پرسش :
آيه 67 مائده در بين آياتي است كه در مورد قوم يهود و نصاري است و به آنها توصيه مي کند که به تعاليم کتاب خود عمل کنيد، چگونه ما اعتقاد داريم که اين آيه در مورد روز غدير و ابلاغ رسالت پيامبر در مورد امامت امام علي ـ عليه السلام ـ است؟
پاسخ :
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت مسأله خلافت بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آياتي متعددي و از جمله آيه 3، 55، 67 سوره مائده مطرح شده است.
مفاد آيه 67 دستور اکيد همراه با تهديد و وعده حفاظت به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد و در پايان همين آيه به عنوان مجازات آنها که از روي لجاجت، پيام آيه را انکار کنند مي فرمايد: «خدا کافران را هدايت نمي کند» يعني آنان را در رسيدن به مقصد شومشان ناکام مي گذارد.
بدون ترديد اين آيه از آخرين آياتي است که بر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل شده و مفسرين براي آن شأن نزولي نقل کرده اند که مي رساند آيه در مورد امامت امام علي ـ عليه السلام ـ مي باشد، کتب شيعه تنها شأن نزولي را که براي آيه نقل کرده اند مسأله ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ است و در ميان علماء اهل سنت نيز کساني هستند که يا يکي از شأن نزول هاي اين آيه را ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ دانسته اند و آن را به عنوان يک احتمال ذکر نموده اند و يا امامت امام علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان شأن نزول منحصر به فرد، آيه ذکر نموده اند که از جمله اين افراد فخر رازي (تفسير کبير،ج6، ص53، جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص298، قاضي شوکاني فتح الغدير، ج3، ص57، آلوسي روح المعاني، ج6، ص172، و محمد رشيد رضا (تفسير المنار، ج6، ص463) مي باشند.[1]
براي کساني که با تفاسير آيات آشنايي دارند روشن است که شأن نزول آيات را نمي توان ناديده گرفت و به مقتضاي شأن نزول آيه مورد سؤال، آيه اجنبي از قبل و بعد خودش مي باشد که در مورد اهل کتاب سخن مي گويد و ربط نداشتن اين آيه به آيات قبل و بعدش وجوهي دارد که اجمالا اشاره مي شود.
اولا با توجه به چگونگي ترتيب آيات قرآن وکيفيت جمعآوري آن به اين نتيجه مي رسيم که ضرورتي ندارد آياتي که در کنار هم قرار گرفته مربوط به يک موضوع باشد زيرا:
قرآن يک کتاب کلاسيک نيست که روي يک موضوع واحد متمرکز شده و فقط همان را دنبال کند هر چند در ميان اجزاء سوره هاي آن و نيز خود تمام قرآن يک پيوند کلي و عام وجود دارد ولي اين بدان معنا نيست که حتما يک آيه به قبل و بعد خودش مربوط باشد زيرا آيات قرآن به تدريج و بر حسب اقتضاء نيازها و ضرورت ها نازل و جاي هر آيه به دستور خداوند تعيين شده و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هر آيه را در جاي خود قرار داده است و لذا است که يک سوره از نظر محتوا متنوع است و درباره مسايل مختلفي در آن سخن به ميان آمده است مثلا در سوره نور هم درباره توحيد، داستان افک، مسايل مربوط به منافقين، حجاب، اجراي حد زنا و... سخن گفته شده است چون هر کدام به مناسب خاصي نازل شده است.
بر اين اساس هيچ بعدي ندارد که سوره مائده نيز چنين باشد، بخشي از آن راجع به اهل کتاب و قسمت ديگر راجع به بيان احکام گوشت ها و برخي از آيات مربوط به داستان غدير باشد که البته اين بخش ها از نظر کلي يک ارتباطي هم با همديگر دارد زيرا تعيين جانشين براي پيامبر اکرم تأثير روشني روي مسايل اهل کتاب خواهد گذاشت و موجب يأس آنها در مورد فرو پاشي اسلام پس از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ خواهد گرديد.[2]
ثانيا نحوه خطاب يعني تهديدي که در «و اگر ابلاغ نکني اصلا پيغام خداوند را نرساندهاي» وجود دارد و نيز احساس خطري که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از رساندن پيام آيه داشته و خداوند با وعده حراست حضرت را در جهت اين احساس خطر تأييد مينمايد که جمله (خدا تو را از مردم نگه مي دارد...) بر آن دلالت دارد. اين ها همه مانع از آن است که آيه مرتبط به قبل و بعدش باشد يعني اين آيه با آيات قبل و بعدش هماهنگ نيست. و بحث اصلا به وحدت سياق نميرسد.
از احساس ترس پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و تأئيد اين احساس از سوي خداوند نيز فهميده ميشود كه پيام آيه يک موضوع حساسيت برانگيز و از اهم موضوعات بوده است. ولي اين احساس خطر از ناحيه کفار نبوده است چون مي دانيم اين آيه در اواخر بعثت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و هنگام بازگشت از حجة الوداع نازل شده و در چنين شرائطي اهل کتاب قدرت و شوکتي نداشته اند چون يهود شکست هاي خيبر و احزاب و... را متحمل شده و نصاري در زمان نزول آيه جزيه مي دهند. لذا خوف پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ناحيه آنان وجهي ندارد.[3] و کلمه «کافرين»در ذيل آيه نيز نمي تواند قرينه و شاهدي باشد بر اين که آيه مربوط به اهل کتاب و ترس پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ناحيه آنان است زيرا:
همان طور که بسياري از مفسرين گفته اند منظور از «کافرين» همان منافقين هستند چون نفاق مرتبهاي از کفر است و کفر در لسان قرآن و لغت به معناي سرپوش گذاشتن روي حقيقت و انکار و مخالفت با آن است که اين مخالفت و انکار گاهي در قالب انکار خدا، معاد و رسالت متبلور مي شود و گاهي با انکار ديگر دستورات الهي تحقق مي يابد. قرآن در مورد مخالفت با حج که از فروع دين است مي فرمايد: «کساني که حج را انکار و به خدا کفر بورزند به خدا زياني نمي رسانند».[4]
از همين جا روشن مي شود که پيام آيه و آنچه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مأمور به ابلاغ آن شده موضوع خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ و امامت آن حضرت بوده و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ موظف شده است که براي ابلاغ آن منتظر زمان ديگري نباشد و مي دانيم همين موضوع است که حساسيت برانگيز است. آن هم براي جامعهاي که متشکل است از مؤمنان واقعي، منافقين و يک عده انسانهاي ساده که هر حرف را از هر کس به آساني مي پذيرند. بيم پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت به نابودي زحمات 23 ساله اش از جهت پيامدهاي وخيم ابلاغ امامت علي ـ عليه السلام ـ و عکس العمل منفي برخي مسلمانان و از ناحيه آنان بوده است.
رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اين هراس داشته که مبادا عدهاي دچار اين شبهه شوند که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به نفع حکومت خود پسر عم خود را به خلافت برگزيده است و ميدانيم چنين شبهه اي اگر دامن جامعه اسلامي را بگيرد چقدر خطرناک است و عقل مي گويد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حق داشته که خوف داشته باشد چون عکس العمل منفي برخي از مسلمانان در مقابل ابلاغ اين پيام به ضرر دين تمام ميشود نه ضرر شخص پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و آن حضرت مبرا از اين است که بخاطر ترس بر جان خود ابلاغ پيام خدا را به تأخير بيندازد و منتظر زمان مناسبي باشد بلکه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيام خدا را ابلاغ مي نمود حتي در سخت ترين شرائط و اين امري است که سيره حضرت شاهد آن است.
فخر رازي مي گويد وقتي اين آيه نازل شد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دست علي ـ عليه السلام ـ را گرفت و بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه؛ و آنگاه عمر به علي به عنوان مولاي مسلمانان تبريک گفت».[5]
و روشن است که خطبه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روز غدير بعد از نزول اين آيه و اقرار گرفتن از مردم بر اولويت خودش نسبت به مردم و ترغيب به پيروي از قرآن و عترت، همه و همه قرينه است که کلمه «مولا» در کلام پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به معناي صاحب اختيار است وگرنه پسر عم بودن علي براي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نه ابلاغ مي خواست و نه تبريک مردم را.
از همه مهمتر اين که آيه خطاب به پيامبر است و با جمله يا ايها الرسول آغاز مي شود، پس تکليف پيامبر را روشن کرده نه اهل کتاب را.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، امامت و رهبري، صدرا، هفتم، 1381ش.
2ـ رضواني، علي اصغر، امام شناسي.
پی نوشتها:
[1]. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1381ش، ج9، ص198.
[2]. همان، ص182.
[3]. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين، بي تا، ج6، ص60 به بعد.
[4]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1374ش، ج5، ص21.
[5]. فخر رازي، محمد، تفسير کبير، دارالفکر، 1415ق، ج6، ص53؛ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج7، ص61.
منبع: اندیشه قم
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت مسأله خلافت بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آياتي متعددي و از جمله آيه 3، 55، 67 سوره مائده مطرح شده است.
مفاد آيه 67 دستور اکيد همراه با تهديد و وعده حفاظت به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد و در پايان همين آيه به عنوان مجازات آنها که از روي لجاجت، پيام آيه را انکار کنند مي فرمايد: «خدا کافران را هدايت نمي کند» يعني آنان را در رسيدن به مقصد شومشان ناکام مي گذارد.
بدون ترديد اين آيه از آخرين آياتي است که بر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل شده و مفسرين براي آن شأن نزولي نقل کرده اند که مي رساند آيه در مورد امامت امام علي ـ عليه السلام ـ مي باشد، کتب شيعه تنها شأن نزولي را که براي آيه نقل کرده اند مسأله ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ است و در ميان علماء اهل سنت نيز کساني هستند که يا يکي از شأن نزول هاي اين آيه را ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ دانسته اند و آن را به عنوان يک احتمال ذکر نموده اند و يا امامت امام علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان شأن نزول منحصر به فرد، آيه ذکر نموده اند که از جمله اين افراد فخر رازي (تفسير کبير،ج6، ص53، جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص298، قاضي شوکاني فتح الغدير، ج3، ص57، آلوسي روح المعاني، ج6، ص172، و محمد رشيد رضا (تفسير المنار، ج6، ص463) مي باشند.[1]
براي کساني که با تفاسير آيات آشنايي دارند روشن است که شأن نزول آيات را نمي توان ناديده گرفت و به مقتضاي شأن نزول آيه مورد سؤال، آيه اجنبي از قبل و بعد خودش مي باشد که در مورد اهل کتاب سخن مي گويد و ربط نداشتن اين آيه به آيات قبل و بعدش وجوهي دارد که اجمالا اشاره مي شود.
اولا با توجه به چگونگي ترتيب آيات قرآن وکيفيت جمعآوري آن به اين نتيجه مي رسيم که ضرورتي ندارد آياتي که در کنار هم قرار گرفته مربوط به يک موضوع باشد زيرا:
قرآن يک کتاب کلاسيک نيست که روي يک موضوع واحد متمرکز شده و فقط همان را دنبال کند هر چند در ميان اجزاء سوره هاي آن و نيز خود تمام قرآن يک پيوند کلي و عام وجود دارد ولي اين بدان معنا نيست که حتما يک آيه به قبل و بعد خودش مربوط باشد زيرا آيات قرآن به تدريج و بر حسب اقتضاء نيازها و ضرورت ها نازل و جاي هر آيه به دستور خداوند تعيين شده و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هر آيه را در جاي خود قرار داده است و لذا است که يک سوره از نظر محتوا متنوع است و درباره مسايل مختلفي در آن سخن به ميان آمده است مثلا در سوره نور هم درباره توحيد، داستان افک، مسايل مربوط به منافقين، حجاب، اجراي حد زنا و... سخن گفته شده است چون هر کدام به مناسب خاصي نازل شده است.
بر اين اساس هيچ بعدي ندارد که سوره مائده نيز چنين باشد، بخشي از آن راجع به اهل کتاب و قسمت ديگر راجع به بيان احکام گوشت ها و برخي از آيات مربوط به داستان غدير باشد که البته اين بخش ها از نظر کلي يک ارتباطي هم با همديگر دارد زيرا تعيين جانشين براي پيامبر اکرم تأثير روشني روي مسايل اهل کتاب خواهد گذاشت و موجب يأس آنها در مورد فرو پاشي اسلام پس از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ خواهد گرديد.[2]
ثانيا نحوه خطاب يعني تهديدي که در «و اگر ابلاغ نکني اصلا پيغام خداوند را نرساندهاي» وجود دارد و نيز احساس خطري که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از رساندن پيام آيه داشته و خداوند با وعده حراست حضرت را در جهت اين احساس خطر تأييد مينمايد که جمله (خدا تو را از مردم نگه مي دارد...) بر آن دلالت دارد. اين ها همه مانع از آن است که آيه مرتبط به قبل و بعدش باشد يعني اين آيه با آيات قبل و بعدش هماهنگ نيست. و بحث اصلا به وحدت سياق نميرسد.
از احساس ترس پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و تأئيد اين احساس از سوي خداوند نيز فهميده ميشود كه پيام آيه يک موضوع حساسيت برانگيز و از اهم موضوعات بوده است. ولي اين احساس خطر از ناحيه کفار نبوده است چون مي دانيم اين آيه در اواخر بعثت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و هنگام بازگشت از حجة الوداع نازل شده و در چنين شرائطي اهل کتاب قدرت و شوکتي نداشته اند چون يهود شکست هاي خيبر و احزاب و... را متحمل شده و نصاري در زمان نزول آيه جزيه مي دهند. لذا خوف پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ناحيه آنان وجهي ندارد.[3] و کلمه «کافرين»در ذيل آيه نيز نمي تواند قرينه و شاهدي باشد بر اين که آيه مربوط به اهل کتاب و ترس پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ناحيه آنان است زيرا:
همان طور که بسياري از مفسرين گفته اند منظور از «کافرين» همان منافقين هستند چون نفاق مرتبهاي از کفر است و کفر در لسان قرآن و لغت به معناي سرپوش گذاشتن روي حقيقت و انکار و مخالفت با آن است که اين مخالفت و انکار گاهي در قالب انکار خدا، معاد و رسالت متبلور مي شود و گاهي با انکار ديگر دستورات الهي تحقق مي يابد. قرآن در مورد مخالفت با حج که از فروع دين است مي فرمايد: «کساني که حج را انکار و به خدا کفر بورزند به خدا زياني نمي رسانند».[4]
از همين جا روشن مي شود که پيام آيه و آنچه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مأمور به ابلاغ آن شده موضوع خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ و امامت آن حضرت بوده و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ موظف شده است که براي ابلاغ آن منتظر زمان ديگري نباشد و مي دانيم همين موضوع است که حساسيت برانگيز است. آن هم براي جامعهاي که متشکل است از مؤمنان واقعي، منافقين و يک عده انسانهاي ساده که هر حرف را از هر کس به آساني مي پذيرند. بيم پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت به نابودي زحمات 23 ساله اش از جهت پيامدهاي وخيم ابلاغ امامت علي ـ عليه السلام ـ و عکس العمل منفي برخي مسلمانان و از ناحيه آنان بوده است.
رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اين هراس داشته که مبادا عدهاي دچار اين شبهه شوند که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به نفع حکومت خود پسر عم خود را به خلافت برگزيده است و ميدانيم چنين شبهه اي اگر دامن جامعه اسلامي را بگيرد چقدر خطرناک است و عقل مي گويد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حق داشته که خوف داشته باشد چون عکس العمل منفي برخي از مسلمانان در مقابل ابلاغ اين پيام به ضرر دين تمام ميشود نه ضرر شخص پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و آن حضرت مبرا از اين است که بخاطر ترس بر جان خود ابلاغ پيام خدا را به تأخير بيندازد و منتظر زمان مناسبي باشد بلکه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيام خدا را ابلاغ مي نمود حتي در سخت ترين شرائط و اين امري است که سيره حضرت شاهد آن است.
فخر رازي مي گويد وقتي اين آيه نازل شد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دست علي ـ عليه السلام ـ را گرفت و بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه؛ و آنگاه عمر به علي به عنوان مولاي مسلمانان تبريک گفت».[5]
و روشن است که خطبه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روز غدير بعد از نزول اين آيه و اقرار گرفتن از مردم بر اولويت خودش نسبت به مردم و ترغيب به پيروي از قرآن و عترت، همه و همه قرينه است که کلمه «مولا» در کلام پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به معناي صاحب اختيار است وگرنه پسر عم بودن علي براي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نه ابلاغ مي خواست و نه تبريک مردم را.
از همه مهمتر اين که آيه خطاب به پيامبر است و با جمله يا ايها الرسول آغاز مي شود، پس تکليف پيامبر را روشن کرده نه اهل کتاب را.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، امامت و رهبري، صدرا، هفتم، 1381ش.
2ـ رضواني، علي اصغر، امام شناسي.
پی نوشتها:
[1]. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1381ش، ج9، ص198.
[2]. همان، ص182.
[3]. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين، بي تا، ج6، ص60 به بعد.
[4]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1374ش، ج5، ص21.
[5]. فخر رازي، محمد، تفسير کبير، دارالفکر، 1415ق، ج6، ص53؛ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج7، ص61.
منبع: اندیشه قم