چهارشنبه، 27 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آیا انسان‌ها در عصر ظهور، واقعاً خوب و صالح می‌شوند؟


پاسخ :
شرح پرسش:
یکی از پرسش‌های اساسی در مورد «عصر ظهور»، امکان اصلاح اخلاقی و تغییر و تحولات روحی و معنوی در انسان‌ها و دوری آنان از معصیت، فسادگری، جنایت و بیداد است؛ یعنی آیا انسان‌ها واقعاً خوب و صالح می‌شوند؟

پاسخ:
بر اساس روایات پاسخ این سؤال، روشن و مثبت است؛ یعنی، اصلاح کامل و همه جانبه رفتار، اخلاق، پندار و گفتار انسان‌ها به دست امام زمان علیه السلام و در پرتو دولت اخلاقی مهدوی صورت می‌گیرد.
بیان چرایی و چگونگی این دگرگونی روحی و انقلاب اخلاقی، می‌تواند راهگشای بسیاری از پژوهش‌ها و رویکردهای معرفتی دربارة امکان اصلاح انسان و رفع مشکلات عدیدة بشر و تعلیم و تربیت او در همه سطوح باشد.
تا زمانی که انسان از نظر اخلاقی و فکری، رشد نیابد و تربیت نشود و به کمال و سعادت واقعی خود نیندیشد و بدان سو گام ننهد، تمامی کاستی‌ها، ناراستی‌ها و ناهنجاری‌ها باقی خواهد ماند. برای رسیدن به این مرحله از رشد، انسان باید دارای بصیرت اخلاقی باشد. درک وشناخت «بصیرت اخلاقی» و ضرورت و بایستگی آن، در این پاسخ مورد بررسی قرار می‌گیرد.
انسان موجودی است کرامت یافته، با فطرت پاک الهی و سرشته شده با مکارم اخلاقی و خرد متعالی. این خلیفه حق بر روی زمین، ظرفیت و نیروی رشد و شکوفایی فوق العاده‌ای دارد که در پرتو آن، می‌تواند یک زیست فرهنگی شکوهمندی را تجربه کند و در سطح فراگیر و جهان شمول، هویت انسانی و الهی خود را بروز دهد. انسان مادی و دنیوی، دارای «بعد فرهیخته ای» است معنوی و الهی؛ که هم او را به سمت کمال و تعالی برتر سوق می‌دهد و هم حیات زمینی او را سامان حقیقی می‌بخشد.
در واقع زیست پاک و بی‌آلایش انسانی، تنها در گرو راهکارهای مدیریتی و تجربی نیست؛ بلکه اینها فقط برای چرخش بهینه بعضی از امور دنیوی است؛ یعنی،مربوط به سطح خُرد حیات. اما سطح کلان زندگی در دو بعد مادی و معنوی، نیازمند راهکار بنیادین و نظام جامعی است که انسان را از سطح نابهنجار و غیرحقیقی جدا کرده و در یک سطح برتر و کامل تری قرار می‌دهد؛ یعنی، انسان به آن هویت واقعی و اصیل خود نزدیک شده و در نظام متواتر فکری و اخلاقی قرار گیرد.
مهم‌ترین مسأله این است که آیا امکان این تغییر و تحول روحی و اخلاقی در انسان وجود دارد و اصولاً چرا جامعه به این دگرگونی‌های فرهنگی نیاز دارد؟ مکاتب فکری بشر، پاسخ‌های مختلفی به این سوال داده‌اند و البته کمتر مکتب و اندیشه‌ای هست که به طور جامع و کامل به این مسأله بپردازد و راهکار فرهنگی (فرهیختگی معنوی و تربیتی) برای رفع کاستی‌ها و ناراستی‌ها ارائه بدهد؛ اما ادیان الهی ـ به خصوص دین مقدس اسلام ـ به این جنبه توجه ژرفی نشان داده و رسالت پیامبران و مصلحان را، اصلاح اخلاقی و معنوی انسان قرار داده و راهکار بنیادین و فراگیری ارائه نموده‌اند.
به نظر ما این نظام جامع و کامل، تنها در «دولت اخلاقی مهدوی» محقق شده و سامان می‌یابد. مؤلفه اساسی این نظام، رسیدن انسان به «بصیرت اخلاقی» است تا تمامی ظرفیت‌ها و توانایی‌های او شکوفا گشته و بسترهای فرو روی او در ناراستی‌ها، دشواری‌ها و آلودگی‌‌ها برچیده شود. تا انسان به این بصیرت و خرد‌ورزی اخلاقی والوهی نرسد و از رشد فکری و اخلاقی همنوا برخوردار نگردد، دامنه رنج‌ها و کاستی‌های او، گسترده‌تر شده و از حیات معقول و متکامل به دور خواهد بود.
فرضیه‌ای که به دنبال طرح و تبیین آن هستیم، «بایستگی دستیابی به بصیرت اخلاقی جهت فرو کاستن ناراستی‌ها و مشکلات بشر و رسیدن به یک جامعه برتر اخلاقی و دینی است.
در واقع اجتماع سالم در پرتو اخلاق سالم است؛ یعنی، اگر در یک جامعه فضایل اخلاقی رواج داشته باشد و اخلاق الهی بر آن حکم فرما شود، بی‌تردید آن جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. اگر دنیای امروز در آتش ناامنی، تشویش و هرج و مرج می‌سوزد؛ اگر کابوس فساد و انحراف بر آن حکم فرماست؛ اگر دنیای امروز گرفتار کشمکش‌ها، فحشا، تجاوز و ده‌ها فتنه و فساد دیگر است؛ اگر دولت مردان همچون گرگ‌های درنده و خون آشام از ترس همدیگر خواب و آرام ندارند و پیوسته در اندیشه نابودی همدیگر هستند؛ اگر جوانان کشورها به انحراف جنسی آلوده شده‌اند؛ اگر بی‌عفتی و بی‌بند و باری دامنگیر زنان و دختران غربی و شرقی گردیده است و ... همه و همه به علت عدم حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و بی‌توجهی به مبانی اسلامی و آداب انسانی در اجتماع است. اگر در اجتماع، ورع، پارسایی، تعاون، همیاری، انفاق، عفت، تواضع، حسن خلق، محبت و به طور کلی عدالت به معنای وسیع و جامعش حکم فرما باشد، این اجتماع همان مدینه فاضله خواهد بود که می‌توان در آن با فکری آسوده و به دور از وحشت زندگی کرد.[1]

بصیرت اخلاقی
«بصیرت» در لغت به معنای بینش، دانایی، هوشیاری و آگاهی است. در اصطلاح بصیرت همان عقلی است که با نور قدسی منور و به شعاع هدایت الهی آراسته گشته است و از این رو در مشاهده خطا نمی‌کند و به دلیل و برهان نیاز ندارد؛ بلکه حق را، روشن و آشکار می‌بیند و باطل را با خواری و ذلت نفی می‌کند. از این رو بصیرت، انسان را از حیرت و تشویش و تردید می‌رهاند و هرگونه شبهه‌ای را طرد می‌کند؛ چنان که صاحب منازل السائرین می‌گوید:
«البصیرة ما یخلصک من الحیرة؛ بصیرت چیزی است که تو را از حیرت خلاص می‌سازد».[2]
بصیرت در اصطلاح عرفانی، عبارت است از قوة قلبی که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را می‌بیند. حکما قوت بصیرت را عاقله نظریه و قوة قدسیه می‌نامند.[3]
مولوی نیز می‌گوید:
‌ای خدا داده تو را چشم بصیرت از کرم
کز خمارش سجده آرد شهپر روح الامین
یکی از درجات مهم بصیرت، این است که هر کس را خداوند به تزکیة نفس و تصفیه دل با زهد و عبادت موفق گرداند و قلب او را از زنگار تعلّقات دنیوی پاک سازد و از این ظلمت‌ها رهایش کند و معرفت را در قلب او روان سازد، فراست در او ظاهر و شکوفا می‌گردد (تفجّر المعرفه و تُنبت الفراسه)[4] و حکمت‌ها در قلب او پدیدار می‌شود؛ چنان که رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
«هر کس برای خداوند چهل صباح خود را خالص سازد، چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبانش سرازیر می‌گردد».
علامه بحرانی (صاحب رسالة الطریق الی الله) می‌گوید:
«مقصود اصلی شارع از مکلفین تقویت بصیرت ایشان است تا او را با بینش کامل و آگاهی کافی اطاعت کنند و هر چه موجب تقویت بصیرت و زیادت هوشمندی گردد، مورد نظر حق تعالی است؛ بلکه تأکید بیشتری بر آن دارد».[5]
بر این اساس بصیرت، روشن بینی، اندیشمندی و دانایی حکیمانه و انسانی است که همچون چراغی پر نور در شب تاریک، جلوی او را روشن می‌کند و راه کمال و انسانیت را برای وی نمایان می‌سازد و مانع از سقوط او در جهالت، ضلالت و حیوانیت می‌گردد.
بصیرت، خرد ورزی فاضله‌ای است که از اخلاق الهی و طهارت روح به دست می‌آید و بر روشن‌بینی و نیک‌اندیشی او، اثری عمیق دارد. این بصیرت اخلاقی است که در شناخت حق از باطل و عیوب فرد و جامعه، شناخت احکام الهی و موانع رشد (وسوسه‌های شیطانی و...) و راه نجات و رستگاری، به انسان یاری می‌رساند.
انسانی که حجاب‌های هوس و تمایلات نفسانی و مادی، جلوی چشم باطن و عقل پویای او را گرفته است، نمی‌تواند حقایق را آن گونه که هست و راه حیات طیّبه و معقول را آن گونه که باید، مشاهده کند؛ اما طهارت روح و پاکی باطن و رشد دانایی، منجر به درک هرچه بیشتر حقایق و شکوفایی استعدادهای انسانی می‌شود.
بصیرت اخلاقی؛ یعنی، بر قراری پیوند بین جنبه‌های عقلی و فطری انسان‌ها و تربیت و تزکیه او در جهت رشد و تعالی معنوی و روحی در پرتو دانایی و پارسایی. در واقع انسان با دو بال عقل و اخلاق، قله‌های کمال را در می‌نوردد و مشکلات و کاستی‌های ناشی از رشد رذایل اخلاقی، فزون خواهی، جهالت، بی‌خردی، دنیا‌گرایی و .... را از خود و جامعه می‌زداید.
او در سایة بصیرت اخلاقی، چنان به روشن‌بینی پارسایانه می‌رسد که دنیا برای او فقط دار امتحان و گذر می‌شود و وظیفه و راه نجات خود را در فضیلت‌گرایی و پاک‌زیستی می‌داند و با پی بردن به زشتی انحرافات و معاصی، به فکر آباد کردن آخرت و کسب توشه برای آن می‌افتد.
خلاصه آن که در تعریف و تبیین ماهیت «بصیرت اخلاقی» می‌توان گفت: «رشد و بالندگی توأم فکری و اخلاقی انسان جهت رسیدن به کمال نهایی و دستیابی به روشن بینی دینی و دانایی معنوی که منجر به تزکیه و تهذیب انسان و دوری از ناراستی‌ها و کژتابی‌های گوناگون می‌گردد».

دو مؤلّفه همنوا (رشد فکری و اخلاقی)
عصر ظهور، دوران حیات طیّبه و حیات معقول انسانی است؛ عصر حاکمیت عقلانیت و معنویت بر افراد و جوامع. دوره بهْ‌‌زیستی و کمال گرایی است که کمتر نظیری می‌توان برای آن تصور کرد. در این عصر، تمامی ظرفیت‌ها و استعدادهای فطری و عقلی انسان، شکوفا می‌شود و با تربیت اخلاقی و عقلانی او (تزکیه و تعلیم)، حیات نوینی فرا روی او گشوده می‌شود. به نوشته یکی از حکما:
«زمان ظهور دولت آن جناب ـ که زمان ظاهر شدن دولت ثانیة حق است ـ زمان ظهور و غلبه عقل است از روی باطنی آن که مقام ولایت است و به منزله روح است از برای روح ظاهری که آن مقام نبوت است».[6]
در روایات مهدوی، اشاره‌ای صریح به همنوایی و هم پوشانی دو بعد فکری و اخلاقی انسان شده و رشد و بالندگی توأم آن دو، به دست مهدی موعود عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف مورد تأکید قرار گرفته است. امام باقر علیه السلام می‌فرمایند:
«اذا ‌‌‌قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اکمل به اخلاقهم؛[7] چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می‌گذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می‌رساند»
و نیز آمده که:‌
«یفتح حصون الضلالة و قلوباً غفلاً؛[8] قلعه‌های گمراهی و نادانی و دل‌های بسته را می‌گشاید».[9]
بر اساس روایت امام باقر علیه السلام، عقول و افکار مردم در عصر ظهور، شکوفا و متمرکز و اخلاق آنان کامل می‌شود؛ این یعنی، پیوند عقلانیت و معنویت انسان و رسیدن به بصیرت اخلاقی. او در سایه بینش عمیق و دانایی پارسا‌یانه و ایمانی، ریشه‌های مفاسد و معایب را از درون خود می‌زداید و بر معرفت و معنویت خود می‌افزاید. در واقع دو بعد اثرگذار در انسان تقویت و رشد می‌یابد:

1.بعد اخلاقی؛ یعنی: تربیت و تزکیه انسان، رشد فضایل اخلاقی و انسانی، شکوفایی فطرت الهی، عبودیت و عبادت گری و معنویت گرایی انسان.
2. بعد فکری؛ یعنی: تعلیم و حکمت آموزی انسان، دانایی و روشن بینی او، اندیشه ورزی در مبدأ و معاد و ... تقویت خرد ورزی و فهم عمیق و واقعی محاسن اخلاقی.

بر این اساس امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدایت‌های پیامبرگونة خود، آنان را هدایت و راهنمایی می‌کند. مقصود از دست (وضع یده) در این روایت، دست رحمت، هدایت و شفقت الهی بر بندگان است. کلمة «ید» به معنای دست در زبان عربی، مفاهیم و مصداق‌های گوناگونی دارد. یکی از معانی ید، نعمت و رحمت است.[10]
در این صورت معنا چنین می‌شود: در زمان ظهور حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف، با آفت‌زدایی از درخت عقل و خرد و ایجاد بستر و زمینة مناسب برای رشد و شکوفایی عقول مردم، رحمت و نعمت خداوند بر مردم نازل می‌شود و همة آنان هدایت می‌یابند و به سر منزل مقصود (کمال) می‌رسند. خداوند در قرآن کریم در مورد یکی از حکمت‌های نبوت می‌فرماید:
«و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التی کانت علیهم؛[11] پیامبر زنجیرها و مشقت‌ها (جهالت و هواپرستی) را از آنها (مردم) بر می‌دارد».
در اینجا منظور از زنجیر و مشقّت، بندها و زنجیرهای مادی نیست؛ بلکه مقصود زنجیرهای نادانی و فساد است که پیامبر اکرم با هدایت‌ها و تلاش‌های فراوان فرهنگی، آن را از انسان‌ها بر طرف ساخت. در عین حال از هدایت‌های تکوینی ویژه‌ای نیز استفاده کرد و در دل و جان مردم مشرک و فاسد نفوذ معنوی داشت و تأثیرات عمیقی بر آنان گذاشت.
در عصر ظهور نیز امام مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف، تمامی موانع و آفت‌های رشد و تعالی عقلانی انسان‌ها را از بین می‌برد و عقول آنان را به حد بالایی از شکوفایی و رشد می‌رساند. در اینجا حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف ادامه دهنده راه پیامبران و تکمیل‌کننده برنامه‌های آنان به خصوص پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله است. در واقع در این عصر به دو بعد تعلیم و تزکیه عموم مردم پرداخته می‌شود؛ یعنی، هم بر بصیرت و دانایی آنان افزوده می‌شود و هم پاکسازی و تزکیه نفوس در اولویت قرار می‌گیرد.
قرآن در این رابطه می‌فرماید:
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛[12] او است که در میان قوم بی‌کتاب، پیامبری از میان خودشان بر انگیخت که آیات او را بر آنان می‌خواند و پاکیزة‌شان می‌دارد و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد».
بر اساس این آیه، تکامل وجود انسان از جنبه‌های علمی و عملی و تزکیه و تهذیب او، به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله معرّفی شده است و یکی از زمینه‌‌ها و بستر‌های رسیدن به این هدف، بصیرت بخشی و علم‌آموزی به انسان است.
امام علی علیه السلام می‌فرمایند:
«خداوند فرستادگان خود را در میان مردمان بر انگیخت و پیامبران خویش را پیاپی روانه کرد تا از آنان رعایت میثاق فطری الهی را باز طلبند و نعمت‌های فراموش شده خدایی را به آنان یاد آور سازند و نیروهای پنهان عقل آدمی را آشکار کنند (یثیروا لهم دفائن العقول) و آیات بهنجار آفرینش را به مردمان بنمایانند...».[13]
بر این اساس نقش اصلی دعوت پیامبران، گسترش دانایی و آموزش و تعلیم است و ایمان و معرفت، خود از شاخه‌های دانایی به شمار می‌رود.
پیامبران به انسان‌ها، راه و رسم زندگی و هدف و نتیجه آن را می‌آموختند و ارزش انسان و والایی مقام و نقش برجسته او در کائنات و توانایی و ظرفیت وجودی او را در رسیدن به تکامل فراگیر و تعالی روحی، به وی یادآور می‌شدند. در پرتو چنین تعلیمی، نیروی تفکر و خردورزی را در او بیدار می‌کردند و به اندیشه درباره مبدأ و معاد و کشف رموز و اسرار آیات الهی وا می‌داشتند. البته در کنار این و فراتر از آن، به تزکیه و تهذیب او اهمیت داده و راه رسیدن به کمال را در اخلاق متعالی و معنویت دینی می‌دانستند.

پیوند تعلیم و تربیت
تقسیم تربیت به دو بخش عقلانی و اخلاقی، در فلسفة جدید تعلیم و تربیت نیز مورد توجه قرار گرفته است. ژان پیاژه، یکی از متخصصان این فن، ضمن تأکید بر همراهی حیرت آور این دو بخش از تربیت، ایجاد تفکر منطقی را در انسان مستلزم پرورش او می‌داند و بر تربیت عقل و قلب اصرار می‌ورزد. به نظر وی:
«اولین وظیفة تربیت تشکیل و بنا کردن عقل است... حق بهره مندی از تربیت اخلاقی همانند برخورداری از پرورش عقلی، در این است که آدمی حق داشته باشد، عقل و اخلاق را واقعا در خود بسازد یا لا اقل در تهیه و ساختمان آنها سهیم باشد و آن متضمن چیزی بالاتر از کسب معرفت‌ها یا گوش دادن به درس و اجبار به اطاعت است. این حق در واقع، حق سفتن و پرداختن لوازم معنوی گران بهایی است که ساختن آنها در گرو محیط اجتماعی مخصوصی است».[14]
خواجه نصیر طوسی می‌گوید:
در صورتی انسان به سعادت واقعی نایل می‌شود که شهوت و غضب و آمال و آرزوهای خویش را تحت فرمان خرد قرار دهد و خرد را به فرمان دین در آورد و ارادة خویش را در مشیت خداوند فانی سازد.[15]
انسان موجودی است اثر گذار و تأثیر پذیر؛ ولی اثر‌پذیری او باعث شده است که موجودی قابل انعطاف باشد. نفس انسان در آغاز سالم، صاف و بی‌آلایش است و می‌تواند تحت تعلیم و تربیت‌های گوناگون قرار گیرد. همچنین چون انسان دارای قدرت اختیار، انتخاب و ارادة آزاد است؛ هم مسؤول است و هم می‌تواند ماهیت‌های متفاوت و مختلف پیدا کند و این تعلیم و تربیت است که آینده و سرنوشت انسان را می‌سازد و مسیر زندگی وی را تعیین می‌کند.
اگر تربیت و تعلیم بر اساس فطرت پاک و استعدادهای درونی عالی او باشد، در این صورت او یک انسان پاک و وارسته و متخلق به اخلاق اسلامی به بار خواهد آمد و اگر تربیت شخصی، مبتنی بر فساد اخلاقی و معیارهای غیر الهی باشد، از وی فردی فاسد و بی‌ایمان ساخته خواهد شد. یکی از متفکران معاصر می‌نویسد:
«عقل و قلب آدمی یا به عبارت دیگر این دو نوع فعالیت درونی، موقعی است که نورانیت روح را ـ که روشنایی خود را از مبدأ اعلی (نور السماوات و الارض) گرفته است ـ بپذیرد؛ کلیه احکام و فعالیت‌های آنها نورانی می‌شود و اگر آن دو پدیده به همین روشنایی‌های طبیعی قناعت بورزند و رابطه خود را از روح و نورانیت آن قطع کنند، مانند حواس طبیعی که داریم، تنها پدیده‌ها و روابط صوری جهان طبیعت را درمی‌یابند؛ چنان که چشم را این نور حالی بین کند، همچنین جسم و عقل و روح را گرگین کند».[16]
عقل و دل‌ها بی‌گمانی عرشی‌اند
در حجاب از نور عرشی می‌زیند
عقل باید نور ده چون آفتاب
تا زند تیغی که نبود جز صواب
این یک نکته کلیدی و مهم است که در عصر ظهور مورد توجه بایسته و شایسته قرار می‌گیرد و انسان با دو بال علم و اندیشه و تربیت و تزکیه، به رشد و کمال می‌رسد. او با ابزار علم و خرد، بر جهان بدعت و جهالت ویرانگر خود فائق می‌آید و با تهذیب و تزکیه نفس، هر چه بیشتر با خود و خدای خود آشنا شده، بر نفس پیروز می‌گردد و به کمال شایسته خود (عبودیت و بندگی) می‌رسد. این، یعنی: شکوفایی ظرفیت‌های روحی و معنوی انسانی، فزونی حیرت انگیز ایمان و تقوا، فضیلت محوری، بالا بردن سطح دانایی و خرد ورزی و در نتیجه، رسیدن به «بصیرت اخلاقی».
این نظریه مبتنی بر نگرش چند بعدی و جامع به انسان و امور مختلف او بوده و در صدد تبیین این انگاره است که انسان با روشن‌بینی پارسایانه و اخلاق و ایمان، می‌تواند تمامی مسائل خود را سامان درست ببخشد و در پرتو بصیرت واقعی، به خیر مطلق و سعادت برین (قرب الهی و عبودیت) نایل آید؛ چنان که در روایت زیبایی آمده است:
«الخیر کلّه فی ذلک الزمان یقوم قائمنا و یدفع ذلک کله؛[17] همه خیرها در آن زمان است؛ وقتی که قائم ما قیام کند و زشتی‌ها را از میان بردارد».
یکی از ابعاد مهم این نظریه، تکیه بر فزونی دانایی و پارسایی انسان و تغییر و تحولات گسترده فرهنگی و درونی در او و جامعه است. پی بردن به باطن و عمق پدیده‌ها، به خصوص کاستی‌های اخلاقی و رذایل فردی و اجتماعی، و مشاهدة واقعیات هستی و بایسته‌های اخلاقی و ایمانی و... از دستاوردهای این نوع نگرش است. به عنوان نمونه بحث عدالت در عصر ظهور مؤلّفه‌ای مهم و فراگیر است؛ به طوری که در ابعاد مختلف زندگی محقق خواهد شد (حتی در ابعاد اخلاقی).
برای اینکه انسان‌ها از مزایا و زیبایی‌های عدالت آگاه شوند، باید با تمام وجود آن را درک کنند و به عمق و ژرفای آن پی ببرند و در واقع با دل و جان پذیرای آن باشند. به همین جهت در روایات آمده است: حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف واقعیت عدل را به تمام معنا برای مردم جلوه‌گر خواهد ساخت و آنان نیز با بصیرت خود، آن را مشاهده خواهند کرد:‌ «فیریکم کیف عدل السیرة».[18]
حتی در کنار این می‌توان به روایتی اشاره کرد که خداوند بر وسعت بینایی و شنوایی مردم می‌افزاید (اذا قام مدّالله لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم)؛[19] این وسعت بینایی، می‌تواند علاوه بر امور ظاهری، در امور معنوی و باطنی نیز کاربرد داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. مختار امینیان، مبانی اخلاق اسلامی، ص 18.
[2]. خواجه عبدالله انصاری، شرح منازل السائرین، ص 189.
[3]. عباس کی منش، پرتو عرفان، ج1، ص 240.
[4]. شرح منازل السائرین، ص 192.
[5]. حسین بحرانی، سلوک عرفانی (ترجمه الطریق الی اللّه)، ص64.
[6]. سیدجعفر کشفی، تحفة الملوک، ج1، ص78.
[7]. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841؛ محمد تقی مجلسی،بحار الانوار، ج52، ص 336.
[8]. قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج2، ص 588.
[9]. سید جعفر کشفی، تحفة الملوک، ج1، ص 78.
[10]. مفردات راغب، ص 889.
[11]. اعراف (7)، آیه 157.
[12]. جمعه‌(62)، آیه 2.
[13]. نهج البلاغه، خطبة 33.
[14]. ژان پیاژه، تربیت به کجا ره می سپرد، ترجمه منصور و دیگران، ص 53.
[15]. نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 142.
[16]. محمد تقی جعفری، نقد و تفسیر و تحلیل مثنوی، ج7، ص 272.
[17]. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 437.
[18]. نهج البلاغه، خطبه 138.
[19]. کلینی، کافی، چ8، ص 34، ج329.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.