نخستین بهانه جوی در سند حدیث غدیر و پیروان او
پرسش :
اولین کسی که به سند حدیث غدیر اشکال وارد کرد که بود و چه کسانی به آن دامن زدند؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
نخستین کسى که بر خلاف اجماع حدیث غدیر را ردّ کرده، ابن حزم اُندلسى بود و بعد از او ابن تیمه بود که برای خدشه ناک کردن این حدیث تلاش فراوانی کرد. پس از او عدّه اى مانند تفتازانى، قاضى إیجى، قوشجى، جرجانى و ابن حجر از وى تقلید نموده و بر دروغ و افترا افزوده اند.
پاسخ تفصیلی:
نخستین کسى که بر خلاف اجماع این حدیث را ردّ کرده، ابن حزم اُندلسى است، در حالى که خود مى گوید: امّت اسلامى بر خطا و اشتباه اجتماع نمى کنند.
و بعداً ابن تیمیه از او پیروى کرده، سخن او را براى خدشه دار ساختن حدیث، مدرک قرار داده و غیر از سخن او ذرّه اى خدشه در آن نیافته است، به جز سخن خودش که بر آن افزوده و گفته است: «از بخارى و ابراهیم حرّانى و از دسته اى از حدیث شناسان نقل شده است که آنان به این حدیث طعنه وارد نموده و آن را ضعیف شمرده اند». غافل از گفتار خودش در «منهاج السنّة»(1) که مى گوید:
ماجراى غدیر در بازگشت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) از حجّة الوداع رخ داد، و مردم بر این قضیّه اجماع و اتّفاق دارند.
پس از او عدّه اى مانند تفتازانى، قاضى إیجى، قوشجى و سیّد جرجانى، که دورى از حقّ در نظرشان زیبا جلوه کرده، از وى تقلید نموده و بر دروغ و افترا افزوده اند(2)، و در ردّ حدیث به دلیل عدم نقل صحیحین اکتفا نکرده، و به دروغ ابن تیمیّه در نسبت طعنى که به بخارى و حرّانى داده بسنده نکرده اند ـ و یا به خاطر بى اعتبار بودن ابن تیمیّه نزد آنان، نسبت دادن این مطلب به بخارى و حرّانى خوشایندشان نبوده است ـ و قاطعانه گفته اند: «ابن داود و ابوحاتم سجستانى بر این روایت خدشه وارد کرده اند».
و به دنبال آنها ابن حجر پا به عرصه گذاشته و علاوه بر ابوداود و سجستانى واژه «غیرهم» را بر آن اضافه کرده است. و آنگاه که هروى به دنیا آمد، سجستانى را حذف کرده و به جاى او واقدى و ابن خزیمه را قرار داده است.
او در «السهام الثاقبة» مى گوید:
بسیارى از امامان حدیث در صحّت این حدیث خدشه وارد کرده اند؛ مانند ابو داود، واقدى، ابن خزیمه و دیگر ثقات.
باید پرسید چه عاملى آنان را نسبت به خداى رحمان گستاخ ساخته است؟! «وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى»(3)؛ (و هر کس که(بر خدا) دروغ ببندد، نومید(و شکست خورده) مى شود!).
چه بگوئیم درباره گوینده پرگویى که این نسبت هاى ساختگى را به امامان حدیث و حافظان سنّت مى بندد!
آیا یک نفر پیدا نمى شود که از اینها بپرسد مدرک و مرجع شما در این نقل ها و نسبت ها چیست؟ آیا در کتابى مشاهده کرده اند؟ پس آن چه کتابى است و کجاست؟ و چرا نام آن را نمى برند؟ و یا اگر از بزرگان و أعلام روایت مى کنند پس چرا سند آن را ذکر نکرده و نام آنان را نمى برند؟
آیا نباید از این ها پرسید که چگونه خدشه و طعن بخارى و هم فکرانش در این حدیث، بر گروه انبوه حفّاظ و بزرگان و استادان فنّ از قرن اوّل تا هفتم و هشتم که قرن ابن تیمیّه و مقلّدانش مى باشد، مخفى مانده؟ و اَحَدى لب به آن نگشوده؟ و در هیچ کتاب و مُسندى از آن اثرى یافت نمى شود؟ و یا آنان بدان واقف شده اند، ولى در بازار حقّ، براى آن ارزشى ندیده اند و از این رو بدان توجّه نکرده اند؟
گذشته از این ها، آیا انکار تواتر آن در چارچوب حقیقت قرار دارد؟ و آیا این سخن که: «شیعه از یک سو بر اعتبار تواتر در ادلّه امامت اجماع دارد، و از سوى دیگر به حدیث غدیر با اینکه خبر واحد است، استدلال مى کند»(4)، درست است؟
در حالى که خود همین شخص، حدیث را به خاطر نقل هشت نفر از اصحاب متواتر مى داند(5). و برخى از اهل سنّت، تنها نقل چهار نفر از اصحاب را براى تحقّق تواتر کافى مى دانند و مى گویند: مخالفت با آن جایز نیست(6)، و به تواترِ حدیث: «الأئمّة من قریش»(7)؛ (امامان از قریش هستند)، یقین داشته مى گویند: این روایت را أنس بن مالک، و عبدالله بن عمر، و معاویه، نقل کرده اند، و جابر بن عبدالله و جابر بن سمره و عبادة ابن صامت نیز آن را نقل به معنا نموده اند.
این، دیدگاه مشهور آنان در تعریف تواتر است، امّا وقتى به حدیث غدیر مى رسند براى تواتر حدیث، سقفى را تعیین مى کنند که روایت 110 نفر از اصحاب و بلکه بیشتر، به آن نمى رسد.
و از شگفتی هاى روزگار: ابتکار احمد امین در کتاب «ظُهْر الإسلام»(8) است که مى گوید: شیعه حدیث غدیر را از براء ابن عازب نقل مى کند.
در حالی که سهم روایت براء در نقل علماى اهل سنّت از او، خیلى بیش از روایات سایر اصحاب است؛ زیرا حدود چهل نفر از علماى برجسته آنان روایت او را نقل کرده اند؛ از جمله احمد و ابن ماجه و ترمذى و نسائى و ابن ابى شیبه و امثال آنان، که بخش عمده اى از سندهاى آن صحیح، و راویانش همه ثقه هستند.(9)
ولى احمد امین براى ساقط کردن حجّیّت آن، خوش داشته که آن را تنها به شیعه نسبت دهد. و این براى او شیوه اى تازه نیست؛ زیرا وى در صفحات کتاب هاى خود بنام «فجر الإسلام»، «ضُحى الإسلام» و «ظُهْر الإسلام» از این گونه دروغ پردازى ها فراوان دارد .
پی نوشت:
(1). منهاج السنّة، ج 4، ص 13.
(2). ضرب المثل: «زاد ضغثاً على إبّالة» بکار رفته که براى توضیح آن به کتاب مجمع الأمثال(ج 1، ص 524)مراجعه شود.
(3). سوره طه، آیه 61.
(4). تفتازانى در المقاصد، ص 290 (ج 5، ص 272)؛ و ابن حجر در الصواعق، ص 25 (ص 42)، و مقلّدان این دو نفر.
(5). مراجعه شود: الصواعق، ص 13 (ص 23).
(6). ابن حزم در المُحلّى (ج 9، ص 6، مسئله 1511) در مسئله عدم جواز فروش آب مى گوید: «این چهار نفر، از اصحاب ـ رضى الله عنهم ـ هستند و این نقل، متواتر است و مخالفت با آن جایز نیست».
(7). مراجعه شود: الفِصَل، ج 4، ص 89.
(8). ظُهر الإسلام، تعلیقه ص 194.
(9). مراجعه شود: الغدیر، ج 1، ص 49 ـ 52.
منبع: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 88.
پرسش های مرتبط:
پاسخ اجمالی:
نخستین کسى که بر خلاف اجماع حدیث غدیر را ردّ کرده، ابن حزم اُندلسى بود و بعد از او ابن تیمه بود که برای خدشه ناک کردن این حدیث تلاش فراوانی کرد. پس از او عدّه اى مانند تفتازانى، قاضى إیجى، قوشجى، جرجانى و ابن حجر از وى تقلید نموده و بر دروغ و افترا افزوده اند.
پاسخ تفصیلی:
نخستین کسى که بر خلاف اجماع این حدیث را ردّ کرده، ابن حزم اُندلسى است، در حالى که خود مى گوید: امّت اسلامى بر خطا و اشتباه اجتماع نمى کنند.
و بعداً ابن تیمیه از او پیروى کرده، سخن او را براى خدشه دار ساختن حدیث، مدرک قرار داده و غیر از سخن او ذرّه اى خدشه در آن نیافته است، به جز سخن خودش که بر آن افزوده و گفته است: «از بخارى و ابراهیم حرّانى و از دسته اى از حدیث شناسان نقل شده است که آنان به این حدیث طعنه وارد نموده و آن را ضعیف شمرده اند». غافل از گفتار خودش در «منهاج السنّة»(1) که مى گوید:
ماجراى غدیر در بازگشت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) از حجّة الوداع رخ داد، و مردم بر این قضیّه اجماع و اتّفاق دارند.
پس از او عدّه اى مانند تفتازانى، قاضى إیجى، قوشجى و سیّد جرجانى، که دورى از حقّ در نظرشان زیبا جلوه کرده، از وى تقلید نموده و بر دروغ و افترا افزوده اند(2)، و در ردّ حدیث به دلیل عدم نقل صحیحین اکتفا نکرده، و به دروغ ابن تیمیّه در نسبت طعنى که به بخارى و حرّانى داده بسنده نکرده اند ـ و یا به خاطر بى اعتبار بودن ابن تیمیّه نزد آنان، نسبت دادن این مطلب به بخارى و حرّانى خوشایندشان نبوده است ـ و قاطعانه گفته اند: «ابن داود و ابوحاتم سجستانى بر این روایت خدشه وارد کرده اند».
و به دنبال آنها ابن حجر پا به عرصه گذاشته و علاوه بر ابوداود و سجستانى واژه «غیرهم» را بر آن اضافه کرده است. و آنگاه که هروى به دنیا آمد، سجستانى را حذف کرده و به جاى او واقدى و ابن خزیمه را قرار داده است.
او در «السهام الثاقبة» مى گوید:
بسیارى از امامان حدیث در صحّت این حدیث خدشه وارد کرده اند؛ مانند ابو داود، واقدى، ابن خزیمه و دیگر ثقات.
باید پرسید چه عاملى آنان را نسبت به خداى رحمان گستاخ ساخته است؟! «وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى»(3)؛ (و هر کس که(بر خدا) دروغ ببندد، نومید(و شکست خورده) مى شود!).
چه بگوئیم درباره گوینده پرگویى که این نسبت هاى ساختگى را به امامان حدیث و حافظان سنّت مى بندد!
آیا یک نفر پیدا نمى شود که از اینها بپرسد مدرک و مرجع شما در این نقل ها و نسبت ها چیست؟ آیا در کتابى مشاهده کرده اند؟ پس آن چه کتابى است و کجاست؟ و چرا نام آن را نمى برند؟ و یا اگر از بزرگان و أعلام روایت مى کنند پس چرا سند آن را ذکر نکرده و نام آنان را نمى برند؟
آیا نباید از این ها پرسید که چگونه خدشه و طعن بخارى و هم فکرانش در این حدیث، بر گروه انبوه حفّاظ و بزرگان و استادان فنّ از قرن اوّل تا هفتم و هشتم که قرن ابن تیمیّه و مقلّدانش مى باشد، مخفى مانده؟ و اَحَدى لب به آن نگشوده؟ و در هیچ کتاب و مُسندى از آن اثرى یافت نمى شود؟ و یا آنان بدان واقف شده اند، ولى در بازار حقّ، براى آن ارزشى ندیده اند و از این رو بدان توجّه نکرده اند؟
گذشته از این ها، آیا انکار تواتر آن در چارچوب حقیقت قرار دارد؟ و آیا این سخن که: «شیعه از یک سو بر اعتبار تواتر در ادلّه امامت اجماع دارد، و از سوى دیگر به حدیث غدیر با اینکه خبر واحد است، استدلال مى کند»(4)، درست است؟
در حالى که خود همین شخص، حدیث را به خاطر نقل هشت نفر از اصحاب متواتر مى داند(5). و برخى از اهل سنّت، تنها نقل چهار نفر از اصحاب را براى تحقّق تواتر کافى مى دانند و مى گویند: مخالفت با آن جایز نیست(6)، و به تواترِ حدیث: «الأئمّة من قریش»(7)؛ (امامان از قریش هستند)، یقین داشته مى گویند: این روایت را أنس بن مالک، و عبدالله بن عمر، و معاویه، نقل کرده اند، و جابر بن عبدالله و جابر بن سمره و عبادة ابن صامت نیز آن را نقل به معنا نموده اند.
این، دیدگاه مشهور آنان در تعریف تواتر است، امّا وقتى به حدیث غدیر مى رسند براى تواتر حدیث، سقفى را تعیین مى کنند که روایت 110 نفر از اصحاب و بلکه بیشتر، به آن نمى رسد.
و از شگفتی هاى روزگار: ابتکار احمد امین در کتاب «ظُهْر الإسلام»(8) است که مى گوید: شیعه حدیث غدیر را از براء ابن عازب نقل مى کند.
در حالی که سهم روایت براء در نقل علماى اهل سنّت از او، خیلى بیش از روایات سایر اصحاب است؛ زیرا حدود چهل نفر از علماى برجسته آنان روایت او را نقل کرده اند؛ از جمله احمد و ابن ماجه و ترمذى و نسائى و ابن ابى شیبه و امثال آنان، که بخش عمده اى از سندهاى آن صحیح، و راویانش همه ثقه هستند.(9)
ولى احمد امین براى ساقط کردن حجّیّت آن، خوش داشته که آن را تنها به شیعه نسبت دهد. و این براى او شیوه اى تازه نیست؛ زیرا وى در صفحات کتاب هاى خود بنام «فجر الإسلام»، «ضُحى الإسلام» و «ظُهْر الإسلام» از این گونه دروغ پردازى ها فراوان دارد .
پی نوشت:
(1). منهاج السنّة، ج 4، ص 13.
(2). ضرب المثل: «زاد ضغثاً على إبّالة» بکار رفته که براى توضیح آن به کتاب مجمع الأمثال(ج 1، ص 524)مراجعه شود.
(3). سوره طه، آیه 61.
(4). تفتازانى در المقاصد، ص 290 (ج 5، ص 272)؛ و ابن حجر در الصواعق، ص 25 (ص 42)، و مقلّدان این دو نفر.
(5). مراجعه شود: الصواعق، ص 13 (ص 23).
(6). ابن حزم در المُحلّى (ج 9، ص 6، مسئله 1511) در مسئله عدم جواز فروش آب مى گوید: «این چهار نفر، از اصحاب ـ رضى الله عنهم ـ هستند و این نقل، متواتر است و مخالفت با آن جایز نیست».
(7). مراجعه شود: الفِصَل، ج 4، ص 89.
(8). ظُهر الإسلام، تعلیقه ص 194.
(9). مراجعه شود: الغدیر، ج 1، ص 49 ـ 52.
منبع: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 88.
پرسش های مرتبط:
آیا حدیث غدیر دلالت بر خلافت بلافصل حضرت على علیه السلام مى نماید؟
مناقشات فخر رازى پیرامون معناى واژه مولا در حدیث غدیر چیست؟
آیا طبق گفته شاه ولى الله با وجود تصریح اهل لغت دلالت واژه «مولى» به معنى «ولىّ» تمام نیست؟
آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حدیث غدیر از واژه مولا معناى محب و ناصر را اراده فرموده است؟