدد رکعات
در کافي (27) از سماعه بن مهران از امام صادق - عليه السلام - آورده است:من حفظ سهوه فأتمه فليس عليه سجدتا السهو فان رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - صلي بالناس الظهر رکعتين، ثم سها فسلم. فقال له ذو الشمالين: يا رسول الله، أنزل في الصلاة شئ؟ فقال: و ما ذاک؟ قال: انما صليت رکعتين. فقال رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم - أتقولون مثل قوله؟ قالوا: نعم. فقام - صلي الله عليه و آله وسلم - فاتم بهم الصلاة، و سجد بهم سجدتي السهو... (28)
از حسن به صدقه آورده، گويد:
قلت لابي الحسن الأول (عليه السلام) أسلم رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) في الرکعتين الاولين؟ فقال: نعم. قلت: و حاله حاله. قال: انما اراد الله عزوجل ان يفقّهم. (29)
از امام موسي الکاظم - عليه السلام - پرسيدم: آيا پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - در دو رکعتي سلام دادند؟
گفت: آري.
گفتم: در حالي که پيغمبر داراي مقام رفيع نبوت و عصمت است.
در جواب فرمود: خداوند خواست تا صحابه را به مسائل نماز آشنا سازد. (30)
از سعيد اعرج از امام صادق - عليه السلام - آمده است:
صلي رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - ثم سلّم في رکعتين. فسأله من خلفه: يا رسول الله، أحدث في الصلاة شئ؟ قال: و ماذاک؟ قالوا: انما صليت رکعتين. فقال: اکذلک يا ذا اليدين؟ - و کان يدعي ذا الشّمالين - فقال: نعم. فبني علي صلاته فأتم الصلاة اربعاً. و قال: ان الله هو الذي انساه رحمةً للامّة. الا تري لو اَنَّ رجلا صنع هذا لَعِّير و قيل ما تقبل صلاتک فمن دخل عليه اليوم ذاک. قال: قد سنّ رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - و صارت اُسوة و سجد سجدتين، لمکان الکلام. (31)
در صحيح مسلم آمده است:
عن ابي سفيان مولي ابن ابي احمد قال: سمعت ابا هريرة يقول:
صلي بنا رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - صلاة العصر، فسلّم في رکعتين. فقام ذواليدين فقال: أقُصِرَت الصلاة يا رسول الله ام نسيت؟ فقال رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم -: کل ذلک لم يکن. فقال: قد کان بعض ذلک يا رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - فاقبل رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - علي الناس فقال: أصدق ذو اليدين؟ فقالوا: نعم، يا رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم -. فأتم رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - مابقي من الصلاة، ثم سجد سجدتين، و هو جالس بعد التسليم. (32)
از ابوهريره نقل شده است، که گفت:
پيامبر بر ما پيشوايي کرد، و بر سر دو رکعت، سلام نماز داد. شخصي به نام ذواليدين بلند شد و گفت: آيا نماز کوتاه شده يا فراموش کردي؟ فرمود: هيچکدام، گفت: حتماً يکي از اين دو بوده است. آنگاه پيغمبر از ديگران پرسيد، ذواليدين را تصديق کردند. پيغمبر بلند شد، نماز را تمام نمود و پس از سلام، دو سجده به جا آورد. (33)
در صحيح بخاري از عبدالله بن بُجينه آورده است:
پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - نماز ظهر را پنج رکعت خواند. بدو گفتند: آيا در نماز زيادتي رخ داده؟ فرمود: چه بوده، گفتند: يک رکعت زياد نمودي. آنگاه حضرت دو سجده ي سهو نمود.
در صحيح مسلم از عمران بن حصين آورده است:
پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - نماز عصر را، سه رکعتي سلام داد، سپس وارد خانه خود گرديد، شخصي به نام خرباق درب منزل او آمد - که دست هاي او کمي دراز بود - ماجرا را براي پيغمبر گفت. پيغمبر ناراحت شد و از منزل بيرون آمد و از مردم پرسيد: آيا راست مي گويد: گفتند: آري. آنگاه يک رکعت نماز به جا آورد و سپس دو سجده سهو نمود.
(34)
اين روايات - اساساً - قابل اعتماد نيستند.
بررسي روايات
روايات خاصه
روشن است که بيشتر جنبه ي « مماشاة » و همپايي با عامّه را دارد، و در واقع همان روايات عامه است که در روايات خاصه منعکس شده، و چيزي جدا از آن نيست. لذا شيخ ابوجعفر طوسي، با تصريح بر آنکه روايات سهو النبي قابل اعتماد نيست، فرموده است:از اين جهت آن را آوردم، که مشتمل بر يک سري احکام سهو است، تا بدان عمل شود، گرچه اصل حديث سهوالنبي را قبول ندارم.
او مي گويد:
فاما الأخبار التي قدمناها، من أن النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - سها فسجد، فإنها موافقة للعامة. و انما ذکرناها لان ما تضمنته من الأحکام معمول بها. (35)
وي در جاي ديگر مي گويد:
إن في الحديثين الأولين - المشتملين علي قضية سهوالنبي - ما يمنع من التعلق بهما، و هو حديث ذي الشمالين و سهوالنبي - صلي الله عليه وآله و سلم - و هذا ما تمنع العقول منه. (36)
روايات عامه
اين روايات سه عيب دارند:اولاً، اختلاف در متن روايات:
1. در تعيين نماز:
ظهر بوده يا عصر يا عشا2. در رکعات:
بر سر دو رکعت سلام داد يا سه رکعت3. زمان به جا آوردن:
هنوز از جاي برنخاسته، بقيه را آورد يا پس از بلند شدن و جا به جا شدن.4. سجده پيش يا پس از سلام:
دو سجده سهو را پيش از سلام يا پس از سلام انجام داد.در صحيح بخاري (37) آمده است:
عن ابي هريره قال: صلي النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - احدي صلاتي العشي ثم سلم، ثم قام الي خشبة في مقدم المسجد فوضه يده عليها، و فيهم ابوبکر و عمر فهابا أن يکلّماه، و خرج سَرَعانُ الناس. فقالوا: أقصرت الصلاة؟ و رجل يدعوه النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - ذواليدين (ذا اليدين) فقال: أنسيت ام قصرت؟ فقال: لم أنس و لم تقصر. قال: بلي قد نسيت. فصلي رکعتين ثم سلم ثم کبّر فسجد مثل سجوده او اطول. (38)
در يکي از دو نماز واپسين کم آورد، سپس بلند شد و بر تخته پاره اي تکيه نمود. مردمي که عَجَله داشتند بيرون رفتند. شخصي که پيغمبر او را ذواليدين مي خواند، گفت: فراموش کردي يا نماز کوتاه شد؟ فرمود: نه فراموش کرده ام و نه کوتاه شده. گفت: آري! فراموش کردي. پس دو رکعت ديگر آورد.
بخاري از ابن بُجَينه نقل مي کند:
ان رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - قام من اثنتين من الظهر لم يجلس بينهما، فلما قضي صلاته سجد سجدتين ثم سلّم بعد ذلک.
و در روايت ديگر:
کبر قبل التسليم فسجد سجدتين و هو جالس ثم سلّم. (39)
پيش از اين، سلام دادن بر سر دو رکعتي يا سه رکعتي گذشت.
ثانياً، مجهول بودن هويت « ذواليدين »
زهري گويد:
او همان ذوالشمالين است که در جنگ بدر شهيد گرديد.
ابن حجر مي نويسد:
لازمه اش آن است که حادثه سهوالنبي - صلي الله عليه وآله و سلم - پيش از جنگ بدر واقع گرديده باشد، که با روايت کردن ابوهريره آن را سازش ندارد. زيرا اين حادثه پنج سال پيش از اسلام آوردن ابوهريره اتفاق افتاده. چون جنگ بدر در سال سوم هجري و اسلام آوردن ابوهريره در سال هفتم روي داد.
ابن حجر مي گويد:
لذا اهل حديث و ارباب تاريخ اتفاق دارند که زهري اشتباه کرده که ذواليدين را همان ذوالشمالين دانسته که در واقعه ي بدر شهيد شده است.
ذوالشمالين، عمير بن عبد عمرو بن فضله خزاعي است که در واقعه بدر شهيد گرديد. ولي ذواليدين، تا پس از وفات پيغمبر، حيات داشت، و او از قبيله « بني سليم » است و « سَلَمي » خوانده مي شود، و نام او خرباق است. و در روايت مسلم آمده: ابوهريره گفت: شخصي از قبيله بني سليم برخاست و گفت...
در روايت مسلم و احمد و غيره آمده است که ابوهريره گفت:
بينما انا اصلي مع رسول الله...؛
موقعي که من با پيغمبر نماز مي خواندم...
لذا بيشتر محققين اتفاق نظر دارند که ذوالشمالين غير از ذواليدين است. و امام ابن ادريس شافعي به صراحت آن ها را دو نفر مي داند - به کتاب اختلاف الحديث نوشته ي شافعي رجوع شود. (40)
ابن حجر گويد:
بيشتر بر آن رفته اند که نام ذواليدين، خرباق است، دو دست او کمي دراز بود، يا آنکه با هر دو دست کار انجام مي داد. (41)
ابن سعد در طبقات، ذوالشمالين و ذواليدين را يکي شمرده و او را عمير بن عبد عمرو خزاعي دانسته است و پيغمبر پس از هجرت او به مدينه، ميان او و يزيد بن حارث عقد اخوت برقرار کرد، و هر دو، در واقعه ي بدر شهيد شدند. قاتل ذوالشمالين را ابو اسامه حبشي معرفي کرده است. (42)
همچنين است ابن الاثير (43) و ابن حجر (44) و ابن عبدالبر (45) و ديگر کتب مربوطه.
اساساً ذواليدين که معاصر ابوهريره باشد، جز در اين روايات، در جاي ديگر مطرح نشده است، و ابن حجر و ديگران او را خرباق معرفي کرده اند.
اين که خرباق کيست؟ خود مجهولي از مجهولات است و در هيچ يک از کتب تراجم از او يادي نشده است، جز در رابطه با حديث سهوالنبي، آن هم به روايت عمران بن حصين که در صحيح مسلم در رابطه با سلام دادن بر سر سه رکعتي آمده است. (46)
لذا - در اين رابطه - سخن شيخ مفيد، درست است که ذواليدين مربوط به حديث سهوالنبي را مجهول الشخصيه ناميده است. از اين رو، سخن شيخ صدوق، که او فردي معروف است، درست نيست.
ثالثاً، اگر ذواليدين، همان ذوالشمالين است که در احاديث شيعه آمده، و صدوق او را عمير بن عبد عمرو خزاعي معرفي کرده که در واقعه ي بدر شهيد شده است، پس نمي تواند ابوهريره، - که در سال هفت هجري اسلام آورد - راوي حديث وي باشد؛ به خصوص با عبارت بينما انا اصلي مع رسول الله (47) که در حديث ابي هريره آمده است و مي رساند خود وي در قضيه حاضر بود، نه اينکه صرفاً ناقل باشد.
همچنين عمران بن حصين - راوي ديگر حديث ذي اليدين - در سال هفتم فتح خيبر، اسلام آورد. (48)
و اما عبدالله بن بجينه که عبدالله بن مالک است، نامي از ذواليدين نياورده است.
در نتيجه، روايات سهوالنبي، اصل ثابت و راسخي ندارند و نمي توان مطلب با اين اهميتي را با چنين رواياتي ثابت کرد.
علاوه که روايات شيعه و اهل سنت مجموعاً دو عيب بزرگ دارند.
اولاً اعراض اصحاب: انديشمندان، علما و فقهاي اماميه از روايات سهوالنبي عموماً روي گردانند؛ چنانچه شهيد اول فرمود:
و هو متروک بين الامامية. (49)
و علامه حلي فرمود:
هذا الحديث باطل عندنا و... (50).
ثانياً معارض با اقوي بود: چنانچه شهيد فرمود:
و هذا حقيق بالاعراض عنه، لان الاخبار معارضة بمثلها.
دليل معارض - علاوه بر دليل عقل - رواياتي است که عمده آن ها صحيحه زراره است:
هل سجد رسول الله سجدتي السهو قط؟ قال: لا، و لا يسجد هما فقيه.
اما اينکه اين حديث را عبدالله بن بکير فطحي روايت کرده و شيخ فرموده است:
رواياتي را که امثال او به آن متفرد باشند، مورد عمل اصحاب نيست - چنانچه در عبارت علامه تستري گذشت - درست نيست، زيرا شيخ شخصاً فرموده: الذي افتي به ما تضمنه هذا الخبر.
علاوه که متفرد نيست، با نظر به روايت مجلسي که از تفسير نعماني آورده بود (51) و رواياتي که شيخ حرعاملي آورد. (52)
2. سهو در قرائت
برقي - در محاسن - از ابن قداح از امام صادق - عليه السلام - آورده است:صلي النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - صلاةً و جهر فيها بالقراءة. فلما انصرف قال لاصحابه: هل اسقطت شيئا في القراءة؟ قال: فسکت القوم. فقال النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - أفيکم ابي بن کعب؟ قالوا: نعم فقال: هل اسقطت فيها بشئ؟ قال: نعم يا رسول الله، انه کان کذا و کذا. فغضب - صلي الله عليه و آله و سلم - ثم قال: ما بال اقوام يتلي عليهم کتاب الله فلايدرون ما يتلي عليهم منه و لا ما يترک؟! هکذا هلکت بنو اسرائيل. حضرت ابدانهم،و غابت قلوبهم. و لايقبل الله صلاة عبد لايحضر قلبه مع بدنه... (53)
در اين حديث آمده:
پيغمبر اکرم، موقع قرائت سوره، برخي از آن را ناتمام گذارد. سپس - بعد از فراغت از نماز - از صحابه پرسيد: چيزي کم گذاردم؟ آنان لب فرو بستند. پرسيد. آيا ابي بن کعب در ميان شما است، گفتند: آري. از او پرسيد: چيزي کم گذاردم. گفت: آري. آنگاه ديگر صحابه را نکوهش فرمود.
علامه مجلسي در ذيل حديث مي نويسد:
في هذا الحديث - مع ضعف سنده - اشکال، من حيث اشتماله علي التعيير بامر مشترک... الا ان يقال انه - صلي الله عليه وآله و سلم - انما فعل ذلک عمداً لينبعهم علي غفلتهم. و کان ذلک لجواز الاکتفاء ببعض السورة - کما ذهب اليه کثير من اصحابنا - او لأن الله تعالي امره بذلک في خصوص تلک الصلاة لتلک المصلحة. و القرنية عليه، ابتداؤه - صلي الله عليه وآله و سلم - بالسؤال. او يقال انما کان الاعتراض علي اتفاقهم علي الفضلة و استمرارهم عليها. (54)
علامه مجلسي در اين حديث، علاوه بر اشکال ضعف سند، اين ايراد را گرفته است:
پيغمبر اکرم - صلي الله عليه وآله و سلم - چيزي را نکوهش کرده که خود، در آن شريک بود، زيرا همانگونه که صحابه غفلت داشته اند، خود نيز فراموش کرده است. و اين از شخصيتي مثل پيغمبر، بعيد مي نمايد که ديگران را به آن چيزي که خود دچار شده، نکوهش کند.
3. فراگرفتن خواب
در کافي (55) از سعيد اعرج از امام صادق - عليه السلام - چنين آورده است:نام رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - عن الصبح. و الله - عزوجل - انامه - حتي طلعت الشمس عليه. و کان ذلک رحمة من ربک للناس. ألا تري لو انَّ رجلاً نام حتي تطلع الشمس لعيره الناس، و قالوا: لا تتورع لصلواتک. فصارت اسوةً و سنةً. فان قال رجل رجل: نمت عن الصلاة، قال: قد نام رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - فصارت اسوة و رحمة، رحم الله سبحانه بها هذه الامة.
باز از سماعه بن مهران از امام صادق - عليه السلام - آورده است:
... ان رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - رقد عن الصلاة الفجر حتي طلعت الشمس، ثم صلاها حين استيقظ. ولکنه تنحّي عن مکانه ذلک ثم صلّي. (56)
صدوق - در فقيه - از سعيد اعرج از امام صادق - عليه السلام - آورده است:
ان الله تبارک و تعالي انام رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - عن صلاة الفجر حتي طلعت الشمس، ثم قام فبدأ فصلي الرکعتين اللتين قبل الفجر ثم صلي الفجر. و اسهاه في صلاته فسلم في رکعتين - ثم وصف ما قاله ذوالشمالين - و انما فعل ذلک به، رحمة لهذه الامّة لئلا يعير الرجل المسلم اذا هو نام عن صلاته او سها فيها، فيقال: قد اصاب ذلک رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم). (57)
حديث خواب رفتن پيغمبر از نماز صبح را ابوداود سجستاني، با تفصيل آورده است. (58)
شيخ مفيد - عليه الرحمه - در رابطه با حديث نوم النبي مي فرمايد:
و الخبر المروي - ايضاً - في نوم النبي - صلي الله عليه وآله و سلم - عن صلاة الصبح، من جنس الخبر عن سهوه في الصلاة، و انه من أخبار الآحاد التي لاتوجب علماً و لا عملاً. مع انه يتضمن خلاف ما عليه عصابة الحق، لانهم لا يختلفون في انه من فاتته فريضة فعليه ان يقضيها اي وقت ذکرها، فلاتجوز قبلها. و قد قال النبي - ص - لاصلاة لمن عليه صلاة - يريد انه لا نافلة لمن عليه فريضة. (هذا بناءً علي المضايقة في قضاء الفوائت).
قال: و لنا ننکر بان يغلب النوم الأنبياء - عليهم السلام - في اوقات الصلوات حتي تخرج، فيقضوها بعد ذلک، و ليس عليهم في ذلک عيب و لانقص، لانه ليس ينفک بشر من غلبة النوم، و لان النائم لاعيب عليه.
و ليس کذلک السهو، لانه نقص عن الکمال في الانسان، و هو عيب يختص به من اعتراه. و قد يکون من فعل الساهي تارة، کما يکون من فعل غيره. و النوم لايکون الا من فعل الله تعالي. و ليس من مقدور العباد علي حال، و لو کان من مقدورهم لم يتعلق به نقص و عيب لصاحبه، لعمومه في البشر. و ليس کلذک السهو، لانه يمکن التحرز عنه. فعلم فرق ما بين السهو و النوم بما ذکرناه. (59)
شهيد اول در ذکري (60) آورده است:
روي زرارة في الصحيح عن ابي جعفر - عليه السلام - قال: قال رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم -: اذا دخل وقت صلاة مکتوبة فلا صلاة نافلة حتي يبدأ بالمکتوبة. قال: فقدمت الکوفة، فاخبرت الحکم بن عتيبة و اصحابه، فقلبوا ذلک مني. فلما کان في القابل لقيت اباجعفر - عليه السلام - فحدثني ان رسول الله - ص - عرّس (اي نزل عن سفره للاستراحة) في بعض اسفاره، و قال: من يکلؤنا (اي يحرسنا) فقال بلال: انا... فنام بلال و ناموا حتي طلعت الشمس. فقال: يا بلال، ما ارتدک؟ فقال: يا رسول الله، اخذ بنفسي الذي اخذ بانفاسکم. فقال رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - (61) رکعتي. الفجر، و امر اصحابه فصلوا رکعتي الفجر، ثم قام فصلي بهم الصبح. ثم قال: من نسي شيئا من الصلاة فليصليها اذا ذکرها، فان الله عزوجل يقول « و اقم الصلاة لذکري » (62). قال زرارة فحملت الحديث الي الحکم و اصحابه. فقال: نقضت حديثک الاول. فقدمت علي ابي جعفر - عليه السلام - فاخبرته بما قال القوم، فقال: يا زرارة، الا أخبرتهم انه قد فات الوقتان جميعا، و ان ذلک کان قضاء من رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم -. [شهيد به حديث سعيد اعرج اشاره مي کند و مي گويد:] در اين حديث فوايدي به چشم مي خورد. [در دومين فايده مي گويد:] و منها ما تقدم من ان الله تعالي انام نبيه لتعليم امته، و لئلا يعير بعض الامة بذلک. [سپس اضافه مي کند:] و لم اقف علي رادّ لهذا الخبر، من حيث توهم القدح في العصمة به. (63)
شيخ بهائي پس از نقل خبر فوق، مي گويد:
ممکن است جهت ياد شده موجب وهن حديث « نوم النبي » گردد. جز آنکه از کلام شهيد پيدا است، که اصحاب آن را مردود نشمرده پذيرفته اند. (64)
د. بررسي آيات سهوالنبي
1. در سوره انعام چنين مي خوانيم:وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. (65)
و در سوره کهف گذشت:
وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً. (66)
در ذيل همين آيه اشارت رفت که اين قبيل آيات از باب اياک اعني و اسمعي يا جاره است (به تو مي گويم تا ديگري به گوش باشد) و در اينجا خطاب خاص است، ولي مخاطب عام مي باشد و همه مردم مقصودند. اين آيه همانند آيه ديگري است که در آن آمده است:
وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ. (67)
[نزغ: مداخله ي در کاري براي افساد آن و دسيسه و افساد و شيطنت است.] پس هرگاه انسان احساس کند که شيطنتي در کار است، بايد به خدا پناه ببرد تا او را از شر او در امان سازد.
خطاب گرچه به صورت خاص است، ولي مخاطب - در حقيقت - عام است و همه مردم مقصودند.
علامه طباطبايي درباره ي آيه فوق فرموده است:
اين آيه مکي است، و از باب اياک اعني و اسمعي يا جاره نازل گرديده، مانند آيه: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ (68) که در مدينه نازل شد، و مقصود ترک مجالست با کفار و منفاقين است. و در آيه سوره نساء اشاره به سابقه نهي شده است که همان آيه سوره انعام است.
2. در سوره ي اعلي مي خوانيم:
سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَى * إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ (69)
اين آيه، به پيغمبر اکرم - صلي الله عليه وآله و سلم - اطمينان مي دهد که قرآن را فراموش نمي کند:
ما قرآن را بر تو قرائت مي کنيم به گونه اي که هرگز فراموش نخواهي کرد.
نظير آيه:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ (70)
ما قرآن را فروفرستاديم و ما آن را حفاظت مي کنيم.
لذا عدم نسيان، کنايه از بقا و مصونيت قرآن براي هميشه است؛ گرچه خطاب خاص است، ولي شخص پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - کنايه از امتش گرفته شده است، هيچگاه قرآن را فراموش نمي کند.
مي گويند:
نزول آيه براي آن بود که پيغمبر در موقع نزول قرآن عجله مي ورزيد تا براي کاتبان وحي بازگو کند، و مبادا چيزي را فراموش کند. لذا از اين رفتار منع گرديد: وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (71)؛ « تا وحي به پايان نرسيده، شتاب مکن. و از خداوند، فزوني دانش خواستار باش. »
و اما استثناي « مشيئت » در اينجا، نظير استثنا در آيه:
وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّهِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (72)
خواهد بود که هرگز واقع نمي شود. و فقط جنبه ي ايفاي بقاي قدرت الاهي را مي رساند. که هرگاه بخواهد آنچه را که عطا کرده، باز گيرد، مي تواند؛ گرچه هرگز نکند. لذا جنبه عملي نداشته و نخواهد داشت. صرفاً جنبه ي ارائه قدرت مطلقه الاهي منظور است، لذا در پايان آيه دوم: « عطا غير مجذوذ » اي غير منقطع آمده است. (73)
3. اما قصه ي سوادة بن قيس که در آخرين لحظات حيات پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - درخواست قصاص کرد، مبني بر آنکه روزگاري که پيامبر عازم طائف بود، او به استقبال پيغمبر آمده، و پيغمبر ناخواسته، عصاي (محشوق) خود را که به قصد ناقه بلند کرده بود، بر شکم وي زد، و رسول اکنون - در واپسين لحظات حيات پيغمبر - از مردم درخواست کرده که هر که حقي بر او دارد، بگويد تا ادا کند، و به فرداي قيامت نيفتد، سوادة بن قيس بلند شد و عرض حال کرد.
حضرت دستور داد، عصاي ممشوق را از خانه فاطمه - عليه السلام - آوردند، و به دست او داد تا قصاص کند، و دامن خود را بالا برد، در اين موقع، سواده خم شد و بدن مبارک حضرت را با لبان خود لمس کرد و گفت:
بابي انت و امي يا رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - أتاذن لي ان اضع فمي علي بطنک فاذن له. فقال سواده: اعوذ بموضع القصاص من بطن رسول الله - صلي الله عليه وآله و سلم - من النار يوم النار.
پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - به او فرمود:
اي سوادة بن قيس، آيا عفو مي کني يا قصاص؟ گفت: عفو مي کنم.
پيغمبر فرمود:
اللهم اعف عن سوادة بن قيس کما عفي عن نبيک محمد. (74)
اين افسانه کاملاً ساختگي است، زيرا با قواعد شرع تطابق ندارد. در شريعت اسلام، جنايت خطا و شبه عمد، قابل قصاص نيست، و هرگز پيغمبر - صلي الله عليه وآله و سلم - به يک عمل خلاف قانون شرع، تن در نمي دهد، زيرا پيغمبر اسوه است، و نبايد هيچ عمل بدعتي روا دارد.
به علاوه، شخصي به نام سوادة بن قيس در تاريخ وجود ندارد. آنکه هست، شخصي به نام سواد بن غزيه انصاري است که سواده هم به او گفته مي شد. ابن اسحاق روايت مي کند که در جنگ بدر، پيغمبر اکرم صفوف را صف آرايي مي کرد و در دستش چوب دستي بود، و به آرايش صفوف مي پرداخت، چوب دستي به شکم سواده بن غزيه اصابت کرد و خراش برداشت. سواده گفت: رنجم دادي، بايد قصاص شوي. حضرت دامن بالا زد که در اين موقع سواده خم شد و شکم حضرت را بوسيد. حضرت او را دعا کرد.
اين قصه را براي سواد بن عمر هم آورده اند و ابن حجر احتمال تعداد قصه را مي دهد. (75)
پينوشتها:
1. من لايحضره الفقيه، ج 1، صص 235-234.
2. تَکلُّف: خود را به مشقّت افکندن و چيزي را که در توان نيست آوردن.
3. رساله نفي السهو (مصنفات المفيد)، شماره 10، صص 22-20.
4. در مقابل خبر متواتر که موجب يقين است. و خبر مستفيض که موجب ظنّ قوي است. خبر واحد نه موجب يقين است و نه ظن قوي. بلکه صرفاً موجب ظن متعارف و معمولي است که در باب اصول حجت و معتبر نيست.
5. صحيح مسلم (ج 2، صص 88-82): از ابوهريره: يکي از دو نماز واپسين ظهر يا عصر را در دو رکعتي سلام داد. و نيز از وي آمده: در نماز ظهر. و همچنين در نماز عصر.
در برخي روايات وي: در دو رکعتي سلام داد در برخي ديگر: در سه رکعتي سلام داد!
در صحيح بخاري (ج 2، ص 85-87): از عبدالله بن بُجينة: در نماز ظهر. و از ابوهريره: بيشتر گمانم: نماز عصر!
مسند احمد بن حنبل (ح 2، ص 234): يکي از دو نماز واپسين. از ابوهريره!
سنن ابن ماجه (ج 1، ص 364): از عبدالله بن بجينه: به گمانم نماز ظهر!
سن نسائي (ج 3، ص 56): از عمران بن حصين: در سه رکعتي سلام داد، آنگاه « خرباق » به وي گفت: بر سه رکعتي سلام دادي! پيامبر بلند شده نماز را تمام کرد. سپس دو سجده سهو نمود!
سنن بيهقي (ج 2، ص 334): از عبدالله بن مالک بن بجينه: در يکي از دو نماز شام (مغرب يا عشاء) بر سر دو رکعت ننشست، و بلند شد و در پايان نماز - پيش از سلام - دو سجده سهو نمود! و در ص 335: ابوهريره گفت: پيامبر اقامه جماعت بر ما نمود و در نماز عصر در دو رکعتي سلام داد. آنگاه ذواليدين بوي گفت: « أقصرت الصلاةُ ام نسيت؟ » پيامبر فرمود: « کل ذلک لم يکن ». ذواليدين دوباره گفت: « قد کان بعض ذلک يا رسول الله... ». و از عمران بن حصين: در سه رکعتي نماز عصر سلام داد!
6. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 17، صص 109-108.
7. همان مرجع، ص 108. وي در اين زمينه سخن طولاني دارد.
8. در فصل چهارم در اين رابطه (41) حديث مي آورد که عموماً سهو و نسيان و غفلت را از اولياي الاهي نفي مي کند. ر.ک: شيخ حر عاملي، التنبيه في التنزيه، صص 44-26.
9. رساله سهو النبي، ص 12.
10. همان، ص 9.
11. الذکري، ص 215، س 34.
12. همان، ص 215.
13. ر.ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 17، ص 110.
14. منتهي المطلب، ج 1، صص 419-418.
15. همان.
16. همان.
17. ر.ک: صحيح مسلم، ج 2، ص 85 آمده است.
18. تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 135.
19. ر.ک: المنتهي، ج 1، ص 308، مطلب سوم در تروک صلاة؛ و نيز تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 130، در همين باب.
20. شيخ حر عاملي، رساله، صص 11-10.
21. تهذيب الاحکام، ج 2، ص 350، رقم 42.
22. همان، ج 2، ص 181، ذيل شماره 27.
23. ج 1، ص 371 ذيل حديث رقم 6.
24. ر.کک شيخ حر عاملي، رسالة التنبيه، صص 11-10؛ پاورقي از شرح نهج المسترشدين، ط بمبئي، ص 150.
25. همان.
26. همان، صص 14-12.
27. ج 3، ص 355.
28. الکليني الرازي، الفروع من الکافي، ج 3، ص 355، باب من تکلم في صلاته قبل ان يتمها، رقم 1.
29. همان، ص 356، ج 3.
30. همان، رقم 3.
31. همان، ص 357، رقم 6.
32. صحيح مسلم، ج 2، ص 87.
33. صحيح بخاري، ج 2، ص 85.
34. ج 2، ص 87 و: در اين باره به: سنن ابن ماجه، ج 1، ص 366؛ سنن ابن داود، ج 1، ص 119؛ سنن نسائي، ج 3، ص 56؛ سنن بيهقي، ج 2، ص 335؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 234 رجوع شود.
35. تهذيب الاحکام، ج 2، ص 350، رقم 42.
36. همان، ص 181، رقم 27.
37. ج 2، ص 86.
38. صحيح بخاري، ج 2، ص 86.
39. همان، ص 85.
40. ر.ک: « فتح الباري » شرح صحيح بخاري، ج 3، ص 77.
41. همان، ص 80.
42. ر.ک: طبقات ابن سعد (چاپ ليدن)، ج 3، 1، ص 118، س 20 و ق 2، ص 85، س 9.
43. اسدالغابة في معرفة الصحابة، ج 2، صص 141 و 145.
44. الاصابة، ج 1، صص 486 و 489.
45. الاستيعاب، ج 2، ص 469.
46. ر.ک: الاصابة، ج 1، ص 422، رقم 2238؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 87.
47. در بخاري، ج 2، ص 86: « صلي بنا النبي... »؛ و در صحيح مسلم، ج 2، ص 86: « صلي بنا رسول الله... »؛ و در فتح الباري شرح بخاري، ج 3، ص 77: « بينما انا اصلي مع رسول الله... ».
48. ابن اثير، اسدالغابة، ج 4، ص 137.
49. ذکري، ص 215.
50. منتهي المطلب، ج 1، ص 418.
51. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 7، ص 108.
52. التنبيه علي التنزيه، صص 44-26.
53. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 17، صص 106-105، رقم 15.
54. همان.
55. همان، ج 3، ص 294، رقم 9.
56. فروع کافي، ج 3، ص 294، رقم 9 و 8.
57. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 233، رقم 48.
58. سنن ابي داود، ج 1، صص 122-118.
59. مصنفات الشيخ المفيد، ج 10، رسالة نفي السهو، صص 28-27.
60. الذکري، ص 124.
61. قوموا فتحولوا عن مکانکم الذي اصابکم فيه الغفلة و قال: يا بلال، اذّن، فأذن، فصلي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلن).
62. طه، آيه 14.
63. شهيد، الذکري، ص 134؛ وسائل، ج 4، ص 285-286؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 17، ص 107.
64. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 17، ص 108.
65. انعام، آيه 68.
66. کهف، آيه 24.
67. اعراف، آيه 200؛ فصلت، آيه 36.
68. نساء، آيه 140.
69. اعلي، آيات 6 و 7.
70. حجر، آيه 9.
71. طه، آيه 114.
72. هود، آيه 108.
73. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 20، ص 39.
74. امالي صدوق، مجلس 92، حديث رقم 6، صص 568-567؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 235.
75. الاصابة في تمييز الصحابة، ج 2، صص 96-95، شماره 3582.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول