يکشنبه، 10 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

تفسیر 9 آیه اول سوره انفال چیست؟


پاسخ :
تفسیر نه آیه اول سوره انفال به طور خلاصه به ترتیب به شرح زیر است:
1. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون»؛[1] خدا در این آیه شریفه به معرّفی مؤمنان حقیقی می‌پردازد که مؤمنان واقعی، فقط کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می‌شود یا به خاطر درک مسؤلیت‌هایی که برعهده دارند و به دلیل وجود احتمال اهمال یا عمل نکردن به وظیفه و یا به خاطر درک عظمت مقام و جایگاه خدای متعال و توجه به وجود بی‌انتها و پر هیبت او، قلبشان دچار خوف و ترس می‌شود.[2]
دومین صفتی که برای مؤمنان واقعی مطرح می‌کند این است که آنها دائماً در مسیر تکامل قرار دارند و هرگاه که آیات الهی بر آنها خوانده می‌شود به ایمانشان افزوده می‌شود.[3] هرگاه مؤمنی در آیاتی که مربوط به خداشناسی است، تفکر و تدبیر ‌کند، بر ایمانش افزوده می‌شود و این تقویت ایمان اگر ادامه پیدا کند، موجب می‌شود که مؤمن به درجه یقین برسد.[4]
این آیه از قرآن، سومین ویژگی مؤمنان حقیقی را داشتن توکّل معرفی می‌کند و این افراد آن‌چنان افق دید فکرشان بلند است که از تکیه و توکل به مخلوقات ابا دارند و فقط خدا را قادر حقیقی می‌بینند.[5]
2. «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»؛[6] این‌که بجای خواندن نماز، تعبیر به برپایی نماز کرده، اشاره به این است که چهارمین نشانه مؤمنان واقعی این است که نه فقط نماز می‌خوانند، بلکه کاری می‌کنند که این رابطه محکم در همه جا برپا باشد.
نشانه چهارم، انفاق کردن است. البته نه فقط انفاق مال، بلکه انفاقی عام که همه شئون را دربر می‌گیرد؛ مانند علم و دانش. حتی استفاده از موقعیت و مقام خود برای خدمت به بندگان نیز شامل این بخش می‌شود.[7]
در ذکر این اوصاف که ملازم با حقیقت ایمان هستند، ترتیب طبیعی رعایت شده. بدین شکل که ابتدا نور ایمان به تدریج بر قلب می‌تابد و همواره بیشتر می‌شود تا این‌که به حد کمال برسد. این همان مرتبه خوف و ترس هنگام ذکر خدا است. سپس این ایمان در دل ریشه می‌دواند و شاخ و برگ می‌زند تا این‌که به مرحله یقین می‌رسد که مرحله دوم است. وقتی ایمان زیاد شد و جایگاه خود و پروردگارش را شناخت، می‌فهمد که همه چیز به دست خدا است و لذا فقط به او اعتماد کرده و توکل می‌کند. پس از آن نوبت به و کمبودهای آن می‌کند. فرق بین صفات مذکور در آیه 2 و 3 این است که اوصافی که در آیه 2 آمده مربوط به قلب و اوصاف ذکر شده در آیه 3 مربوط به عبودیت و بندگی می‌رسد که به شکل نماز تجلّی می‌کند. سپس مؤمن به سمت جامعه و مردم متوجه می‌شود و سعی بر رفع نواقص جوارح و اعضای انسان است.[8]
3. «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریم»؛[9] در این آیه تأکید می‌شود که فقط این گونه افراد مؤمنان واقعی هستند. در ادامه نیز به پاداش آنها اشاره کرده که آنان درجات مهم و والایی نزد خدا دارند و نیز رحمت و مغفرت الهی نصیبشان خواهد شد و روزی‌های فراوان و دائمی که بی‌عیب و نقص و بی‌حد و حساب است در انتظارشان خواهد بود.[10] منظور از درجات در این آیه، مراتب قُرب و نزدیک بودن نسبت به خدا و درجه‌های کرامت معنوی است.[11]
4. «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُون»؛[12] خدا در ابتدای این آیه اشاره‌ای به مسئله مطرح شده در آیه اول می‌کند و می‌فرماید: این مرتبه اول نیست که از حکم خدا ناراضی بودید. اگر این بار از شیوه تقسیم غنائم جنگی راضی نبودید، این برخورد شما تازگی ندارد. برخی از شما قبلاً هم از اصل وقوع جنگ بدر و خارج شدن پیامبر از خانه و شهر، برای رفتن به جنگ، که به دستور الهی انجام گرفته بود، کراهت داشتید.[13] به عبارت دیگر، خدا به حق حکم کرد که انفال سهم خدا و پیامبرش باشد همان‌طور که حکم او مبنی بر خارج شدن از خانه برای جنگ به حق بود. هر دو کار به حق بود و هر دو حکم ناخوشایند برخی از مؤمنان بود و با آن مخالف بودند.[14]
5. «یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُون»؛[15] آنها با این‌که می‌دانستند این اقدام به دستور خدا انجام شده و این کار حق است، اما با این حال دائماً در این‌باره با پیامبر به مجادله می‌پرداختند و زبان به اعتراض می‌گشودند. آنها دچار چنان ترس و وحشت شدیدی شده بودند گویا که به سوی مرگ کشانده می‌شوند و مرگ و نابودی خود را با چشم می‌بینند. ولی نتیجه این کار نشان داد که این افراد چه قدر در اشتباه بودند. اما با این‌که برایشان معلوم شد که در اشتباه بوده‌اند ولی درباره حکم انفال دوباره پذیرفتن حق برایشان سخت شد و به این موضوع اعتراض کردند. از عبارت «فریقاً من المؤمنین» (آیه 5) چنین به دست می‌آید که علت این برخورد، ضعف ایمان این افراد بود نه وجود نفاق در قلبشان. و نیز فهمیده می‌شود که عده کمی از مسلمانان این مشکل را داشتند و اکثریت تابع پیامبر(ص) بودند.[16]
6. «وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ»؛[17] این آیه اشاره دارد به وعده‌ای که خدا قبل از روبه‌رو شدن مسلمانان با مشرکین به آنها داده بود. بنابر این، بشارت الهی، یکی از دو کاروان تجاری یا نظامی در اختیار مسلمانان قرار خواهد گرفت. سپس به خواسته درونی مؤمنان می‌پردازد و می‌فرماید: اما شما برای پرهیز از مشکلات جنگ و تلفات و ناخوشایندی‌های آن و از روی عافیت‌طلبی و علاقه به منافع مادی، دوست داشتید که با کاروان تجاری روبه‌رو شوید و آن‌را در اختیار بگیرید نه با سربازان مسلح. اما بر خلاف خواسته این افراد، خدا خواسته دیگری داشت. او اراده کرده بود که حق را با کلمات خود تثبیت کند و دین اسلام را تقویت کرده و ریشه کافران را قطع کند. البته نتیجه جنگ نشان داد که رویارویی با کاروان نظامی قریش به مصلحت آنها بود و طی آن کارزار، مسلمانان توانستند، دشمن خود را درهم بکوبند و راه را برای پیروزی‌های آینده هموار سازند.[18]
7. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»؛[19] در این آیه، پروردگار عالم، اهداف اصلی خود را از انجام جنگ بدر به طور آشکارتری بیان می‌فرماید، هدف خدا این است که حق؛ یعنی توحید، اسلام، عدالت، و آزادی بشر از خرافات و بی‌عدالتی پابرجا شود و باطل؛ یعنی شرک و بی‌ایمانی و ظلم و فساد از بین برود، هر چند که مشرکان مجرم مایل نباشند.[20]
برخی از مفسران گفته‌اند «حق» در آیه قبلی اشاره به پیروزی جنگ بدر و در آیه دوم اشاره به پیروزی اسلام و قرآن است که نتیجه پیروزی جنگ بدر بوده. این احتمال نیز وجود دارد که آیه قبل اشاره به اراده تشریعی الهی و آیه اخیر اشاره به نتیجه آن دارد.[21]
8. «إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ»؛[22] این آیه و آیات بعدی به امدادهای غیبی در جنگ بدر می‌پردازند تا مسلمانان را به شکرگذاری راهنمایی و تشویق کرده و به آینده و پیروزی‌های پیش رو امیدوار سازد. قرآن در این آیه می‌فرماید: «آن زمانی را به یاد بیاورید که از شدت ترس و اضطراب ناشی از کثرت نفرات دشمن و تجهیزات فراوان آنها، به خدا پناه برده و از او درخواست کمک کردید، در نتیجه خدا درخواست شما را پذیرفت و خواسته شما را اجابت کرد و فرمود: من شما را با یک هزار فرشته که پشت سر هم فرود می‌آیند کمک و یاری می‌کنم».[23]
9. «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیم»؛[24] در آیه بعد برای رفع این شبهه که عامل اصلی پیروزی فرشته‌ها بوده اند، چنین می‌فرماید: خدا این کار را فقط برای بشارت دادن به شما و مطمئن ساختن قلبتان انجام داده و حقیقت آن است که نصر و پیروزی فقط از جانب خدا سرچشمه می‌گیرد و دیگران فقط اسباب و واسطه‌های این کار هستند. چرا که خدا آن‌چنان توانا و قدرتمند است که هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر اراده او ایستادگى کند و آن‌چنان حکیم و دانا است که یارى خود را جز در مورد افراد شایسته به اجرا نمی‌گذارد.[25]
قابل ذکر است که کمک‌رسانی فرشتگان به مسلمانان به معنای شرکت مستقیم آنها در جنگ و کشتن مشرکان نبوده بلکه حضورشان موجب زیاد جلوه داده شدن تعداد مسلمانان و قوّت قلب دادن به آنها و انداختن ترس و وحشت در دل مشرکان بوده است.[26]

پی نوشتها:
[1]. انفال، 2: «مؤمنان، تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان می‌گردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده می‌شود، ایمانشان فزونتر می‌گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند».
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 86، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. همان، ص 87.
[4]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 11، دفتر انتشارات سلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[5]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 87 - 88.
[6]. انفال، 3: «آنها که نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنها روزى داده‌ایم، انفاق می‌کنند».
[7]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 88.
[8]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 11 - 12.
[9]. انفال، 4: «(آرى،) مؤمنان حقیقى آنها هستند براى آنان درجاتى (مهم) نزد پروردگارشان است و براى آنها، آمرزش و روزى بی‌نقص و عیب است».
[10]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 89.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 12.
[12]. انفال، 5.
[13]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 90 - 91.
[14]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 13.
[15]. انفال، 6: «آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله می‌کردند (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویى به سوى مرگ رانده می‌شوند، و آن‌را با چشم خود می‌نگرند».
[16]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 91 - 92.
[17]. انفال، 7: «و (به یاد آرید) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه [کاروان تجارى قریش، یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که کاروان (غیر مسلح) براى شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ولى خداوند می‌خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند (از این‌رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزى بزرگ نصیبتان شد».
.[18] تفسیر نمونه، ج 7، ص 100.
[19]. انفال، 8: «تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند».
[20]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 101.
[21]. به نقل از: همان.
[22]. انفال، 9.
[23]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 103.
[24]. انفال، 10: «ولى خداوند، این را تنها براى شادى و اطمینان قلب شما قرار داد و گر نه، پیروزى جز از طرف خدا نیست خداوند توانا و حکیم است».
[25]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 104.
[26]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 21.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.