سه‌شنبه، 14 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا امام خميني به ابن عربی ارادت خاصي داشته است و در نامه تاريخي خود به گورباچف رهبر شوروي سابق از او ياد کرده است؟ مگر او شیعه بود؟


پاسخ :
پيش از پرداختن به پاسخ اين سوال لازم است در باره ابن عربي توضيحاتي داده شود :
محيي الدين ابوعبدالله محمد بن علي بن محمد بن عربي حاتم طائي (از تبار حاتم طائي) اندلسي، عارف مشهور که توسط پيروانش به «شيخ الاکبر» ملقب است و در اسپانيا وي را «ابن سُراقه» نيز خوانده اند. ولي در شرق معمولاً او را ابن عربي مي گويند.[1]
ابن عربي در ماه رمضان سال 560ق در مُرسيد به دنيا آمد.[2] وي در کودکي همراه پدرش به اشبليه مي رود و تحصيلات خود را آغاز مي کند، در جواني خوابي ديد که زندگي او را تغيير داد. وي سال هاي نخستين زندگي خود را دوران جاهليت ناميده است. او ده سال در شهرهاي اسپانيا و مغرب گذرانيد و از استادان مختلف آن نقاط بهره گرفت. در سال 509ق به تونس و سال بعد به قاس رفت و کتاب الاسراء را در سال 594ق در آن شهر نوشت، در 595ق در قرطبه در تشييع جنازه ابن رشد شرکت کرد و سپس به المريّه رفت و در 598ق به تونس بازگشت و از راه قاهره و بيت المقدس به زيارت حج رفت، و از ديدن کعبه که براي او نقطه تماس بين غيب و شهود بود، به هيجان آمد و دو سال در مکه ماند و چند کتاب نوشت و اثر معروف خود فتوحات مکيه را آغاز کرد، و اشعاري سرود که در ديواني به نام ترجمان الاشراق گردآوري شده است. جامي در نفحات الانس مي نويسد: نسبت به خرقه وي در تصوف، با يک واسطه به شيخ عبدالقادر گيلاني مي رسد.
در سال 600ق با گروهي از زوّار از راه بغداد و موصل به ملطّيه رفت و در سال 601ق به آنجا رسيد و مورد تکريم و احترام کيخسرو اول، پادشاه قونيه، قرار گرفت؛ باز به مسافرت پرداخت و در 609ق به قونيه بازگشت و از حلب ديدن کرد و بعد به سيواس رفت و در ملطيّه اقامت گزيد و در آنجا پسرش ـ سعدالدين (618ق) به دنيا آمد. سپس آناتولي را به قصد سکونت در دمشق ترک گفت. او در اين شهر مورد انتقاد پيشوايان دين قرار گرفت، اما در ميان قضات و اعضاي خاندان ايوبي، حامياني به دست آورد، و در نتيجه خوابي که در 627ق ديد، بزرگترين اثر خود، يعني فصوص الحکم را تأليف کرد، و اينکه گفته اند در پايان عمر، خواندن آثارش را منع کرده، درست نيست.[3]
زيرا بيست روز پيش از مرگش کتاب الاسفار خود را استماع کرد و پسنديد و مريدش، صدرالدين قونوي که در روزهاي آخر عمر استادش با او بود، همواره آثار او را تدريس و تفسير مي کرد.
سرانجام ابن عربي در 28 ربيع الثاني سال 638ق در خانه قاضي محيي الدين بن زکي درگذشت، و در مقبره آن خانواده در دامنه کوه قاسيون به خاک سپرده شد.[4]
آثار: ابن عربي از مؤلفان پرکار اسلامي است که آثار زيادي ازخود به يادگار گذاشته تا جائيکه پرکارترين نويسندگان عالم اسلام مثل ابن سينا و غزالي به پاي وي نمي رسند. موضوع اصلي رسالاتش عرفان عملی و حالات و ارادات و تجارب قلبي اوست؛ در عين حال تمامي علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و همچنين علومي از قبيل کيميا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنين شعر را در بر مي گيرد. ابن عربي، خود در نامه اي که در 632 ق از دمشق به کيکاوس اول نوشته است حدود 240 اثر از آثار خويش را ذکر مي کند و در جاي ديگري عنوان 251 اثر را از خود ذکر مي کند.
مشهورترين آثار وي که همواره مورد توجه بوده است دو کتاب الفتوحات المکيه و فصوص الحکم مي باشد. کتاب فتوحات داراي 50 باب است و شکل دائره المعارفي را دارد که مشتمل بر اصول عرفان و تصوف و همچنين ساير علوم ديني با تفسير عرفاني و تجارب باطني محيي الدين است. کتاب فصوص الحکم نيز مورد توجه قرار گرفت و همواره به عنوان کتاب درسي تدريس مي شده است؛ ازاینرو شروح و تعليقات بسياري بر آن نوشته اند که مشهورترين اين شروح عبارتند از شرح مؤيد الدين جندي، شرح عبدالرزاق کاشاني، شرح داود قيصري، شرح عبدالرحمن جامي، شرح عبدالغني نابلسي، شرح رکن الدين شيرازي و شرح سيد حيدر آملي.

انديشه و افکار ابن عربي
ابن عربي را مي توان بنيانگذار نظام عرفان فلسفي يا فلسفه عرفاني در تاريخ اسلام به شمار آورد ابن عربي بي آنکه شناخت عقلي و نظري را منکر شود اصالت شناخت را به کشف و شهود منحصر مي کند. وي دانش را سه دسته مي کند. الف: آگاهي عقل که ضرورتاً يا با دليل حاصل مي شود. ب: دانش احوال که جز به ذوق راهي بدان نيست مانند شيريني عسل. ج: دانش اسرار که فراسوي عقل است و از راه دميدن روح القدس در دل و ذهن انسان، دست مي دهد و ويژه پيامبران و اولياء است.
البته وي از کساني که از آنها به «علماي رسوم» نام مي برد، مذمت مي نمايد و آنها را براي اهل الله مانند فرعونان براي پيامبران به شمار مي آورد، ابن عربي شناخت واقعي را شناخت ذات اشياء مي داند و از نظر وي تنها خداست که ذات اشياء را مي شناسد از اينرو شناخت هر کسِ ديگري جز او، تقليدي است زيرا شئ را به وسيله امري زائد بر ذات مي شناسند پس بر خردمند است که اگر بخواهد خدا را بشناسد از خود وي تقليد کند يعني از طريق کتاب هاي آسمانيش و در پرتو طاعات سعي کند تا همه امور را به ياري خدا بشناسد.[5]

ابن عربي ازديدگاه علماي تشيع
همراه با اشاعه افکار ابن عربي در عالم تسنن، در عالم تشيع نيز افکار و آثار او رواج يافت. برخي از علماي شيعه مثل ميرزا حسين نوري، افکار او را نپسنديده و او را سني متعصب خواندند. اما غالباً او را از محبين اهل بيت و شيعه خالص دانسته اند که همانطور که شيخ بهائي در اربعين مي گويد: چون در محيطي سکونت داشته که سال ها تحت تسلط بني اميه و مرکز خلافت آنها بوده، مجبور به تقيه شده است. علماي موافق هر يک به نحوي در تأييد او سخن گفته اند. سيدحيدر آملي با وجود انتقاد از وي در خصوص مسأله ولايت، با عناوين و القابي همچون «الشيخ المکمل» و «الشيخ الاعظم» از او نام برده و از مشايخ معتبر صوفيه مي شمارد و در تقرير و ترويج افکارش کتب جامع الاسرار و منبع الانوار و رساله نقد النقود في معرفة الوجود و شرحي به نام نص النصوص را بر کتاب فصوص الحکم نوشته است. شاه نعمت الله ولي کرماني که خود از اولياي بزرگ تصوف است و علناً اظهار تشيع کرده است ؛ به تعظيم و تکريم او پرداخته است. ابن ابي جمهور احسائي، عالم شيعي در کتاب مجلسي با عنوان شيخ اعظم از ابن عربي ياد کرده و به نقل اقوال و عباراتش پرداخته و آنها را ترويج مي کند. قاضي نورالله شوشتري در مجالس المؤمنين به تفصيل اثبات تشيع وي کرده و از او در مقابل اعتراضات شيخ علاءالدوله سمناني دفاع مي کند؛ نویسنده ی روضات الجنات نيز پس از انتقاداتي از ابن عربي به اثبات تشيع او مي پردازد. البته غالب مخالفان با عرفان، با ابن عربي و مسلک او مخالف هستند که ابن عربي از آنان به علماء رسمي ياد مي کند. يکي از کساني که در عالم تشيع بيش از همه به تمجيد و تحسين ابن عربي پرداخته و آثارش متأثر از افکار اوست، ملاصدرا مي باشد.[6]
امام خميني(ره) نيز درباره ابن عربي به گورباچف (رهبر شوروي سابق) چنين فرموده: «ديگر شما را خسته نمي کنم و از کتب عرفا و به خصوص محي الدين ابن عربي نام نمي برم؛ که اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را که در اينگونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توکل به خدا از عمق لطيف باريکتر ز موي منازل معرفت آگاه گردند، که بدون اين سفر آگاهي از آن امکان ندارد».[7]

نتيجه:
شيعه يا سني بودن ابن عربي قطعي نيست؛ بلکه دلايل تشيع وي، بيشتر از سني بودن است؛ امام و ديگر انديشمندان بزرگ مانند: شهيد مطهري ازآن جهت که اندیشه های ابن عربي در عرفان اسلامي از قله هاي طلائي است، از او تجليل کرده اند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مقدمه اي بر مباني عرفان و تصوف، سيد ضياءالدين سجادي.
2ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، جلد چهارم، ذيل مدخل ابن عربي.
3ـ محيي الدين عربي، محسن جهان گيري، 1367، دانشگاه تهران.

پی نوشتها:
[1]. حلبي، علي اصغر، مباني عرفان و احوال عارفان، تهران، انتشارات اساطير، چاپ دوم، 1377ش، ص515.
[2]. صفوي، صلاح الدين، الوافي بالوفيات، تصحيح هلموت ريتر، چاپ دوم، ج4، ص173.
[3]. آتش، احمد، عقايد ابن عربي، دانشنامه ايران و اسلام، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ پنجم، 1356ش، ص719.
[4]. سجادي، سيد ضياءالدين، مقدمه اي بر مباني عرفان و تصوف، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم، 1372ش، ص138.
[5]. دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، چاپ چهارم، 1370ش، ص233، ، ذيل مدخل ابن عربي.
[6]. دائره المعارف تشيع، تهران، 1380ش، ج1، ص347، ذيل واژه ابن عربي.
[7]. موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه، ج21، ص225 پيام به آقاي ميخائيل گورباچف (دعوت به اسلام و پيش بيني شکست کمونيسم، ص220).
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.