پرسش :
با توجه به اینکه ازدواج نکردهام زیاد فکر میکنم و دچار افسردگی و ناراحتی شدهام و حتی از فامیل و اجتماع هم گریزان شدهام و میلی به حضور در بین فامیل و جمع را ندارم لطفاً راهنمایی کنید که چکار کنم؟
پاسخ :
در مورد این سوال شما لازم است به چند نکته اشاره کنیم.
1. تشخیص بیماری روانی و قضاوت درباره آن، کار بسیار فنّی و تخصصی است، هر کسی نمیتواند قضاوت کند. در برخی موارد ممکن است برخی از علایم و نشانههای یک بیماری روانی در فرد موجود باشد ولی در واقع فرد بیمار روانی نباشد، یا بیماری و اختلالش سطحی باشد. چه بسا ممکن است این گونه تشخیصها باعث شود که واقعاً فرد دچار بیماری روانی شود.[1] براساس ملاکهایی که در کتابهای روان پزشکی بیان شده، هر اختلال و بیماری روانی حدّاقل چندین نشانه دارد که باید همه آن ها در فرد موجود باشد. با صرف مشاهده برخی از آن ها نمیتوان فرد را بسیار روانی قلمداد نمود.حتی ممکن است تلقین بیمار روانی بودن به خود، تأثیر منفی بر رفتار و عملکرد شما بگذارد؛ زیرا شما پذیرفتهاید که واقعاً مشکل روانی دارید. پیشنهاد ما این است که به یک روان پزشک یا روان شناس متخصص مراجعه کنید بنابراین نباید زود ناامید شد.
2. گفتهاید: از اجتماع گریزان شدهام و میلی به حضور در میان فامیل و جمع دوستان را ندارم. این مسأله تا حدودی طبیعی است، زیرا وضعیتی که شما از زندگی خود ترسیم نمودهاید گویای این مطلب است که شما خود را فرد شکست خورده و ناتوان میدانید. طبیعی است اگر انسان چنین برداشتی از خود داشته باشد و به کلی از زندگی ناامید شده و نسبت به دیگران بدبین باشد، دیگر انگیزهای به تعامل و ارتباط با دیگران و حضور در جمع ندارد. شما اگر میخواهید این مشکلات حلّ شود، باید علّتها و ریشههای آن را شناسایی کنید. به اعتقاد ما، مشکلات شما که در هم تنیدهاند؛ در واقع به یک مسأله برمیگردد و آن عبارت است از احساس شکست در زندگی. به تعبیر دیگر، مشکل اصلی شما تفسیر و تحلیل نادرستی است که شما از خود و زندگی تان دارید. اگر میخواهید همه مشکلات شما حل شود باید ساختار فکری خود را اصلاح کنید. پس کلید حلّ مشکلات شما این است که از نظر تفکر و شناخت خود را اصلاح نموده و پس از آن در مورد آینده و ازدواج و اشتغالتان تصمیم بگیرید. در این زمینه به نکات زیر عمل نمایید:
1. فکر نکنید که فقط این شما هستید که دچار مشکل شدهاید و دیگران هیچ مشکلی ندارند. همه افراد در زندگی خود به نحوی با مشکل مواجه بودهاند. برخی در اوایل عمر و برخی نیز در واپسین سالهای زندگی خود ممکن است مشکلاتی را در زمینههای مختلف از جمله فقر، اختلافات خانوادگی و انواع بیماری تجربه کنند. پس بپذیرید که شما هم مانند دیگران هستید. حتی آنهایی که به موقع ازدواج کردهاند و از نظر اقتصادی وضعشان خوب است، وقتی به دقت زندگی آنها را مطالعه کنیم و میزان رضایتشان از زندگی را ارزیابی نماییم میبینیم که کاملاً راضی نیستند، چه بسیاری ازدواجهایی که به طلاق منجر شده است.
2. هر فردی هم دارای جنبههای مثبت و هم دارای جنبههای منفی است، منتهی افراد موفق بیشتر بر«جنبه های مثبت» و «تجارب خوشایند زندگیشان» توجه دارند و آنها را تقویت میکنند، اما افراد منفی نگر، فقط بر جنبههای منفی و شکستها و ناتوانیهای خود پافشاری میکنند و اصلاً توجهی به موفقیتها و جنبههای مثبت زندگی خود ندارند.[2] اگر همین افراد هم به جای منفی نگری، ابعاد مثبت زندگی خود را مورد نظر قرار داده و سعی کنند از شکستهای خود درس بگیرند، میتوانند در مدّت زمان کوتاه به موفقیتهای بزرگی نایل شوند. بنابراین، سعی کنید تواناییهای خود را شناسایی نموده و روی شکستها و جنبههای منفی متمرکز نشوید.
پرسشگر محترم! به خدا توکل کنید و امیدوار باشید؛ زیرا خداوند میفرماید: و من یتوکل علی الله فهو حسبه.[3] هر کسی به خدا توکل کند، خدا او را کفایت میکند؛ البته معنای توکل این نیست که انسان دست روی دست بگذارد و منتظر باشد خدا چگونه سرنوشتش را رقم میزند؛ بلکه توکل معنایش این است که انسان در حدّ توان تلاش کند و از همه ابزار و امکانات و شرایط و فرصتهای موجود استفاده نماید، آن گاه رسیدن به نتیجه و ثمربخش بودن اعمال و رفتارهایش را به خدا واگذار کند. انسان همیشه به خدا نیازمند است و باید به او توکل کند اما در برخی موارد از جمله موفقیتهای سخت و دشوار زندگی که انسان شدیداً احساس شکست و ناتوانی می کند و علاقه و امیدی به هیچ کس ندارد، بیش از هر زمان دیگری خود را به خدا محتاج میبیند و آمادگی دارد تا به او توکل کند.
از طرف دیگر کسى که نمىتواند مشکلى را به عنوان یک واقعیت بپذیرد، به فکر و خیال فرو مىرود و آشفتگى روانى پیدا مىکند و خود را ناامید از حل آن مشکل مىیاید. از این رو، به افسردگى مبتلا مىشود. امام على علیه السلام مىفرمایند: «واقعیت را بپذیر و از خیال پردازى و دلواپسى پرهیز کن که ناامید مىشوى و از تلاش باز مىمانى و افسردگى تو را فرا مىگیرد.»[4]
یقیناً شما اگر به خدا توکل کنید خداوند مشکلات شما را حلّ نموده و همسر مهربان و دلسوزی را نصیب و قسمت شما خواهد نمود. به امید چنین روزی.
به خود متکی هم چو خورشید باش
که خورشید از خویش تابنده است
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سیلوا، خوزه و گلدمن، برت، شیوههای کنترل ذهن، ترجمه: علی اصغر شجاعی، تهران: میلاد، 1391.
2. شجاعی، محمدصادق، توکل به خدا راهی به سوی حرمت خود و سلامت روان، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1383.
3. وایلد، استوارت، راندن افکار مزاحم، ترجمه: میترا کیوان مهر، تهران: علم، 1386.
4. البرت الیس، هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند، ترجمه فیروز بخت، تهران: نشر خدمات فرهنگی رسا، 1382.
5. لورنزی، افکار پلید خستگی جسم، فرسودگی روان، ترجمه راحله امانی، تهران: رشد، 1380.
پینوشتها:
[1]. لیندزی، روان شناس بالینی بزرگسال، ترجمه: محمدرضا نائینیان، انتشارات زوج، 1378، فصل پنجم.
با مطالعه کتبی که درباره بزرگان و موفقیتهای آنها نوشته شده به این نکته میرسیم که اغلب آنها را از میان مشکلات متعددی با تلاش و اراده خود به این جا رسیدهاند.
[2]. بلاک برن، مقابله با افسردگی و شیوههای درمان، رشد، 1380، فصل ششم.
[3]. برای مطالعه در معنای توکل و حقیقت آن مراجعه شود به: موسوی خمینی، روح الله، چهل حدیث، نشر فرهنگی رجاء، 1368، ص 191 ـ 185.
[4]. میزان الحکمه ج3 ش 3773
منبع: اندیشه قم
در مورد این سوال شما لازم است به چند نکته اشاره کنیم.
1. تشخیص بیماری روانی و قضاوت درباره آن، کار بسیار فنّی و تخصصی است، هر کسی نمیتواند قضاوت کند. در برخی موارد ممکن است برخی از علایم و نشانههای یک بیماری روانی در فرد موجود باشد ولی در واقع فرد بیمار روانی نباشد، یا بیماری و اختلالش سطحی باشد. چه بسا ممکن است این گونه تشخیصها باعث شود که واقعاً فرد دچار بیماری روانی شود.[1] براساس ملاکهایی که در کتابهای روان پزشکی بیان شده، هر اختلال و بیماری روانی حدّاقل چندین نشانه دارد که باید همه آن ها در فرد موجود باشد. با صرف مشاهده برخی از آن ها نمیتوان فرد را بسیار روانی قلمداد نمود.حتی ممکن است تلقین بیمار روانی بودن به خود، تأثیر منفی بر رفتار و عملکرد شما بگذارد؛ زیرا شما پذیرفتهاید که واقعاً مشکل روانی دارید. پیشنهاد ما این است که به یک روان پزشک یا روان شناس متخصص مراجعه کنید بنابراین نباید زود ناامید شد.
2. گفتهاید: از اجتماع گریزان شدهام و میلی به حضور در میان فامیل و جمع دوستان را ندارم. این مسأله تا حدودی طبیعی است، زیرا وضعیتی که شما از زندگی خود ترسیم نمودهاید گویای این مطلب است که شما خود را فرد شکست خورده و ناتوان میدانید. طبیعی است اگر انسان چنین برداشتی از خود داشته باشد و به کلی از زندگی ناامید شده و نسبت به دیگران بدبین باشد، دیگر انگیزهای به تعامل و ارتباط با دیگران و حضور در جمع ندارد. شما اگر میخواهید این مشکلات حلّ شود، باید علّتها و ریشههای آن را شناسایی کنید. به اعتقاد ما، مشکلات شما که در هم تنیدهاند؛ در واقع به یک مسأله برمیگردد و آن عبارت است از احساس شکست در زندگی. به تعبیر دیگر، مشکل اصلی شما تفسیر و تحلیل نادرستی است که شما از خود و زندگی تان دارید. اگر میخواهید همه مشکلات شما حل شود باید ساختار فکری خود را اصلاح کنید. پس کلید حلّ مشکلات شما این است که از نظر تفکر و شناخت خود را اصلاح نموده و پس از آن در مورد آینده و ازدواج و اشتغالتان تصمیم بگیرید. در این زمینه به نکات زیر عمل نمایید:
1. فکر نکنید که فقط این شما هستید که دچار مشکل شدهاید و دیگران هیچ مشکلی ندارند. همه افراد در زندگی خود به نحوی با مشکل مواجه بودهاند. برخی در اوایل عمر و برخی نیز در واپسین سالهای زندگی خود ممکن است مشکلاتی را در زمینههای مختلف از جمله فقر، اختلافات خانوادگی و انواع بیماری تجربه کنند. پس بپذیرید که شما هم مانند دیگران هستید. حتی آنهایی که به موقع ازدواج کردهاند و از نظر اقتصادی وضعشان خوب است، وقتی به دقت زندگی آنها را مطالعه کنیم و میزان رضایتشان از زندگی را ارزیابی نماییم میبینیم که کاملاً راضی نیستند، چه بسیاری ازدواجهایی که به طلاق منجر شده است.
2. هر فردی هم دارای جنبههای مثبت و هم دارای جنبههای منفی است، منتهی افراد موفق بیشتر بر«جنبه های مثبت» و «تجارب خوشایند زندگیشان» توجه دارند و آنها را تقویت میکنند، اما افراد منفی نگر، فقط بر جنبههای منفی و شکستها و ناتوانیهای خود پافشاری میکنند و اصلاً توجهی به موفقیتها و جنبههای مثبت زندگی خود ندارند.[2] اگر همین افراد هم به جای منفی نگری، ابعاد مثبت زندگی خود را مورد نظر قرار داده و سعی کنند از شکستهای خود درس بگیرند، میتوانند در مدّت زمان کوتاه به موفقیتهای بزرگی نایل شوند. بنابراین، سعی کنید تواناییهای خود را شناسایی نموده و روی شکستها و جنبههای منفی متمرکز نشوید.
پرسشگر محترم! به خدا توکل کنید و امیدوار باشید؛ زیرا خداوند میفرماید: و من یتوکل علی الله فهو حسبه.[3] هر کسی به خدا توکل کند، خدا او را کفایت میکند؛ البته معنای توکل این نیست که انسان دست روی دست بگذارد و منتظر باشد خدا چگونه سرنوشتش را رقم میزند؛ بلکه توکل معنایش این است که انسان در حدّ توان تلاش کند و از همه ابزار و امکانات و شرایط و فرصتهای موجود استفاده نماید، آن گاه رسیدن به نتیجه و ثمربخش بودن اعمال و رفتارهایش را به خدا واگذار کند. انسان همیشه به خدا نیازمند است و باید به او توکل کند اما در برخی موارد از جمله موفقیتهای سخت و دشوار زندگی که انسان شدیداً احساس شکست و ناتوانی می کند و علاقه و امیدی به هیچ کس ندارد، بیش از هر زمان دیگری خود را به خدا محتاج میبیند و آمادگی دارد تا به او توکل کند.
از طرف دیگر کسى که نمىتواند مشکلى را به عنوان یک واقعیت بپذیرد، به فکر و خیال فرو مىرود و آشفتگى روانى پیدا مىکند و خود را ناامید از حل آن مشکل مىیاید. از این رو، به افسردگى مبتلا مىشود. امام على علیه السلام مىفرمایند: «واقعیت را بپذیر و از خیال پردازى و دلواپسى پرهیز کن که ناامید مىشوى و از تلاش باز مىمانى و افسردگى تو را فرا مىگیرد.»[4]
یقیناً شما اگر به خدا توکل کنید خداوند مشکلات شما را حلّ نموده و همسر مهربان و دلسوزی را نصیب و قسمت شما خواهد نمود. به امید چنین روزی.
به خود متکی هم چو خورشید باش
که خورشید از خویش تابنده است
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سیلوا، خوزه و گلدمن، برت، شیوههای کنترل ذهن، ترجمه: علی اصغر شجاعی، تهران: میلاد، 1391.
2. شجاعی، محمدصادق، توکل به خدا راهی به سوی حرمت خود و سلامت روان، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1383.
3. وایلد، استوارت، راندن افکار مزاحم، ترجمه: میترا کیوان مهر، تهران: علم، 1386.
4. البرت الیس، هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند، ترجمه فیروز بخت، تهران: نشر خدمات فرهنگی رسا، 1382.
5. لورنزی، افکار پلید خستگی جسم، فرسودگی روان، ترجمه راحله امانی، تهران: رشد، 1380.
پینوشتها:
[1]. لیندزی، روان شناس بالینی بزرگسال، ترجمه: محمدرضا نائینیان، انتشارات زوج، 1378، فصل پنجم.
با مطالعه کتبی که درباره بزرگان و موفقیتهای آنها نوشته شده به این نکته میرسیم که اغلب آنها را از میان مشکلات متعددی با تلاش و اراده خود به این جا رسیدهاند.
[2]. بلاک برن، مقابله با افسردگی و شیوههای درمان، رشد، 1380، فصل ششم.
[3]. برای مطالعه در معنای توکل و حقیقت آن مراجعه شود به: موسوی خمینی، روح الله، چهل حدیث، نشر فرهنگی رجاء، 1368، ص 191 ـ 185.
[4]. میزان الحکمه ج3 ش 3773
منبع: اندیشه قم