ناشناس

سلامخوبید؟اول خواستم خودم مشکلم رو پیگیری کنم اما...

سلام خوبید؟ اول خواستم خودم مشکلم رو پیگیری کنم اما الآن فکر می کنم بهتر است با انجام مشاوره آگاهانه از یک جایی شروع کنم! جوان 22 ساله و پسر. دوران نوجوانی ام خوب نبود. دوست صمیمی که حرفام رو باهاشون بزنم نداشتم. حالا دانشجو هستم و تقریبا با همون مشکل روبرو هستم. دوستام با همند.میگویند می خندند اما من مشکلاتی دارم که نمیشه،یعنی نمیتونم بینشون باشم.یا شایدم بعضی موقع ها که با همیم و سرم رو بالا می گیرم و وارد بحث میشم ، بعدش سرم رو پاین م یندازم و نمیدونم چی باید بگم.تماس چشمی ندارم و ... وقتی تصمیم گرفتم دوباره روی روان خودم کار کنم که دیدم بردارزاده خردسالم با برادر بزرگترم که خیلی هم دوستش داریم، بازی می کنه و کلی هم خوشحاله.اما من آدم آرومی هستم که البته شاداب نیستم.صدای کم رنگی دارم که گاهی اوقات شنیده نمیشه.بچه آخر هستم و یاد نگرفتم یا از یاد بردم چطور باید بازی کنم . شاد بودن و فرحی که کودکان دارند رو نمیتونم براشون ایجاد کنم. برای همین تصمیم دارم برای مدتی از این خردسال فاصله بگیر تا بتونم مثل برادر بزرگم رفتار شادابی داشته باشم و عین ادامای پژمرده با بچه رفتار نکنم. اما این سخت است. بخصوص که ماه هاست فهمیدم خنده ام با دیگران فرق داره.اون ها راحت می خندند با دهان و چشم هایشان.اما من نه. دیگه خیلی مصنوعی شده.البته انگار مشکل از چهره ام هم هست بهرصورت این مشکل وجود دارد. نمیدونم.متن طولانی میشه. اینطور بگم، چه کاری باید انجام بدم و به چه شکل که هم دیگران متوجه نشوند و هم بتونم تغییر کنم.اصلا میشه شاداب شد.یا آدامی مثل من(چه بسا افسرده!،یا بقولی پژمرده!!) میتونن بدون اینکه افه ی برون گراها رو داشته باشن، یک زندگی یخوب و شاد داشته باشن. من دوستی ندارم که باهاش باشم. نتونستم داشته باشم. اما همکلاسیهام بچه های خوبی هستند با اینکه وقتی باهاشونم فضا ساکت میشه و کسل میشیم، اما با این حال گاهی اوقات کنارم میان و یجورایی خودشون رو میزنن به اون راه.ولی باز هم چشمام و سرم میفته پایین. آروم میشم و ساکت. لبخندی بر لبم دارم که برای اونها معنای زیادی نداره. انتظارات رو براورده نمی کنم و در عین حال درونم نیازمند بنظر میرسد.نمیدونم چرا ولی این نیاز در من وجود داره.ولم هم نمی کنه. آخر کلاس میشینم با این حال توجه استاد رو لازم دارم.یا اینکه بعد از تماسهای چشمی اول ، به هم میریزم.فکرم...البته جدیدا خودم رو به بیخیالی می زنم ولی وقتی با آدم شوخی می کنن ، و ندونی و نتونی جواب بدی چون بنظرم پشتوانه ای از دوره نوجوانی یا ابتدای جوانی خودم برای این ارتباط ندارم ، پس یک شکنجه نسبی روحیه. بعد از مدتی دیگر باهام شوخی نمی کنن. من هم سعی می کنم خودم رو بکشم کنار. چون نمی تونم عکسالعمل مناسبی به تعاریف دیگران داشته باشم.یا اظهار غرور به شوخی می کنم یا حرفی می زنم که خوب و مناسب نیست و بی ربط است. بهرحال من این مشکل رو از نوجوانی خودم دارم. خیلی براتون نوشتم.ولی هرچی که نوشتم بیانگر این خستگی چندین ساله است.یک مبارزه هفتگی.خدا را شکر.
شنبه، 23 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

سلامخوبید؟اول خواستم خودم مشکلم رو پیگیری کنم اما...

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 22 ساله )

سلام
خوبید؟
اول خواستم خودم مشکلم رو پیگیری کنم اما الآن فکر می کنم بهتر است با انجام مشاوره آگاهانه از یک جایی شروع کنم!
جوان 22 ساله و پسر. دوران نوجوانی ام خوب نبود. دوست صمیمی که حرفام رو باهاشون بزنم نداشتم.
حالا دانشجو هستم و تقریبا با همون مشکل روبرو هستم.
دوستام با همند.میگویند می خندند اما من مشکلاتی دارم که نمیشه،یعنی نمیتونم بینشون باشم.یا شایدم بعضی موقع ها که با همیم و سرم رو بالا می گیرم و وارد بحث میشم ، بعدش سرم رو پاین م یندازم و نمیدونم چی باید بگم.تماس چشمی ندارم و ...
وقتی تصمیم گرفتم دوباره روی روان خودم کار کنم که دیدم بردارزاده خردسالم با برادر بزرگترم که خیلی هم دوستش داریم، بازی می کنه و کلی هم خوشحاله.اما من آدم آرومی هستم که البته شاداب نیستم.صدای کم رنگی دارم که گاهی اوقات شنیده نمیشه.بچه آخر هستم و یاد نگرفتم یا از یاد بردم چطور باید بازی کنم . شاد بودن و فرحی که کودکان دارند رو نمیتونم براشون ایجاد کنم.
برای همین تصمیم دارم برای مدتی از این خردسال فاصله بگیر تا بتونم مثل برادر بزرگم رفتار شادابی داشته باشم و عین ادامای پژمرده با بچه رفتار نکنم.
اما این سخت است. بخصوص که ماه هاست فهمیدم خنده ام با دیگران فرق داره.اون ها راحت می خندند با دهان و چشم هایشان.اما من نه. دیگه خیلی مصنوعی شده.البته انگار مشکل از چهره ام هم هست بهرصورت این مشکل وجود دارد.
نمیدونم.متن طولانی میشه. اینطور بگم، چه کاری باید انجام بدم و به چه شکل که هم دیگران متوجه نشوند و هم بتونم تغییر کنم.اصلا میشه شاداب شد.یا آدامی مثل من(چه بسا افسرده!،یا بقولی پژمرده!!) میتونن بدون اینکه افه ی برون گراها رو داشته باشن، یک زندگی یخوب و شاد داشته باشن. من دوستی ندارم که باهاش باشم. نتونستم داشته باشم. اما همکلاسیهام بچه های خوبی هستند با اینکه وقتی باهاشونم فضا ساکت میشه و کسل میشیم، اما با این حال گاهی اوقات کنارم میان و یجورایی خودشون رو میزنن به اون راه.ولی باز هم چشمام و سرم میفته پایین. آروم میشم و ساکت. لبخندی بر لبم دارم که برای اونها معنای زیادی نداره. انتظارات رو براورده نمی کنم و در عین حال درونم نیازمند بنظر میرسد.نمیدونم چرا ولی این نیاز در من وجود داره.ولم هم نمی کنه. آخر کلاس میشینم با این حال توجه استاد رو لازم دارم.یا اینکه بعد از تماسهای چشمی اول ، به هم میریزم.فکرم...البته جدیدا خودم رو به بیخیالی می زنم ولی وقتی با آدم شوخی می کنن ، و ندونی و نتونی جواب بدی چون بنظرم پشتوانه ای از دوره نوجوانی یا ابتدای جوانی خودم برای این ارتباط ندارم ، پس یک شکنجه نسبی روحیه. بعد از مدتی دیگر باهام شوخی نمی کنن. من هم سعی می کنم خودم رو بکشم کنار. چون نمی تونم عکسالعمل مناسبی به تعاریف دیگران داشته باشم.یا اظهار غرور به شوخی می کنم یا حرفی می زنم که خوب و مناسب نیست و بی ربط است. بهرحال من این مشکل رو از نوجوانی خودم دارم. خیلی براتون نوشتم.ولی هرچی که نوشتم بیانگر این خستگی چندین ساله است.یک مبارزه هفتگی.خدا را شکر.


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام . برادر گرامی شناخت بسیار خوبی در مورد مشکلتان و انگیزه ی زیادی برای تغییر دارید به شما تبریک می گویم . با توجه به متن سؤالتان با 80 درصد می توانم این اطمینان خاطر را به شما بدهم که واجد ملاک های افسردگی نیستید اما اگر به نیاز ارتباطی تان پاسخ صحیحی ندهید خود را مستعد افسردگی خواهید کرد. اما مشکل شما چیست ؟ مشکلتان تنها کمبود مهارت های اجتماعی است یعنی نمی دانید دقیقا چه رفتاری در چه موقعیتی صحیح است ، چه پاسخی به صحبت های دیگران بدهید و ... . همین موارد به تدریج در سال های متمادی سبب شده از جمع کناره گیری کنید و نه تنها به پیشرفتی در این مسائل دست پیدا نکنید تقویت ها و توجه اجتماعی را هم که هر فردی به آن نیاز دارد از دست داده اید. ولی با وجود اینکه چندین سال است به این شیوه رفتار کرده اید،هنوز هم برای شروع دیر نیست، از همین جا شروع کنید، شاید نتوان خیلی آرمانی به قضیه نگاه کرد و انتظار داشت پس از یک سال به فردی تبدیل شوید که توانایی آن را دارد که در یک جمع همه را بخنداند ، اما خودتان هم افراد زیادی را می شناسید که با وجود آنکه این خصوصیت را ندارند و کم حرف هستند اما دیگران حساب زیادی روی آنها باز می کنند ، و از بودن در کنارشان لذت می برند. اما چه کار باید بکنید، در ابتدای امر این موضوع و پیشرفت در مهارت های زندگیتان را در اولویت برنامه هایتان قرار دهید یعنی هر جا که هستید و به هر کار ی که مشغولید سعی کنید قدمی در این مسیر بردارید . ابتدا می توانید با حضور یک متخصص شروع کنید . با تمرین هایی که در جلسه انجام می دهید و او در کمال صداقت و اعتماد به شما نشان خواهد داد که در چه قسمتی از ارتباطتتان اشتباه می کنید و با هم جایگزین مناسبی را در همان جلسه پیدا خواهید کرد . حتی یکی از مواردی که شاید در ارتباطات کلامی و تاثیر گذاری بر دیگران به آن توجه نکرده اید زبان بدن است که لحن، تن صدایتان، حالت چهرهخ و مهم تر از همه تماس چشمی ای است، مورد بررسی قرار می گیرد، همه ی این موارد به کرات در جلسه مشاوره تکرار خواهد شد و به تدریج وقتی در جلسات، مشاورتان ظرفیت تعمیم مهارت های آموخته شده را به بیرون از جلسه دید با هم همان تمرین ها را در موقعیت های بیرونی انجام می دهید و جالب آن است که چون تاثیر آن را هر چند اندک مشاهده خواهید کرد انگیزه ی چندبرابر برای ادامه ی جلسات پیدا خواهید کرد. در کنار این جلسات خودتان هم می توانید به بهبود وضعیتتان کمک کنید راه های متعددی وجود دارد اولی مورد آن بیشتر کردن اطلاعاتتان است تا بتوانید در مورد مسائل نظر دهید . کتاب های مفیدی نیز وجود دارد که مطالعه ی آنان برای شما خالی از لطف نیست مانند کتاب هایی که با موضوع افزایش مهارت های اجتماعی و ارتباطی است ، کتاب از حال بد به حال خوب نوشته ی دکتر دیوید برنز و کتاب با هرکسی در باره هرچیزی صحبت کنید انتشارات ارجمند. اما مهم تر از اینها کافیست به رفتار و روابط دیگران از امروز با دقت بیشتری نگاه کنید رفتارشان و صحبت ها و پاسخ هایی که می دهند را مدام با خود نقد کنید سعی کنید به این نتیجه برسید که از چه قسمتی خوشتان آمد و چه سمتی را نپسندیدید، اگر شما جای آنها بودید در این موقعیت ها چه طور برخورد می کردید بهتر بود و چه پیامدی داشت، حتی پیامد رفتار دیگران را در بلند مدت دنبال کنید تا بتوانید رفتار و گفتار صحیح و مناسب را در هر موقعیتی تشخیص دهید. این شیوه کمک بسیار زیادی به شما خواهد کرد . ممکن است این فرایند تدریجی مدتی طول بکشد ولی می توانید به تغییر مطلوب دست پیدا کنید و انشاءالله قبل از ازدواجتان به شرایط بهینه یک ارتباط تاثیر گذار دست پیدا کرده باشید. موفق باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.