«علم خدا» با «اختیار انسان» منافات ندارد
پرسش :
شبهه: خدا از ازل می دانسته که من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابراین اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در می آید و به قول خیّام نیشابوری: «گر می نخورم علم خدا جهل بود»! در این صورت مگر من می توانم بر خلاف علم خدا کاری کنم؟ در نتیجه مجبورم طبق علم الهی رفتار نمایم و تلاش من ثمری نخواهد داشت و عاقبت علم الهی تحقّق خواهد یافت.
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
اوّلا: علم خدا در اینجا از قبیل علم قضا و قدری نیست که سبب ایجاد اشیاء در خارج باشد؛ بلکه خدا به اراده و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و می داند چه خواهند کرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنایان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهیم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما. علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم و بدون اراده به بدیها و نیکیها کشانده شویم، آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى، تعلیم و تربیت، نصیحت و اندرز، تشویق و توبیخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگى لغو و بیهوده خواهد بود. در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.
ثالثا: آنچه خداوند از ازل می دانست، اعمال اختیاری انسان است. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور قلمداد نماییم؛ زیرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلکه می داند که آن شخص این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد.
علم پیشین الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود؛ مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و با علمِ معلّم، اختیار از دانش آموز سلب نشده است.
پاسخ تفصیلی:
گر می نخورم علم خدا جهل بود:
یکی از مهمترین مسائل بحث خداشناسی و از معروف ترین اشکالات جبریّون این سوال است که اگر خداوند از ازل به همه امور علم دارد پس افعال ما که متعلّق این علم قرار گرفته است جبرا باید محقّق شود.
به عبارت دیگر خداوند از ازل، از آنچه واقع می شود و آنچه واقع نمی شود آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد. از طرفی، علم الهی تغییرناپذیر است و ممکن نیست عوض شود و صورت دیگر پیدا کند؛ زیرا تغییر با تمامیّت و کمال ذات واجب الوجود منافات دارد.
از سوی دیگر نیز، ممکن نیست آنچه او از ازل می داند با آنچه واقع می شود مخالف و مغایر باشد؛ زیرا لازم می آید علم او صحیح نبوده، بلکه جهل باشد. این نیز با تمامیّت و کمالات خداوند سازگار نیست.
با این مقدمه سوالی که در ذهن ایجاد می شود این است که: خدا از ازل می دانسته که من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابرین اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در می آید؛ و به قول خیام نیشابوری «گر می نخورم علم خدا جهل بود»؛ در این صورت مگر من می توانم بر خلاف علم خدا کاری کنم؟
«علم خدا» با «اختیار انسان» منافات ندارد:
اوّلا: علم خدا در اینجا از قبیل علم قضا و قدری نیست که سبب ایجاد اشیاء در خارج باشد؛ بلکه خدا به اراده، استعداد و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و می داند چه خواهند کرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنایان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهیم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما.(1) علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم، و بدون اراده به بدیها و نیکیها کشانده شویم تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى و نصیحت و اندرز و تشویق و توبیخ و سرزنش و ملامت و مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگى بى فایده یا ظالمانه محسوب مى گردد.(2)
ثالثا: آنچه حقّ از ازل می دانست، می خوردن اختیاری بود نه جبری و بدون توجّه به علل و اسباب آن. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور و مضطرّ قلمداد نماییم؛ زیرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلکه می داند که آن شخص این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد.(3) به همین دلیل است که انسان در همین دنیا نیز از سوی دیگران نسبت به ظلم و جنایتش مؤاخذه می گردد؛ چه رسد به آخرت.
مثال «علم معلّم به رفوزه شدن دانش آموز»
کسانى که «علم ازلى خدا» را دست آویز جنایت بزه کاران قرار داده و آنان را در انواع تعدى ها و ظلم ها و ارتکاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داورى بنمایند؟
بسیارى از استادان و دبیران بخوبى مى توانند آینده شاگردان خود را پیش بینى کنند؛ معلّمى که از اندازه کار و کوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى کامل دارد، مى تواند «قبول» و یا «رفوزه» شدن بسیارى از آنها را پیش بینى کرده و نظر قاطع دهد.
فرض کنید استادى از تنبلى و سهل انگارى شاگردى که وقت گران بهاى خود را صرف کارهاى بیهوده و احیاناً مضر مى نماید، اطلاع دارد و مى بیند که دلسوزى ها و یادآورى هاى وى در روح و روان او اثرى نگذارده و همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراکز فساد است؛ در این موقع استاد آگاه از وضع شاگرد، چند هفته پیش از آغاز امتحان بخوبى مى تواند آینده شاگرد خود پیشبینى کرده و بطور قاطع نظر صائب و صد در صد مطابق واقع بدهد، اکنون باید دید عامل شکست وى در امتحان چه بوده است؟
آیا اطّلاع معلّم از وضع وى سبب عدم موفّقیّت وى گردیده؟
بطورى که اگر معلّم با همین وضع بعکس پیش بینى مى کرد، آیا امکان داشت نتیجه غیر این شود و در امتحان پیروز گردد، یا این که شکست وى در امتحان معلول سهل انگارى و تنبلى وى در ایّام تحصیلى بوده است؟
هیچ انسانى نمى تواند پیش بینى و علم استاد دلسوز را موجب شکست وى بداند بلکه باید تقصیر را متوجّه خود شاگرد نموده و سهل انگارى او را سبب عدم موفّقیّتش دانست.
در این مورد استاد با ذکاوت و دلسوز که با هوشیارى از سرنوشت شاگرد آگاه گردیده چه تقصیرى مى تواند داشته باشد؟
آیا حقیقت جز این است که محصّل سهل انگار با کمال آزادى طرّاح سرنوشت خود بوده است و با اختیار و اراده خویش مقدّمات بدبختى و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟
گو این که معلّم نیز از نتیجه کار او آگاه بوده و حتّى تذکّرات لازم را هم داده است.
آرى میان علم خدا به سرنوشت بندگان و آگاهى استاد از نتیجه امتحان شاگرد، تفاوتهایى هست و علم نامتناهى خدا قابل مقایسه با علم محدود معلّم نیست و خداوند با علم نامحدود خود بسیار بهتر از معلم از کار بندگان آگاهی دارد، ولى این تفاوتها تأثیرى در این پاسخ ندارد و هیچ یک از اطّلاعات پیشین، علّت کار ما نبوده و موجب سلب اختیار و آزادى از ما نیست.(4)
اختیار انسان در منابع دینی:
خداوند در 106 سوره هود می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا»؛ (آنها که شقاوتمند شدند) و یا در آیه 108 سوره هود مى گوید: «أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا»؛ (اما آنها که سعادتمند شدند). اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود، مى بایست گفته شود «اما الاشقیاء و اما السعداء» و مانند آن. این آیات مى گویند: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهى بخاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا مى داند چه کسانى به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق سعادت گام مى نهند و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند. شاهد سخن اینکه آیات فوق، به دنبال بیان داستان هایی از اقوام پیشین است که گروه عظیمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حقّ و عدالت، و آلودگى به مفاسد شدید اخلاقى، و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازات هاى دردناکى در این جهان شدند.(5)
امام علی(علیه السلام) در روایتی در نفی جبر و اثبات «اختیار» فرمودند: «...إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَ تَخْیِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الرُّسُلَ هَزْلًا وَ لَمْ یُنْزِلِ الْقُرْآنَ عَبَثاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»...»(6)؛ (... خداوند امر کرده در حالى که به مردم اختیار داده است که روى اختیار خود اطاعت امر کنند، و نهى کرده است در حالى که نهى او فقط از نظر ترسانیدن است، و تکالیف او سهل و آسان و در حدود قدرت بندگان او مى باشد، و مخالفت و عصیان مردم نه از لحاظ مغلوب بودن و ضعف او است، و اطاعت و فرمانبردارى اشخاص از راه اجبار و اضطرار نباشد، و بعثت انبیاء و ارسال رسولان امر عبث و بیهوده نبوده و نازل کردن کتاب آسمانى کار لغو و مهملى نیست، و خلق آسمانها و زمین و مخلوقات دیگر را باطل و بى فائده نیافرید. این سخن اشخاصى است که پروردگار جهان را منکر شده و روى عناد و کفر چنین حرفى مى زنند، و واى باد کافران را از آتش دوزخ! ...).(7)
در نتیجه علم خدا به اعمال ما، با اختیارمان منافاتی ندارد و ما با اعمال اختیاری خود سعادت و شقاوت خویش را رقم می زنیم.
پی نوشت:
(1). رک: شرح فارسى تجرید الاعتقاد، شعرانى، ابو الحسن، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 421.
(2). رک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 9، ص 236ـ237.
(3). رک: یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ چهارم، ص 54ـ56.
(4). رک: همان .
(5). رک: تفسیر نمونه، همان.
(6). الإحتجاج، شیخ طبرسى، محقق/ مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر المرتضى، مشهد، 1403 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 208.
(7). الاحتجاج، شیخ طبرسى، ترجمه: جعفرى، بهراد، انتشارات اسلامیه، تهران، 1381 هـ ش، چاپ اول، ج 1، ص 453.
پرسش های مرتبط:
اگر اراده الهى بر عبودیّت بندگان تعلّق گرفته، چرا گروهى راه کفر را پیش مى گیرند؟!
اگر در شب قدر مقدّرات معیّن می گردد، پس تلاش و اختیار انسان در آینده، چه معنا و مفهومی دارد؟!
اگر خداوند می دانسته که بنده ای قرار است جهنّمی شود، چرا او را خلق کرد؟!
«توحید افعالی» یعنی اینکه همه افعال، حرکات و فعّالیّت ها به خدا بر می گردد؛ آیا این تعریف از توحید افعالی مستلزم «جبر گرایی» نیست؟!
آیا عقیده به «توحید افعالی» با «اختیار انسان» منافات ندارد؟!
آیا علم ازلی خداوند به تناول حضرت آدم(علیه السلام) از درخت ممنوعه، سبب «اجبار» او به این گناه بوده است؟
پاسخ اجمالی:
اوّلا: علم خدا در اینجا از قبیل علم قضا و قدری نیست که سبب ایجاد اشیاء در خارج باشد؛ بلکه خدا به اراده و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و می داند چه خواهند کرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنایان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهیم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما. علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم و بدون اراده به بدیها و نیکیها کشانده شویم، آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى، تعلیم و تربیت، نصیحت و اندرز، تشویق و توبیخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگى لغو و بیهوده خواهد بود. در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.
ثالثا: آنچه خداوند از ازل می دانست، اعمال اختیاری انسان است. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور قلمداد نماییم؛ زیرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلکه می داند که آن شخص این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد.
علم پیشین الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود؛ مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و با علمِ معلّم، اختیار از دانش آموز سلب نشده است.
پاسخ تفصیلی:
گر می نخورم علم خدا جهل بود:
یکی از مهمترین مسائل بحث خداشناسی و از معروف ترین اشکالات جبریّون این سوال است که اگر خداوند از ازل به همه امور علم دارد پس افعال ما که متعلّق این علم قرار گرفته است جبرا باید محقّق شود.
به عبارت دیگر خداوند از ازل، از آنچه واقع می شود و آنچه واقع نمی شود آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد. از طرفی، علم الهی تغییرناپذیر است و ممکن نیست عوض شود و صورت دیگر پیدا کند؛ زیرا تغییر با تمامیّت و کمال ذات واجب الوجود منافات دارد.
از سوی دیگر نیز، ممکن نیست آنچه او از ازل می داند با آنچه واقع می شود مخالف و مغایر باشد؛ زیرا لازم می آید علم او صحیح نبوده، بلکه جهل باشد. این نیز با تمامیّت و کمالات خداوند سازگار نیست.
با این مقدمه سوالی که در ذهن ایجاد می شود این است که: خدا از ازل می دانسته که من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابرین اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در می آید؛ و به قول خیام نیشابوری «گر می نخورم علم خدا جهل بود»؛ در این صورت مگر من می توانم بر خلاف علم خدا کاری کنم؟
«علم خدا» با «اختیار انسان» منافات ندارد:
اوّلا: علم خدا در اینجا از قبیل علم قضا و قدری نیست که سبب ایجاد اشیاء در خارج باشد؛ بلکه خدا به اراده، استعداد و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و می داند چه خواهند کرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنایان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهیم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما.(1) علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم، و بدون اراده به بدیها و نیکیها کشانده شویم تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى و نصیحت و اندرز و تشویق و توبیخ و سرزنش و ملامت و مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگى بى فایده یا ظالمانه محسوب مى گردد.(2)
ثالثا: آنچه حقّ از ازل می دانست، می خوردن اختیاری بود نه جبری و بدون توجّه به علل و اسباب آن. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور و مضطرّ قلمداد نماییم؛ زیرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلکه می داند که آن شخص این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد.(3) به همین دلیل است که انسان در همین دنیا نیز از سوی دیگران نسبت به ظلم و جنایتش مؤاخذه می گردد؛ چه رسد به آخرت.
مثال «علم معلّم به رفوزه شدن دانش آموز»
کسانى که «علم ازلى خدا» را دست آویز جنایت بزه کاران قرار داده و آنان را در انواع تعدى ها و ظلم ها و ارتکاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داورى بنمایند؟
بسیارى از استادان و دبیران بخوبى مى توانند آینده شاگردان خود را پیش بینى کنند؛ معلّمى که از اندازه کار و کوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى کامل دارد، مى تواند «قبول» و یا «رفوزه» شدن بسیارى از آنها را پیش بینى کرده و نظر قاطع دهد.
فرض کنید استادى از تنبلى و سهل انگارى شاگردى که وقت گران بهاى خود را صرف کارهاى بیهوده و احیاناً مضر مى نماید، اطلاع دارد و مى بیند که دلسوزى ها و یادآورى هاى وى در روح و روان او اثرى نگذارده و همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراکز فساد است؛ در این موقع استاد آگاه از وضع شاگرد، چند هفته پیش از آغاز امتحان بخوبى مى تواند آینده شاگرد خود پیشبینى کرده و بطور قاطع نظر صائب و صد در صد مطابق واقع بدهد، اکنون باید دید عامل شکست وى در امتحان چه بوده است؟
آیا اطّلاع معلّم از وضع وى سبب عدم موفّقیّت وى گردیده؟
بطورى که اگر معلّم با همین وضع بعکس پیش بینى مى کرد، آیا امکان داشت نتیجه غیر این شود و در امتحان پیروز گردد، یا این که شکست وى در امتحان معلول سهل انگارى و تنبلى وى در ایّام تحصیلى بوده است؟
هیچ انسانى نمى تواند پیش بینى و علم استاد دلسوز را موجب شکست وى بداند بلکه باید تقصیر را متوجّه خود شاگرد نموده و سهل انگارى او را سبب عدم موفّقیّتش دانست.
در این مورد استاد با ذکاوت و دلسوز که با هوشیارى از سرنوشت شاگرد آگاه گردیده چه تقصیرى مى تواند داشته باشد؟
آیا حقیقت جز این است که محصّل سهل انگار با کمال آزادى طرّاح سرنوشت خود بوده است و با اختیار و اراده خویش مقدّمات بدبختى و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟
گو این که معلّم نیز از نتیجه کار او آگاه بوده و حتّى تذکّرات لازم را هم داده است.
آرى میان علم خدا به سرنوشت بندگان و آگاهى استاد از نتیجه امتحان شاگرد، تفاوتهایى هست و علم نامتناهى خدا قابل مقایسه با علم محدود معلّم نیست و خداوند با علم نامحدود خود بسیار بهتر از معلم از کار بندگان آگاهی دارد، ولى این تفاوتها تأثیرى در این پاسخ ندارد و هیچ یک از اطّلاعات پیشین، علّت کار ما نبوده و موجب سلب اختیار و آزادى از ما نیست.(4)
اختیار انسان در منابع دینی:
خداوند در 106 سوره هود می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا»؛ (آنها که شقاوتمند شدند) و یا در آیه 108 سوره هود مى گوید: «أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا»؛ (اما آنها که سعادتمند شدند). اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود، مى بایست گفته شود «اما الاشقیاء و اما السعداء» و مانند آن. این آیات مى گویند: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهى بخاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا مى داند چه کسانى به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق سعادت گام مى نهند و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند. شاهد سخن اینکه آیات فوق، به دنبال بیان داستان هایی از اقوام پیشین است که گروه عظیمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حقّ و عدالت، و آلودگى به مفاسد شدید اخلاقى، و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازات هاى دردناکى در این جهان شدند.(5)
امام علی(علیه السلام) در روایتی در نفی جبر و اثبات «اختیار» فرمودند: «...إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَ تَخْیِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الرُّسُلَ هَزْلًا وَ لَمْ یُنْزِلِ الْقُرْآنَ عَبَثاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»...»(6)؛ (... خداوند امر کرده در حالى که به مردم اختیار داده است که روى اختیار خود اطاعت امر کنند، و نهى کرده است در حالى که نهى او فقط از نظر ترسانیدن است، و تکالیف او سهل و آسان و در حدود قدرت بندگان او مى باشد، و مخالفت و عصیان مردم نه از لحاظ مغلوب بودن و ضعف او است، و اطاعت و فرمانبردارى اشخاص از راه اجبار و اضطرار نباشد، و بعثت انبیاء و ارسال رسولان امر عبث و بیهوده نبوده و نازل کردن کتاب آسمانى کار لغو و مهملى نیست، و خلق آسمانها و زمین و مخلوقات دیگر را باطل و بى فائده نیافرید. این سخن اشخاصى است که پروردگار جهان را منکر شده و روى عناد و کفر چنین حرفى مى زنند، و واى باد کافران را از آتش دوزخ! ...).(7)
در نتیجه علم خدا به اعمال ما، با اختیارمان منافاتی ندارد و ما با اعمال اختیاری خود سعادت و شقاوت خویش را رقم می زنیم.
پی نوشت:
(1). رک: شرح فارسى تجرید الاعتقاد، شعرانى، ابو الحسن، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 421.
(2). رک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 9، ص 236ـ237.
(3). رک: یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ چهارم، ص 54ـ56.
(4). رک: همان .
(5). رک: تفسیر نمونه، همان.
(6). الإحتجاج، شیخ طبرسى، محقق/ مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر المرتضى، مشهد، 1403 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 208.
(7). الاحتجاج، شیخ طبرسى، ترجمه: جعفرى، بهراد، انتشارات اسلامیه، تهران، 1381 هـ ش، چاپ اول، ج 1، ص 453.
پرسش های مرتبط:
اگر اراده الهى بر عبودیّت بندگان تعلّق گرفته، چرا گروهى راه کفر را پیش مى گیرند؟!
اگر در شب قدر مقدّرات معیّن می گردد، پس تلاش و اختیار انسان در آینده، چه معنا و مفهومی دارد؟!
اگر خداوند می دانسته که بنده ای قرار است جهنّمی شود، چرا او را خلق کرد؟!
«توحید افعالی» یعنی اینکه همه افعال، حرکات و فعّالیّت ها به خدا بر می گردد؛ آیا این تعریف از توحید افعالی مستلزم «جبر گرایی» نیست؟!
آیا عقیده به «توحید افعالی» با «اختیار انسان» منافات ندارد؟!
آیا علم ازلی خداوند به تناول حضرت آدم(علیه السلام) از درخت ممنوعه، سبب «اجبار» او به این گناه بوده است؟