خداوند حکیم و آفرینش ابلیس!
پرسش :
آیا آفریدن ابلیس با عدل و حکمت خدا سازگار است؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
اولا: خدا ابلیس را شیطانی سرکش نیافرید بلکه او از جنیان بود و شش هزار سال عبادت کرد؛ اما همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت و زنده بودن و امکاناتی که دارد هم به مقتضای عدل الهی می باشد.
ثانیا: وجود شیطان براى افراد با ایمان وسیله تکامل است، چه اینکه تکامل همواره در میان تضادها صورت مى گیرد.
ثالثا: شیطان سرزده وارد خانه دل ما نمى شود و این ما هستیم که در را به روى او مى گشائیم؛ با اینکه خدا ما را به لطف خویش یارى داده و با ارسال رسل و انزال کتب و حکم عقل و فطرت، حجّت را بر ما تمام کرده است!
پاسخ تفصیلی:
قبل از پاسخ به این سوال، باید دانست که «شیطان» اسم عام (اسم جنس) است، در حالى که «ابلیس» اسم خاص (علم) مى باشد، و به عبارت دیگر «شیطان» به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش، خواه انسانی یا غیر انسانى مى گویند، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.(1)
اما اینکه چرا ابلیس آفریده شده و آیا با عدل و حکمت خدا سازگار است که چنین موجودی خلق شود و باعث انحراف انسانها گردد؟ در پاسخ می گوییم:
اولا: خداوند ابلیس را شیطان نیافرید؛ بلکه به تصریح قرآن از جنیان به شمار مى رفت و مانند انسان در اعمال خود مختار بود: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه».(2) لذا آفرینش شیطان براى اغواگری و گمراهى نبوده، بلکه چنانکه امام علی(علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه فرموده اند، ابلیس شش هزار سال عبادت کرده بود، سالهایى که معلوم نیست از سال هاى دنیا بود یا آخرت، اما همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت.(3) او از آزادى خود سوء استفاده کرد و مطابق قیاسى باطل گفت که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است؛ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».(4) بنابراین تکبر ورزید و از فرمان خدا در سجده بر آدم سرپیچى کرد و از درگاه الهی رانده شد. اما چون سال های زیادی عبادت کرده بود، خداوند به مقتضای عدلش با درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسانها که از خواسته هاى او بود، موافقت کرد تا هم ابلیس به سبب رانده شدن از بهشت با وجود آن همه عبادت و بندگی، بهانه ای نداشته باشد و هم ابزاری برای آزمایش انسان ها باشد.
ثانیا: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مى خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چه اینکه پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مى گیرد.
به عبارت روشن تر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمى کند و بکار نمى اندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقّى و تکامل او مى شود.
یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر «تواین بى» مى گوید: «هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و تمدن درخشانى را پى ریزى کرد».(5)
حتی طبق دیدگاه برخی از مفسرین، اگر شرّ و فساد و تعب و فقدان و نقص و ضعف در جهان نبود، خیر و صحّت و راحت و وجدان و کمال و قوّت نیز مصداقى نمى یافت و عقل انسان به این مفاهیم راه پیدا نمى کرد. آن گاه انسان معناى خیر را درک مى کند و آن را برمى گزیند که شر را ببیند و از آن آگاه باشد. بنابراین نظریّه، وجود ابلیس از ارکان نظام جهان انسانى است و تنها آن گاه مى توان وجود ابلیس را شر پنداشت که از او پیروى شود؛ امّا مخالفت و مبارزه با او خیر است و مایه رشد و تعالى.(6)
ثالثا: ابلیس هرگز سرزده وارد خانه دل ما نمى شود، و از مرزهاى کشور روح ما بى گذرنامه نمى گذرد، حمله او هرگز غافلگیرانه نیست، او با اجازه خود ما وارد مى شود. آرى او از در وارد مى شود نه از روزن، و این خود ما هستیم که در را به روى او مى گشائیم.(7) همانگونه که قرآن در سوره نحل، آیات 99 – 100 مى گوید: «إنّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلى الّذینَ آمَنوُا وَ عَلى رَبِّهِم یَتَوکّلُون * إنّمَا سُلطانَه عَلى الّذینَ یَتولّونَهُ وَ الّذینَ هُم بِهِ مُشرِکُون»؛ (او سلطه بر کسانى که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان مى کنند ندارد * تنها تسلط او بر کسانى است که او را به دوستى و سرپرستى خود برگزینند، و به او شرک مى ورزند [و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجراء مى دانند]). همچنین در آیه 42 از سوره حجر مى خوانیم:«إِنَ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»؛ (تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند).
طبق این آیات ابلیس و سایر شیاطین هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى که آمادگى خود را براى پذیرش آنان اعلام نداشته اند ندارند، و به تعبیر دیگر گامهاى نخستین از طرف خود انسان برداشته مى شود و اجازه ورود به کشور جان از طرف او داده مى شود، و تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى تواند از مرزهاى روح او بگذرد، بنابراین کسانى که دریچه هاى روح خود را به روى شیاطین ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.
درست است که ما شیطان و همکارانش را نمى بینیم، ولى ردّپاى آنان را مى توانیم مشاهده کنیم؛ هر جا مجلس گناه است، و در هر نقطه اى وسائل معصیت آماده است، و در هر موقع پاى زرق و برق دنیا و تجمّل پرستى به میان مى آید، و به هنگام طغیان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شیطان قطعى است. گویا در چنین مواردى، انسان صداى وسوسه او را با گوش دل مى شنود و ردّپاى او را با چشم خود مى بیند.(8)
در حقیقت انسان در هیچ یک از اعمال خویش مجبور نیست. خدا او را آزاد و مختار آفریده تا راه صواب را از خطا بازشناسد و نیکى را از بدى تمایز دهد و اگر شیطان او را به بدی وسوسه می کند در مقابل خداوند او را به لطف خویش یارى داده و با ارسال رسل و انزال کتب و حکم عقل و فطرت، حجّت را بر او تمام کرده است و با وجود آنها وجود شیاطینی همچون ابلیس خلاف عدل و حکمت نمی باشد.
پی نوشت:
(1). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سی و دوم، ج 1، ص 192.
(2). سوره کهف، آیه 50.
(3). پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ اول، ج 7، ص 361.
(4). سوره ص، آیه 76.
(5). تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 194.
(6). المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، مکتبة النشر الإسلامی، قم، 1417 هـ ق، چاپ پنجم، ج 8، ص 38؛ فرهنگ شیعه، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، انتشارات زمزم هدایت، قم، 1386 هـ ش، چاپ دوم، ص 367.
(7). یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ چهارم، ص 138.
(8). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 138.
پرسشهای مرتبط:
اولا: خدا ابلیس را شیطانی سرکش نیافرید بلکه او از جنیان بود و شش هزار سال عبادت کرد؛ اما همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت و زنده بودن و امکاناتی که دارد هم به مقتضای عدل الهی می باشد.
ثانیا: وجود شیطان براى افراد با ایمان وسیله تکامل است، چه اینکه تکامل همواره در میان تضادها صورت مى گیرد.
ثالثا: شیطان سرزده وارد خانه دل ما نمى شود و این ما هستیم که در را به روى او مى گشائیم؛ با اینکه خدا ما را به لطف خویش یارى داده و با ارسال رسل و انزال کتب و حکم عقل و فطرت، حجّت را بر ما تمام کرده است!
پاسخ تفصیلی:
قبل از پاسخ به این سوال، باید دانست که «شیطان» اسم عام (اسم جنس) است، در حالى که «ابلیس» اسم خاص (علم) مى باشد، و به عبارت دیگر «شیطان» به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش، خواه انسانی یا غیر انسانى مى گویند، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.(1)
اما اینکه چرا ابلیس آفریده شده و آیا با عدل و حکمت خدا سازگار است که چنین موجودی خلق شود و باعث انحراف انسانها گردد؟ در پاسخ می گوییم:
اولا: خداوند ابلیس را شیطان نیافرید؛ بلکه به تصریح قرآن از جنیان به شمار مى رفت و مانند انسان در اعمال خود مختار بود: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه».(2) لذا آفرینش شیطان براى اغواگری و گمراهى نبوده، بلکه چنانکه امام علی(علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه فرموده اند، ابلیس شش هزار سال عبادت کرده بود، سالهایى که معلوم نیست از سال هاى دنیا بود یا آخرت، اما همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت.(3) او از آزادى خود سوء استفاده کرد و مطابق قیاسى باطل گفت که خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است؛ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».(4) بنابراین تکبر ورزید و از فرمان خدا در سجده بر آدم سرپیچى کرد و از درگاه الهی رانده شد. اما چون سال های زیادی عبادت کرده بود، خداوند به مقتضای عدلش با درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسانها که از خواسته هاى او بود، موافقت کرد تا هم ابلیس به سبب رانده شدن از بهشت با وجود آن همه عبادت و بندگی، بهانه ای نداشته باشد و هم ابزاری برای آزمایش انسان ها باشد.
ثانیا: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مى خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چه اینکه پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مى گیرد.
به عبارت روشن تر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمى کند و بکار نمى اندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقّى و تکامل او مى شود.
یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر «تواین بى» مى گوید: «هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و تمدن درخشانى را پى ریزى کرد».(5)
حتی طبق دیدگاه برخی از مفسرین، اگر شرّ و فساد و تعب و فقدان و نقص و ضعف در جهان نبود، خیر و صحّت و راحت و وجدان و کمال و قوّت نیز مصداقى نمى یافت و عقل انسان به این مفاهیم راه پیدا نمى کرد. آن گاه انسان معناى خیر را درک مى کند و آن را برمى گزیند که شر را ببیند و از آن آگاه باشد. بنابراین نظریّه، وجود ابلیس از ارکان نظام جهان انسانى است و تنها آن گاه مى توان وجود ابلیس را شر پنداشت که از او پیروى شود؛ امّا مخالفت و مبارزه با او خیر است و مایه رشد و تعالى.(6)
ثالثا: ابلیس هرگز سرزده وارد خانه دل ما نمى شود، و از مرزهاى کشور روح ما بى گذرنامه نمى گذرد، حمله او هرگز غافلگیرانه نیست، او با اجازه خود ما وارد مى شود. آرى او از در وارد مى شود نه از روزن، و این خود ما هستیم که در را به روى او مى گشائیم.(7) همانگونه که قرآن در سوره نحل، آیات 99 – 100 مى گوید: «إنّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلى الّذینَ آمَنوُا وَ عَلى رَبِّهِم یَتَوکّلُون * إنّمَا سُلطانَه عَلى الّذینَ یَتولّونَهُ وَ الّذینَ هُم بِهِ مُشرِکُون»؛ (او سلطه بر کسانى که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان مى کنند ندارد * تنها تسلط او بر کسانى است که او را به دوستى و سرپرستى خود برگزینند، و به او شرک مى ورزند [و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجراء مى دانند]). همچنین در آیه 42 از سوره حجر مى خوانیم:«إِنَ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»؛ (تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند).
طبق این آیات ابلیس و سایر شیاطین هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى که آمادگى خود را براى پذیرش آنان اعلام نداشته اند ندارند، و به تعبیر دیگر گامهاى نخستین از طرف خود انسان برداشته مى شود و اجازه ورود به کشور جان از طرف او داده مى شود، و تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى تواند از مرزهاى روح او بگذرد، بنابراین کسانى که دریچه هاى روح خود را به روى شیاطین ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت.
درست است که ما شیطان و همکارانش را نمى بینیم، ولى ردّپاى آنان را مى توانیم مشاهده کنیم؛ هر جا مجلس گناه است، و در هر نقطه اى وسائل معصیت آماده است، و در هر موقع پاى زرق و برق دنیا و تجمّل پرستى به میان مى آید، و به هنگام طغیان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شیطان قطعى است. گویا در چنین مواردى، انسان صداى وسوسه او را با گوش دل مى شنود و ردّپاى او را با چشم خود مى بیند.(8)
در حقیقت انسان در هیچ یک از اعمال خویش مجبور نیست. خدا او را آزاد و مختار آفریده تا راه صواب را از خطا بازشناسد و نیکى را از بدى تمایز دهد و اگر شیطان او را به بدی وسوسه می کند در مقابل خداوند او را به لطف خویش یارى داده و با ارسال رسل و انزال کتب و حکم عقل و فطرت، حجّت را بر او تمام کرده است و با وجود آنها وجود شیاطینی همچون ابلیس خلاف عدل و حکمت نمی باشد.
پی نوشت:
(1). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سی و دوم، ج 1، ص 192.
(2). سوره کهف، آیه 50.
(3). پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ اول، ج 7، ص 361.
(4). سوره ص، آیه 76.
(5). تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 194.
(6). المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، مکتبة النشر الإسلامی، قم، 1417 هـ ق، چاپ پنجم، ج 8، ص 38؛ فرهنگ شیعه، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، انتشارات زمزم هدایت، قم، 1386 هـ ش، چاپ دوم، ص 367.
(7). یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ چهارم، ص 138.
(8). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 138.
پرسشهای مرتبط: