ناشناس

خانواده م بهم اعتماد ندارن" چه کنم؟

ببخشید در پی سوالی که پرسیدم من همه ش در پی مقایسه خودم با دیگران گرفتار شدم. من اصلا به اون رابطه علاقه ای نداشتم و اتفاقا جز آدمهایی بودم که به دوست پسر داشتن اصلا علاقه ای نداشتم. ولی خب دوست ناباب موجب این تغییر من شد. ولی نه اون و نه اطرافیانی که مدام دوست پسر عوض میکنن اصلا لو نمیرن و خب من این رو یک ظلم میدونم. بعد از ماجرای دوستی من که افشا شد واقعا حریمی پیش برادرم ندارم و هر وقت خواست میتونه به وسایل شخصی من دست بزنه و خب من باز هم همه ش استرس دارم. همیشه نه ولی اکثر اوقات دست میزنه. خلاصه اینکه هم افسردگی هم استرس همه زندگیم رو فرا گرفته. وقتی پیش مادرم اعتراض میکنم میگه اگر اون گند رو بالا نمیاوردی هیچ وقت این روزها رو نمی دیدی. به معنای واقعی دلم شکست. من اشتباه کردم پشیمون شدم. ولی آیا مستحق این همه تحقیر هستم؟ با اینکه مادرم منظوری نداشت ولی من ناراحت شدم. در ضمن کلا هم تصمیمم برای ازدواج منفیه. چون حس میکنم اگر اون آدم هم بفهمه من فقط با یه پسر حرف زدم من رو از یه دختر پاک به یه دختر دو رو در ظاهر و باطن تصور میکنه.
شنبه، 30 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

خانواده م بهم اعتماد ندارن" چه کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

ببخشید در پی سوالی که پرسیدم من همه ش در پی مقایسه خودم با دیگران گرفتار شدم. من اصلا به اون رابطه علاقه ای نداشتم و اتفاقا جز آدمهایی بودم که به دوست پسر داشتن اصلا علاقه ای نداشتم. ولی خب دوست ناباب موجب این تغییر من شد. ولی نه اون و نه اطرافیانی که مدام دوست پسر عوض میکنن اصلا لو نمیرن و خب من این رو یک ظلم میدونم. بعد از ماجرای دوستی من که افشا شد واقعا حریمی پیش برادرم ندارم و هر وقت خواست میتونه به وسایل شخصی من دست بزنه و خب من باز هم همه ش استرس دارم. همیشه نه ولی اکثر اوقات دست میزنه. خلاصه اینکه هم افسردگی هم استرس همه زندگیم رو فرا گرفته. وقتی پیش مادرم اعتراض میکنم میگه اگر اون گند رو بالا نمیاوردی هیچ وقت این روزها رو نمی دیدی. به معنای واقعی دلم شکست. من اشتباه کردم پشیمون شدم. ولی آیا مستحق این همه تحقیر هستم؟ با اینکه مادرم منظوری نداشت ولی من ناراحت شدم. در ضمن کلا هم تصمیمم برای ازدواج منفیه. چون حس میکنم اگر اون آدم هم بفهمه من فقط با یه پسر حرف زدم من رو از یه دختر پاک به یه دختر دو رو در ظاهر و باطن تصور میکنه.


مشاور: خانم قربانی

سلام بر شما همراه گرامی سایت راسخون.
دوست نوجوانم من سختی و رنج شما را درک‌ میکنم.‌ بی اعتمادی و نداشتن حریم برای یک‌ نوجوان بسیار سخت است. اما همانطور که گفته شد چاره شما صبوری و گذر زمان و حسن رفتار است تا اطرافیان‌ به ندامت شما پی برده و مجددا به پاکی و درستی شما معترف گردند. البته من‌ نیز مانند شما قبول دارم که رفتار خانواده چندان با اعتدال نیست اما در حال حاضر نمیتوان‌ ایشان را با روش دیگری مجاب کرد.‌ لازم است صبور باشید و خداوند مهربان استمداد بطلبید. در مورد اینکه فکر میکنید اینده تان نیز تحت تاثیر این اتفاق خدشه دار خواهد شد. من‌ با شما موافق نیستم. ادمی جایز الخطاست اما اگر خطای خود را تکرار نکند، و توبه نماید، اشتباه او در میان بسیاری از حسن رفتارهایش گم‌ میشود. پیشنهاد میکنم‌ بیهوده بزرگنمایی نکنید و از غور در گذشته، مقصر یابی و منفی دیدن اینده اجتناب کنید. البته مقداری از این حالات شما مربوط به شرایط کنونی و شکنندگی شماست. اگر بتوانید با پذیرش شرایط و سرگرم کردن خود از این وضعیت به سلامت عبور ‌کنید، خواهید دید که افکار و ایده هایتان واقعیت بیرونی نداشته و شما همچنان موجود ارزشمند و پاکی هستید‌.
در پناه حق و عاقبت بخیر باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.