ز

طلاق

سلام خسته نباشين من قبلا از شما مشاوره گرفتم خیلی خوب راهنمايم کردین. دوباره 1سوال ديگه دارم اول به خاطر اعتیاد شوهرم خیلی عصبی بودم گفتم طلاق می گيرم؟ ولی الان 2 دل شدم نميدونم چیکار کنم؟ اگه برگردم به اون زندگی اگه شوهرم بازم بره سراغ شیشه من چیکار کنم؟ کل خانواده ام ميگن طلاق بگیر این درست شدنی نیست. ولی من دوسش دارم نمی تونم بدون شوهرم زندگی کنم چون بمن سوظن داشت می گفت خیانت می کنی دلیلشم مصرف شیشه بود حالا من چیکار کنم بین شوهرم و خانواده باید یکیرو انتخاب کنم؟ من باید چیکار کنم؟
يکشنبه، 15 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ز

طلاق

ز ( تحصیلات : سیکل ، 30 ساله )

سلام خسته نباشين من قبلا از شما مشاوره گرفتم خیلی خوب راهنمايم کردین. دوباره 1سوال ديگه دارم اول به خاطر اعتیاد شوهرم خیلی عصبی بودم گفتم طلاق می گيرم؟ ولی الان 2 دل شدم نميدونم چیکار کنم؟ اگه برگردم به اون زندگی اگه شوهرم بازم بره سراغ شیشه من چیکار کنم؟ کل خانواده ام ميگن طلاق بگیر این درست شدنی نیست. ولی من دوسش دارم نمی تونم بدون شوهرم زندگی کنم چون بمن سوظن داشت می گفت خیانت می کنی دلیلشم مصرف شیشه بود حالا من چیکار کنم بین شوهرم و خانواده باید یکیرو انتخاب کنم؟ من باید چیکار کنم؟


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم، توصیه بنده به شما برگشتن در کنار همسرتان به اتفاق فرزندتان میباشد ، الویت اول شما باید گرم نگه داشتن کانون خانوادگی سه نفرگی خود باشد و با قاطعیت و احترام با والدین و خانواده خود ، تصمیم خود را علنی کنید و نگذارید با هیجانات و احساسات زود گذر و مقطعی اطرافیان که به خیال خودشان از روی دلسوزی میباشد ، آینده خود را تباه کنید و در حق فرزند و شوهرتان که بیشترین حق را نسبت به شما دارند ظلم بکنید و حتی با نگاه عمیق تر در حق خودتان ، و نگذارید خود را از زندگی خانوادگی خودتان که شما آن را بنا کرده اید ،محروم سازید . ضمن اینکه دو دلی خود را کنار میگذارید و وارد زندگی در کنار شوهرتان میشوید موارد ی را نیز باید توجه داشته باشید ، از جمله اینکه این طور نیست که بگوییم اعتیاد به شیشه درمان ندارد و خوشبختانه تعداد زیادی بیمار شیشه ای داشتیم که درمان شدند اما هر چه مدت زمان مصرف بیشتر باشد و مصرف ترکیبی تر باشد و از آن طرف حمایت خانواده ها ضعیف تر باشد، درمان هم سخت تر شده است. ما مداخلات بسیار زیاد علمی را داریم که می تواند در جمع و بستر خانواده کمک کننده این باشد که انگیزه معتاد را به سمت درمان بالا ببرد و معتاد به صورت داوطلبانه گام بردارد. اگر از راهش وارد شویم، فرد معتاد با کمک یک مداخله گر متخصص برای ورود به درمان تسلیم می شود.یک اشتباه بزرگ این است که همه تقصیرها را به سمت معتاد می بریم و می خواهیم راه حل را از معتاد شروع کنیم. در حالی که برای درمان و بهبود یک معتاد همه با هم از جمله خانواده و محیطی که معتاد در آن کار و زندگی می کند باید برای سیستم درمانی اقدام کنند. امروزه اعتیاد یک بیماری شمرده می شود و فرد معتاد یک بیمار است . با این تفاوت که اعتیاد سرما خوردگی نیست که پس از چند روز درمان شود . پس خانواده فرد بیمار باید با او به درستی رفتار کنند و صبوری به خرج بدهند و بدانند درمان در طی یک فرایند اتفاق می افتد و فرد نمیتواند یک شبه ترک کند بلکه به مرور آن را ترک خواهد کرد . هرگونه رفتار غلط احتمال روی آوردن دوباره فرد به اعتیاد را بیشتر می کند. اگر ما بخواهیم رفتار درستی در مورد افراد وابسته به مواد داشته باشیم باید یک سری پیش فرض و پیش داوری های خود را نسبت به پدیده وابستگی به مواد یا اعتیاد تغییر دهیم .ما با توجه به تاثیری که این پدیده یعنی اعتیاد روی جنبه های مختلف زندگی خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ما می گذارد عادت نکرده ایم به این پدیده به عنوان بیماری نگاه کنیم و سعی می کنیم آن را به صورت یک مسئله حاد نگاه کنیم و برای آن به دنبال یک راه حل آنی بگردیم .حتی وقتی آنرا به عنوان بیماری قبول کردیم و بیمار وابسته به مواد را پیش پزشک آوردیم عجله داریم که دکتر نسخه ای بنویسد و داروئی تجویز کند که وابستگی به ماده از سر بیمار ما بیافتد و دیگر سراغ مواد نرود و حال آنکه بیماری وابستگی به مواد بیماری حادی نیست که یک دفعه ایجاد شده باشد که بخواهد یک دفعه بر طرف شود.این بیماری به تدریج در اثر مسائل مختلفی ایجاد می شود که هر یک از آنها باید به نوبه خود و در طول زمان بررسی و با کمک تیم درمانی و خانواده حل شود.در درمان وابستگی به مواد انتظار بهبود سریع یک آرزو است و به نظر می رسد تا مدت های دراز هم آرزو بماند. پس اگر کسی از من بپرسد آیا وابستگی به مواد درمان دارد من به او میگویم اگر می خواهی مثل سرماخوردگی یا حصبه آن را درمان کنیم ، هنوز این درمان پیدا نشده است ولی اگر تعریف درمان را عوض کنی و عجله نداشته باشی درمان آن امکان پذیر است و خیلی ها توانسته اند درمان را تا بهبودی کامل به پایان برسانند به همین خاطر است که در مورد افراد وابسته به مواد ما اصطلاح بازتوانی و بازپروری را به کار می بریم تا اصطلاح درمان را.پس تغيير در فرد يک شبه به وجود نمي آيد و مثل جراحي نيست که فرد بيهوش شود و روي بيني وي جراحي شود و شکل بيني تغيير کند بلکه تغيير نيازمند صرف زمان و انرژي است و هسته اوليه و انرژي اين تغيير از درون فرد منشا مي گيرد که در اين حالت فرد احساس مي کند رفتار اعتيادي اش در زندگي اش تاثير سوء گذاشته است.در شروع رفتار اعتيادي فرد ممکن است مشکل را ناديده انگارد ولي بعد از مدتي اين مشکل آن قدر روي زندگي او تاثير مي گذارد که نمي تواند اثرات آنرا ناديده بگيرد.به عنوان مثال فردي که ماده مخدر يا محرک را استفاده مي کند ابتدا پول کمي را براي مصرف مواد مي پردازد ولي بعدها به دليل پديده تحمل مجبور است هزينه بيشتري براي تهيه مواد پرداخت کند و بالاخره زماني فرا مي رسد که بايد تمام حقوق خود و حتي بيشتر از آن را براي خريد مواد بپردازد و اين موقع زمانيست که او به فکر مي افتد رفتار مصرف مواد روي زندگي او تاثير گذاشته و بايد تغييري در رفتار خود ايجاد کند.در اين مرحله وظيفه شما به عنوان کسي که با او زندگي مي کند ،دادن آگاهي به او است تا کم کم تشخيص بدهد مشکلي وجود دارد و اين افزايش آگاهي بايد در غالب جملات خبري و با حالت احساسي و هيجاني کم و کنترل شده باشد تا فرد وابسته به مواد را از خود نرانيم. اگر اين خبرها را با هيجان زياد و دعوا بيان کنيم باعث درگيري و کناره گيري فرد معتاد از خودمان مي شويم.لازم است اين جملات خبري در مورد آثار سوء مصرف مواد در زمان مناسب هم ادا شود مثلا فردي وابسته به شیشه است و تحت تاثير شیشه مست است و وقتي به خانه بر مي گردد همسرش با گريه و دعوا شروع مي کند از مصرف او انتقاد مي کند و چون فرد مست است کارشان به کتک کاري مي کشد و ...در حاليکه همسر اين فرد بايد درست در آن لحظه سکوت مي کرد و منتظر مي ماند که مستي از سر شوهرش بپرد و سپس در مورد اجاره عقب افتاده يا بيماري فرزندش صحبت کند و يا از احساس بد خودش بگويد و ياد آوري کند و بيش از يک بار نيز تکرار نشود.رفتار هيجاني و عصبانيت نه تنها کمکي به ما نمي کند بلکه باعث مي شود فاصله بين ما و فرد وابسته به مواد بيشتر شود و به حرف ما گوش نکند. گاهي وقت ها هم اين صحبت ها حتي اگر از روي مهر و محبت ابراز شود جنبه نصيحت پيدا مي کند و براي فردي که در مرحله پيش تامل است و فکر مي کند رفتار او مشکل ساز نيست اين نصيحت ها بسيار خسته کننده است و فرد را از بستگان خود دورتر مي کند و فرد وابسته به مواد فکر مي کند کسي قادر به درک او نيست .در اين وضعيت فرد ممکن است در مورد مشکل خود اطلاعات زيادي داشته باشد ولي هيچ گاه درمان را شروع نمي کند. در اين مرحله اطرافيان فرد بايد مثل مرحله قبل عمل کنند يعني اطلاعات و آگاهي فرد را از عواقب رفتارش بيشتر کنند. با اين تفاوت که در اين مواقع گاهي تحريک کردن مثبت از لحاظ عاطفي هم مي تواند تا حدي موثر باشد و خيلي وقت ها يک صحبت کودکانه از طرف فرزند فرد وابسته به مواد مي تواند او را تکان دهد. يادتان باشد ،اولاً اين جملات بايد بسيار کوتاه باشد و سريع تمام شود و بحث پيگيري نشود چون اگر ادامه پيدا کند کار به بحث و جدل و دعوا مي کشد و در صورتي که فرد وابسته به مواد از ما پرسيد:” چرا اين صحبت را مي کني؟ يا داري کنايه مي زني.” خيلي آرام به او مي گوييم:” کنايه نمي زنم فقط گفتم که اطلاع داشته باشي.”ثانيا اين اطلاع رساني بايد کاملا واقع گرايانه و به دور از اغراق باشد چون ممکن است اغراق يا دروغ بعد ها به عنوان دست آويز در بحث ها استفاده شود. دوباره تاکيد مي کنم اين جملات بايد بسيار کوتاه باشد و سريع تمام شود وبحث پيگيري نشود چون اگر ادامه پيدا کند حتما تبديل به جدال مي شود.در عين حال مي توانيم با صحبت ها خود جوري به فرد القا کنيم که اگر تغيير کني ما در کنار تو هستيم.در اين مرحله فرد آماده انجام يک عمل و تغيير است و تصميم خودش را براي تغيير گرفته است و طرحي را براي خودش مي ريزد مانند فردي که از ديوار استخر بالا رفته و روي لبه آن ايستاده و آماده شيرجه است.در اين مرحله نقش ما نقش مشوق است. بايد به او القا کنيم شجاعت اش را دارد و مي تواند عمل کند و ما هم در اين را با او همراه هستيم .آشکارترين مرحله براي تغيير فرد وابسته به مواد وجود يک ناظر خارجي (متخصص ترک اعتیاد در مراکز ) باشد. در اين مرحله فرد آشکارا رفتار خود را تغيير مي دهد و وارد يک برنامه درماني مي شود. در اين مرحله ما عملا مي بينيم فرد تغييري کرده است و بزرگترين اشتباه ما به عنوان خانواده اين است که فکر کنيم مرحله عمل مساوي با تغيير است و فکرکنيم که ديگر کار تمام شده است و ديگر براي اين فرد ادامه درمان لزومي ندارد.در حاليکه در اين مرحله تازه کار مهم شروع مي شود و آن نگهداري و پايدار کردن اين تغيير است .ولي وقتي فرد وارد مرحله عمل شده است و مصرف مواد را کنار گذاشت آن وقت اين نگراني سراغ خانواده مي آيد که نکند اين فرد برگردد و دوباره مصرف کند و اين نگراني باعث حرکاتي مثل تعقيب فرد ، ممانعت از خروج او از منزل، گشتن جيب ها و اتاق او و بحث هاي طولاني براي عدم مصرف ، شک کردن هاي بي جا ، درگيري براي تست و آزمايش و تهمت و افترا به بيمار مي شود.مثلا فردي که مصرف مواد را کنار مي گذارد دچار حالت بي حسي مي شود که افراد خانواده آن را به مصرف مجدد ماده تعبير مي کنند و با او برخورد مي کنند که همه اين رفتارها اشتباه است . خانواده در اين مرحله در عين حفظ هوشياري و پذيرش احتمال لغزش بايد بيشتر خوشحالي خود را در مورد تغيير نشان بدهند تا فرد متوجه بشود اين عمل او چه تاثير مثبتي بر روي ديگر افراد مي گذارد. افراد خانواده بايد جوري رفتار کنند که احياناً اگر فرد در مسير خود لغزشي داشت مستقيماً با خود خانواده و پزشک مطرح کند نه اينکه آنرا مخفي کند و نه اينکه آنرا مخفي کند تا افزايش پيدا کند.نکته آخري که در مورد اين مراحل بايد ذکر کنم اين است که فرد در اين مراحل ممکن است گاهي پسرفت کند و اين به معني شکست نيست بلکه بايد دراين مرحله بررسي شود که علت پسرفت و يا لغزش بيمار چه بوده است و از آن به عنوان تجربه اي استفاده کرد و در تلاش مجدد براي تغيير آن را مد نظر داشته باشيم.پس يادتان باشد برگشت به عقب و لغزش فرد به معني شکست نيست و نبايد موجب سرخوردگي شود.خواهر عزیزم ، مطالب این پاسخ و پاسخ قبلی ارائه شده به شما را کامل چندین بار مرور کنید و با نگرش درست وارد زندگی خود بشوید تا هر روز احساس بهتری را تجربه کنید ، کنترل زندگیتان را به دست بگیرید و نگذارید دخالت اطرافیان خوشبختی را که استحقاقش را دارید از شما بگیرد ، و در این مرحله شوهرتان که بیش از گذشته به شما نیاز دارد تنها نگذارید و با زندگی خودتان و فرزندتان قمار نکنید ، با بیان سختی ها و مسائل خصوصی و اتفاقات زندگیتان برای غیر از متخصص مخصوصا خانواده تان به شدت اجتناب کنید چرا که بیان این مسائل باعث میشود حرف ها و حساسیت هایی ایجاد شود که شما را از مسیر درست منحرف سازد و عزیزانتان تحمل رنج شما را ندارند و ناخواسته و از روی دلسوزی به دلیل رهایی شما از رنج مقطعی شما را به دام رنج همیشگی و عذاب وجدان دعوت کنند ، شادی را به زندگی سه نفره خودتان وارد کنید ، شما یک تنه میتوانید به فرزندتان و همسرتان کمک کنید و فضای خانواده را به سمت صفا و صمیمیت و نشاط سوق دهید تنها کمی اراده میخواهد و خواستن ،برای خوشبختی نباید همه چیز مهیا شود بلکه از بودن و وجود یکدیگر نیز میتوان لذت برد ، قبل از اینکه همسر شما معتاد باشد ، وجود همسرتان اهمیت دارد ، اول سعی کنید او را بدون قید و شرط بپذیرید و بعد با کمک متخصص و رفتن شوهرتان به نزد ایشان ،به طور غیر مستقیم در بهبودی ایشان سهیم باشید و با وجدانی آسوده به روال طبیعی زندگی خودتان ادامه دهید و بدانید بذر زندگی مشترکتان را باید هر روز آبیاری کنید و اعتماد بنفس کم شده همسرتان را با پذیرش و توجه روزانه و مخصوصا توجه لمسی و نوازشی خود به صورت روزانه و همچنین با بیان نکات مثبت شخصیتی ایشان ، بالا ببرید و ایشان را با این کارها و نگاه های محبت آمیز ترغیب به بهتر شدن زندگیش خواهید کرد ، خواهر عزیزم ،حتما از مطالعه و شرکت در کلاس های آموزشی که برای خانواده های افراد معتاد گذاشته میشود بهره ببرید و به فعالیتهای ورزشی و بهبود تغذیه سالم و خواب کافی خودتان و همسرتان اهمیت ویژه ای بدهید .شما الگو فرزندتان و آرامش او هستید ،نگذارید او دنیا را با نگرش و دید بدی ببیند . با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی در کنار همسر و فرزند دلبندتان .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.