ناشناس

با سلام و تشکر از سایت خوبتانمشکلاتی دارم که ملزم...

با سلام و تشکر از سایت خوبتان مشکلاتی دارم که ملزم دانستم آنها را با شما درمیان بگذارم و از شما خواهش دارم که کمکم کنید. دختری بدون اراده ضعیف النفس هستم که اعتماد به تفس پایینی دارم، قدم نسبت به همسن های خودم پایین است(150متر) که این مساله مرا به شدت آزار میدهد و کمتر از خانه خارج میشوم برای اینکه کمتر مورد تمسخر قرار بگیرم خیلی ناامید هستم و همیشه باید در ذهن خود فکر بد میکنم تا اتفاق خوبی برایم پیش بیاید زمانی که فکر خوب میکنم بعدش اتفاق بدی برایم پیش میاید. زود عصبانی میشوم ولی زود هم آرام میشوم و زمانی که آرام میشوم به خاطر بی احترامی هایی که موقع عصبانی انجام دادم احساس سرخوردگی میکنم کلا احساس خوبی از خود ندارم احساس کهتری دارم خود را لایق نمیدانم وقتی در جمعی هستم بعضی از کلمات را فراموش میکنم و به جای آن ((چیز)) میگویم و دچار استرس و اضطراب شدیدی میشوم و صورتم از خجالت سرخ میشود از آینده ناامید هستم من فقط یه خواستگار داشتم که اون هم به من جواب منفی داد و دیگه خواستگاری نداشتم دختر حسودی نیستم ولی وقتی می شنوم که دختران فامیل ازدواج کرده اند بسیار ناراحت میشوم احساس سرخودگی میکنم و مجبور میشوم که به خانواده ام دروغ بگویم که مثلا دوستم از برادرش از من خواستگاری کرد. با خانواده ام احساس راحتی ندارم شاید بیشتر با پسریا دختر غریبه راحت باشم تا خانواده ام پدرم در مقابل دیگران از ما حمایت نمیکند بدون مشورت هر کاری دوست دارد انجام میدهد و ما را مجبور به کاری میکند که برای ما قابل تحمل نیست و من نسبت به پدرم احساس تنفر میکنم و در آخر طرز فکر عجیبی دارم که خیلی مضحک هستن آن این است که هر پسری که من میشناسم مثلا پسرهای فامیل فکر میکنم که قرار است به خواستگاری من بیایند ولی بعد از چندماه متوجه میشوم که ازدواج کرده اند این طرز فکر مرا آزار میدهد هر کاری که میکنم نمیتوانم از آنها رها بشوم. مشاور عزیز من مشکلاتم را برایتان عرض کردم از شما خواهش دارم که کمکم کنید واقعا زندگی با این شرایط برایم سخت خواهد بود. با تشکر
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با سلام و تشکر از سایت خوبتانمشکلاتی دارم که ملزم...

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

با سلام و تشکر از سایت خوبتان
مشکلاتی دارم که ملزم دانستم آنها را با شما درمیان بگذارم و از شما خواهش دارم که کمکم کنید.
دختری بدون اراده ضعیف النفس هستم که اعتماد به تفس پایینی دارم، قدم نسبت به همسن های خودم پایین است(150متر) که این مساله مرا به شدت آزار میدهد و کمتر از خانه خارج میشوم برای اینکه کمتر مورد تمسخر قرار بگیرم خیلی ناامید هستم و همیشه باید در ذهن خود فکر بد میکنم تا اتفاق خوبی برایم پیش بیاید زمانی که فکر خوب میکنم بعدش اتفاق بدی برایم پیش میاید. زود عصبانی میشوم ولی زود هم آرام میشوم و زمانی که آرام میشوم به خاطر بی احترامی هایی که موقع عصبانی انجام دادم احساس سرخوردگی میکنم کلا احساس خوبی از خود ندارم احساس کهتری دارم خود را لایق نمیدانم وقتی در جمعی هستم بعضی از کلمات را فراموش میکنم و به جای آن ((چیز)) میگویم و دچار استرس و اضطراب شدیدی میشوم و صورتم از خجالت سرخ میشود از آینده ناامید هستم من فقط یه خواستگار داشتم که اون هم به من جواب منفی داد و دیگه خواستگاری نداشتم دختر حسودی نیستم ولی وقتی می شنوم که دختران فامیل ازدواج کرده اند بسیار ناراحت میشوم احساس سرخودگی میکنم و مجبور میشوم که به خانواده ام دروغ بگویم که مثلا دوستم از برادرش از من خواستگاری کرد. با خانواده ام احساس راحتی ندارم شاید بیشتر با پسریا دختر غریبه راحت باشم تا خانواده ام پدرم در مقابل دیگران از ما حمایت نمیکند بدون مشورت هر کاری دوست دارد انجام میدهد و ما را مجبور به کاری میکند که برای ما قابل تحمل نیست و من نسبت به پدرم احساس تنفر میکنم و در آخر طرز فکر عجیبی دارم که خیلی مضحک هستن آن این است که هر پسری که من میشناسم مثلا پسرهای فامیل فکر میکنم که قرار است به خواستگاری من بیایند ولی بعد از چندماه متوجه میشوم که ازدواج کرده اند این طرز فکر مرا آزار میدهد هر کاری که میکنم نمیتوانم از آنها رها بشوم.
مشاور عزیز من مشکلاتم را برایتان عرض کردم از شما خواهش دارم که کمکم کنید واقعا زندگی با این شرایط برایم سخت خواهد بود. با تشکر


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام خواهر عزیزم مشکل اصلی شما از همان پایین بودن اعتماد به نفسی نشئت می گیرد که خود نیز به آن اشاره کرده اید، خوشبختانه اعتماد به نفس مهارتی کاملا اکتسابی است و شما می توانید آن را فراگیرید در این فضا مطرح کردن آن به طور کامل امکان پذیر نمی باشد پس توصیه می کنم در کارگاه های آموزشی مرتبط با این موضوع شرکت کنید و یا در کنار آن به شما مطالعه ی دو کتاب اعتماد به نفس نوشته ی باربارا دی آنجلیس و از حال بد به حال خوب نوشته دکتر دیوید برنز را پیشنهاد می دهم . اما در مورد وضعیت قدتان.. راه حل شما به احتمال زیاد در پیمودن یک مسیر مهم، خلاصه می شود. و آن کاهش حساسیت و اضطرابتان نسبت به نظرات منفی دیگران است. شاید خودتان هم افراد زیادی را بشناسید که مشکل شما را داشته اند ولی مقبولیت اجتماعی خوبی پیدا کرده اند (حتی افرادی که قدی کوتاه تر از شما داشته اند). بعضی از این افراد، حتی چهره های سرشناسی در سطح جامعه شده اند. در واقع آنچه که باعث رنج روانی و انزوای اجتماعی شما شده است، خود مسئله ی کوتاه قدی نیست بلکه افکار و نگرش شما در مورد قدتان است. مطمئناً هرفردی که در موقعیت شما باشد در طول عمر خود، مخصوصاً‌ در سال های مدرسه،‌ مکرراً مورد تمسخر بعضی از هم سن و سالها قرار می گیرد. اما می بینیم یک نفر تحت تأثیر این تمسخرها خود را می بازد و گوشه گیر می شود و یک نفر دیگر، علی رغم این به تمسخرها شبکه ی اجتماعی خوبی برای خود فراهم می کند و روحیه و عملکرد خوبی دارد؛ فکر می کنید تفاوت این دو نفر در چیست؟ علم روانشناسی ثابت کرده است که این تفاوت به افکار و باورها مربوط می شود؛ یعنی آنچه که در هرلحظه در ذهنمان می گوییم. امروزه این یک اصل کاملاً تأیید شده در علم روانشناسی است که هرآنچه که ما در هرلحظه در ذهنمان می گوییم، تأثیر مستقیمی بر احساسات و رفتارمان دارد. گاهی اوقات، سلسله ای از افکار زیانبار و غیرواقع بینانه در ذهن ما جریان می یابد و خودمان هم به آن آگاه نیستیم ولی خلق ما را به شدت، مخدوش می کند و رفتارمان را به شدت محدود. مثلاً شما با تمسخر چند نفر از اطرافیان، مواجه می شوید و در ذهنتان به خودتان می گویید که « مردم از من بدشان می آید و چون کوتاه قد هستم آدم بی ارزشی هستم». احساسی که تحت تأثیر این خودگویی، در شما ایجاد می شود ناراحتی،‌ افسردگی و غمگینی است و رفتاری که احتمالاً به دنبال آن انتخاب خواهید کرد، این است که از محیط های اجتماعی دوری می کنید چون می دانید که اگر در معرض تعامل با هرکسی قرار بگیرید، مطمئناً‌ او شما را آدم بی ارزشی تلقی خواهد کرد. اما یک فرد دیگر را در نظر بگیرید با همین میزان قد، که وقتی با تمسخر چند نفر از اطرافیان، مواجه می شود، به خودش می گوید: «هیچ عقل سلیم و منطقی حکم نمی کند که کوتاه قدی، نشانه ی کم ارزشی است ... بعضی از آدم ها فقط دنبال یک بهانه و سوژه هستند تا یک نفر بگذارند وسط و مورد تمسخر قرار دهند ... اگر قد کوتاه هم نداشتم شاید یک چیز دیگر را بهانه می کردند تا من یا یک نفر دیگر را مورد تمسخر قرار دهند ... پس تمسخر آن ها نشانه ی ضعف و نقصی در من نیست بلکه نشانه ی ضعف و نقص شخصیت خودشان است ... مطمئناً یک استاد دانشگاه، یک پزشک متخصص، یک قاضی یا هر فردی از اقشار فرهیخته ی جامعه با دیدن من به تمسخر من نمی پردازد ... پس قد کوتاه من نشانه ی کم ارزشی و مسخره بودن من نیست». وقتی که این فکر در ذهن فرد، جریان پیدا می کند هیجان مستقیم ناشی از آن، ممکن است یک دلخوری کوتاه مدت از افرادی باشد که او را مسخره می کنند اما به هیچ وجه، به یک هیجان منفی پایدار و بلندمدت، تبدیل نخواهد شد. خوشبختانه یک کتاب بسیار کاربردی در این زمینه، در دسترس است که توسط یکی از شاخص ترین روانشناسان جهان نوشته شده است. پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب را به طور دقیق مطالعه فرمایید و گام به گام، توصیه های آن را تمرین کنید(از حال بد به حال خوب نوشته دکتر دیوید برنز)



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.