پرسش :
مگر علي غيرت نداشت كه از حضرت زهرا (س) دفاع كند؟ اگر علی(ص) بنا به وصيت پيامبر(ص) مأمور به صبر بود، پس چرا عمر را که برای نماز گزاردن بر قبر آمده بود به قصد کشتن بر زمین زد و با وساطت ابوبکر نجات پیدا کرد آیا این کار با عصمت او منافات ندارد؟
پاسخ :
ترديدي نيست كه بعد از رسول خدا (ص) غيرتمندتر از امام علي (ع) كسي در دنيا نديده است و اين مطلب روشن تر از آن است كه بيان شود. و لذا آنچه كه در سوال مطرح شده كه امام علي (ع) عمر را به زمين زد و مي خواست او را بكشد در دم خانه فاطمه بوده نه در قبرستان بقيع. اين مطلب در يك روايت طولاني اينگونه بيان شده است:
ابوبکر براي تثبيت خلافت خود از علي ـ عليه السلام ـ خواست که او نيز بيعت کند، ولي امام ـ عليه السلام ـ بيعت نکردند، سرانجام ابوبکر، قنفذ را نزد امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فرستاد و عده اي کمک نيز به همراهش قرار داد. او تا در خانه حضرت آمد و اجازه ورود خواست، ولي حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالي که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد وگرنه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولي خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينکه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خودداري کرديم.
عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمي که اطرافش بود دستور داد تا هيزم بياورند، آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه علي و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا کرد بطوري که علي و فاطمه عليهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه پيامبر (ابوبکر) بيعت کني وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي کشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: اي عمر، ما را با تو کاري نيست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش مي کشيم! فرمود: اي عمر از خدا نمي ترسي که به خانه من وارد مي شوي ولي عمر از برگشتن ابا کرد.
عمر آتش طلبيد و آنرا بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا يا رسول اللّه استغاثه مي کرد و صيحه مي کشيد و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد ولي عمر رحمي به او ننمود و با شمشيري که در غلاف بود به پهلوهاي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد و با تازيانه دستها و بازوان دختر پيامبر را متورم ساخت، علي ـ عليه السلام ـ در اين حال صداي استغاثه را شنيد بيرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در يک لحظه به زمين افکند و خواست او را بکشد ولي در اين هنگام سفارش پيامبر ص را متذکر شد و فرمود: اي پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد ص را به پيامبري مبعوث نمود اگر نبود مقدري که از طرف خداوند گذشته و عهدي که پيامبر با من نموده است مي دانستي که تو نمي تواني به خانه من داخل شوي.[1]
امام علي (ع) در اين حادثه بالاترين مرحله صبر را از خود نشان داد و اين برخورد امام علي (ع) هيچ منافاتي با عصمت آن حضرت ندارد.
اما داستان قبرستان آن گونه که در سوال بیان شده است، نیست و حضرت علي (ع) عمر را در قبرستان بقيع به زمين نزده است و نيز ابوبكر او را از چنگ علي(ع) نجات نداده است بلكه داستان قبرستان بقيع به اين گونه است كه عمر مي خواست آن چهار قبري كه امام علي (ع) براي رد گم كردن قبر حضرت زهرا (س) ساخته بود، نبش كند و اين كار حرام را انجام بدهد تا قبر حضرت زهرا(س) را پيدا كند. وقتي حضرت علي (ع) با خبر مي شود مي رود در برابر عمر مي ايستد و به او مي گويد هر دستي كه براي نبش وارد اين قبرها بشود آن دست از قبر بيرون نخواهد آمد و همان جا قطع خواهد شد. عمر وقتي اين سخنان علي را مي شنود از تصميم نبش قبرها منصرف مي شود.
حادثه غمبار خانه حضرت فاطمه (س) چيزي نيست كه بتوان آن را با اين اشكالات و سوالات زیر سوال برد و يا اعمال ابوبكر و عمر را توجيه نمود بلكه اين داستان در بسياري از كتابهاي معتبر اهل سنت منعكس شده است. براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به كتابهایي كه در پاورقي اسم برده شده اند. [2]
پی نوشتها:
[1]. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1402ق، ج43، ص197؛ شبّر، جلاء العيون، ج1، ص192؛ طبرسي، احتجاج، ج1، ص414.
[2]. عماد الدين اسماعيل ابي الفداء، تاريخ ابي الفداء، بيروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56؛ أبي عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفريد، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصريه، الطبعة الثانيه، 1381ق، ج4، ص259؛ عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207؛ علامه الدين علي تقي بن حسام الدين هندي، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184. ابي الهجاء الحنفي، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السيّد شهاب الدّين المرعشي النّجفي، چاپ ايران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقيفه لأبي بکر الجوهري، الامامة و السياسة، لابن قتيبه. ابن ابي الحديد، في شرح نهج البلاغه، ج2، ص19. شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
منبع: اندیشه قم
ترديدي نيست كه بعد از رسول خدا (ص) غيرتمندتر از امام علي (ع) كسي در دنيا نديده است و اين مطلب روشن تر از آن است كه بيان شود. و لذا آنچه كه در سوال مطرح شده كه امام علي (ع) عمر را به زمين زد و مي خواست او را بكشد در دم خانه فاطمه بوده نه در قبرستان بقيع. اين مطلب در يك روايت طولاني اينگونه بيان شده است:
ابوبکر براي تثبيت خلافت خود از علي ـ عليه السلام ـ خواست که او نيز بيعت کند، ولي امام ـ عليه السلام ـ بيعت نکردند، سرانجام ابوبکر، قنفذ را نزد امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فرستاد و عده اي کمک نيز به همراهش قرار داد. او تا در خانه حضرت آمد و اجازه ورود خواست، ولي حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالي که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد وگرنه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولي خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينکه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خودداري کرديم.
عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمي که اطرافش بود دستور داد تا هيزم بياورند، آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه علي و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا کرد بطوري که علي و فاطمه عليهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه پيامبر (ابوبکر) بيعت کني وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي کشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: اي عمر، ما را با تو کاري نيست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش مي کشيم! فرمود: اي عمر از خدا نمي ترسي که به خانه من وارد مي شوي ولي عمر از برگشتن ابا کرد.
عمر آتش طلبيد و آنرا بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا يا رسول اللّه استغاثه مي کرد و صيحه مي کشيد و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد ولي عمر رحمي به او ننمود و با شمشيري که در غلاف بود به پهلوهاي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد و با تازيانه دستها و بازوان دختر پيامبر را متورم ساخت، علي ـ عليه السلام ـ در اين حال صداي استغاثه را شنيد بيرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در يک لحظه به زمين افکند و خواست او را بکشد ولي در اين هنگام سفارش پيامبر ص را متذکر شد و فرمود: اي پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد ص را به پيامبري مبعوث نمود اگر نبود مقدري که از طرف خداوند گذشته و عهدي که پيامبر با من نموده است مي دانستي که تو نمي تواني به خانه من داخل شوي.[1]
امام علي (ع) در اين حادثه بالاترين مرحله صبر را از خود نشان داد و اين برخورد امام علي (ع) هيچ منافاتي با عصمت آن حضرت ندارد.
اما داستان قبرستان آن گونه که در سوال بیان شده است، نیست و حضرت علي (ع) عمر را در قبرستان بقيع به زمين نزده است و نيز ابوبكر او را از چنگ علي(ع) نجات نداده است بلكه داستان قبرستان بقيع به اين گونه است كه عمر مي خواست آن چهار قبري كه امام علي (ع) براي رد گم كردن قبر حضرت زهرا (س) ساخته بود، نبش كند و اين كار حرام را انجام بدهد تا قبر حضرت زهرا(س) را پيدا كند. وقتي حضرت علي (ع) با خبر مي شود مي رود در برابر عمر مي ايستد و به او مي گويد هر دستي كه براي نبش وارد اين قبرها بشود آن دست از قبر بيرون نخواهد آمد و همان جا قطع خواهد شد. عمر وقتي اين سخنان علي را مي شنود از تصميم نبش قبرها منصرف مي شود.
حادثه غمبار خانه حضرت فاطمه (س) چيزي نيست كه بتوان آن را با اين اشكالات و سوالات زیر سوال برد و يا اعمال ابوبكر و عمر را توجيه نمود بلكه اين داستان در بسياري از كتابهاي معتبر اهل سنت منعكس شده است. براي اطلاعات بيشتر رجوع شود به كتابهایي كه در پاورقي اسم برده شده اند. [2]
پی نوشتها:
[1]. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1402ق، ج43، ص197؛ شبّر، جلاء العيون، ج1، ص192؛ طبرسي، احتجاج، ج1، ص414.
[2]. عماد الدين اسماعيل ابي الفداء، تاريخ ابي الفداء، بيروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56؛ أبي عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفريد، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصريه، الطبعة الثانيه، 1381ق، ج4، ص259؛ عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207؛ علامه الدين علي تقي بن حسام الدين هندي، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184. ابي الهجاء الحنفي، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السيّد شهاب الدّين المرعشي النّجفي، چاپ ايران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقيفه لأبي بکر الجوهري، الامامة و السياسة، لابن قتيبه. ابن ابي الحديد، في شرح نهج البلاغه، ج2، ص19. شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
منبع: اندیشه قم