چهارشنبه، 24 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) با زور شمشیر به میان آمد و مانند عیسی (ع) و بودا با صلح و آرامی پیش نرفت؟


پاسخ :
براي پاسخ به اين سئوال ابتدا سيره و روش رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در دعوت مردم به دين حق را تبيين کرده و سپس با توجه به اين سيره قضيه صلح حديبيه مورد بررسي قرار خواهد گرفت و در آخر نيز به تحليل و بررسي عملکرد بودا و حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ پرداخته خواهد شد.
در سيره عملي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر پايه آيات فراواني از قرآن مي توان چند روش مشخص را در دعوت مردم بازشناسي کرد. نخستين و اصيل ترين شيوه بر اساس «هدايت فکري» مردم از طريق استدلال و تقويت روح تفکر و تعمق در مردم بود. پيامبر در تمام دوران (13 سال) مکه با قوت از اين شيوه استفاده کردند و تا آخر نيز دعوت مکرر قرآن به تأمل و تدبر و نيز توصيه به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي «دعوت به حکمت و موعظه» نشان آن بود که اين راه ادامه دارد، و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با همين شيوه توانست تعداد زيادي را به اسلام فراخواند که از جمله آن ها ايمان آوردن مردم مدينه بود.[1]
اما هميشه عده اي هستند که منطق در آنها کارگر نيست، و با عقايد و رفتار فاسد و باطلي که دارند موجبات ظلم و تعدي بر ديگران شده و از راه هدايت سر باز مي زنند. با شناختي که از روحيه مفسدين در تاريخ گذشته و حال در دست داريم بسيار ساده لوحانه است که گمان کنيم با سخن گفتن مي توانيم آنها را وادار کنيم تا دست از تجاوز بردارند، از ديدگاه قرآن اين چنين کساني تنها با جنگ و نه با عهد و پيمان گرفتن، دست از تجاوز و ايجاد فساد خواهند برداشت.[2]
صلح جويي به معناي دوري از هر گونه شدت عمل به نحو مطلق و صد در صد، خود به معناي نقص براي دارنده آن است چرا که گاهي بدون شدت عمل و برخورد نمي توان حقوق از دست رفته را به صاحبان حق باز گرداند و کوتاه آمدن و به نصيحت و موعظه بسنده کردن در مورد کساني که موعظه در آنها اثري ندارد به معناي دادن آزادي عمل براي ادامه روش نادرست آنهاست.
اسلام قصد ايجاد آرامش کاذب را که در پناه سکوت، مظلوم از احقاق حق خودش باز ماند، ندارد. بنابراين با وجود آيات بيشماري که درباره فلسفه جهاد در قرآن آمده و جنگ را براي اهداف کاملاً ديني و انساني روا شمرده، اين بي انصافي است که کسي تجويز جنگ در اسلام را براي اهداف کاملاً جنگ طلبانه بداند. مفهوم جهاد ديني، رهايي انسان ها از يوغ ستم، و به دست آوردن حقوق حقه يا از بين بردن تجاوز، در کنار امر به عدم تعدي و تجاوز است.[3]
با توضيحاتي که داده شد چنين به دست مي آيد که اسلام در طبيعت خود، صلح طلب و اهل مسالمت است اما هيچ گاه نمي کوشد تا نظر خويش را درباره جهاد و دفاع پنهان کند و نوعي صلح غير واقعي را پيشنهاد کند که نتيجه آن راضي شدن به ظلم و تعدي به حقوق ديگران باشد.[4]
بنابراين روش اصلي و اوليه پيامبر اسلام بلکه تمام انبياء الهي براي دعوت بر طريق هدايت و کمال، روش مسالمت آميز و مدارا است و نمونه هاي بسياري از تاريخ زندگاني پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گواه اين مطلب است و آيات بسياري در قرآن نيز بر اين مطلب اشاره دارد مانند آيه 59 سوره آل عمران: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... [5]؛ «رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوي گردانيد، و اگر تندخو و سخت دل بودي مردم از پيرامون تو متفرق مي‏شدند، پس چون امت به ناداني در باره تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن...».
اما صلح حديبيه چنين بوده است که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بنابر مصلحت آنروز جامعه مسلمين آنرا پذيرفت چرا که پذيرش آن به معناي به وجود آمدن دوره آرامشي بود که در آن مي شد با تمرکز بر تبليغ دين و رساندن پيام الهي بر همگان قدم هاي مؤثرتري در اين راه برداشت اگر چه ظاهر صلح نامه به نفع کفار بود و بعضي از مسلمين نيز از آن راضي نبودند اما با گذشت زمان درستي تصميم پيامبر بر همگان آشکار گرديد و اثرات مثبت آن در جذب مردم به سوي راه حق نمايان شد.
و حتي زهري که از رجال معروف تابعين است در اين مورد مي گويد، فتحي عظيم تر از صلح حديبيه صورت نگرفت، چرا که مشرکين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمي اسلام آوردند و جمعيت مسلمانان با آنها رو به فزوني گرفت.[6] بنابراين عمل پيامبر و اقدام به صلح در همان راستاي هدايت و آگاهي بخشيدن به جامعه آنروز بوده است و نه صرفاً يک عمل مسالمت آميز و صلح جويانه آن هم در شرايط سخت و همراه با ظلم پذيري.
اما اين مطلب که چرا سيره حضرت مسيح يا بودا با پيامبر اسلام متفاوت است؛ در مورد بودا بايد گفت که برخي از دين شناسان معتقدند که اساساً بودا در صدد تدوين و پايه گذاري يک دين و آيين کامل که بتواند جامعه بشري را اداره کند نبوده است تا بتواند ملاک قضاوت ما قرار گيرد.[7]
آيين و مسلک بودا پيش از اين که به يک دين شباهت داشته باشد به يک فلسفه شبيه است، ولي پيروان او تدريجاً آيين او را به صورت يک آيين مذهبي در آوردند و خود او را که منکر پرستش خدا بود تا حد معبود بالا بردند، معبد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفته هاي او را پس از خودش گرد آوردند.[8]
بنابراين از آنجا که او در پي تشکيل جامعه آرماني و داشتن برنامه کامل زندگي و به همين ترتيب فراهم آوردن سعادت دنيوي و اخروي انسانها نبوده است بلکه آورده‌ی او بيشتر يک مکتب فلسفي به شمار مي رود لذا عملکرد وي نمي تواند ملاک قضاوت صحيح و مقايسه ما قرار گيرد. مضاف بر اينکه بر فرض اگر آموزه هاي او يک آيين کامل و داراي صَلاح نيز به حساب آيد با توجه به مطالب گفته شده در صورت دارا بودن قدرت و نيروي کافي براي مبارزه عملي با طغيان گران و مستکبران و کساني که به هيچ وجه پذيراي حق نيستند و کوتاهي در آن اشکالات زيادي بر روش وي وارد خواهد بود.
اما در مورد عيسي ـ عليه السلام ـ بايد گفت آنچه در مورد ايشان در اذهان شکل گرفته است تفکري نادرست و خالي از حقيقت است. عيسي ـ عليه السلام ـ نيز مانند پيامبر اسلام مأمور به هدايت و اصلاح جامعه بشري بوده است و در اين راه از تمام ابزار و وسايل موجود در حد امکان بهره مي گرفته است.
مبارزه عيساي مسيح با طغيانگران بني اسرائيل، بخشي از رسالت الهي آن حضرت بوده است و چنين نبوده است که مسيح فقط به موعظه بسنده کند... قرآن کريم، پاسخ مثبت حواريون به حضرت مسيح براي نبرد با کافران، و نيز برخورداري آنان از امداد و تأييد الهي در مبارزه پيروزمندانه شان را چنين نقل مي کند: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ کونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِيسي ابْنُ مَرْيمَ‏َ لِلْحَوَارِيِّنَ مَنْ أَنصَارِي إِلي اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِيُّونَ نحَْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََامَنَت طَّائفَةٌ مِّن بَني إِسْرَ ءِيلَ وَ کفَرَت طَّائفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلي‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِينَ[9]؛ «اي کساني که ايمان آورده‏ايد، ياوران خدا باشيد، هم چنان که عيسي بن مريم به حواريان گفت: چه کساني ياوران من در راه خدايند؟ حواريان گفتند: ما ياوران خدا هستيم. پس گروهي از بني اسرائيل ايمان آوردند و گروهي کافر شدند. ما کساني را که ايمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کرديم تا پيروز شدند.».
اين آيه بيانگر آن است که اصل نبرد در دين مسيحيت يک اصل مسلم بود، زيرا خداي سبحان به مسلمانان مي گويد: اي مومنان در ياري دين خدا و مبارزه با کفر؛ مانند حواريان عيسي باشيد بنابراين مسيحيت در رهبانيت خلاصه نمي شد.[10]
همچنين از نظر کتاب مقدس حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ شخصيتي انقلابي است که براي نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه يکي از راهبردهايي است که براي تحقق هدف انقلابي اش برگزيده است[11] که به دو نمونه اشاره مي کنيم:
«هر کس که در زمره ياران اوست بايد آماده جهاد و شهادت باشد». (انجيل لوقا ـ 26:14)
هنگامي که تعقيب و دستگيري حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ قطعي و نزديک شد و دانست که با وي همچون يک مجرم رفتار خواهند کرد، براي دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدي نشنيد:[12]
«پس به ايشان گفت: ... کسي که شمشير ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد است». (لوقا 22:36)
اما اينکه چرا اين جنبه در سيره حضرت مسيح برجستگي چنداني ندارد مي تواند معلول چند علت باشد: اول اينکه مدت رسالت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ کوتاه بوده و فرصت اقدامات عملي موثرتري نبود. و دوم اينکه قدرت کافي براي اقدام نظامي موثر بر عليه ظالمان و ستمگران پيدا نشد چنانکه ما اين مطلب را در سيره نبوي نيز مي يابيم که حضرت 13 سال در مکه در تحت بدترين آزارها و اذيت ها قرار گرفتند ولي قدرت کافي براي مبارزه عملي بر عليه آنها نيافتند لذا صبر پيشه کرده و به ياران خود نيز صبر را توصيه نمودند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان.
2ـ شناخت اديان، گروه عقايد حوزه.
3ـ پرسش ها و پاسخ ها درباره مسيحيت، سيد محمد آل اديب.

پی نوشتها:
[1]. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام ـ سيره رسول خدا(ص)، قم، نشر الهادي، چاپ دوم، 1387ش، ص447.
[2]. همان، ص455.
[3]. همان، ص456.
[4]. همان.
[5] . آل عمران/159.
[6]. مکارم شيرازي، ناصر، قصه هاي قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ هشتم، 1387ش، ص633.
[7]. گروه عقايد، شناخت اديان، سازمان حوزه ها و مدارس خارج از کشور، چاپ دوم، 1383ش، ص134.
[8]. مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران ـ مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1383ش، ج14، ص178.
[9]. صف / 14.
[10]. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن، ج7 و سيره پيامبران در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1379ش، ص369 و 370.
[11]. آل اديب، سيد محمد، پرسش ها و پاسخ ها درباره مسيحيت، قم، مرکز مديريت حوزه، چاپ اول، 1385ش، ص29.
[12]. توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1381ش، ص117.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.